سریال زندگی در بهشت | قسمت 260 - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 260
    422MB
    33 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    داود یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 473 روز

    مورد اول: نمونه ای از لذت های ساده ای را ذکر کن که موجب شادی و رضایت شما از زندگی ات شده است:

    دوش گرفتن ،تعقل در آیات قرآن،خواندن معنی قرآن،خواندن نماز،ذکر تسبیحات حضرت زهرا،مطالعه کتاب،پیاده روی،نوشتن،مراقبه،حرف زدن با خدا،خوردن چای،خوردن قهوه

    مورد دوم: اگر حرف مردم را کنار بگذاری و به داشته های زندگی ات منصفانه تر نگاه کنی، چه فرصت های دیگری را برای لذت بردن از چیزیهای ساده، پیدا می کنی؟

    در کار بنایی سنگبری ،دیوارچینی،درست کردن ملات،کار با دستگاه بالابر و در خانه خواندن روانخوانی قرآن،دم کردن چای،جاروبرقی کشیدن خانه و کمک به مادر در شستن ظرفها

    مورد سوم: چه فعالیت لذت بخشی هست که هم مورد علاقه شماست و هم مورد علاقه شریک عاطفی شما (دوست یا عضو خانواده)؟ مثل یک ورزش مشترک یا یک هنر مورد علاقه یا کاری مثل باغبانی و گلکاری و ..

    و چطور می توانید از طریق این علائق مشترک، سطح عمیق تری از ارتباط با یگدیگر را تجربه کنید؟

    با پدرم نقطه مشترک علاقه مان دیوار چینی و خواندن نماز است و با مادرم در خواندن نماز و روانخوانی قرآن است با برادرم هم دیدن فوتبال است

    با انجام کار مورد علاقه با هم می‌توانیم در بقیه امور هم از این فعالیت برای بهتر شدن و خوب فهمیده شدن هم استفاده کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سارا پاک نعمت گفته:
    مدت عضویت: 384 روز

    سلام ..

    به دنیای جدید و تغییرات جدیدی که انگار یهوی برام خلق شده واومدنم تو سایتی که شاید سالها میدونستم هست ولی به هردلیلی نمیشد ویادم میرفت که هست!!!

    اول از همه سپاسگزار خدای مهربونم هستم که همیشه یجوری تو تنهایی ها بغلم میکنه و حواسش بهم هست که اصلا دلم قنج میره واسه این همه خاطر خواهی خداوند بزرگ معبود دوست داشتنی و مهربون و باصفا و باوفا و به معنای واقعی عشق مطلق..

    استاد عزیز و دوست داشتنی ..دوست دارم واقعا به خودم بگم خییلی خوش اومدم به محفلی که این روزها حکم گنج بزرگی رو داره واونم حال خوب واموزشهای بی نظیر هست..

    اصلااینقدر خوشحااالم که وارد سایت شدم و قراره کلی اتفاقات خوب رو همگی باهم تو این محفل بی نظیر الهی و پرازانرژی رقم بزنیم و خلاصه اینکه:

    خدای مهربون به من مسیر خودش رو نشون داد .ومثل همیشه که میدونم خیلی چیزا هست که باید درستش کنم و تغییر کنم تا به اگاهیهای ناب برسم ..پرشور پر هیجان و با عشق خالص میگم..الهی به امیدتو..

    استاد عزیز خدا نگهدارت باشه و بمونی برامون ..خیر دنیا و اخرت و هرچی ارزوی خوبه برای شما ..

    یه نکته دیگه هم بگم.من قبلا کم و بیش فایلهای شما رو گوش میدادم وچنان قدرت اثری بر روان و ذهن من میزارید که انگار تو یه ابرذهن قدرتمند هستم و سریع ازشما و حتی اسم شما تاثیر میگیرم و کمترین اثرش ارامش عمیقی هست که ازلطف خدا وارد زندگیم میشه

    انشاله با همسرم داریم برنامه ریزی میکنیم که جدی به مطالب سایت بپردازیم و برکاتش شامل حال ما هم بشه و قطعا همینطور هم میشه ..

    بی صبرانه داریم برنامه ریزی میکنیم که بجای دیدن سریالهای الکی پراز شکایت و خیانت و انتقاد .سریال زندگی دربهشت شما رو ببینیم و واقعا لذت ببریم و یادبگیریم از شما و تجربه های ناب شما ..

    بازهم ممنون که هستید.خدا بهتون قوت بده و انشاله همیشه بدرخشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سمیه حسنلو گفته:
    مدت عضویت: 1595 روز

    سلام استاد و مریم بانوی مهربون.

    خداروشکر میکنم که با شما آشنا شدم و میتونم چیزهای جدیدی رو یادبگیرم. اون دستگاه کباب پزی خیلی دوسش داشتم همیشه یه همچین چیزی تو رویاهام بود .

    امروز که مریم بانو داشتن گوشت و مزه دار میکردن و گفتن که طبق قانون سلامتی( هنوز نتونستم بخرمش) نباید از ادویه استفاده کنی منم تصمیم گرفتم برای ناهار هیچ ادویه ای به گوشت نزنم فقط سیر و برگ بو اونم به خاطر اینکه بوی گوشت رو دوست ندارم و واقعا خوشمزه شده بود خداروشکر که شما رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      میلاد شریفی تهرانی گفته:
      مدت عضویت: 1400 روز

      سلام به خانم حسنلو

      یه نکته ای رو لازم دیدم اینجا در پاسخ به یکی از جمله هایی که نوشتید عرض کنم. اونم اینکه هیچ گوشتی اعم از گوشت بره، گوساله، گاو، بوفالو، مرغ، کبک، بلدرچین، ماهی، میگو، خرچنگ و … در ذات هیچ بو و طعم بدی نداره. اون چیزی که ما با عنوان بو و طعم زخم میشناسیم در واقع ماده ی سمی به نام فرمالدهید هست که توی گوشت ها تجمع پیدا میکنه. عموما گوشت های با کیفیت پایین که تحت استرس قرار گرفتن یا خوراکشون خوراک مناسبی نبوده این ویژگی رو پیدا میکنند. در نتیجه اگر حیوان چه خشکی زی چه آبزی در شرایط طبیعی رشد کنه و محل زندگیش هم سالم و طبیعی باشه و خوراکش هم طبیعی و متناسب با خودش باشه نه تنها گوشتش هیچ بوی بدی نداره بلکه کاملا خوشبو و لذیذه. تمام این بوها و طعم های غیر عادی از زمانی ایجاد شده که ما این حیوان ها رو پرورش دادیم. برای همینه که گوشت شکار در حیات وحش اینقدر خوشمزه و لذیذه. با ارادت و احترام و اینها مطالبی بود که از استاد گرانقدر، دانشمند نمونه ی جهانی، پروفسور شادپور ملک پور، دانشمند شیمی آموختم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سمیه حسنلو گفته:
        مدت عضویت: 1595 روز

        سلام خدمت شما دوست گرامی. ممنونم از اطلاعاتی که دادید.اصلا فکر نمی کردم چنین چیزی باشه و همیشه فکر میکردم این بو ذاتی واقعا دست بردن ما آدما تو اکوسیستم چقدر باعث تغییر اون شده به قول شما من هم از چند نفر شنیده بودم که گوشت شکار خوشمزس طوریکه همون جا کبابش میکنن و میخورن ممنونم

        از اطلاعاتی که دادید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نگین فلامرزی گفته:
    مدت عضویت: 1704 روز

    سلام به استاد توحیدی خودم و مریم جانم که هر روز در انرژی تر و زیباتر میشه

    وای چقدر بازیتون بینظیر بود بینظیر چقدر حرفه ای تر شدیند،وقدر تمرکزتون بالاهست تو بازی وباخودتون در صلح هستند که من عاشق این در صلح بودنتون هستم و دارم این و تو ذهن خودم قویتر میکنم که با آموزشهای شما با خودم در صلح باشم و هر کاری که انجام میدم خودم و تحسین کنم که من هم توانایی انجام هر کاری را دارم

    اینا از شما آموزش دیدم خیلی حسن خوبه خیلی احساس خوشبختی میکنم و خدارا هزاران هزار مرتبه شکر میکنم بابت این آرامشی که دارم

    من هر روز با دیدن خودم و تحسین کردن خودم لذت میبرم

    شکر گزاری از سلامتی که دارم و هر روز هم بیشتر و بیشتر میشه

    پیاده روی که میرم دیدن این آسون ابری ،گلهای زیبا که بوش مستم میکنه

    ،درختهای زیبا و تازه که چقدر رویایی و شگفت انگیز،کنارش می‌ایستم و صدای پرندگان و می‌شنوم و از شدت خوشحال بغض گلوم و میگیره که چقدر زیبا هست این طبیعت زیبا و دوست داشتنی و موقع پیاده روی از خدای مهربان می‌خوام هدایتم کنه به زیبایهای بیشتر و نعمتهای بیشتر هر روز به جای زیبا هدایت میشم که اصلا خودم فکرشم نمی کردم اینجا که من چندین بار اومده بودم چرا ندیده بودمش و همش بخاطر هدایت خدای مهربونم خدا را هزاران هزار بار شکر بخاطر این هدایت‌های زیباش

    خدایا شکر که تسلیمش شدم و اجازه میدم من و هدایت کنه به اسانیهای بیشتر و لذتهای بیشتر،

    و این جمله که خدایا من می‌خوام لذت تجربه کنم،شای تجربه کنم اون من و به بهترین جاها هدایت می‌کنه و این یعنی خوشبختی

    خدایا من و تو این مسیر هدایت کن که قانون جهان هستی و بهتر بفهمم و بهتر عمل کنم

    هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر این فراوانی و ثروت که در زندگی استاد عزیزم و مریم جان هست و من و دوستان عزیزم به این باور میرسیم که میشود ماهم داشته باشم کافیه باورهای اشتباه مون و بشناسیم و جاشون و با باورهای درست عوض کنم به راحت ترین راه و آسان ترین راه ماه هم به نعمت و ثروت فراوان میرسیم

    خداوند از بینهایت بینهایت راه به ما ثروت و نعمت میدهد

    ما هم میتونیم زندگی رویایی مثل استاد داشته باشیم

    که این حس خوبی که دارم نشانش اتفاقات خوبی که داره برام رخ میده و آرامش ،آرامشی که دارم

    خدایا هزاران هزار مرتبه شکر شکر

    سلامت و شاد ،ثروتمند و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محمد کاظمی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1053 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز گرامی واقعا این فایل جدید زندگی در بهشت عالی بوده واقعا تحسین میکنم بدن های عضلانی و قوی شما رو واقعا تحسین میکنم بازی پینگ پنگ شما رو استاد عزیز و خانم شایسته مهربان خوش اخلاق واقعا من که حسابی از بازی شما لذت بردم که اینقدر دقیق با تمرکز بالا بازی کردین

    باید به شما استاد عزیز و خانم شایسته عزیز تبریک بگم که چقدر تو این بازی پیشرفت کردین الان حرفه ای شدین برای خودتون من ک حسابی عشق کردم من وقتی فایل شما رو تماشا میکردم در مزرعه بودم مشغول آبیاری مزرعه بودم برای کشت برنج وقتی داشتم بازی زیبا شما رو میدیدم آنقدر محو تماشا شدم که اصلا نفهمیدم کی آب پر شد رفت به قسمت بعدی مزرعه

    آنقدر برام جالب دیدنی بود که اصلا انگار منم یکی از تماشا گران حاضر اون لحظه کنار شما بودم که با اشتیاق داشتم تماشا میکردم این بازی خیلی جذاب رو استاد واقعا شما رو تحسین میکنم واقعا عالی بودید

    در مورد سوال شما که گفتید از چه چیزی لذت می‌برید؟

    1{از آهنگ زیبایی که جایی شنیدم و خوشم اومد و دانلودش کردم و به صورت مداوم گوش دادن لذت میبرم }

    2{ از کاری که خودم با کمک خداوند انجامش میدم ولی از سر انجامش هیچ خبری ندارم و به درستی انجام میشه خیلی لذت میبرم }

    3{از قدم زدن در یک مسیر طولانی}

    4{دور زدن با ماشین از مسیر های ناشناخته که اصلا نمیدونم به کجا ختم میشه}

    5{رفتن تو دل جنگل ناشناخته که از شدت استرس که گم بشم میترسم ولی یه حس لذت بخشی دارم که خیلی قوی تر از ترس منه و میگه برو جلو در روز کمتر ولی در شب بیشتر دوست دارم چون هیجان عالی داره }

    6{از خوندن کامنت های عالی و داستان های عالی و لذت بخش دوستان که واقعا قابل تحسین هستن همشون }

    در این لحظه تو فکر فرو رفتم که دیگه از چی لذت میبرم انگار تموم لذت های وجودم فراموش کردم

    7{لذت بردن از یه جاده جنگلی که مسیرش نامعلوم باشه}

    8{منچ یا کارت بازی کردن با پدر مادر خواهرم}

    9{نگاه کردن فیلم های اکشن ترسناک خیلی کم ولی خب برام جذابه}

    10{من عاشق والیبال و پارکور هستم و خیلی از این دوتا رشته ورزشی لذت میبرم واقعا هیجان انگیزه برام }

    11{مسافرت رفتن خیلی دوست دارم و لذت میبرم ولی کم مسافرت رفتم میخوام بیشترش کنم چون واقعا دوست دارم همه جا رو ببینم تجربه کنم}

    و در مورد حرف مردم که سوال پرسیده بودید :

    اول خیلی حرف مردم برام مهم بود که چیکار میکنم چی میپوشم چی میخورم همه اینا روم تاثیر داشت ولی از اون موقع ای که حدودا نزدیک یک سال میشه ولی به طور مداوم رو خودم کار نکردم ولی فایل های که از شما دیدم خیلی روم تاثیر گذاشت که اصلا حرف مردم هیچ تاثیری رو من نداره و من فقط با افکار خودم شرایط خودمو خلق میکنم به این قانون به صورت مداوم عمل نکردم ولی بعضی مواقع که عمل کردم خیلی بهم کمک کرد ولی دارم سعی میکنم که تعهد قوی به خودم بدم نسبت به فایل های شما استاد عزیز که بتونم به صورت لیزری خودمو تو مسیر درست قرار بدم از نعمت های بینهایت خداوند بهره‌مند بشم خدارو سپاس گذارم که شمارو سر راه زندگی من قرار داد که بتونم قدم بزارم رو ترسهام البته خیلی کم ولی قدم برداشتم که همینم برام خیلی سخت غیر ممکن بود ولی انجامش دادم و سپاسگزارخداوندم هستم و همچنین شما که این‌مسیر درست رو به همه ما آموزش میدید واقعا سپاسگزارم

    در مورد حرف مردم ک برام مهم نباشه دوست دارم کار هایی که تو وجودم دوست دارم انجام بدم بدون در نظر گرفتم هیچ چیز انجام بدم لذت ببرم که دارم روش خیلی کار میکنم

    رو ارزش لیاقت خودم رو عزت نفس خودم

    خیلی خیلی ممنونم وقت گذاشتید کامنت من رو که میدونم خیلی نواقص توش دارم داشتم رو مطالعه کردید سپاسگزارم

    از خداوند میخوام همه مارو به راه راست هدایت کنه راه کسانی که به آنها نعمت داده

    استاد عزیز میخواستم یه تعهد کتبی تو این سایت بنویسم که فراموشم نشه و من همش بتونم تا آخرین روز زندگیم بهش پایبند باشم اینه که من مدت عضویت 269 روز رو دارم ولی اعتراف میکنم این تعداد عضویت اصلا به صورت دائم نبوده و من بعضی وقتی حتی شده من 5 روز هم اصلا به سایت سر نمیزدم و هیچ فایلی هم گوش نمی‌دادم ولی از این تاریخ به بعد میخوام شروع کنم یعنی عضویتم به 270 روز رسید به صورت لیزری شروع کنم از فایل روز شمار تحولی زندگی من و قدم اول ستاره قطبی رو که به صورت مداوم تمرین کنم و بعد هر ماهی که گذشت بیام کامنتی در سایت بزارم از تعهدی که دادم و نتایجم با تلاش هام بگم که هم رد پایی برام باشه هم برام باور پذیر بشه که می‌شود ممنونم سپاسگزارم از شما استاد گرامی و خانم شایسته که این فایل های طلایی و بی‌نظیر رو در اختیار همگی ما در این سایت قرار دادید

    استاد جان بینهایت ازتون تشکر میکنم خیلی دوستون دارم

    در پناه خدا شاد سلامت ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    خدا نگهدارتون باشه

    تاریخ :26\2\1402

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حوری گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    با سلام به استاد عباسمنش عزیز

    ابتدا خداوند را بابت آشنایی با شما بسیار سپاسگزارم

    و باید بگم که در من در طول 3 سال گذشته که باشما آشنا شدم و از محصولات شما استفاده کردم زندگیم در تمام ابعاد از سلامتی و روابط تا ثروت و شادی و آرامش رشد بی نظیری داشته و از این بایت از شما و آموزش هایتان بی نهایت متشکرم.

    با توجه به اینکه در شرایط کاری جدیدم گاهی اوقات هفته ای 2 بار فقط می توانم به سایت مراجعه کنم. اگر بخشی در سایت وجود داشته باشد که لینک فایل های دانلودی یک ماه اخیر را نشان می دهد برای بنده و شاید افرادی مشابه من مفید خواهد بود، ممنون میشم اگر چنین بخشی را به سایت اضافه کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    منیره ملاباقری گفته:
    مدت عضویت: 850 روز

    به نام الله مهربان وبخشنده که ما رو بی دلیل نیافرید.

    سلام ودرود بی پایان به استاد عزیزم ومریم جان نازنینم.

    تحسین میکنم این حداز تعهد در ورزش کردن ، چقدر مریم جان تلاش وتمرکز برای یاد گیری این ورزش میزارن وماهم از مریم جان یاد میگیریم که هرچیزی که حتی اولش ی کم بلد نیستی وبرات مشکل هست با تمرین وتکرار واستمرار در اون مسیر میتونی به موفقیت بالایی برسیم‌.

    تحسین میکنم استیل زیبای خانوم شایسته ی عزیز واستاد رو که انقدر تعهد واراده دارن و باپشتکار به اون چیزی که میخوان ، می رسن

    حالا میخوام از چیزهایی که من در طول روز ازشون لذت میبرم رو بنویسم.

    من از جیگر خوردن دو نفره ی خودم وهمسرم بسیار لذت میبرم.

    از رانندگی کردن بدون استرس خیلی لذت میبرم.

    از حرف زدن با بچه هایم در مورد قانون جهان هستی بسیار لذت میبرم.

    از دورهمی با دوستان هم فرکانسی خیلی لذت میبرم.

    ازاینکه سحرخیز باشم وصبح زود بیدار بشم خیلی لذت میبرم.

    ازآشپزی کردن خیلی خیلی لذت میبرم وبا عشق غذا رو درست میکنم.

    ازاینکه توی روز میتونم ذهنم رو کنترل کنم وجلوی افکار منفی خودم رو بگیرم واحساس خودم رو خوب نگه دارم خیللللللی لذت میبرم چون دارم قلق ذهنم رو میفهمم.

    از نشستن پای فایلهای 12قدم و نکته برداری کردن درمورد اون فایل وکامنت گذاشتن خیللللی لذت میبرم .

    سوال دوم ، من اگه نگران حرف مردم نبودم با همسرم هرجایی که موسیقی پخش میشه دستش رو بگیرم وشروع کنم به رقصیدن.

    بتونم تو جمع به عشق زندگیم ابراز محبت کنم وترس نگاه دیگران رو نداشته باشم.

    بتونم خیلی راحت تر لباس بپوشم، روسری اصلا نپوشم وبا بلوز وشلوار بیام بیرون وراحت بچرخم.

    بتونم خیللللی راحت با پوششی که هیچ کس کاری بهت نداشته باشه شنا کنی.

    باهمسرم با لباسهای ورزشی به پیاده روی 2نفره بریم وحرف هیچ کسی برامون مهم نباشه.

    سوال سوم اینه که من وهمسرم خیللللی به باغبانی وگلکاری علاقه داریم.

    به پاستور بازی کردن با هم علاقه داریم.

    جیگر درست کردن در فضای سرسبز وخوش آب وهوا رو هم خیللللی باهم دوست داریم.

    خدایاشکررررررت برای این همه نعمت زندگی وخوشی هایی که ما ی وقتایی ازشون غافل میشیم وممنون وسپاسگزار استاد عزیزم هستم که به ما این خوشی های کوچیک رو با این فایلهای زیبا به ما گوشزد میکنن

    الهی هرکجا که هستین در پناه الله مهربان شاد باشین، سالم باشین ، ثروتمند باشین وسعادتمند در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهدی رازگردانی گفته:
    مدت عضویت: 2463 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    خداروشکر که منو توی این مسیر زیبا قرار داد

    استاد واقعا چقدر لذت بخش هست دیدن سریال زندگی در بهشت و نکته های زیبایی که شما بیان میکنید من همیشه تصور میکنم و تجسم میکنم که اومدم پیش شما و شما رو درآغوش گرفتم نمیدونم چطور بیان کنم و سپاس گذار خداوند باشم که منو با شما آشنا کرد استاد ازتون یه درخواست دارم که مثل قبلا از مرغ و خروس ها و گوسفنداتون هم مثل گذشته فیلم بگیرید تا ببینیم و کلی لذت ببریم استاد فقط اینو بگم من خدا شاهد است که فقط با گوش دادن به 4 جلسه به قانون سلامتی براحتی تونستم 11کلیو کم کردم واقعا از صمیم قلبم دوست دارم با آرزوی بهترین ها برای شما که اینقدر دوست داشتنی هستی دیشب خواب دیدم که اومده بودم پیشتون چقدر لذت بخش بود عاشقتم مرد خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فائزه خدابخش گفته:
    مدت عضویت: 2397 روز

    سلام سلام اساتید عزیزم و دوستان خوش انرژی

    دیشب که اسمون خوشرنگ بود و ماه هم نازوقشنگ بود و پرستوهام دررقص و سنجاقک هم در پرواز گفتم بیام کامنت بنویسم که نشد…

    امروزهم یه نم بارونی زد حس خوبی دارم ، لذتهای ساده برای من برف بازی، عطرزمین بارون خورده، مطالعه ، بوی کاغذ نو ، استشمام عطرگلها، جمع اوری میوه ی کاج :) که بگمونم کل درختای کاج ایران رو پرمیوه کنم :) به خونواده هیچی ازاینکه میوه ی کاج واسم بیارید نگفتم …ولی دیده بودن که بادخترعمه م باز دوتا میوه ی کاج کندم واوردم…اینا هم باعموم رفته بودن بیرون میوه ی کاج چیده بودن، داخل ماشین عموم جامونده بود بعد عموم روز بعد اومده بود میگفت بخاطراین میوه های کاج از اون سرشهر اومدم این سرشهر البته به شوخی گفت طرف خونه ما واسش کارپیش اومده بود… از دیگر لذتهای ساده، کش اومدن زیرنور افتاب ملایم ، پابرهنه روی ماسه های نرم ساحل قدم زدن ، جمع اوری صدفهای رنگارنگ …

    پابرهنه قدم زدن رو چمنها، نوشیدن یه لیوان اب خنک مخصوصا زمانیکه خیلی تشنه ام.‌.. بستنی اووووم بستنی مخصوصا شکلاتی باشه…نوشتن ، نقاشی کشیدن، ساخت یک مجسمه ی کوچیک خمیری، بازی با حیوانات و نوازششون و غذا دادن بهشون تماشای غذا خوردنشون مخصوصا اونایی که نرمالو و بامزه ن …البته من همین ماهی هم مخصوصا اوایلی که خریده بودم وتعدادشون زیاد بود ساعتها مقابل اکواریوم به تماشا مینشستم مخصوصا موقع غذا دادن بهشون دیدن واکنشها وذائقه متفاوتشون واینکه انصافا هرکدومشون واسه خودش یه شخصیت ورفتاری داشت واسم جالب بود …دیگه رفتن به شهربازی و وسایل هیجانی که وقتی سوار میشم جیغ بنفش بکشم… یا رفتن به کوه و فریاد کشیدن، ولی نمیدونم چرا دیگران نگران میشن میان میپرسن اتفاقی افتاده ، بنظرم فریاد زدن در دل کوه طبیعی میاد،گویا یه عده واسشون عجیبه… خواب راحت مخصوصا در اوج خستگی یا ماساژ مخصوصا وقتی احساس کوفتگی دارم… تماشای فیلم وانیمیشنی که دوست دارم، نوشیدن قهوه در ماگ موردعلاقه م باعطرگل و شمعهای وارمر، قدم زدن ،مخصوصا لحظاتی که بادخترعمه م میرم بیرون واینقدر میخندیم که میخونیم من مست وتو دیوانه ماراکه برد خانه …

    لذت چشیدن طعم خوراکیا ونوشیدنی ها،لذت خوردن ته دیگ …لذت گپ وگفت با دوستانم و خونواده

    لذت تماشاوخرید لوازم تحریری هنری ، لذت رفتن به کتابفروشی وخرید کتاب ، لذت تماشای کتابخونه م، مرتب کردنش و استشمام عطرکتابهام بقول اکهارت تول هرکدومشون یه عطری داره … راستی من قول انیشتین رو تاحالا نشنیده بودم اولین دفعه از خانم شایسته شنیدم که گفت به قول انیشتین یه سبد بلوبری و …. فکر کردم خانم شایسته به شوخی جمله رو به انیشتین نسبت داد، پس جدی جدی جمله از انیشتین بود :) گشت زدن در پینترست و تماشای ایده هاش هم واسم لذت بخشه …

    یوقتایی هم بیاد دوران کودکی میرم جلوی پنکه میگم آآآآآ شنیدن ارتعاش صدام لذت بخشه…

    اردیبهشت نور افتاب از پنجره زده بود به لوستر پذیرایی و نورهای سفید و رنگی رنگی روی سقف و دیوارو فرش تابیده بودن انگار که خونه مون ستاره بارون شده بود خیلی صحنه ش رویایی دوست داشتنی شده بود…منم پشت گوشیم سفید رنگین کمونی هست گرفتم مقابل نورافتاب دقیقا یه حالت کمون رنگین کمون رو روی سقف نشون میداد گفتم هورااا رنگین کمون ،یکی ازاعضای خانواده واسه شفام دعا کرد :) خیلی وقته رنگین کمون ندیدم امیدوارم یه بارونی بزنه رنگین کمون ببینم در آسمون … تماشای طلوع وغروب خورشید هم لذت بخشه مخصوصا غروبی که سرخ آتشین باشه …تماشای ماه وستاره ها در دل شب … مخصوصا یه ستاره ای هست خیلی درشت وپرنورو سفید ودرخشانه ، به دخترعمه م میگفتم این ستاره ی من هست ، اون نظرش این بود که کلا ستاره نیست وماهواره س،بنظرمن ستاره اومد … اون هم واسه خودش یه ستاره ای که رنگش سفید نبود انگار یه ذره طلایی میزد رو گفت اینم ستاره ی من هست ، پوشیدن دمپایی روفرشی پشمالوی عروسکی … اردیبهشت از درختا شاتوت چیدیم خوردیم ،من داشتم همچنان ادامه میدادم دیدم دخترعمه م دست کشیده شاتوت بعدی رو که چیدم روش پشه بود فوتش کردم گفتم نمیدونم تاحالا چندتا شاتوت باپشه خوردم ،اونم گفت دقیقا منم پشه ها رو که دیدم خُلقم منظورش اخلاقش تنگ شد…گفت اگه پشه خونت تامین شد که بریم که راه افتادیم …راستی ترکوندن ضربه گیر پلاستیکی حباب دارها رو نگفتم ، انصافا اون هم ترکوندنش لذت بخشه من ودخترخاله م دوست داریم … لذت یادگیری و تجربه ی امور جدید و بیشمار لذت دیگه

    از تجربه ی پینگ پونگم هم بگم

    من رفتم که سوباسا بشم ولی حریفم یه چی فراتر از کاکرو ، گلادیاتور از اب دراومد :) یعنیا در نبرد گلادیاتورها شدم کبود وسیا.. جدیا… یطوری پدرم باشدت سرعت وقدرت به توپ ضربه میزد که دقیقا نقاط اصابت توپ به بدنم کبود شد، بهش گفتم نیتت از خرید میز پینگ پونگ رو کشف کردما کمرهمت بستی به نابودی من ، ازاین به بعد باید با کلاه خود وزره و سپر بیام ، باورش نمیشد ضرباتش کبود کننده س میخندید میگفت چیزی نیست …فرداش که توپ به اون محکمی رو ترکوند و اثار کبودی رو نشون دادم باورش شد ، ولی همچنان فشنگ شلیک میکرد، البته مهارتش بیشتر شده بود به جای هدف گرفتن من میخوابوند داخل زمین … میگفت بازی کنم حرفه ای بشم برم بافلانیا بازی کنم کف کنن … گفتم مگه فلانیا هم پینگ پونگ بازی میکنن گفت اره اما حرفه ای نیستن،ولی از من بازیشون بهتربود یه چنددفعه باهم بازی کردیم برنده میشدن …

    گفتم عه بروز نداده بودی حالا واسه تو کف خوابوندن اونا ماروکه نده بر فنا…

    بگمونم دارم تاوان پس میدم … استاد گفتید واسه ورزش رفته بودید بعد کلیپ مثلا فان گذاشته بودن طرف وزنه برمیداره میفته روی پاش ، ظاهر قضیه این هست که بخندیم هاهاهاها ولی ورودیهای نامناسبه … انصافا تو ذهنم اومد بامزه س که شبیه این گربه تام وجری انگشت پاشون اسیب میدید ورم میکرد انگشت درهوا فریاد میزد… باخودم میگفتم دیگه کنترل ورودیا دراین حد لوسه … دوروز بعدش یه اقایی داشت از مسیر روبرویی میومد پاش گیر کرد به موزاییک قرقری پیچ پیچی شد خیلی خندیدم ، گفتم بیا حتما توجه به صحنه های فان دردناک واسه خودت پیش نمیاد، میشه واسه دیگران پیش بیاد بهشون بخندی ….سرمیزپینگ پونگ ،فان دردناک واسه خودم پیش اومد بهم میخندیدن…

    داشتم از تجربه ی پینگ پونگم میگفتم ، روز اول که باهدایت جوجه ای پیش میرفتم همون هدایتی که از جوجه ها میگفتید غریزی هست ، اونطوری بود ذهنم شبیه یه ورقه کاغذ سفید بود هیچ فکری نداشتم، ذوق واشتیاق داشتم و غریزی ضربه میزدم، اوضاع خوب پیش میرفت… روز بعدی اومدم سوباسا بشم بابام گلادیاتور شد…

    عضو دیگر خونواده هم که میگفت میدونستید منم پینگ پونگ بلدم گفتیم نه نگفته بودی… گفت قبلا دوران تحصیلم یکسال پینگ پونگ بودم … گفتیم خب خداروشکر همبازی دیگه مون هم بلده ، بعد که اومد بازی کنه صحبتهای خانم شایسته رو هم که شنیده بود دیگه اون از من جوگیرترشده بود حس سوباسایی عمیقا فراگرفته بودش ، توپ رو بوسید گفت برو ارزوت رو محقق کن ، توپ هم کنارش اوت شد و برداشت زد توسرتوپ گفت خاک برسرت که به حرفم گوش ندادی، مام کلی خندیدیم … بعد درضربه ی بعدی توپ و راکت رو باهم پرتاپ کرد گفتم خداروشکر که الحمدالله که ماشالله یکسال پینگ پونگ بلدبودی اگرنه الان خودت رو هم باتوپ و راکت شوت میکردی ، میگفت از دستم سُر خورد …

    چندروزی به همین روال سرمیز پینگ پونگ ما از خنده ریسه میرفتیم … اول تا راه بیفتیم دست گرمی طور وبی امتیاز پیش میرفتیم … الان یه چندروزی هست که 11امتیازی بازی میکنیم ،هرکی 4گیم ببره برنده س… فعلا در نبرد با گلادیاتور من بیشتر از 1گیم موفق به برد نشدم

    امروز دیگه اومدم بازی اساتیدم رو نگاه کردم انالیز کردم ، امیدهست که پیشرفتم بیشتر بشه …

    با اون عضو دیگه خونواده هم اول پت ومتی میرفتیم و خاله بازی طور ، الان ضرباتمون پینگ پونگ وبدمینتون و والیبال باهم قاطی پاتی شده … روزی دوساعت بازی میکنیم دیروز 4ساعت بازی کردیم…تا بعدا اگه سایرهمبازیها از فامیل هم اضاف بشن ببینم اونا چه میکنن

    واما بنعمت ربک فحدث دیروز بابام داشت میگفت بالای پشت بوم رو هم یه حالت گلخونه ای درست کنیم و گل سرخ رونده پیچکی بزنیم و فوتبال دستی هم بخرم بریم بالای پشت بوم فوتبال دستی هم بزنیم

    خیلی خوشحال شدم … سالها پیش دارت خریده بودم کسی همراهی نکرد، خودم هم بازی میکردم میگفتن بسه دیوارارو نابود کردی ..البته بابام علاقه ش از همون اول پینگ پونگ بوده ، شنا و کوهنوردی و پرواز منم کارتینگ خیلی سرعت رو دوست دارم، هرچی که سرعتی باشه ترن هوایی، دوچرخه سواری باسرعت ، البته سرسرعت پیش اومده که سرم رو به باد بدم ولی هنوزم سرعت رو دوست دارم …پینگ پونگ،شنا،بدمینتون، دوچرخه سواری که واسه همه ی اینا افراد همراه هم علاقه داشتم …کوهنوردی هم شاید اگه از بچگی کلاس کوهنوردی رفته بودم علاقه ش شکل میگرفت،الان دیگه حسش رو ندارم ولی اون زمان قابلیتش رو داشتم ، یاد خاطره ای افتادم بچه که بودم 5ساله م بود ، میدیدم داییم یه بشکه ی بزرگ اهنی برمیداشت میرفت بالاش بعد میرفت روی دیوارمشترک خونه مامان بزرگم و همسایه از اون بالا میرفت روی پشت بوم wcکه داخل حیاط بود وبعد خودش رو میکشید روی پشت بوم اصلی وقتی برف بود برفا رو پارو میکرد ، یا از درخت توتی که روی پشت بوم بود توت جمع میکرد، منم خیلی خوشم اومد قدم به بشکه که نمیرسید ولی کنتورگاز بود چی بود به همون دیوار مشترکه وصل بود منم یه روز ازش اویزون شدم وخودم رو کشیدم بالا رفتم روی دیوار مشترک ، شانس عالی همسایمون اینا یه تاب داخل حیاطشون گذاشته بودن بالای تاب داشتن عشق بازی میکردن ،یهویی مثال یه جوجه ی بیمحل ازبالای این دیوار مشترک پیداش شداولش یخ زدن بعدشوهرش فریادش بلند شد که اهای بچه تون از بالای دیوار بیفته چیکار میکنید خطرناکه بگیریدش، منم از شبهه جوجه به شبهه بچه شترمرغ مبدل شدم وتیزخودم رو رسوندم روی پشت بوم اصلی توتم روخوردم … جدیدا هم بام میریم بنظرمن که بیشتر از اینکه کوه باشه شبیه تپه س ، میبینم یه عده با این بیل بیلکاشون اسمش چیه از وسایل کوهنوردیه ، خیلی مجهز میرن بالا ، ماکه همچو بز کوهی میخرامیم

    کوه از نظر من همونی بود که در کجا بود یوسیمیدی بود نشون دادید… اون قسمت میگفتید بچه 9ساله کی باورش میشه ،باورای مارو جابجا کرد عجب شجاعتی …از نظر من کار اون بچه 9ساله شجاعت محسوب نمیشد ،بچه باورام رو جابجا نکرد ولی مادرپدرش چرا …. قبلا یه کلیپی دیده بودم بچه نی نی گیگیلی پوشک به پا بود همین کلاسای کوهنوردی میرفت از همون دیوار مصنوعی جای پاش رو پیدا میکرد میرفت بالا…یا مثلا نوزادهایی که از همون بچگی کلاس شنا میگذارن، اینا ذهنشون با اون ورزشه عجین میشه ،هرچند ازدید ناظربیرونی عجب شجاعتی میاد ،واسه خود اون فرد ترس بزرگی نبوده، همون قضیه ی ترسای ادما باهم متفاوته دیگه…درباورام میگنجید پسره 9ساله کوهنوردی کنه ، چون اولین دفعه نی نی گیگیلی کوهنورد دیده بودم ولی حقیقتا در باورام نمیگنجید مادروپدرش چطوری راضی بودن فرزندشون از اون کوه بالا بره … واقعا متعجب بودم ، بنظرم توحید قوی داشتن کنترل ذهن و شجاعت زیاد

    نمیدونم هنوزم یادم میاد چشمام گرد میشن … البته به بچه میتونم از این زاویه نگاه کنم که تحسین شجاعت ، شجاعت میاره… یا از این زاویه که هرکاری امکان پذیره وهیچ ناممکنی نیست

    من کودکی که کلاسی نرفتم ، هرچی تجربه کردم با خونواده وفامیل بوده و مدرسه ودوستان، خودم همیشه تصورم این بود که ورزشایی که نشونه گیری داشته باشن رو دوست دارم ،بسکتبال بنظرم جذاب میومد اولین ورزشی که رفتم بسکتبال بود بعد که تجربه ش کردم دیدم فقط باهمون قسمت که وایسی جلوی تور توپ رو شوت کنی اکیم … ازنظرم خیلی ورزش پرتحرک وتمرکز چندجانبه ای اومد که هم توپ رو بزنی زمین هم حواست باشه کسی توپ رو ازت نزنه هم جاخالی بدی هم شوتش کنی سمت تور وقتی زیاد میشه ((هم)) حوصله م میشه کم، مثل فوتبال، زمین وسیع و تایم طویل وتعداد کثیر حوصله ی منم میشه قلیل، خصوصا اگه بازی ایران باشه که نیستن قدیر…فوتسال بازی نکردم اما تماشای بازیش رو دوست داشتم زمینش کوچیک بود تا زمانی که وحید شمسایی بازی میکرد قوی هم بود نگاه میکردم… بعدا رفتم والیبال که نسبت به بسکتبال بیشتر خوشم اومد، و با یکی از دوستانم هم میرفتیم پارک ضربه زدن به توپ رو تمرین میکردیم ، بازی والیبال خوب بازی میکردن خیلی دوست داشتم وبافامیل تماشا میکردیم …

    بدمینتون هم تفریحی با دوست و خونواده و فامیل بازی میکردم و بازی میکنیم…پینگ پونگ هم داخل مدرسه تجربه کرده بودم خوشم اومد… اما هنوزم ورزشای نشونه ای که امتحان نکردم رو میبینم جذبش میشم ، الان جدیدا حس بولینگ هم گرفتدم

    کلا قبل اشنایی با قوانین هم زیاد اهل بازی بودم با دوست وفامیل وخونواده … از بچگی عاشق میکرو وسگا بودم دیگه پولمون به سونی و… نرسید همون میکرو هم یبار سوخت، بابام پول خریدش رو نداشت… دوتاازپسرعمه هام پولشون رو روی هم گذاشتن واسه تولدم میکرو خریدن…خداروشکر نزدیک 90 درصد وقتا واسه بازیها وتفریحاتم همبازی وهمراه با علایق مشترک داشتم ، حتی واسه فیلم دیدن من یه اخلاقی که دارم هردودقیقه یکبار فیلم رو استپ میزنم یا یاد یه موضوعی میفتم یا سوالی واسم پیش میاد ، بعد این اخلاقم شدیدا روی اعصاب یسری ادماست …مثلا گاهی سوالم میتونه این باشه استپ بزنم بعد بگم وااااای یعنی بنظرت الان چی میشه … طرف هم با یه نگاه خشمگین ،مستاصل و بهت زده مجموع همه ی اینا میگفت بجان خودم بجان خودت بخدا منم اولین دفعه س که دارم میبینم دودقیقه صبرکنی استپ نزنی معلوم میشه چی میشه :)) ولی بگمونم دیوونگی خونش پایین میفتاد برای اینکه تکمیلش کنه میومد دنبال من که باهم فیلم ببینیم :)) اتفاقا بیشتر تعداد فیلم وانیمیشن هم با همین ادمی که ازدست من دیوونه میشد دیدم …افرادی هم بودن که بااین اخلاقم اکی بودن ازشون میپرسیدم من هردودقیقه یبار استپ میزنم اعصابت خرد نمیشه ، میگفتن نه اتفاقاجالب و هیجان انگیزه …

    خداروشکر تجربیاتم باعث شده حس کنم وقتی زمانش برسه که وارد رابطه عاطفی بشم یا کلا بای دیفالت علایق وسلایق مشابه بامن داره یا خودکار همونی میشه که من میخوام یاحتی اگه ازدستم دیوونه هم بشه بازم خودش دنبالم میاد…کامنت اقای عطارروشن در مورد تغییرات همسرش هم کلی باورهام رو جابجا کرد… الان پدرمن که اصلا هیچ حس شوخ طبعی وخنده رو بودن نداشت میبینم که شوخ طبع و خوش خنده شده خیلی از رفتارهاش شگفت زده م میکنه … تاقبل اشنایی با قانون عشق من وبابام از اون عشقای شترمرغی بوده بازم خداروشکر که شتری نبود مرغم هم داشت…الان شتراش کیش کیش شدن ، ته مانده ای از مرغهاش موندن منظورم ته مانده هایی از عشق شترمرغی هست که ایشالله ماشالله اون هم به عشق ادمیزادی مبدل میشه …

    واما بنعمت ربک فحدث یه چندمورد نشانه ی جالب دیگه هم اتفاق افتاد یکی اینکه خبررسیدخواستگارم که قصدمهاجرت به المان یا کانادا رو داشت از کالیفرنیا سردرآورد، یکی اینکه دوستم از تغییرات دکوراسیون خونه ش واسم عکس میفرستاد و لوازمی که واسه اشپزخونه میخرید و منم تحسین میکردم ،بعد جالب بود خواستگار تماس گرفت که مغازه لوازم خونگی داشت و واسه مغازه ش شاگرد داشت وخونه وماشین خارجی..‌البته همون سال اول اشنایی باقانون هم یه خواستگار پیگیر اومد که مهندس بود وعمان زندگی میکرد و درآمدش 20 میلیون بودو ماشینش به پول ایران 3میلیارد که از همون اول اشنایی با قانون موارد ونشانه هایی که اتفاق میفتاد ایمانم رو برای ادامه دادن مسیر تقویت میکرد ، من میگفتم نشونه س که من به اون موقعیت وشخصیتی که از خودم انتظار دارم دست پیدا میکنم،بعدش ازدواج …دیگران میگفتن فرصتهایی هست که تو میسوزونی … اگه اشتباه نکنم هفته ی پیش بود که دوبار تماس ازدست رفته روی گوشیم دیدم که هردو هم پیش شماره خارج از کشور داشت، بعدسرچ کردم دیدم واسه کاناداس یا امریکا … به خونواده که گیر داده بودن فرصتها رو میسوزونی گفتم بیا فرصتها همیشه هستن نشونه هاهم حاکی از فراوانی فرصتهاست ، من که تاحالا از پاکستان هم به گوشیم تماس نداشتم حالا از کانادا یا امریکا تماس دارم … فرداش هم شماره از پاکستان اومد روی گوشیم که یخ زدم از قدرت کلام… باخودم میگفتم چقدر خوب میشد که اون پاشنه های اشیل اساسیم و باورای درب وداغونم هیچ هم درب و داغون نیست باورای سابقم که نیاز به تحول دارن به همین سرعت درست میشد

    البته از بعد دوره ی راهنمای عملی دستیابی به رویاها که مبنای زندگیم رو گذاشتم زندگی در لحظه و لذت بردن، ارامشم و لحظات شادم بیشتر شده، دارم از لحظه هام لذت میبرم شکرخدا لذتهای بیشتری وارد زندگیم شدن:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام مجدد

    فیلم رو دیدم و حیفم اومد ننویسم

    موقع باز کردن نزدیگ بود خین و خین ریزی بشه ،استاد یاد موتال کومباد افتاد و زن شمشیر زن که استاد شایسته بود.

    خدا بخیر کرد که عصبانی نشدن اساتید

    تبریک میگم رستوران برزیلی رو آوردین خونه

    تحسین میکنم عشقتون به همدیگه،ثروتتون،خلوص و ساده بودنتون،پرادایس قشنگتون و آزادی مالی،زمانی،مکانیتون رو

    قائم بذات بودن اساتید برام الگو است

    تحسین میکنم اون جسم خوش فرمتون و اون انرژی فوق العاده زیادتون رو

    زمانی که برای تیز کردن اره ها می‌گذاریم خیلی مفیده

    انتخاب و نظر همدیگه با منطق ارزشمنده

    وقتی منطق باشه همه چی انجام میشه

    چه کبابی درست کردید ،خدایا شکرت

    نوش جانتون،دهنمون آب جاری شد

    جوک 3 نفر لر و ترکیدن خیلی باحال بود سپاس

    امتحان کردند جواب داد

    باز هم صدای خدایا صد هزار مرتبه شکرت استاد

    نشانه توحیدی بودن دوره هاشونه

    الهی شکرررررررررت

    استاد جان سپاسگزارم

    استاد جان سپاسگزارم

    خدا قوت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: