اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من خیلی به این فایل گوش میدم و نمیدونم چرا انقدر عاشق این فایلم. شاید تعداد دفعاتی که به این فایل گوش دادم ۳ رقمی شده. نمیدونم چن بار قبلا رو این فایل کامنت گذاشتم ولی هربار که گوشش میدم دوباره دلم میخاد بیام کامنت بنویسم براش.
بخدا خیلی گروووونه این فایل. به والله این فایل خیلی قیمتیه. گاهی حسرت میخورم که همچین آگاهی ای اینجاست و عده ی کمی میدونن و حتی عده کمتری میفهمنش و واقعا این حرف که این صحبتها برای همه نیست کاملا درسته.
توحیددددددد
توحید فندانسیون خوشبختی این دنیا و آخرته به والله. توحید تضمین کننده ضد زلزله و ضد سیل و ضد همه چی بودن بنائیه که در مسیر زندگی میسازیم و توحید یعنی اطمینان قلبی و آسودگی خیال، توحید یعنی قدررررت. توحید یعنی آزادی چرا که وقتی نگران هیچ عامل و قدرت ناچیز بیرونی نیستی و همه ی اون عوامل بیرونی در برابر قدرت ایمان تو به توحید مثل یه مورچه س در برابر یه فیل دیگه هیچ چیز نمیتونه سد راهت بشه. نه آدمها نه دولتها نه اصلا کل جهان و هستی و اتفاقا همون خداااا همون نگاه توحیدی همه ی اونها رو بسیج میکنه تا بتو خدمت کنن، تا بهت کمک کنن. هر جور که فکر میکنم میبینم بدون توحید نمیشه. بدون توحید نمیشه خوشبختی پایداری رو زندگی کرد، بدون توحید محال تو لحظه حال بود، شاد بود. اون توحید هدایتمون میکنه به مسیرهای درست، به آدمهایدرست و به سایت درست. اون توحیده که همه این کارارو میکنه و از خداوند میخام که منو تو این مسیر کمک کنه تا هر روز نگاه توحیدیه تیزبین تری نسبت به دیروز داشته باشم چون توحید هم مثل همه چی دیگه بی انتهاست.
فک میکنم این فایل و آگاهی های ثمین توش تا آخر عمرم دوست، همراه و یاور من باشه. خیلی بهم آرامش میده این فایل. خیلییییی.
عاشقانه دوستون دارم و از خدا فقط شادی و سلامتی و خوشبختی همتونو میخام. 🌷👋
سلام من مرتضی هستم چهارساله که خداوند باعث شده تا با شما آشنا بشم
الهی شکر خیلی حالم خوبه
دقیقا دو روز پیش نا خودآگاه در مورد الهامات وشهود سرچ کردم چون به دلم اومد و میخواستم بهتر درکش کنم و وارد سوال و جواب های سایت شدم وپاسخ یونا مهرآفرین رو دیدم وخواستم لایک کنم متوجه شدم باید وارد حساب کاربریم بشم وارد شدم که توی صفحه خودم دیدم نوشته نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی تا اینکه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو زدم و توی همین لحظات ایمان داشتم که دارم هدایت میشم وبا فایل توحید عملی قسمت شش روبرو شدم نگاه کردم و گوش دادم بسیار زیاد به دلم نشست چرا که کلا من همیشه آدم تخیلی بودم و قبل از آشنا شدن با آقا عباس منش هم با دلم پیش میرفتم برای همین خیلی علی بی غم بودم وهستم وحسی که همیشه باهام بوده وبرای خیلی ها تعریفش کردم اینه که میدونم آخرش اتفاقای خوبی برام می افته برای همین به حسم گوش میدم ،گفتم همشو باید ببینم فایل یک رو دیدم که آقای عباس منش از منفجر شدن تانکر ماشین و مردن چندتا از کارکنان ونبودن خودشون توی اون روز صحبت کردن این فایل منو یاد گذشته زندگیم انداخت که دلم می خواد اینجا اونا رو تعریف کنم اصلا علاقه ای به حرف زدن نداشتم در موردشون اما نمیدونم چیه الان حس شوق دارم تعریف کنم زمانی که شش سالم بوده سال ۷۴ از تاب به طرز خیلی بدی افتادم پایین گویا دختر عموم خیلی محکم هلم میداده خلاصه من با سر میام روی زمین سرم میشکنه وحالم بد که با آمبولانس انتقالم میدن بیمارستان ضربه مغزی شده بودم کاسه سرم ترک برداشته بوده وتشنج شدید طوری که سیاهی چشمام میره وپشت سر هم از جام میپریدم بالا و پزشک قطع امید میکنه ومیگه دعاش کنید اما صبح همون شب من مرخص میشم حتی عکس مجدد هیچ اثری از شکستگی و ترک کاسه سرم رو نشون نمیداده ومعجزه شده بوده باز توی سال ۸۸ من یه دوستی داشتم که مادرش سرطان خون داشت به شدت ناراحت بود داخل پرانتز من خیلی اهل مسجد و نماز بودم وحتی مداحی هم میخوندم به دوستم گفتم دعا میکنم سر نمازم و شب که خوابیدم خواب مسجد جمکران رو دیدم با اینکه اصلا نرفته بودم اونجا توی اون سال من اعتقادات شدیدی داشتم که قطعا این اعتقاداتم به خاطر تکرار مکررشون برای من باور شده بودن با اینکه اصلا قانون باور رو هم نمیدونستم دیگه چون سال ها توی این حوزه بودم خلاصه من همون شب خواب دیدم با امام زمان صحبت میکنم و طلب شفاعت کردم من کسی رو ندیدم فقط صدایی رو شنیدم که دقیقا این جمله رو گفت مرتضی برو شفا پیدا میکنه من فرداش خوشحال وخندان به دوستم پیام دادم وحس عجیبی داشتم آقا لباس مشکی پوشیدم و سوار موتور شدم رفتم سرخاک پدربزرگم یادمه نزدیک اربعین بود موقع برگشت تصادف کردم آمبولانس اومد بردنم بیمارستان اونم بیمارستانی که در حال تخریب وبازسازی بودن وشرایط نامناسبی داشت من توی اورژانس بودم روی تخت حس خفگی داشتم وخس خس میکردم زیاد کسی رسیدگی نمیکرد که موجب ناراحتی پدرم شده بود مادرم بالا سرم بود بهش گفتم حلالم کن چون قشنگ احساس میکردم خفگی رو وبیهوش شدم و بعدش دیگه یادم نمیاد اما بعد از سنوگرافی سریعا به خاطر خونریزی داخلی منتقل میشم اتاق عمل که موضوع تصادفم رو داخل روزنامه شهرمون دقیق با توضیحات نوشته بودن ،مرتضی۲۰ ساله از کام مرگ گریخت ومدال افتخار برگردن پرسنل بیمارستان فلان و… عرض شود خدمت شما کلیه راست ۴تکه و طهال و مقداری از کبدم له شده بود وقسمت های دیگه ای به شدت خون ریزی داشت و خب عمل بسیار سنگینی بود و خون ریزی به شدت زیاد بود ۴پزشک متخصص وهمچنین رئیس بیمارستان توی این عمل برای کمک به پزشک اصلی من حضور داشتن، همینجا خداروشکر میکنم برای پزشک اصلی عمل که اونروز برای چنین عمل هایی نوبت حضور داشتن گرچه ایشون داخل بیمارستان نبودن و از بس که این انسان خوب و با خداست وایمان داره بدون هیچ عجله ای با دوچرخه به بیمارستان میاد برای عمل، ایشون در زلزله بم چندین عمل صحرایی در چادر برای مردم مجروح انجام دادن و خدا چنین دستی رو اون روز برای کمک به من فرستاده بود من برای چند دقیقه میمیرم و با اینکه سعی میکنن احیا بشم اما برنمیگردم ولی به طرز عجیبی یهو با این که ملحفه ی روی من بوده و میخواستن خبرشو به خانوادم بدن برمیگردم همه شکه شده بودن شصت واحد خون دریافت کردم سه روز ازم خون میرفته و شکمم باز بوده و خون ریزی بند نمیومده انقدر بد بخیه شدم که کاملا مشخصه اصلا امیدی نبوده فقط میخواستن یه کاری کرده باشن شایدم من اشتباه میکنم اما هر پزشکی بعد از اون منو دید همیشه این نظر رو داشت و قطعا اون حرف ها باعث شدن این نظرم باشه خلاصه اتفاق های زیادی افتاد توی بیمارستان سختی ها و به مو رسیدن و پاره نشدن حتی توی این عمل کاری رو انجام دادن توی بدنم که فوق العاده ریسکی بوده من ۱۰ ساعت زیر عمل بودم که بعد ها یادمه دکترم مدتی با عصا راه میرفت به خاطر فشاری که به زانو هاش اومده بود من خیلی توهمات میدیدم مثلا جنگ میرفتم باشگاه بدن سازی میرفتم آدما رو بزرگتر از اندازه واقعی میدیدم توی رویا و یه جایی رو همخ یادمه که لباس سفیدی که برای مکه رفتن میپوشن تنم بود جایی بودم که زیر پام زمین خاکی صاف و تا چشم کار میکرد من سفیدی و دود ومه میدیدم دور خودم میچرخیدم و نگاه میکردم و ضمنا حال خیلی خوبی داشتم مثل حال این روزهام که قانون رو یاد گرفتم ، نه با کسی حرف زدم ونه سوالی پرسیدم اصلا سوالی نداشتم انگار همین بود که باید باشه و درست بود نمیشه توضیحش داد بیش از این شاید اینجا هم توهمات بوده شایدم اون چند دقیقه ای که از این دنیا رفتم و در نهایت بعد از۲۸روز مرخص شدم خیلی به اون بیمارستان سر میزدم طوری شده بود که درب آی سی یو رو میزدم و میگفتم مرتضی هستم و اونا استقبال میکردن خیلیا میگفتن ما مو به تنمون سیخ میشه تو رو میبینیم سرپایی وشکر گزار خدا میشدن مدتی که گذشت به دوستم پیام دادم وحال مادرشو پرسیدم بهم گفت رحمت خدا رفت برام سوال بزرگی بود ولی خب مجبور بودم به ادامه زندگی بپردازم برام سوال بود که دلیل اینکه منو نگه داشتی چی بوده خدا؟؟؟ البته اینم بگم من بعد از این تصادف یه انسان دیگه ای شدم خیلی درونی تر شدم برام اهمیت نداشت مثلا دوستم غذایی که حق منه رو برداره ببره بخوره برام مهم نبود استادام نمره منو کم یا زیاد بدن یعنی منظورم اینه که اون حسی که از بچگی داشتم که میدونستم همه چیز خیلی خوب میشه و اتفاق های خوبی میفته بیشتر شده بود یعنی من نگران نبودم ونیستم بعد از این تصادف با وجود مصرف بسیار زیاد قرص های روان گردان که عادت کرده بودم بهشون ادامه تحصیل دادم و تا مقطع کارشناسی ارشد پیش رفتم حتی در رشته معماری هم قدم برداشتم و الان کلی کار طراحی و نرم افزار های مختلف رو در حد استادی بلدم ساز سنتور مینوازم و چندین ساز رو بلدم به صدا در بیارم من کلاس موسیقی نرفتم اما با تمرین و تکرار در زمان دانشجوییم خیلی خوب پیش رفتم من یه حسی دارم که هر سازی رو دست بگیرم به راحتی میتونم هر اهنگی رو بدون هیچ نتی بنوازم انگار میفهمم باید الان چه کلیدی رو فشاربدم میخوام بگم به شدت انسان پشت کاری شدم درسته که حوزه ای مختلف رو واردش شدم حتی مدتی در نیروگاه سیکل بندر عباس کار میکردم من میدونم باید تمرکز کنم در یک حوزه اما تجربه های گذشته ام رو دوست دارم اتفاق دیگه ای رو تعریف میکنم سال نود وچهار به عنوان ناظر برق میرفتم سرساختمان پروژه ی ۸۰۰ واحدی عظیمی بود یه شب خواب دیدم از ساختمان افتادم پایین به محض اینکه داشتم میخوردم به زمین بیدار شدم خلاصه رفتم سرکار برای چک کردن مواردی رفته بودم با مهندس ارشدمون طبقه پنج یکی از ساختمون ها من داشتم مواردی رو داخل تراس یاداشت میکردم یهوی پام پیچید و داشتم می افتادم پایین که مهندس لباسمو گرفت و کشیدم چون هنوز نرده نصب نشده بود من بهش گفتم مهندس دیشب خواب دیدم افتادم پایین بهم گفت بروداخل دفتر بشین نمیخواد بیای بالا آقا ما ناهارمونو خوردیم یهو بی سیم زدن و مدیر پروژه رو صدا زدن سروصدا بود همه بدو بدو رفتیم یکی از مهندسان معمار از طبقه ۵ یکی دیگه از ساختمان ها افتاد پایین جایی که نخاله ها رو میریختن و رحمت خدا رفتن برای من عجیب بود شش سالگیم رو خب یادم نمیاد که اون اتفاق چجوری بود و مادرم تعریف کرده برام ولی سال ۸۸و سال ۹۴ برام سواله ،درونم اون اعماقش یک حسی هست که بعد از این اتفاق ها بهم میگه ما در تو دیدیم که تونستی کار عظیمی انجام بدی به مانند انیشتین و محمد وابراهیم برای همین مراقبتیم بعد ذهنم میگه ما ادما همه یکی هستیم وهیچ تفاوتی خداوند بینمون قائل نمیشه و نشده باز دلم میگه تو همیشه بی غم بودی و سعی کردی خوشحال باشی این فرق توئه و امروز که ۴سال از آشناییم با آقای عباس منش میگذره و تعدادی از پکیج هاشون دقیقا زمانی به دست من رسید که نیاز بود بهتر میتونم نگاه کنم به زندگی امروز من طوری زندگی میکنم که حتی برای ثانیه ای صدای تلوزیون رو نمیشنوم ونگاه نمیکنم هیچ دوستی در کنارم ندارم و تنها دوستم خداونده والبته با دوستانم صحبت کردم وگفتم شاید برای مدتی چند ماه یا چندسال هم دیگه رو نبینیم تنهایی به بیرون میرم و درحال تدارکات یک سفر هستم که اونم تنهایی میرم چندین سر رسید دارم با خودکار های متنوع که فقط مینویسم درو دیوار اتاق من پر از عکس و پر از عکس نوشته و عکس های خودمه احساس میکنم الان در مرحله ای هستم که آقای عباس منش تعریف میکنن که من همه جوره حالم اوکی بود نگاهم و احساسم به لحظه و تمام اتفاق هاش عالی بود اما همه میگفتن انقدر خدا خدا میکنی کو پولت کو ماشین فلانت
من مرتضی شکراللهی امروز درسته که cls مورد علاقه اش رو در دست نداره اما باور کنید فرا تر از ماشین در دلم حس میکنم همینکه برای خودم زندگی میکنم قدرتی که امروز دارم اینه که هر فکری بیاد تو سرم که ترس چاشنیش باشه سریع یاد قدرت مطلق می افتم ویاد پروردگار که راس همه چیزه به من در هر شرایطی آرامش میده وادامه میدم این گنج زندگی منه مرتضی شکراللهی بعد از تصادفش هر ماه بستری بود زیر انتی بیوتیک بود دائم امپول های فلان میزد مرتضی شکراللهی به علت مصرف بیش از حد قرص های روان گردان اعتیاد پیدا کرده بود مرتضی شکراللهی دائما از اطرافیانش اینو میشنید که اخی گناه داره همش مریضه همش فلانه من خسته شدم سختی های دیگه ای کشیدم فقط اون حس که درونم بود و توی سختیا هم یادش می افتادم که میگفت اخرش خوب میشه اتفاقای خوب میفته منو هل میداد
بله اکنون میدونم خدا منو هدایت میکرده و داره این کارو میکنه
و یادمه زمانی که بیماری اومد من یک استوری گذاشتم که کرونا برای من یک موتور رندر گیری در نرم افزار تری دی استدیو مکس هست و تمام و الان حدود دو ساله من واکسن هایی که دکترا میگفتن باید تا ابد بزنی رو نمیزنم و حتی سرما هم نخوردم البته گاهی موقع ها حسی میاد که انگار دارم سرما میخورم همون موقع میگم حقیقت خداست حقیقت خیره و در اون خیر تنها سلاتمتی و خوشبختی ولذت وجود داره اتفاق های این چنینی بسیار زیاد افتاده برام رفتار مردم با من بسیار تغییر کرده
من حتی در کنار پدر و مادرم که برام عزیزن موقع غذا خوردن هم، هم نشینشون نمیشم چون اونا دائم تلوزیون تماشا میکنن و من مراقب وردیام هستم و خیلی راحت بهشون گفتم و اونا هم کمی بد نگاه کردن اما الان طبیعی شده من به هیچ مهمونی نمیرم و خیلی کارهای دیگه من الان بدنی ساختم برای خودم که به راحتی میتونم توی مسابقات فیزیک مقام بیارم که خب من در مسابقات پرس مقام دارم بدون مصرف هیچ مکملی امروز به دلیل اینکه من عاشق ورزش کردن هستم و شرایط حضور در تمام باشگاه های ما زدن ماسک هست که من شرک میدونمش و خودم با عشق دمبل سیمانی ساختم وباور کنید الان بدنم خیلی بهتر از موقعی شده که باشگاه میرفتم وزنم بالاتر رفته و عضلاتم زیبا تر
کار من در منزله و طراحی میکنم اما عاشقش نیستم و عشق من خوندن در سبک راک هست با موضع قوانین دنیا و خداوند و توحید آهنگ های زیادی رو خوندم و تونستم توی موسیقی کارهای بزرگی انجام بدم چون حسم گفته و عشق دارم به این کار
انقدر دوره عزت نفس آقای عباس منش به من کمک کرد کلی کارهایی که انجام دادم هزینه های که کردم رو رها کردم به راحتی به راحتی از هم نشین بودن با دوستانم جدا شدم
حالم و احساسم خیلی عالیه و روز به روز دارم بیشتر وبهتر هدایت میشم وبرای تمام موجوادت کره زمین طلب خیر ونیکی دارم
آقای عباس منش اکنون وآقای والاس وتلز چند صد سال و محمد وابراهیم چند هزار سال پیش همه در حال خدمت به خلق بودن و هستن ونباید بت بشن که اگه بشن شرکه همه ی این آدم ها رو خدا بسته به قلب تو سر راحت میذاره ازشون استفاده کن ولی نپرستشون این حرفای اخرم رو فقط به خودم زدم چون همیشه به خودم گفتم
اول خداروشکر میکنم که الان زنده و سرحال و سلامتین از اینهمه اتفاق وحشتناک جان سالم بدر بردن واقعا معجزه هست و حتماااااا برای انجام رسالت الهی صورت گرفت که دعا میکنم رسالت الهی ات را پیدا کنی یا پیدا کرده باشی انشالله
دوست من شما نمیرالمومنین شدیاااااا خخخخخخخ شوخی کردم بخندیم
سرت سلامت دوست من خیلی لذت بردم و دوست دارم آهنگاتو گوش کنم نمیدونم آیا بزنم گوگل بالا میاد اسمت یعنی تو سایت آهنگ گذاشتی یا نه خیلی دلم میخواد از آدمای الهی که اهل هنرو موسیقی هستن کارشونو ببینمو بشنوم چون خودم عاشقققققق خط و نقاشی و موسیقی سنتورنوازی و پیانو هستم عاشق تک نوازی های زیبا هستم
داستان زندگیت هرچند بسیاااار دلخراش بود بنازم دل پدر و مادرتو که چی کشیدن از دستتتتتت خدا بهشون سلامتی بده صبر بده که برای ابراهیمی شدنت همراهت باشن الهی آمین
سوا از دلخراش بودن چقد معجزه ها زیبا اتفاق افتادن و چقد آگاهی توحیدی عالی داشت کامنتتون انشالله همیشه تو زندگیت موفق باشی و ازاین بعد زندگیت در سرازیری راحتی و عافیت باشی داداش گلم ممنونم از آگاهیی که در ما ایجاد کردی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم و همه همسفرهای عزیزم
روز پنجاه و چهارم سفرنامه
حساب کردن روی خداوند یعنی حساب کردن روی نیرویی که بی وقفه در درون منه و هر لحظه در دسترس منه و بی دریغ کمکم میکنه هر زمانی که بخواهم.
توحید یعنی از تهدیدها نترسی زمانی که تهدید میشی یا به شیوه ی دیگران زندگی میکنی یا فلان امتیاز یا فلان حق رو ازت خواهند گرفت !
توحید یعنی وقتی احساست خوبه حتی اگه کل دنیا از دستت عصبانی و ناراضی هستن آسیبی به تو نمیرسه و اگر احساست بده حتی اگه کل دنیا ازت راضی و خوشحال باشن اتفاقات بدی برات رخ میده
توحید یعنی خداوند برای بنده اش کافیه و هر تغییر دلخواهی از درونت شروع میشه نه از کمک و مساعدت فلانی !
توحید یعنی عین قدرت ، آزادی و استقلال !
هر جایی که ترسیدم و عقب کشیدم یعنی مشرک شدم و خودم رو از پیشرفت و موقیعت بهتری محروم کردم و به خودم ظلم کردم و هر زمان که با وجود مخالفت های دیگران کاری رو انجام دادم که فکر میکردم درسته یعنی ایمانم رو نشون دادم و قدرت رو به خدای درونم دادم علاوه بر آرامش و احساس خوب کارها بهتر انجام شدن .
گاهی کاری رو انجام میدم و بعد میبینم نتیجه نمیده بعد از خودم میپرسم چرا ؟ و بعد میبینم که ترسیدم و اون کار دلخواهم رو انجام ندادم و میرسم به شرک ! و بیشتر درک میکنم که :
شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب مخفی هست!
رابطه من با خداوندم در هر لحظه منو از هر کس دیگه ایی بی نیاز میکنه و بی نهایت آرامشی که به دنبالش هستم رو به راحتی به دست میارم و به طرز فوق العاده ایی همه چیز به نفع من میشه و میبینم که دیگران در مقابل خواسته من کُرنش میکنن.
»»»» خداوند قدرت خلق زندگیم رو به ”من” داده و ” هیچکسی هیچ قدرتی ”در زندگی من نداره ««««
استاد این فایل طلاست
یعنی کافیه همین رابطه رو بسازم ، همین احساس رو در درون خودم بسازم ، قدرت رو به خودم و فقط خودم بدم و همه چیز فوق العاده میشه
همه چیز بستگی داره به رابطه ی من با خودم
همه چیز بستگی داره به افکار و باورها و فرکانس های خودم
این رابطه برای من همه چیز میشه دکتر خوب، روش تبلیغاتی کارا ، دوستان خوب، ثروت و رفاه مالی ، سلامتی ، زیبایی ، قدرت ، آزادی و …
خداروشکر اینبار خیلی بهتر این فایل رو متوجه شدم و خیلی حرفاتون ساده تر بود خدایا شکرت
سلام به استاد عباسمنش دوست داشتنی و خانم شایسته زیبا
نمیدونم که دقیق چه تعداد روزهایکه عضو سایت هستم اما از وقتی با شما آشنا شدم درآمد من به صورت تکاملی ۵برابر شد و محصول هم خریداری کردم اما کار نکردم و بعد از مدتی رها کردم و به جایی رسبدم که منی که اینقدر موفق شده بودم دیگر مشتری هایم کمتر شدن یا محصولی رو میخواستن که شرکت ما نداشت و همه تمرکزم به سراغ عوامل بیرونی بود که همکارم مشتری من رو گرفت یا بازار پرشده و ….
چند شبی بود که تا ساعت ۳شب فایل ها رو گوش میکردم از دسته فایلهای رایگان
امروز تصمیم گرفتم من باید تکاملم و طی کنم با فایل های رایگان شروع کنم مخصوصا فایلهای توحیدی و در کنارش کم کم محصولات و استفاده کنم
امروز فهمیدم باور فراوانی رو به شدت باید روش کار کنم تا فک نکنم که مشتری ها تموم شدن و وابسته به مشتری های قدیمی نباشم
امروز فهمیدم که باوجود اینکه میگم روی خدا حساب بازمیکتم ولی بازهم شرک دارم
شرک رئیسم ،شرک همکاران،شرک مشتریان و ….
و امروز در همین جا تعهد میدم که به صورت جدی و پایدار دوباره شروع کنم تا به صورت خیلی طبیعی جریان نعمت و ثروت و روابط عالی در زندگیم نمود پیدا کند
و به قول استاد عزیزم
وقتی من در مدار مناسب قرار بگیرم در زمان درست و در مکان درست به افراد درست برخورد میکنم و اونها جذب من میشن نه اینکه من بخوام اونها رو جذب کنم
پس تمام فالورهای که داشتم تا از من محصول بخرن رو آنفالو کردم و تنها به خدا اعتماد کردم که خداوند در زمان درست و در مکان درست مشتری من رو از هرجا به سمت من هدایت میکنه لازم نیست من به دنبالش باشم و باورهایی ایجاد کنم که رزق به دنبال من بدود
در آخر استاد عزیزم ازتون تشکر میکنم و خداوند روسپاسگزارم که من رو به سمت شما هدایت کرد
چرا هیچوقت در قران در مورد زندگی و درامد و شغل پیامبران صحبت نشده ؟
چون اصل نبوده
و بنظرم چون هیچ جای قران در مورد این سوال همیشگی بشر صحبتی نشده برای همین انسانها سواستفاده کردن و فقر و فقیر بودن رو زینت دادن و خوب جلوه دادن و به مردم این باور خوب بودن و ماندن در فقر رو القا کردن .
و چرا فقط کشورهای مذهبی و مردم مذهبی بیشترشون در مشکلات مالی هستن ؟
بخاطر باورهایی که از طریق سخنرانیهای افراد روحانی گوش دادن به اونها بدست اوردن در طی سالیان دراز .
خیلی از افراد مذهبی از سن کم در این محیطهای روضه خوانی و سخنرانیها بودن . مثل خانواده من و خانواده هاشون مادربزرگم و مادر مادربزرگم همگی از سن کم در حال گوش دادن به این سخنرانیها بودن و من باورهام از طریق خانواده اول شکل گرفت و بعد تلویزیون و جامعه …
درحالیکه الان احساس میکنم دنیا رو به پیشرفت هست و خیلی از دختران و پسرای جوان درحال پول دراوردن هستن . من تعداد زیادی از دخترهای کم سن رو میبینم که مشغول کار و پول ساختن هستن و همیشه تحسین میکنم و آفرین بگم . و من چقدر دور بودم از پول ساختن و بینهایت خدارو شاکرم که در مسیر درست قرار گرفتم .
چیزی که مهم و اصل و اساس قرآن است توحید هست
خدا همیشه درمورد توحید صحبت کرده .
پس چرا خودمون رو خسته کنیم و دنبال فرعیات باشیم ؟
دنبال اینکه چیجوری پیجم رو بهتر کنم چیجوری الگوریتم اینستا رو رعایت کنم چه کلاسهایی برم برا ی بازریابی ، چه تبلیغاتی انجام بدم ، به کدوم آدم رو بندازم ، من خودم همش میگفتم کدوم شغل بهتره برم یاد بگیرم . عکسهامو چیجوری بگیرم ، چه ساعتی پست بزارم ، به کی تبلیغ بدم و…
هزاران حاشیه دیگه
ولی اصل اینه توحید ، ایمان ، باور درست
بگم خدای من ثروتمنده پس خدا از بینهایت طریق به من ثروت میرسونه=توحید
بگم مشتریها بینهایت هستن دنیا پر از ثروت هست ، افراد ثروتمند بسمتم جذب میشن و خرید میکنن=توحید
فقط حرفای خوب بزنم ، احساس خوب بدم ، خدارو سپاسگزار باشم و نعمتهاشو هرروز بگم و شکرش کنم و شرک نورزم به بنده هاش
خدایی که انقدر قدرت داره و خودش بنده های دیگه شو ثروتمند کرده و کارهاشونو عالی انجام میده چرا من برم به اون بنده ها رو بندازم
چرا از خود خدا ، خدای همه ما خدای اون بنده ها کمک نخوام و درخواست ندم،؟
جدیدا این باور غلط پیدا کردم که من حتی از خدا هم خجالت میکشم یا سختمه که از خدا درخواست کنم و بگم من پول میخوام ، من زندگی بهتر میخوام ، من دوستای خوب میخوام ، من سفرهای زیاد و عالی میخوام
من روم نمیشه یا خدارو باور ندارم ؟
این باور بوده که خدا به هرکی بخواد پول میده به هرکی هم نخواد نمیده
و من هم بیخیال میشدم و میگفتم خب تقدیر من همینه و حرفی که مادرم همیشه میگفت ما گنجشک روزی هستیم
خیلی عجیبه که پدرم شغل خوب درامد خوب و ما در رفاه خوبی بودیم نسبت به اقوام ولی باورهامون فوق العاده ضعیف بود و اصلا این توانایی مالی و این خریدهایی که میکنیم رو نمیدیدم و شکرگزار نبودیم .
در صورتی که خانواده مذهبی دارم …
من باید فقط روی توحید کار کنم و تمام اتفاقات خیلی طبیعی رخ میده خدا منو هدایت میکنه
ولی اگر شرک بورزمشرک یعنی ، ترس ، نگرانی ، حساب کردن به هر ادم به اصطلاح گنده و خفن و پولدار ، روی دولت ، قانون کشور و حتی پدر و مادر خواهر و برادر
هر عاملی بیرونی حساب کنم شرک هست و من از همه چی دور میشم .
و هرآنچه که در مدار شیطان هست بسراغم مییاد مثل بیماری ، سخت انجام شدن کارهام ، بی پولی ، کمبود عزت نفس و…
باید یادبگیرم و هرروز با خودم تکرار کنم
هیچ کس قدرتی نداره تو زندگی من
هیچکس نمیتونه منو چشم بزنه ( مثلا جلو خانواده پدرم همیشه لباسای قبلی و ساده میپوشیدم و همیشه مینالیدم از بی پولی و …
چون باور کرده بودیم که چشم میزنن و همیشه هم بعد از رفتنشون اتفاقات بد میوفتاد برامون
چون مادرم و خواهربرادرا و خودم باور داشتیم که میتونن چشم بزنن و قدرت رو داده بودیم دستشون .
امروز به این نتیجه رسیدم که دیگه اینکارو نکنم هرجند خیلی وقته نمیبینمشون و از خدا خواستم که برا عید کمک کنه اونایی رو نبینم که باعث تخریب باورهام بشه .
هیچکس نمیتونه بخت و اقبال منو ببنده و یا زندگیمو به نابودی بکشه .
(این باور هم همیشه داشتم و همیشه دنبال دعانویس بودم ولی خداروشکر چند روز پیش کاری کردم که ایمانمو نشون دادم به خدا و همش میگفتم قدرت در دست خداست .)
وقتی قدرت رو بدیم به خدا اتفاقات عالی میوفته .
ولی وقتی قدرت رو بدیم دست دیگران و باور کنیم که اونا تاثیر دارن در بدبخت کردن یا خوشبخت کردن ما
پس نتایج باورها نادرست و شرک ورزیدنمونو میبینیم .
ولی باید باور داشته باشیم که توحید داشته باشیم
حتی دشمنمون هم باعث پیشرفت و رشد و ثروتمند شدن ما میشه چون ما به خدا وصلیم .
تمام اتفاقات خوب برامون میوفته نه اینکه من آدم خاصی هستیم به خاطر اینکه خدای من خدای خاص هست .
خیلی لین جمله به دلم نشست که فکر نکنم اگر کسی در خوشبختی و ثروت فراوان و عشق و موفقیت هست اون آدم خاصیه .
نه بلکه خدای اون آدم خاصه که نتیجه باورهای درستشو بهش میده .
پس منم با درست کردن باورهام و ایمانم به همون مرحله میرسم .
ولی باید بدونیم که ما صفر و صد نمیتونیم بگیم یه نفر موحدکامل یا مشرک کامل هست .
همه ما قسمتی از توحید و قسمتی از شرک در درونمون هست .
زیبایی انسان بودن همینه که ما این دو رو در خودمون داریم حالا بریم بازی رو شروع کنیم هرچقدر بتونیم توحید رو در خودمون زیاد کنیم ما برنده ایم خدا بیشتر به ما نعمتهاش رو میده .
یجاهایی هم لغزیدیم و شرک ورزیدیم نگران نباشیم خدا مارو قضاوت نمیکنه و ما متوجه اشتباه میشیم و درستش میکنیم .
تنها قدرت جهان رب
نه شیطان ، نه جن و پری نه فالگیر و رمال و دعانویس نه ادمها نه دولتها و نه هیچکس دیگه
زمانی که پیشرفت نمیکنیم و نتایج نمیاد سراغمون نگیم کسی داره جلوی ما رو میگیره
بگیم یه سری باورها و ترمزها در من هست اونهارو باید درست کنم .
من عامل خوشبختی و بدبختی خودمم .
من نگاه شرک الود داشتم نسبت به کسانی که همکار من هستن .
میگفتم فلانی کارش خوب نیست چرا اومده تو این هنر
فلانی چرا قیمتاشو داره ارزون میده این باعث میشه این هنر افت کنه و مردم کار من که خیلی بهتر و گرونتر هست نخرن .
یا ببینم فلانی چه قیمت گذاشته منم بزارم یا حتی بالاتر بدم .
یا هنر من خاصه و مشتری خاص داره و محدود
نهههه اینا شرک هست
اصلا من چیکار دارم که بقیه تو همین هنر دارن چیکار میکنن
به من چه که داره ارزون میده
به من چه که کارش خیلی در سطح پایین هست و فروش هم داره( اینجا جمله استاد یادم اومد که اون موفقیت رو تحسین کن حالا کارش خوبه یا بد ولی تحسین کن مه اون موفقه و داره پول میسازه بجای تخریب کردن اون شخص )
من تمرکزم روی خودم باشه کارم فوق العادس اوکی
میتونم پول بسازم ؟ نههه
پس بشین درست کن باورتو ، بشین بجای تلف کردن وقت و انرژی . روی باور و توحید و ایمانت کار کن .
من زندگیمو خلق میکنم .
بپذیرم که صفر تا صد این زندگی از نوزادی تا الان من خلقش کردم و دیگران ذره ای روی خلق زندگیم تاثیر ندارن
این جهان منه و من در دنیای خودم دارم زندگیمو خلق میکنم و هرکس در دنیای خودش داره زندگیشو خلق مییکنه .
اون خدایی که در قران هست میگه
هرچی بخوای بهت میدم .
من مسخر کردم زمین و آسمان را برای شما
به من توکل کن که خدا توکل کنندگان را هدایت میکند و دوستشان دارد .
به همه شما کمک میکنیم چه بخواید به جهنم برید و چه به بهشت .
من امروز عالی عمل کردم .
امروز یکی از کارهایی که همیشه دوست داشتم انجام بدم و اهمیت دادن به زیباییم بود و برای دل خودم و بدور از ترسیدن از حرفای خانوادم رفتم و انجامش دادم .
همیشه منع میشدم همیشه حرفای مذهبی غلط بهم میگفتن و من از روی ترس خودمو سرکوب میکردم علاقه و اشتیاقمو .
و همیشه میگفتم این یه کار بیخوده این یه ولخرجیه و نمیخواد انجام بدم .
ولی امروز رفتم امروز لذت بردم و هربار که نگاه میکنم پر از ذوق و شوق و حس خوب میشم .
امروز کل اتاق پر بود از دخترای جوانی که پول در میارن با همین کارشون و کلی آدم که اومده بودن به زیباییشون برسن .
بعد رفتم یه پاساژ گرون . هرچند که میدونستم داخل هر مغازه برم همه چی برای من گرونه ولی رفتم .
هرچند که تو پاساژ کلی خانمهای بسیار شیک و ثروتمند میدیم و خودمو مقایسه میکردم و میگفتم لباسم مناسب نیست و منو از روی لباسم قضاوت میکنن .
ولی رفتم و از یه مغازه یه خرید هم بازم مربوط به زیبایی میشد رو انجام دادم و اونجا حرفی شنیدم که واقعا ناراحت شدم و گفتم ببین این نتیجه دست کم گرفتن خودته . این نتیجه باورته این نتیجه نتنها افکار بلکه به زبون اوردن به اون فروشنده هست ولی در اخر من خرید کردم اولش گفتم نکنه دارم این خرید رو برای این میکنم که بهم برخورده یا برا اینکه ضایع نشم دارم انجام میدم ولی بعد گفتم نه هم قیمتش مناسبه هم دوستش دارم و هم نیاز دارم . و خرید کردم .
و ناراحتیمو اومدم با گفتن جملاتی که من مسئول افکارم هستم . من الان اینجام با باورهای قبلی که ساختم منم میتونم پیشرفت کنم منم میتونم مثل همه این آدمها که تو طلافروشیها داشتن براحتی خرید میکردن منم میتونم و میگفتم خدای ما یکی هست اونا باورهاشون فرق داره و منم باید باورهامو درست کنم وگرنه خدا یکیه و اگر به اونا داده به منم میده خیلی بیشتر …
کار بعدی اینکه رفتم تو مغازه با یه نفر در مورد کارم صحبت کردم نشون دادم و گفت کارات خیلی قشنگه و شماره مسیولشونو داد که کارامو ببرم برای فروش امانی .
و اماااا کار بعدی که بینهایت خوشحالم از انجامش
کاری که استاد تو عزت نفس گفتن انجام بدیم و من از پارسال تاحالا امروز و فردا کردم .
انجامش دادم
رفتم فودکورت و غذا خوردم .
اولش نمیدونستم چی بگیرم و از کدومشون .
که بهم گفته شد مگه چندوقت نمیگی دلت کباب میخواد
چرا همش منتظری بابات برات بخره چرا منتظر یروزی که حالا بری بیرون با بقیه و بخوری . چرا از بقیه توقع داری
خودت بخر ، خودت برای خودت ارزش قائل شو خودتو دوست داشته باش و منتظر بقیه نباش …
منم انجامش دادم . تنهایی . جایی که همه گروهی بودن .
جایی که فقط مردهارو میدیدم تنهان
ولی آخرش که داشتم بلند میشدم دیدم یه دختر جوون هم خودش اومده و تنهایی غذا داره میخوره و خیلی هم عالی رفت ظرف گرفت و باقی غذاشو برد .
و تحسینش کردم
و خودمو هم تحسین کردم :))))
خیلی طولانی شد ولی مینویسم که بعدا بیام بخونم .
چون زمانی که تو دفتر مینویسم اصلا نمیخونم و وقتی پر بشه میندازم دور ولی اینجوری بعضیوقتا میخونم .
خیلی خیلی لذت بردم از کامنت بسیااااااار زیبات خیلی آگاهی عالی در کامنتت برام بود چقد اشتباهاتم و دیدم چقد ضعفامو پیدا کردم تو کامنتتون ایووول درود بر این آگاهی درود یر این نور درود بر تو دوست توحیدی عالی ام واقعا بینظیر بود خیلی عالی بود یاد گرفتم قضاوت کردن آدما خیلی کار نادرست و زشتیه که باعث پسرفت ما میشع یاد گرفتم هر انسان موفق و به هر دلیلی موفق شد من تو ذهنم مثبت بنگرمش و تحسینش کنم اگه موفقیت و میخوام نباید برم کنکاش کنم چیجوری به موفقیت رسید از راه حلال یا غیرحلال نباید قضاوتش کنم چون قاضی الحاجات اوست نه من،یاد گرفتم من کارم فقطططط باید تایید و تحسین درستی و موفقیت باشه نه حسادت و قضاوت بیجا
خیلی چیزای خوب و عالی داشت آگاهی که بهش رسیدی و با ما به اشتراک گذاشتنی ممنونم از قلم زیبا و دل نوشته زیبا وعالیتون خیلی بهم لذت داد ممنونم از تو وآن خدایی که در این آگاهیت سهیم بود و ترو به این موفقیت رسوند براتون آرزوی بهترینها رو دارم…
گفتی وقتی قدرت و بدیم به خدا باید منتظر بهترینها باشیم خدایا شکرت
وچقد عالی رفتی تو دل ترست و چقد احساس مسولیت پذیری بالایی داشتی که حرف منفی شنیدی بجای اعصبانی شدن و مقصر گرفتن دیگران خودتو مسول دونستی تحسینت میکنم بسیااااااااار زیاد تحسینت میکنم رفتی جایی که همه های کلاسا اونجا تردد داشتن با سرووضع آنچنانی رفتی جایی که همه مردها بودن غذا سفارش دادی تحسینت میکنم عزت نفستو تحسین میکنم و آرزوی موفقیت روزافزون دارم برای شما خواهرگلم و همه خواهرها و برادرهای گروه خدایا آرامشو نصیبمان بفرما
و ممنونم که کامنت گذاشتید چون باعث شد کامنت خودمو هم بخونم و برای خودم دوباره تکرار بشه آگاهیهایی که بدست اوردم .
خیلی وقت بود کامنت نزاشتم و بخاطر اتفاقاتی که دو ماه اخیر برام افتاد کمتر وقت کردم تمرکز بزارم روی فایلها ولی خداروشکر میکنم که به سایت سر میزنم و دور نمیشم از فضای مثبت اینجا .
آرزوی ثروت ، سلامتی جسمی و روحی و ایمان بیشتر براتون از خداوند میخوام .
استاد جانم بعضی از فایلهای شما مثل این فایل انقدر از اعماق وجودتون میاد وبه قدری به جان ودل ما میشینه که وقتی دارم به فایلتون گوش میکنم میگم خدایا کاشکی این فایل زود تمام نشه کاشکی تاچندین ساعت ادامه دار باشه.
آره استادم درصد بسیاری از ما انسانها به همه قدرت میدیم جز خدامون به همه التماس میکنیم که کارمون درست بشه جز خدامون به همه رو میندازیم جز خدامون.
آخه که هرچی من تا الان کشیدم از شرک بوده و اصلا خودم این قضیه رو انقدر دقیق بهش توجه نکرده بودم.
اگر من به جایی نرسیدم فقط فقط فقط بخاطر اینکه قدرت رو به دیگران دادم.
استادجانم انقدر باید من رو خودم کار کنم تا توکل وایمانم به خدا بیشتر بشه.
خدایی که رب این جهان هستی هست
چقدر وقتی این فایلها رو گوش میدم احساس قدرت میکنم که فقط من وخدام هستیم ولاغیر.
چقدر حس خوب بهم دست میده وقتی میفهمم سپیده یادت نره خدا بوده تا تو به اینجا رسیدی اگر توی محل کارت شدی محبوب دلها اگر رییست خیلی هواتو داره اگر همکارات ازت تعریف میکنند فقط فقط فقط بخاطر اینکه خدا تورو به اینجا رسونده وهمه اینها دستی هستند از دستان خدا ازشون تشکر بکن بهشون احترام بزار ولی قدرت تنها ربه.
چقدر راه دارم تا توکلم به خدام از صفر به صد برسه ولی قراره ماهم بشیم ابراهیم خدا و استادم وکسانی که بدون شرک ورزیدن به همه جا رسیدند.
خدایا شکرت که توی این سایت هستم
استادم عاشقتم که انقدر زیبا حرف میزنی که تک تک حرفاتون میشینه به تک تک سلولهای بدنمون.
درود بی پایان خداوند بر استاد عباسمنش و همسر شایسته شان۔
دیروز بعد ظهر قرار بود مهمون بیاد خونه ای ما مامانم و خواهرم اینا تو خونه بودند که پذیرایی کنند یه حسی بمن گفت برم بیرون از خونه داخل پارک فایل های استاد گوش بدم که بتونم بیشتر تمرکز کنم۔۔۔و رفتم داخل پارک۔
یکم قلبم ناآرام بود یه نگرانی کوچیکی توش بود بعد خداوند هدایتم کرد بسمت این فایل توحید عملی قسمت 6
اینو وقتی گوش دادم خدا شاهده انگار قلبم داشت بمن میگفت یه عمر دنبال این اگاهی ها بودم یه عمر ناآرام بودم چون میخواستم منو به اصلم وصل کنی
توحید
توحید
توحید
خدای من! من را ببخش من بنده ای مشرک ات را ببخش منی که بقول استاد صد ها شک به ذهنم اومده بود از وقتی که فروش من چرا درآمد من کم شده بود اما هیچ وقت شک نکردم که اصل شاید چیز دیگری باشد
من فروش آنلاین دارم و مشتری های من اکثرا در افغانستان هستن
میگفتم شاید این کسی ک مدام تبلیغات منو انجام میده الان مشتری هاش زیاد شده بی حوصله شده و درست کارشو انجام نمیده
رفتم یه نفر دیگه پیدا کردم و اون تبلیغ منو انجام داد اما فایده نداشت
گفتم همکارا فروش شان داخل افغانستان زیاد شده شاید دلیلش اینه دیگه مشتری از من نمیخرد
رفتم در یک بخش دیگه هم فروشات خودم را راه اندازی کردم اما بازم به میزانی که زحمت کشیدم نتیجه نگرفتم
گفتم شاید چون شهر هرات زلزله شده مشتری نمیاد اکثر وقت هم به وفور مشتری میامد اما نمیخریدن با خودم گفتم شهر کابل و مزار شریف که هیچ خبری نیست چرا در این شهر ها فروش ندارم در صورتیکه قبلا فروش داشتم کم و بیش درین دو شهر
گفتم شاید صبح زود اگر با مشتری ها صحبت کنم بیشتر نتیجه بده اما نشد۔۔۔
یه روز تصمیم گرفتم شب ها پیام های مشتری ها خودم را جواب بدم میگفتم شب ها سرکار نیستن خونه هستن وقت دارند درست صحبت کنند و تصمیم به خرید بگیرند
نکته: من قبلا اینقدر به مشکل بر نخورده بودم توی کارم فروش داشتم درآمد داشتم حتی بدون تبلیغ اما استرس شدیدی هم داشتم در کنارش یعنی لذتی نداشتم مدام نگران بودم که نکنه فلان مشکل پیش بیاد فلان اتفاق بیفتد۔۔۔
خلاصه هر راه کاری که فکرشو بکنید هر کار فزیکی اانجام دادم۔۔۔۔
و این شده بود یک تضاد بزرگ در زندگیم
دیروز بعد شنیدن این فایل خدای من انگار یه پرده از جلو چشمانم پس زده شد و رسیدم به اااصل
با تمام وجودم با سلول به سلول بدنم قبول کردم که مشکل من درد من شرک است و راه نجات توحید
در حین گوش دادن فایل یکی از مشتری هام زنگ زد و مبلغ دو میلیون هشتصد و سی هزار تومن ثبت سفارش انجام داد تعحب کردم که خدای من فقط قبول کردم که همه چیز توی همه کسی توی و هنوز اقدام خاصی نکردم نشونه های تو از راه رسید این در حالی بود که من هفته ها شده بود فروشی نداشتم و امروز مشتری من اون مبلغ واریز کرد و من همین الان محصولش را با اسنپ ارسال کردم (این مشتری همشهری خودم بود داخل تهران زندگی میکند)
و از دیروز خیلی حالم خوبه به معنای واقعی حالم خوبه فهمیدم هیچکس در زندگی من قدرتی ندارد و وقتی خدا را توی وجودم خودم باور کنم و قدرت بدم به خدا که خدا هم اون قدرت خلق زندگی رو داده به خودم همه چی روبراه میشه و خداوند هدایتم میکند به مسیر های درست
و همین امشب خواهرم اتفاقی یه پیج فیسبوک دیده بود و با من در جریان گذاشت که لباس و زیور الات از کشور های مختلف به افغانستان وارد میکند و به راحتی میفروشد و ازین طریق یکسری ایده ها به ذهن منو خواهرم اومد که انشالله در زمان درستش عملی خواهد شد
خدایااااا هزاران مرتبه شکرت که مشرک از دنیا نرفتم
خدایا با تمام وجودم بهت تعهد میدم که تا روزی که زنده هستم روی خودم کار میکنم و تمام تلاشم را میکنم که از شرک و کفر به یکتا پرستی برسم
خدایا منو ثابت قدم نگه دار۔ چشم امیدم به سوی توست
و خدای من! بر نعمت، سلامتی ، سربلندی وسعادتمندی استاد عباسمنش و خانواده اش بیفزا که باعث و بانی شد تا هزاران انسان از شرک به یکتاپرستی برسد
انشالله روزی میرسه و میام داخل سایت از نتایج بسیار بزرگتر هم در حوزه ای پیشرفت مالی، سلامتی و روابط ۔۔مینویسم
سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی که با کامنتهای بی نظیرشون این اگاهی هارو محکمتر و قویتر میکنن
امروز یک سال از روزی که وارد سایت شدم میگذره و خداراشکر میکنم که توی این یکسال خیلی روی باورهام کار کردم و تمرکزم روی نکات مثبت بیشتر شده
خداراشکر میکنم که توی این مسیر هستم تا این اگاهی ها رو بشنوم به قول رضا زارع عزیز تا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
واقعا ما یک درصد ادمهایی که اینجا دور هم جمع شدیم یه روزی جایی خسته شدیم و از خدا خواستیم که کمکمون کنه و هدایت شدیم به این مسیر تا محرمش بشیم و قوانینشو باور کنیم .باورکنیم که تمام زندگی ما دست خودمونه و خدا قدرتی به ما داده که هیچ چیزی در برابرش نمیتونه بیاسته
این باورهای توحیدیه که به من قدرت داد تا از شرکت و حقوق و بیمه بزنم و روی علاقه هام کار کنم
این باور که من خودم خالق زندگی خودم هستم باعث شد تا پاروی ترسهام بزارم و برای خودم کار کنم
خدایا منو ببخش که توی این سی و چند سالی که ازت عمر گرفتم مشرک بودم و همه زندگیم رو دست دولت و رییس جمهور و رییس شرکتم میدیدم
منو ببخش که نتونستم یه جور دیگه به دنیا نگاه کنم و تورو تو زندگیم ببینم
منو ببخش که ه نعمتی که بهم میدادی شکر گذارت نبودم و بیشتر میخواستم
اما بازم هزاران بار شکر که تا قبل از ترک این دنیا توحید و رحمانیت و قدرتتو درک کردم و باور کردم که خالق تمام زمین و اسمانها تویی و توکه منو خلق کردی پس رزقمم بهم میرسونی من دیگه نباید ترسو نگرانی و اضطراب داشته باشم که نکنه دیگه نیاد
هنوز خیلی راه دارم برای درک توحید اما به همین اندازه که باورش دارم زندگیم دست خودمه و میدونم همه چیزی برام جور میکنه
خداراشکر امروز هم هدایت شدم به این فایل تا بیشتر روی توحید کار کنم
استاد ازتون ممنونم که این اگاهی ها رو رایگان در اختیار ما قرار دادید
سلام
بچه ها این فایل نیست یه محصول استاد یادش رفته قیمت بزنه ، ذخیره اش کنید و 100 بار گوشش کنید هر بار به یه شکل زندگی همه گیمون را عوض میکنه
سلام.
من خیلی به این فایل گوش میدم و نمیدونم چرا انقدر عاشق این فایلم. شاید تعداد دفعاتی که به این فایل گوش دادم ۳ رقمی شده. نمیدونم چن بار قبلا رو این فایل کامنت گذاشتم ولی هربار که گوشش میدم دوباره دلم میخاد بیام کامنت بنویسم براش.
بخدا خیلی گروووونه این فایل. به والله این فایل خیلی قیمتیه. گاهی حسرت میخورم که همچین آگاهی ای اینجاست و عده ی کمی میدونن و حتی عده کمتری میفهمنش و واقعا این حرف که این صحبتها برای همه نیست کاملا درسته.
توحیددددددد
توحید فندانسیون خوشبختی این دنیا و آخرته به والله. توحید تضمین کننده ضد زلزله و ضد سیل و ضد همه چی بودن بنائیه که در مسیر زندگی میسازیم و توحید یعنی اطمینان قلبی و آسودگی خیال، توحید یعنی قدررررت. توحید یعنی آزادی چرا که وقتی نگران هیچ عامل و قدرت ناچیز بیرونی نیستی و همه ی اون عوامل بیرونی در برابر قدرت ایمان تو به توحید مثل یه مورچه س در برابر یه فیل دیگه هیچ چیز نمیتونه سد راهت بشه. نه آدمها نه دولتها نه اصلا کل جهان و هستی و اتفاقا همون خداااا همون نگاه توحیدی همه ی اونها رو بسیج میکنه تا بتو خدمت کنن، تا بهت کمک کنن. هر جور که فکر میکنم میبینم بدون توحید نمیشه. بدون توحید نمیشه خوشبختی پایداری رو زندگی کرد، بدون توحید محال تو لحظه حال بود، شاد بود. اون توحید هدایتمون میکنه به مسیرهای درست، به آدمهایدرست و به سایت درست. اون توحیده که همه این کارارو میکنه و از خداوند میخام که منو تو این مسیر کمک کنه تا هر روز نگاه توحیدیه تیزبین تری نسبت به دیروز داشته باشم چون توحید هم مثل همه چی دیگه بی انتهاست.
فک میکنم این فایل و آگاهی های ثمین توش تا آخر عمرم دوست، همراه و یاور من باشه. خیلی بهم آرامش میده این فایل. خیلییییی.
عاشقانه دوستون دارم و از خدا فقط شادی و سلامتی و خوشبختی همتونو میخام. 🌷👋
سلام من مرتضی هستم چهارساله که خداوند باعث شده تا با شما آشنا بشم
الهی شکر خیلی حالم خوبه
دقیقا دو روز پیش نا خودآگاه در مورد الهامات وشهود سرچ کردم چون به دلم اومد و میخواستم بهتر درکش کنم و وارد سوال و جواب های سایت شدم وپاسخ یونا مهرآفرین رو دیدم وخواستم لایک کنم متوجه شدم باید وارد حساب کاربریم بشم وارد شدم که توی صفحه خودم دیدم نوشته نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی تا اینکه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو زدم و توی همین لحظات ایمان داشتم که دارم هدایت میشم وبا فایل توحید عملی قسمت شش روبرو شدم نگاه کردم و گوش دادم بسیار زیاد به دلم نشست چرا که کلا من همیشه آدم تخیلی بودم و قبل از آشنا شدن با آقا عباس منش هم با دلم پیش میرفتم برای همین خیلی علی بی غم بودم وهستم وحسی که همیشه باهام بوده وبرای خیلی ها تعریفش کردم اینه که میدونم آخرش اتفاقای خوبی برام می افته برای همین به حسم گوش میدم ،گفتم همشو باید ببینم فایل یک رو دیدم که آقای عباس منش از منفجر شدن تانکر ماشین و مردن چندتا از کارکنان ونبودن خودشون توی اون روز صحبت کردن این فایل منو یاد گذشته زندگیم انداخت که دلم می خواد اینجا اونا رو تعریف کنم اصلا علاقه ای به حرف زدن نداشتم در موردشون اما نمیدونم چیه الان حس شوق دارم تعریف کنم زمانی که شش سالم بوده سال ۷۴ از تاب به طرز خیلی بدی افتادم پایین گویا دختر عموم خیلی محکم هلم میداده خلاصه من با سر میام روی زمین سرم میشکنه وحالم بد که با آمبولانس انتقالم میدن بیمارستان ضربه مغزی شده بودم کاسه سرم ترک برداشته بوده وتشنج شدید طوری که سیاهی چشمام میره وپشت سر هم از جام میپریدم بالا و پزشک قطع امید میکنه ومیگه دعاش کنید اما صبح همون شب من مرخص میشم حتی عکس مجدد هیچ اثری از شکستگی و ترک کاسه سرم رو نشون نمیداده ومعجزه شده بوده باز توی سال ۸۸ من یه دوستی داشتم که مادرش سرطان خون داشت به شدت ناراحت بود داخل پرانتز من خیلی اهل مسجد و نماز بودم وحتی مداحی هم میخوندم به دوستم گفتم دعا میکنم سر نمازم و شب که خوابیدم خواب مسجد جمکران رو دیدم با اینکه اصلا نرفته بودم اونجا توی اون سال من اعتقادات شدیدی داشتم که قطعا این اعتقاداتم به خاطر تکرار مکررشون برای من باور شده بودن با اینکه اصلا قانون باور رو هم نمیدونستم دیگه چون سال ها توی این حوزه بودم خلاصه من همون شب خواب دیدم با امام زمان صحبت میکنم و طلب شفاعت کردم من کسی رو ندیدم فقط صدایی رو شنیدم که دقیقا این جمله رو گفت مرتضی برو شفا پیدا میکنه من فرداش خوشحال وخندان به دوستم پیام دادم وحس عجیبی داشتم آقا لباس مشکی پوشیدم و سوار موتور شدم رفتم سرخاک پدربزرگم یادمه نزدیک اربعین بود موقع برگشت تصادف کردم آمبولانس اومد بردنم بیمارستان اونم بیمارستانی که در حال تخریب وبازسازی بودن وشرایط نامناسبی داشت من توی اورژانس بودم روی تخت حس خفگی داشتم وخس خس میکردم زیاد کسی رسیدگی نمیکرد که موجب ناراحتی پدرم شده بود مادرم بالا سرم بود بهش گفتم حلالم کن چون قشنگ احساس میکردم خفگی رو وبیهوش شدم و بعدش دیگه یادم نمیاد اما بعد از سنوگرافی سریعا به خاطر خونریزی داخلی منتقل میشم اتاق عمل که موضوع تصادفم رو داخل روزنامه شهرمون دقیق با توضیحات نوشته بودن ،مرتضی۲۰ ساله از کام مرگ گریخت ومدال افتخار برگردن پرسنل بیمارستان فلان و… عرض شود خدمت شما کلیه راست ۴تکه و طهال و مقداری از کبدم له شده بود وقسمت های دیگه ای به شدت خون ریزی داشت و خب عمل بسیار سنگینی بود و خون ریزی به شدت زیاد بود ۴پزشک متخصص وهمچنین رئیس بیمارستان توی این عمل برای کمک به پزشک اصلی من حضور داشتن، همینجا خداروشکر میکنم برای پزشک اصلی عمل که اونروز برای چنین عمل هایی نوبت حضور داشتن گرچه ایشون داخل بیمارستان نبودن و از بس که این انسان خوب و با خداست وایمان داره بدون هیچ عجله ای با دوچرخه به بیمارستان میاد برای عمل، ایشون در زلزله بم چندین عمل صحرایی در چادر برای مردم مجروح انجام دادن و خدا چنین دستی رو اون روز برای کمک به من فرستاده بود من برای چند دقیقه میمیرم و با اینکه سعی میکنن احیا بشم اما برنمیگردم ولی به طرز عجیبی یهو با این که ملحفه ی روی من بوده و میخواستن خبرشو به خانوادم بدن برمیگردم همه شکه شده بودن شصت واحد خون دریافت کردم سه روز ازم خون میرفته و شکمم باز بوده و خون ریزی بند نمیومده انقدر بد بخیه شدم که کاملا مشخصه اصلا امیدی نبوده فقط میخواستن یه کاری کرده باشن شایدم من اشتباه میکنم اما هر پزشکی بعد از اون منو دید همیشه این نظر رو داشت و قطعا اون حرف ها باعث شدن این نظرم باشه خلاصه اتفاق های زیادی افتاد توی بیمارستان سختی ها و به مو رسیدن و پاره نشدن حتی توی این عمل کاری رو انجام دادن توی بدنم که فوق العاده ریسکی بوده من ۱۰ ساعت زیر عمل بودم که بعد ها یادمه دکترم مدتی با عصا راه میرفت به خاطر فشاری که به زانو هاش اومده بود من خیلی توهمات میدیدم مثلا جنگ میرفتم باشگاه بدن سازی میرفتم آدما رو بزرگتر از اندازه واقعی میدیدم توی رویا و یه جایی رو همخ یادمه که لباس سفیدی که برای مکه رفتن میپوشن تنم بود جایی بودم که زیر پام زمین خاکی صاف و تا چشم کار میکرد من سفیدی و دود ومه میدیدم دور خودم میچرخیدم و نگاه میکردم و ضمنا حال خیلی خوبی داشتم مثل حال این روزهام که قانون رو یاد گرفتم ، نه با کسی حرف زدم ونه سوالی پرسیدم اصلا سوالی نداشتم انگار همین بود که باید باشه و درست بود نمیشه توضیحش داد بیش از این شاید اینجا هم توهمات بوده شایدم اون چند دقیقه ای که از این دنیا رفتم و در نهایت بعد از۲۸روز مرخص شدم خیلی به اون بیمارستان سر میزدم طوری شده بود که درب آی سی یو رو میزدم و میگفتم مرتضی هستم و اونا استقبال میکردن خیلیا میگفتن ما مو به تنمون سیخ میشه تو رو میبینیم سرپایی وشکر گزار خدا میشدن مدتی که گذشت به دوستم پیام دادم وحال مادرشو پرسیدم بهم گفت رحمت خدا رفت برام سوال بزرگی بود ولی خب مجبور بودم به ادامه زندگی بپردازم برام سوال بود که دلیل اینکه منو نگه داشتی چی بوده خدا؟؟؟ البته اینم بگم من بعد از این تصادف یه انسان دیگه ای شدم خیلی درونی تر شدم برام اهمیت نداشت مثلا دوستم غذایی که حق منه رو برداره ببره بخوره برام مهم نبود استادام نمره منو کم یا زیاد بدن یعنی منظورم اینه که اون حسی که از بچگی داشتم که میدونستم همه چیز خیلی خوب میشه و اتفاق های خوبی میفته بیشتر شده بود یعنی من نگران نبودم ونیستم بعد از این تصادف با وجود مصرف بسیار زیاد قرص های روان گردان که عادت کرده بودم بهشون ادامه تحصیل دادم و تا مقطع کارشناسی ارشد پیش رفتم حتی در رشته معماری هم قدم برداشتم و الان کلی کار طراحی و نرم افزار های مختلف رو در حد استادی بلدم ساز سنتور مینوازم و چندین ساز رو بلدم به صدا در بیارم من کلاس موسیقی نرفتم اما با تمرین و تکرار در زمان دانشجوییم خیلی خوب پیش رفتم من یه حسی دارم که هر سازی رو دست بگیرم به راحتی میتونم هر اهنگی رو بدون هیچ نتی بنوازم انگار میفهمم باید الان چه کلیدی رو فشاربدم میخوام بگم به شدت انسان پشت کاری شدم درسته که حوزه ای مختلف رو واردش شدم حتی مدتی در نیروگاه سیکل بندر عباس کار میکردم من میدونم باید تمرکز کنم در یک حوزه اما تجربه های گذشته ام رو دوست دارم اتفاق دیگه ای رو تعریف میکنم سال نود وچهار به عنوان ناظر برق میرفتم سرساختمان پروژه ی ۸۰۰ واحدی عظیمی بود یه شب خواب دیدم از ساختمان افتادم پایین به محض اینکه داشتم میخوردم به زمین بیدار شدم خلاصه رفتم سرکار برای چک کردن مواردی رفته بودم با مهندس ارشدمون طبقه پنج یکی از ساختمون ها من داشتم مواردی رو داخل تراس یاداشت میکردم یهوی پام پیچید و داشتم می افتادم پایین که مهندس لباسمو گرفت و کشیدم چون هنوز نرده نصب نشده بود من بهش گفتم مهندس دیشب خواب دیدم افتادم پایین بهم گفت بروداخل دفتر بشین نمیخواد بیای بالا آقا ما ناهارمونو خوردیم یهو بی سیم زدن و مدیر پروژه رو صدا زدن سروصدا بود همه بدو بدو رفتیم یکی از مهندسان معمار از طبقه ۵ یکی دیگه از ساختمان ها افتاد پایین جایی که نخاله ها رو میریختن و رحمت خدا رفتن برای من عجیب بود شش سالگیم رو خب یادم نمیاد که اون اتفاق چجوری بود و مادرم تعریف کرده برام ولی سال ۸۸و سال ۹۴ برام سواله ،درونم اون اعماقش یک حسی هست که بعد از این اتفاق ها بهم میگه ما در تو دیدیم که تونستی کار عظیمی انجام بدی به مانند انیشتین و محمد وابراهیم برای همین مراقبتیم بعد ذهنم میگه ما ادما همه یکی هستیم وهیچ تفاوتی خداوند بینمون قائل نمیشه و نشده باز دلم میگه تو همیشه بی غم بودی و سعی کردی خوشحال باشی این فرق توئه و امروز که ۴سال از آشناییم با آقای عباس منش میگذره و تعدادی از پکیج هاشون دقیقا زمانی به دست من رسید که نیاز بود بهتر میتونم نگاه کنم به زندگی امروز من طوری زندگی میکنم که حتی برای ثانیه ای صدای تلوزیون رو نمیشنوم ونگاه نمیکنم هیچ دوستی در کنارم ندارم و تنها دوستم خداونده والبته با دوستانم صحبت کردم وگفتم شاید برای مدتی چند ماه یا چندسال هم دیگه رو نبینیم تنهایی به بیرون میرم و درحال تدارکات یک سفر هستم که اونم تنهایی میرم چندین سر رسید دارم با خودکار های متنوع که فقط مینویسم درو دیوار اتاق من پر از عکس و پر از عکس نوشته و عکس های خودمه احساس میکنم الان در مرحله ای هستم که آقای عباس منش تعریف میکنن که من همه جوره حالم اوکی بود نگاهم و احساسم به لحظه و تمام اتفاق هاش عالی بود اما همه میگفتن انقدر خدا خدا میکنی کو پولت کو ماشین فلانت
من مرتضی شکراللهی امروز درسته که cls مورد علاقه اش رو در دست نداره اما باور کنید فرا تر از ماشین در دلم حس میکنم همینکه برای خودم زندگی میکنم قدرتی که امروز دارم اینه که هر فکری بیاد تو سرم که ترس چاشنیش باشه سریع یاد قدرت مطلق می افتم ویاد پروردگار که راس همه چیزه به من در هر شرایطی آرامش میده وادامه میدم این گنج زندگی منه مرتضی شکراللهی بعد از تصادفش هر ماه بستری بود زیر انتی بیوتیک بود دائم امپول های فلان میزد مرتضی شکراللهی به علت مصرف بیش از حد قرص های روان گردان اعتیاد پیدا کرده بود مرتضی شکراللهی دائما از اطرافیانش اینو میشنید که اخی گناه داره همش مریضه همش فلانه من خسته شدم سختی های دیگه ای کشیدم فقط اون حس که درونم بود و توی سختیا هم یادش می افتادم که میگفت اخرش خوب میشه اتفاقای خوب میفته منو هل میداد
بله اکنون میدونم خدا منو هدایت میکرده و داره این کارو میکنه
و یادمه زمانی که بیماری اومد من یک استوری گذاشتم که کرونا برای من یک موتور رندر گیری در نرم افزار تری دی استدیو مکس هست و تمام و الان حدود دو ساله من واکسن هایی که دکترا میگفتن باید تا ابد بزنی رو نمیزنم و حتی سرما هم نخوردم البته گاهی موقع ها حسی میاد که انگار دارم سرما میخورم همون موقع میگم حقیقت خداست حقیقت خیره و در اون خیر تنها سلاتمتی و خوشبختی ولذت وجود داره اتفاق های این چنینی بسیار زیاد افتاده برام رفتار مردم با من بسیار تغییر کرده
من حتی در کنار پدر و مادرم که برام عزیزن موقع غذا خوردن هم، هم نشینشون نمیشم چون اونا دائم تلوزیون تماشا میکنن و من مراقب وردیام هستم و خیلی راحت بهشون گفتم و اونا هم کمی بد نگاه کردن اما الان طبیعی شده من به هیچ مهمونی نمیرم و خیلی کارهای دیگه من الان بدنی ساختم برای خودم که به راحتی میتونم توی مسابقات فیزیک مقام بیارم که خب من در مسابقات پرس مقام دارم بدون مصرف هیچ مکملی امروز به دلیل اینکه من عاشق ورزش کردن هستم و شرایط حضور در تمام باشگاه های ما زدن ماسک هست که من شرک میدونمش و خودم با عشق دمبل سیمانی ساختم وباور کنید الان بدنم خیلی بهتر از موقعی شده که باشگاه میرفتم وزنم بالاتر رفته و عضلاتم زیبا تر
کار من در منزله و طراحی میکنم اما عاشقش نیستم و عشق من خوندن در سبک راک هست با موضع قوانین دنیا و خداوند و توحید آهنگ های زیادی رو خوندم و تونستم توی موسیقی کارهای بزرگی انجام بدم چون حسم گفته و عشق دارم به این کار
انقدر دوره عزت نفس آقای عباس منش به من کمک کرد کلی کارهایی که انجام دادم هزینه های که کردم رو رها کردم به راحتی به راحتی از هم نشین بودن با دوستانم جدا شدم
حالم و احساسم خیلی عالیه و روز به روز دارم بیشتر وبهتر هدایت میشم وبرای تمام موجوادت کره زمین طلب خیر ونیکی دارم
آقای عباس منش اکنون وآقای والاس وتلز چند صد سال و محمد وابراهیم چند هزار سال پیش همه در حال خدمت به خلق بودن و هستن ونباید بت بشن که اگه بشن شرکه همه ی این آدم ها رو خدا بسته به قلب تو سر راحت میذاره ازشون استفاده کن ولی نپرستشون این حرفای اخرم رو فقط به خودم زدم چون همیشه به خودم گفتم
سپاس از آقای عباس منش دستی از دستان الله.
سلام دوست خوبم آقا مرتضی گل گلاب
چقد عکس پروفایلت قشنگه چهره خنده رو و شادی داری
اول خداروشکر میکنم که الان زنده و سرحال و سلامتین از اینهمه اتفاق وحشتناک جان سالم بدر بردن واقعا معجزه هست و حتماااااا برای انجام رسالت الهی صورت گرفت که دعا میکنم رسالت الهی ات را پیدا کنی یا پیدا کرده باشی انشالله
دوست من شما نمیرالمومنین شدیاااااا خخخخخخخ شوخی کردم بخندیم
سرت سلامت دوست من خیلی لذت بردم و دوست دارم آهنگاتو گوش کنم نمیدونم آیا بزنم گوگل بالا میاد اسمت یعنی تو سایت آهنگ گذاشتی یا نه خیلی دلم میخواد از آدمای الهی که اهل هنرو موسیقی هستن کارشونو ببینمو بشنوم چون خودم عاشقققققق خط و نقاشی و موسیقی سنتورنوازی و پیانو هستم عاشق تک نوازی های زیبا هستم
داستان زندگیت هرچند بسیاااار دلخراش بود بنازم دل پدر و مادرتو که چی کشیدن از دستتتتتت خدا بهشون سلامتی بده صبر بده که برای ابراهیمی شدنت همراهت باشن الهی آمین
سوا از دلخراش بودن چقد معجزه ها زیبا اتفاق افتادن و چقد آگاهی توحیدی عالی داشت کامنتتون انشالله همیشه تو زندگیت موفق باشی و ازاین بعد زندگیت در سرازیری راحتی و عافیت باشی داداش گلم ممنونم از آگاهیی که در ما ایجاد کردی
به نام خداوندی که در هر لحظه جاریست
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم و همه همسفرهای عزیزم
روز پنجاه و چهارم سفرنامه
حساب کردن روی خداوند یعنی حساب کردن روی نیرویی که بی وقفه در درون منه و هر لحظه در دسترس منه و بی دریغ کمکم میکنه هر زمانی که بخواهم.
توحید یعنی از تهدیدها نترسی زمانی که تهدید میشی یا به شیوه ی دیگران زندگی میکنی یا فلان امتیاز یا فلان حق رو ازت خواهند گرفت !
توحید یعنی وقتی احساست خوبه حتی اگه کل دنیا از دستت عصبانی و ناراضی هستن آسیبی به تو نمیرسه و اگر احساست بده حتی اگه کل دنیا ازت راضی و خوشحال باشن اتفاقات بدی برات رخ میده
توحید یعنی خداوند برای بنده اش کافیه و هر تغییر دلخواهی از درونت شروع میشه نه از کمک و مساعدت فلانی !
توحید یعنی عین قدرت ، آزادی و استقلال !
هر جایی که ترسیدم و عقب کشیدم یعنی مشرک شدم و خودم رو از پیشرفت و موقیعت بهتری محروم کردم و به خودم ظلم کردم و هر زمان که با وجود مخالفت های دیگران کاری رو انجام دادم که فکر میکردم درسته یعنی ایمانم رو نشون دادم و قدرت رو به خدای درونم دادم علاوه بر آرامش و احساس خوب کارها بهتر انجام شدن .
گاهی کاری رو انجام میدم و بعد میبینم نتیجه نمیده بعد از خودم میپرسم چرا ؟ و بعد میبینم که ترسیدم و اون کار دلخواهم رو انجام ندادم و میرسم به شرک ! و بیشتر درک میکنم که :
شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب مخفی هست!
رابطه من با خداوندم در هر لحظه منو از هر کس دیگه ایی بی نیاز میکنه و بی نهایت آرامشی که به دنبالش هستم رو به راحتی به دست میارم و به طرز فوق العاده ایی همه چیز به نفع من میشه و میبینم که دیگران در مقابل خواسته من کُرنش میکنن.
»»»» خداوند قدرت خلق زندگیم رو به ”من” داده و ” هیچکسی هیچ قدرتی ”در زندگی من نداره ««««
استاد این فایل طلاست
یعنی کافیه همین رابطه رو بسازم ، همین احساس رو در درون خودم بسازم ، قدرت رو به خودم و فقط خودم بدم و همه چیز فوق العاده میشه
همه چیز بستگی داره به رابطه ی من با خودم
همه چیز بستگی داره به افکار و باورها و فرکانس های خودم
این رابطه برای من همه چیز میشه دکتر خوب، روش تبلیغاتی کارا ، دوستان خوب، ثروت و رفاه مالی ، سلامتی ، زیبایی ، قدرت ، آزادی و …
خداروشکر اینبار خیلی بهتر این فایل رو متوجه شدم و خیلی حرفاتون ساده تر بود خدایا شکرت
سلام به استاد عباسمنش دوست داشتنی و خانم شایسته زیبا
نمیدونم که دقیق چه تعداد روزهایکه عضو سایت هستم اما از وقتی با شما آشنا شدم درآمد من به صورت تکاملی ۵برابر شد و محصول هم خریداری کردم اما کار نکردم و بعد از مدتی رها کردم و به جایی رسبدم که منی که اینقدر موفق شده بودم دیگر مشتری هایم کمتر شدن یا محصولی رو میخواستن که شرکت ما نداشت و همه تمرکزم به سراغ عوامل بیرونی بود که همکارم مشتری من رو گرفت یا بازار پرشده و ….
چند شبی بود که تا ساعت ۳شب فایل ها رو گوش میکردم از دسته فایلهای رایگان
امروز تصمیم گرفتم من باید تکاملم و طی کنم با فایل های رایگان شروع کنم مخصوصا فایلهای توحیدی و در کنارش کم کم محصولات و استفاده کنم
امروز فهمیدم باور فراوانی رو به شدت باید روش کار کنم تا فک نکنم که مشتری ها تموم شدن و وابسته به مشتری های قدیمی نباشم
امروز فهمیدم که باوجود اینکه میگم روی خدا حساب بازمیکتم ولی بازهم شرک دارم
شرک رئیسم ،شرک همکاران،شرک مشتریان و ….
و امروز در همین جا تعهد میدم که به صورت جدی و پایدار دوباره شروع کنم تا به صورت خیلی طبیعی جریان نعمت و ثروت و روابط عالی در زندگیم نمود پیدا کند
و به قول استاد عزیزم
وقتی من در مدار مناسب قرار بگیرم در زمان درست و در مکان درست به افراد درست برخورد میکنم و اونها جذب من میشن نه اینکه من بخوام اونها رو جذب کنم
پس تمام فالورهای که داشتم تا از من محصول بخرن رو آنفالو کردم و تنها به خدا اعتماد کردم که خداوند در زمان درست و در مکان درست مشتری من رو از هرجا به سمت من هدایت میکنه لازم نیست من به دنبالش باشم و باورهایی ایجاد کنم که رزق به دنبال من بدود
در آخر استاد عزیزم ازتون تشکر میکنم و خداوند روسپاسگزارم که من رو به سمت شما هدایت کرد
روز 54
توحید عملی
چرا هیچوقت در قران در مورد زندگی و درامد و شغل پیامبران صحبت نشده ؟
چون اصل نبوده
و بنظرم چون هیچ جای قران در مورد این سوال همیشگی بشر صحبتی نشده برای همین انسانها سواستفاده کردن و فقر و فقیر بودن رو زینت دادن و خوب جلوه دادن و به مردم این باور خوب بودن و ماندن در فقر رو القا کردن .
و چرا فقط کشورهای مذهبی و مردم مذهبی بیشترشون در مشکلات مالی هستن ؟
بخاطر باورهایی که از طریق سخنرانیهای افراد روحانی گوش دادن به اونها بدست اوردن در طی سالیان دراز .
خیلی از افراد مذهبی از سن کم در این محیطهای روضه خوانی و سخنرانیها بودن . مثل خانواده من و خانواده هاشون مادربزرگم و مادر مادربزرگم همگی از سن کم در حال گوش دادن به این سخنرانیها بودن و من باورهام از طریق خانواده اول شکل گرفت و بعد تلویزیون و جامعه …
درحالیکه الان احساس میکنم دنیا رو به پیشرفت هست و خیلی از دختران و پسرای جوان درحال پول دراوردن هستن . من تعداد زیادی از دخترهای کم سن رو میبینم که مشغول کار و پول ساختن هستن و همیشه تحسین میکنم و آفرین بگم . و من چقدر دور بودم از پول ساختن و بینهایت خدارو شاکرم که در مسیر درست قرار گرفتم .
چیزی که مهم و اصل و اساس قرآن است توحید هست
خدا همیشه درمورد توحید صحبت کرده .
پس چرا خودمون رو خسته کنیم و دنبال فرعیات باشیم ؟
دنبال اینکه چیجوری پیجم رو بهتر کنم چیجوری الگوریتم اینستا رو رعایت کنم چه کلاسهایی برم برا ی بازریابی ، چه تبلیغاتی انجام بدم ، به کدوم آدم رو بندازم ، من خودم همش میگفتم کدوم شغل بهتره برم یاد بگیرم . عکسهامو چیجوری بگیرم ، چه ساعتی پست بزارم ، به کی تبلیغ بدم و…
هزاران حاشیه دیگه
ولی اصل اینه توحید ، ایمان ، باور درست
بگم خدای من ثروتمنده پس خدا از بینهایت طریق به من ثروت میرسونه=توحید
بگم مشتریها بینهایت هستن دنیا پر از ثروت هست ، افراد ثروتمند بسمتم جذب میشن و خرید میکنن=توحید
فقط حرفای خوب بزنم ، احساس خوب بدم ، خدارو سپاسگزار باشم و نعمتهاشو هرروز بگم و شکرش کنم و شرک نورزم به بنده هاش
خدایی که انقدر قدرت داره و خودش بنده های دیگه شو ثروتمند کرده و کارهاشونو عالی انجام میده چرا من برم به اون بنده ها رو بندازم
چرا از خود خدا ، خدای همه ما خدای اون بنده ها کمک نخوام و درخواست ندم،؟
جدیدا این باور غلط پیدا کردم که من حتی از خدا هم خجالت میکشم یا سختمه که از خدا درخواست کنم و بگم من پول میخوام ، من زندگی بهتر میخوام ، من دوستای خوب میخوام ، من سفرهای زیاد و عالی میخوام
من روم نمیشه یا خدارو باور ندارم ؟
این باور بوده که خدا به هرکی بخواد پول میده به هرکی هم نخواد نمیده
و من هم بیخیال میشدم و میگفتم خب تقدیر من همینه و حرفی که مادرم همیشه میگفت ما گنجشک روزی هستیم
خیلی عجیبه که پدرم شغل خوب درامد خوب و ما در رفاه خوبی بودیم نسبت به اقوام ولی باورهامون فوق العاده ضعیف بود و اصلا این توانایی مالی و این خریدهایی که میکنیم رو نمیدیدم و شکرگزار نبودیم .
در صورتی که خانواده مذهبی دارم …
من باید فقط روی توحید کار کنم و تمام اتفاقات خیلی طبیعی رخ میده خدا منو هدایت میکنه
ثروت ، سلامتی ، عشق ، زیباتر شدنم ،جذب شدن ادمها بسمتم
هرانچه که خوب است اتفاق میوفته خیلی سریع
ولی اگر شرک بورزمشرک یعنی ، ترس ، نگرانی ، حساب کردن به هر ادم به اصطلاح گنده و خفن و پولدار ، روی دولت ، قانون کشور و حتی پدر و مادر خواهر و برادر
هر عاملی بیرونی حساب کنم شرک هست و من از همه چی دور میشم .
و هرآنچه که در مدار شیطان هست بسراغم مییاد مثل بیماری ، سخت انجام شدن کارهام ، بی پولی ، کمبود عزت نفس و…
باید یادبگیرم و هرروز با خودم تکرار کنم
هیچ کس قدرتی نداره تو زندگی من
هیچکس نمیتونه منو چشم بزنه ( مثلا جلو خانواده پدرم همیشه لباسای قبلی و ساده میپوشیدم و همیشه مینالیدم از بی پولی و …
چون باور کرده بودیم که چشم میزنن و همیشه هم بعد از رفتنشون اتفاقات بد میوفتاد برامون
چون مادرم و خواهربرادرا و خودم باور داشتیم که میتونن چشم بزنن و قدرت رو داده بودیم دستشون .
امروز به این نتیجه رسیدم که دیگه اینکارو نکنم هرجند خیلی وقته نمیبینمشون و از خدا خواستم که برا عید کمک کنه اونایی رو نبینم که باعث تخریب باورهام بشه .
هیچکس نمیتونه بخت و اقبال منو ببنده و یا زندگیمو به نابودی بکشه .
(این باور هم همیشه داشتم و همیشه دنبال دعانویس بودم ولی خداروشکر چند روز پیش کاری کردم که ایمانمو نشون دادم به خدا و همش میگفتم قدرت در دست خداست .)
وقتی قدرت رو بدیم به خدا اتفاقات عالی میوفته .
ولی وقتی قدرت رو بدیم دست دیگران و باور کنیم که اونا تاثیر دارن در بدبخت کردن یا خوشبخت کردن ما
پس نتایج باورها نادرست و شرک ورزیدنمونو میبینیم .
ولی باید باور داشته باشیم که توحید داشته باشیم
حتی دشمنمون هم باعث پیشرفت و رشد و ثروتمند شدن ما میشه چون ما به خدا وصلیم .
تمام اتفاقات خوب برامون میوفته نه اینکه من آدم خاصی هستیم به خاطر اینکه خدای من خدای خاص هست .
خیلی لین جمله به دلم نشست که فکر نکنم اگر کسی در خوشبختی و ثروت فراوان و عشق و موفقیت هست اون آدم خاصیه .
نه بلکه خدای اون آدم خاصه که نتیجه باورهای درستشو بهش میده .
پس منم با درست کردن باورهام و ایمانم به همون مرحله میرسم .
ولی باید بدونیم که ما صفر و صد نمیتونیم بگیم یه نفر موحدکامل یا مشرک کامل هست .
همه ما قسمتی از توحید و قسمتی از شرک در درونمون هست .
زیبایی انسان بودن همینه که ما این دو رو در خودمون داریم حالا بریم بازی رو شروع کنیم هرچقدر بتونیم توحید رو در خودمون زیاد کنیم ما برنده ایم خدا بیشتر به ما نعمتهاش رو میده .
یجاهایی هم لغزیدیم و شرک ورزیدیم نگران نباشیم خدا مارو قضاوت نمیکنه و ما متوجه اشتباه میشیم و درستش میکنیم .
تنها قدرت جهان رب
نه شیطان ، نه جن و پری نه فالگیر و رمال و دعانویس نه ادمها نه دولتها و نه هیچکس دیگه
زمانی که پیشرفت نمیکنیم و نتایج نمیاد سراغمون نگیم کسی داره جلوی ما رو میگیره
بگیم یه سری باورها و ترمزها در من هست اونهارو باید درست کنم .
من عامل خوشبختی و بدبختی خودمم .
من نگاه شرک الود داشتم نسبت به کسانی که همکار من هستن .
میگفتم فلانی کارش خوب نیست چرا اومده تو این هنر
فلانی چرا قیمتاشو داره ارزون میده این باعث میشه این هنر افت کنه و مردم کار من که خیلی بهتر و گرونتر هست نخرن .
یا ببینم فلانی چه قیمت گذاشته منم بزارم یا حتی بالاتر بدم .
یا هنر من خاصه و مشتری خاص داره و محدود
نهههه اینا شرک هست
اصلا من چیکار دارم که بقیه تو همین هنر دارن چیکار میکنن
به من چه که داره ارزون میده
به من چه که کارش خیلی در سطح پایین هست و فروش هم داره( اینجا جمله استاد یادم اومد که اون موفقیت رو تحسین کن حالا کارش خوبه یا بد ولی تحسین کن مه اون موفقه و داره پول میسازه بجای تخریب کردن اون شخص )
من تمرکزم روی خودم باشه کارم فوق العادس اوکی
میتونم پول بسازم ؟ نههه
پس بشین درست کن باورتو ، بشین بجای تلف کردن وقت و انرژی . روی باور و توحید و ایمانت کار کن .
من زندگیمو خلق میکنم .
بپذیرم که صفر تا صد این زندگی از نوزادی تا الان من خلقش کردم و دیگران ذره ای روی خلق زندگیم تاثیر ندارن
این جهان منه و من در دنیای خودم دارم زندگیمو خلق میکنم و هرکس در دنیای خودش داره زندگیشو خلق مییکنه .
اون خدایی که در قران هست میگه
هرچی بخوای بهت میدم .
من مسخر کردم زمین و آسمان را برای شما
به من توکل کن که خدا توکل کنندگان را هدایت میکند و دوستشان دارد .
به همه شما کمک میکنیم چه بخواید به جهنم برید و چه به بهشت .
من امروز عالی عمل کردم .
امروز یکی از کارهایی که همیشه دوست داشتم انجام بدم و اهمیت دادن به زیباییم بود و برای دل خودم و بدور از ترسیدن از حرفای خانوادم رفتم و انجامش دادم .
همیشه منع میشدم همیشه حرفای مذهبی غلط بهم میگفتن و من از روی ترس خودمو سرکوب میکردم علاقه و اشتیاقمو .
و همیشه میگفتم این یه کار بیخوده این یه ولخرجیه و نمیخواد انجام بدم .
ولی امروز رفتم امروز لذت بردم و هربار که نگاه میکنم پر از ذوق و شوق و حس خوب میشم .
امروز کل اتاق پر بود از دخترای جوانی که پول در میارن با همین کارشون و کلی آدم که اومده بودن به زیباییشون برسن .
بعد رفتم یه پاساژ گرون . هرچند که میدونستم داخل هر مغازه برم همه چی برای من گرونه ولی رفتم .
هرچند که تو پاساژ کلی خانمهای بسیار شیک و ثروتمند میدیم و خودمو مقایسه میکردم و میگفتم لباسم مناسب نیست و منو از روی لباسم قضاوت میکنن .
ولی رفتم و از یه مغازه یه خرید هم بازم مربوط به زیبایی میشد رو انجام دادم و اونجا حرفی شنیدم که واقعا ناراحت شدم و گفتم ببین این نتیجه دست کم گرفتن خودته . این نتیجه باورته این نتیجه نتنها افکار بلکه به زبون اوردن به اون فروشنده هست ولی در اخر من خرید کردم اولش گفتم نکنه دارم این خرید رو برای این میکنم که بهم برخورده یا برا اینکه ضایع نشم دارم انجام میدم ولی بعد گفتم نه هم قیمتش مناسبه هم دوستش دارم و هم نیاز دارم . و خرید کردم .
و ناراحتیمو اومدم با گفتن جملاتی که من مسئول افکارم هستم . من الان اینجام با باورهای قبلی که ساختم منم میتونم پیشرفت کنم منم میتونم مثل همه این آدمها که تو طلافروشیها داشتن براحتی خرید میکردن منم میتونم و میگفتم خدای ما یکی هست اونا باورهاشون فرق داره و منم باید باورهامو درست کنم وگرنه خدا یکیه و اگر به اونا داده به منم میده خیلی بیشتر …
کار بعدی اینکه رفتم تو مغازه با یه نفر در مورد کارم صحبت کردم نشون دادم و گفت کارات خیلی قشنگه و شماره مسیولشونو داد که کارامو ببرم برای فروش امانی .
و اماااا کار بعدی که بینهایت خوشحالم از انجامش
کاری که استاد تو عزت نفس گفتن انجام بدیم و من از پارسال تاحالا امروز و فردا کردم .
انجامش دادم
رفتم فودکورت و غذا خوردم .
اولش نمیدونستم چی بگیرم و از کدومشون .
که بهم گفته شد مگه چندوقت نمیگی دلت کباب میخواد
چرا همش منتظری بابات برات بخره چرا منتظر یروزی که حالا بری بیرون با بقیه و بخوری . چرا از بقیه توقع داری
خودت بخر ، خودت برای خودت ارزش قائل شو خودتو دوست داشته باش و منتظر بقیه نباش …
منم انجامش دادم . تنهایی . جایی که همه گروهی بودن .
جایی که فقط مردهارو میدیدم تنهان
ولی آخرش که داشتم بلند میشدم دیدم یه دختر جوون هم خودش اومده و تنهایی غذا داره میخوره و خیلی هم عالی رفت ظرف گرفت و باقی غذاشو برد .
و تحسینش کردم
و خودمو هم تحسین کردم :))))
خیلی طولانی شد ولی مینویسم که بعدا بیام بخونم .
چون زمانی که تو دفتر مینویسم اصلا نمیخونم و وقتی پر بشه میندازم دور ولی اینجوری بعضیوقتا میخونم .
خداااایاااا شکرت
سلام متین جان گل گلاب دوست توحیدی ام
خیلی خیلی لذت بردم از کامنت بسیااااااار زیبات خیلی آگاهی عالی در کامنتت برام بود چقد اشتباهاتم و دیدم چقد ضعفامو پیدا کردم تو کامنتتون ایووول درود بر این آگاهی درود یر این نور درود بر تو دوست توحیدی عالی ام واقعا بینظیر بود خیلی عالی بود یاد گرفتم قضاوت کردن آدما خیلی کار نادرست و زشتیه که باعث پسرفت ما میشع یاد گرفتم هر انسان موفق و به هر دلیلی موفق شد من تو ذهنم مثبت بنگرمش و تحسینش کنم اگه موفقیت و میخوام نباید برم کنکاش کنم چیجوری به موفقیت رسید از راه حلال یا غیرحلال نباید قضاوتش کنم چون قاضی الحاجات اوست نه من،یاد گرفتم من کارم فقطططط باید تایید و تحسین درستی و موفقیت باشه نه حسادت و قضاوت بیجا
خیلی چیزای خوب و عالی داشت آگاهی که بهش رسیدی و با ما به اشتراک گذاشتنی ممنونم از قلم زیبا و دل نوشته زیبا وعالیتون خیلی بهم لذت داد ممنونم از تو وآن خدایی که در این آگاهیت سهیم بود و ترو به این موفقیت رسوند براتون آرزوی بهترینها رو دارم…
گفتی وقتی قدرت و بدیم به خدا باید منتظر بهترینها باشیم خدایا شکرت
وچقد عالی رفتی تو دل ترست و چقد احساس مسولیت پذیری بالایی داشتی که حرف منفی شنیدی بجای اعصبانی شدن و مقصر گرفتن دیگران خودتو مسول دونستی تحسینت میکنم بسیااااااااار زیاد تحسینت میکنم رفتی جایی که همه های کلاسا اونجا تردد داشتن با سرووضع آنچنانی رفتی جایی که همه مردها بودن غذا سفارش دادی تحسینت میکنم عزت نفستو تحسین میکنم و آرزوی موفقیت روزافزون دارم برای شما خواهرگلم و همه خواهرها و برادرهای گروه خدایا آرامشو نصیبمان بفرما
آمین
سلام دوست عزیز
ممنونم از شما که وقت گذاشتید و کامنتمو خوندید .
و ممنونم که کامنت گذاشتید چون باعث شد کامنت خودمو هم بخونم و برای خودم دوباره تکرار بشه آگاهیهایی که بدست اوردم .
خیلی وقت بود کامنت نزاشتم و بخاطر اتفاقاتی که دو ماه اخیر برام افتاد کمتر وقت کردم تمرکز بزارم روی فایلها ولی خداروشکر میکنم که به سایت سر میزنم و دور نمیشم از فضای مثبت اینجا .
آرزوی ثروت ، سلامتی جسمی و روحی و ایمان بیشتر براتون از خداوند میخوام .
موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جان
سلام خدمت دوستان گلم
استاد جانم بعضی از فایلهای شما مثل این فایل انقدر از اعماق وجودتون میاد وبه قدری به جان ودل ما میشینه که وقتی دارم به فایلتون گوش میکنم میگم خدایا کاشکی این فایل زود تمام نشه کاشکی تاچندین ساعت ادامه دار باشه.
آره استادم درصد بسیاری از ما انسانها به همه قدرت میدیم جز خدامون به همه التماس میکنیم که کارمون درست بشه جز خدامون به همه رو میندازیم جز خدامون.
آخه که هرچی من تا الان کشیدم از شرک بوده و اصلا خودم این قضیه رو انقدر دقیق بهش توجه نکرده بودم.
اگر من به جایی نرسیدم فقط فقط فقط بخاطر اینکه قدرت رو به دیگران دادم.
استادجانم انقدر باید من رو خودم کار کنم تا توکل وایمانم به خدا بیشتر بشه.
خدایی که رب این جهان هستی هست
چقدر وقتی این فایلها رو گوش میدم احساس قدرت میکنم که فقط من وخدام هستیم ولاغیر.
چقدر حس خوب بهم دست میده وقتی میفهمم سپیده یادت نره خدا بوده تا تو به اینجا رسیدی اگر توی محل کارت شدی محبوب دلها اگر رییست خیلی هواتو داره اگر همکارات ازت تعریف میکنند فقط فقط فقط بخاطر اینکه خدا تورو به اینجا رسونده وهمه اینها دستی هستند از دستان خدا ازشون تشکر بکن بهشون احترام بزار ولی قدرت تنها ربه.
چقدر راه دارم تا توکلم به خدام از صفر به صد برسه ولی قراره ماهم بشیم ابراهیم خدا و استادم وکسانی که بدون شرک ورزیدن به همه جا رسیدند.
خدایا شکرت که توی این سایت هستم
استادم عاشقتم که انقدر زیبا حرف میزنی که تک تک حرفاتون میشینه به تک تک سلولهای بدنمون.
در پناه الله باشید.
بنام تنها فرمانروای هر دو جهان
درود بی پایان خداوند بر استاد عباسمنش و همسر شایسته شان۔
دیروز بعد ظهر قرار بود مهمون بیاد خونه ای ما مامانم و خواهرم اینا تو خونه بودند که پذیرایی کنند یه حسی بمن گفت برم بیرون از خونه داخل پارک فایل های استاد گوش بدم که بتونم بیشتر تمرکز کنم۔۔۔و رفتم داخل پارک۔
یکم قلبم ناآرام بود یه نگرانی کوچیکی توش بود بعد خداوند هدایتم کرد بسمت این فایل توحید عملی قسمت 6
اینو وقتی گوش دادم خدا شاهده انگار قلبم داشت بمن میگفت یه عمر دنبال این اگاهی ها بودم یه عمر ناآرام بودم چون میخواستم منو به اصلم وصل کنی
توحید
توحید
توحید
خدای من! من را ببخش من بنده ای مشرک ات را ببخش منی که بقول استاد صد ها شک به ذهنم اومده بود از وقتی که فروش من چرا درآمد من کم شده بود اما هیچ وقت شک نکردم که اصل شاید چیز دیگری باشد
من فروش آنلاین دارم و مشتری های من اکثرا در افغانستان هستن
میگفتم شاید این کسی ک مدام تبلیغات منو انجام میده الان مشتری هاش زیاد شده بی حوصله شده و درست کارشو انجام نمیده
رفتم یه نفر دیگه پیدا کردم و اون تبلیغ منو انجام داد اما فایده نداشت
گفتم همکارا فروش شان داخل افغانستان زیاد شده شاید دلیلش اینه دیگه مشتری از من نمیخرد
رفتم در یک بخش دیگه هم فروشات خودم را راه اندازی کردم اما بازم به میزانی که زحمت کشیدم نتیجه نگرفتم
گفتم شاید چون شهر هرات زلزله شده مشتری نمیاد اکثر وقت هم به وفور مشتری میامد اما نمیخریدن با خودم گفتم شهر کابل و مزار شریف که هیچ خبری نیست چرا در این شهر ها فروش ندارم در صورتیکه قبلا فروش داشتم کم و بیش درین دو شهر
گفتم شاید صبح زود اگر با مشتری ها صحبت کنم بیشتر نتیجه بده اما نشد۔۔۔
یه روز تصمیم گرفتم شب ها پیام های مشتری ها خودم را جواب بدم میگفتم شب ها سرکار نیستن خونه هستن وقت دارند درست صحبت کنند و تصمیم به خرید بگیرند
نکته: من قبلا اینقدر به مشکل بر نخورده بودم توی کارم فروش داشتم درآمد داشتم حتی بدون تبلیغ اما استرس شدیدی هم داشتم در کنارش یعنی لذتی نداشتم مدام نگران بودم که نکنه فلان مشکل پیش بیاد فلان اتفاق بیفتد۔۔۔
خلاصه هر راه کاری که فکرشو بکنید هر کار فزیکی اانجام دادم۔۔۔۔
و این شده بود یک تضاد بزرگ در زندگیم
دیروز بعد شنیدن این فایل خدای من انگار یه پرده از جلو چشمانم پس زده شد و رسیدم به اااصل
با تمام وجودم با سلول به سلول بدنم قبول کردم که مشکل من درد من شرک است و راه نجات توحید
در حین گوش دادن فایل یکی از مشتری هام زنگ زد و مبلغ دو میلیون هشتصد و سی هزار تومن ثبت سفارش انجام داد تعحب کردم که خدای من فقط قبول کردم که همه چیز توی همه کسی توی و هنوز اقدام خاصی نکردم نشونه های تو از راه رسید این در حالی بود که من هفته ها شده بود فروشی نداشتم و امروز مشتری من اون مبلغ واریز کرد و من همین الان محصولش را با اسنپ ارسال کردم (این مشتری همشهری خودم بود داخل تهران زندگی میکند)
و از دیروز خیلی حالم خوبه به معنای واقعی حالم خوبه فهمیدم هیچکس در زندگی من قدرتی ندارد و وقتی خدا را توی وجودم خودم باور کنم و قدرت بدم به خدا که خدا هم اون قدرت خلق زندگی رو داده به خودم همه چی روبراه میشه و خداوند هدایتم میکند به مسیر های درست
و همین امشب خواهرم اتفاقی یه پیج فیسبوک دیده بود و با من در جریان گذاشت که لباس و زیور الات از کشور های مختلف به افغانستان وارد میکند و به راحتی میفروشد و ازین طریق یکسری ایده ها به ذهن منو خواهرم اومد که انشالله در زمان درستش عملی خواهد شد
خدایااااا هزاران مرتبه شکرت که مشرک از دنیا نرفتم
خدایا با تمام وجودم بهت تعهد میدم که تا روزی که زنده هستم روی خودم کار میکنم و تمام تلاشم را میکنم که از شرک و کفر به یکتا پرستی برسم
خدایا منو ثابت قدم نگه دار۔ چشم امیدم به سوی توست
و خدای من! بر نعمت، سلامتی ، سربلندی وسعادتمندی استاد عباسمنش و خانواده اش بیفزا که باعث و بانی شد تا هزاران انسان از شرک به یکتاپرستی برسد
انشالله روزی میرسه و میام داخل سایت از نتایج بسیار بزرگتر هم در حوزه ای پیشرفت مالی، سلامتی و روابط ۔۔مینویسم
در پناه خدا باشید۔
به نام خدای تواب و وهاب من که هر چی دارم از اونه
سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی که با کامنتهای بی نظیرشون این اگاهی هارو محکمتر و قویتر میکنن
امروز یک سال از روزی که وارد سایت شدم میگذره و خداراشکر میکنم که توی این یکسال خیلی روی باورهام کار کردم و تمرکزم روی نکات مثبت بیشتر شده
خداراشکر میکنم که توی این مسیر هستم تا این اگاهی ها رو بشنوم به قول رضا زارع عزیز تا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
واقعا ما یک درصد ادمهایی که اینجا دور هم جمع شدیم یه روزی جایی خسته شدیم و از خدا خواستیم که کمکمون کنه و هدایت شدیم به این مسیر تا محرمش بشیم و قوانینشو باور کنیم .باورکنیم که تمام زندگی ما دست خودمونه و خدا قدرتی به ما داده که هیچ چیزی در برابرش نمیتونه بیاسته
این باورهای توحیدیه که به من قدرت داد تا از شرکت و حقوق و بیمه بزنم و روی علاقه هام کار کنم
این باور که من خودم خالق زندگی خودم هستم باعث شد تا پاروی ترسهام بزارم و برای خودم کار کنم
خدایا منو ببخش که توی این سی و چند سالی که ازت عمر گرفتم مشرک بودم و همه زندگیم رو دست دولت و رییس جمهور و رییس شرکتم میدیدم
منو ببخش که نتونستم یه جور دیگه به دنیا نگاه کنم و تورو تو زندگیم ببینم
منو ببخش که ه نعمتی که بهم میدادی شکر گذارت نبودم و بیشتر میخواستم
اما بازم هزاران بار شکر که تا قبل از ترک این دنیا توحید و رحمانیت و قدرتتو درک کردم و باور کردم که خالق تمام زمین و اسمانها تویی و توکه منو خلق کردی پس رزقمم بهم میرسونی من دیگه نباید ترسو نگرانی و اضطراب داشته باشم که نکنه دیگه نیاد
هنوز خیلی راه دارم برای درک توحید اما به همین اندازه که باورش دارم زندگیم دست خودمه و میدونم همه چیزی برام جور میکنه
خداراشکر امروز هم هدایت شدم به این فایل تا بیشتر روی توحید کار کنم
استاد ازتون ممنونم که این اگاهی ها رو رایگان در اختیار ما قرار دادید
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
به نام خالق زیبایی ها
” روز 54 ام سفرنامه ”
مثل همیشه از گوش کردن مباحث توحیدی لذت
میبرم چقدر تو زندگیم مشرک بودم این شرک
خیلی مخفیه خیلی وقتا حواسمون نیست که داریم
شرک میورزیم هر لحظه که از یادش غافل میشیم
و روی یه نفر دیگه حساب میکنیم توقع داریم یه
کاری آدما برامون انجام بدن و میرنجیم اگه انجام ندادن مشرک شدیم
توحید یعنی حساب نکردن روی آدما و فقط
حساب کردن روی خداوند و توکل کردن به خودش
هیچ کس تاثیری توی زندگی ما نداره نه کسی
میتونه از بیرون ما رو بدبخت یا خوشبخت کنه
فقط خودمون هستیم که با فرکانس های خودمون
میتونیم زندگیمون رو خلق کنیم
جمله ای که استاد همیشه میگن:
که تمام اتفاقات ما بدون استثنا حاصل فرکانس خودمونه
فرقی نمیکنه یه آدم عادی باشی یا پیامبرش باشی
اگه غافل بشی از یادش و روی غیر از خودش
حساب کنی تنبیه میشی مثل حضرت یوسف که از
یاد خدا غافل شد و خواست روی بنده خدا حساب
کنه که نجاتش بده چندین سال توی زندان موند
خدایا ایمانم رو قوی کن که هر لحظه در حضور تو باشم و فقط به خودت توکل کنم