توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 64 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 623 روز

    سلام استاد عزیزم ..

    مریم جان شایسته مهربان و دوست های هم فرکانسی پرانرژیم…

    دقیقا این موضوع متواضع بودن درمقابل خداوند کلید راه موفقییت و رسیدن به هر هدفی که توذهنت داری هست

    من اولین باری که این فایلو شنیدم کاملا برای یه موضوع دیگه ای به کارم اومد و دراون مسئله کلی پیشرفت کردم

    و چیزهایی که امروز شنیدم انگار که متفاوت بودن حرفا ها همون بود ولی مدار من و سطح آگاهی من تغییر یا ارتقا پیداکرده که دقیقا نشانه حل یکی از مسائلم شد

    من توپیجم یه مدتی بود که هر پست یا ریلزی که میزاشتم 1000تا یا بیشتر بازدید میخورد و من یه مدتی هست که هرچقدر تلاش میکردم ریلزهای باکیفیت خیلی خوب میگرفتم زاویه فیلمبرداریم بکگرانده فیلمبرداریمو عوض میکردم بازهم یه بازدیدیابازخورد کاملا کمی میگرفت هی تلاشمو زیاد میکردم بیشتر میزاشتم خلاصه خیلی کارها به خاطرش میکردم ولی انگار که میخ تو آهن میکوبدم

    تا اینکه این فایل کاملا هدایتی و جادویی رو گوش دادم که فهمیدم من اوایلی که پست میزاشتم همش میگفتم خدایا تو هدایتم کن چی بزارم موسیقیشو چی بزارم اصلا چجوری ادیتش کنم بعد کلی خدایا خدایا خواهش میکنم ویو بخوره و اون بازخوردو داشت

    و وقتی دیدم خوب من این الگوی به قول رزا جان عزیز(خدایا من نمیدونم تو میدونی)

    داشت تکرار میشد تا زمانی میگفتم

    (خدایا تو منو هدایتم کن)

    خوب این بازخورد هم تکرار میشد تا جایی که من گفتم خوب دیگه من خودم بلدم و پستمو میزاشتمو میگفتم مثل همیشه همون ویوو داره هی از تعدادش کم و کمتر شد تا دیگه امروز گفتم یعنی اشکال کار من کجاست که با این فایل جادویی فهمیدم من دیگه رو خودم حساب کردم و از همون جا این اتفاق افتاده

    خدایا درهمه ی مسیرهام تو بهم بگو

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    سپاسگزار خدای مهربانم هستم که لحظه ای بخوام اشتباه کنم و از مسیر هدایت فاصله ای بگیرم خیلی زود چک و لگدمو میزنه

    سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت این آگاهی های که به ما میده

    درپناه خدای هدایتگر باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    فروغ گفته:
    مدت عضویت: 510 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    درود به استاد عزیزم و شایسته خانم عزیز و دوستان مهربانم

    امروز برای پیاده روی و انجام بعضی از کارهام بیرون رفتم و چون دیگه نمیتونم از این سایت و آگاهی ها دل بکنم رفتم سراغ گوشیم و آهنگ ها رو پلی کردم و گفتم هرچی خدا بخواد و به دردم بخوره پلی میشه .

    خیلی خیلی تصادفی این فایل پلی شد و من خدا رو سپاس گفتم چون من واقعا به شنیدن این آگاهی ها نیاز داشتم ‌ .

    در زندگی م بارها بوده که از خدا کمک خواستم و به قلبم گوش کردم و نتیجه گرفتم . از جمله موقعی که در کلاسهای تست برای کنکور شرکت می کردم و خداوند جواب تستها رو به من نشون میداد . در کلاس هیچ کس نمیتونست جواب تست رو پیدا کنه و من بیشتر مواقع جواب درست را پیدا میکردم .

    استاد درست میگن که این مورد مثل یه عضله توی مغز می مونه . اگر ازش کار نکشیم ضعیف و ضعیف تر میشه . و برای من از اون به بعد ضعیف شد . چون از اون به بعد به جای اینکه روی خدا حساب کنم روی مغز خودم حساب میکردم و کورمال کورمال جلو میرفتم و این باعث شد مثل مثالی که استاد از همکارشون در مورد سایت زدند من هم هزاران راه رو امتحان کنم . راههای زیادی رو امتحان کردم که هیچ کدوم به مقصد نرسیدند . و الان اینجام و میخوام فقط دستم رو به سمت خودش دراز کنم که دستم رو بگیره و من رو به خودش برسونه .

    خداوند رو هزاران بار شکر میگم که من رو به جای درستی هدایت کرده و خیلی خوشحالم که اینجام .

    دو نکته ای که من از این فایل استاد یاد گرفتم اینه که :

    اول اینکه باور کنیم که خداوندی که جهان و جهانیان رو خلق کرده و اونها رو در مدارات مختلف قرار داده با نظم بسیار دقیق . او که فرمانروای عالمیان و صاحب اختیار هست و بسیار قدرتمند ، بر خودش هدایت کردن خلق رو واجب کرده . پس من رو هم هر لحظه هدایت میکنه .

    دوم اینکه باور کنم من لایق هدایت الهی و هم صحبتی با او هستم و خداوند در وجود من هست و همانطور که قلبم هر لحظه به اذن خداوند می تپه خداوند هم من رو هدایت میکنه .

    بنابراین وظیفه من بندگی کردن و درخواست کردن از خداوند هست و وظیفه خداوند اجابت درخواست هام هست .

    سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که فرمانروای جهانیان است . تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم ما را به راه راست هدایت فرما . راه کسانی که به آنها نعمت داده ای و نه گمراهان .

    در پناه خداوند سلامت و عزتمند باشید .

    دوستتون دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    حسن گفته:
    مدت عضویت: 917 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام به شما استاد عزیزم و خانوم شایسته ، سلام به همه دوستان سایت

    استاد امروز که به سایت نگاه کردم دیدم این فایل فوق العاده توحیدی وروسایت گذاشتید ، وچقدر لذت بردم از این فایل ارزشمند وچقدر نکات طلایی تواین فایل به ما آموزش دادین ، خدایا شکرت که در این فرکانس هستم واین فایل وشنیدم ، استاد چند روز پیش که مهمون داشتیم من از خدا خواستم که کمکمون کنه تا به خوبی از مهمونا پذیرایی کنیم وهمه چیز خوب پیش بره و همینطور هم شد و همه چیز به خوبی پیش رفت واز مهمونا به خوبی پذیرایی کردیم و همه چیز به سادگی و زیبایی پیش رفت ، امروز که این فایل وگوش دادم دیدم که چقدر زیباست همیشه کارهای خودمون وبه خدا بسپاریم واز خدا بخواهیم کمکمون کنه تا همه کارهامون به سادگی و زیبایی پیش بره وما فقط از مسیر لذت ببریم وشاد باشیم ، وهمینجا از خدای عزیزم می‌خوام یک لحظه من وبه حال خودم واگذار نکنه، و همیشه من و راهنمایی و هدایت کنه ، خدایا خودت فرمون زندگی ام وبگیر دستت ومن وبه آسان ترین راه ها هدایت کن ، خدایا هر دوره ای که برای رشد و پیشرفت من لازم هست خودت در زمان مناسب برام تهیه کن ، خدایا من بدون تو هیچم همه تویی خدایا غرور و تکبر و خود بزرگ بینی و از قلب من پاک کن وقلب و وجود من وپرکن از تواضع و فروتنی ، خدایا کمکم کن تا همیشه روی تو حساب کنم نه روی هیچکس و هیچ چیز دیگری حتی خودم ، خدایا من به هر خیری که از جانب توبه من برسه فقیر و محتاجم ، خدایا کمکم کن تا همیشه یکتاپرست باشم وفقط روی تو حساب کنم، خدایا تنها تو را می پرستم وتنها از تو یاری می جویم ، مارا به راه راست راه آن‌هایی که به آنها نعمت داده ای ونه راه گمراهان ونه راه آن‌هایی که به آنها غضب کرده ای هدایت کن الهی آمین خدایا شکرت

    ممنون و متشکرم و سپاسگزارم از فایل های ارزشمندتون

    در پناه الله یکتا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 659 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ، انرژی جاری و ساری در تک تک مخلوقات خود ، و خالق آفرین من ،،

    سلام و درود خدمت آرمی قدرتمند عباس منش ،،

    چقدر خفن بود این مثال استاد عزیزم که 99.9 درصد کمک کردنای ما به اسم رضای خداست ولی در اصل برای خریدن احساس توجه ارزش از نگاه بقیس ،،

    اینه که نمیشه قانون جهان هستی و این قانون خداوند رو دور زدا ،،

    توجه می نمویی ،،

    سلطان کارش خیلی درسته ،،

    اعمال بن نیت ،،

    ینی گلم فکر می کنی زرنگی ،،

    واقعاً زرنگ واقعی کسی که حد اقل این بدن عجوبه خودش بشناسه ،،

    میگیره ، میفرسته واسه خودش ، مام غافل از همجا فقط میخوریم چپ و راست تو دیوار ،،

    الله اکبر ،،

    خدایا این اصل تکامل چیه

    چیه این تکامل پله پله ،،

    خدای مهربون ای کریم کمکم کن سرعت تکاملم زیاد کن دلم میخواد با عشق تمام صد در صد عشق تورو فقط تو ذهن و قلبم حس کنم ،، بو بکشمت تو روز و شبم و بگم ای الله من تو چقدر کریمی ،، ای رب من ای رب العالمین ،،

    خداجونم صد هزار مرتبه شکرت برای حضور خوشگلت تو زندگیم ،،

    خدا جونم صد هزار مرتبه شکرت برای این همه رنگ های زیبا و فوق العاده ات تو لحظه به لحظه زندگیم ،،

    خداجونم صد هزار مرتبه شکرت برای هزاران هزار میلیارد ها بی نهایت نعمت و برکت و ثروت و سلامتی و موفقیت و سربلندی و عزت و قدرت و رحمتت توی زندگیم ،،

    خداجونم خیلی دوست دارم ،،

    میدونم نمیتونم به اندازه ای که تو منو دوستداری دوست داشته باشم ولی نهایت سعی خودم میکنم که سراسر تسلیم خواست و اراده تو باشم ای کریم ای سخاوتمند ای بخشنده ،،

    شکرت شرکت شکرت خداجونم ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    هدی قائمی گفته:
    مدت عضویت: 895 روز

    به نام خداوند مهربانم

    سلام به استاد نازنین و مریم عزیزم

    استاد اول اینکه سپاسگزار خداوندم هستم که شما رو هدایت کردن که برامون فایل بزارین که هم رفع دلتنگی بشه و هم اینقدر آگاهی رو دریابیم

    این مثال منم منم رو من خیلی در زندگیم تجربه کردم و اون چک خوردن رو هم بسیار تجربه کردم

    یعنی چقدر حرفهاتون حقه چون از قلبتون میاد چون صدای خداوندین و بینهایت سپاسگزارم که هدایت شدم تا این فایل رو ببینم و بشنوم.

    از تجربه ام بگم که در خانواده و فامیل روی آشپزی من خیلی حساب میکردن یعنی مهمونی که بود میگفتن هدی بیاد غذا رو اماده کنه اونا روی من حساب میکردن و من هم روی خودم و مغرور شده بودم. تا اینکه یه مهمونی داشت خالم که بیشتریا مهمون به یک حساب غریبه بودن و از من خواستن که غذا رو اماده کنم و نمیدونین که همه چیز دست به دست هم دادن تا این غذا خراب بشه برنج شفته و گوشت بیمزه و من کلی خجالت کشیدم همونجا فهمیدم که نباید مغرور میشدم و از این مثال ها زیاد برام پیش اومده و گاهی اوقات اون چک رو خدا به موقع بهم میزد و بهم می فهموند که من هیچی نیستم بدون هدایتش. خدایا ازتو سپاس گزارم بخاطر تمامی هدایت هایت بخاطر تمامی اون چک خوردن ها که منو نجات دادی

    در پناه خداوند همواره هدایت شویم آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    محمدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 874 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته مهربان و همه دوستانم در این محفل توحیدی

    راستش این حس غرور و “من بودن”، برای من خیلی واضح نیست، یعنی نمیتونم خیلی خوب در لحظه درک کنم که مغرور شدم یا نه ولی بعدش که میام فکر می کنم، به این نتیجه می رسم که به چه مورد و دلیلی مغرور شدم و سعی می کنم دوباره روی اون مورد مغرور نباشم.

    دلیلش هم نشناختن خودمه، به صلح نرسیدن با خودمه و میدونم که توی این زمینه مشکل دارم و از خداوند طلب کمک می کنم تا به بهترین روش برای به صلح رسیدن با خودم هدایت بشم؛

    ولی چیزی که خیلی منو تشویق به گذاشتن کامنت کرد، حرفای استاد درمورد دوران دانشگاهشون بود، این که چجوری جواب سوالا بهشون گفته شد

    و چقدر مثالایی یادم اومد که چندین سال یادم نبود

    و میخوام با هدایت خداوند بنویسمشون که توی مدرسم چقدر اتفاقات باور نکردنی ای برام میوفتاد؛

    توی مدرسه من خیلی درونگرا بودم و اصلا فن بیان یا قدرت گفت و گو رو نداشتم؛ ولی یک بار نمیدونم چی شد که به صورت خیلی اتفاقی توی مسابقات مناظره ثبت نام شدم؛

    اولش خیلی دنبال این بودم که کی اسممو نوشته ولی چون همیشه میخواستم اتفاقات جدید رو تجربه کنم، مقاومتی نکردم

    و وقتی قرعه کشی انجام شد، رقیبم یکی از همکلاسیام افتاد که از بچگی مجری تمام رویداد های مدرسه بود، توی همه جشنواره ها به عنوان سخنران رفته بود و خلاصه کلی مهارت مناظره داشت و سال قبلش، تا مرحله کشوری مناظره رفته بود!!

    من اولش خیلی خندیدم که قراره از همون اول کیش و مات بشم ولی از روی همین حس، برام برنده شدن مهم نبود و فقط سعی می کردم که توی مسابقه بمونم و رها شدم.

    وقتی درمورد یک موضوع که الان یادم نیست قرعه کشی کردند، «مخالف اون موضوع» به من افتاد و «موافق اون موضوع» به رقیبم

    حالا اون موضوع یک مسئله اجتماعی بود که کاملا واضح توی جامعه دیده میشد و وقتی سر جلسه مناظره دیدم باید در این مورد مخالفت کنم، واقعا از خدا خواستم که کمکم کنه

    و من یادم نیست ولی یک دلیل خیلی عجیب آوردم که خودم از درون اصلا خندم می گرفت ولی از لحاظ فلسفی یک نظر محسوب می شد!!

    و طبق روال مسابقه جای من و اون فرد عوض شد و اون فرد، اصلا نتونست دلیلی بیاره و فقط می گفت که با این که میدونیم این موضوع به صورت واضح وجود داره… و با هدایت خدا من همین حرفارو استفاده کردم و موفق شدم تا اون فرد رو شکست بدم

    —————————

    من تکالیف مدرسمو تو خونه انجام نمیدادم و 90 درصدشونو توی سرویس مدرسه یا زنگ تفریح می نوشتم و میخوندم

    —————————

    یادمه باید سینوس و کسینوس زاویه های مختلف رو حفظ می کردیم، من یادمه قبل کلاس فقط به جدول یک نگاه کردم و دیدم که سینوس 180 با سینوس 0 درجه یکیه و جدولشون مثل همه

    من این نظرمو جلب کرد و تو ذهنم موند

    معلم با جدیت و دفتر نمرش اومد تو کلاس و گفت می پرسم هرکی بلد نباشه یادم نیست چند نمره ولی نمره زیادی رو کم می کنه

    و من ترسیدم که اصلا جدولو یاد نگرفتم

    و وقتی اسم منو خوند، گفت سینوس زاویه 180 چنده و من مات و مبهوت بودم که یهو یادم اومد با یک عدد 0 یکسان بود

    گفتم :«سینوس 180 میشه همون سینوس 0 که….»

    و نمیدونم چجوری فقط 0 رو شنید و گفت درسته همون 0 دیگه دنبال چی هستی

    و من اصلا نفهمیدم که چی شد و بعدش رفتم تو کتاب دیدم که سینوس زاویه 180 برابر 0 هست!

    یکی دیگه از خاطراتم اینه که معلم سخت گیر فیزیکمون، بچه هارو پای تخته می برد و هرکی بلد نبود، تا آخر سال نمره معدلش کم میشد؛ طبق معمول یکسری سوال داده بود و منم اصلا یادم رفته بود که بنویسمشون و یک ربع قبل کلاس فهمیدم که باید این سوالاتو می نوشتیم! من فقط توی اون زمان تونستم یک سوالو با فرمولاش از روی دوستم بنویسم؛ از بس که فرمولاش طولانی بود

    و دقیقا همون سوال معلم منو برد پای تخته و منم با دفترم رفتم تا بنویسمش (و باید تمام فرمولارو توضیح میدادم هنگامی که می نوشتم!!) هنوز شروع کردم که بنویسم و با صدای لرزان توضیح بدم، یکی گفت معلم رفت بیرون کلاس!! منم همشو نوشتم و بعد معلم اومد و فرمولو دید و گفت آفرین خیلی کامله و بشین

    یادمه معلم میخواست امتحان بگیره و من هیچی نخونده بودم و روز قبلش کامل پروژه طراحی سایت مشتریمو انجام میدادم و اصلا تمرکزم روی درس نبود

    یک ربع قبل امتحان، رفتم از یک رفیقی که درسو بلد بود، گفتم فصلو برام توضیح بده و تعجب کرد که فصل به این بزرگیو چجوری توضیح بدم بهت!!! و یک مبحثو که مشکل داری بگو تا توضیح بدم

    من حتی نمیدونستم سرفصلا چیا هستن

    و رفتم کتابو باز کردم و یک صفحه که بنظرم شکلاش سخت تر بود، گفتم توضیح بده و دوستم اون موضوعو برام توضیح داد، فقط همون موضوع!

    و معلم اومد و دقیقا از همون مبحث دوتا سوال نوشت و گفت جواب بدین

    و من تونستم اون امتحانو جواب بدم

    یادمه از این اتفاقا چهار پنج بار دقیقا به همین شکل افتاد که این دوستم یک بحثو به صورت شانسی توضیح داده و فقط از اون مبحث امتحان گرفته شد و من بلد بودم

    توی امتحان مکالمه زبانم یادمه باید یک موضوع رو آماده می کردیم و من اصلا تا شب قبلش یادم رفته بود این رو با این که باید خیلی روی اون موضوع مسلط میبودم تا همه سوالا رو جواب بده

    یادمه این معلمم یک وبسایت داشتن که داخلش نمونه کاراش رو میذاشت و من یهو بهم الهام شد که ببین سایتش باگ امنیتی فلان رو داره یا نه؛ اولش گفتم بابا این چه حرفیه الان باید موضوع آماده کنم ولی چون عاشق اون کار بودم، از روی کنجکاوی رفتم تست کردم و دیدم که بله! سایتش پر باگ امنیتیه

    فرداش همه میرفتن داخل و ازشون سوالای سخت و با کلمات پیچیده پرسیده می شد ولی من رفتم داخل و خواستم با همون فعلایی که بلد بودم، جمله بسازم ولی اصلا مغزم هنگ کرده بود و فقط دوتا کلید واژه your website و hack رو شنید و گفت فارسی بگو چی شده و وقتی بهش گفتم، نه تنها کلی درمورد اون موضوع فارسی صحبت کرد و آخرش گفت نمره کامل رو برات رد می کنم، بلکه از همون معلم کلی پروژه گرفتم و چون معلم های آشنای زیادی داشت، باعث شد تا من برای همکارانشون هم وبسایت طراحی کنم و پروژه بگیرم

    ——————————

    بخدا از این مثال ها بی نهایت دارم ولی کامنتم طولانی میشه

    خلاصه که خدایا چه کردی….به معنی واقعا منو به اون جاده جنگلی هدایت کرد…واقعا احساس می کنم چرخ زندگیم روغن کاری شده و خیلی از دردسرارو ازم دور کرد

    خدایا…تو دیگه کی هستی

    خودت منو به مرحله فروتنی دربرابر خودت هدایت کن

    خودت بگو چیکار کنم

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1007 روز

    به نام خدای هدایتگر

    خدایا من بان نیاز دارم خودت منو هدایت کن و درمسیر درست قرار بده

    چند مدت پیش داشتم به موصوع مادر شدنم فکر میکردم

    وقتی دلم میخواست این حس رو تجربه کنم

    از خدا کمک میخواستم

    دلم خونه میخاست یه خونه مستقل برای خودمون

    از خودم پرسیدم چی شد به این خواسته ها رسیدی

    جواب یه چیز بود

    اینکه به خدا اعتماد کردی

    واقعی سپردی بهش

    ولی چی شد خیلی خواسته ها داشتم ک بهش نرسیدم

    رو دیگران و خودم حساب کردم

    چند مدتی میشه که با همسرم تصمیم گرفتیم کسبو کاری رو شروع کنیم

    برای شروع ایده اش از خدا کمک خواستم

    ایده ی خوبی بود

    همه چی خیلی عالی داشت پیش می‌رفت

    ولی من فراموش کردم

    رو هدایت خدا باید هر لحظه حساب کنم

    به یه نفر که تجربه داشت تو این کار دل سپردیم

    گفتیم این بلد راهنمایی میکنه

    اما خبری نشد

    مسائلی پیش اومد که پولمون رو باید بابت اون موضوع می‌دادیم

    پولی نموند که کارمون رو ادامه بدیم

    گره پشت گره

    یه جایی ناراحت شدم گفتم خدایا من حرکت کردم پس کو برکت؟

    میدونستم یه جای کار من ایراد داره ولی کجا نمیدونستم

    امروز یه باگ بزرگ رو در خودم شناسایی کردم

    من بارها از استاد شنیده بودم از هدایت خدا کمک بگیر

    رو خدا حساب کن

    ولی تو این مرحله که خدا هدایت رو خیلی واضح بهم میگه ایراد داشتم

    یعنی میگفتم کمکم کن ولی باور نداشتم هدایتم میکنه

    میگفتم اگر هم هدایت کنه شاید من نفهمم

    و 0ون این باور رو داشتم هدایت رو هم دریافت میکردم ولی متوجه نمی‌شدم

    برای خودم سخت کرده بودم این کارو

    چون خودمو واقعی لایق هدایت نمیدونستم

    چون هموزباورم نشده که بابا خدا همه رو اونم در هر لحظه برای هر کاری هدایت میکنه

    و اینکه من باید بپذیرم که من هیچی نمیدونم

    من باید روزانه هدایتم ام رو دریافت کنم هر روز و هر لحظه از خدا بخوام که بهم بگه چیکار کنم؟

    چه صحبتی کنم ؟

    راست میگید استاد که قدم اول عجز

    من باید برسم به این ناتوانی و عجزکه خدایا من تسلیم

    من هیچی نمیدونم تو میدونی

    چند روز پیش یه فایلی دز مورد برنامه ریزی به دستم رسید که وقتی گوشش دادم صدایی درونم گفت این نیست

    همه جا حرف از این میزنن که برنامه هفتگی و ماهانه ات رو بنویس

    ولی غافل از اینکه برنامه دیروز برای امروزت جواب نمیده

    خدا خدای تازگی هاست

    هر روز از خدا برنامه امروزت رو بخواه

    هزارتا سبک برای برنامه ریزی تو دنیای مجازی هر روز داره آموزش داده میشه

    ولی چه برنامه ریزی بهتر از برنامه خدا

    خیلی وقتا شده برای امروزم برنامه نوشتم و رفتم یکیشو انجام بدم هدایت شدم به یه راه های دیگه ای که اصلا فکرشم نمیکردم

    بعد اون یکی برنامه هام مونده بود

    سرزنش شروع می‌شد که نتونستی برنامه که نوشتی رو انجام بدی

    در صورتی که من با برنامه ای گه خدا برام در نظر گرفته بود حالم خوب بود

    ولی نجوای ذهنم همچنان تو سرم بود

    چرا؟چون من به خودم حساب کرده بودم

    و همین سرزنش کردن ها کار رو خراب میکرد

    خیلی جای کار دارم این آگاهی ها رو درک کنم

    هر وقت از هدایت صحبت میشد میگفتم یعنی میشه یه روز برای منم بشه

    غافل از اینکه این هدایت هر لحظه تو هر کاری داره باهام حرف میزنه

    فقط من باید آرامش خودم رو حفظ کنم صدای نجواها رو کم کنم تا بشنوم این هدایت رو

    من لایق دریافت این هدایت ها هستم

    و من هیچی نمیدونم در مقابل خدا

    همش فکر میکردم به خاطر وقتایی که خدا هدایتم کرد و من افتادم دنبال نجواها دیگه این هدایت شامل حالم نمیشه

    آخه خدا چقدر بگه و من گوش نکنم

    ولی خدا همیشه و هر لحظه داره هدایتم میکنه چه گوش کنم چه نکنم

    باید هر روز قبل اینکه روزم رو شروع کنم ملاقاتی با خدا داشته باشم

    قبل هر کاری و هر حرکتی با خدا مشورت کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    Sahra گفته:
    مدت عضویت: 2150 روز

    سلام یه استاد عزیزم و خانم شایسته.

    از دیشب که این فایل و گوش کردم هنوز تو فکرم، چی شد که من هدایت شدم به سمت این فایل، چون با خودم عهد بسته بودم هرشب قبل خواب یه فایل (روزشمار تحول زندگی من) و گوش کنم و کامنت بزارم ولی دیشب یکهو چشمم خورد به همین توحید عملی و بعد اون اصلا حالم دگرگون شد. من روز قبلش از خداوند هدایت خواسته بودم اونم درمورد چی؟ درمورد رانندگی. من تازه رانندگی قبول شدم و همش میگفتم من چکار کنم که راننده خوبی بشم، تنهایی میترسم برم بیرون، خدایا منو هدایت کن. بعد استاد میاد درمورد رانندگی صحبت میکنه و مساله توحید و یبار دیگ برامون روشن تر میکنه.

    حالا این یه مثال کوچیکه، اومدم با خودم گفتم من اینهمه تو بقیه اهدافم زجر کشیدم فقط بخاطر اینکه زیادی رو خودم حساب باز کرده بودم. الان برای اهداف امسالم بیام و برای تک تک لحظاتم از هدایت خداوند بهره مند بشم بیام توحیدی عمل کنم، اینکه برای حتی کوچکترین چیزا شما از خدا سوال میپرسید و جواب میگیرین خیلی حس خوبی بمن داد، خدایا شکرت که اینارو میشنوم چقدر من نیاز داشتم.

    بعد به یاد اوردم جاهایی ک من گفتم خدایا کمکم کن، چجوری کارام باسرعت و بدون مشکل پیش رفته، روزایی ک فایلهای شمارو گوش میکردم و میرفتم کارای اداری انجام بدم باورم نمیشد ک حتی بعضی قوانین عوض شد و کارمن راه افتاد، و دیدم جاهایی ک مغرور شدم کارام گره خورده.

    خدایا شکرت خدایا شکرت بابت اینهمه هدایت خدایا شکرت بابت حضور استاد و اینهمه دوستای هم فرکانسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 701 روز

    به نام ربّ

    فکر کنم پنجمین باره میام و مینویسم

    هر بار یه درسی میشه از این فایل و آگاهی هاش گرفت و سعی کرد تا عمل کرد

    اجازه بدم

    چه قدر قشنگه این حرف و وقتی تصمیم میگیری بهش عمل کنی و راه حل ها و الهامات بهمون گفته میشه

    من امروز مثل هر روزم دقیقا آگاهی های این فایل رو انجام میدم و از خدا لحظه به لحظه سعی میکنم کمک بخوام تاجایی که تلاش میکنم در حد تلاشم هم نتیجه میبینم

    من امروز طبق تعهدی که داده بودم تا توقف نکنم ، رفتم دنبال ایده ای که خدا ،یکشنبه بازار که رفتم بهم داد

    صبح ازش پرسیدم صبحانه چی بخورم ؟ شنیدم ماست و شیر !

    تعجب کردم گفتم خب نه ماست داریم نه شیر از مادرم پرسیدم گفت شب میگم داداشم برگشتنی از سر کار بگیره

    بعد گفتم خدا دوباره میگی چی بخورم برای صبحانه ؟یهویی عسل اومد به دلم با آب قاطی کنم بخورم

    یهویی مامانم گفت برو نون بخر ، گفتم خدا باز میخوای من برم بیرون درسته؟ چون ماست و شیر گفتی نداشتیم که من برم بیرون

    چی میخوای بهم بگی ؟؟

    بعد حاضر شدم و نون گرفتم و برگشتم کلیدو انداختم به در تا بازش کنم یهویی یادم اومد که تخم مرغ باید میگرفتم دوباره برگشتم رفتم مغازه نزدیک مسجد محله مون و دیدم تو پایگاهش کلی بچه های مدرسه ای کوچیک هستن و یهویی یادم اومد من امرور قرار بود برم پایگاه محلمون بگم برای معلم نقاشی اگر بخوان من هستم

    یهویی گفتم آره همین بود خدا تو میخواستی من برم بیرون و جوری بهم یادآور کردی که من برم و بعد گرفتن تخم مرغ رفتم صحبت کردم گفتن شماره تو بده به حد نصاب رسید زنگ میزنیم بیای برای تدریس

    خیلی خوشحال شدم و تو راه داشتم با خدا حرف میزدم گفتم ببین یعنی همه چیو درست و منظم چیدی کنار هم

    من دیشب گفتم اگر خدا بخواد میرم از وقتی شروع کردم به گفتن این حرف و میگم که تو بهتر میدونی خودت کمکم کن

    فرداش برخلاف تمام روزایی که خودم برنامه میچیدم پامیشدم صبحانه میخوردم و حاضر میشدم میرفتم

    دقیقا صفر تا صدشو خودش برام میچینه ، اصلا فکرشو نمیکردم که اینجوری بخواد منو بفرسته بیرون تا برم و یهویی بچه هارو ببینم و برم بپرسم و اسممو بنویسن

    بعد که برگشتم خونه بعد اذان ظهر رفتم دوتا از پایگاه های دیگه که آموزش میذارن تا به اونجا هم بگم که بسته بودن و رفتم شهرک زیبا و بهشتیمونو پیاده گشتم و از زیبایی های مسیرش لذت بردم

    مسیرامم ازش میپرسیدم و دقیقا مثل روزای قبل هدایتم میکرد خدای خوبم

    من امروز خوشحالم که به تعهداتم عمل کردم

    طراحیامو انجام دادم و دو تا تابلوی رنگ روغنم رو تمرین کردم واقعا فوق العاده شد

    داشتم به حرفای استاد فکر میکردم میگفتم نه اینا کار من نیست همه و همه کار خداست من که اصلا بلد نبودم خدا کمکم کرده که من الان یاد گرفتم رنگ روغن رو و برام آسون تر شده و موقع رنگ کردن با خدا حرف میزدم میگفتم هیچی نمیدونم هیچی بلد نیستم تو الان بهم یاد بده

    خیلی حس خوبی دارم از وقتی به این آگاهی ها عمل میکنم

    و من امروز پیشرفت داشتم نسبت به دیروزم چون چند تا کار بیشتر انجام دادم برای پیشرفتم در مهارت طراحی و نقاشی

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم و برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 998 روز

    به نام یگانه بخشنده بی همتا که در بخشش وعفو همتا ندارد.

    سلام به استاد عزیز تر ازجان ویگانه اموزگارراه رسیدن به الله ومریم جانم وهمه خانواده عزیز عباسمنشی ام.

    استاد عزیزم خیلی از خداوند عزیزم سپاسگزارم که شما را هدایت کرد این فایلو بزارین وشما که زحمتشو کشیدین .

    استاد جان یه مدت بود خودمو مقایسه میکردم با دیگران واینکه نسبت به گذشتم چقدر پیشرفت کردم واینکه شاید خیلی درک میکنم.

    یا اینکه هرکسی رو میدیدم که تو مسیر نبود وافکارش درست نبود پیش خودم شاید اونها رو کوچیک میدیدم که خدا هدایتشون نکرده وچقدر درکشون از خدا کمه ..غرور وتکبر

    واینها باعث شده بوددوازده روزی تو هوا باشم اینقد حال روحی وجسمیم بد بشه که اون حس دلگرمیم به خدا از بین رفت ومثل سالهای قبل دلم سخت میگرفت ودر ودیوار به قلبم فشار میاورد وحس میکردم دنیا به اخر رسیده با انکه قدم اول دوازده قدمو خریدم ولی اصلا حس خوبی بهش نداشتم حتی دقت میکردم نمیتونستم کنترل ذهن کنم کاری که میتونم بگم به لطف ویاری خدا خوب انجامش میدادم قبلا ولی اینقد نجواها به ذهنم سرازیر میشدن که حس میکردم دارم دیوونه میشم و دارم تو شون غرق میشم ودارن منو با خودشون میبرنداستاد جان اینها مثال نیستا واقعا این حسو داشتم یه حس وحال وحشتناک حتی شبها که بیدار میشدم میدیدم مثل قبل با خدا حرف نمیزنم اصلا میشه گفت خواب نداشتم و حس میکردم بین زمین واسمونم وفکرم داره همه جا میره.

    وامروز یکم بهتر بودم وکم کم این فایلو گوش دادم ومتوجه شدم از مسیر دور شدم علتش غرورم بوده.اشک ریختم واز خدا هدایت خواستم البته ای مدت همش از خدا کمک میخواستم ولی انگار تمام درها بسته بودن.

    ولی بعد این فایل خودمو مثل ماشینی میدیدم که تصادف کرده لاستیکهاش پنچر شده ودرب وداغون ازمسیر جاده پرت شده بیرون همه رو مثل یهخواب میدیدم که از این مسیر میان میرن ولی کسی به من توجه نمیکنه اصلا منو نمیبینن ومنم یارای حرکت نداشتم فهمیدم اشتباه کردم ناخواسته خطا کردم ومورد خشم خدا قرار گرفتم وخدا اینطوری خواسته منو تنبیه کنه .

    حالم طوری بود که یارای سرپا ایستادن نداشتم واگه سعی میکردم کاری کنم میافتادم زمین حتی نمیتونستم به گوشی نگاه کنم وتحمل کوچکترین صدا رو نداشتم که فایلی گوش بدم ومنی که از لحظه بیدار شدن اول فایلو باز میکردم بعد صبحونه وکارهام برام خیلی سخت بود این حتی از درد هامم سخت تر بود.وجالب اینکه علتش رو نمیدونستم بعد فایل به سجده افتادم واشک ریختم واز خدا خواستم منو ببخشه گفتم خدا جونم از نادانی بوده واگاهانه نبوده اصلا من متوجش نبودم خدایا العفو خدا جونم سلامتیمو بهم برگردون من بدون تووبدون این مسیر نمیتونم دوام بیارم اگه منو نبخشی حاضرم جونمو بگیری ولی نمیخوام به گذشته ام برگردم من نمیتونم روزمو بدون فایل استاد یا خوندن کامنت دوستان بگذرونم خداجونم حالمو خوب کن خداجونم حال خوبمو بهم برگردون اون حس عشقبازی با خودت حس لطیف شدن وگرم وباز شدن قلبمو خدایا ازت میخوام.

    ای رحمان ای رحیم ای حاکم وفرمانروای بزرگم اگه باز بخوام از مسیر منحرف بشم خودت نزار من با عقل وهوش انسانیم فراموش میکنم ولی توکه فراموش نمیکنی که من ازت اینو خواستم

    خودت مانع از انحراف از مسیر رحمت ونور وعشقت شو ومنو به راه راست راه کسانی کهنعمت و رحمت دادی نه راه گمراهان باز گردون .

    باور میکنید به اینجا که رسیدم متوجه شدم بعد این مدت من دارم مینویسم .

    امروز بعداز ظهر به لطف ورحمت شافی عزیزم حالم بهتر بودو کم کم تونستم چند تا کامنت دوستان عزیزمو بخونم وباز دلم گرم شد وباز مغزم صدای استادو پذیرفت وفهمیدم مورد لطف وعنایت خدایعزیزم یکتای بی همتایم قرار گرفتم.

    خدایا بی نهایت شکرت که با این فایل به موقع وکامنتهای دوستان اشتباهمو به من فهموندی استاد جان خدا عمرتون بده سایتون بالا سرمون باشه اگه این فایلو نمیزاشتین چی میشدم

    اخه قبلش فقط میگفتم خدایا چی شده مگه من چکار کردم ولی نمیتونستم علتشو درک کنم ولی امروز خیلی قشنگ وواضح بهم گفت .

    خدایا سپاس که بنده هاتو فراموش نمیکنی وبخشنده ای .وچراغ راهمو روشن کردی تا باز ادامه بدم الهی به امید خودت در پناه خودت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: