سریال زندگی در بهشت | قسمت 102 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    413MB
    35 دقیقه
  • فایل صوتی سریال زندگی در بهشت | قسمت 102
    32MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

205 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ادریس بهمدی گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته فعال،من عاشقتونم الان حدوده ۳هفتست دارم سریال زندگی دربهشتو نگاه میکنم کلی تمرکزم رفته روی خواسته هام کلی چیز یاد گرفتمو دارم یادمیگیرم اصلا ببین من هرچی ک میخوامو شما دارین.. واسه همین من خیلی ذوقو شوق دارم برای دیدن این سریال خیلی حال میکنم لذت میبرم که این سریالو تماشا میکنم خیلی تغییراته بزرگی توی زندگیم توی روز هام بوجود اومده با دیدن این سریال با حرفای ارزشمندو تجربه های شیرینی که از شما میشنومو میگیرم.الهی شکر برای وجودتان❤️

    من انقد ک با دیدن این سریال قرقش میشم

    ک خودمو اونجا تصور میکنم اونجا حضور پیدا میکنم

    فهمیدم که چقدر جهان پر از فراوانیه

    فهمیدم چقدر دوروبرم زیبایی وجود داره..

    فهمیدم بابا میشه.. میشه ب هرچی ک بخوام برسم

    کلی چیزای دیگه ک انقد الان واسه گفتنش ذوق دارم ک نمیتونم بیانشون کنم…

    عاشقتونم..

    خدواند یارو نگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ادریس بهمدی گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته فعالو بانمک.

    بابت این سریال خیلی خیلی ازتون تشکر میکنم

    همش حسم از خیلی وقت پیش بهم میگفت برو تو سایت یه سر بزن چرا الکی ثبتنام کردی برو تو سایت.. من نمیدونستم باید چیکار کنم اگه بیام توی سایت ولی وقتی اومدم یدفه دیدم همینجوری داره برام راها باز میشه ک چیکار کنم… حدود یک ماهه دارم سریال زندی در بهشتو دنبال میکنم جدا از فایل های رایگانی ک گرفتم از سایتتون،

    من از این سریال خیلی درس ها گرفتم خیلی تجربه ها کسب کردم

    خیلی واسم سود آورو تکمیل کننده ی سری از باور های منه…

    خیلی تغییراته مثبتی تو خودم دار میبینم

    توجهم ب زیبایی های دوروبرم خیلی بیشتر شده

    فهمیدم که جهان پر از فراوانیه..

    اصلا اونقد که این سریالو من نگاه میکنم ذوقو شوق دارم برای دیدنش ذوقو شوق میکنم با دیدنش اصلا نمیشه بگم

    من وقتی سریالو میبینم انقد ک قرقش میشم انگار خودم توی پارادایس حضور دارم.. 😃

    من هرچیزی ک میخوامو شما دارین واسه همین ی جاهای سریال قشنگ رو هوام روی زمین نیستم😃

    من عاشقتونم.. من عااشقتوووونم..

    با وجود شما زندگی من زیرو رو شده…

    خیلی چیزها از شما یاد گرفتم..

    خیلی روح من داره هروز آگاه میشه داره،

    خیلی بیشتر خداروحس میکنم واقعا برای زندگی من در لحظه شده…

    ممنونم ازتون❤️ خداوند یارو نگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    حیات گفته:
    مدت عضویت: 1208 روز

    سلام استاد عزیز مریم عزیز و دوستان

    دیشب یک اتفاق جالب برای من افتاد که حسم بهم گفت باید بیام بنویسم و تصمیم گرفتم در قالب مجموعه ای از عملکرد به قانون براتون بنویسم

    و هدایت شدم به این فایل

    و خیلی خوشم اومد از حرف استاد که گفتن راه بقیه را نرید خودتون هدایت بخواهید مسیر شما بهتون گفته میشه

    منم در همین قالب براتون تعریف میکنم فقط که به قدرت قانون وقتی در کنار هم عمل میکنیم پی ببریم

    (ستاره قطبی) یک شب برای تمرین ستاره قطبی نوشتم خدایا دلم میخواد فردا با یک ادم عالی اشنا شوم و فردا صبحش از طریق همین سایت و مصاحبه استاد با مهندس محمدرضا شعبانعلی اشنا شدم و پیگیر شدم دیدم سایت متمم را دارند و چقدر ادم با علم و مفیدی هست و مطالب سایتشون هم عالیه

    برای خودم سیو کردم و گذشت

    و مدام با خودم تکرار میکردم خدایا من میدونم مشکلم عزت نفس اما نمیفهمم کجاش(قدرت سوال) ، چکار کردم با خودم که روز به روز احساس میکنم فرو میرم منی که توانمندم فکر میکنم اعتماد به نفس دارم

    جالبه من ۳ بار کلمه مذاکره را در بک روز دیدم و یکدفعه افتاد که اااااا محمدرضا شعبانعلی در مورد مذاکره توی سایتش مینویسه رفتمممممممم و اونجا برخوردم به فایل عزت نفس حسم بهم گفت باز کن (شهود) با اینکه نمیخواستم چون فکر میکردم حتما باید از فایل های استاد یا یک روانشناس باشه ولی گفتم چشم(تسلیم)

    و……………..وقتی گوش کردم و گفت خودش هم به این دلایل عزت نفسش کم بوده دیدممممممم دقیقا مشکل من خودشه یکدفعه انگار یک غده سرطانی از وجودم در اوردن همینکه ریشه ایرادم را فهمیدم(هدایت)

    و چنان شادی وجودم را فرا گرفت انگار ازاد شدم

    جالبه دیروز من یک کامنتی خوندم در مورد یکی که نوشته بود من بعد ۲سال کار کردن روی خودم تااااازه فهمیدم بازی میکردم و تازه درکم زیاد شده از قانون

    منم همون جا خیلی تحسینش کردم(قدرت تحسین) گفتم ایشالله شاد باشی همیشه یعنی میشه منم به درک از قانون برسم عمیق تر ؟ و اصلا نگفتم وااااای ۲ سااااااااااال و حس بد دادن به خودم

    بجاش گفتم ایول پس کارم درسته زود نتیجه گرفتن نیست تکامله (احساس خوب مساوی اتفاقات خوب)

    و کلی حسم خوب شد از کامنت طرف و چند بار تکرار کردم خدایا درکم را زیاد کن(قدرت درخواست با حس خوب)

    و دیگه بهش فکر نکردم و فقط گفتم اشکال نداره طول بکشه میریم جلو( نچسبیدن به خواسته)

    که بعدش اون اتفاق عزت نفس افتاد و اون حس رهایی که در ادامه شبش از شدت شادی خوابم نمیبرد

    یکدفعه حس کردم همه جا پر از عشقه گفتم وای خدایا تو همه جا هستی ماییم که سد شدیم ،اون لطیف بود شاد بود پر انرژی و درون من جریان داشت

    یکدفعه یک چیزی اومد توی ذهنم از شمس خونده بودم (به دنبال عشق نرو ، راه هایی که سد شده جلوی دریافت اون را پیدا کن و باز کن)

    و بعد بازم اومد توی ذهنم که ببین در مورد پول و احساس شادی و عشق و ….. هرچیزی که بخوای داستان همینه ،پول همه جا هست ،

    این انرژی جریان داره و وقتی جریانش بیاد در شما ، شما میشوید خالق

    اگر نتونه بیاد نمیتونید خلق کنید

    و ادامه اومد :

    افکار و باور بد انرژی بد هستند نمیگذارد این جریان وارد شه ، انرژی خدا تا میخواد وارد بشه میخوره به اینها و برمیگردد

    احساس گناه انرژی بد هست نمیگذارد انرژی کیهان و خدا وارد بشه

    ووو و عزت نفس وای خدا عزت نفس ، اینکه لایق ندونی انرژی است و مثل سد وایستاده جلوی انرژی خدا و کیهان

    و اینقدر این انرژی لطیف و سبک بود که فهمیدم چرا وقتی خشمگین هستیم و ناراحت و ترسیده نمیتونه وارد بشه

    و تا زمانی که این سد ها باشه و انرژی در تو نیاد که نتیجه ورود اینها میشود احساس خوب(تازه فهمیدم چرا استاد میگه اگر در شرایط بد سعی نکنی احساست را خوب نکنی الهام دریافت نمیکنی ، اصلا انرژی نمیتونه وارد بشه میخوره به انرژی های منفی که داره از ما ساطع میشه با افکار و نا امیدی و ترس و…‌)

    و در نتیجه هدایت دریافت نمیکنی تو خالق نمیشوی نمیرسید

    و من به درک جدیدی رسیدم من با عمل به قانون تا اونجایی که بلد بودم خواسته ای که فکر میکردم ۲ سال دیگه بهش میرسم همون شب مقداری اگاهی بهم داده شد

    و اینقدر بهم در درک چرا احساس خوب مساوی اتفاق خوبه کمک کرد

    و باز هم بهم الهام شد که برو بنویس

    گفتم چشم

    من ۳تا از سد ها را گفتم

    اما حسادت ، کینه، ترس، خشم، نفرت، ناامیدی ،شرک

    و…اینها هم جزو سدها هست

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم ،من قدم های بعدی را نتونستم تهیه کنم چون حس کردم خدا میگه هنوز تو این ها مشکل داری و دیدیم بله عزت نفس هست و دوباره اینطوری به مشکلم هدایت شدم با قطع شدن جریان پولم که دورها را سرسری نگذرونم(تمرکز ) ، اون کامنت اون دوست عزیز هم زیر پست جبر یا اختیار بود که خود اون فایل هم عالللیییی بود مرسی

    واقعا سپاسگذار وجودتون هستم

    💫💫💫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1481 روز

    باسلام خدمت استادعزیزم

    این فایل هم هدایتی بودبه خداگفتم اون چیزی که بایدببینم وبشنوم روبهم بگوکه این فایل اومد

    خدایاشکرت که این قدرواضح جواب سوالات بندگانتومیدی

    این که به چی علاقه داری داشتم فکرمیکردم این فایل جواب من بود

    خدایاشکرت که هرلحظه درحال هدایت ماهستی وکمکمون میکنی تازندگی سرشارازثروت وفراوانی ونعمت وسلامتی داشته باشیم

    درپناه الله یکتاشادوسربلندباشید♥️♥️

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    علیرضا نقدیان گفته:
    مدت عضویت: 1709 روز

    روز 104 – روز شمار تحول زندگی من

    .

    .

    دقیقا استاد بارها نمونه این رو دیدم که افرادی که غرور اینجوری داشتند همون چیزی که گفتید بعدش مجبور شدن که بروند کارهای خیلی سطح پایین رو انجام بدهند که من هم چندین نمونه از اون رو دیدم واقعا چه دیدگاه خوبی هست اینکه مسخره شدن توسط دیگران رو بتونیم پله کنیم و انگیزه بگیریم برای موفقیت خودمون این برای من خیلی جالب هست چون من بعد از یک تایمی متوجه شدم که خودم باید انگیزه بدم بدم به خودم برای انجام هر کاری و این خیلی جواب میده چون خودتی و خدای خودت خدایا شکر

    .

    دقیقا استاد واقعا زندگی کردن اونجوری که خودت دوست داری زندگیت رو برات بهشت میکنه یه جمله ای رو دیروز شنیدم از یکی از رپر های ایرانی مورد علاقه خودم که میگفت اگر بدونید که مردم برای یه سردردشون بیشتر از مرگ شما همیت میدهند هیچوقت برای حرف دیگران زندگی نمیکنید و بهم الهام شد که بیام اینجا بگم و این جمله رو زمانی که شنیدم از اون جمله ها بود که من رو میخکوب کرد و اصلن دیوانه کننده بود و چقدر درست بود از همون اول هم که با قانون آشنا نبودم خیلی از رسم های جامعه و کارهایی که بقیه انجام میدادند رو میگفتم بابا این چه مسخره بازی هست که به خاطر دیگران اینهمه خودت رو اذیت کنی که بقیه اون مدلی تو رو ببینند و اینکه این اگاهی به من گفته شد که هرکاری که بقیه سمتش هجوم آوردند تو اون کار رو انجام نده خیلی بهم ن کمک کرد همین یه دونه باعث شد که من سمت بورس و ارزدیجیتال نروم خدایا شکرت

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محمد درخشان گفته:
    مدت عضویت: 1923 روز

    سلام و درود

    استاد تغییر رفتاری و کرداری ۱۸۰ درجه ایتون بسیار زیبا بود

    کسی که الانش هیچ ربطی به گذشتش نداره

    این ثابت میکنه که هر لحظه انسان تصمیم به تغییر رفتاری و گفتاری بگیره امکان پذیر هستش

    و تا زمانی که ما از درون تغییر نکنیم دنیای بیرون و افراد بیرون نیز تغییر نخواهند کرد

    ابتدا ما باید عوض بشیم تا دنیا عوض بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1180 روز

    بنام یکتای هستی بخش

    روز 104سفرنامه

    سریال زندگی در بهشت قسمت 102

    سلام استاد جانم سلام مریم بانوی عشقم و سلام دوستان عزیز و هم فرکانسیم.

    امروز و دیروز از بهترین روزهای زندگیمه چون رفتم تو دل یکی از بزرگترین ترسهام بخدا با اینکه هنوزم دست و پام میلرزه ولی همچنان دارم حمله میکنم به ترسهام اصلاااا معجزه پشت معجزه نمیدونم بخدا چی بگم .هیچ وقت فکرشم نمیکردم رفتن تو دل ترسهام اینقدر تاثیر گذار باشه تو زندگیم اونم اینقدر سریع.

    من یه سالن آرایشی داشتم که با دونفر شریک بودم.مدتها بود که به دلایل خیلی زیادی میخواستم جدا بشم ولی به خاطر ترسهایی که داشتم نمیتونستم.و بیشترین ترسم ترس از تایید نشدن توسط خونواده و همسر و اطرافیانم بود.چون از نظر بقیه اوضاع کاری من خیلی خوبه و اصلا به هیچ عنوان موافق این کار من نخواهند بود.ولی دیگه زمانش رسیده بود که جداشم چند تا نشونه دیدم و فهمیدم که موقعش رسیده.قبلش من به هماهنگی خیلی زیادی رسیدم با محیطم با شریکام و با خودم در صلح و آرامش بودم.و وقتی نشونه ها اومد تصمیم گرفتم که برم تو دل ترسهام.اولش از واکنش شریکام میترسیدم ولی وقتی بهشون گفتم بدون هیچ مقاومتی قبول کردن که اونهم لطف خداوند بود که ازش خواسته بودم به راحترین شکل ممکن و بدون بحث جداشم.من هیچ چشم داشتی به وسیله هام نداشتم و گفتم حتی اگر ندادن هم اشکال نداره میگذرم ازشون.ولی خودشون پیشنهاد دادن که وسیله هارو تقسیم کنیم.کلیییی ترس داشتم از گفتن به همسرم ولی گفتم بهش با اینکه خیلی ناراحت شد و هنوزم هست ولی اصلا بهم گیر نداد و سوال پیچم نکرد.که اینم باز از لطف خدای مهربان بود که بتونم این فشارهای ذهنی رو راحت تر تحمل کنم چون اگر همسرم مخالفت میکرد خیلی کار برام سخت تر میشد هرچند که من با خدا عهد بسته بودم که حتی اگر همسرم تردمم کنه مهم نیست من این کارو انجام میدم.

    به خونواده ام گفتم مادرم به شدت نگرانمه و زنگ میزنه و کلیییی از باورهای منفی و نگرانیاش میگه و ازم میخواد که بیشتر فکر کنم.خواهرمم همینطور نگرانمه که مبادا خونه نشین شم.مادرم ازم خواست که حتما با برادرم در میون بزارم ولی گفتم فعلا نمیخوام باهش حرف بزنم.

    همین پری روز که به شریکام گفتم میخوام جداشم اومدم خونه همینجوری که داشتم رو احساسم کار میکردم یهو یه حسی بهم گفت برو تو اینستا پیج یکی از معروفترین آرایشگرای شهرمونو پیدا کن و به شماره اش زنگ بزن ببین نیاز به همکار دارن تو رشته ی تخصصی خودم.من چند ماه پیش رفته بودم اونجا ولی بدون اینکه صاحب اونجا بخواد کارمو ببینه وقتی بهش گفتم خودم سالن دارم گفت که نمیخوایم. وقتی دیروز داشتم دنبال پیج اون سالن میگشتم کلی نجواها اومد سراغم که بابا صاحب اون سالن خیلی بداخلاقه اونی که تو رشته ی تخصصی تو اونجا کار میکنن اصلا از تو خوشش نمیاد(چون سری قبل که رفتم اونجا کاملا با رفتارش بهم نشون داد که از بودن من در اونجا خوشش نمیاد) خلاصه هم کلی ترس داشتم به خاطر عدم عزت نفسم هم کلی نجوا به خاطر تجربه ی قبلیم.ولی نمیدونم چطور شد که یه حسی بهم گفت بابا این همون ایده ایه از سمت خداونده.اولش کلییی مقاومت داشتم که این کار اصلا نشدنیه .ولی به محظ اینکه به این فکر کردم که احتمالا این الهام پروردگارمه به شدت مشتاق شدم که این کار انجام بدم.با اینکه دست و پام میلرزید زنگ زدم و با صاحب سالن صبحت کردم و بهش گفتم که برای همکاری تماس گرفتم ایشونم گفت که شنبه اش که همین دیروز بود برم پیشش و یه مدل بزنم تا کارمو ببینه .و من دیروز خواهرمو بردم که مدل بزنم قبل از رفتن خواهرم بهم گفت میدونی چرا فلانی دیگه اون سالن کار نمیکنه (همونی که تو رشته ی تخصصی من اونجا مشغول به کار بود و از منم خوشش نمیومد) اصلا داشتم شاخ درمیاوردم گفتم خدااااایا چجوری شکرت کنم.چون تمام استرس من قبل از رفتن این بود که چطور باید با اون خانومه برخورد کنم .وقتی متوجه شدم که از اونجا رفته تمرکزم رو فقط گذاشتم رو کارم.وقتی رفتم اونجا و مدل رو زدم.صاحب سالن کارمو قبول کرد.یکی دوتا ایراد کوچیک داشتم که بهم گفت و گفت که چیز مهمی نیست تو کار اینا برطرف میشه. و خلاصه که شمارمو گرفت گفت فعلا نوبت ندادیم به مشتری.تا بعد از ماه رمضون.بهتون خبر میدیم که برای همکاری شمارو میخوایم نمیخوایم.(یک ماه مونده به ماه رمضون)

    من از اونجا اومدم ولی اصلا ناامید نبودم.ته دلم خیلی خوشحال بودم.ولی گفتم من منتظر نمیمونم که خبرم کنن شاید خبر ندن حالا باید برم سراغ ایده های بعدی .دیروز به یه سالن دیگه هم تو پیجشون پیام دادم دیروز که اگر نیاز به نیرو داشتن بهم خبر بدن.

    خلاصه که با وجود تمام ترسهایی که داشتم و دارم اینقدررر احساس رهایی عجیبی میکنم که تا به امروز تجربه اش نکرده بودم.همین نیم ساعت پیش از همون سالن معروفه باهام تماس گرفتن .صاحب سالن بود.و گفت فردا برم چندتا مدل دیگه بزنم که اگر ایرادی داشتم برطرف شه و از هفته ی بعد شروع به کار کنم.واقعا تو هنگم نمیدونم واقعا باید چی بگم.

    بزرگترین خواسته ی من قبل از اینکه تصمیم بگیرم شراکتمو تموم کنم این بود که بتونم تو یه سالن پر مشتری کار کنم تا کلی مشتری زیر دستم باشه تا بتونم مهارتمو افزایش بدم.ولی اصلاااا فکرشمممممم نمیکردم که تو شهر خودمون کسی قبول کنه.چون شهرمون کوچیکه من فکر میکردم که به هرکسی اعتماد نمیکنن چون میترسن رقیبشون بشه(که اینم به خاطر باورای محدود کننده ی خودم بود)

    همش تو این فکر بودم که یه معجزه ای بشه من برم تو یه شهر بزرگتر تا بتونم برم تو یه سالن پرمشتری کار کنم.

    اما زمانی که تصمیمم برای جدا شدن قطعی شد هییییچ ایده ای نداشتم که اصلا میخوام چیکار کنم.هییییچ ایده ای.فقط حسم بهم گفت که وقتشه جداشم .اصلااااا نمیدونم چجوری خداوند به دلم انداخت برم جایی که قبلا آرزوم بود ولی حتی نمیتونستم بهش فکر کنم.

    یه نکته ای هم که استاد جانم تو این فایل گفتن این بود که یه سری ها غرور بی جا دارن.خواستم بگم که منم جزء اون دسته از افراد بودم البته تا همین چند روز پیش که تصمیم نگرفته بودم جداشدم. با اینکه میدونستم بهترین کار ممکنه الان برای من اینه که کلی مدل زیر دستم باشه که بتونم بزنم و مهارتم زیاد شه ولی غرورم اجازه نمیداد میگفتم تو خودت سالن داری.واسه خودت کسی هستی اینجا حالا میخوای بری یه سالن دیگه بله وچشم گوی یه نفر دیگه باشی.(اینجا هر چند درامد نداری مشتری کم داری با وجود شریکات اذیت میشی تمرکزت پراکنده است چندتا کاررو انجام میدی ولی عوض بقیه فکر میکنن تو یه کسی هستی برای خودت ،یه سالن بزرگ و شیک داری داری که هرکی میبینه کفش میبره)

    ولی دارم یاد میگیرم غرور بی جامو بزارم زیر پام و فقط دنبال یاد گیری باشم.چشم گفتن رو یاد بگیرم.کسی رو میبینم تو تخصمم مهارت داره با نهایت احترام سعی کنم بهترین شاگرد باشم در مقابلش برای یاد گیری.به جای حسادت کردن.به جای غرور بیخودی که کار من از اون خیلی بهتره.

    استاد جانم این یکی از مهم ترین درسهایی بود که از شما یاد گرفتم و تا ابد آویزه ی گوشم میکنم اینکه غرور بیجا نداشته باشم.چون تا به امروز به شدت ضربه خوردم از این غرور بیجا چون خیلی جاها میتونستم خیلی چیزا از آدما یاد بگیرم ولی این غرور مسخره مانعم شد.خداوندم بی نهایت سپاسگذارم که هیییچ وقت منو تنها نمیزاری.

    سالن جدیدی که قراره برم میدونم که با کلی چالشهای جدید روبه رو میشم ولی اشتیاق فراوان دارم برای این که رشد کنم بزرگتر بشم ظرف وجودیمو بزرگتر کنم.

    عاشق همتونم

    لایق بهترینهایید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    هاجر دانش گفته:
    مدت عضویت: 1369 روز

    به نام خدای مهربان

    سام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین چقدر این فایل زیبا بود

    نکاتی که برای من پر رنگ شد در این فایل کلمه غرور کمک کننده بود یعنی غروری که باعث بشه تا ما حرکت کنیم اما میخوام بهتون بگم چه طور دوره عزت نفس به من کمک کرده تا این واژه رو به طور مثبت توی زندگیم به کار ببرم.

    دوستان ماجرا از اون جایی شروع میشه که من از سن یازده سالگی عاشق این شدم که یک روز مهاجرتخواهم کرد و با درس خوندن هم به این هدفم میرسم و دقیقا یاذمه در سن یازده سالگی شدیدا این برام ایجاد شد تا سن حدودا هجده سالگی من در این سن به دلیل یک سری اتفاقات به این نتیجه رسیدم که این راه من نیست و من توانایی رسیدن به چنین خواسته ایی را ندارم البته ته دلم همیشه این خواسته بود ولی میگفتم من که نمیتونم

    تا اینکه حدود یکسال پیش پسر عموم گفت هاجر خانم پیروان (یکی از معلم های زمان راهنماییم) مادرمو دیده و گفته چه خبر هاجر رفت امریکا. اقا این حرف اونقدر بهم برخورد در اون لحظه احساس ناتوانی کردم حالم بد شد و مهم تر از همه یادم اومد وقتی بچه تر بودم چقدر جسور تر بودم چقدر هدف های خوبی داشتم تا گذشت و من چند ماه قبل دوره عزت نفس خریدم تمرین جلسه یک عالی بود تمرینش این بود که توی زندگیتون چه کارهایی دارید که باید انجام میدادید ولی همش به تعویق انداختید به دلیل کمبود عزت نفس. من شروع کردم به نوشتن این مورد هم توی کار هام بود و الان دوستان بعد از چند ماه با هدایت های گوناگون متفاوت که ااگر بخوام هدایت هامو بنویسم چندین صفحه میشه شروع کردم برای ارشد درس خوندن و ایجاد این باور که من قدم برمیدارم و به کمک خدا پیش میرم صبر میکنم و انجامش میدم و من از خداوند برای چنین هدایتی بینهایت سپاسگزارم. از استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین هم ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1584 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربان

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز صدو چهارم روزشمار زندگی من!

    استاد عزیزم ومریم بانوی دوستداشتنی، بی نهایت ازتون سپاسگزارم که اینهمه آگاهی رو باعشق با ما به اشتراک میذارید وتوی بخش های مختلف سایت ما امکان دسترسی راحت به تمامی فایلها داریم خصوصا در بخش روز شمار تحول زندگی من وبخش مرا به سوی نشانه ام هدایت کن…بی نهایت ازتون سپاسگزارم،اینجوری فایلهارو می تونیم چرخشی ببینیم و هربار با دیدن وشنیدنشون کلی آگاهی هام به روز بشه…

    در مورد کپی کردن مسیر اهداف وزندگی وسبک شخصی دیگران وقتی میگفتید اون قسمت که گفتید معمولا سوالها این شکلیه که وقتی دونفر عاشق ومعشوق می بینیم می پرسیم شما کجا همو پیدا کردید، یا وقتی یه آدم موفق تو یه کسب وکاری می بینیم ازش می پرسیم چطوری شد چیکار کردی که حالا پولت از پارو بالا نمیره!!!

    واقعا خندم گرفت یاد دیدگاهها وباورها والبته گاهی وقتها که از این سوالات مسخره می پرسیدم از دیگران افتادم!!!

    چقدر سطح شناخت از خود، شناخت خداوند، شناخت قوانین بدون تغییر آفرینش، وقوانین واساس واصل برای من وامسال من که اینجوری برخورد یا فکر میکردن پایین وضعیف بوده…

    وقتی به گذشته نه چندان دورم فکر میکنم خندم میگیره وگاهی حس پشیمانی وحسرت وسرزنشی کوتاه میاد سراغم که چطور انقدر نادان وناآگاه بودم با همه ی اظهار دانایی که داشتم؟

    خب الان 98 درصد مردم هنوز این شکلی هستند، یعنی نگاه ودیدگاه وباورشون اینه پا بذارن جای پای یه آدم موفق و یا پولدار ویا مشهور ویا عاشقه در بند معشوقه خوشبخت!!!!

    من از شما یاد گرفتم که چطور از آدمهای موفق الگو بگیرم، اینکه ببینم در درون اون فرد ودر شخصیت اون فرد چی بوده که تونسته تا این حد پیشرفت کنه…

    والبته که به نظر من شناخت خود وخداوند وقوانین بدون تغییرش، تنها راه رسیدن به اون چیزی هست که از نظر من یا حتی دیگران عالی وبی نقص هست..

    اینکه من خودم رو که شناختم خداو قوانینش رو که شناختم وقتی فهمیدم هدفم از زندگی چیه و یه زندگی پراز خوشبختی وخیر چه شکلی هست، باید بیام خودم رو به اون نوع سبک وراه و روش نزدیک کنم …روشی که تمام افراد موفق از اون روش بهره بردن…

    اونم ایمان بر توانایی واستعدادهای خودشون،باور اینکه می تونند خالق باشند وهر آنچه که میخوان رو داشته باشند به شرط امید وانگیزه وتلاش و صبر و تعهد به خود برای رسیدن به اون اهداف وخواسته وبعدیش درک واعتماد به خداوند وایمان به خداوندی هست که میدونه کمکش میکنه هدایتش میکنه وبیشتر از خودش میخواد که موفق وشاد وخوشبخت وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشه..

    کسیکه به این درک برسه که خداوند تمام جهان رو مسخرش کرده تا اون بتونه در نهایت آرامش و شادی وسعادت وثروت زندگی کنه، دیگه نه تنها دنبال کپی کردن راه و روش دیگران نیست بلکه به درون خودش سفر میکنه و خواسته ی قلبی خودش رو پیدا میکنه و در مسیر تحقق اون خواسته قدم برمیداره با امید وباور اینکه جهان پاداش تلاشهاش وامیدها و ایمانش رو میده…

    به قول شما یکی ته کوچه مغازه داره و کلی مشتری ودرآمد داره ویکی وسط شهر و برخیابون مغازش انگاری از دید پنهون مونده و مشتری نداره و کسب وکارش بدون رونقه….

    از هزاران دکتر ومهندس ومترجم وبرنامه نویس و آرایشگر و استادموفقییت و هنرپیشه و موسیقی دان و نقاش و…..تعداد کمی به اوج خودشون میرسند، وباقی از یه جایی دیگه پیشرفت چشم گیری ندارن چون به توانایی خودشون ایمان ندارند و از طریق کپی سبک زندگی دیگران خواستند رشد کنن، جای اینکه سبک شخصی خودشون رو داشته باشند…

    قدیما منم گاهی میخواستم مثل این مثال کلاغ رفت راه رفتن کبوتر رو یاد بگیره راه رفتن خودش یادش رفت، از دیگران الگوی کپی داشته باشم وچون ذهنیت وباور من نسبت به ذهنیت وباور طرف مقابلم متفاوت بود من هیچ نتیجه خاصی که نمی گرفتم هیچ، تازه درجا هم میزدم ویا عقب گرد داشتم به جایی دورتر از جایی که اول وایساده بودم!!!

    اصلا باید به این فکر کرد که اینهمه تنوع در جهان برای چیه؟ اینهمه تفاوت فرهنگ و رنگ ونژاد و زبان و …..چون جهان با همین تفاوتها قشنگه…

    زندگی هرکسی هم با سبک شخصی خودش قشنگه،وجهان به همه نوع استعداد ومهارت و شغل و ایده و سبک زندگی نیازه داره…

    قرار نیست که همه دکتر ومهندس و استاد و ..‌باشند

    هرکسی نسبت به باورهاش در یک شرایطی قرار گرفته اگه ناراضیه کافیه بخواد وقدمی برای خودش برداره انوقت جهان تمام تلاشش رو میکنه تا اون شخص رشد کنه وبه خواسته بهتر وبزرگتری برسه…

    درسته که راه وروش وسبک مشخص والگویی مشخصی که اصله وجود داره که در مورد همه برای رسیدن به خواسته واهدافشون صدق میکنه واونم انگیزه وامید و ایمان ودرستی و صداقت و یکتاپرستی هست…

    تک تک آدمهای موفق به نیروی برتری که همواره هدایتشون کرده توی مسیر پیشرفتشون وبه توانایی های خودشون ایمان داشتند….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    ماکان الیکایی گفته:
    مدت عضویت: 500 روز

    104مین تحول زندگی من

    موضوع فایل:سریال زندگی در بهشت قسمت120

    سلام و درود فراوان به استاد عباس منش و بانو

    سعی کنیم در مورد واژه (چشم گفتن) در برابر غرور کاذب مطیع باشیم و تعصب بیجا و غرور رو زیر پا بگذاریم،غرور نوعی شرک ورزیدن میشه اما. زمانیکه غرور سبب پیشرفت بشه به اون غرور مولد و کارساز میگن،

    زندگیتو براساس معیارهای خودت چیدن،یعنی تمرکز بر روی خودت،یعنی معیارهایی که با تحقیق دستیابی کنی،بجای اینکه زندگی بقیعه رو تحلیل کنی یا چیزی آرایشی لباسی یا تیپ واستایلی مد میشه با اونا خودتو وقف بدی،به شیوه درست زندگی کردن بر اساس معیارهای خودت پیشرفت و تجربه می‌کنی و از مسیر لذت میبری،

    گوشی از توضیحات جلسه روانشناسی ثروت 1:

    شیوه موفقیت استاد آموزش دوره تند خوانی بود این مسیر موفقیت خواسته های استاد بوده نه کسی دیگر،قرار نیست شما هم با دوره تند خوانی بتونی به موفقیت برسی هرکسی یونیک خاص خودش رو داره برای رسیدن به پیشرفت و اون الهاماتی از طرف غیب هست که به شخص الهام میشه باید به عمل کردنش ترغیب بشه،

    خداروشکر بابت گل‌های قشنگ و بزرگ و عالی بسیار جذاب و خارق العاده در ایالت آلاباما که قطب کشاورزی آمریکا هست،خدارو سپاس بخاطر زیبایی های فراوان و گل‌های رنگارنگ.

    اگر کسیکه نمیدونه عاشق چی هست خودشو نمیشناسه،من خودم اول خوانندگی بعد دامداری و کشاورزی و کارهای مکانیکی وفنی که رشته ی تحصیلی م هست،در دوره راهنمایی دستیابی به رویا میتونی به علایقت برسی.

    در تنهایی بیابان و کوه در یک چادر معمولی چند روز تو خلوت خودت به نتیجه می‌رسی که الان چیکار کنی تا مثمر ثمر باشی،و ایده های جدید بهت الهام میشه.

    احساس لیاقت و ارزشمندی باعث میشه تمرکزت روی خودت بگذاری نه دیگران،مسیر آسان مسیری که توسط هدایت خداوند با باورهای آسان باشی،

    دوازده قدم:دوره الهام خداوند مسیر تکاملی و عالی و ادامه دار تغییر شخصیت هر روز بهتر از دیروز و مرور آن و مقایسه نتایج با اولین دوره،

    دوباره کاری:اشتباه انجام کار موکول به دوباره‌کاری میشه،بجای دقت کردن انجام کار.

    زن زیبا:زن زیبا بود در این زمانه ای خدا،زن واژه زیبای مکمل مرد بودن برای هم مسیر و هم قدم شدن تحقق خواسته ها نیاز به یک همراه و هم قدم داری.

    سپاسگزار خداوند متعال بخاطر دریافت آگاهی های امروز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: