مفهوم عملی ایمان به غیب - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مفهوم عملی ایمان به غیب
    303MB
    56 دقیقه
  • فایل صوتی مفهوم عملی ایمان به غیب
    55MB
    56 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

395 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آتوسا حمیدی گفته:
    مدت عضویت: 198 روز

    به نام الله مهربان که گرمای وجودم از اوست ‍↔️️‍

    سلامی بسیار بزرررگ به استاد عباسمنش و خانم شایسته و تمامی دوستان هم مداری عزیزم .سلااااااااااااااممممممممممم !!!!️‍️️️️

    امروز اولین روز عضویت من در سایت است و من بی نهایت خوشحالمممممم\(^-^)/\

    و خدایا بی نهایت شکرتتتتت و عاششششششقت هستم با تمام وجودم و تا بینهایت و فراتر از آن !!!!!️️️️️️️️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️️️

    فقط خواستم ورود و عضویتم در سایت رو با قدرت در قالب کامنت ثبت کنم و خدایا بی نهاااااااایتتتتتتت شکرت و عاشقتتتتتتمممممم و عاشششششقتوننمممممممم استاد عزیزم و واقعا لذذذدددتتتتت میبرم از اینکه شما رو استاد و قهرمان و الگوی خودم قرار دادم و شما اینقدر خارق العاده هستید و من عاشقتونننننمممممممم️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍

    و شما خانم شایسته من عاششققققتوننن هستم که اینقدر شگفت انگیزید!!!!!! ️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍🫂

    و عاشق تمام جهان هستی هستم

    عاشق تمام جهااااااننننننمممممممممممم!!!!️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍️‍

    اینکه اینقدر با شدت مینویسم به این علته که با هدایتتت الله جهانیان و استاد عباسمنش عزیزمممممم از بدترین شرایط زندگی ام به بهترین نتایج تا الان رسیدم و این همان جادو و عظمت و شکوه و عشق بودن با الله و ایمان به او و تسلیمش بودن و بندگی اش را کردن است …..🫠️️

    باز هم سلام …..

    و الحمد لله الرب العالمین

    با آرزوی بهترین هااا عشق شادی آرامش و خوشبختی و در یک کلام ، بودن با خدا ….🫠️

    فعلا خدانگهدار همگییییی ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فاطمه بهرامیان گفته:
      مدت عضویت: 756 روز

      سلام به آتوسای عزیز.

      من هم امروز توی بیمارستان همراه بیمارم داشتم با خواندن کامنت های سایت سعی می کردم ذهنم رو کنترل کنم و به این محیط توجه نکنم و تمرکز کنم بر نکات مثبت که هدایت شدم به کامنت زیبای شما.

      وقتی گفتید اولین کامنتتون هست یادم به اولین کامنت خودم افتاد و اینکه یه دوست مهربان برام پاسخ گذاشته بود ونمی دونید چقدر ذوق کردم .

      البته من 70روز گذشت تا تونستم کامنت بزارم شما چقدر زود تونستید کامنت بزارید واین نشون دهنده اعتماد به نفس شماست بهتون تبریک می گم .

      ورودتون رو به این بهشت حقیقتا بهشت تبریک می گم و امیدوارم همیشه موفق باشید.

      امیدوارم شما هم مثل من ذوق زده بشین .

      خدارو برای داشتن دوستانی مثل شما شکر می کنم.

      شاد باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1481 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام دوستان عزیزم

    من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم

    خیلی لذت بردم ازدیدن این فایل ورسیدن به خواسته هاکه استادبه خیلی خیلی بیشترازاون چیزی که درارزوهای خودشون بوده رسیدندواین قوانین رومثل وحی منزل دونستندوخداوندهم به شجاعان پاسخ میدهدواجابت میکنددعای درخواست کنندگان روبه شرط ایمان به غیب واین که درزمان خودش اتفاق خواهدافتاد

    خداوندبه وعده خودش عمل میکندوهدایت میکند

    شیطان درذهن من نجواکردکه توچندساله بااستادی ونتایجت خیلی راضی کننده نبوده واین همه فایل گوش دادی ولی من بادیدن این فایل ایمانم بیشترشدکه به تمام خواسته های خودم میرسم به شرط عمل کردن به قوانین الهی

    رویاهانمیمیرندوتحقق پیدامیکننددرزمان مناسبش

    ذهن منطقی نمیزاره مازیادبه اهدافمون فکرکنیم ومیگه چطوری میخوای بهش برسی اماقانون جذب بوده وخواهدبود

    ندای درون ماراهنمای ماست وبه ماگفته میشود

    شادوموفق باشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1344 روز

    الله اکبر از این هدایت

    سلام به اساتید عزیزم و سلام به همه عزیزان توحیدی هم مسیر .

    طبق عادت هر روزه داشتم اول صبح به دریم بوردی که توی گوشی دارم نگاه میکردم و انرژی میفرستادم که رسیدم به عکسهایی که از سایت گرفتم و یه حسی بهم گفت بزن روی دکمه وارد سایت شوید و بدون معطلی اطاعت کردم و رسیدم به اینجا با خودم گفتم من این فایل رو چندین بار دیدم چرا اومد روی این فایل خواستم برم بیرون که دوباره هدایت اومد کامنت آخری رو بخونم و هدایت شدم به یه کامنت زیبا از دوستمون که خیلی بهم حس خوبی داد و به خودم افتخار کردم که عضو این سایت بی نظیرم و هر روز بیشتر خدا رو میشناسم و از اون تصورات وحشتناکی که درباره غضب الهی داشتم فرسنگها دور شدم و جز مهر و لطفش چیزی نمیبینم‌ و من عاشق خدایی هستم که در قلب و ذهنم ساختمش و هر بار با هدایتهاش به من نشون میده که در مسیر حرکت میکنم و نظر کرده خداوندم و چقدر دوستم داره.

    دیروز داشتم به این فکر میکردم که چطور از اول صبح پر انرژی روزم رو شروع کنم و سریع لود بشم .

    از خدا هدایت خواستم و به دلم افتاد صبحها رو با دیدن فایل زندگی در بهشت شروع کنم و شبها رو با دیدن سفر به دور آمریکا که هر دوی این فایلها فقط بمب انرژی هستن .

    الان دوباره توی همین کامنت دوستمون هدایت شدم ایشون هم همین احساس رو نوشته بودن و من هدایت شدم به اینکه تصمیمم درسته و به این برنامه باید عمل کنم .

    پرودگارم شکرت که هر لحظه ما رو به مسیر درست هدایت میکنی و الهامات و هدایت ها همواره برای ما ارسال میشه کافیه چشم و دل بیشتر باز کنیم و تمرکز بزاریم واسه دریافتش و هدایت بعدی نوشتن 107 آرزو بود که تا به حال چندین بار تصمیم گرفتم اما اجرا نکردم و این هدایت بود اینکار هم انجام بدم . البته توی این کامنت خیلی چیزا بود اما این دو مطلب واسم بلدتر بود انگار به نظرم نوشته های این دو برنامه پررنگتر به چشم اومد و متوجه شدم این هدایت پروردگامه .

    خدایا شکرت که هر لحظه بامنی و من به هر خیری که از جانب تو بهم برسه فقیرم .

    برداشت دیگه ای که از این هدایت ها داشتم این بود که راجع به ثروت هم دقیقا به همین نحو هست و ثروت و رحمت همواره در حال ارساله و کافیه ما ظرف وجودمون رو بزرگ کنیم تا ثروت بیشتری دریافت کنیم الهی شکرت بابت این آگاهیهای ناب .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2270 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    چقدر این فایل مثل همه فایلهای دیگه عالی بود،بی نهایت سپاسگزار خانم شایسته هستم که این دریم بورد استاد،رو هم با ما به اشتراک گذاشت،واقعیتش من هم شنیده بودم که استاد دریم بورد و فایل زندگی من رو،درست کرده اند و خیلی دوست داشتم تا ببینم و برام الگوسازی بشع.

    واقعیتش من در اوایل اشنایی با استاد ،خونه رویایی و ماشین رو ساختم،اما چون از ته دل ،باور نداشتم ،شاید یه چند بار فایل رو دیدم و کلا کنار گذاشته بودم.

    چون اون روزها هنوز به این اندازه ایمان نداشتم ،اما با این حال در جذب ماشین 206موفق شدم،و یکی از اقوام یه مدتی مجبور شد ماشینشو پیش ما بزاره،من هم تو این مدت ،وقتی تو 206مینشستم ،اولش خیلی دوس داشتم که مال خودمون بود،اما بعد از مدتی فهمیدم که به خاطر فضای کمی که داره،اصلا راغب نیستم که بخریم.

    یعنی من تونستم قبل از اینکه 206 رو ،واقعا بخریم،یه جورایی تجربه اش کنم،و به دلایلی که خودم میدونم ،دیگه جز ارزوم نیس.

    ولی در مورد خونه ،واقعا باور نداشتم که بهش میرسم.

    اما اینبار با تعهد و ایمان ،لیست ارزوهامو دارم مینویسم و فایل زندگی مو ،درست میکنم ،خیلی ایمانم بیشتر شده و مطمینم که خدا خودش کمک میکنه ،چون وظیفه من درخواست کردنه،وظیفه خدا اجابت کردنه.

    البته اینم بگم که موارد کوچکتر و قابل باورپذیرتر به راحتی برام اتفاق افتادن،اما در مورد خونه خوب داشتن،چون مقاومت داشتم،هنوز اتفاق نیافتاده.

    ممنونم از استاد و خانم شایسته که تعهد داشتن رو بهمون یاد میدین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    Nazanin7 گفته:
    مدت عضویت: 288 روز

    به نام خدایی که همه چیز می شود همه کس را

    سلام استاد گرانقدر سلام مریم بانوی عزیز و زیبا:)

    این جمله رو از این شعر از ملاصدرا الهام گرفتم

    زمانایی که ذهنم میاد افسارو به دست بگیره یادم میاد که خدا همه چیز می شود همه کس را

    خداوند بی‌نهایت است و لامکان وبی‌زمان

    اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

    و به قدر نیاز تو فرود می‌آید

    و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود

    و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود

    و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می‌شود…

    پدر می‌شود یتیمان را و مادر

    برادر می‌شود محتاجان برادری را

    همسر می‌شود بی‌همسرماندگان را

    طفل می‌شود عقیمان را

    امید می‌شود ناامیدان را

    راه می‌شود گمگشتگان را

    نور می‌شود در تاریکی ماندگان را

    شمشیر می‌شود رزمندگان را

    عصا می‌شود پیران را

    عشق می‌شود محتاجان به عشق را

    خداوند همه چیز می‌شود همه کس را…

    به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

    بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا

    و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

    و زبان‌هایتان را از هر گفتار ناپاک

    و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار…

    و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها،ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!

    چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه

    بر سفره شما با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند

    در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند

    و در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند…

    مگر از زندگی چه می‌خواهید که در خدایی خدا یافت نمی‌شود …؟

    چه قدر این شعر قشنگه چه قدر تسکین دهندس

    اولین دفعه ای که فرای از باور های جمعی حس کردم خدا رو با خوندن این شعر بود

    خدایا عاشقتممممم عاشقتمممم

    برای هممون معجزه و شادی و رفاه و حال دل عالی میخوام به وسعت خدایی خودت بینهایت:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز23 آبان رو با عشق مینویسم

    میدونی داری اشتباه عمل میکنی ولی چرا ادامه میدی؟؟؟

    نمیتونی کنترل کنی خودت رو ؟

    امروز این سوالو چند بار از خودم پرسیدم

    صبح که بیدار شدم برای مادرم چند تا گل بافتم و مدام میخواستم که تعداد کارایی که جمعه میبره بیشتر باشه تا فروششم بیشتر بشه

    و حس میکردم که کارم اشتباهه و کارای نقاشی خودم مونده بود و تمرین کلاسمو هنوز انجام ندادم ،اما به فکر بافتن گل بودن

    و هی میگفتم چیکار داری میکنی طییه ؟ مگه قرار نبود از این هفته کاری انجام ندی چرا داری گل میبافی و کارای نقاشیتو عقب میندازی ؟!

    و یه جورایی مقاومت داشتم و نمیخواستم دست بکشم از بافت گل سرا و با اینکه میدونستم اگر به مادرم گل ببافم هیچ پولی نمیگیرم ازش و طبق وعده ای که به خدا داده بودم که باید از نقاشی درآمد داشته باشم

    و میخواستم به مادرم کمک کنم اما بازم داشتم مسیر رو اشتباه میرفتم

    و یه جورایی میگفتم اگر من بهش کمک نکنم نمیتونه تا پنج شنبه گل سر درست کنه

    از طرفی امروز قرار بود خاله ام و دختر خاله ام برای ناهار مهمون بیان خونه ما تا ظهر من یکم اتاقمو مرتب کردم و کار کردم و مادرم گفت برو برای خونه خرید کن

    بارون که باریده بود بی نهایت درختا زیبا شده بودن و رو زمین کلی برگای رنگ سبز و زرد و نارنجی و قهوه ای از درختا افتاده بودن که عین بهشت بود برای من زیبا و دوست داشتنی که سبب میشد بگم خدایا شکرت چقدر زیبا هستن

    وقتی من از خرید برگشتم ، جلو در خونه مون خاله و خواهرمم دیدم که باهم رسیدیم

    خواهرم کیک گرفته بود و گفت از جلو در مدرسه پسرم آورده بودن بفروشن منم خریدم

    وقتی باهم رفتیم خونه و خواهرم کیک رو آورد خیلی خوشمزه بود و خداروشکر میکنم که انقدر نعمت عطا میکنه که استفاده کنیم و لذت ببریم

    منم برگایی که از دیروز که از زمین برداشته بودم و جمع کرده بودم و شستم و همه رو یکی یکی داشتم پیش مهمونامون خشک میکردم که دختر خاله ام گفت چقدر رنگای خوشگلی دارن منم شروع کردم از زیبایی های برگا گفتم که وقتی داشتم جمع میکردم رنگاشون گرم تر بود و قرمز و نارنجی بودن ولی الان رو به قهوه ای رفتن

    یهویی این حرف به زبونم جاری شد که به دختر خاله ام گفتم ببین چقدر جالب عین این میمونه وقتی انسان میمیره و بدنش سرد میشه و خونی که در بدنش در جریان موقع زنده بودن ، پوستش رنگ گرمی داره و وقتی میمیره سفید میشه رنگش

    و برگ درختا هم مثل این وقتی داشتم از زمین برمیداشتم رنگاشون قرمز بود ولی از دیروز تا الان به کل رنگاشون تغییر کرده و قهوه ای میشن و یه جورایی از درخت افتادن میمیرن و رنگشون سرد میشه

    چقدر جالب بود من تا به حال با این نگاه به برگای درختا دقت نکرده بودم

    و عظمت خدارو یاد کردم و شروع کردم به گذاشتن برگ ها داخل برگه های کتاب تا خشک بشن و روشون نقاشی بکشم

    وقتی از خرید برمیگشتم و دختر خاله ام رو دیدم که اومد خیلی صورتش صاف و تپل شده بود و درخشان و خیلی خیلی کشیده و بدون چروک

    با خودم گفتم یعنی چیکار کرده این همه صورتش زیبا شده

    و چروکی که قبلا دور چشمش داشت همه صاف و زیبا شده

    در درونم شروع به قضاوت کردم بدون اینکه ازش بپرسم ،گفتم حتما رفته ژل تزریق کرده ولی چیزی ازش نپرسیدم

    وقتی داشتیم با هم حرف میزدیم یهویی گفت طیبه یادته گفتم تا 20 روز خیار رو رنده کن بذار رو صورتت؟

    گفتم آره گفت دیگه اون کارو نکن یه چیز خیلی خیلی خوب پیدا کردم که خیلی راحته

    گفتم چی ؟

    گفت من از اون روز که حدود سه ماهی میشه که ندیدمتون ،رفتم و خیلی اتفاقی فهمیدم که هر دو ساعت یک بار راس ساعت دو ساعت به دوساعت در روز باید یک لیوان آب بخورم

    و این کار رو کردم و چین و چروک های صورتم که رفت هیچ گودی چشمم هم که میبینی پر شده و بعد خوردن آب گرسنه میشدم که پرتئن میخوردم و چند کیلو اضافه شده بهم

    و واقعا اندامش زیبا شده بود و من مدام داشتم به این فکر میکردم که نکنه داره دروغ میگه

    مگه میشه کسی هر روز از ساعت 10 صبح از هر دو ساعت به دو ساعت تا ساعت 12 شب یک لیوان آب بخوره و انقدر صورتش شفاف و صاف و بدون چروک کنار و دور چشم بشه و تپل هم بشه؟!!؟؟؟؟

    نمیخواستم قبول کنم حرفشو

    دیدم قسم میخوره که راست میگم

    تو هم انجام بده ببین چقدر اشتهات هم باز میشه

    پروتئین بخور عضله سازی بشه برات

    وقتی این حرفارو میگفت من یاد درخواستم از خدا میفتادم میگفتم کاش میشد دوره قانون سلامتی رو بخرم و به آگاهی هاش عمل کنم

    وقتی بعد از ظهر شد دوباره بهش گفتم یه سوال بپرسم فکرمو مشغول کرده ، واقعا راست میگی ؟

    راسته که استاد عباس منش میگه همه چی باوره

    چون دختر خاله ام باور داشت که صورتش صاف و زیبا شده بود و باورش تاثیر زیادی داشت

    ولی من کمی شک داشتم ولی گفتم بذار منم امتحان کنم چه اشکالی داره

    یاد حرف استاد عباس منش میفتم میگفت هرکتابی که میخونده تمریناتش رو عمل میکرده ومیخواست ببینه نتایج چجوریه

    منم گفتم امتحان کنم ببینم چی میشه

    و از ساعت 2 شروع کردم

    تا ساعت 6 و 8 که آب خوردم هر دو ساعت یک لیوان دیدم گرسنه ام شده

    جالب بود راس ساعت که آب میخوردم حس میکردم که گرسنه ام شده

    و فکر کردم گفتم مگه میشه در طول روز آب میخوریم ولی این نتیجه رو نمیده ولی الان نتیجه میده

    که نتیجه اش رو در دختر خاله ام میدیدم

    و خدا بهم یادآوری کرد که همه چیز به صورت مستمر و ادامه دار اگر باشه جواب میده

    و البته با نظم باشه

    اگر تمرکز رو بذاری روی یک زمان مشخص و کارهات رو هر روز انجام بدی صد در صد نتیجه میگیری .

    چقدر جالب بود من از آب خوردن در ساعت مشخص داشتم درس یاد میگرفتم

    که همون مثال استاد که میگفت مثل یه ذره بین باید عمل کنی

    و سر وقتش انجام بدی

    بعد دیدم خاله ام اومد اتاقم و گفت

    خدا از زبان خاله ام که اومد اتاقم بهم گفت طیبه الان کار رو تحویل مادرت دادی؟؟؟؟

    گفتم بله

    یهویی بدون هیچ دلیلی گفت دیگه بهش کمک نکن

    بذار خودش از پس کاراش بربیاد

    حتی کنارش هم ، نشین توجمعه بازار ، اگر بری کنارش بشینی به تو متکی خواهد شد و وابسته تو میشه و گل سرارو نمیتونه بفروشه

    ازم پرسید میتونه کارتخوان رو استفاده کنه؟ گفتم فعلا نه چشماش ضعیفه و یکم دیر گزینه هارو میزنه مهلت کارتخوان تموم میشه و باید دوباره کارت بکشه

    که بازم بهم گفت اشکالی نداره بده به خودش یاد میگیره

    حتی در درست کردن گل سر هم بهش کمکی نکن طیبه

    تا اینجا کمک کردی بذار باقی کارارو هرچقدر که تونست انجام بده و ببره بفروشه

    تو دیگه مسئولش نیستی

    و من وقتی این حرفای خاله ام رو شنیدم به خودم اومدم گفتم طیبه تو چیکار داری میکنی

    خدایی که به تو کمک کرده به مادرت هم کمک میکنه

    فکر نکن که تو قدرتی داری

    تو باید به پیشرفت خودت تمرکز کنی

    دیگه نباید براش چیزی آماده کنی

    ولی باز هم به حرف خاله ام گوش ندادم و بعد رفتنشون به مادرم گفتم ،مامان چی شد گل سراتو درست نمیکنی

    مامانم گفت طیبه خسته شدم مهمون داشتیم ، واجب که نیست همینایی که دارم رو میبرم میفروشم سخت نگیر

    که داداشم برگشت گفت طیبه دیگه بسته ، دیگه تموم شد کار تو ،بذار هرجور دلش خواست ببافه و هرچقدر دلش خواست ببره بفروشه نیازی به گوشزد کردن تو نیست

    نمیدونم شاید چون دوست داشتم پول بیشتر دستش بیاد و خوشحال بشه از این جهت هم میگفتم سریع درست کنه

    و داداشم گفت تو طبق نیازت تلاش میکردی و در هفته 200 تا گل سرمیبافتی ولی مادر طبق توان خودش و اشتیاق خودش درست میکنه و الان مادر طبق توانایی و نیازش اگر بخواد بیشتر کار میکنه و اگر نخواد اصلا 10 تا ببره اشکالی نداره

    و من اونجا بود که برگشتم دیشب به اتاقم و گفتم نمیدونم کارم درسته یا نه

    ولی ته ته دلم میدونستم کار درستی نمیکنم

    که میخوام این هفته هم کمک کنم

    و انگار نمیخواستم قبول کنم این همه نشونه های خدارو که بهم میگه فکر نکن که تو کاره ای هستی و قدرتی داری

    تو هیچی نیستی و منم که به مادرت کمک میکنم

    ولی باز مقاومت داشتم و آخر شب به مادرم گفتم فردا برات چند تا چشم قورباغه میبافم

    و تو خیال خودم میخواستم هی کمکش کنم

    ولی غافل از اینکه از کار تمرینای کلاسی خودم عقب افتادم

    و نتونستم رنگ کنم

    یه چیز خیلی عجیب اینکه من بارها خواستم براش گل سر ببافم دستم به سمت کاموا ها نمیرفت مدام یه نیرویی مانعم میشد که من به مادرم کمک نکنم

    ففط چند تا گل بافتم اول هفته براش

    میدونستم اراده ای بالاتر از اراده من بود که میخواست بفهمونه داری اشتباه میری مسیرتو

    بعد از ظهر به فایل ایمان به غیب که گوش میدادم شروع کردم دوباره دفتری که برای خواسته هام گرفته بودم باز کردم و شروع به نوشتن کردم

    به شماره 7 که رسیدم یه خواسته مو میخواستم بنویسم

    ولی حس میکردم یه چیزی مانع از نوشتنم میشه و قشنگ حسش میکردم که باید ازش بگذری چون حرفای استاد عباس منش درمورد اون خواسته رو شنیده بودم و یادم بود که باید نه فقط اون بلکه همه خواسته ها ازش بگذرم و رها بشم و بگم اگر بشه خوشحال میشم و اگر نشه خیری هست و من به هر خیری که از خدا به من برسه محتاجم

    از اون خواسته باید کامل بگذرم چون در وجودم هنوز بعد یکسال که خیلی نسبت بهش تسلیم تر شده بودن ،باز هم چسبیدن رو حس میکردم

    و اینارو درک میکردم که حتی اگر هم بنویسی ولی نگذری بهت داده نمیشه

    باید بگذری تا به تو داده بشه

    نگران نباش که بگی اینجا نمینویسم یه وقت بهم داده نمیشه اینجوری نیست

    تو درخواستتو گفتی و باید بگذری ازش ،اگر نگذری و بارها بنویسی هیچ اتفاقی رخ نمیده

    به یادت بیار زمانی رو که برای به نام شدن اون سیم کارت که دوستت سال ها بهت داده بود و به یک باره مسدود شد و تو میخواستی برای تو بشه و باور ساختی

    اما یه چیز رو فراموش کرده بودی و وقتی دیگه دیدی همه چیز درمورد داشتن اون سیم کارت برای تو تموم شد و به عاجز بودن خودت اعتراف کردی

    و گفتی نمیخوامش میرم یه سیم کارت دیگه میخرم چجوری ورق برگشت و خدا اون سیم کارت رو که از نظر تو هیچ راهی برای به نام تو شدن نبود ،چقدر ساده و راحت به نامت زده شد

    این رو به یادت بیار و از این خواسته ات هم باید بگذری

    تا بهت داده بشه

    و من چشم گفتم و قصد پشت خواسته ام رو برای خدا در دفترم نوشتم

    که شادی و لذت بردن و خدا گونه و آگاه بودن و عشق داشتن نسبت بهش و همه چیز رو که قصد پشتش هست رو نوشتم

    انقدر خواسته و آرزوهای زیادی دارم که بیشتر از 107 میشه

    خدایا شکرت

    میدونم که همه اش رخ میده

    تا نصف شب بیدار بودم و داشتم پاسخ دوستان رو میخوندم و مینوشتم و بعد خوابیدم

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم که به من این همه کمک میکنه و با اینکه من یه وقتایی درست عمل نمیکنم وای باز هم هدایتم میکنه

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    Ghasem گفته:
    مدت عضویت: 2163 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته. استاد جان سپاس بی کران از شما تیم تان به جهت قرار دادن این رشته از ویدئو های توحیدی و شناخت قوانین خداوند از دل قرآن. استاد جان از شما درخواستی داشتم مبنی بر اینکه اگر اگر برایتان امکان‌پذیر است و البته ندای درونی شما با آن موافق است، یک سلسله ویدئو آموزشی در ابطه با مفهوم اصلی و درست ریشه کلمه(زنئ) در قرآن، بسازید و برداشت ها و الهامات تان را به ما منتقل کنید.

    مجموعه ویدئو های قبلی با موضوع حجاب در قرآن خیلی به ما کمک بسیاری کرد تا هم خداوند را بهتر بشناسیم،هم معنی درست احساس گناه و فرکانس در قرآن را درک کنیم و نیز سیستمی بودن جهان خداوند را درک کنیم فارق از آنچه قبلا در رابطه با حجاب به خورد ما داده بودند.

    امید وارم سالم و تندرست باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    بنام خدا

    سلام بر بندگان مومن خداوند

    الایمان والایمان و ما ادراک ماالایمان!

    چند وقتیه بخاطر علاقم دارم تو بحث روند شکل گیری باورها، شرطی سازی، ارتباط قلب و ذهن و … مطالعه میکنم.

    نکته مهمی که بهش رسیدم تفاوت ایمان و باوره..

    و خواستم رد پایی بزارم برای خودم و هر کس که در مدار درک این مطلب باشه.

    ن والقلم و ما یسطرون

    وقتی یه باور در ذهن شکل میگیره یه اتصال سیناپسی در مغز شکل میگیره و این اتصال نورونی در شرایط مواجهه با موضوعی که اون پیوند رو شکلش داده فعال میشه.

    مثلا کسی که تخم مرغ میخوره و از قضا فاسد بوده بطور ناخودآگاه پیوندی ایجاد میشه بین دو موضوع تخم مرغ و تهوع و شخص تا مدتها از تخم مرغ متنفر میشه. البته این اتصال نورونی بر اساس منطق ذهن نیمه هوشیار شکل میگیره و عامل اصلی در تشکیل این پیوند شدت احساسات ایجاد شده در نتیجه اون اتفاقه و موضوع دیگه اینکه این اتصال زمانی اتفاق میفته که شخص در حالت ناخودآگاه باشه و این عدم آگاهی و در لحظه نبودن باعث آسیب پذیری و تشکیل پیوندهای نورونی بدون انتخاب ما میشه.. موضوع دیگه اینه که اگر تجربه هایی که این اتصالات رو در مغز ایجاد کردن اگر به طور مداوم تکرار بشن یا تجربه ای که این اتصال رو شکل داده به لحاظ احساسی خیلی شدید باشه، موقع خواب این تجربیات در بخش ناآگاه یا همون ذهن متافیزیکیمون در هنگام خواب ذخیره میشه و ما فرآیند تلفیق و ذخیره سازی این تجربیات رو بصورت خواب میبینیم. و هر بخش از خواب تلفیقیه از اتفاقات مختلف در بازه های زمانی مختلف، چون ذهن متافیزیکی ما محدود در زمان نیست بنابر این از هر بخش از تجربیات ما در طول زندگیمون یه داستان میسازه و این دیتاها همون باورهایی هستن که در ذهن ناآگاه یا همون نفس ما ذخیره میشن. نکته مهم اینجاست که این دیتاها جهان‌بینی ما و اتفاقات آینده زندگی ما رو رقم میزنن.

    حالا میرسیم به بحث ایمان..ایمان بنظرم بهترین ترجمه ش که خداوند هدایتی به قلبم انداخت «نیک منشی» هست.. که از یمن و میمنت و یمین میاد به معنی چیزی رو بر درستی و نیکی ستودن.

    خوب اگر یادتون باشه گفتم وقتی آگاه نیستیم ذهن ما بیدفاعه و فرآیند اولیه شکل گیری باورها که همون اتصالات نورونی هست با منطق و بی منطق هر لحظه در حال شکل گیریه.. ایمان چیکار میکنه؟ ایمان اولا انسان رو آگاه نگه میداره و جلوی ساخت اتصالات نورونی بی متطق رو میگیره‌‌. ثانیا ورودی ها رو از فیلتر نیک منشی نسبت به پروردگار عبور میده..اینجوری در هر لحظه دیتاهایی وارد مغز میشن و اتصالاتی شکل میگیره که توحیدی تره و در نهایت منجر به ساخت باورهای توحیدی تر و اتفاقات عالی تر در زندگی میشه.

    و اما هم زمانی.. وقتی آگاهی عمق پیدا می‌کنه انسان بجایی میرسه که در لحظه بدون خوابیدن فرآیند باورسازی رو انجام میده و این باعث میشه ارتباط موضوعات بیرونی با کانون توجهات خیلی نزدیکتر و هم زمانتر بشه و اگر این فرآیند خیلی عمیق بشه به جایی میرسه که انسان کن فیکون میکنه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    محمد چکرائی گفته:
    مدت عضویت: 1530 روز

    بنام الله یکتا

    چقدر نیاز داشتم به این فایل و چه به موقع بود

    جهان هدایت میکنه به چیزهایی که نیاز داری

    چقدر الان میخواستمش این فایلو که ببینم

    چقدر منو به وجد آورد این عکسهای رویاهای شما استاد که به واقعیتی هزار برابری تبدیل شده بود..

    روزها و عکسهایی که میتونست توسط دیگران به سخره گرفته بشه و شما با ایمان باور داشتین که میشه و این ایمان بدست اوردنش کار سختیه

    کار سختیه روزهایی نا امید کننده و تلاشهای بی ثمر رو با جون و دل پشت سر بذاری و باز ایمان داشته باشی و امید داشته باشی که در پیش رو ، روزهای خوبی هست که میتونی خلقش کنی

    روزها و لحطه هایی که من هروقت نا امید یا خسته شدم،خداوند هدایت یا نشونه ای برام فرستاد که ..

    خبرهای خوشی در راهه

    ولش نکن

    مسیر همینه

    نا امید نشو

    تو میتونی

    تو در مسیر تکاملش هستی و کافیه از نجواهای شیطان دور بمونی

    خدایا شکرت بابت این هدایت،این فایل و این زمان که قطعا برای من الان وقتش بوده

    نمیتونم بگم چقدر حس زیبایی بود وقتی عکسهای آرزوهای استادو دیدم وقتی که الانشونم میبینم

    قطعا خود استاد هم هروقت میبینه اشک توی چشماش جمع میشه

    از قانونی که در جهان پیدا کرده و نتیجه ای که از تلاشها و ایمانش گرفته.

    شما عالی هستین استاد و سپاسگذارم از راهی که برای ما چراغهاشو روشن کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 937 روز

    سلام صبح بخیر عشق آسمانی من و استاد گلم من با اردیبهشت 1402 وارد دوره دوازده قدم شدم و هیچ کاری نداشتم با کار کردی جدی دو ماهه روی خودم به کاری که خیلی بهش علاقه داشتم و در حال حاضر هم عاشقانه کارم رو انجام میدم هدایت شدم

    من بوسیله اعتماد به خدا به شیک ترین رستوران شهرهدایت شدم و شروع به کار حسابداری کردم به لطف خدا دو تا پشتیبان یکی از کرمان و یکی هم از خود شهر داشتم یعنی همه چی عالیتر از تجسمات من اوایل چون اطلاعات نداشتم با حقوق پنج تومان کار میکرد تا اینکه من از یه جایی به بعد گفتم حالا که من این همه پیشرفت کردم و مثل قبل نیستم کارفرمای من چرا حقوقم افزایش نمیده به ایشون گفتم فقط دو تومان افزایش دادن در صورتی که من توقع بالای ده تومان رو داشتم بعد تصمیم گرفتم دنبال کار باشم اما من چنان عشقی به این مجموعه داشتم که خیلی برام سخت بود بخوام از اینجا برم وقتی کار پیدا کردم کارفرمای من حقوقم 11کرد من دوباره برگشتم اما خدا جونم من الان هم بعد از چند ماه می‌دونم که لایق حقوق بیست تومان هستم از تو میخام که منو هدایت کنی به کاری که صبح ساعت هشت برم تا دو بعداز ظهر با حقوق بیست و یک اتاق شیک با پنجره ی بزرگ به مدیر فوق العاده عالی جایی که بر اساس پیشرفتی که در کارت داشتی حقوقت افزایش بدن جایی پر از نعمت فراوانی برکت و عشق باشه

    منم الان روز ششم که بهت تعهد دادم به زیبایی و خواسته ام فقط توجه کنم با اینکه الان در مجموعه من همه دارن از یه مشکلی حرف میزنم اما من نمیخام حرف بزنم ربم ربم ربم همون‌جوری که منو در دانشگاه بهترم چنان کشیدی بالا که همه تعجب کردم الان هم فقط به خودت اعتماد میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: