اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من مدت زیادی هست که دارم روی خودم کار میکنم و خیلی این دیدگاه توحیدی دوست دارم یعنی عاشقشم و هرچی که بیشتر خودم و خداوند با شکل و باور جدیدی که در موردش ایجاد کردم میشناسم فوق العاده زندگی ام تغییر کرده وکلی پیشرفت کردم چقدر اتفاقات عالی رادرم تجربه مبکنم
یکی از اون اتفاقات جالب اینکه چندین نفر از همکاران یا بقولی (رقیبان کاری بادیدگاه قبلی )امدن پارسال یه ضربه ای به من بزنن که نتونم فعالت اقتصادی که میکردم ادامه بدم اولش ناراحت شدم و چند روزی به هم ریختم ولی خدای من شاهده از لحظه ای که توجه از اونا برداشتم وفقط توکلم بخدا بود و ازش خواستم کمکم کنه چه پیشرفت فوق العاده ای کردم چه درامد بالاتر و شرایط عالی تری برام پیش امد واونا امدن که منا حذف کنن چه خدمتی کردن به من که خیلی قوی تر و قدرتمندتر و با حاشیه سود خیلی بالاتر الان دارم کار میکنم و هر چقدر ایمانم وتوکلم به خداوند بیشتر میشه از درو دیوار برام مشتری های خوب و دست به نقد و شرایط عالی پیش میاد که توی این دوازده سال کاری اصلا تجربه نکره بودم و چه لذتی داره وقتی ادم خودش را خالق زندگی خودش میدونه !!!!!!
کار کمتر درامد بیشتر ” سلامتی و روابط قشنگتر ” اتفاقات شرایط عالی تر که معجزه وار برام میفته ” و احساس فوق العاده و بینظیری که دارم و خودم توی هر اتفاقی مسبب میدونم نه اینکه دنبال مقصر بگردم و چه الهامات عالی که بهم میشه
خدا جونم شکرت به خاطر این شرایط و این شناخت و این اگاهی که به من دادی و سپاس از استاد و همه دوستان عزیزم
از اینکه به ادم ها فقط ب دید” دستانی از خداوند” نگاه می کنم واقعا احساسی سراسر شور و شوق دارم . اتفاقاتی برام رخ داده ک همه با دید معجزه بهش نگاه می کنند باید اعتراف کنم منم معجزه می دونم ولی این معجزه من از شانس خوبم و اتفاقی نبوده بلکه از حساب کردن روی خدامه ک برام مهیا کرده و واقعا بعضی وقتا عاشقانه خودم رو می بوسم ک تنها امیدم ب رب خودمه ک در هایی را برای من باز کرده و می کنه بهترین درها رو بهترین مسیر ها رو و من دلم قرصه
راستش هی این شیطان ذهنم یه چیزی رو زمزمه می کنه و من سریع ب درونم می رم میرم ب ندای قلبم رجوع می کنم اونم می گه بسپارش ب ما , بسپارش به ما , خب چی بهتر از این. بهتر از این مگه داریم مگه میشه.
بعضی وقتا کسایی هستند ک موفقیت های بزرگی را کسب کردند و ادم های موفقی هستند (این چند روز خیلی زیاد شدده ها) به من میگند بابا تو چیکار می کنی …
راستش فقط امیدم ب خدامه (البته ک بعضی وقتا یادم میره)(ولی سعی خودم رو می کنم)
خدای من خدای شگفتی هاست , خدای من خدای اتفاقات قشنگه, خدای من خدایی خاصه
برام بهترین ها رو رقم می زنم از راحتترین مسیر ها و اگر هم اتفاقی ناخواسته رخ بده زود متوجه میشم و می فهمم ک برام بهترش هست
استاد عزیزم سلاموای استاد چقدر خوب کاری کردید که این فایل رو ضبط کردید، چقدر نیاز دارم به درک توحید، بارها این فایل رو گوش کردم اون آهنگ بی نظیر آخر فایل که ما رو تا خدا میبرد هم معرکه بود ببخشید بس که ذوق زده شده بودم که سریع برم باورهای مربوط به این فایل رو ضبط کنم نشد بیام تشکر کنم و بعدش هم که یه مسافرت فوری خوشمزه برام پیش اومد، استاد توی کامنت های قبلم نوشته بودم که من زیاد درس نخوندم چون هیچ علاقه ای به درس نداشتم و همیشه حس میکردم یه چیزی هست که توی هیچ کدوم از اون کتابا نیست با خودم میگفتم این کتابا باید جور دیگه ای باشند میگفتم چرا 8_9 سالی که رفتم مدرسه اون چیزی که درونم بهش نیاز داره رو توی اون کتابا ندیدم، ولی این دوسالی که با شما هستم از هر درس و مدرسه ای برام بهتر بوده و بیشتر رشد داشتم و امروز می فهمم که وجودم توحید رو میخواست که توی اون کتابها و اون درس ها هیچ وقت نبود، اون جا اگر چیزی هم بود فقط باید طوطی وار حفظ میکردیم که نمره بیاریم و چه روزهایی که میتونست با توحید و تسلیم و توکل عملی پر بشه… ولی خدا رو هزاران بار سپاس که زنده ام و هنوز وقت برای جبران و یاد گرفتن دارم. استاد به شدت تشنه ی توحیدم دیگه دلم نمیخواد ترس هامو با خودم به فرداهام بیارم دیگه شونه هام تحمل کشیدن این بار سنگین رو ندارن… امیدوارم که هر چه سریعتر این دوره ی قرآن شروع بشه و من هم در مدارش باشم تا از هیچ قدرتی به غیر از خدا نترسم و با تمام وجودم پروردگارم رو باور کنم
یه مطلب در مورد توحید و ایمان یادم اومد که نتونستم نیام اینجا و مطرحش نکنم،
استاد یه جا بین حرفاشون گفتن که بعضی از فلان سرمایه دار و فلان دولت و فلان رقیب و… میترسن که مبادا خطرزا باشه براشون، یادم به چن وقت قبل خودم یعنی قبل از آشنایی با این سایت افتادم که یه مدت خودخوری و حال بد بود و وقتی پیگیر شدم(بعد از آشنایی با سایت و… ) متوجه شدم من از حضور و نقشی که ممکنه مادر شوهرم تو زندگیم داشته باشه ترس دارم، بعد متوجه شدم بابا من دیگه کجام، ملت به میلیارد تجارت میکنن از نوسان نرخ دلار ترس ندارن اونوقت من…. ،
دوست عزیز توحید همه چیزه ٫ و به خودتون سخت نگیرید فقط متعهد شید که تغییر کنید و جبران کنید ٫ ایمان دارم خداوند هرکس را که بخواهد با تمام وجود هدایت می کند٫ البته ایمانم به اندازه نتایجم است٫ فقط خداوند رو بشناسید دیگر تمام است٫
سپیده دوستم، به خاطر کارمون از مراغه به اردبیل مهاجرت کرده. بیشتر از یکساله که سپیده اینجاست و من در این مدت فقط یکبار شب خونه ش مونده بودم….
چهارشنبه همینطوری دلم خواست برای بار دوم شب خونه ش بمونم، چند وقت قبل هم سپیده گفته بود نگار خیلی وقته کنار هم دراز نکشیدیم و از قانون حرف نزدیما. همین شد که من گفتم چهارشنبه میمونم پیشت اما مهمون اومد خونه مون و من مجبور شدم برگردم.
پنج شنبه شد و گفتم: سپید امشب دیگه میخوام بمونم…
شب شد
ما تو تاریکی داشتیم از قانون حرف میزدیم از بزرگی خدا و اینکه چقدر با ما مهربونه و چقدر همیشه دستمونو گرفته حتی وقت هایی که ایمانمون لنگیده…??????
درست ساعت ۲ بامداد با قلبی اروم و پرامید شب بخیر گفتیم به هم… ??
ساعت شد ۲:۲۰ دقیقه و زمین لرزید و لرزید
و صداهای تکان دهنده شنیدیم.
قلبم تند تند داشت میزد
هر دو پاشدیم نشستیم
گفتم سپیده زلزلهس، دست همو گرفتیم. گفتم نترس خدا مواظبمونه و از جامون تکون نخوردیم. فقط صبر کردیم تا تموم بشه…. و تموم شد.
هنوز قلبم داشت تند میزد و میلرزیدم
چشمهای گرد از تعجبمون رو تو تاریکی بهم دوختیم
و گفتم خدایاااااا برنامه ریزتر از تو مگه هست؟ بعد از ۱۳ ماه من رو دقیقا امشب اوردی اینجا که سپیده تنها نباشه موقع زلزله؟!؟!
خداوندا
خداوندا
تو چقدر باعظمتی، مو به تنم سیخ شد از این میزان حواس جمعی خدا، قدرت خدا و پشت گرمیش????
یا خدا…
تو با ما چه کردی… با سپید فقط به هم نگاه کردیم و شکر کردیم…
جالب اینکه ما نگران نبودیم، زلزله شدید بود و میشه گفت طولانی اما به سپید گفتم ما هیچی مون نمیشه، تو این مدار هیچ خطری مارو تهدید نمیکنه. واقعا هم هیچ کدوم خیلی وحشتناک نترسیدیم فقط یکم سروصداها و تکان های خونه شوکه مون کرده بود.
بچه ها
دیشب معجزه شد…. خدا چطور منو برد اونجا واقعا چطور این زمانو انتخاب کرد؟
یه چیز دیگه اینکه، زلزله هم در مراغه و هم در اردبیل اتفاق افتاده بود و خانواده سپیده تو مراغه خیلی نگرانش بودن که خدایا دخترمون تنهاس حتما ترسیده و…
اونا نمیدونستن که از قضا اون شب برخلاف همیشه سپیده تنها نیست…!
بعد از زلزله تماس تصویری برقرار کردن و وقتی فهمیدن من اونجام و سپیده تنها نبوده فقط شکر کردن.
مادرش فقط گریه میکرد
حتی با تعجب گف چطور شده نگار پیشت مونده؟ چون خیلی اتفاق بعیدی بود. واقعا کم پیش میومد من شب پیش سپید باشم…
مادرش اروم که شد گفت وقتی سپیده رو فرستادم به شهرتون به خدا سپردمش و همش میگفتم خدا مواظب دخترم هست… خدایا چقدر تو به مانزدیکی و چقدر وفاداری به عهدت…..
مادرش وقتی دید من پیش سپیدم انگار آب ریختی رو آتیش کلی آروم شد.
بعد از این تماس فهمیدیم که ایمان مادر سپیده، توکل و شجاعت سپیده و من باعث شد این لطف خدا شامل حالمون بشه… خدا هم به ما هم مادر سپید اثبات کرد که من حواسم بهتون هست، برین جلو، من پشتتونم و از همه چیز باخبرم….
اگر من اونجا نبودم شاید سپیده همچنان نمیترسید چون اونم شجاعه و از بچه های همین سایته اما بودنم یه پیام خیلییی قوی داشت، اول برای مادرش و دوم برای خودمون.
که خدا باماست….
خدای من و سپیده و مادرش یکیه و اینطوری معجزه کرد برا هرسه مون …????? راستی مادر سپیده هم از اموزش های استاد استفاده میکنه.
خدایا شکرت
خدایا شکرت
تر و خشک باهم نمیسوزن رفقا
این اتفاق هیچ وقت نمیافته، هیچ وقت
اینو اینجا مینویسم تا هم ایمان خودم وهم باقی دوستان قویتر بشه، مینویسم تا یادم بمونه قدرتمندترینِ قدرتمندها خداست و وقتی خودتو بهش میسپری، در امنیت مطلقی
چه شبی بود. شب مهر تایید زدن به خیلی چیزا و آرامشی بی نهایت که با وجود زلزله شدید یه ذره هم بناش نلرزید تو دلمون. خدا مواظبمونه نگار جانم و حواسش بهمون هس. ما تنها نیستیم و فقط باید خودمون رو بتونیم بسپریم بهش. کاری که اگه انجامش بدیم، اگر از پسش بربیایم، میشیم توحیدی ترین بنده خدا و فاتح دنیا. ????
سلام به همه ی عزیزان و تشکر از استاد و خانم شایسته ی عزیز🌹🌺🌼🌻💖
نمونه ای برای نترسیدن از حاشیه سازی های دیگران:
یکی از عزیزان من در شرکت مهرام کار میکند، و درمورد درآمد عالی این شرکت صحبت به میان اومد. برام جالب شد ببینم موسسش چطور شروع کرده و سرچ جزئی توی اینترنت کردم. متن زندگینامه و تاسیس این شرکت و شرکت های دیگه اش رو خوندم که چقدر انسان موفقی هستش.
و جالب اینجا بود که توی اینترنت در سالهای بین ۸۸ تا ۹۲ عنوان: فرار مرد دو میلیارد دلاری از ایران و بقیه حاشیه ها براش منتشر شده بود. در حالی که الان در سال ۹۸ هستیم، و همین آقا چند وقت پیش برای سرکشی به شرکت مراجعه کرده بود و عزیز من هم ملاقاتش کرده بود.
از راست و دروغ عناوینی که بهش چسباندن خبر ندارم، تلاشی هم برای مطلع شدن از نداشتم. هرآنچه خوشاینده ببینیم و الگو بگیریم و مابقی فالعرض عنهم!!!
خلاصه اینکه چند سال قبل حواشی براش ساخته شده بود، ولی الان با ادامه ی کارش و حضورش در شرکت، پرواضحه که اون حواشی تاثیر بد در روند موفقیتش نداشته.
علاوه بر نمونه ی خود استاد که از خودشان مثال زدند، این راهم گفتم بنویسم برای دوستان خوبم در این خانواده ی صمیمی.😊💖
سلام خدمت اقای عباس منش و همه همراهان گرامی:
من مدت زیادی هست که دارم روی خودم کار میکنم و خیلی این دیدگاه توحیدی دوست دارم یعنی عاشقشم و هرچی که بیشتر خودم و خداوند با شکل و باور جدیدی که در موردش ایجاد کردم میشناسم فوق العاده زندگی ام تغییر کرده وکلی پیشرفت کردم چقدر اتفاقات عالی رادرم تجربه مبکنم
یکی از اون اتفاقات جالب اینکه چندین نفر از همکاران یا بقولی (رقیبان کاری بادیدگاه قبلی )امدن پارسال یه ضربه ای به من بزنن که نتونم فعالت اقتصادی که میکردم ادامه بدم اولش ناراحت شدم و چند روزی به هم ریختم ولی خدای من شاهده از لحظه ای که توجه از اونا برداشتم وفقط توکلم بخدا بود و ازش خواستم کمکم کنه چه پیشرفت فوق العاده ای کردم چه درامد بالاتر و شرایط عالی تری برام پیش امد واونا امدن که منا حذف کنن چه خدمتی کردن به من که خیلی قوی تر و قدرتمندتر و با حاشیه سود خیلی بالاتر الان دارم کار میکنم و هر چقدر ایمانم وتوکلم به خداوند بیشتر میشه از درو دیوار برام مشتری های خوب و دست به نقد و شرایط عالی پیش میاد که توی این دوازده سال کاری اصلا تجربه نکره بودم و چه لذتی داره وقتی ادم خودش را خالق زندگی خودش میدونه !!!!!!
کار کمتر درامد بیشتر ” سلامتی و روابط قشنگتر ” اتفاقات شرایط عالی تر که معجزه وار برام میفته ” و احساس فوق العاده و بینظیری که دارم و خودم توی هر اتفاقی مسبب میدونم نه اینکه دنبال مقصر بگردم و چه الهامات عالی که بهم میشه
خدا جونم شکرت به خاطر این شرایط و این شناخت و این اگاهی که به من دادی و سپاس از استاد و همه دوستان عزیزم
سلام
و
درود
حداوند را شاکرم ک در مسیر پیشرفت قرار گرفتم
از اینکه به ادم ها فقط ب دید” دستانی از خداوند” نگاه می کنم واقعا احساسی سراسر شور و شوق دارم . اتفاقاتی برام رخ داده ک همه با دید معجزه بهش نگاه می کنند باید اعتراف کنم منم معجزه می دونم ولی این معجزه من از شانس خوبم و اتفاقی نبوده بلکه از حساب کردن روی خدامه ک برام مهیا کرده و واقعا بعضی وقتا عاشقانه خودم رو می بوسم ک تنها امیدم ب رب خودمه ک در هایی را برای من باز کرده و می کنه بهترین درها رو بهترین مسیر ها رو و من دلم قرصه
راستش هی این شیطان ذهنم یه چیزی رو زمزمه می کنه و من سریع ب درونم می رم میرم ب ندای قلبم رجوع می کنم اونم می گه بسپارش ب ما , بسپارش به ما , خب چی بهتر از این. بهتر از این مگه داریم مگه میشه.
بعضی وقتا کسایی هستند ک موفقیت های بزرگی را کسب کردند و ادم های موفقی هستند (این چند روز خیلی زیاد شدده ها) به من میگند بابا تو چیکار می کنی …
راستش فقط امیدم ب خدامه (البته ک بعضی وقتا یادم میره)(ولی سعی خودم رو می کنم)
خدای من خدای شگفتی هاست , خدای من خدای اتفاقات قشنگه, خدای من خدایی خاصه
برام بهترین ها رو رقم می زنم از راحتترین مسیر ها و اگر هم اتفاقی ناخواسته رخ بده زود متوجه میشم و می فهمم ک برام بهترش هست
خدایا ای رب من ممنون ک احساست میکنم هر لحظه
……:
استاد عزیزم سلاموای استاد چقدر خوب کاری کردید که این فایل رو ضبط کردید، چقدر نیاز دارم به درک توحید، بارها این فایل رو گوش کردم اون آهنگ بی نظیر آخر فایل که ما رو تا خدا میبرد هم معرکه بود ببخشید بس که ذوق زده شده بودم که سریع برم باورهای مربوط به این فایل رو ضبط کنم نشد بیام تشکر کنم و بعدش هم که یه مسافرت فوری خوشمزه برام پیش اومد، استاد توی کامنت های قبلم نوشته بودم که من زیاد درس نخوندم چون هیچ علاقه ای به درس نداشتم و همیشه حس میکردم یه چیزی هست که توی هیچ کدوم از اون کتابا نیست با خودم میگفتم این کتابا باید جور دیگه ای باشند میگفتم چرا 8_9 سالی که رفتم مدرسه اون چیزی که درونم بهش نیاز داره رو توی اون کتابا ندیدم، ولی این دوسالی که با شما هستم از هر درس و مدرسه ای برام بهتر بوده و بیشتر رشد داشتم و امروز می فهمم که وجودم توحید رو میخواست که توی اون کتابها و اون درس ها هیچ وقت نبود، اون جا اگر چیزی هم بود فقط باید طوطی وار حفظ میکردیم که نمره بیاریم و چه روزهایی که میتونست با توحید و تسلیم و توکل عملی پر بشه… ولی خدا رو هزاران بار سپاس که زنده ام و هنوز وقت برای جبران و یاد گرفتن دارم. استاد به شدت تشنه ی توحیدم دیگه دلم نمیخواد ترس هامو با خودم به فرداهام بیارم دیگه شونه هام تحمل کشیدن این بار سنگین رو ندارن… امیدوارم که هر چه سریعتر این دوره ی قرآن شروع بشه و من هم در مدارش باشم تا از هیچ قدرتی به غیر از خدا نترسم و با تمام وجودم پروردگارم رو باور کنم
سلام دوستان
یه مطلب در مورد توحید و ایمان یادم اومد که نتونستم نیام اینجا و مطرحش نکنم،
استاد یه جا بین حرفاشون گفتن که بعضی از فلان سرمایه دار و فلان دولت و فلان رقیب و… میترسن که مبادا خطرزا باشه براشون، یادم به چن وقت قبل خودم یعنی قبل از آشنایی با این سایت افتادم که یه مدت خودخوری و حال بد بود و وقتی پیگیر شدم(بعد از آشنایی با سایت و… ) متوجه شدم من از حضور و نقشی که ممکنه مادر شوهرم تو زندگیم داشته باشه ترس دارم، بعد متوجه شدم بابا من دیگه کجام، ملت به میلیارد تجارت میکنن از نوسان نرخ دلار ترس ندارن اونوقت من…. ،
استاد لطفا در مورد توحید خیلی زیاد صحبت کنین.
در این سایت زیبا
حضور خداوند بیش از هر فضای انگیزشی دیگه ای درک میشه…
خدا … الله … رب …
نام خدا در کامنت ها و متن های نظرات دوستان موج میزنه …
و به عینیت توسط چشمهای ناتوان مشاهده میشه …
امواجتون خدایی باشه همیشه استاد عزیز و یار شفیق همه بچه های عباس منشی …
و موج به رنگ خدای شما همواره روشنگر راه عاشقای خدای مهربون و دانا باشه …
سایه اتون مستدام
و دنیا دنیا تشکر
آمین
سلام ب فرمانروای کل هستی سلام استاد نیستین هرروز میام سایت ببینم چی گذاشتین دلمون ب خدا تنگ شده همه باشن و شما نباشی
این بهترین تمرین منه که بیام در مورد توحید و یگانگی رب کار کنم.
آره زندگی به من از کودکی حساب نکردن روی ادمها رو یاد داد خیلی جاها گوشمو پیچوند اون ضربه هایی که خوردم.
و فهمیدم که نباید روی هیچ کس حساب کرد و وقتی وارد این مسیر شدم فهمیدم باید روی چه کسی حساب کرد.
فکر میکردم او هم مانند دیگران است که تا روی انها حساب باز میکنی و به انها اعتماد میکنی حسابی میزنن
توی ذوقت و ضربه ای می خوری که نمی دونی از کجا خوردی.
توحید که نباشه هیچی نیست نه رابطه ای نه ثروتی نه غذایی و نه موفقیتی.
سالها فکر میکردم باید دیگران به من جایزه بدهند و مرا تشویق کنند از توی مدرسه،
سالها فکر میکردم که باید برای کار از دیگران پروژه بگیرم و در به در دنبالش باشم،
منتظر بودم منتظر و غافل از اینکه هیچ وقت هیچ کدام از اینها اتفاق نیوفتاد.
و من تصمیم گرفتم به جای اینکه از دیگران توقع کادو جایزه و تشویق داشته باشم
خودم خودمو تشویق کنم و فهمیدم خداوندطوری تشویقم میکنه طوری کادو میده که تاحالا توی زندگیم
تجربه اش نکرده ام. من خودم خودم رو دوست دارم و اصلا فکر نمی کنم که کسی منو
دوست داره یا به اصطلاح امروزی توی قلب کسی جا دارم. البته من ادم ارزشمندی هستم.
و اینکه دیگه منتظر کار یا پروژه نموندم و دارم برای خودم کسب و کار ایجاد میکنم و خداوند هم منو
هدایت داره میکنه ازش سپاسگزارم.
ما که انتظار نعمتهای بیشمار را داریم، باید از خود بپرسیم چقدر توانستهایم این نگاه توحیدی را داشته باشیم؟!
هیچی یعنی صفر یعنی یک بچه ی نوپا هم حتی کمتر.
همین الان با اینکه عیده اومدم سر ایستگاه تا با تاکسی بیام خونه و این فایلو گوش کنم
باورتون نمیشه فقط یک تاکسی بود و فقط یک مسافر کم داشت.
میبینید این یکی از ساده ترین هدایت های خداونده.
آره اصلا وقتی حرف از تاریخ میشه نا خداگاه ذهن میره سراغ حکومتها جنگها
و همیشه سر همین پوشاک و خوراک و مسکن جنگ بوده و بشر بهشون نیاز داشته.
اما در کمال تعجب داخل قرآن هرگز این چنین آیاتی در این باره وجود نداره!!!
چرا واقعا چرا خداوند در این مورد صحبت نکرده ؟ اصلا چرا به این موضوع توجهی نشده؟
من که تا قبل از این فایل این نکته رو نفهمیده بودم اونوقت ما میریم دنبال روش های
عجیب و غریب جذب مشتری و زیبایی و تیپ آن چنانی و جولان دادن توی شبکه های اجتماعی…
من اعتقاد دارم از طبیعت میشه درس های بزرگی گرفت و همیشه معلم من بوده.
ببینید همه چی طبیعیه اینکه بارون بیاد برف بیاد خورشید طلوع کنه غروب کنه
تازه درون اقیانوس ها که هزاران کیلومتر هست چه خبره.
تازه بیرون از زمین چه خبره؟ که بطور طبیعی زمین میدان مغناطیسی داره تمام اجرامی که باعث صدمه و برخورد
باهاش میشن رو دور میکنه یا لایه ازن.
یا اصلا فاصله ی زمین تا خورشید که هیچ سیاره ای بهتر و مناسب تر از زمین نیست…
و اینکه خدا میدونه روزانه چقدر زمین در معرض نابودی قرار میگیره و خداوند اونو بطور طبیعی حفظ میکنه.
من به این کتاب اعتقاد دارم ولی نه کامل یعنی سعیم اینه که کاملتر بشع.
بخاطر همین موضوع کع طی هزاران سال حتی یک حرفش کم و زیاد نشده.
و فقط در مورد باور به خداوند دور بودن از غم و توکل و ایمان صحبت میکنه.
پس من میگم همونطور که طبیعت همه چیش طبیعیه نیاز های اولیه مثل خوراک پوشاک مسکن هم باید بص.رت طبیعی تامین بشن
اگر من همون اصل و اساسی که در قرآن هست رو درک و اجرا کنم. اعتماد به رب موضوع خیلی مهم و اساسیه.
من فهمیدم که مهم ترین رابطه ای که میتونه در سطح کیهان و در زندگی من وجود داشته باشه
رابطه با منبع انرژی جهان هستی و رب و خداونده. که هر وقت باهاش دوست میشم هر وقت باهاش هماهنگ میشم
میتونم زندگی خودم رو به همون اندازه خلق کنم. من نتیجه گرفتم از اونجا که همین ارتعاشع فرکانسه انرژیه
و خداوند هم به عنوان منبع انرژی جهانه باید برای جذب انرژی ها به منبع متصل بود.
و هر وقت به این منبع وصل میشم و باهاش هماهنگ میشم دیگه برام داشتن فلان خونه و ماشین معنایی نداره انگار دارمشون
چون به منبع انرژی وصل شدم که تمام اون انرژی ها از اون جا منشع میگیرن.
آره هر کسی که بخواد برای من دردسر ایجاد کنه داره به نفع من کار میکنه . حالا چرا؟؟؟
چون هیچ کس هیچ تاثیری توی زندگی من نداره چه خوب چه بد و از اونجایی که خدا خودشو توی قران مثبت و خوب معرفی میکنه
یعنی چی یعنی اینکه وهابه دوسته قدرتمنده ثروتمنده نمی خوابه و کلا منشا همه چیزای خوب هست
و اینکه خدا فقط نیکی و رحمت داره به بندگانش پس اون دست خدا میشه نا آگاهانه که به ما کمک کنه.
حالا چرا ضربه نمیزنه؟ چون فقط خودم میتونم به خودم ضربه بزنم با فرکانسام با تنبلی با احساس بدم.
سلام دوست عزیز بسیار سپاسگذارم برایه وقتی ک گذاشتی برایه این کامنت زیبا و چ سوال خوبی ک من از خودم بپرسم منی ک انتظار نعمتهایه بیشماری رو دارم چقدر تونستم نگاهمو توحیدی کنم؟؟؟ بقض داره خفم میکنه شرمنده خدا هستم
دوست عزیز توحید همه چیزه ٫ و به خودتون سخت نگیرید فقط متعهد شید که تغییر کنید و جبران کنید ٫ ایمان دارم خداوند هرکس را که بخواهد با تمام وجود هدایت می کند٫ البته ایمانم به اندازه نتایجم است٫ فقط خداوند رو بشناسید دیگر تمام است٫
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید٫
دیشب زلزله شد
دیشب معجزه شد
خدایا شکرت…??
سپیده دوستم، به خاطر کارمون از مراغه به اردبیل مهاجرت کرده. بیشتر از یکساله که سپیده اینجاست و من در این مدت فقط یکبار شب خونه ش مونده بودم….
چهارشنبه همینطوری دلم خواست برای بار دوم شب خونه ش بمونم، چند وقت قبل هم سپیده گفته بود نگار خیلی وقته کنار هم دراز نکشیدیم و از قانون حرف نزدیما. همین شد که من گفتم چهارشنبه میمونم پیشت اما مهمون اومد خونه مون و من مجبور شدم برگردم.
پنج شنبه شد و گفتم: سپید امشب دیگه میخوام بمونم…
شب شد
ما تو تاریکی داشتیم از قانون حرف میزدیم از بزرگی خدا و اینکه چقدر با ما مهربونه و چقدر همیشه دستمونو گرفته حتی وقت هایی که ایمانمون لنگیده…??????
درست ساعت ۲ بامداد با قلبی اروم و پرامید شب بخیر گفتیم به هم… ??
ساعت شد ۲:۲۰ دقیقه و زمین لرزید و لرزید
و صداهای تکان دهنده شنیدیم.
قلبم تند تند داشت میزد
هر دو پاشدیم نشستیم
گفتم سپیده زلزلهس، دست همو گرفتیم. گفتم نترس خدا مواظبمونه و از جامون تکون نخوردیم. فقط صبر کردیم تا تموم بشه…. و تموم شد.
هنوز قلبم داشت تند میزد و میلرزیدم
چشمهای گرد از تعجبمون رو تو تاریکی بهم دوختیم
و گفتم خدایاااااا برنامه ریزتر از تو مگه هست؟ بعد از ۱۳ ماه من رو دقیقا امشب اوردی اینجا که سپیده تنها نباشه موقع زلزله؟!؟!
خداوندا
خداوندا
تو چقدر باعظمتی، مو به تنم سیخ شد از این میزان حواس جمعی خدا، قدرت خدا و پشت گرمیش????
یا خدا…
تو با ما چه کردی… با سپید فقط به هم نگاه کردیم و شکر کردیم…
جالب اینکه ما نگران نبودیم، زلزله شدید بود و میشه گفت طولانی اما به سپید گفتم ما هیچی مون نمیشه، تو این مدار هیچ خطری مارو تهدید نمیکنه. واقعا هم هیچ کدوم خیلی وحشتناک نترسیدیم فقط یکم سروصداها و تکان های خونه شوکه مون کرده بود.
بچه ها
دیشب معجزه شد…. خدا چطور منو برد اونجا واقعا چطور این زمانو انتخاب کرد؟
یه چیز دیگه اینکه، زلزله هم در مراغه و هم در اردبیل اتفاق افتاده بود و خانواده سپیده تو مراغه خیلی نگرانش بودن که خدایا دخترمون تنهاس حتما ترسیده و…
اونا نمیدونستن که از قضا اون شب برخلاف همیشه سپیده تنها نیست…!
بعد از زلزله تماس تصویری برقرار کردن و وقتی فهمیدن من اونجام و سپیده تنها نبوده فقط شکر کردن.
مادرش فقط گریه میکرد
حتی با تعجب گف چطور شده نگار پیشت مونده؟ چون خیلی اتفاق بعیدی بود. واقعا کم پیش میومد من شب پیش سپید باشم…
مادرش اروم که شد گفت وقتی سپیده رو فرستادم به شهرتون به خدا سپردمش و همش میگفتم خدا مواظب دخترم هست… خدایا چقدر تو به مانزدیکی و چقدر وفاداری به عهدت…..
مادرش وقتی دید من پیش سپیدم انگار آب ریختی رو آتیش کلی آروم شد.
بعد از این تماس فهمیدیم که ایمان مادر سپیده، توکل و شجاعت سپیده و من باعث شد این لطف خدا شامل حالمون بشه… خدا هم به ما هم مادر سپید اثبات کرد که من حواسم بهتون هست، برین جلو، من پشتتونم و از همه چیز باخبرم….
اگر من اونجا نبودم شاید سپیده همچنان نمیترسید چون اونم شجاعه و از بچه های همین سایته اما بودنم یه پیام خیلییی قوی داشت، اول برای مادرش و دوم برای خودمون.
که خدا باماست….
خدای من و سپیده و مادرش یکیه و اینطوری معجزه کرد برا هرسه مون …????? راستی مادر سپیده هم از اموزش های استاد استفاده میکنه.
خدایا شکرت
خدایا شکرت
تر و خشک باهم نمیسوزن رفقا
این اتفاق هیچ وقت نمیافته، هیچ وقت
اینو اینجا مینویسم تا هم ایمان خودم وهم باقی دوستان قویتر بشه، مینویسم تا یادم بمونه قدرتمندترینِ قدرتمندها خداست و وقتی خودتو بهش میسپری، در امنیت مطلقی
خدای من سپاسگزارتم….????????
به به
چه اشکهایی ریختم
ممنونم
استاد میگه لطیف میشویم، همینه
ازتون بابت به اشتراک گذاری این متن سپاسگزارم.
عالی بود
هر کلمه اش عالی بود
خدایا خیییلی دوستت داریم?????
ممنونم اقای علی جانی عزیز
دوست هم زبانم ?
خوشحالم که این کامنتو خوندین و ازش لذت بردین.
الحمدالله رب العالمین
خدا با همه ماست
چه شبی بود. شب مهر تایید زدن به خیلی چیزا و آرامشی بی نهایت که با وجود زلزله شدید یه ذره هم بناش نلرزید تو دلمون. خدا مواظبمونه نگار جانم و حواسش بهمون هس. ما تنها نیستیم و فقط باید خودمون رو بتونیم بسپریم بهش. کاری که اگه انجامش بدیم، اگر از پسش بربیایم، میشیم توحیدی ترین بنده خدا و فاتح دنیا. ????
سلام استاد
به به
چه احساس قشنگی
من خییییلی وقتها، خیییلی وقتها نمیتونم روو نعمتهایی که توو زندگی دارم قیمت بذارم.
مخصوصا روو نعمت احساس خوب.
این فایل توحید عملی شماره ۶ رو حداقل ۲۰ بار گوش دادم، بعد ویرایش کردم و رووش یه موسیقی عالی گذاشتم و این فایل رو هم حداقل ۳۰ بار شنیدم
ولی????هر بار یه احساس بغض و شادی دارم
مخصوصا الان که نصف شبه
این احساس عاااالیه
خوشحالم از اینکه توو این مدارم که این حرفها رو میشنوم و بغض شادی از اینکه خدام چقدر مهربونه، منو خییییلی دوست داره، همه ما رو خیییلی دوست داره.
استاد هر بار توو این فایل چند دقیقه ای باورهای عاااالی توو وجودم میوه میده.
از خداوند که رب جهانیان هست خیییییییییی….. لی ممنونم
و از شما که وسیله ای شدید برای همه این نعمتهای پر ارزش.
استاد خییییلی دوستتون دارم
ازتون بت نساختم ولی عاشقتونم
میخوام یه جایی بشینم، شما منو نبینید و فقط نگاتون کنم و از دیدنتون لذت ببرم.
هر جا گفتید سوال دارید بپرسید، هیچی نپرسیدم،، چون توو فایلهاتون همه سوالات رو جواب دادید
یکتا پرستی
باور
احساس خوب
تقوا
.
تجسمش کردم که یه روز بیام بشینم و ببینمتون و از شوق اشک بریزم
الان که دارم اشک میریزم
حرفهاتون به لطف رب جاانیان طوری در روحم، روانم، جسمم، ذهنم میشینه که نمیدونی
مدارم داره بالاتر میره.
خوشبختی جز اینه مگه؟
خوشبختی یعنی اینکه بدونی خدا خیییییییلی تو رو دوست داره
خوشبختی یعنی این که با پوست و استخونت بفهمی که خدا عادل مطلقه که خلق تمام ابعاد زندگیمون رو دست خودمون داده.
خوشبختی یعنی اینکه قوانین جهان رو بشنوی و درک کنی و قبول کنی و ازشون استفاده کنی.
و
خوشبختی یعنی این که حرفهای یکی رو بشنوی که اسمش عباس منش هست.
??????
سلام به همه ی عزیزان و تشکر از استاد و خانم شایسته ی عزیز🌹🌺🌼🌻💖
نمونه ای برای نترسیدن از حاشیه سازی های دیگران:
یکی از عزیزان من در شرکت مهرام کار میکند، و درمورد درآمد عالی این شرکت صحبت به میان اومد. برام جالب شد ببینم موسسش چطور شروع کرده و سرچ جزئی توی اینترنت کردم. متن زندگینامه و تاسیس این شرکت و شرکت های دیگه اش رو خوندم که چقدر انسان موفقی هستش.
و جالب اینجا بود که توی اینترنت در سالهای بین ۸۸ تا ۹۲ عنوان: فرار مرد دو میلیارد دلاری از ایران و بقیه حاشیه ها براش منتشر شده بود. در حالی که الان در سال ۹۸ هستیم، و همین آقا چند وقت پیش برای سرکشی به شرکت مراجعه کرده بود و عزیز من هم ملاقاتش کرده بود.
از راست و دروغ عناوینی که بهش چسباندن خبر ندارم، تلاشی هم برای مطلع شدن از نداشتم. هرآنچه خوشاینده ببینیم و الگو بگیریم و مابقی فالعرض عنهم!!!
خلاصه اینکه چند سال قبل حواشی براش ساخته شده بود، ولی الان با ادامه ی کارش و حضورش در شرکت، پرواضحه که اون حواشی تاثیر بد در روند موفقیتش نداشته.
علاوه بر نمونه ی خود استاد که از خودشان مثال زدند، این راهم گفتم بنویسم برای دوستان خوبم در این خانواده ی صمیمی.😊💖