پروژه «مهاجرت به مدار بالاتر»
خداوند را سپاسگزاریم که پروژه «مهاجرت به مدار بالاتر» را با هم آغاز می کنیم و بدون عجله، بدون کمالگرایی، گام به گام پیش می رویم.
آگاهی های گام امروز را با تمرکز گوش کنید، از آنها بهره برداری کنید و تجربه های خود را پیرامون گام امروز، به عنوان رد پا در بخش نظرات همان گام ثبت کنید.
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
استاد جان طمع پول یک شبه و راحت من را هم در دام انداخت. یادم می اید اردیبهشت بود یک نفر تماس گرفت که تاجری هست که در اربیل عراق تجارتخانه دارد و یکی از بستگانش به همراه منشی اش در شیراز دستگیر شده اند و نیاز به سپردن وثیقه دارند و چند روز دادگاهها تعطیل بود گفت پول وثیقه به علاوه پنجاه میلیون به حساب شما واریز می کنم
من هم در حالی که از شادی در پوست خود نمی گنجیدم شماره حساب دادم
بعد از دقایقی تماس گرفت که حساب باید ارزی باشد
و دوباره شماره کارت دیگری خواست
خلاصه ما تمام شماره های کارتی که داشتم را دادم ، می گفت که وجه واریز شده ولی در درگاه بانکی مسدود شده
من که نمی خواستم این فرصت به ظاهر طلایی را از دست بدم حتی به همکارانم (وکلا)تماس می گرفتم تا اگر حساب ارزی دارند معرفی کنندکه نداشتند
ایشان اصرار کرد که پای دستگاه خودپرداز برید و حساب را ارزی کنید
به دوستان بانکی زنگ زدم گفتند باید در وقت اداری مراجعه به بانک کنید
ولی انگار گوشهایم نمی شنیدند
با چه اشتیاقی رفتم پای دستگاه و هر کدی که آن مرد پشت تلفن میگفت را می زدم ،یکدفعه دیدم موجودی حسابم صفر شد
همان لحظه انگار بیدار شدم
تازه فهمیدم چه کلاهی سرم رفته
بالاخره بعد از شکایت و بارها مراجعه به آگاهی و دادسرا،پولم را گرفتم
طمع همان چیزی بود که مرا کور کرده بود و نمی گذاشت این همه نشانه را نبینم