درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2
    378MB
    58 دقیقه
  • فایل صوتی درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2
    57MB
    58 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

443 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا حیاتی گفته:
    مدت عضویت: 279 روز

    سلام و خسته نباشید خدمت شما استاد عزیزم

    مثل همیشه شکر گذار و سپاس گذار خداوندم که همیشه و در همه ابعاد به همه مخلوقات به شکل هایی مختلف کمک میکنه و اون ندای مسیر درست رو به همه مخلوقات یاد آوری و نشون میده .

    بسیار و بسیار و بسیار از این فایل زیبا لذت بردم و نکات زیادی در مورد چگونگی خواستن چیزی و برقرار کردن ارتباط با الله یکتا و هزاران نکته عالی که نوشتن و اشاره کردن بهش واقعا دشوار هست از این همه بزرگی .

    خواستم خواهش کنم اگه شرایط فراهم بود و خدا یجوری کمک کرد . از این طور تفسیر ها و فایل ها که دیدگاه و طرز نگاه کردن شما به قرآن و تفسیر آن به طوری که عادلانه و شگفت انگیزه هست و من احسس میکنم اینطور تفسیری تا به حال کسی انجام نداده و یا من ندیدم رو بزارید و توی این مسیر ثابت باشید . با تشکر فراوان از شما دوست و یاور من بعد از الله یکتا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    هادي گفته:
    مدت عضویت: 1976 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    استاد خیلی برام جالب بود انگار خداوند قبل اینها هم این موضوعات رو به من گفته بود و این فایل شما تاییدی بود از این که قوانین همین هست و خداوند من رو هدایت می‌کرده و انگار من برای اطمینان بیشترم نسبت به اون هدایت خداوند نیاز داشتم این فایل رو ببینم.

    این موضوع بر میگرده به قبل اربعین که خواهرم زنگ زد و گفت که برم باهاشون کربلا و من به خاطر اینکه با همراهاشون احساس راحتی نمی‌کردم از رفتن محض کردم…

    البته به خداوند گفتم خدایا من قصدم ب نرفتن هست منتهی اگه قراره که من برم و می‌خوای بهم یهیزی رو نشون بدی یا از چیزی محافظتم بکنی برام یه نشونه بفرست که بیام….

    بعدم برای خدا حافظی رفتیم خونه خواهرم و اون جریان پیش اومد که هم سفراشون کنسل کردن و این طور شد که من این رو بعنوان نشونه ای از سمت خداوند دیدم که میگه باید بیای …

    بعدم که همون شب حرکتشون دادم و البته یه ذکری رو تکرار میکردم که مفهومش این بود که اگه من اینجام بخاطر لطف تو هست نسبت بهم و تویی که داری همه کارا رو می‌کنی ذکر لبم این جمله حضرت نوح بود وقتی که میخواستند سوار کشتی بشن که گفت :قال ارکبو بسم الله مجراها و مرساها فان الله غفور رحیم -بعدم که برای دریافت ارز مسافرتی رفتیم و تو بانک بهم گفت کاغذها رو از زمین بردار و نوبتم از چهل شماره نفر بعد به پنج نفر بعد تبدیل شد حالا بماند که وقتی وارد شهر شدیم آدرس بانک رو که خواستیم یه آغایی با ماشینش جلو افتاد و ما رو تا کنار بانک همراهش رفتیم -بماند زمانی که کارمند بانک ازم مدرک خواست تا اومدم بیرون و دنبال یه کافینت بودم برای کپی گرفتن دم بانک یه آقایی با موتورش سوارم کرد بردش کنار کافینتا پیادم کرد-خب بعدم تو بانک نوبتم رو خوند و رفتم تا کارم رو انجام بده اما سیستم استعلام شماره موبایل من رو انجام نمیداد و خطا میزد و من که میخواستم دیگه مدارکم رو تحویل بگیرم و برم یهو یه جوونی با فاصله نیم متری از من دولایی که تو دستش بود رو کامل بسمت من گرفت و گفت اینا برای تو و اگه پول هم نداری همین طوری برای تو باشه اونم مبلغ7٫300ب نرخ دولتی و ارزش آزادش 9٫300 و بعدم سریع از بانک خارج شد و سوار موتورش شد و رفت انگار اون رو فقط خدا فرستاده بود که بیاد اون پوله رو ب من بده و بره….

    بعد که از بانک اومدم بیرون رو کردم به خدا گفتم خدایا چی بشه منی که قصد اومدن نداشتم رو اینجوری بیاری اینجا دیدی احساس راحتی برام مهم هست کلا اون دو نفر رو کنسل کردی تا نیان بعدم این جریانات گفتم خدایا تو فقط من رو آوردی تا بهم بگی که وقتی روی تو حساب میکنم و ب تو توکل میکنم خودت همه کارا رو انجام میدی و داری بهم میگی که تو پای در ره بنه هیچ مپرس خود ره بگویدت که چون باید رفت میخواستی ایمانم رو قوی تر بکنی….

    حالا بقیه اش رو بماند (که البته به جزئیات بیشتر بیانش کردم در کامنتای قبلم)

    بعدم اومدیم خونه و هر کی رو می‌دیدم این جریان بانکه رو براش تعریف میکردم و بیاد میاوردم که خدا همه کارا رو انجام میده و میگفتم خدا برنامه ریز و مدیر جهانه….

    و این موضوع به تکرار انجام شد تا در تقریبا یه هفته بعدش یا ده روز بعد اومدنمون بهم زنگ زدن ک بریم مشهد و اینجا دیگه من بدون معطلی گفتم باشه میام(تو ذهنم هم این موضوع بود که در واقع این خداست که به دل این بنده ش انداخته که من رو برای این سفر دعوتم کنه و الا اگه خدا به دلش نمینداخت اونم بهمن خبر نمی‌کرد)بعدم با تسلیم وار ب این سفر رفتم و هدفم رو گذاشتم رو این که من باید بتونم لذت ببرم و احساسم خوب باشه…

    سحر فرداش توی بیابونای فیض آباد قبل مشهد زدم کنار و برای استراحت و نماز صبح و منتشر بودم که اذان بگه و نگاه به آسمون میکردم و از اون حجم زیاد دیدن ستاره ها حیرت میکردم و قدرت و عظمت خدا رو که این قدر عالی جهان رو مدیریت می‌کنه و جهان به این بزرگی رو تحت اختیارش داره مدیریت می‌کنه بیاد می آوردم و بعد بیاد می آوردم منت هایی که بر من داشته و من رو چقدر از جاها نجات داده ،چقد افراد رو و دستانش رو برام فرستاده و در برابرش اظهار تواضع میکردم و شکر و بعدم ازش درخواست کردم که خدایا الان ایام شهادت امام حسن و امام رضاست و خونه هم احتمالا کم گیر میاد خودت به سهولت این کار رو انجام بده….

    بعد رسیدیم مشهد و حتی جای پارک هم گیر نمی اومد سوییت و اتاق و هتل و خونه که بماند و بعد رو کردم به خدا و یاد فایل شما در توحید عملی شدم که می‌گفتین بهش بگیم من هیچی نیستم و تسلیمش باشیم بهش گفتم خدایا خودت داری میبینی که عقل ما دیگه قد نمیده خودت یه کاری بکن و با خودمم گفتم اگه خونه گیر بیاد که خیلی هم عالی و اگه گیرم نیاد احتمالا خدا میخواد یه چیزی رو بهم یاد بد وظیفه من اینه این چند روزه لذت ببرم و احساسم خوب باشه(مفهوم نچسبیدن به خواسته-که کلا در واقع برای همین دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو تهیه کردم)و بعدم رفتیم سمت ماشین تا بریم سمت حرم و این موضوع پیش اومد که یع جوونا مشهدی اومد و بهم اشاره کرد شما رائری و منم گفتم بله و اونم گفت یه خونه به رایگان هست برید اونجا بمونید و من بغض کرده بودم از این مدیریت و حمایت گری خدا که ببین من رو آورده مشهد تا بهم درس توکل و ایمان رو بده …

    بعد از این موضوع من این الگو تو ذهنم می‌چرخید که تکرار کردن و بیاد آوردن لطف خدا سبب تکرار اون جنس از شرایط و روونی زندگی میشه….

    برای همین همیشه سعی میکنم بیاد بیارم این موضوع رو…..

    استاد یه چیز دیگه که از یکی از تجربیات زندگیم یاد گرفتم اینه که وقتی این موضوع که خدا این رو برام اوکی کرده و اون من رو خواسته تا برم برای انجامش انگار یه قوت قلب میشه که اگه گفته برم انجامش بدم پس خودش بقیه کارا رو انجام میده و هدایتم می‌کنه و حمایتم می‌کنه….

    استاد یه چیز دیگه به نظر من اون خواسته هایی که ما داریم اون ما نیستیم که می‌خواین بلکه خداست که به دلمون انداخته و الا اگه توان دریافت اون رو نداشتین اصلا به دلمون نمی انداختش….

    این موضوع که میگم رو بازم دارم با استناد به یه تجربه خودم میگم؛

    استاد قبول دارین که وقتی یه کسی یه رمزی رو گوشیش می‌ذاره اون رو خودش گذاشته ؟

    و از طرفی قبول دارین که اون فرد چقدر از وقتا در روز اون الگو و رمز رو زده تا از گوشیش استفاده بکنه!!!

    آغا جان من گوشیم رو گذاشته بودم برادر زاده 1٫5 ،دو ساله من اومد و شروع کرد بازی کردن با گوشیم و زدن مکرر الگو رمز اشتباهی و بعدم من گوشی رو برداشتم و بجای این که با اثر انگشت بازش کنم رفتم مشغول شدم تا با زدن الگو رمز بازش کنم و باز نشد چون کلا الگوی رمز کلا از ذهنم پرید حالا چه الگویی ،الگویی که من بارها گوشیم رو باهاش باز کردم و بعدم هرچقدر فکر کردم و هر چقدر رو کاغذ اومدم نوشتم و الگو رو کشیدم اصلا یادم نیومد و بعدش با فرمت کردن گوشی تونستم بهش دسترسی داشته باشم. بعد یا این آیه قرآن افتادم که میگه اگه خواست خدا نبود کلا این قرآن رو از ذهن پیامبر شیفت دلیت میکرد و بعد گفتم حتما یه خیریتی هست و لازمه که گوشیم پاک میشد حتما یه خیریتی داره….امروز که داشتم اون آیه رو دنبالش می‌گشتم تو قرآن خیلی برام جالب بود آیه ای از سوره کهف آیه 23:و هرگز مگو که فردا چنین خواهم کرد و اذکر ربک و پروردگارت را یاد کن،اذا نسیت و اگر حالا فراموش کردی و قل عسی ان یهدین ربی لاقرب من هذا رشدا و بگو امید است پروردگارم مرا به رشد نزدیک ترین (برای نزدیک شدن به خودش )هدایت بکند.

    بعد امروز داشتم فکر میکردم که ببین هادی اون خواسته ای که به دلت افتاده که انجامش بدی و اون ایده ای که در زمان کار کردن روی خودت بهت شده و اون چیزی که واقعا دوست داری تجربی کنی اون خواسته رو خدا به دلت انداخته و برات اشتیاق ایجاد کرده که بهش برسی …

    اون تضاد ها باعث شده این خواسته درونت ایجاد بشه تا تو با قدرتی که خدا بهت داده و با کمک خودش بری و خلقش کنی و خدا میخواد از طریق تو خودش رو تجربه کنه میخواد تو این مسیر بهت بفهمونه که ایمان تو همه کارا رو ایجاد می‌کنه ….باور تو به هدایتگریش و ربوبیتش سبب میشه تو بزرگ تر بشی ظرفت بزرگ تر بشه …

    و اونوقت به هدف خداوند که گسترشش هست برسی و در واقع خداست که ماموریت داده بهت برای انجامش….

    استاد نمی‌دونم ولی انگار خدا از من مشتاق تر هست برای این که من به خواسته خودم برسم

    مثلاً وقتی من گفتم می‌خوام درآمدم رو نسبت به ماه قبلی 30درصد افزایش بدم بدون این که من کاری رو بکنم به دل صاب کارم انداخت که دو میلیون افزایش حقوق داشته باشم بعدم یه مبلغی رو در حین کار کردن رو باورام که رسیدن به خواسته

    و رسیدن به رضایت خدا جفتش مثل همه و خواسته ها معنوین از بانک جایزه بردم و اون 30درصد برام ایجاد شد….

    بعدش تو ماه قبلی گفتم بازم می‌خوام نسبت به این ماه 30درصد رو تجربه کنم و قصد داشتم برم کاری رو شروع کنم در کنار کارم اما به خدا گفتم ببین من می‌خوام از صفر شروع کنم و نمی‌خوام سرمایه ای رو براش بذارم می‌خوام یه در آمدی داشته باشم و پولی باشه که دست و دلم نلرزه که اگه از دستش بدم چی میشه می‌خوام یه درآمدی باشه و پولی باشه که در اوایل من استرس این که اگه نفروشم رو نداشته باشم و بتونم راحت تر تکاملی رو طی بکنم بعد هم نشستم به این که خدا می‌تونه انجامش بدن و معنوی بودن رسیدن به خواسته رو در ذهنم ایجاد میکردم و استاد بعد یه نفر از نزدیکانم بهم زنگ زد و گفت یه سری کارت سوخت دارم برو از پمپ بنزین بنزیناش رو بگیر و خودم هم ازت به نرخ آزاد میخرم ….

    استاد خدا داره چه کارا که نمیکنه…

    الان که یه ماه از ماه قبلی میگذره که گفته بودم 30درصد بشه نگاه کردم دیدم با احتساب حقوقی که از مغازه از صابکارم میگیرم ورودی مالیم نسبت به روز اولی که خواستم افزایش در آمد داشته باشم دو برابر بیشتر شده….

    حالا جالبیش چیه نه کارت سوختا مال منه نه اون ماشینی که دارم میرم برای گرفتن بنزینا از باکش استفاده بکنم ….

    حالا این موضوع که حتی بچه ها نوجوون هم خدا داره می‌فرسته تا من کارت سوختا رو دستشون بدم تا برن تو باک موتورشون بریزند و بعدم از باکشون بنزینا رو بکشم بریزنم توی دبه و بعدش روزای استراحت با ماشین همون بنده خدا میرم و باک ماشین بنزین میگیرم و بعدم میارم تحولشون میدم و پول رپ بهم میدن….

    و اشدد به ازری رو داره برام نشون میده و هی و انگار دوست داره من بهش یه هدف ها و خواسته های رو بگم و اونم بگم بزن بریم انجامش بدیم….

    استاد من یه چیزی که متوجه شدم دیدم من اصلا خواسته های واقعی و واضح و اونچه که من رو راضی کنم اصلا برای خودم ندارم و الان بیشتر برای این که خواسته آگاهانه انتخاب کنم بیشتر رو این موضوع که رسیدن به خواسته ها معنوین اول می‌خوام کار کنم که رسیدن به هر خواسته من مساوی هست با ایمان مساوی هست با رسیدن من به خدا و بعد می‌خوام با استفاده از جلسه اول دوره راهنمای عملی دستیابی با رویا که خواسته ای که واقعا خودم بخوام رو بیارم تو لیستی که می‌خوام 107 خواسته رو در جلسه دوم قانون آفرینش بنویسم .

    و بعدش هم با ترتیب اولویت پشتیبانی و حمایت و هدایت‌گری خداوند رو قرار بدم و خلقشون بکنم.

    استاد این ذکر و تسبیح عظمت خداوند و تکرار منت هوایی که بهمون داشته خیلی رووون کننده هست برای تکرار شدن اون اتفاقات….

    من کلمه ذکر رو وقتی اومدم نگاهی تو قرآن بهش کردم دیدم چه جالب خدا به موسی و هارون تاکید می‌کنه که در ذکر من سستی نکنید

    بعد تو سوره طه 124میگه هر کس از ذکر من اعراض بکنه دچار معیشتا ضنکا معیشتش تنگ میشه

    بعدم یه جای دیگه میگه هر کس از ذکر من اعراض کنه شیطان رو قرنش میکنیم تا گمراهش کنه

    بعدم دیدم چه جالبه حضرت موسی هم برای این که ایمان بنی اسرائیل رو وقتی بعضی جاها به شک میگفتن میاد با این جمله که میگه اذکرو بیاد بیاورید که مثلاً خدا این کا رو این کارا رو براتون انجام داد رو براشون میگه….

    بعدم توی سوره احزاب میگه که خدا رو بسیار ذکر و تسبیحش بکنید تا اون توجه خداوند نسبت بهتون بیشتر بشه و در پرتوی نور و توجهش باشین

    بعد کلمه سبک رو زدم تو قرآن و دیدم چه قد عالی خداوند از این که عظمتش رو بیاد بیاریم و تسبیحش رو بکنیم و منزهش بدونیم گفته و سوره اعلی که خدا به پیامبر میگه سبح اسم ربک اعلی…

    و بعدم انگار بعد از اون میاد میگه نتیجه اون تسبیح براش چی میشه …

    در آیه 6میگه خوانایت میکنیم که از یاد نبرید

    در آیه 8میگه و تورا برای آسانی آسانت میکنیم

    پس ذکر کن که ذکر سودمند است

    و جالبترش اینه که بعد از همه اینا میاد میگه اینا در صحف گذشته هم بوده (انگار داره میگه این تسبیح و ذکر کردنه نتیجه اینه ها مثل افرادی که در گذشته انجام دادن)بعد در آیه آخر خیلی جالب بود برام که میاد نمونه ها رو که بیان می‌کنه حضرت ابراهیم و موسی هستن که هر دوشون اگر برید ببینید از تسبیح پروردگار بهره گیری کردن برای رسیدن به هدفششون و آسان شدن برای آسانی ها….

    برید ببینید وقتی حضرت موسی با فروعون و حضرت ابراهیم با نمرود قرار میگیره از بیان عظمت پروردگار و تسبیح کردنش و یاد آوریش بهره میگیرن برای تذکر و پند گیری بهشون….

    سوره 87 قرآن کریم: الاعلیتعداد آیه: 19جزء : 30بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِبه نام خداوند رحمتگر مهربانسَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى ﴿1﴾نام پروردگار والاى خود را به پاکى بستاى (1)الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى ﴿2﴾همان که آفرید و هماهنگى بخشید (2)وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى ﴿3﴾و آنکه اندازه‏ گیرى کرد و راه نمود (3)وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿4﴾و آنکه چمنزار را برآورد (4)فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى ﴿5﴾و پس [از چندى] آن را خاشاکى تیره‏ گون گردانید (5)سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى ﴿6﴾ما بزودى [آیات خود را به وسیله سروش غیبى] بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنى (6)إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى ﴿7﴾جز آنچه خدا خواهد که او آشکار و آنچه را که نهان است مى‏ داند (7)وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى ﴿8﴾و براى تو آسانترین [راه] را فراهم مى‏ گردانیم (8)فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى ﴿9﴾پس پند ده اگر پند سود بخشد (9)سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى ﴿10﴾آن کس که ترسد بزودى عبرت گیرد (10)وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿11﴾و نگون‏بخت‏ خود را از آن دور مى دارد (11)الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ﴿12﴾همان کس که در آتشى بزرگ در آید (12)ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیَى ﴿13﴾آنگاه نه در آن مى‏ میرد و نه زندگانى مى‏ یابد (13)قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى ﴿14﴾رستگار آن کس که خود را پاک گردانید (14)وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿15﴾و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد (15)بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا ﴿16﴾لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏ گزینید (16)وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿17﴾با آنکه [جهان] آخرت نیکوتر و پایدارتر است (17)إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ﴿18﴾قطعا در صحیفه ‏هاى گذشته این [معنى] هست (18)صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى ﴿19﴾صحیفه ‏هاى ابراهیم و موسى

    خداوند کمک کنه عمل کننده به آنچه که گفته بشیم و آسان کنه هممون رو برای آسانی ها….

    خداوند به همگی ما برکت بدهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    صفورا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1894 روز

    به نام خدای قرآن که این همه گنج ها دارد ومن به اصطلاح مسلمان آن رادرک نکردم و نفهمیدم ،

    وسلام خدمت استاد عباس منش (یا توحید منش) که خالصانه و صادقانه می خواهند ما بچه های سایت قرآن را بخوانیم ودر ک کنیم ،من صبح اول وقت ای فایل قسمت دوم را دیدم وخیلی حال دلم متحول شد وخیلی گریه کردم خیلی .وکامنت خیلی جالبی هم انگارخدا هدایت کرد ونوشتن والان نمیاد که بنویسم ،ولی متاسفانه در هنگام ارسال به دلیل خاموش و روشن کردن اینترنتم حذف شد،وحالم گرفته شد،انشالله ،مدیریت سایت لطف کنند این قابلیت رادر سایت خودمان قرار دهند ،که مثلاً من در هنگام نوشتن کامنت اینترنتم را خاموش می کنم ،وقتی متن را نوشتم وتمام شد اینترنت را روشن می‌کنم .وبعد فرستادن دیدگاه را کلیک می‌کنم ،درسایت تناسب فکری این طور عمل می‌کنم ولی در سایت خودمان متن حذف می شود ،حالا نمیدانم من بلد نیستم یا چیه اون را نفهمیدم ،

    کاش بشود متن ذخیره بشه وبعد از تکمیل بتوانیم ارسال کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    زهرا فلاحتی گفته:
    مدت عضویت: 748 روز

    سلام به خانواده عزیزم

    در حالی این فایل زیبا رو گوش کردم که داشتم زیر بارون قدم میزدم و چقدددر خداروشکر کردم بخاطر این نعمت ها ،،در حالیکه زیر بارون داشتم لذت می‌بردم استاد عباسمنش هم داشت به من درس توحید می‌داد مگه ترکیب از این زیباتر هم هست

    بارها خدارو شکر کردم بخاطر گوشیم، اینترنت، بخاطر اینکه دهه شصتی هستم ، بخاطر اینکه زبانم فارسی هست ،بخاطر این فراغ بال ، و هزاران نعمت دیگه،چون همه اینها دست به دست هم دادن تا من بتونم نوش جان کنم این کلام زیبای استاد رو

    به لطف فایلهای دانلودی و دوره های استاد من هم تا حدودی قرآن رو مثل استاد عباسمنش متوجه میشم قبلا وقتی قرآن میخوندم و به سوره طه ، قصص، شعرا و..سوره هایی که قصه موسی ، ابراهیم و یونس …تکرار شده بود خیلی بی انگیزه میشدم برای قرآن خوندن ،میگفتم خوب که چی درک من همین چند جمله بود ،موسی معجزه داشت رفت پیش فرعون و عصا اژدها شد اونا فرار کردن و رود نیل براشون باز شد و رد شدن و فرعون هم غرق شد ،،،خوب من چکار کنم، من که الان نه فرعونی هست چون هیچکس رو ندیدم بگه من خدا هستم ،،نه پیامبرم که معجزه بتونم بکنم خوب اینا چه ربطی به من داره ؟اگه برای جواب سوالم لای قرآن رو باز میکردم و این سوره ها میومد می‌بستم و دوباره باز میکردم

    ولی از موقعی که قوانین رو یاد گرفتم سوره طه شده برام زیباترین سوره قرآن ،به لطف خدا من هم این آگاهی‌ها رو از قصه موسی کشیدم بیرون البته نه با این دقت و ظرافت استاد

    و اما دریافت های من از این چند آیه

    *سوره شعرا

    آیه 12 حتی موسی هم برای شروع رسالتش ترس داشت پس کمال‌گرا نباشیم

    آیه 13 موسی ترس خودش را واضح کرد که از چه چیز می‌ترسد و بعد راه حل به او الهام شد آیا از مقام فرعون می‌ترسید یا از اینکه حرفهایش فراموشش شود یا …مشکل خودمان را بدانیم و بصورت جزئی این مشکل را باز کنیم تا بتوانیم راه حل را بهتر پیدا کنیم نقاط ضعف راپیدا کنیم ولی هرگز از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنیم

    *آیه 14 ترس بعدی موسی بخاطر قتلی بود که انجام داده بود و به او الهام شد که این را به من بسپر من با شما هستم(ما دو نوع خواسته داریم خواسته ای که میتونیم براش راه حل عملی داشته باشیم و خواسته ای که راه حل نداریم و این نوع خواسته رو به خدا میگیم خودت درستش کن و رها میکنیم)

    *آیه 15 در مسیر رسالت 1 نترس 2 به نشانه ها توجه کن3باور کن که خدا با تو هست و او گفتگوهای درونت را می‌شنود

    *آیه 18 فرعون سعی کرد عذاب وجدان به موسی بدهد منت گذاشتن از ویژگی‌های مستکبران هست اولیای خدا نمک گیر نمی‌شوند و محیط و جامعه در آنها اثر نمیگذارد

    *آیه 20 کسی که عزت نفس داشته باشد و از گناهان گذشته اش توبه کرده باشد هرگز از اعتراف به گناهان گذشته ابایی ندارد

    سوره طه

    *آیه 22 در قرآن کلمه معجزه وجود ندارد و آن معجزه ای که در ذهن ما هست در همه جای قرآن با کلمه(آیه)اومده در قرآن 26 بار ریشه های کلمه معجزه اومده و همه جا معنای ناتوانی میده

    موسی باید با این نشانه یا اصطلاحا معجزات باورش کاملا تقویت شه و قلبش آروم شه تا با اعتماد بنفس کامل جلو موسی ظاهر شود

    *آیه 23 جهان در حال گسترش هست و هر روز نشانه های بزرگتری به ما نشان داده خواهد شد

    *آیه 26 به جای فرار از تضاد و مساله ،امکانات و مقدمات را از خدا بخواهیم مربی باید سعه صبر و حوصله داشته باشد

    *آیه 30 ما به یک همدم و دوست نیاز داریم که همراه او خدا را ستایش کنیم و از نشانه های خدا با او سخن بگوییم کمک خواستن از مردم اصلا منافاتی با توحید ندارد

    *آیه 32 نظر استاد اینه که هرگز شریک نگیریم ،،به عنوان کارمند ما باشه ولی شریک ما نباشه و من فکر می‌کنم موسی در آیات 93 و 94 طه چوب شراکتش رو هم خورد اونجایی که قومش رو 40 روز گذاشت و تکیه کرد به شریکش هارون

    *آیه 36 موسی 10 تا آرزو کرد خدا گفت همه را برایت برآورده میکنم (طبق آموخته های دوره ثروت 2 وقتی کسی را به مقامی منصوب میکنید ابزار کار و خواسته های منطقی او را هم فراهم کنید)

    *آیه 37 موسی برای قوت قلب و ایمان بیشتر و غلبه بر نجوای شیطان مرتب اتفاقات خوب زندگیش رو از بچگی تا حالا برای خودش یادآوری میکنه نعمتهای الهی از باب امتنان هست. نه استحقاق

    *آیه 39 عدو شود سب خیر اگر خدا خواهد

    *آیه 44 خدا اول میگه فرعون طغیان کرده و بعد میگه حتی با او که طغیان کرده با آرامی و نرمی سخن بگو

    *آیه 45 پس پیامبران هم انسانهای متفاوتی نبودند که از موقعیت جدید نترسند ترسیدن طبیعی هست ولی باید تلاش کنیم که به خودمان امید دهیم و سناریو نویسی مثبت داشته باشیم

    این بود دریافت های من از این چند آیه سوره طه و شعرا

    من تمام قرآن رو به این شکل میخونم با قوانین و درسهایی که از استاد یاد گرفتم و قرآنم رو دادم سیمی کردن و مابین هر صفحه یک برگه سفید گذاشتم و این برگه ها پر شده از درک من درمورد این آیات و مطابقت با قوانین

    استاد عزیز و خانم شایسته گرامی بی نهایت ازتون سپاسگزارم واقعا نمیدونم اگر من این قوانین رو یاد نگرفته بودم سرنوشت الانم چی بود ،،،قلب آرامم را سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 701 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 8 آبان رو با عشق شروع میکنم

    امروز صبح که بیدار شدم تا برم دوچرخه سواری و تمرین کنم تو پارک ترافیک نزدیک محله مون که نیسم ساعت پیاده راه داشت ، وقتی خواستم برم نمیخواستم نقاشیام و گل سرارو ببرم و هی میگفتم بابا ولش کن نمیخرن که

    و از وقتی مدارم تغییر کرده و برای فروش میرم سمت تجریش الان دیگه علاقه ای به فروش تو مدار پایین تر رو ندارم

    که پارسال میرفتم و میفروختم و خداروشکر اونجا هم فروشم خوب بود ولی درمداری که بودم خوب بود و بار هم سپاسگزارم که اگر اون روزها نبود من الان اینجا نبودم و در این مدار که دریافت خیلی ساده و راحت ثروت که در این مدار تجربه کردم

    بعد گفتم نه من به بچه های مدرسه وعده دادم و گفتم هفته بعد سه شنبه میام و گفتم خدا به وعده اش عمل میکنه

    منم باید مثل خدا باشم و به وعده ای که دادم عمل کنم حتی اگر در مدار پایینه و دلم نمیخواد برم ،باید برم و به وعده ام عمل کنم

    که وقتی این حرفو گفتم

    بلافاصله بعدش شنیدم

    آفرین

    آفرین طیبه که اینجوری به قضیه نگاه کردی و مهم ترین چیز برای تو شده به وعده ای که دادی عمل کنی

    و من حاضر شدم و رفتم و قرار بود همون خانمی که هفته پیش اسکاج بافتنی میخواست بیاد و ازم بخره

    وقتی رسیدم ، به مربی سلام دادم دیدم مربی با خوشرویی نگام کرد و گفت شما قبلا میومدین و عجیب بود با یه محبت خاصی که تو چهره اش نسبت با من بود داشت نگاهم میکرد

    من لبخند زدم و گفتم نه من پارسال اومدم اسم نوشتم و الان نوبتم شده و هفته پیش اولین روزم بود دیدین منو

    جالبه چند ماهیه که همه یه جور خاص با عشق نگاهم میکنن

    البته جالب هست ولی دلیلش خودمم

    این‌ه من چند ماهه تلاش میکنم به خودم یادآور بشم که همه انسان های جهان هستی پاره ای از وجود خدا و من هستن و با عشق نگاهشون میکنم

    و این نگاه من مثل آینه عمل میکنه که من در اطرافم انسان هایی رو میبینم که با عشق بهم نگاه میکنن و حس خوبی که انتقال میدم رو اون ها دریافت میکنن به من باز میگردونن

    همه و همه کار خداست

    خدایا شکرت

    وقتی داشتم تو مسیر های باریک دوچرخه سواری میکردم ،از خدا کمک میخواستم که یادم بده که از مسیر های خیلی باریک و از موانع چجوری باید بگذرم

    و خدا خیلی خوب داشت کمکم میکرد و من امروز قشنگ تونستم از مسیر موانع ،به نسبت دیروز درست و کمتر متوقف کنم دوچرخه رو

    خدایا شکرت

    وقتی یک ساعت تمرین تموم شد و همه رفتن ، یهویی گفتم خدایا من میگم ، اگر قراره که انجام بشه تو به من نشونه ای بده که بعد از اینکه قلاب بافی رو و فروشش رو دیگه انجام ندادم و کار رو تحویل مادرم دادم

    با قرار داد رنگ دیواری مدرسه یا اینجا بهم این ایمان رو بده که از راه نقاشی هم میشه درآمد کسب کرد

    من رفتم و به مسئول پارک ترافیک که یه خانم زیبا روی خوشگلی بود بهش گفتم شما میخواین دیوارای پارک رنگ بشه ؟ گفت اتفاقا میخوایم ولی باید قیمت بدی و نمونه کارت رو نشون بدی

    بهش گفتم من راستش تاحالا انجام ندادم و نمونه کار ندارم

    برگشت بهم گفت که خب اگه بلد نیستی نمیتونیم بهت کار بدیم چون دیوارامون بازسازی میخواد و رنگای خوب میخواد

    بهش گفتم بله درسته ولی من همکاری دارم که همه کاراشو انجام میده و من فقط نقاشیاشو میکشم

    اگر بخواین من بهش بگم تا صحبت کنین درمورد بازسازی و رنگش که بهم گفت خبر میده و هفته بعد مجدد بهش میگم تا اگر خواستن من با نقاشی ، که کارای بازسازی رو انجام میده صحبت کنم تا اگر خدا بخواد کار رو قرار داد ببندیم

    و میدونم که خدا نشونه هارو بهم میده که ایمانم رو قوی کنه برای باور اینکه از نقاشی میشه میلیارها میلیار ثروت داشت و وقتی برای نقاشان میلیارد دلاری شده برای من هم میشه

    وقتی گفتم و برگشتم و نشستم تو پارک یکم گل بافتم و نزدیک 12 رفتم جلو در مدرسه و نقاشیامو پهن کردم

    و داشتم میگفتم خدایا از نقاشیامم بخر

    ایمانی بهم بده که قوی بشه

    و یکم‌بعدش یه دختر با پدرش اومد و پدرش گفت هرچی دوست داری بردار و آینه دستی گرفت و پولشو دادن و رفتن

    و من 165 فروش داشتم که همه برای مادرم بود چون قبلا آینه ها و نقاشیامو همه رو باهم مادرم ازم خریده بود

    وقتی برگشتم و رسیدم به محله مون ،زنگ زدم به خانمی که برام قلاب بافی انجام میده و بهش گفتم که میام تحویل بگیرم ازش و وقتی برگشتم از خیابون رد میشدم و داشتم با خدا حرف میزدم دیدم زیر پاشنه پام خالی شد

    وای وقتی برگشتم ببینم دیدم وسط خیابون که یه قسمت هایی رو در میذارن و گود هست و اندازه 50 سانتی میشه

    درشو برداشته بودن و خالی بود و اگر چند سانت پام این ور و اونور میشد ،پام میرفت تو اون گودی و وسط خیابون میفتادم زمین

    و خداروشکر کردم گفتم ازت سپاسگزارم که وقتی من داشتم بهت فکر میکردم تو کاری کردی که مراقبت کردی ازم تا من از این گودی به سلامت رد بشم

    و فقط انگشتای پام روی آسفالت بود که اگر بخوام با درصد بگم ،90 درصد پام خم شد تو گودی و فقط 10 درصد پام رو آسفالت بود و خدا کاری کرد که نیفتم

    بی نهایت ازش سپاسگزارم

    وقتی برگشتم و نشستم گل سر بافتم ،همه اش یه خلا حس میکردم که میگفتم بسه دیگه یه لحظه تو دلم گفتم من دلم برای نقاشی و طراحی که شب و روزم رو متمرکز بشم روش تنگ شده

    از وقتی تو این دوماه شروع کردم به فروش گل سر

    درسته خدا ایده اش رو بهم داد و خیلی بی نهایت کمکم کرد تا من تمام رنگای روغن کلاسم رو تهیه کنم و کلی وسیله نقاشی بگیرم و حتی دوره 12 قدم رو تا قدم 5 خریدم

    ولی یه احساس خلاء داشتم

    راضیم نمیکرد و به خدا گفتم ،خدایا این جمعه که برم کاری کن که فروشم فوق العاده باشه و حسابی بهم حال بدی و بعد بهم بگی برای نقاشی چه کارهایی باید انجام بدم

    و به خودم میگفتم ، من سرجایی که باید باشم نیستم و از یه طرف نجوای ذهنم میگفت تا کامواهاتو تموم کنی کار رو ادامه بده کلی رفتی کاموا و گیره تق تقی و نمد و سیم و همه چی خریدی که پولش چهار میلیونی میشه

    تازه به خانمایی که برات قلاب بافی انجام دادن هم کلی کار دادی بافتن و الان آماده داری ،همه رو بفروش بعد کار رو تحویل مادرت بده

    وقتی نجوای ذهنم داشت همه این حرفارو نجوا میکرد ،من حالم هی بد و بد تر میشد و هی به خودم میگفتم طیبه نباید ادامه بدی

    و از نقاشی هام که دور افتاده بودم حس میکردم یه چیزی رو گم کردم و باید دوباره برگردم و تمرکزم رو بذارم روی نقاشی

    و هی میگفتم خدایا کمکم کن

    و به خودم یادآور میشدم که ببین طیبه خدا از نقاشی بیشتر از اینهارو بهت عطا میکنه

    و یه لحظه به خودم گفتم اونموقع دیگه زمان داری بشینی و دوره 12 قدم رو که تا قدم 5 خرید کردی ،تمریناتش رو انجام بدی

    و بعد زمان داری تا راحت طراحی کنی و روی باورهات کار کنی و شنبه که تصمیم داشتم برم برای فروش گل سر و متوجه شدم تا 11 ام اجازه داشتم

    گفتم باید از صفر شروع کنم و میرم مدارس تجریش و جاهای دیگه و میگم که نقاشی دیواری انجام میدم

    خدایا آرامشی بهم عطا کن تا بتونم درست تصمیم گیری کنم

    از طرفی هم حرف خواهر زاده ام داشت اذیتم میکرد که دیروز بهم گفته بود تو فضولی نکن و من کل روز رو درگیر این حرف بودم و مدام نجوای ذهنم داشت اذیتم میکرد

    و چقدر خدا دقیقه و هدایتگر من هست

    من کل روز رو نتونستم نجوای ذهنمو کنترل کنم که از دیشب هی داشت حرف میزد و منم نمیخواستم قبول کنم که خودمم این کار رو کردم ،حداقل به شکل دیگه انجام دادم که الان این همه دارم اذیت میشم

    و انقدر اذیت شدم که کل امروزم رو درگیر حرف خواهر زاده ام که 11 سالشه و بهم گفت تو فضولی نکن ،شدم

    یک روز تمام من درگیر این حرفش شده بودم و دائم میگفتم بی ادب چرا؟؟؟؟؟؟؟ چرا طیبه

    وقتی میگفتم بی ادب

    یه صدایی بلند میگفت بی ادبی از خودت بوده که جهان مثل آینه عمل کرده و الان داری اذیت میشی

    و عین یه آینه بهم میگفت بی ادب

    من میگفتم و در درونم میگفت در اصل بی ادب خودت هستی

    قبول کن

    و یه حسی داشتم که بهم میگفت حالا ببین خوبه ؟؟؟ فکر کن

    و من هرچی فکر میکردم میگفتم خدای من ، من که به بزرگتر از خودم اینجوری نگفتم وقتی بچه بودم

    ولی خودمو خوب میشناسم صد در صد گفتم ، که الان داشت حرف خواهر زاده ام اذیتم میکرد

    چون من قبل آگاهیم یه دختری بودم که حاضر جوابیام دیگران رو اذیت میکرد درسته که از نظر خودم به جا بود و از آشنایانم شنیده بودم اگر کسی دخالتی کرد در کارت حاضر جوابی کن و نذار دخالت کنه

    الان که مینویسم دقیقا یه صحنه بهم یادآوری شد

    وای خدای من چقدر این نوشتن سحر آمیزه

    وقتی فکر میکنم گفته میشه ولی وقتی که مینویسم خیلی بیشتر گفته میشه

    من قدیما هرکس از فامیلای دور یا نزدیک زنگ میزدن خونه مون و با مادرم صحبت میکردن و هر بار میگفتن طیبه چرا ازدواج نمیکنه من بلند بلند با یه لحن خیلی ناخوبی میگفتم فضولیش به شما نیومده و مادرم انقدر خجالت میکشید که دستشو میذاشت روی تلفن و میگفت طیبه حرف نزن و من بدتر بلند میگفتم به هیچ کس ربطی نداره من کی میخوام ازدواج کنم

    الان دقیقا متوجه شدم که چرا انقدر اذیت شدم از حرف خواهر زاده ام

    تا ساعت 23:59 کل روز رو از اول صبح تا آخر شب این حرف خواهر زاده ام از ذهنم نمیرفت و نجوای ذهنم هی بال و پر میداد بهش

    آخر شب دیدم هی دارم از درون مثل آتیش میسوزم

    گفتم خدایا من از صبح دارم تلاش میکنم که هیچی نگم یا اینکه سعی دارم مهربونی تو رو به یادم بیارم و میگم طیبه وقتی تو این همه رفتارهای ناخوب داشتی و خدا بدون اینکه تو معذرت خواهی کنی تو رو بخشید

    تو نمیتونی ببخشی؟؟؟؟

    از صبح دارم فکر میکنم تا دلیلش رو متوجه بشم که چرا انقدر دارم اذیت میشم

    و از خدا کمک خواستم و داشتم درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 رو گوش میدادم

    گفتم خدایا الان میرم اینستاگرام یه فایلی از اکسپلور نشونم بده که بهم بگی قدم بعدیم چیه و بگی چیکار کنم

    قبلش مدام نجوای ذهنم میگفت که فردا که بیدار شدی

    برو به خواهرت بگو که من از دست پسرت ناراحتم چرا باید به من بگه تو فضولی نکن و تو باید بهش ادب یاد بدی

    و کلی چیزای دیگه که داشتم تو ذهنم میگفتم تا فردا به خواهرم بگم و واقعا داشت منو اذیت میکرد

    ولی از خدا کمک خواستم و گفتم خدایا کمکم کن

    و البته که خودم ادب نداشتم و انتظار داشتم در جهان بیرونم ادب رو ببینم

    درسته که من تو این یکسال سعی کردم دقت کنم به رفتارهام‌

    ولی از وقتی شروع کردم به اصلاح شخصیتم ،رفتارهایی رو دیدم که وقتی فکر کردم ،در گذشتا انجام دادم و وقتی درسهاشونو گرفتم به کل محو شده و همه چی تغقیر کرده

    وای خدای من ،این همه چیدمان به جا مگه داریم ؟؟؟؟؟؟

    چرا که نه ، بهترین چیدمان فقط و فقط با خود خداست

    وقتی یه فایلی رو از اکسپلور دیدم

    با ناخواسته ها چه کنیم

    وای چی داشتم میشنیدم

    میگفت دوست من اگر به چیزی که نمیخوای توجه کنی

    چه خوشت بیاید چه خوشت نیاید ،آن چیز وارد زندگی تو خواهد شد

    این قانونه

    این بزرگترین قانون زندگی منه

    قرآن میگه فعرض عنهم

    قرآن این موضوع رو تو کلمه اعراض استفاده کرده

    بارها و بارها

    به پیامبر میگه هرموضوعی که برات جالب نبود

    فعرض عنهم

    بهش بی توجهی کن

    این قانون جهان هستی قانون قرآنه

    چندین و چند آیه هست

    وقتی اینو شنیدم که فایل تیکه ای از استاد عباس منش بود

    وقتی خدا بهم نشونه رو داد و من اومدم تو گوگل درایو نوشتم تا بعد رد پامو تو سایت بذارم ، همین که نوشتم و دلیل این همه اذیت شدنم رو پیدا کردم که دقیقا خود من هم وقتی کسی حرفی بهم میزد دقیقا عین خواهر زاده ام عمل میکردم و حتی بدتر از اون میگفتم هیچ ربطی به کسی نداره و بی احترامی میکردم و بلند بلند از پشت تلفن صحبت میکردم

    و باعث خجالت مادرم میشد

    وقتی اینو خدا یادم آورد ،و من اینجا نوشتم و دوباره رفتم گل سر ببافم

    و وقتی این اعراض رو شنیدم

    به یکباره تمام بدنم آروم شد و عمیقا سبک شدم

    وای خدای من چی داشت رخ میداد

    انگار من باید میومدم و مینوشتم و به این که خودم مسئول چنین برخورد خواهر زاده ام بودم ،اعتراف میکردم تا محدودیت ازم برداشته بشه

    و وقتی داشتم گل سر میبافتم و به حرفای استاد تو فایل درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 گوش میدادم

    شنیدم که گفت

    تضاد و مرحله بعدی که گفت متوجه شدم که دیگه این جمعه آخرین روزیه که میرم برای فروش گل سر

    و با اینکه به فکر این بودم که من شنبه گل سرارو ببرم برای فروش تو پاساژی که میرفتم و ورکشاپ نقاشی رایگان بود و تو فکر این بودم که دوباره برم مترو و یا تجریش ،گل سرامو بفروشم

    ولی وقتی این پیام بهم یادآوری شد که تا 11 آبان میتونی بفروشی ، گفتم چشم

    و شروع کردم هرچی که کار کردم بقیه کامواهارو جمع کنم

    بعد یاد حرف خدا افتادم که بهم گفته بود تا 11 آبان فرصت داری بری جمعه بازار و بفروشی ، و وقتی بیشتر فکر کردم گفتم خب من دیگه جمعه به وعده ای که بهت دادم عمل میکنم

    بعد گفتم طیبه باید مثل استاد عباس منش بگذری

    استاد عباس منش که از بندرعباس اومد تهران همه چیز خونه اش رو بخشید و اومد

    تو هم برای بزرگ شدن ظرفت و ایمانت رو در عمل نشون دادن به خدا باید جمعه که برگشتی خونه هرچی کاموا و بافتنیای آماده داری رو کنار بذاری و نگه داری تا مادرت بیاد و کار رو تحویلش بدی

    نجوای ذهنم چند باری خواست مانعم بشه ولی نمیتونست چون خدا گفته هیچ تسلطی بر بنده های من نداری و یه اراده بزرگتر داره منو هدایت میکنه و من سعی میکنم به کمکش چشم بگم

    و خوشحالم از اینکه هر لحظه هدایتم میکنه

    بعد داشتم به فایلای تیکه ای گوش میدادم که دیدم یه فایل از اکسپلور اومد

    و استاد عباس منش میگفت که

    میگفت من اجازه میدهم که خداوند مرا به مسیر صحیح و پر از برکت و ثروت و نعمت هدایت کند

    خدایا من آماده ام برای اینکه منو هدایت کنی به مسیر صحیح

    ما را به راه راست ،به راه کسانی که کعمت داده ای هدایت کن

    خدایا شکرت

    خدایا من اجازه میدم ، من آمده ام

    وقتی اینو شنیدم حس کردم که الان که شروع کردم به جمع کردن کامواها ،اجازه گفتن این حرف رو بهم دادن و من مسیر رو دارم درست میرم

    امروز هم پر از درس بود برای من و باید عمل کنم به آگاهی هاش

    خدایا شکرت

    برای تک تک اعضای خانواهده صمیمی عباس منش بی نهایت شادی سلامتی و آرامش و عشق و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 914 روز

      سلام به طبیه جانم دوست مهربانم

      همین اول بذار تحسینت کنم که تونستی مسولیت اشتباهات و اتفاقاتی که برات افتاده رو بپذیری

      وقتی میپذیری آرام میشی و بعدهدایت ها میاد و چقدر خوبه که هدایت رو بفهمی و عمل کنی

      طیبه جان شما در مدار این هدایت قرار گرفتی و خداوند تو رو دوست داره

      استاد عباس منش میگن وقتی تو شروع به تغییر میکنی حالا میخواد تغییر در رفتارت باشه یا زندگی یا کسب و کار جدیدی رو شروع کنی وقتی تصمیم میگیری چون فرکانسشو فرستادی یعنی اونو داری فقط باید پاتو از روی ترمز برداری تا سریع بهش برسی

      ان شالله کار نقاشی رو شروع کنی و به درآمد بالا برسی

      بهترینها نصیبت دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    الهه رادمان گفته:
    مدت عضویت: 276 روز

    سلام استاد عباسمنش یا به بیانی دیگر پیامبر زمان ما که خداوند از زبان شما با ما سخن می گوید.

    الان که دارم این کامنت رو برای شما مینویسم با چشمانی اشک آلود،صورت خیس از اشک که حتی پیراهنم هم غرق در اشک شده چون زمانی این فایل رو دیدم که انگار خداوند اون رو مخصوصا برای من فرستاده و در شرایطی هستم که دقیقا به این حرفها نیاز داشتم که منم مثل موسی به الله یکتا بگم و ازش درخواست کنم که قلب و زبانم رو باز کنه، کارم رو برام آسان کنه و یار و یاوری برام بفرسته تا باهم شکرش رو به جا بیاریم و به یاد بیارم که چه جاهایی که فکر نمی کردم کارم درست بشه ولی شد و معجزه رخ داده و اینبار هم کارم رو به خودش میسپارم که مثل همیشه کارم رو برمن آسان کند.

    واقعا از شما سپاسگزارم که دست خوب خدا برای ما هستید و سپاس الله یکتا رو به جا میارم که به احوال ما بیناست….خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    عاطفه خواجه گفته:
    مدت عضویت: 1782 روز

    به نام خدای بخشنده ی وهاب

    سلام استاد

    سلام دست خدا

    سلام دوستان عزیزم

    فکر میکنم چیزی که باید به خودم یادآوری کنم اینکه چطور وقتی از کار قبلی بیرون اومدم و همینطور سرگردان بودم و یک شب با ناامیدی بیرون از خونه بودم و با خدا شروع کردم به حرف زدن انقدر به من پاسخ داد که باورهام درباره این قضیه که توش گیر کرده بودم تا حدی تغییر کرد و باعث شد که حدودا یک هفته بعد از پیاده روی با خدا و درخواست هدایت کردن ازش من به کار جدید هدایت شدم و الان چند ماهه که مشغولم، نکته جالب اینجاست که روند دریافت پول من در این کار به صورت تصاعدیه و ثابت نیست و نکته ای که من همیشه دنبالش بودم اینه که دارم اینجا چیزهای جدیدی توی حوزه کاری خودم یاد می گیرم و این خیلی برای من خوشاینده.

    خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت آشنایی من با دست خدا استاد عزیزم عباسمنش و اشنایی با این سایت الهی.

    استاد من به اندازه بزرگی خدا که بی نهایته ازتون ممنونم. با تمام قلبم دوستتون دارم و امیدوارم تمام دعاهایی که در آخر فایل کردین برآورده شه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    محمد خدیوپور گفته:
    مدت عضویت: 1431 روز

    بسم الله الرحمان الرحیم

    سلام ودرود استادعباس منش خانم شایسته عزیز ودوستان گرامی

    ممنونم استاد به خاطر تک تک فایل های خصوصا فایل های توحیدی که بی نظیر هستن

    تجربه من از انجام کارها توسط خداوند که خداوند نجاتم داد بگم

    من استاد حدود 8ماه پیش از کارم اومدم بیرون وحدود 2ماه بعد که این تصمیم گرفتم به شکل معجزه آسایی خداوند ثروتی وارد زندگیم کرد که بگم 30برابر تمام کارکردم تو اون شغل قبل بود

    وبعد از این برادرم بهم یه پیشنهاد داد که بیا این کار انجام بدیم

    ومن بعد از 1یا 2روز گفتم خدایا من نمیدونم ولی تو میدونی تو مالک همه چی هستی اگر این مسیر وکار درسته خودت درستش کن اگر نیست خدایا خودت نزار این اتفاق بیفته وبهم بگو

    به قدرت وبزرگی خودش قسم استاد اون کار گره خورد واتفاق نیفتاد وجور نشد ونجوا ها شروع شدن که اگر میشد بهتر بود کاشکی میشد برو جلو دوباره پیشنهاد بده گفتم نه حتما خدا آگاه ودانا هست واین وسط برادرم خیلی اسرار میکرد ومیگفت بزار انجام بدیم خوبه وفلان گفتم من نیستم وبهش گفتم از خدا خواستم اگر خوبه بشه واگر خوب نیست نشه وخلاصه ذهنم کنترل کردم

    الله اکبر بعد از 2ماه مشخص شد که اگر اون کار انجام میدادیم تمام سرمایمون میرفت هیچی اصلا گرفتار هم میشدیم ومن بعد از اون 1000ران بار به خودم وبه برادرم اون داستان گفتم وهمیشه هم از خداوند تشکر میکنم

    همین العان که دارم مینویسم اشکم در اومد لطف خداوند بینهایته

    خدایا شکرت به خاطر همه چی

    سپاسگزارم استاد عزیزم مننونم به خاطر فایل های زیبا

    گفتم بنویستم تا دوستان هم از این تجربه من استفاده کنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    علی وزیری وصال گفته:
    مدت عضویت: 2727 روز

    به نام خالق بلند مرتبه ای که رب ماست

    استاد باورتون میشه این چهارمین یا پنجمین بار هستش که این فایل رو گوش میدم و الان که کامنت مینویسم هم سوره طاها و هم سوره شعرا رو کامل خوندم با معنی بدون هیچ پیشینه و تعصبی

    استاد دارم اشک از چشمام جاریه وچشمم خیسه

    استاد چقدر قشنگ خدا میتونه حتی چندین نکته جدا از نکته ی مهمی که شما هم گفتید به من بگه ؟!!! چقدر میتونه اینقدر واضع به من بگه که اصلا زبان و تایپ قاصره

    توی سوره شعرا چندین داستان پیامبر و عواقب قومش و بیان میکنه و فقط یک ماهیت و یک یا دو آیه تکرار میشه که اینه :

    شعراء:8

    إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ

    مسلماً در این [پدیده‌های گیاهی] نشانه‌ای است [از خلقت و تدبیر خدا] اما بیشتر آنها ایمان نمی‌آورند.

    شعراء:9

    وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ

    و مسلماً پروردگار تو [در برابر این تکذیب و انکارها] شکست‌ناپذیر [و به مؤمنین] بس مهربان است.

    مسلمان تو هر تضادی درسی برای بنده هستش که من اگر نبینم عذابی هست و اگر بببنم ایمان آوردم و ازش سرپوشی نکنم هدایت شده ام و این بخاطر اینه مه خدای من مهربان و منو دوست داره و منو عدایت میکنه همونطور که برای قوم و خود فرعون هظدار دهنده ای فرستاد

    پس منم لایق هدایت و مرحمتشم و خدای من یک قدرت شکست ناپذیره و از دید دیگه بخوایم بهش نگاه کنیم اصلا این قوانین خداست و دست از هدایت و رهبری دست برنمیداره این معبود خدایا من تسلیم تو ام و فقیر به هدایت و نشانه های تو

    چقدر جالبه که اول آیه شعرا به پیامبر میگه :

    شعراء:3

    لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ

    تو از اینکه ایمان نمی‌آورند، جان خود را به هلاکت انداخته‌ای. 2

    وای خدایا دارم دیوانه ی کلامت میشم آخه چرا اینقدر واضح له پیامبرت بگی بابا اینایی که تو داری براشون جان خودت رو به هلاکت میندازی ای بنده یمن و ای پیامبر اینارو مندمیشناسم و میاد داستان هارو میگه و میگه اینطوره من این الگوی تکرار شونده رو از پیشینان تو میشناسم نه این ها ایمان نمی آورند خودتو خسته نکن و به هلاکت ننداز

    و چقدر زیباست تفاوت داستان زیبای موسی هم در شعرا و هم در طاها

    اولین تفاوتی که حس کردم شما به شخصیت موسی اشاره کردید استاد که در شعرا چندین بار در ابتدا بیم و ترسش رو گفت اما در سوره طاها با ایمان درخواست داد و تفاوت پاسخ خدا نسبت به ایمانش رو حالا برخورد فرعون هم حتی در شعرا و طاها فرق داشت

    در سوره شعرا چون موسی با ترسش و ایمانی ضعیف شروع کرده بود فرعون خشمگین تر و لجبازانه تر برخورد میکنه

    اما در سوره طاها چقدر زیبا نمایان میشه که فرعون نسبت به ایمانی که موسی داشته با اینکه جواب رد داده بوده اما حیرت زده و نرم تر برخورده کرده بوده و حتی به موسی میگه موسی تو تعیین کن روزی رو !!

    این خیلی حرفه نمیشه با یکبار خوندن سیر شد استاد یعنی ایمان ماست باورهای ماست نسبت به انجام اون کار که هیو مانعی و مانع نمیکنه چقدر زیبا به موضوع رب ، فرمانروای خدای یگانه اشاره میشه و توحید و چقدر زیباست ارتباط موسی در سوره طاها با خدا و شعرا که در سوره طاها دلش نزدیکتر به خدا بوده چون ایمان و توحیدش قوی تر شده بوده

    و چقدر زیبا استاد در ابتدای سوره طاها به پیامبر میگه ما این قرآن رو نازل کردیم که خودت رو مشقت و هلاکت نندازی:

    طه:2

    مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى

    ما این قرآن را بر تو نازل نکرده‌ایم تا خود را به مشقّت اندازی. 2

    خدابا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    در این فایل برکت این فایل این شد که به قرآن برم دوباره و اینبار عمیق دو تا سوره رو بخونم ( شعرا و طاها )

    و چه درس هایی بده و منو کنجکاو کنه و منو تشنه ی خودش کنه خدایا من به تو و رحمتت تشنه ام واقعا خدایا شاکرم سپاسگزارم واقعا توحید خیلی مهمه

    100 هزار مرتبه شکر چیزی که از قوانین هستی درس گرفتم هم از قرآن هم از فایل شما استاد

    توحید واقعاً خداوند اول اینکه میگه عجله نکن من این قرآن رو به تو نازل کردم که تو خودرو به تقلا تلاش بی‌رویه و عجله کردن نندازی

    دوم که همیشه هدایت منو بپذیری و گوش بدی و عمل کنی همون اشاره‌ای که حضرت موسی به خداوند میگه سینه‌ام تنگ می‌شود ممکن است مرا تکذیب کنند که خداوند می‌گوید قال کلا ( بیشک این نیست) قطعاً این چنین نیست و اشتباه است

    واقعا این خدا دست از رهبری نخواد و هدایت ما دست بر نخواهد داشت و دقیقاً طبق شرایط و باورهای ما و ایمان ما به ما پیام میده و شرایط رو برای ما می‌چینه

    استاد ممنونم متشکرم این پارت اول از برداشت من از این فایل هستش و هدایتم به قرآن سپاسگزارم از شما و خدای یگانه

    خداوندا با تمام وجودم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    خداوند بزرگ می‌سپارمتون ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    علی وزیری وصال

    2 آبان 1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    مهدی ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1143 روز

    به نام رَب العالمین مربی تمام جهانیان،انسان

    ها،موجودات آفریدهاوووووو…..

    سلام خدمت استادبزگواروادامه دهنده نسل

    پیامبران استادآنلاین عاشقتم هرچی درمسیر

    رَب بگم برازنده شما استادبزرگوارهستش بازم

    استاداستاداستاددوست دارم عاشقتم من وسلام

    خدمت خانم شایسته عزیزخانم شایسته توپروژه خانه تکانی ذهن جلسه ششم تمام کردم استادکولاک کرده بااین2فایل درس هامو یادگرفتم میام ادامه میدم چون شماهم استادین بایستی حاضربودنم رودرسایت به شما

    میگفتم .وسلام به همراهان گرامی

    درک قوانین جهان درقرآن قسمت 2

    تجدید میثاق بانیروی هدایت گراستادالان معنی هادی،روحس میکنم داستان برمیگر ده براسال 90 ومنفی 500میلیون وادامه داره ازکسب کارم اومدم بیرون باموتورمسافرکشی میکنم خدایا شکروسپاسگزارم

    حمایت خداوند؛

    بعدازگوش کردن فایل قسمت 1تقریبا2روز پیش بودروموتورنشسته بودم برامسافریا بارگرفتن گوشیم زنگ خورد،گوشی برداشتم گفت الوسلام

    گفتم بله گفت روموتورهستی بازاری خوبی من شناختی گفتم نه؛گفت من فلانی هستم 13سال پیش بازارازمن خریدمیکردی خودشومعرفی کرد گفت 15م حساب بازداری،24م چک دارم ازت مونده بودم چی بگم آخه استادمن شمارم عوض شده حسابم 13سال بسته هستش هیچ ردی ازمن ندارن ضربدر10باجریمه میشه 390میلیون حالابماند13سال درحال پرداخت بدهی هستم به امیدخدا تمام میشه قرارهفته بعدگذاشتم باهاش صحبت کنم . گوشی قطع کردم گفتم خدایامن به جزتوکسی روندارم همه چی من توئی چیکارکنم یه دربازکن یه موتورازراه رسیدگفت سلام گفتم سلام یه شعری خواندگفت حفظ کن من دست پاشکسته یادم میارم بنویسم .عده ای دست دردست هم دادن

    تامارادفن کنن.

    غافل ازآن که خواست خدابود بذرشویم،دوباره جوانه زنیم.

    موتوری گفت ورفت همینطورهنگ کرده بودم این کی بود،چی شد خوب این نشانه استاد حمایت خدانیست ،قوت قلب نیست میگه توبه خواسته فکرکن به شغلت اصلا کوتاه نیا با موتورادامه بده درا بازمیشه رهایم نکن تازه داری جوانه میزنی خدایا شکروسپاسگزارم برای تلفنی که به من شدترس هام ریخت نشونه هستش برگردم سرکارم اما تکاملی به قول استاداول بدهکارنباش،وام نگیر،چک تعطیل سرمایه اصلی خودم هستم روخودم کارمیکنم خدارزاقه میرسه خدایا توصف هستم منتظرمیمانم پیروی میکنم ازت بی چون چراازالهامات،خدایامن درزمان مناسب درمکان مناسب قراربده ،استادتمرکزکردم به خدای درونم

    استاددارم باخداهمفرکانس میشم،خدایاتو

    بینای

    شنوای

    سمیعی

    بصیری

    دانای

    هدایتم کن بهم صبربده خودت گفتی همواره باسختی آسانی هستش خدایا آسون کن برام آسونی هارو خدایا توبه موسی پیامبرقوت قلب دادی توبه استادعباسمنش مقام برکت دادی خدایا دستمو پرکن آگاهی بده برکتت زیادیه موتوردادی گفتی بروکارکن گفتم چشم گفتی اجاره خونه روبده،خرج زن بچه روبده گفتم چشم گفتی 13سال پیش همه چی بفروش بدهی روبده گفتم چشم مادرم 70سالش بود خونشوفروخت خودم خونه روفروختم گفتم چشم بازم 13 سال پیش 500م کم داشتم فرارکردم استاداشغال نداره شماروبه من دادخودشوداداینا قیمت نداره الانم میگم چشم باموتورکارمیکنم راضیم سپاسگزارم فقط بدهکارم ضربدر10میشه چون تورم خورده البته استاددرآمدهم روموتوربالای 30م باید60م بده وبیشتر چجوری نمیدونم خودش میگه اگه به من ایمان داری بنویس خدایاشکروسپاسگزارم براماهی 60م وبه بالااین پولابراتوچیزی نیست موسی پیامبرکه خیلی بیشترخواست تازه خود استادعباسمنش هم باپیکان دنده آرژانتینی کارمیکرداستادمن میدونم چه داستانی داره اون ماشین …

    خدایا شریک کاری داشتم من روتودریوارفرستاد

    سپاسگزارم

    الان ایمانم قویه وتکاملم روطی میکنم

    خدایا خواسته من که درقلبم ایجادمیشه توانائی تحقق اون رو تو به من دادی

    خدایا براهدفم ازاینکه حامی من سپاسگزارم

    خدایا آسان کن برایم آسانی هارا

    خدایامن به وضوح دیدم تضادها باعث شد من تورادردرونم بشناسم سپاسگزارم

    پشتم گرمکن

    سینه ام روبگشا

    گره اززبانم بگشا

    مریضی شک رودراعضای بدن فیزیکیم حذف کن

    خدایا خودت گفتی همه چیزروبرای ما آفریدی ومارابرای خودت عاشقتم من کمکم کن توراهرلحضه ببینم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: