توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 64

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هێژا مەهتابی گفته:
    مدت عضویت: 3185 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز استاد عزیزم من بعد از مدت ها شاید یک سال یا یک سال و نیم دارم کامنت میذارم اما مرتب در حال کار کردن روی آموزه ها و فایل ها هستم و کلی نتیجه توی همه جنبه های زندگی هست اما استاد عزیزم بعد از گوش دادن به هر فایلی حسابی این درک شما از مسائل رو تحسین کردم در ذهن خودم اما این فایل بعد از گوش دادنش انچنان منو منقلب کرد گفتم حتما باید دیدگاهمو بگم و بگم که این فایل چقدر توضیح دهنده گذشته من بوده من به خاطر تحسینی که میشدم از کودکی در رابطه با کار با کامپیوتر و همه اطرافیان میگفتند که تو چقدر با استعداد هستی یک طوری به خودم مغرور شده بودم بعدها که رشته کامپیوتر رفته بودم و برنامه نویسی رو شروع کردم اوایل کارها خوب پیش میرفت بعدش این که چند تا از همکارهای کارآموز شروع به تعریف و تمجید کردن ازم کردن که چقدر تو توی برنامه نویسی خفن هستی و چقدر بلدی دوباره این غرور بهم اضافه شد و بعدش دیگه گیر کردم توی پنج سالی که توی این حوزه کار میکردم به سختی امرار معاش می کردم چون همیشه توی کاری که به اصطلاح دیگران استعداد زیادی داشتم و مغز کامیپوتر بودم نمیتونستم پول بسازم حتی توی تکمیل پروژه هم به مشکل میخوردم این در حالی بود که قبلا راحت کارها انجام میشد توی یادگیری الفبای برنامه نویسی سریع پیش میرفتم و مفاهیم دیگه رو سریع یاد میگرفتم و توی پروژه پیاده می کردم مجبور بودم برم رستوران کار کنم و زمانی که خونه میام بشینم کاری که بهش علاقه دارم رو انجام بدم و همیشه سوالم این بود که بابا من که دارم با جون و دل وقت میذارم هر کاری که نیازه انجام میدم استعدادش رو هم دارم اما چرا نمی تونم پروژه رو جلو ببرم با این که قبلا راحت تر جلو میرفت پروژه و چرا انقدر از این کاری که یک مدت زیادی عاشقش بودم توی هنرستان فنی و دانشگاه درسشو خوندم و کلی توی آموزشگاه کلاساشو رفتم چرا دیگه گیر کردم و کلافه شدم و ازش متنفر شدم دلیلشو الان با گوش دادن به این فایل متوجه شدم چون به خودم مغرور شده بودم واقعا الان استاد آرامش خاصی دارم قبلا به خاطر ناکامی هام توی این کار تا حد زیادی اعتماد به نفسمو از دست داده بودم و فکر می کردم من توی کار فنی خوب نیستم و اصلا اونایی که شب تا صبح توی دوران کودکی و نوجوانی میگفتن تو نابغه کامپیوتری الکی می گفتن البته این رو هم بگم که با گوش دادن به جلسه اول دور عزت نفس که اونجا در مورد استعداد ها صحبت می کنید و مثال خودتونو میزنید که بله من توی رقص پا خوب نیستم اما توی هر کاری که مربوط به فعالیت با دست میشه خوب هستم یا توی سخن وری خوب هستم تا حد زیادی خودمو قانع کرده بودم شاید این استعداد رو ندارم توی این کار و توی کار دیگه ای استعداد دارم و این تا حدی بهم آرامش میداد اما حالا دلیل اصلیش رو متوجه شدم کمی که توی این شغل پیشرفت کرده بودم و چهار نفر ازم تعریف کرده بودن به خودم مغرور شده بودم و فکر می کردم خیلی حالیم هست و دیگه متوقف شدم و در نهایت کاری که دوسش داشتم زیاد ازش متنفر و بیزار شدم و دلیلش هم خودم بودم سپاس واقعا سپاس این فایل شما منو خیلی به فکر فرو برد و شاید هم خیری درش بوده که هدایت شم به یک شرایط بهتر یک کسب و کار دیگه و بهتر از برنامه نویسی و خدا رو شکر توی این مدت درسته از این شغل حتی به اندازه حقوق وزارت کار هم پول نساختم اما خداوند منو صاحب خونه کرد و حتی با خلق ماشینم یک قدم فاصله دارم خونه رو که پردم برام خرید بعدش با پول رهن خونه توی کسب و کار یکی از دوستانم که کارگاه خیاطی داره سرمایه گذاری کردم و قرارداد نوشتم البته و انشالله یکی دو ماه دیگه قرار داد تموم میشه هم هر ماه هم یک سود مشارکت هم بهم بده از کار البته توی این شش ماه اخیر بد حسابی کرده البته که دیگه تصمیم گرفتم که باهاش کار نکنم و تیر ماه کل پولمو میده از این که انسان امانت داری هست مطمئنم دوست چندین ساله ام هست و رفت و آمد خانوادگی داریم همکار پدرم هست و چون از لحاظ ذهنی و سن و سال به من هم نزدیک هست و ذهن بیزنسی داره چون دو شغله هست کارمند یک اداره دولتیه بعد از ها میره خیاطی اش به خاطر این ذهن بیزینسی اش با هم ارتباط داریم البته که شما رو هم بهش معرفی کردم ایشون گفته به خاطر یک سری مسائل چند ماه صبر کن کل پولتو میدم تا تیر ماه که یعنی با اون پول ماشینم هم جوره به یاری خدا البته که خودمم که بیکار نبودم توی این مدتی که دیگه برنامه نویسی رو کنار گذاشته بودم و یقین داشتم که باید کنارش بذارم رفتم دوباره همون رستوران مشغول شدم تا زمانی که خدا هدایتم کنه به سمت کار بهتری دیگه هم بنا به این دلیل که قبلا فکر میکردم که تنها راه به دست آوردن ثروت همین برنامه نویسی هست دیگه نمیخوام اونو ادامه بدم و الان دارم همیشه به خودم این عبارت تاکیدی رو میگم که بله هزار صنف متنوع هست که جایگاه اجتماعی مناسب و درآمد بالا دارند و ساعت کاریشون اداری هست مثل رستوران نیست که جمعه هم باید بری سر کار آخر توی صنف رستوران این طور هست که بین شنبه تا سه شنبه یک روز رو بهت میگن برو امروز روز تعطیل تو هست به جای جمعه اما باید جمعه سر کار باشی خلاصه که هدایت میشم سپاس از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2966 روز

    سلام به همگی

    الان باز داشتم یک بار دیگه بواسطه پیامی که یک دوست برام گذاشته بود و احساس کردم یه نشانه هست اومدم و شروع کردم به گوش دادن این فایل.

    تا رسید به اینجا که استاد گفتند خداوند حتی می‌تونه دست منو از اول بگیره و بیاره روی خط کپی که ایراد داره از همون اول و نیاز نباشه من اینهمه بگردم و زیرو رو کنم همه چیزو.

    باز این اومد تو ذهنم که در مورد کاری که بهش علاقه دارم و دارم این باور در خودم تقویت میکنم دیدم به اکراه میگم و باز دزدم حالم بد میشه و باز دیدم میگه چه حرفا تو رو چه به این حرفا این حرفها در حد تو نیست آخه مگه میشه مگه داریم چرا و پرت نگو دیگه با تا کی گول زدن خودت.

    و یکم که خوب دقت کردم دیدم من چیکار میکنم تسلیم میشم سریف گیف آپ میکنم ولی میکنم یه پرش بلند میزتم میگم اوکی راست میگه این که نمیشه بزنیم کانال بعدی.

    بعد گفتم دختر جان این همون نجوای شیطانه که میاد که تو رو تا امید کنه چرا پا پس میکشی چرا حرفش رو باور می‌کنی اون به تو وعده ای میده و خداوند هم وعده میده اما در اخرت اون میگه منو سرزنش نکن خودت رو سرزنش کن من دعوتت کردم درست خودت قبول کردی خدا هم داشت همزمان دعوتت میکرد خودت راه رو اشتباه انتخاب کردی.و گفتم ایول خودشه خود اصل جنسه این همون جایی که منو زندگیمو دچار نوسان سینوسی عظیمی کرده من کار میکنم روی خودم جلو میرم تا یه جاهایی اما همیشه تو پاشنه های آشیل گیو آپ زدم.

    اینجاهاست که باید ایمانم رو نشون بدم اینجاهاست که باید استقامت بخرج بدم در موندن در مسیر درست و ادامه دادنش اینجا هاست که باید با گوش دادن به ندای قلبم و دل سپردن بهش کاری کنم صداش قویتر و بلند تر بشه تا صدای شیطان گم اما من همیشه برعکس عمل میکنم.

    پس راه مشخص شد من باید تو این نقطه بیشتر روی خودم کار کنم بیشتر حواسم رو جمع کنم و دقت نظر داشته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    محمود ناصری گفته:
    مدت عضویت: 1226 روز

    به نام نیروی برتر که کل کیهان را رهبری می‌کند

    در مورد تمرین این جلسه:

    من در زمینه همین قانون سلامتی یکم مغرور شدم و از مسیر قانون سلامتی خارج شدم اما یه تازگی برگشتم به سبک قانون سلامتی.

    میدونین دیشب که توحید عملی قسمت 9 رو نگاه کردم تو پارک نشسته بودم مثل بچه ها شدم و گریه میکردم برای خدا ..که کامنتشو گزاشتم داخل همون جلسه.هر موقع توحیدی فکر میکنم دیگه نگران نیستم

    نگران زن گرفتن نیستم نگران ثروت آنچنانی نیستم

    نگران خانوادم نیستم یه آرامش خیلی خاص وجودمو میگیره و یه ندایی بهم میگه محمود نگران هیییچی نباش من هستم من حواسم بهت هست تو فقط برای 24 ساعت زندگی کن و نگران هیچی نباش.

    که این موضوع بسیار مهم نیاز به تمرین داره منم یهویی توحیدی خالص نمیشم باید همیشه تلاش کنم .

    خودمو هیچ بدونم ..

    و شماها هم برام دعا کنین که این فرعون درونم بکشم .

    و فقط به اون توکل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    فاطمه علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1321 روز

    بنام خداوند کیهانها!

    بنام خداوندی که همه چیز از ان اوست !

    خدایا تنها تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم!

    خدایا ما را براه راست راه کسانیکه که نعمت بخشیده ایی!…

    سلام و درود به سایت بهشتیم.سایتی که تمام کلامش ‘به تمام معنا،!زندگی توحیدی و توحید ماندن را در قلبم جریحه دار کرد!

    سلام و درود به استاد نازنینم.از جنوب غرب ایران با من هم صدا شو..جنوبی که درختان نخلش استوار در اینراه ادامه میدهد…راه گرما و شرجی و طی کردن تکامل به هدایت الله!

    استاد عزیزم !امروز صدای منادی خداوند رو در شبکه تلوزیون شنیدم…

    اللهم لبیک لا شریک لک لبیک…

    گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، خدایا گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمت‌ها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم.

    میخام به واقعیت بگم..من این کلام خدا را امروز معناشو درک کردم..بجز معناش حتی سرچم در مورد این پیام خدا نداشتم…و امروز در این ساعت به من الهام شد…

    دقیقا طبق درخاستی که امروز از خداوند طلب کردم…

    میخام بگم خداوند در هر لحظه در حال اجابت ما هست..

    اینقدر عشق خدادند در درونم زیاده..محاله که از این عشق مبرا باشم.نمیگم خیلی خوبم..ولی هر موقع تونستم عاجزی خودمو ببینم بحرفش گوش کردم..

    چه درهایی برام باز شده…من برای هر چیزی قبلش ازش میخام.و یه جاهاییم خودم بی کله رفتم جلو…

    دقیقا تفاوت رو حس میکنم.

    دیشب بهم گفت بیا فلان جا بخواب..دیدم چه خواب راحتی دارم!

    بهم گفت بیا اینکار رو به این صورت انجام بده..دیدم به چه جاهایی خیلی دقیقی رسیدم..

    و دقیقا اوایل کار که هستم خیلی خودمو کوچیک میبینم..به این معنی من عقلم نمیرسه..

    دعای هر صبحم تا اونجا که باشه..میگم خدایا یه خواهشی ازت دارم.هر روز ایمانمو نسبت بخودت بیشتر کن.!چون طعم این زندگی رو خیلی چشیدم!

    اتفاقا قبل از اینکه این فایل رو گوش بدم.گفتم خدایا این خلوتمو با خودت،’و این فایل استاد که الان بهم الهام کردی رو …به سکوت ‘قرار بده.چون هر عصر دختر برادرم میومد شیطونی میکرد..دقیقا باعث شد که اون به اینجا نیاد.تا من حواسم جمع بشه با این موضوع هدایت..

    امروز بخداوند گفتم خدایا میخام از طریق قرآن هدایتم کنی…بهم گفت برو صفحه آخر..من بهت میگم.دقیقا نور هدایتش روی اون سوره دیدم هدایت شدم به سوره فتح…پیروزی خداوند..چقدر ایات بدلم نشست..

    هر موقع روی کلم روی سرم رفتم جلو حتی راجع به قرآن خوندن…اون ایات رو درک نمیکنم.وقتی با هدایتش میرم جلو دقیقا اون کلام قرآن میشینه تو وجودم…

    تو تمام کارهای روزانم.این دریافت و فرکانس رو درک میکنم..

    من قبلا با همین اگاهیها درونم وجود داشت ولی نااگاهانه بود..

    استادم همیشه دوستداشتم زندگیم روان باشه.همیشه بدنبال زجر کشیدن نبودم..حتی تو درس خوندن یا هر چیزی.ولی نمیتونستم از این آبشن به درستی حساب کنم.

    ولی جاهایی که نیازم زیاد بود این اتفاق برام پیش میومد..

    چه نکته با ارزشی تو حرفهاتون برام بولد شد..زد تو قلبم.همون تیر چند شعبه …

    که یه ادم باهوش فردیه که کارها رو خدا انجام بده…

    من قبلا ادم بسیار مشرکی بودم.و هر موقع توی بیزنسم تو تمام کارها و رفتارم با سیستم اداری..روشون حساب باز میکردم.بجایی میرسیدم که یه چک و لگد محکمی از ناحیه اونطرف میخوردم..

    همیشه برام سوال بود..که چرا؟چرا من تو کارم موفق نیستم..

    چرا هر کاری رو با هفت خان بدست بیارم هر موقع هم بدست میوردم.پس گردنی آخری هم میخوردم..

    استادم..چقدر قانونش درست و دقیقه!…

    هر چقدر مدار به مدار جلو میرم این مسیر توحیدی بیشتر برام بولد میشه…

    بیشتر عاجز بودنمو در مقابل خداوند میبینم!بیشتر حس میکنم نیازمندشم.

    چقدر خوبه درک خداوند رو بدونی و خودتو لایق بدونی که تحت حمایت پروردگاری..

    لایق بودن خودت در مقابل خدادند…یعنی ما تحت حمایت پروردگاریم..

    چقدر دوستدارم روی شونهاش بیشتر بمونم..

    چقدر دوستدارم روی شونهاش لم بدم بگم خدایا من نمیخام بیام پایین..

    چقدر زندگی با کیفیت تر میشه..

    چقدر خاضع و خاشع بودن عالیه..خیلی زیاد..انگار تو پر قو هستی…

    من هر موقع تنهایی در سکوت خودم میرم بالای کوه..اگه دقت کرده باشیم.لبها تیز تیزیه..اون قسمتی که میشینم صافه…این درون من میدونه کدوم قسمت بشینم.دقیقا تو اون محلی که من آرامش دارم.اونجا رو حس میکنه و آرام می گیرد..

    دقیقا روی شونه خدا هم با همین حس میخام درک کنم.که همه چیز خودشه…

    من هیچی نیستم.من هیچی نمیدونم.من ناتوانم.من محتاج لحظه به لحظه اش هستم.

    اگه اون منو هدایت نکنه من گمراه میشم…

    لحظاتی بوده شعاف کردم خیلی زود پس گردنی رو خوردم.لحظاتی بوده روی مغزم روی ذهنم رفتم جلو ..چنان بهم زده که صدای لرزش استخانهامو شنیدم..

    میخام بگم…درس این مکتب توحیدی عشق و عاشقیه!

    درس این مکتب توحیدی آرامش داشتنه!

    درس مکتب این مکان توحیدی یعنی ندونم کاری خودتو اعلام کردنه…

    درس این مکتب توحیدی…یعنی همیشه با خدا بودن و همیشه با خدا ماندنه.

    درس این مکتب توحیدی…یعنی غره نشدنهو همیشه تسلیم امر خداوند بودن.همیشه تو مسیر راست و هدایت شدن.هدایتی که عضله مغزتو قوی میکنه تا دریافت رو از قلبت بشنوی..

    درس این مکتب عشق..یعنی تربیت ذهن..به سمت خداشناسی..

    و این مکتب توحیدی عشق..همیشه خودشو در هر جنبه ایی نشون میده..فقط .فقط باید بپذیرییم ما بدون خدادند و هدایتهاش هیچی نیستیم…

    میشیم همون قارونها..همون قوم ثمود و دیگر آثار گذشتگانمان..

    و من نشانهایی رو در طی اینروزا درک کردم که میتونم ساعتها در موردش حرف بزنم..

    و خداوند روزی که منو هدایت کرد به قبرستان..بهم گفت جایگاه اخرت کجاست..و بهم گفت ترسی وجود نداره این ذهن توئه.که داره تو رو از مسیر دور میکنه..

    و من عجز و ناتوان بودنمو در قبرستان به تمام وجودم درک کردم..که جز یه گور و دخمه آخرش بیشتر نیستم..و باید بدونم و درک کنم با تمام وجودم تسلیم خودش باشم!

    و چه چیزهایی رو تو قبرستان بهم مثال زد…

    چه دنیایی چه آگاهیهایی بروم باز شد..

    با خداوند همه چیز میشه!

    با خدادند باش و پادشاهی کن همینه!

    یعنی نمیخاد صبح تا شب دیوانه وار کار کن برای یه چند غازی..

    که اونم بخاطر شخصییتت از بیین ببریش..

    که من تو زندگی روزانه ام دارم به واقعیت تمام معنا میبینم!

    و همین باعث شده من سپاسگزار خداوند باشم!که مرا آخر عمری هدایت کرد تا چند صباحی که خودش گفته یه روز نزد من به اندازه هزار سال نزد شماست..بهش پیوند بخورم…

    و بدونم مسیر مسیر درستیه مسیر مسیر انسانیته!

    اصلا مسیر علم بی نهایته..

    چقدر باور بخدادند میتونه ما رو قدم به قدم بقول استاد عزیز تیون کنه…

    اینقدر این لذت توحید تو درونم نشسته !انگار یه غذاییه هر چی میخورم سیر نمیشم و هر روز بیشتر ازش میخام…

    خدایا میخام همینجا اعلام کنم!و میخام سپاسگزارت باشم از اینکه من رو لایق هم نشینی با خودت’،و با استاد عزیزی که همیشه توحید را یکدل و یکصدا اعلام میکند..و دیگر دوستان توحیدیم..

    امروز نشانه من..سریال زندگی در بهشت قسمتی بود که داشتین ‘اون نرده ها اطراف خونه رو میزدین.یه لحظه اون اره برقی تو یه انگشتتون گرفتین…

    که گفتین خدایا هدایتمون کرد که اتفاقی نیفتاد چون زیرش اون لوله فاضلاب بود…

    میخام بگم شما همجوره خداوند رو در وجودتون گذاشتین..برای تمامی کارهاتون چقدر این شخصیت رو میشه تحسین کرد..

    همیشه معنای باهوش بودن و استعداد داشتن رو به تلاش زیاد بهمون باور داده بودن..اینم توسط جامعه و معلم هامون..من هر چقدر تلاش میکردم هشتمون گرو نهمون بود.

    همیشه مورد شتم معلمامون قرار میگرفتیم..

    که تو تنبلی!و هزازان حرفهای ناجور..

    ولی امروز خیلی خوشحالم که وارد جایی شدم..که بدونم من هیچی نیستم!

    بدونم و بپذیرم هر چی دارم از آن خداونده…

    و اون منو هدایت میکنه..

    راه زندگی اسان و راحت و با خیال خوش…و آرامش که خداوند مدام توی سوره فتح بیان میکنه و دیگر آیات..و این سوره فاتحه…یعنی همین نکته!…زندگی توحیدی و لایق بودن و هم نشین شدن با خداوند …و دیت تو دست خداوند گذاشتن تو تمام جنبه های زندگی..

    و تمام..!….

    در نهایت سپاسگزار شما استاد عزیزم هستم ..که همیشه متواضع بودنتون اعلام میکنید به دانشجواتون..

    تا در مسیر زندگی اهدنا الصرات المستقیم باشند..تا نعمتهای خداوند در تمامی جنبه ها شامل حالشون بشه…

    سپاسگزارم از تمام وجودم.دوستتون دارم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    مسعود محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3780 روز

    و خدایی که در این نزدیکی است…

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…

    و باز هم توحید عملی 11… توحید عملی 11…

    اصلا انگار خودش یه دوره است. یه دوره پرمحتوا که چکیده همه محتواهای توحیدی عالم رو در خودش داره. انگار کل قرآن رو میشه در این فایل خلاصه کرد. همش همینه: بشین کنار و بذار خدا برات مدیریت کنه. همین!

    به قول حضرت حافظ:

    میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

    تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز

    وقتی به زندگیم نگاه می کنم، می بینم از ماست که بر ماست… اینکه هنوز شاید با جایی که در نظرم هست فاصله دارم، علتش فقط یه چیزه. اونم این که کم اعتماد کردم به خدا… کم کار کردم روی ذهنم… همین و بس!

    یه جاهایی بوده توی زندگیم که به خاطر برخورد با تضاد، بعد از این که همه دورامو زدم و دیدم چاره ای ندارم، با گردن شکسته اومدم پیش رب و گفتم:

    «خدای قشنگم؟! دورت بگردم! میشه راهم بدی پیشت؟ بدجوری خوردم به خِنِسی!»

    و جواب شنیدم:

    «من همیشه باهات بودم مسعود! تو ازم دوری می کردی… هیچوقت تنهات نذاشتم… هیچوقت نبوده که حواسم بهت نباشه… من بودم. تو نبودی! الانم از تو خوشحال ترم که برگشتی. خوش اومدی… بیا تو آغوشم!»

    و اون موقع هی این شعر سعدی بزرگ توی ذهنم تکرار می شد:

    دوست نزدیکتر از من به من است

    وینت مشکل که من از وی دورم

    چه کنم با که توان گفت که او

    در کنار من و من مهجورم

    همین که میرفتم تو آغوش خدا و سعی می کردم ذهنمو کنترل کنم از شرکی که خدای عزیزم منو ازش منع کرده، اصلا انگار زندگیم از این رو به اون رو میشد. انگار یه دستی میومد و کارارو برام مدیریت می کرد. دستی که دست خدا بود. بالاتر از همه دست ها…

    و من درآمد 5 برابری رو در مدت بسیار کوتاهی تجربه کردم. رشد کسب و کارمو دیدم. دانش آموزانی که از نقاط مختلف ایران تماس میگرفتن و میخواستن من مشاوره شونو قبول کنم رو دیدم. 40 برابر شدن فالوورا توی اینستاگرام در مدت بسیار کوتاهی رو دیدم. رابطه عاطفی فوق العاده ای که داغون بود رو دیدم که چطور عالیش کرد! اونم با اینکه پارتنرم همکارمم بشه. یعنی هم رابطه عاطفیمو عالی کرد و هم پارتنرمو همکارم کرد که کارهایی رو داره به لطف خدا برام انجام میده که عمرا خودم از پسش برنمیومدم… و کلی معجزه دیگه که جای صحبت بسیار داره…

    اما امان از فراموشکاری من… که فراموش کردم همه چیز خدا بود… همه چیزهایی که بهم داده شد از خدا بود. و خدا بود…

    فراموش کردم و کم کار شدم. درگیر بازی دنیا شدم و باز از خدا دور شدم… و درگیر آتش شدم… آتشی در وجودم که آرامش رو ازم گرفت…

    دقیقا شدم مصداق این آیه:

    وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَهً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿8﴾ (سوره مبارک زمر)

    و چون به انسان آسیبى رسد پروردگارش را در حالى که به سوى او بازگشت‏ کننده است مى‏ خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا کند آن [مصیبتى] را که در رفع آن پیشتر به درگاه او دعا میکرد فراموش مى ‏نماید و براى خدا همتایانى قرار مى‏ دهد تا [خود و دیگران را] از راه او گمراه گرداند بگو به کفرت اندکى برخوردار شو که تو از اهل آتشى (8)

    مصداق واقعی این آیه من بودم… منی که یادم رفت خدا همه چیو بهم داده و برای خدا همتایانی قرار دادم. همون نعمت هایی که خدا بهم داده بود،‌برام تبدیل به خدا شد… و بعد اهل آتش شدم… آتشی که وجودم رو در اختیار گرفت…

    اما باز برمیگردم به درگاه رب…

    چشم امیدم به رحمت و مهربانیشه. به این که باز که بخونمش منو اجابت می کنه. ادعونی استجب لکم…

    امید دارم که توبه منو می پذیره. خودش گفته:

    إِنَّ اللّه َ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ

    توابین مگه از وزن فعالین نیست؟! مگه معنیش بسیار توبه کنندگان نمیشه؟!

    خب منم بسیار توبه کننده ام. هی توبه می کنم و هی فراموش می کنم. میدونم که خدا عاشق منه…

    منتظرمه که برگردم به آغوشش و باز زندگیمو پر از معجزه کنه… و کاش آدم فراموشکاری نباشم این بار…

    مثل استاد عباس منش باشم. که هیچوقت فراموش نکرد همه چیز از خداست. و در این مسیر همیشه به جلو رفت…

    و کاش یاد بگیرم همه چیو به خدا بسپارم… مثل همین کامنتی که گفتم خدایا بگو تا بنویسم.

    و چیزایی گفت که از خودم نبود. اصلا جنس این کامنتم با کامنت های قبلی فرق داشت!

    مسعود جان! عزیز من! یادت بمونه که قدم خواستی برداری، بگو خدایا تو برای من قدم بردار… بعد ببین چه قدمی برات برمیداره…

    این کامنت از من با چشمانی خیس از تماشای قدرت الهی به یادگار بمونه. در این سکوت مست کننده شب. برای وقتی که برگردم و ببینم معجزات از این جایی شروع شد که دوباره به درگاه رب خودم توبه کردم و سعی کردم همیشه یاد خودم بیارم که همه چیز از آن خداست… همه چیز

    1403/3/21

    02:24

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    Rouzbeh somayeh گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    درود به استاد عزیزم و مریم خاانم و دوستان همراهم

    شنیدن دوباره و دوباره این فایل جانی دوباره بهم میبخشه انگار خداوند داره هر لحظه بهم قوت و انگیزه میده که من دارم کارارو انجام میدم تو حالت خوب باشه و برو جلو.

    استاد عزیزم نمیدونم چند بار این فایل گوش کردم اما میدونم چقدر شمرده شمرده از غرور و خودخواهی من کم کرده و اعتبار همه زندگیمو به خدا داده.

    هر اندازه که این غرور کم شده ، اعتماد بنفسم زیاد شده ، چون بیشتر حس کردم پشت و پناهم کیه و زیبایی و آسونی کارها به خدا برمیگرده.

    واسه همین دیگه نمی‌ترسم و بیشتر گوش میدم

    قرار بود این روزا تو فرایند پیچیده یه کار اداری به ظاهر سخت و پرکار از نظر خیلی ها باشم

    ولی

    آسون شده بودم برای آسونی های این مسیر

    یادمه پارسال گفته بودم خدایا درسته این مسیر اداری باید طی بشه اما اگه تو بخوای میشه کوتاه و با لذت باشه

    الان که یکشنبه و من دارم مینویسم باید بیرون بودم و دنبال این کار اداری و …

    اما نشستم و تو هوای مطبوع خونه

    و می نویسم لطف خداوند رو

    جالبه بدونید رفتم اداره ، مسئول کارم پرونده منو بدون کارشناسی و طبق برداشت خودش کاملش کرده و گفته فقط امضا هارو بگیر و تمام ( اونم با شادی و لبخند) خدایا تو کارارو انجام دادی تو دلهارو نرم کردی و مسیر رو روشن …..

    منم زیر 24 ساعت نسخه پایان کار رو گرفتم و تمام

    فرایند کار مثلا اداری و قانون مند 20 روزه شد 1 روز

    تاکید می‌کنم 1 روز …..

    فقط خدا میدونه چقدر شگفت انگیز و منی که بارها تکرار کرده بودم این مسیر آسون میشه حتی باورم نمیشه من کارم تموم شده.

    و اعتبارش برمیگرده به خداوند

    من هیچ چیزی از خودم ندارم جز هدایت خداوند، که منو در مسیر رشد و تجربه زیبایی ها قرار داده.

    یادت باشه سمیه ، در حرفه ایی ترین مورد توانایی هات بدون و بدون اگه خداوند یه لحظه هدایتت نکنه ، نمیتونی نتایج مناسب داشته باشی

    راستی بگم اولین بار که این فایل شنیدم بندرعباس بودم زیر بارون زیبای بهاری

    که همه دوستان بندری ما میگفتن ما یادمون نمیاد بارون بهاری، و من با امید به پروردگار گفته بودم خدایا من چی ببرم سوغاتی جز بارون از شمال پرباران

    خدایا مارا به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادی هدایت کن

    در پناه خداوند ، ناب ترین هارو تجربه کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    حمید یعقوبیان گفته:
    مدت عضویت: 957 روز

    به نام خداوندی که همواره در حال هدایت من است.

    اول از پروردگارم خدای یگانه ام که این فایل رو بر من ارزونی داشت و طوری که حتی خودم هم نفهمیدم به این فایل هدایت شدم سپاسگزارم بعد هم از استاد عزیزم که همواره صحبت هاش موج هدایتی بر دریای دل من انداخته.

    امروز داشتم فکر می کردم محمد، تو چرا هر وقت روز های خوبت و دستاوردهای درخشان میشه یهو دوباره بر میگردی به دوران قبلت.

    چرا ثبات نداری پسر. چرا بعد از کار های مفیدی که انجام میدی و اولین نتایج شیرینشو میگیری دوباره بر می گردی به همون کارهایی که از اون اهدافت دورت می کنه.

    چرا تا بالای قله میری و دوباره خودتو از اون بالا پرت می کنی پایین. چرا یک فرکانس ثابت رو نمیفرستی.

    چرا هر ده روز مدارت تغییر می کنه.

    هی یه مدار میری بالاتر دوباره می افتی پایین دوباره میری بالاتر هی میفتی پایین.

    دیگه چاره ای نداشتم که از خداوندم هدایت بطلبم.

    گفتم خدایا هر چی من الان باید بشنوم به من بگو من نمیدونم چی برام مفیده.

    تصمیم گرفتم بیام تو سایت و نشانه امروزمو بگیرم.

    خدا رو شاهد میگیرم همین که رفتم تو کروم اصن تو صفحه همین فایل بود!

    من که اصن این چند روزی سراغ این فایل نیومده بودم تازه.

    و از همه مهم تر، حرفای این فایل . آگاهی هاش. باور هاش. جوابش به پرسشم.

    به محض اینکه ده دقیقه اول فایل دیدم گفتم خدا تو دیگه کی هستی.

    فهمیدم چقدرررررررر سریعععع مغرور میشم.

    چقدر سریع کارهایی رو که برام موفقیت آورده رو فراموش می کنم و برمیگردم سمت مسیری که منو از هدف دور می کنه.

    خب پسر خوب هر کاری یه نتیجه داره دیگه.

    اگه تو داری درس می خونی بعد نتیجشو میگیری موفق میشی اعتماد به نفست ده ها برابر میشه همونطورم بعد از موفقیت اگه دیگه درس نخونی نتایجت از بین میره.

    همونطور که خدا هدایت کرد چه کارهایی کنی تا نتیجه بگیری همونطورم اگه بعد از اون اون کارهارو انجام ندی نتیجه هات با خاک یکسان میشه.

    چرا سریع مغرور میشی.

    چرا بعدش دیگه به حرفای خدا گوش نمیشی.

    چطور انتظار داری با عقل خودت بری جلو محمد.

    عقل تو منطق تو چی میدونه؟

    اگه می خوای نتایجت پایدار باشه باید ورودی هاتم پایدار باشه چون نتایجت نتیجه ورودی هاته.

    بار دیگر از خداوندم که مثل میلیارد ها بار دیگه ای که هدایتم کرد این بار هم این نعمت رو بر من ارزونی داشت و سپاسگزارم که در زندگی ام دارمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    حامد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1862 روز

    عرض ادب واحترام خدمت استاد عزیزم

    در مورد سوال خوب خیلی وقتی من روی خودم حساب کردم و اتفاقات خوبی نیافتاده یکیش که یادم میاد با همسر وفرزندان تو مسافرت بودیم من رانندگی میکردم همسر یه چیزی بهم گفت فکر میکنم راجب رانندگی بود مثل یه تذکر وهمچنین چیزی من یادم میاد من برگشتم گفتم خوب من نمیدونم صلاحیتش دارم که الان دارم رانندگی میکنم و از اینجور حرفه‌ای منم منم ها که فکر میکردم واقعا خودمم در صورتی که خداوند بود که داشت منو هدایت می‌کرد خلاصه من تو این صفر یه تصادف کرد.البته الان میفهمم که همه این اتفاقات به خاطر غره شدنم به خودم بوده است و هزاران اتفاق شبیه به همین که تو زندگیه من اتفاق افتاده با اینکه این صحبتهارو از استاد می‌شنوم ولی فراموش میکنم که من هر لحظه در حال هدایت شدن هستم فقط کافیه تسلیم باشم و بزارم خداوند سکان رو به دست بگیره

    و اما من چند وقته روی جلسات قدم 9 دارم کار میکنم و این جملات تاکیدی زیبا رو دارم روشون کار میکنم وسعی میکنم الگوهای مناسب رو برای اونها پیدا کنم که برای ذهنم منطقی بشه متوجه تغیرات زندگیم وعده ام متوجه تغیرات در کسب و کارم شده ام و خدارو سپاسگذارم به خاطر هدایت‌های در هر لحظه از زندگیم این رو باید هر روز به خودم بگم تا یادم نره که بدون هدایت خداوند من هیچی نیستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1161 روز

    بنام رب بسیار بخشنده و بی حساب رزاق من

    سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته بی نظیر و سلام رفقای توحیدی در این سایت

    بله استاد عزیزم ارتباط این نحوه نگرش (نگرش توحیدی) با روانی و راحتی زندگیم کاملا درک کردم هر روز دارم درک میکنم

    من تو کسب و کار خودم چند ماه پیش چند وقت اصلا فروش نداشتم همش به خودم میگفتم پسر تو میتونی انقدر فروشت خوبه کار کن زور بزن، تبلیغ کن، زنگ‌بزن به همه،

    به خدا استاد یک ماه این کارهارو انجام دادم و واقعا زور زدم هیچ اتفاقی نیفتاد و یه کیلو بار هم نفروختم

    بعد یک ماه به قول شما دور قمری زدن رسیدم به این نقطه که خدایا من دیگه هر کار بلد بودم انجام دادم حالا تو هدایتم کن تو بگو چیکار کنم (اقرار به عجز و ناتوانی خودم و نیاز به هدایت خدا)

    حدودا چند ماه پیش خداوند یه الهامی کرده بود که به یه نفر که نماینده شرکتی بود پیام بدم همون موقع میگفتم حالا چه اثری داره این پیامو بفرستم خلاصه به الهامم عمل کرده بودم و فرستاده بودم

    حالا برگردم به ادامه داستان که عاجز شدم گفتم خدایا هدایتم کن

    به خدا استاد جان همون ادم 5 تن از من فرداش بار خرید من 100 میلیون سود کردم یعنی با خودم میگفتم ببین بنده خدا تو یه ماه زور زدی همون اول رو خودت حساب نمیکردی فرمونو میدادی دست خدا ببین چقدر راحت برات انجام داد و انصافا تا حالا راحترین معامله من بود و بالاترین سود تو کل معاملات من در این چند سال

    بله استاد من اگر فراموش نکنم این ارتباط رو هر روز متوجه میشم از وقتی از شما شنیدم همه کارهامو با ایاک نعبدو شروع میکنم به خدا به قول شما همین گفتنش چقدر کارهامو آسون کرده

    استاد اون جمله ای که گفتید میدونید درباره چه قدرتی حرف میزنم

    من نمیفهمم انصافا اگه یه زره درک کنم قدرت خدا روانقدر زور نمیزنم واقعا همین گفتن این جمله که خدایا من نمیدانم و تو میدانی هدایتم کن معجزه میکنه ولی هر روز باید به خودم یاداوری کنم انقدر فراره این موضوع که فکر میکنم خودم میدونم

    خدایا من هر چه دارم از توست و من بدون تو و هدایت تو هیچ هیچ هیچ هستم

    خدایا من نمیدانم تو میدانی هدایتم کن

    خدایا شکرت

    سپاسگزارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    فاطمه دالکی گفته:
    مدت عضویت: 769 روز

    بنام پرودگار بخشنده

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همراه

    با گوش دادن این فایل یادم افتاد به کلمه خودمراقبان که بارها و بارها در قرآن تکرار شده و گفته شده خدا خودمراقبان را دوست دارد یعنی اینکه هیچ دانش و آگاهی نباید باعث غرور ما بشه در حدی که بهش تکیه کنیم و خدا و قدرت ناب الهی درون رو فراموش کنیم و در تمام لحظه ها باید مراقب باشیم و چه لذتی دارد ابن نوع توجه و تمذکز انگار که اولین باره اون کار رو انجام میدیم

    بازم سپاسگزارم از شما ایتاد عزیز که وقتی از مبحث توحید حرف میزنید تا روزها وجودم سرشار از آرامش میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: