درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2
بخشی از سرفصل های این فایل:
- درک قوانین خداوند از درون داستان تجربیات موسی پیامبر؛
- بررسی داستان حضرت موسی به عنوان نمونه عینی برای درک”مسیر تکاملی ساختن ایمان”؛
- تا وقتی محدودیت ها را بپذیری، هرگز توانایی تغییر آنها را نداری؛
- تا وقتی به خودت برچسب های محدود کننده می زنی، قادر به بهره برداری از قدرت خلق درونی ات نیستی؛
- ریشه نیاز به شراکت، باور نداشتن به خداوند است؛
- “ایمان” در طی یک فرایند تکاملی ساخته می شود؛
- وقتی خواسته ای در قلب شما ایجاد می شود، یعنی توانایی تحقق آن از قبل به شما داده شده است؛
- وقتی هدفی در وجودت متولد می شود، بدون شک خداوند را در مسیر تحقق آن هدف، حامی خود ببین؛
- باورهایی برای آسان شدن برای آسانی ها؛
- شناسایی ترمزهایی که مسیر تحقق خواسته ها را ناهموار کرده و حذف آنها؛
- تفاوت تمرکز بر “خواسته ها” با تمرکز بر “موانع رسیدن به خواسته ها”
- وضوح از طریق تضاد؛
- چه نوع تمرکزی، خواسته ها را اجابت می کند؛
- تفاوت فرکانسی نگاه موسی پیامبر در سوره شعرا و سوره طه؛
- دلیل پاسخ های متفاوت خداوند به موسی پیامبر در دو سوره طه و شعرا؛
- آیا بر اشتباهات خود متمرکز شده ای یا بر استفاده از درسهایی که از اشتباهات گذشته گرفته ای؛
- چقدر هدایت هایی خداوند در مسیر زندگی ات را به خودت یاد آور می شوی؟؛
آگاهی های این فایل را با دقت گوش کن؛ نکات اساسی آن را یادداشت کن؛ درباره آنچه از آگاهی های این فایل که زنگ های هشدار دهنده و امید بخش را در وجود شما به صدا در آورده، در بخش نظرات این فایل بنویس؛ همچنین در نوشته های خود، هدایت ها و حمایت های خداوند را در مسیر خواسته هایت به یاد بیاور و در نوشته خود ذکر کن تا به شکل، تجدید میثاق کنی با رابطه خود با این نیروی هدایتگر که همواره نزدیک است و تو را اجابت می کند.
منتظر خواندن نظرات تاثیرگذار تان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
بخش چگونه فکر خدا را بخوانیم | دوره 12 قدم
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2378MB58 دقیقه
- فایل صوتی درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 257MB58 دقیقه
سلام بر یگانه معبود عالم هستی
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿٨٢﴾
شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود. (82)یس
سلام بر استاد جانم چراغ راه عشق و توحید
سلام به خانم شایسته مهربونم
سلام به تک تک دوستان در مسیر توحید وعشق
استاد واقعا شما چطوری اینقدر به موقع میرسید چطوری اینقدر دقیق میدونید که ما الان به چه حرفهایی نیاز داریم ،چقدر تک تک جملهاتون به جانم نشست پیام اور عشقی استاد جانم،پیام از کسی که میخواد مثل موسی به منم بگه کنارتم ،نترس
توحیدتر عمل کن و مسیر درسته بیا بیا کنارتم و شما باز مهر تایید بزنید که مهم توحیده مهم ایمانه مهم باوره…
من اگر ایمان بیارم به همین خدایی که به دل شما میندازه که این حرف ها را بیان کنید و پاسخ سوالات من باشه، همه کارها برام آسونه و همین خداست که کارها را به آسانی انجام میده،همین را باور کنم کافیه…
میشه عاشق چنین خدایی نشد، که سوالات ما را به بهترین شکل ممکن و به آسانی و با ی گوشی قابل دسترس انجام میده در کمترین زمان،بدون هیج تلاش خاصی …پس بقیه کارها را هم میتونه به همین آسونی انجام بده....
کاش بتونم همین خدا را باور کنم ،به اندازه ای که باور کنم خدا با منه به اندازه ای که خدا را حامی خودم بدونم حامی من هست کافیه.
اون باور ما هست که همه کار را میکنه،به انداره ایمانم کارها را انجام میده ،و هر وقت یقین پیدا کنم که خدا با منه و درها را به آسانی برام باز میکنه خدا هم برای من وارد عمل میشه و اگر من ی قدم باورش کنم , خدا صدها قدم برام انجام میده …
و چنان باران رحمتش را مثل امروز بر سر ما میبارونه که راضی بشیم و لذت ببریم از این همه نعمت دنیامون را بهشت کنه به شرط ایمان به شرط باور…
استاد تو قدم 6 جلسه 1 میگن تفاوت همه انبیا با ما نه بخاطره پیامبر بودنشونه و موسی ، عیسی ، ابراهیم و محمد بودنه نه ،تفاوتشون تو باورهاشون به خداست.
و خدا مثل آینه عمل میکنه هر جوری باورش کنیم همینجوری که باور کردیم ،مثل اینه منعکس میکنه تو زندگیمون..
خدایا کارها را بر من آسان کن راحت راحت راحت به آسون ترین شکل ممکن خدایا در حد عظمتت مرا یاری کن.
چرخ زندگی من را روغن کاری کن و ی جاده عالی و پر از نعمت را برام فراهم کن که به سمت تو بیام.
خدا چه لذتی داره که من فقط باورت کنم بهت ایمان داشته باشم قدرت انجام کارهام را فقط به تو بدم و تو برام شاهکار کنی ….چون تو کارها برات آسانه و همین که بگی باش میشود…….من باید هر لحظه به یاد خودم بیارم کارهایی که تو برام انجام دادی تو همون خدایی هستی که هزاران هزار درخواست من را پاسخ دادی پس بقیه مسیر هم تو با منی و فقط از تو درخواست میکنم و تورا بندگی میکنم….یاریم کن با ایمان و یقین بیشتری ازت درخواست کنم و نتیجه بزرگ و بزرگتر بشه…
خداوندم شکرت برای اینکه همیشه کنارمی و هر لحظه در حال پاسخ دادن به درخواستهای منی اگر باورت کنم اگر ایمان داشته باشم اگر با یقین با قلبی مطمئن با ایمان صد در صد ازت بخوام، کارهایی من را در آنی انجام میدی…..
خدایا یاریم کن هر روز با ایمان تر بشم با رسیدن به خواستهام تو را در قلبم و جانم احساس کنم و در این مسیر هر روز عاشق و عاشق تر بشم…
به قول حضرت حافظ شیرین بیان…
راهی است راهِ عشق که هیچش کناره(تسلیم) نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
هر گَه که دل به عشق دهی، خوش دمی بود
در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست
ما را ز منعِ عقل مترسان و می بیار
کآن شِحنه در ولایتِ ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکُشد؟
جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیست
او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال
هر دیده جایِ جلوهٔ آن ماهپاره نیست
فرصت شمر طریقهٔ رندی که این نشان
چون راهِ گنج بر همه کس آشکاره نیست
بودنت و حضورت و شادیت و لبخندت و مهربانیت در زندگیم بیپایان باد یگانه عشق جهان دوستت دارم .
سلام بر یگانه معبود عالم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟ (1)
وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾
و بار گرانت را فرو ننهادیم؟ (2)
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾
همان بار گرانی که پشتت را شکست. (3)
وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾
و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟ (4)
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾
پس بی تردید با دشواری آسانی است. (5)
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾
[آری] بی تردید با دشواری آسانی است. (6)
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾
پس هنگامی که [از کار بسیار مهم تبلیغ] فراغت می یابی، به عبادت و دعا بکوش (7)
وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾
و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور. (8)
~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~
ساعت 5.5 دقیقه صبح یهواز خواب پریدم بعد مدتها این ساعت آمدم تو سایت، نمیدونم چی شد که رسیدم به پیام شما نمیدونم چی شد تو ذهنم سوره شرح برام پر رنگ شد…
انگار با خوندن پیامتون دل تنگ شدم ،دیدم آره چند مدته اون حس خوبم اون گریه ها بی امان سراغم نیمده و بلند شدم لب پنجره ستارها را دیدم سلام کردم یاد زمانی افتادم که چقدر سر مست به درخت ها و پرندها و خورشید و …از پنجره با چه شوقی سلام میدادم و اون حس کم رنگ شده چه دل تنگی عجیبی
یاد اولین روزی افتادم که قلبم و بند بند وجودم دوست داشت درون تو ذوب بشن و گریه های بی امان که بند نمیومد و دانشگاه بودم یادمه خودما با سرعت نور رسوندم به راه پله نمازخانه اولین بار بود میرفتم ی مداد دستم بود رو ی آجر نوشتم از خود شناسی به خدا شناسی میرسی و رفتم بالا به ارتفاع خیلی کم با گنبد مسجد دانشگاه حق حق میکردم و یادمه هیچ کس جز من نبود و روبرو پنجره نشستم و گریه ای که اشک ها تمومنمیشود حتی پلک نمیتونستم بزنم دلم رسیدن و رسیدن میخواست وقمری که ساعت ها مرا نگاه میکرد ی سر مستی خاص ی دلتنگی خاص که من را با تمام وجود بغل کرده بود،یهو صدای اذان بلند شد و صدا پیچید تو گنبد و گریه ها بلند تر میشود و میگفتم خدا ببین جز تو بقیه چیزها پوچه پوچ ،گریه ای که اصلا دوست نداشتم تموم بشه انگار تو را پاک میکرد برای حس عالی تر و با عشق بیشتری حرف زدن آخ آخ که چقدر دلم دوباره همون حس را میخواد خداااااااا باز بهم اجازه بده وصل بشم به نورت به حضورت همون حس را بارها تجربه کنم ،خدا جونم دنبال هر چی غیر تو. بگردم همچی را سخت باختم اگر به کمتر از خودت راضی بشم به خودم ظلم کردم بازی را باختم اگر سرگرمچیزی غیر تو بشم باختم خدا به عظمتت نزار ی لحظه ازت دور باشم.
آقا ابراهیم نمیدونم چطوری از کامنت شما سر درآوردم نمیدونم فقط میدونم کار خودشه دستما گرفت گفت بیا اینجا مطلب و حس آشنا نیست؟؟این حسی هم که درون شما به وجود آورده کار خودشه که با من و هزاران نفر دیگه حرف بزنه از کلام شما از دل تنگی شما…جایی باشه که من باهاش حرف بزنم.
انگار خدا بهم گفت دلت تنگ نشده دلت برای حس خوب تنگ نشده ،همچی منم اون حال خوبی که میخوای منم دنبال چی کجا میگردی ،خودتا انداختی تو ی دریا و دست و پا بی خودی میزنی چرا؟؟؟میخوای به کجا برسی دقیقا، حال خوبت منم،سختش کردی یکم آروم باش کنارتم …تهش منم من ،منم که عاشقتم متوجه ای
چقدر دلم تنگ شدددد خدا جونم ،خدا بارها گفتم اصلا نیاز نیست برای من اتیش درست کنی اصلا نیازی نیست نبودت بدترین حس دنیاست جهنمه، جهنمی که درونت داره شعله میکشه از فراق از دوری از نبودت خاموش نمیشه …خدایا فقط مرا با دوریت امتحان نکن این عذاب آور ترین حس دنیاست…..
خدا جونم من ی جونی دارم دو دستی تقدیم خودت فقط حس بودنت را بهم بده بزار بارها بارها اون حضورت تکرار بشه اون گریه های بی امان را خریدارم تو که خوب بلدی چطوری تو همونی که این ساعت بیدارم کردی و هدایتم کردی به جایی که بگی درد من چیه….
تو تو همونی که دیروز سر ظهر که من اصلا بیرون نمیرم چطوری من را بردی تو باغ روبرو خونه من را بردی بردی رسیدم به ی صندلی زیر سایه درخت چند متر جلوتر هزاران مورچه بزرگ که تلاش میکردن برای دونه بردن تو فکر رفتم که اون ملکه چه حسی داره که بقیه دارن غذا میبرن …همینجوری که داشتم نگاه میکردم ی مورچه ی دونه خیلی بزرگی داشت میبرد و چند بار کلا برگشت و دوباره شروع کرد و دوباره وارونه شد و باز ادامه داد ،بلند شدم رو صندلی اون دونه را گرفتم دو متر اون طرف تر مورچه را گذاشتم دم لانه گفتم حتما همینه و مورچه اون دونه را بس بزرگ بود با تلاش برد داخل و مورچه های دیگم ی دونه های ریز میبردن که آسون بود بدون تلاش خاصی و پیش خودم گفتم الان چه خوشحاله چه افتخاری میکنه که ملکه بهش بگه اوه چه کردی ،چطوری آخه!!؟؟؟
یهو خدا گفت ی چیزی بگم گفتم جان گفت اوردمت بیرون تو این هوا که این مورچه بتونه راحت دونشا برسونه تنهایی سختش بود بارش زیادی سنگین بود ،از رزق من زیاد خواسته بود باید بهش میرسوندم ،رو من حساب کرده بود،حالم دگرگون شد گفتم چی؟؟؟ گفت من صدای ی مورچه را میشنوم بعد تو فکر میکنی صدای تو را نمیشنوم فکر میکنی برات بارت را مثل همین مورچه آسون نمیکنم منم که میتونم راه طولانی را تو چشم هم زدنی کم کنم مثل کاری که برای مورچه کردی اون اصلا فکرشم میکرد همه زمینی دونه ببرن اون هوایی …گفتم آره درسته درسته
چقدر شبیه کار ماست اون ملکه اگر تو باشی چه افتخاری میکنی همچین مورچه ای داری که از تمام قدرتش استفاده کرده برای خوشحالی تو و هر کسی اندازه توانش آورده ولی مطمنم این مورچه رو تو حساب کرده بوده که کارش را براش آسون کردی…..اندازه همین مورچه بهت ایمان بیارم کافیه خدااااا…..من خدای ستارها و آسمان و زمین هستم من از روزی ی مورچه آگاهم بعد تویی که برام اینقدر عزیزی را نمیبینم نمیشنوم ….چرا یهو من برات ضعیف میشم چرا بارت را میخوای خودت تنها ببری که له بشی مگه من نیستم مگه بارها کمکت نکردم….مثل همین مورچه خودتا بسپار دست من من خودم در آنی میرسونمت.رو من حساب کردن اینقدر سخته …
من جز تسلیم چی بگم در برابر عظمتت
به عشقت سخت محتاجم منا بردار هر جایی هستم بزار در خونه خودت بزار نزدیک ترین جایی ممکن به خودت اصلا نزار ازت دور بشم خدا ….تویی که قدرت جهانی تو اربابی همه هستی تو تو تو … موسی تو را اینجوری به فرعون معرفی کرد اگر باور کنی که خدا رب کل هستی هست ، خدای ستارها و کهکشانها و رب آسمان هاو زمینی ….تو تو تو قدرت کل جهانی تو خدای ی مورچه ای در دل خاک، تویی که داری همچیز را مدیریت میکنی کل هستی ،من رو غیر تو حساب کنم بازی را باختم …
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا ۖ إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ ﴿٢4﴾شعرا
گفت: اگر باور می کنید همان پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست. (24)
جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه
بییادِ تو هر جا که نشستم توبه
در حضرت تو، توبه شکستم صد بار
زین توبه که صد بار شکستم توبه
خداوندم مهربان معبودم ،زرنگترین ،باهوش ترین ،مدیر ترین و کاربلدترین رهام نکن دستام را محکم تر از همیشه بگیر من را ببر جاهایی که با تو بهم خوش بگذره،نورت را بتابان بر بند. بند وجودم ،دوست دارم با تمام وجودم یگانه عشق جهان یگانه قدرت جهان.
آقا ابراهیم از شما بسیار سپاسگزارم که دست خدا شدید و همیشه وصل باشید به یگانه عشق جهان.
در پناه یگانه معبود شاد باشید.
سلام بر یگانه معبود عالم هستی
قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا ﴿٩﴾مریم
[فرشته وحی به او] گفت: چنین است [که گفتی، ولی] پروردگارت فرمود: این [کار] بر من آسان است، و همانا تو را پیش از این در حالی که چیزی نبودی آفریدم. (9)
سلام بر پاکیزه زیبا رو سلام پیام رسان دلبر من سلام نور خدای من نورت رسید تا عمق وجودم.
تویی آن گوهرِ پاکیزه که در عالمِ قدس
ذکرِ خیرِ تو بُوَد حاصلِ تسبیحِ مَلَک
پاکیزه جانم چه کردی چه کردی پیامتا خوندم و گریه امان نداد ،خدای من خدای من همونه که جواب سوال من را واضح جواب داد خدای من همونه که وسط کار کردنت گفت بنده من جواب میخواد و تو را راضی کرد بیای برام بنویسی و زبان خدا شدی پاکیزه جونم ازت سپاسگزارم قشنگم که به ندای درونت گوش دادی و نور شدی و تابیدی ،کاش میشود در آنی که کارها را انجام میده منم میتونستم در آنی جانم را فداش کنم.
خوب بلده دلبری کنه بلده چطور تو را عاشق خودش کنه ی وقتایی قایم باشک میکنه یهو از طریق ی پرنده ی آدم ی نور ی اهنگ ی متن دالی میکنه و دست تکون میده میگه من اینجام و میخنده و تو را میبره تو اوج مستی و پرواز،و وجودت خالی میشه از هر خواسته زمینی و فقط میگی خدا جونم خودتا میخوام و تمام، انگار اصلا این احساس تو را میکنه از زمین و پرواز میکنی ….
تو دفترم خواستم را واضح نوشتم و نوشتم مدیر و رب جهان تویی تو بلدی تو گفتی در آنی بلدی، یهو گفت برو تو سایت تمام تمرکزم رفت رو نقطه آبی کنار اسمم تا خوندم شوکه شدم فقط گفت آماده شو بریم سر لوکیشن مورچه ها کارت دارم گفتم چشم چشم و کل مسیر فقط این جملهات را تکرار میکردم و میگفت دونستی دونستی چی میخواستم بهمت بگم…
یک لحظه گفتم سخت ترین کار به مورچه آسانترین و ساده ترین کار برای من هست
هر چیزی که به نظر مورچه سخت هست به نظر من آسان هست
نزد من همین لحظه بی نهایت روزی هست که برای مورچه از سرش هم خیلیییی زیاد هست بی نهایت هست
حالا من نزد عظمت خدا دقیقا مانند مورچه هستم
رسیدم به لانه مورچه ها دیدم ی عالم مورچه جمع شده با دونه ها و خیلی یواش دارن از ی سوراخ میرن داخل و دیدم چندتا برگ افتاده رو لانشون گفت بردار برگ ها را بردار 5 تا سوراخ معلوم شد، سوراخ های بزرگ و زیاد و مورچه ها تند تند رفتن داخل و راه باز شد.
گفت دیدی چطوری در آنی موانع را سر راهشون برداشتی و راهشون مسدود بود دیدی چقدر نعمت پشت این برگها مونده بود دیدی و با سرعت کم میتونستن دونه ها را بیارن دیدی دیدی تو کاملا مشرف بودی از بالا که چیکار میکنن دونه ها کجاست و راه کجاست منم همینطوری بلدم میبینم تسلط کامل دارم بر همچیز، بر همه چیز آگاهم راها را بلدم در آنی میتونم …..
تو هم راه نعمت ها را مسدود کردی و میخوای موانع را سر راهت برداری توانشا نداری خودت راهشا نمیدونی نمیبینی ،تو عظمت خودت را در برابر مورچه ها دیدی تو اصلا سختت شد گفتم نه گفت زحمتی خاصی کشیدی گفتم نه .
گفت ی دونه گندم بدی بهشون برای اونا کلی نعمت هست از اینهمه نعمت که تو داری ی ذره هست ولی برای اونا ی عالمه هست، از تو چیزی کم میشه نه اصلا برات مهم نیست کوچیکه، منم همینم در برابر تو نعمتهای من عظیمه بی پایانه،چیزهای بزرگ بخواه در حد عظمت من بخواه…
من راه نعمتا را بستم میدونم با هزار تا چیز تو را محدود کردم تو را اندازه مورچه ها کوچیک کردم میدونم من اینقدر با افکارم راه نعمت ها را بستم که دیگه توان جا به جا کردن ندارم خودم زیر این همه محدودیت له شدم زیر کارهایی که مخوام خودم تنها انجام بدم له شدم بار من زیادی برام بزرگه تو موانع را بردار من بلد نیستم من نمیتونم من کوچیکم در برابر عظمت تو من توان ندارم من دستای تو را مخوام خدااااا خودت بیااااا من نمیتونم
یهو صدای اهنگ بلند شد گفت گوش بده…..دنیا بزن
اگه به من باشه ستاره های آسمونو براش میکنم فرش زیر پاهاش که عوض بشه حال و هواش با تو هستم میشنوی
دستام را گرفت بین درخت ها رد شدم تاریک بود ولی هی میگفت خودم هستم بیا بیا دیدی چطوری ی نفر دوست داره سوپرایزت کنه ذوق داره زودتر هدیشا نشونت بده.
صدا از دریاچه اردک ها بود رفتم داخل صدها اردک سفید انگار میومدن طرف من و خفاشهای زیاد که ضربدری پرواز میکردن و ابرهای قرمز و قایق ها و دریاچه ای که پر از پرهای سفید بود و دور دریاچه گل های زیاد و هوا عالی واهنگ، گفت وایسا وایسا انگار همچیز در من حل میشود انگار همه چیز بهم آرامش میداد همچیز میرقصید و انگار بگه به افتخارت ...
گفت ببین من دوست دارم اینجوری از زندگی لذت ببری ولی باید خودت بخوای ،باید اون برگ ها را برداری تا نعمت هام را بریزم به پات، ی بازیه ی قدم تو بقیش با من….
خدا خدا من بدون تو تمام راهایی زندگیم مسدود میشه بدون تو خودم نمیتونم ی قدم بردارم نمیتونم خداااا
صداما داری کار بلد ترین و زرنگترین و تو تو خوب بلدی سوپرایز کنی بلدی بلدی بیا بیا وجودم را پر کن از خودت و هیچ و هیچ ،سجده عشق در برابر عظمتت میکنم.
معبودم معبودم تو چطوری اینقدر همچیا بلدی مچ کنی چطوری ؟؟
من همون مورچه هستم که دلم میخواد زل بزنی بهم بگی جانم خودم هستم الان برات درستش میکنم در انی…
من همون مورچه هستم (ی مورچه شیرازی )که دلم مخواد دونه ها زیادی را بریزی در خونم در نزدیک ترین و در کمترین زمان ممکن آخه تو خدایی تو بلدی ببین من جایی مثل تو نه بلدم نه میرم من عاشقت میمونم پای عشقم وایسادم تمام قد…چندین اتفاق عالی دیگه افتاد که کامنت طولانی میشه فقط میتونم بگم عاشقتم همین…چیزهایی که من یادم میره تو دقیق یادته و برام انجامش میدی به آسانی، وهاب من،سمیع من و مدبر من …بهشت من تویی تو …
منم پای عشقم وایسادم و کوتاه نمیام حتی اگر هزار کیلو متر دورتر خونه بری میام دنبالت.
میام برگاتا برمیدارم، میام بارهات را از دوشت برمیدارم خودم برات آسون میکنم …خودم برات همچیز را آسون میکنم….تو انتخاب میکنی تو درخواست میکنی منم به همون شکل برات ظاهر میشم.
خداوند مهربانم یگانه قدرت ،یگانه ارباب خودم قدم هات رو چشمام بیا بیا خودت آسون کن مسیرم را…
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست
کَرَم نما و فرود آ که خانه، خانهٔ توست
به لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عَجَب زیرِ دام و دانهٔ توست
دلت به وصلِ گل ای بلبلِ صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگِ عاشقانهٔ توست
عِلاجِ ضعفِ دلِ ما به لب حوالت کن
که این مُفَرّح یاقوت در خزانهٔ توست
به تن مُقصرم از دولتِ ملازمتت
ولی خلاصهٔ جان، خاکِ آستانهٔ توست
من آن نیَم که دَهَم نقدِ دل به هر شوخی
دَرِ خزانه، به مُهر تو و نشانهٔ توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوارِ شیرین کار
که توسَنی چو فلک، رامِ تازیانهٔ توست
چه جای من، که بِلَغزَد سپهرِ شعبدهباز
از این حیَل که در انبانهٔ بهانهٔ توست
سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرَد
که شعرِ حافظِ شیرین سخن ترانهٔ توست
پاکیزه قشنگم بی نهایت ازت سپاسگزارم نور خدای من، نشانه معبودم، تو خدای روی زمینی که میتونم ببینمت میتونم ببوسمت آره تو تو. همون خدایی که عشق مطلق درون قلبت هست را میبوسم ،خدایی که در رگ رگ تو جاری هست را میبوسم ،از محبتت از زیبا بینیت به اسمم به عکسم به متنم بی نهایت سپاسگزارم...
میبوسمت و دوستتتت دارم
در پناه یگانه عشق جهان شاد باشی