این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-07 07:45:292025-03-18 07:31:45درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 2
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد عباس منش عزیز وسرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز
سپاس خداوندی هستم که من را با شخصی به اسم عبس منشآشنا نمود ومن را به این مسیرزیبا هدایت کرد
در خصوص مطالب این فایل باید بگوییم که یک مثالی که به ذهنم آمده و باید آن را در اینجا ذکر کنم این هست که من خودم برنامه نویس هستم اگر بخواهم یک تکنولوژی یازبان برنامه نویسی جدید را یاد بگیرم نمی توانم اول از همه بپرم آخر کتاب و انتظار این را داشته باشم که من باید همه چیز را بلدباشم باید تکامل را رعایت کرد اول کتاب بیام مطالب فصل 1 اون کتاب را بخونم تمرین کنم کار کنم و بعد که اون فصل را بخوبی یاد گرفتم اون موقع برم سراغ فصل 2در این فصل هم باز باید مطالب رابخوبی یاد بگیری و اگر موردی هم بود مجددا برگردم به فصل 1 و باز اون مطالب را دوره کنم تا مطالب فصل 2 برات به خوبی جا افتاد بعد برم سراغ مطالب فصل بعد و همین روند را باید رعایت کرد تا اخرین فصل بطوری که باید اون زبان را بخوبی یاد بگیری مورد دیگری که دریک سال اخیر برای خودم اتفاق افتاد من دارم روی چند زبانگی یک سایت کار میکنم بارها و بارها این کار را انجام میدادم ولی جوابی که میگرفتم اشتباه بود تا اینکه خداوند منوهدایت کرد و یک بار به یک روش خاص پیش رفتم و تا الان با اینکه مشکلاتی هم بوده در حین کار خدا را شکر اون مشکلات را رفع کردم از دیدگاه من یکی از مهمترین کارهای که مردم و کلیه عموم مردم قانون تکامل را رعایت نمیکنن زندگی ماشینی امروزی هست چون هر چیزی را خیلی زود به دست میارن تصور این را دارن که باید برای هر کاری این صادق باشه که این تصور یک اشتباه کاملا فاهش هست ما باید سعی کنیم امروز از دیروز بهتر بشیم در تخصص خودمان و هر روز روی این تخصص خودم باید مطالب بیشتری را یاد بگیریم کتاب بخونیم وهر روز بهتر و بهتر بشیم تمرین کنیم وبه قول استاد جهان لاجرمهست اون موقع به ما پاداشها را بدهد
این فایل ب موقه بود ک من دوباره بیام توی مسیر درست
دوسه روزه ک احساس کردم احساس خوبی ندارم
و انگار یکی همش در گوشم احساس بی لیاقتی ب من میداد
از جاییکه من تازه کسب وکارمو جدی شروع کردم یک محصول تولید کردم و خداروشکر نشانه های مشتری امد وچندتا فروش داشتم
سریع بدو افتادم توی عجله احساس،کردم خیلی روند کند هست
البته محصول جدیدتری تولید نکردم وتوی همون روند دارم حرکت میکنم
اما همش میبینم بقیه کارگاه دارن ومن ندارم احساسم بد میشه ک این از مقایسه میات
.کلا احساس مقایسه با احساس قربانی شدن ترکیب شد باهم و خیلی منو بهم ریخت
و خیلی واضح رفتار واخلاقم با عزیزانم تغییر کرد
واین نشون دهنده ی اینکه در مسیر غلط قرار گرفتم و برای اونا سوال شده بود ک من چرا اینطور شدم
و نشستم حرف زدیم منو همسرم ک هرکاری میکنم میخام مکانی برای کارم ردیف کنم تو میگی نه عجله نکن چقد باید صبر کنم اون چندتا دلیل اورد ک بنظرمن منطقی نبود و من چندتا دلیل اوردم ک اون گف تو خیلی سخت گرفتی این موضوع رو
و توی این سه چهار روز اخیر دوسه نفر بهم گفتن تو عجولی و بهم گفتن خیلی سخت گرفتی بقیه هم فرکانس منو دریافت کردن ک این احساسات رو دارم ک دیشب همسرم بهم ی چیز جالبی گف دوتا مثال متفاوت خرازی زدیم
یکی صبروتکامل طی کرد الان پرفروش ترین خرازی محل ما شده
دیگری صبرنکرد یکماهه جمع کرد وگف فایده نداره
دیشب همسرم گف تو تکاملت توی پس انداز تا مقداری ک خاستی طی کردی الان تو این پول باید بزنی ب کسب وکارت چون وسایل مورد نیازت باید خریداری بشه اول واخر چیزی نیس ک بگذری ازش
گفتم نه استاد گفته پولت خرج نکن گفت بله خرج نکن منظورش ولخرجی بوده ک یاد بگیری جمع کنی ن الان ک جمع کردی و باید وسیله مورد نیازتو بخری میگی نباید خرجشون کنم
و هی ب تعویق بندازی کارتو و احساس بدی بهت دست بده و بگی کی ب خاسته ام برسم و
مثال زد
یک شخصی ک اسنپ میخات کارکنه باید ماشین بخره دیگه گواهینامه ب تنهایی کاری براش نمیکنه !!!
اگه ماشین رو خرید بعد میشه گف راننده اسنپ هستش
بعد شروع میکنه کار کردن و پس انداز هرچیزی ک گیرش اومد پس انداز میکنه
الان تصمیم گرفتم یک قالی دارم گذاشتم کنار اونو بدم قالیشویی کل اتاق رو جمع وجور کنم
وسیله مورد نیازم ک ب لطف خدا پولش جمع شده بخرم و خیالم ازین بابت راحت بشه ک این خاسته ام تیک خورده چون خیلی منتظرش بودم ک عید 1404 این اتفاق افتاده باشه اتاق رو تبدیل ب کارگاه میکنم قالی رو پهن میکنم تخت خواب هارو جمع میکنم یک میز با وسایلم میچینم روی میز یک جعبه واسه ابزارهام میخرم و همونجا کارمو با توکل ب خدای مهربان سال جدید طی میکنم
وسال جدید هم
ک سال موفقیت توی کسب وکارم و درامد وثروت گذاشتم
.هرگز نباید تکامل رو فراموش کنم ک من ازیک محصول شروع کردم الان شدن سه محصول من تااینجا تکاملی اومدم واسه افزایش مهارتم
بازهم مهارتم ومشتریهام هربار بهترازقبل میشن باید اجازه بدم بابت هر مهارت جدیدم هر مشتری جدیدم شکرگذاری کنم از خداوند مهربان همینجوری روندرو برم ارام ارام
عجله ومقایسه نکنم ک میدونم اینا هست باید جلوی وسوسه ها رو بگیرم
خدایا هزاران مرتبه شکر ک ب هر بهانه ای منو میاری اینجا ک راه رو از چاه بفهمم
سپاسگذارم استاد جان ک توی تمام دوره هاتون درمورد تکامل صحبت کردید
سلام استاد واقعا خداروشکر میکنم معلمی مثل شما دارم
من راجب کسب کار مثال بزنم من الان 28 سالمه هیچ بک گراندی از کار و بیزینس نداشتم و از پول ساختن و کار کردن خالی بودم هیچ الگو و هیچ چیزی از کسب کار نمیدونستم و با دورهای شما و روانشناسی شروع کردم و خودم حس میکردم خوب میفهمم حرفاهای شمارو و مثالهاشو پیدا میکردم و تایید میکردم باورم میشد دلیلش این بود که من نه جای کار کرده بودم نه مشتری دیده بودم نه قرضی نه وامی نه خرید فروشی هیچی و خیلی خدارووشکر کردم خالی بودم و با دورهای شما با تمرین کسب کار و پول ساختنو دارم یاد میگیرم و همچی هروز خداروشکر هرماه داره بهتر میشه هم از تجربیات کاری هم باورها هم پول ساختن.
مثلا شما در قدم 2 جلسه 4 /12 قدم گفتید که میشود با ساعت کار کمتر تلاش کمتر درامد بیشتر شود و من اینو باور کردم از همون اول شروع کارم در این یکساله برای من همین طور شد و نمیتونم غیر از اینو باور کنم که باید برای درامد بیشتر ساعت بیشتری کار کرد بخاطر این باور من ب کار و ادمهای هدایت شدم ک این اتفاق افتاد و داره میفته و باور منو هروز قویتر میکنه و بخدا قسم میبینم ادمهایو که دارن برعکس این مورد کار میکنن درکشون نمیکنم الان ک دارم اینو مینویسم فکر کردم بهشا…
و خداروشکر میکنم برای این موهبت که خالی بودم و با اموزشهای شما هرماه همچی داره پله پله بهتر میشه خداروشکر خداروشکر
سلام خدمت شما استاد عزیزم، خانم شایسته مهربان، و همه شما دوستان عزیز و ارزشمندم در این مسیر الهی
ماشاالله به به چه بدنی، چه استیلی، چه رخ و جمالی! واقعا حظ کردم و لذت بردم استاد جان، از این تجهیزات و ادوات هیولا که نگم آقا! واقعا تحسین برانگیزه و چقدر لذت بردم از دیدن این ویدیو و این ربات های نازنین و با حال که منو یاد فیلم ها و انیمیشن های زیبا و چشم نواز میندازن.
چقدر دوست دارم منم تجربه کنم این شرایط رو استاد و دلم کشید واقعا! یاد دوران قدیم و زمان نوجوانی و جوانیم افتادم که چقدر پینگ پونگ بازی میکردیم با خانواده و فامیل و چقدر توش پیشرفت داشتم و عالی شده بودم. مخصوصا که یدونه فقط راکت هیولای اِستیگای اصل سوئدی داشتیم که مال داداش بزرگم بود و جنگ و دعوا سر این راکت! : )) که حکم جام قهرمانی و مدال طلای مثلا مسابقات المپیک رو داشت واسمون! هر کسی با راکتای داغون و رنگ و رو پریده و تکه و پاره شده و چوب شکسته و نابود بازی میکرد و قشنگ با آسفالت شدن میتونست تا بالا بالاها خودشو بکشونه بالا، میتونست این راکتو بدست بگیره و حس فتح کردن قله اورست و مستقر کردن پرچم ایران به جای پرچم اِمریکا تو کره ماه رو داشته باشه برای لحظاتی! : )) خدایا شکرت بابت خاطرات خوب و خوش..
استاد نکته ای که توی دقیقه 20 فایل داشتین میگفتین یکی از نکاتی بود که دقیقا بصورت اتومات توی تجربه بازی پینگ پونگ توی سنین کم و نوجوانی که بازی میکردم، رعایت میکردم مخصوصا اون حرکتی که دقیقا بزنی روبروی دستی که راکت گرفتید و نه در جهت مخالفش یعنی پاسخ توپ زدنت کج و مخالف دستی که راکت گرفتی نباشه و این خیلی گول زننده و سخت هست پیش بینیش برای حریف. و چقدر این بازی فوق العادس و هم هوش و ذکاوت آدم رو تقویت میکنه و هم فیزیک آدم و چابک بودنش رو. اونم بدون هیچ آموزشی و حتی فیلم نگاه کردنی، و فقط با تمرین و تکرار و البته بازی بزرگتر ها رو نگاه کردن اونم بصورت نه حرفه ای، در حد متوسط بودیم هممون، اما چون مدت نسبتا طولانی و خوب چند ساله ای رو میشه گفت تقریبا بصورت ممتد بازی میکردیم، توش تا یه حد خیلی خوبی قوی و نسبتا حرفه ای شده بودیم.
نکته ای که داشتین در مورد رعایت قانون تکامل و مخصوصا اونجا که در مورد مشاغلی که یه اوستا مثلا میخواد کار رو یاد یه تازه وارد بده مثلا یه نوجوان یا سنین کم کلا، اینه که مخصوصا تو جامعه ما ایران خیلی این مورد پیش اومده و میاد هنوزم که فرهنگ درست هر چیز رعایت نمیشه متاسفانه و توی مشاغل بگیر تا هر موضوع دیگه ای، اصلا اصول درست و فرهنگ سازی درستی نمیشه، اول به قولی میخواد حتی اون استاد کار حرفه ای و با تجربه، بخاطر شاید عقبه و تجربه ای که احتمالا خودش داشته توی اون شغل و حرفه، که مثلا کتک خورده یا شاید تحقیر شده حسابی اولش، یا مثلا توی آزمایش های مختلف قرار گرفته و اوستاش اول کارهای خیلی سخت و در حدی که یه اوستا شاید خودش هم نتونه درست انجامش بده یا نیاز به تجربه و مهارت بالایی داره، بخواد به اون شاگرد یا تازه کار یاد بده یا حتی یادم نه، بخواد اصلا از عمد بهش کارهای سخت بده در حد خودش، که اون نتونه انجام بده و یا بزنه بلایی سر خودش بیاره یا آسیب ببینه، که بعد بهش بخنده اولش یا مثلا بخواد حتی خلاء و عقده های درونی خودش رو اینجور یه جورایی پر کنه و به طرف احساس حقارت بده یا فخر بفروشه و مثلا جلوی چهار نفر همکار یا به اصلاح با تجربه بگه، ها ها ببین تروخدا این کله پوک و صفر کیلومترو! یا ببین این بچه نادون رو تروخدا! بچه تو باید حالا حالاها درس یاد بگیری، حالا حالاها باید قشنگ صاف بشی زیر فشار و تجربه تا به جایی برسی یا اوستا بشی! و شاید ندونن یا حتی چرا اتفاقا هم بدونن که طرف ممکنه ول کنه بره یا ممکنه اصلا یه بلایی سرش بیاد که تا عمر داره نتونه فراموشش کنه یا هرچیزی تو این مایه ها، و این موضوع توی میگم مخصوصا جامعه ما ایرانیا خیلی دیده میشه که متاسفانه یه جور کلاس گذاشتن و مثلا غرور و بزرگی و آدم با تجربه ای بودن جلوه میکنه واسه خیلیا، و البته خیلیا هم هستن که واقعا برازنده لقب استادی و با تجربه بودن هستند که بینهایت انسان های شریف و درستکار و با اخلاقی هم هستند اتفاقا.
یه مثال اتفاقا خیلی هم تازه که برای خودم پیش اومد حتی همین یه مدت پیش که برای اولین بار توی یه فروشگاه زنجیره ای بزرگ مشغول به کار شده بودم از روی ناچاری و داستانش مفصله، و خب کارهایی بود که اصلا با اینکه من تجربه کارهای سخت فیزیکی رو داشتم از بچگی اما سالیان سال هست که دیگه طرف اینجور کارها نرفته بودم و آمادگیشو نداشتم و از طرفی بخاطر مشکل سلامتیم هم میشه گفت واسم ضرر هم داره و نباید انجام بدم، اما خب میگم بخاطر شرایطم و یه سری چیزها مجبور شده بودم برم خودم رو امتحان کنم، خب با تمام این حرفا، اتفاقا توش هم خیلی عالی بودم و با توجه به اینکه چند نیروی دیگه هم اونجا کار میکردند و برای انبار داری و چیدمان و کارهای سخت دیگه مثل بار خالی کردن های متعدد باید همیشه حی و حاضر میبودیم، خیلی عالی بودم هرچند واقعا چالش هایی رو مخصوصا بخاطر سلامتیم داشتم که آزار دهنده هم بود، تا اینکه یه قسمتی از کار بود برای مخصوصا بار خالی کردن با کامیون های بزرگ که از گاری ها و سبد های مخصوص حمل کالا هم استفاده میکردیم و من تا حالا از اون گاری های دسته بلند عمدی شکل استفاده نکرده بودم و اتفاقا خیلی خوب از عهده ای بر اومده بودم چون قبلا کارهای بدین شکل و مشاغل مختلفی رو توشون تجربه و مهارت کسب کرده بودم خیلی زود توی زمینه های مختلف دیگه هم راه میفتم و بازی دستم میاد به قولی.
اون راننده کامیون که چیزی هم بهش نگم! که آدمی کاملا نادرست و از همین دست آدما بود که بالاتر مثال زدم که یعنی یعنی بایدم با تجربه باشند و سن و سالش هم کم نبود، اومد بخاطر یه سری نابخرد بازی ها و توجه جلب کردن و البته شیطنتش گل کردن، یه خانم جوانی که توی ماشین توی خیابون اصلی شهر توی ماشین شخصی خودش نشسته بود دقیقا جلوی فروشگاه و پیش کامیون بار ما، و داشت نگاه میکرد از پنجره به ما، این راننده نامحترم ورداشت از عمد بارِ منو بیش از حد پر کرد اونم بار روغن های بزرگ سنگین که کارتوناش چندتا توش جا میگرفت و اینم از قصد اینقدر بار زد رو گاری که واقعا نباید تا این حد پر بشه اصلا، یعنی از حد معمولش هم کلی عبور کرده بود از سقف مجاز اون فرغون، من سریع حس درونیم بهم گفت که این اشتباهه، اولا که حتی حالت گذاشتن کارتونها رو اشتباه چید روی فرعون و ثانیا از عمد اینقدر پرش کرد که یه اتفاقی بیفته! من بهشم گفتم این خیلی پر شده ها اینجوری اشکالی نداره؟ یعنی ازش پرسیدم، و فکر میکردم طرف آدمه و راهنمایی میکنه و اصلا ذره ای تو فکر این نبودم که کسی بخواد همچین کاری بکنه که قصد بدی داشته باشه و بخنده بهم! بخدا با دل صاف و ساده و اینکه همه خوبن! من با آدما رفتار میکنم و کاری رو انجام میدم، آقا اومدم فرغون رو برعکس کنم که یه عقب گرد داشته باشم و بچرخم و دور بزنم برم تو فروشگاه، دیدم به زور تکون میخوره اصلا این فرغون! اینقدر پرش کرده بود راننده، بعد که به زور با کلی تقلا یکم خوابوندمش و اونم از عمد با پاش یکم هولش داد که یعنی بخوابودش سر دست من، یهو لنگر کرد و تعادلش بهم خورد و از دستم یهو افتاد و منم باهاش پرت شدم زمین، یه جوری خیلی شدید و با ضرب شدیدی نسبتا خوردم زمین گاری هم افتاد روم با بار، بعد بلند شدم و دیدم اون خانمه از تو ماشین روشو کرده اونطرف و داره هر هر هر میخنده بهم و چه بسا حتی فیلمم با گوشیش گرفته بود که شاید پخش کنه تو شبکه های مضخرف اجتماعی، و من بلند شدم اولش خب به شدت داشتم جلوی خودمو میگرفتم که فقط نزنم دهن یارو رو سرویس کنم ولی از اونجایی که مدتها روی خودم کار کرده بودم و درس ها از شما استادم یاد گرفته بودم و آموزه ها و تمرینات رو توی مواقع چالش مخصوصا اجرا میکردم، خیلی زود چندتا نفس گرفتم و خودمو آروم کردم و نجواها به شدت داشت عصبیم میکرد و من فقط آرومش میکردم و خودم رو به آرامش دعوت میکردم، اگر به قبل بود که هیچی دیگه همونجا بی برو برگرد باید طرفو از زیر دست و پام میکشیدن بیرون و کمترین اتفاقی که میفتاد سرش یا دستی پایی یه جاییش میشکست و خونین و مالین میشد قطعا. بعد جالبه که ول کن هم نبود، میگم بخاطر همین چیزا من متوجه شدم که اتفاقا قصد و غرض و مرضی تو جونش بوده، و الا میگم خداشاهده اصلا فکر بد نمیکردم و اصلا شاک شده بودم از این اتفاق و رفتار این بابا، هی میگفت چیکار کردی آبرومونو بردی جلو این دختره و چی و فلان.. من میدونین بهش چی گفتم؟ خیلی بد همه چیز داشت میرفت رو مخم ها حسابشو کنید استاد چه موقعیت بدی بوده واقعا واسم، من برگشتم سمت یکی آروم زدم رو شونش روش اونور بود، بهش گفتم از سنت خجالت نمیکشی واقعا؟ خیلی آروم و محترمانه گفتم بهش، گفتم مرد حسابی تو بجای اینکه یعنی یعنی آدم با تجربه ای هستی یعنی مثل یه کارگر ارشد و سوپروایزر هستی و بیای از تجربه و مهارتت به یکی مثل من و اینایی که دارن کار میکنن اینجا و با همچین فرغونی شاید تا حالا اصلا کار نکردن و یا بار اولشونه همچین جایی کار میکنن، بیای درست بهمون بگی چطوری باهاش کار کنیم و یا بار اندازه بزنی و چهارتا نکته فنی بگی، میخندی و میگی آبرومونو بردی؟؟ من دستشویی کردم (با اصطلاح خودمونی بهش گفتم) تو همچین تجربه ای و آبرویی که بخواد اینطوری بره! فکر کردی حواسم از اولش نبود که داشتی با دختره لاس میزدی و قصدت چی بود؟ بهش گفتم از سنت خجالب بکش، آبرو! این که هیچی، کل شهر بیان بخندن بهم من ککم نمیگزه و نگران نیستم که اشتباهی رخ داد و بخواد آبروم رفته باشه! تو آبروی خودتو بردی بنده خدا هم پیش خودت هم خدای خودت، برو که ایشالا سالم برسی به مقصدت و زندگی خوبی داشته باشی..
هیچی نگفت فقط یه نگاه خجالت زده کرد بهم و سرشو انداخت پایین و هی میخواست یه جوری صاف و صوفش کنه من یه نگاه بدی بهش کردمو گاریو گرفتم رفتم. استاد واقعا اتفاق به شدت تلخ و تجربه خیییییی ع ع ع لی بدی بود واسما، اونم توی شرایطی بودم که خیلییی داشتم روی خودم کار میکردم و کنترل ذهن و نفس انجام میدادم و تغییرات اساسی کرده بودم، و الا بخدا نمیتونم بگم چه گندی بالا میومد سر این اتفاق چون به هیچ وجه آدمی نبودم که ساده از خیر چیزی بگذرم قبلا. ولی مدتهاست که خیلی عوض شدم و حسابی تغییر کردم و آسان گیر تر شدم نسبت به خودم و هم دیگران.
در مورد رعایت نکردن قانون تکامل خیلی اشتباهات داشتم تو زندگیم، مثال زیاد هست بخوام بزنم، مثلا تو بحث ساز زدن و موسیقی، مدتی با وجود اینکه دیوانه به تمام معنای این مسیر و هنر هستم، قصد داشتم واردش بشم اما همون اولش با چالش هایی که داشتم خیلی زود ناامید شدم و منصرف شدم و دیگه ادامه ندادم و این شک اومد سراغم که من مال این مسیر نیستم شاید! اما هیچ نیرویی قوی تر از نیروی درونی و اون خدایی که تو وجودم هست نمیتونه بگه و اینو اثبات کنه که چقدر من واقعا مالِ این کارم و ساخته شدم برای این کار و واقعا ایمان دارم بهش و خودم و تواناییم تو این زمینه و اگر از سالها پیش ادامه داده بودم الان به یک هنرمند و موزیسین و یا خواننده و آهنگساز بسیار بسیار با تجربه و مشهور و لایق تبدیل شده بودم، به یاری خدا برنامه های زیادی دارم برای این مسیر و دارم حرکتایی میزنم که تا حالا نزدم، و با دوره بینظیر احساس لیاقت این تغییرات بزرگ رو در خودم ایجاد کردم و خودم رو بیشتر کشف کردم و به دل ناشناخته های بیشتری توی وجودم و زندگی پا گذاشتم.
یا تجربه های دیگه ای که داشتم، مثلا دوره هایی رو میرفتم شرکت میکردم، مثلا کارهای فنی مثل تعمیر و نصب لوازم برودتی مثل کولر و یخچال و تجهیزات اینچنینی، و با وجود اینکه عالی توشون خودمو نشون دادم و گل سر سبد اون کلاس و مجموعه فنی بودم مثلا، اما با یه چالش های اساسی و تضاد هایی، خیلی زود اون بعد کمال گرایی و بیمارگونه من اون ضعف ها اون رعایت نکردن قانون تکامل وارد عمل میشد و تمام اون فونداسیون و نهال تازه شکل گرفته رو خراب میکرد و میکشیدم کنار و میگفتم من بدرد این کار نمیخورم!
یا توی بحث برنامه نویسی! وای خدای من یادم میاد که اصلا من چقدر عالی و شگفت انگیز توش داشتم پیش میرفتم و اصلا خودم حتی باورم نمیشد که من اینقدر توی عمل انجام شده و توی زمینه هایی که از بچگی علاقه داشتم بتونم عالی عمل کنم و خودمو نشون بدم، اما میگم خیلی زود اون ضعف های درونیم وارد عمل میشد و کارو خراب میکرد واسم.
توی رشته های ورزشی هم همینطور، و هر بار دقت کردم که اتفاقا یه چالش های بدی هم واسم پیش میومد که اصلا هیچ جوره تو کتم نمیرفت که من مالِ این کارم و من ساخته شدم برای این کار و بتونم خودمو حفظ کنم توش، یعنی جوری میشد اینقدر فشار میومد تو تجربه هایی که داشتم کلا تو زندگیم که فقط این به ذهنم میرسید که اگر من واسه این کار بودم هیچوقت درگیر چنین تضادها و مشکلاتی نمیشدم که اینجوری رگمو بزنه! یعنی شما ببینید چقدر اون ضعف های درونی اون کمالگرایی و عجله و تکمل رو طی نکردن تو وجودم خودشو قوی کرده بوده که من فکر میکردم اصلا نباید همچین مشکلات و چالش هایی پیش بیاد واسم! اگر پیش میاد پس این نشون میده که من بدرد اینکار نمیخورم و باید برم سراغ چیز دیگه که بهتر عمل کنم توش یا اینقدر رو مخم نباشه!
رستوران و کبابی مجلل و معروف همینطور..
میکانیکی و لوله کشی گاز ساختمان و کار و بنایی و کارگر ساختمانی همینطور..
و و و..
تنها چیزایی که همیشه توش خوب بودم و مداومت داشتم و کم نیاوردم و خیلی خوب میفهمم که چقدر رو خودم کار کرده بودم بصورت ذاتی و حتی قبل از آشنا شدنم با این قوانین و آموزه های استاد، زبان انگلیسی بوده از بچگی، کامپیوتر مخصوصا سخت افزار و هم نرم افزار و هرچیزی تو زمینه کامپیوتر بوده البته به غیر از برنامه نویسی که هیچوقت بصورت جدی و با قاطعیت دنبالشو نگرفته بودم، و تیراندازی، و گیمری، و کشتی رانی و ملوانی. یعنی من این چند موردو واقعا به معنای واقعی کلمه همیشه توشون عالی عمل کردم و اتفاقا چالش ها و تضادهای خیلی رو مخ و ناجوری هم نداشتم، یا اگرم داشتم اون احساس لیاقته و اون گفتگوهای درونیه مثبت و خداگونه توم بیشتر بوده و به خودم آرامش و قدرت دادم و خودم خودمو تشویق کردم حتی اگر اشتباهی رخ داده باشه تو کار، و این نشون میده که چقدر به لحاظ ذهنی هم خوب روی خودم کار میکردم بصورت فطری و ذاتی و بدون این آگاهیا.
کلا تجربه آسان تو زندگیم نداشتم استاد : ) تا جایی که میدونم و یاد دارم اینطور بودم همیشه، همه چیزو به سختی و تلاش بینهایت و صاف شدن بدست اوردم تو زندگیم، بخاطر همین مثال ندارم که بزنم، مگر تو همین زمینه هایی که گفتم همین پاراگراف بالایی و اونم بخاطر اینکه از بچگی توشون خوب بودم و باورای خوبی داشتم در موردشون و بارها و بارها بصورت اتومات و درونی همیشه خودم رو تشویق کردم و حس خوب دادم به خودم وقتی که خوب میرم درون خودم و میکاوم خودم رو میبینم که اینطور بودم واقعا.
برنامم انشاالله اینه که از این به بعد به همون شکلی که بالاتر توضیح دادم و خودم رو بیشتر کشف کردم تو زندگیم مخصوصا با دوره احساس لیاقت، همین مسیرو پیش برم و همیشه روش کار کنم و همون کاری که تو بچگی در مورد مسیرها و علایقم طی کرده بودم و خودم برای خودم ارزش قائل بودم و خودم رو تحسین کردم واقعا همیشه تو اون موارد، برای باقی زندگیم و مسیرهای آینده زندگیم باز هم همونطور عمل کنم البته بهتر و قوی تر و از تجربیات زندگیم درس گرفته باشم و تو عمل و تو مسیرهای جدید ازشون استفاده کنم، و با درسهایی که از دوره احساس لیاقت گرفتم و چیزهایی که تو وجودم بیدار شد و تکان خورد با این دوره، برای تمام عمر ازشون استفاده کنم و رشد کنم و بزرگ تر بشم.
چقدر عاشقانه و دیوانه وار دوست دارم دوره جدید “هم جهت با جریان خداوند” که اتفاقا حتی به لحاظ نامگذاری هم برام کلی نشانه و درس و خاطرات داره استاد! و لبخند به لبانم میاد، رو داشته باشم و از خدا هدایت خواستم از خود لحظه قرار گرفتنش و معرفیش روی سایت، و چقدر نشانه های واضح دیدم، و چقدر از عمق وجودم ایمان دارم که برام به طرز شگفت انگیزی جادویی و راه گشا و خوش یمن خواهد بود و تمام تلاش ها و نتایج نصف و نیمه گذشته ام رو برام بازسازی و ترمیم و دست یافتنی میکنه، اما سپردم به خودش.. چون فعلا خبری نبوده که بتونم تهیه اش کنم..
واو! استادِ نازنینم راستی هپی برث دی! سوپرایر سوپرایییز!!! تولدت مبارک پیشاپیش استاد جان هزار ساله باشید همراه با موفقیت و سلامتی روز افزون انشالله.
سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و دوستان گلم
الهه ام
خدارو سپاسگذارم که بازم توسط شما راه گشا شد که راه درست رو با حال خوب طی کنم
و بازهم مقایسه و عدم تکامل دوتا از نقطه ضعف هایی که باعث میشن کنترل کردن ذهن از بین بره و کلا از مسیر علاقت یا هر کاری که میخوای شروع کنی دلزده بشی و کلا رها کنی مسیر رو و این موضوع هم میتونه در بحث کار کردن روی خودمونم باشه زمانی که دوره جدید اومد همیشه میگفتم کی بشه منم مثل دوستان وارد دوره بشم و مقایسه میکردم خودم رو اما دیگه ادامه ندادم چون حالم و نتایج داشت برمیگشت به قبل و من هدایت شدم به اون دوره هایی که دارم و فایلهای هدیه وبعد خرید دوره و اگه در حسو حال مقایسه میموندم اصلا اون دوره هایی که داشتم به چشمم نمیومدن و باعث ناسپاسی میشد و بایداز این به بعد حواسم باشه الان هم دچار این اشتباه در داخل دوره نشم چون باید اصولی کار کنم روی خودم نه عجله ای به قول استاد تکرار کنم یک اصل رو تا بره تو وجودم و کنترل ذهن واقعا کنترل زندگیه و این اصل رو باید هر دقیقه به خودم یاد آوری کنم
اعتراف میکنم که من در دو دوره ای که آنلاین با شما بودم و هستم و یکم دیر تر از بچه ها وارد دوره ها شدم دچار احساس مقایسه و عدم تکامل شدم و عجله کردنه داشت منو از مسیر دور میکردو باید بدون عجله و با تکامل اون مفاهیم شما رو برای خودم با مثال از زندگی خودم به خودم یاد آوری کنم تا درک مطالب برام راحتتر بشه و الان دوبار جلسه اول رو مکتوب کردم تازه دارم متوجه میشم منظور از خالق زندگی بودن خودمون چیه و باز هم جای کار کردن داره و عاشق اینطور کار کردن شدم و منو در حس و حال خوب نگه میداره
عاشقتم و سپاسگذارتم استاد عزیزم به خاطر این بهشتی که راه انداختی وسپاسگذارم از خداوند به خاطر وجود شما و این بهشت که هدایت گر هممونه
دمتون گرم با اینکه درگیر دوره هم جهت با جریان خداوند هستید یک فایل با ارزش رو ضبط کردید و به من و خیلی از عزیزان هدیه دادید و چقدر نکات مهمی رو گفتید
این روش که استاد گفتن کاری که انجام میدیم باید در سطح خودمون یا یک پله بالاتر باشه وسختیش اونقدری نباشه که شکست بخوریم یا اونقدر آسون نباشه که فکر کنیم خیلی بازیمون خوبه بهش قانون گلدیلاکس میگن و جالبه این آگاهی رو من از دیدگاهای مختلف زیاد خوندم و دیدم
شما هم خیلی کامل توضیح دادید و این موضوع نشون میده چقدر این گفته ها اصیل و واقعی هستن و کار میکنن
در رابطه با سوال اول
من جاهایی بوده که تکاملم رو طی کردم و به خوبی تونستم مسیری که باید رو راحت برم برای مثال در بحث کنترل ذهن تکامل هامو خوب طی کردم و نسبت به گذشته پیشرفت خوبی داشتم یا تو بحث استفاده از هوش مصنوعی برای کسب و کارم یا عمل به الهامات یا اون بحث توحید و یادآوری اینکه هرآنچه دارم از آن خداست حتی وقتی از هوش مصنوعی استفاده میکنم میدونم ایده استفاده ازش و….هم از آن خداست
نمیگم عالی هستم ولی تکاملم رو منطقی طی کردم و لذت بردم و راه همچنان ادامه داره
در رابطه با سوال دوم
من کلا به خاطر تجربه زندگیم یاد گرفتم آهسته و مستمر بدون عجله باید جلو برم،یعنی قدم های کوچک و پیوسته که تکامل رو طی کنم و طبق قانون تصاعد توی مسیر سرعتم بیشتر و بیشتر بشه
تو بحث روابط عجله نداشتم و خب باعث شد خیلی هوش ارتباطیم قوی تر بشه در حدی که به قول دوستام تو ژنتیکت تغییر کرده نسبت به گذشته
یعنی حرص نخوردم و عجله نکردم اما قدم هامو برداشتم تا بیشتر یاد بگیرم
سوال سوم
به خاطر عجله و طی نکردن تکامل شنا کردن رو نتونستم یاد بگیرم و به ترسم از آب کامل غلبه کنم و به قول استاد احساس کردم اینکار داره منو تحقیر میکنه و کلا شنا کردنو گذاشتم کنار(صد البته برنامه دارم برم تو دلش)
سوال چهارم
من این آگاهی رو میدونستم اما از اونجایی که استاد هم توضیحش داد خیلی مطمئن تر شدم نسبت بهش و میخوام برم سراغ کارهایی که ناتموم گذاشتم و به پایان برسونمشون
یکیش بحث تندخوانی و نوت برداری اصولیه که هم بدرد کارم میخوره هم فایل گوش کردن و نوشتن
و مهارت های دیگه
یکیش بحث کنترل بیشتر ذهن و عجله نکردن و ریلکس بودن توی مسیر و تمرکز بر لذت و استفاده از قانون
سعی میکنم اینکارارو انجام بدم استاد و اگر به تضاد خوردم درس رو بگیرم و به مسیر برگردم و قوی تر ادامه بدم
امیدوارم روزی برسه رودررو بشینیم و حضوری صحبت کنیم راجب این موضوعات و همونجا ازتون یه تشکر درست و حسابی کنم و قول میدم اگر به جایی رسیدم که بتونم حتی سمینار برگذار کنم یا معروف بشم حتما اسم شما رو به عنوان استادم با افتخار بیارم
متشکرم که با هر مثالی چقققققدر عالی برام قانون و توضیح میدید.
درس هابی که من گرفتم از این بازی …
اگه من بخوام در زمینه ی کسب کار خودم بگم اینه…
با تکرار و تمرین کردن در مورد تهیه و تولید محصول م و آزمون و خطاهایی که انجام میدم ، باید برای این ذهنم عادی بشه.
من اول با آزمون و خطا هی هر بار از قبل بهتر کشف کردم و رسیدم به اون چیزی که منو راضی می کنه .
مرحله ی بعد باید همینو هی با تمرین و تمرین و تکرار برام جا بندازم که چقققققدر راحت تر شده، و یاد گرفتم.
وقتی مطمئن شدم با اعتماد به نفس بالاتر قدم بعدی رو انجام میدم و ایمان دارم که موفق میشم.
اگر من همیشه این تمرین ها و تکرار ها برام عادی بشه، بنابراین قدم دوم و ساده تر با تمرکز بهتر انجام میدم و این کار بهم نتیجه میده.
در آخر این محصول برام لذت بخش تر میشه، و با عشق انجام میدم دگه برام خسته کننده نیست
دگه برام زجر آفرین نیست
خدا رو شکر می کنم که تو مدار مرد عمل مرد شجاع و با ایمانی هستم مثل عباس منش که چقدر راحت با یک بازی از دیدگاه قانون مسئله و برام باز می کنه و راحت توضیح میده که بفهمم و درک کنم
سلام به شما استاد بینظیرم و سلام به مریم جون بینظیرم و همه دوستان عزیزم
من میخوام از صبر و تکاملی جلو رفتن تو کارم بگم
من خیاطم اوایل خیلی از روی ذوق از خواهرم خواستم واسم الگو بکشه و من یه الگو مانتو داشتم که واسه دوختش یکی دو هفته زمان میزاشتم
یادمه با اون الگو چند تا مانتو دوختم اصلا هم به این فکرر نبودم که دوست دارم درامد داشته باشم فقط چون به بریدن و دوختن علاقه من بودم دلی این کار میکردم
یکم که گذشت به خواهرم گفتم میشه الگو کشیدن بهم یاد بدی اونم یه الگو یادم داد و منم دفترهای خیاطی همه رو جمع کردم با اون الگو شروع کردم به لباس دوختن
هر بار واسه الگو یقه میرفتم دفتر میخوندم و شروع نیکردم به طراحی یقه
البته هیچوقت به دفتر اکتفا نمیکردم انقدر ذوق و شوقش بود که یه عالمه تو یوتیوب میچرخیدم که ویدیو های مختلف ببینم واسه همین ازون اول هر روشی که واسم راحتتر بود انجام میدادم
هیچ وقت طبق یه مسیر از قبل گفته شده که همه همون فرمون میرفتن نرفتم دنبال راحتترش بودم و واقعا هم کارام همیشه راحت انجام میشه
شروع کردم به دوخت لباس واسه خواهر و خواهر زاده
دوست خواهر زادم دید و ازم خواست براش بدوزم
و درامد داشتن و تجربه کردم
هیچوقت هیچ عجله ای واسه بزرگتر شدن کارم نداشتم
واسم هدیه چرخ خریدن مامان بابام
مشتری های زیادی کم کم اومدن و من تو خونه کار کردم
دیگه حس کردم باید حرکت کنم و برم جای مستقال تر
(من دیگه از نوع خییییلی صبورشم که یه وقتایی باید بفهمیم دلیل دست دست کردنمون ترسه نه صبر
رفتم و واسه خودم یه جایی رو اجاره کردم که کلا همه مسیر معجزه وار خدا چید (غلبه بر ترس و یه عالمه چیز داشت واسه یادگیری)
واقعا خوشحالم که کل مسیر از شما یاد کرفتم تکاملی باشه
یکی دوسال تو شرایط جدا از خونه ولی تنها کار کردم
مرحله جدید باید شروع میشد یه نیرو استخدام کردم
انقدررررر برام درس داشت که همش میگم خدایا استاد همیشه میگه یکی اول نیرو بگیر راحت شو بعد بعدی چقدر حق گفت
اگه من از اول یه عالمه نیرو میخواستم بگیرم چطور هندل میشد دیوانه میشدم
یه عالمه درس گرفتم یه عالمه خواسته هام واضح تر شد
چند ماه با یکی ادامه دادم دیدم باید نیروی جدید بیاد
و اومد
کاش میشد تمااام معجزاتی که تو لحظه به لحظه چیده میشه رو هم نوشت
الان تو این حالتیم که این دوتارو مدیریت کن به وقتش واسه اضافه کردن بعدی هم هدایت میشی
من تو کار خیلی تکاملی جلو رفتم
و واقعا حقه که میگید اوایل مومنتوم ارومه و هر چی جلو تر میریم سریعتر و با نتایج بیشتر میشه
و واقعا راست میگین هر نیرویی که میاد یه عالمه بهتر از قبلیه و این یعنی مسیر درسته و خواسته واضح تر میشه
و پس ذهنم یه سوال همیشه هست چون علاقه من به یوتیوبه(البته که مرتبط با شغلمه) و اون طرف همینجور دارم در کنار کارم جلو میارم
هر قدمی که تو کار جدید میخوام بردارم پس ذهنم یه چیز میگذره نکنه از هدفم که یوتیوبه دور بشم تو این کار گم بشم
واقعا اینو دوست دارم خیلی خدا هدایتم کنه
از طرفی رشد این کارم عالیه و همیشه میگم چیزی که داره راحت جلو میره بزار پیش بره چون تو داری باهاش رشد میکنی
خیلی زیاد هدایت میخوام
بماند رد پا از سوال ذهنی الانم
شاید لازم نیست انقدر سختش کنم و باید لذت ببرم بعدا زمانش بشه گفته میشه همه چی
سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و خانم شایسته فوق العاده و بچه های بینظیر این سایت توحیدی
خوب قانون تکامل و صبر
من بخوام مثال بزنم در مورده این قانون ما حدوده 10ساله پیش که کارمو با شریک شروع کردم و هنوز با استاد و با قانون آشنا نشده بودم ولی با این حال شریک من بعده از سال اول گفت من دیگه نمیتونم ادامه بدم و اینکار به جایی نمیرسه و بیا جمعش کنیم و وگرنه ضررمیکنیم و ورشکست میشیم ولی من به لطف الله هر چند برام سخت بود چون هم باید پول شریک رو میدادم که جدا شد و هم هزینه های کسب و کاری که هنوز نوپا بود و هم اینکه در سال دوم اجاره ملک که دراونجا بودیم 2برابر شد و هم اینکه من هیچ سر رشته و تجربه ای در این کار نداشتم ولی با لطف و توکل به الله و صبر و هدایت خداوند تونستم پله پله هم پول شریک رو بدم هم کسب و کار رو مدیریت کنم و اون هم به نظرم بخاطره طی کردن قانون تکامل بود هر چند که الان به تضادهایی خوردم ولی به اندازه که قانون رو درک کردم و اون رو دارم توی زندگیم اجرا میکنم جهان هم داره برای من قدم برمیداره و راه رو هموار میکنه .
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد عباس منش عزیز وسرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز
سپاس خداوندی هستم که من را با شخصی به اسم عبس منشآشنا نمود ومن را به این مسیرزیبا هدایت کرد
در خصوص مطالب این فایل باید بگوییم که یک مثالی که به ذهنم آمده و باید آن را در اینجا ذکر کنم این هست که من خودم برنامه نویس هستم اگر بخواهم یک تکنولوژی یازبان برنامه نویسی جدید را یاد بگیرم نمی توانم اول از همه بپرم آخر کتاب و انتظار این را داشته باشم که من باید همه چیز را بلدباشم باید تکامل را رعایت کرد اول کتاب بیام مطالب فصل 1 اون کتاب را بخونم تمرین کنم کار کنم و بعد که اون فصل را بخوبی یاد گرفتم اون موقع برم سراغ فصل 2در این فصل هم باز باید مطالب رابخوبی یاد بگیری و اگر موردی هم بود مجددا برگردم به فصل 1 و باز اون مطالب را دوره کنم تا مطالب فصل 2 برات به خوبی جا افتاد بعد برم سراغ مطالب فصل بعد و همین روند را باید رعایت کرد تا اخرین فصل بطوری که باید اون زبان را بخوبی یاد بگیری مورد دیگری که دریک سال اخیر برای خودم اتفاق افتاد من دارم روی چند زبانگی یک سایت کار میکنم بارها و بارها این کار را انجام میدادم ولی جوابی که میگرفتم اشتباه بود تا اینکه خداوند منوهدایت کرد و یک بار به یک روش خاص پیش رفتم و تا الان با اینکه مشکلاتی هم بوده در حین کار خدا را شکر اون مشکلات را رفع کردم از دیدگاه من یکی از مهمترین کارهای که مردم و کلیه عموم مردم قانون تکامل را رعایت نمیکنن زندگی ماشینی امروزی هست چون هر چیزی را خیلی زود به دست میارن تصور این را دارن که باید برای هر کاری این صادق باشه که این تصور یک اشتباه کاملا فاهش هست ما باید سعی کنیم امروز از دیروز بهتر بشیم در تخصص خودمان و هر روز روی این تخصص خودم باید مطالب بیشتری را یاد بگیریم کتاب بخونیم وهر روز بهتر و بهتر بشیم تمرین کنیم وبه قول استاد جهان لاجرمهست اون موقع به ما پاداشها را بدهد
به امید دیدار مجدد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب استاد ودوستان عزیزم
این فایل ب موقه بود ک من دوباره بیام توی مسیر درست
دوسه روزه ک احساس کردم احساس خوبی ندارم
و انگار یکی همش در گوشم احساس بی لیاقتی ب من میداد
از جاییکه من تازه کسب وکارمو جدی شروع کردم یک محصول تولید کردم و خداروشکر نشانه های مشتری امد وچندتا فروش داشتم
سریع بدو افتادم توی عجله احساس،کردم خیلی روند کند هست
البته محصول جدیدتری تولید نکردم وتوی همون روند دارم حرکت میکنم
اما همش میبینم بقیه کارگاه دارن ومن ندارم احساسم بد میشه ک این از مقایسه میات
.کلا احساس مقایسه با احساس قربانی شدن ترکیب شد باهم و خیلی منو بهم ریخت
و خیلی واضح رفتار واخلاقم با عزیزانم تغییر کرد
واین نشون دهنده ی اینکه در مسیر غلط قرار گرفتم و برای اونا سوال شده بود ک من چرا اینطور شدم
و نشستم حرف زدیم منو همسرم ک هرکاری میکنم میخام مکانی برای کارم ردیف کنم تو میگی نه عجله نکن چقد باید صبر کنم اون چندتا دلیل اورد ک بنظرمن منطقی نبود و من چندتا دلیل اوردم ک اون گف تو خیلی سخت گرفتی این موضوع رو
و توی این سه چهار روز اخیر دوسه نفر بهم گفتن تو عجولی و بهم گفتن خیلی سخت گرفتی بقیه هم فرکانس منو دریافت کردن ک این احساسات رو دارم ک دیشب همسرم بهم ی چیز جالبی گف دوتا مثال متفاوت خرازی زدیم
یکی صبروتکامل طی کرد الان پرفروش ترین خرازی محل ما شده
دیگری صبرنکرد یکماهه جمع کرد وگف فایده نداره
دیشب همسرم گف تو تکاملت توی پس انداز تا مقداری ک خاستی طی کردی الان تو این پول باید بزنی ب کسب وکارت چون وسایل مورد نیازت باید خریداری بشه اول واخر چیزی نیس ک بگذری ازش
گفتم نه استاد گفته پولت خرج نکن گفت بله خرج نکن منظورش ولخرجی بوده ک یاد بگیری جمع کنی ن الان ک جمع کردی و باید وسیله مورد نیازتو بخری میگی نباید خرجشون کنم
و هی ب تعویق بندازی کارتو و احساس بدی بهت دست بده و بگی کی ب خاسته ام برسم و
مثال زد
یک شخصی ک اسنپ میخات کارکنه باید ماشین بخره دیگه گواهینامه ب تنهایی کاری براش نمیکنه !!!
اگه ماشین رو خرید بعد میشه گف راننده اسنپ هستش
بعد شروع میکنه کار کردن و پس انداز هرچیزی ک گیرش اومد پس انداز میکنه
الان تصمیم گرفتم یک قالی دارم گذاشتم کنار اونو بدم قالیشویی کل اتاق رو جمع وجور کنم
وسیله مورد نیازم ک ب لطف خدا پولش جمع شده بخرم و خیالم ازین بابت راحت بشه ک این خاسته ام تیک خورده چون خیلی منتظرش بودم ک عید 1404 این اتفاق افتاده باشه اتاق رو تبدیل ب کارگاه میکنم قالی رو پهن میکنم تخت خواب هارو جمع میکنم یک میز با وسایلم میچینم روی میز یک جعبه واسه ابزارهام میخرم و همونجا کارمو با توکل ب خدای مهربان سال جدید طی میکنم
وسال جدید هم
ک سال موفقیت توی کسب وکارم و درامد وثروت گذاشتم
.هرگز نباید تکامل رو فراموش کنم ک من ازیک محصول شروع کردم الان شدن سه محصول من تااینجا تکاملی اومدم واسه افزایش مهارتم
بازهم مهارتم ومشتریهام هربار بهترازقبل میشن باید اجازه بدم بابت هر مهارت جدیدم هر مشتری جدیدم شکرگذاری کنم از خداوند مهربان همینجوری روندرو برم ارام ارام
عجله ومقایسه نکنم ک میدونم اینا هست باید جلوی وسوسه ها رو بگیرم
خدایا هزاران مرتبه شکر ک ب هر بهانه ای منو میاری اینجا ک راه رو از چاه بفهمم
سپاسگذارم استاد جان ک توی تمام دوره هاتون درمورد تکامل صحبت کردید
سلام استاد واقعا خداروشکر میکنم معلمی مثل شما دارم
من راجب کسب کار مثال بزنم من الان 28 سالمه هیچ بک گراندی از کار و بیزینس نداشتم و از پول ساختن و کار کردن خالی بودم هیچ الگو و هیچ چیزی از کسب کار نمیدونستم و با دورهای شما و روانشناسی شروع کردم و خودم حس میکردم خوب میفهمم حرفاهای شمارو و مثالهاشو پیدا میکردم و تایید میکردم باورم میشد دلیلش این بود که من نه جای کار کرده بودم نه مشتری دیده بودم نه قرضی نه وامی نه خرید فروشی هیچی و خیلی خدارووشکر کردم خالی بودم و با دورهای شما با تمرین کسب کار و پول ساختنو دارم یاد میگیرم و همچی هروز خداروشکر هرماه داره بهتر میشه هم از تجربیات کاری هم باورها هم پول ساختن.
مثلا شما در قدم 2 جلسه 4 /12 قدم گفتید که میشود با ساعت کار کمتر تلاش کمتر درامد بیشتر شود و من اینو باور کردم از همون اول شروع کارم در این یکساله برای من همین طور شد و نمیتونم غیر از اینو باور کنم که باید برای درامد بیشتر ساعت بیشتری کار کرد بخاطر این باور من ب کار و ادمهای هدایت شدم ک این اتفاق افتاد و داره میفته و باور منو هروز قویتر میکنه و بخدا قسم میبینم ادمهایو که دارن برعکس این مورد کار میکنن درکشون نمیکنم الان ک دارم اینو مینویسم فکر کردم بهشا…
و خداروشکر میکنم برای این موهبت که خالی بودم و با اموزشهای شما هرماه همچی داره پله پله بهتر میشه خداروشکر خداروشکر
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت شما استاد عزیزم، خانم شایسته مهربان، و همه شما دوستان عزیز و ارزشمندم در این مسیر الهی
ماشاالله به به چه بدنی، چه استیلی، چه رخ و جمالی! واقعا حظ کردم و لذت بردم استاد جان، از این تجهیزات و ادوات هیولا که نگم آقا! واقعا تحسین برانگیزه و چقدر لذت بردم از دیدن این ویدیو و این ربات های نازنین و با حال که منو یاد فیلم ها و انیمیشن های زیبا و چشم نواز میندازن.
چقدر دوست دارم منم تجربه کنم این شرایط رو استاد و دلم کشید واقعا! یاد دوران قدیم و زمان نوجوانی و جوانیم افتادم که چقدر پینگ پونگ بازی میکردیم با خانواده و فامیل و چقدر توش پیشرفت داشتم و عالی شده بودم. مخصوصا که یدونه فقط راکت هیولای اِستیگای اصل سوئدی داشتیم که مال داداش بزرگم بود و جنگ و دعوا سر این راکت! : )) که حکم جام قهرمانی و مدال طلای مثلا مسابقات المپیک رو داشت واسمون! هر کسی با راکتای داغون و رنگ و رو پریده و تکه و پاره شده و چوب شکسته و نابود بازی میکرد و قشنگ با آسفالت شدن میتونست تا بالا بالاها خودشو بکشونه بالا، میتونست این راکتو بدست بگیره و حس فتح کردن قله اورست و مستقر کردن پرچم ایران به جای پرچم اِمریکا تو کره ماه رو داشته باشه برای لحظاتی! : )) خدایا شکرت بابت خاطرات خوب و خوش..
استاد نکته ای که توی دقیقه 20 فایل داشتین میگفتین یکی از نکاتی بود که دقیقا بصورت اتومات توی تجربه بازی پینگ پونگ توی سنین کم و نوجوانی که بازی میکردم، رعایت میکردم مخصوصا اون حرکتی که دقیقا بزنی روبروی دستی که راکت گرفتید و نه در جهت مخالفش یعنی پاسخ توپ زدنت کج و مخالف دستی که راکت گرفتی نباشه و این خیلی گول زننده و سخت هست پیش بینیش برای حریف. و چقدر این بازی فوق العادس و هم هوش و ذکاوت آدم رو تقویت میکنه و هم فیزیک آدم و چابک بودنش رو. اونم بدون هیچ آموزشی و حتی فیلم نگاه کردنی، و فقط با تمرین و تکرار و البته بازی بزرگتر ها رو نگاه کردن اونم بصورت نه حرفه ای، در حد متوسط بودیم هممون، اما چون مدت نسبتا طولانی و خوب چند ساله ای رو میشه گفت تقریبا بصورت ممتد بازی میکردیم، توش تا یه حد خیلی خوبی قوی و نسبتا حرفه ای شده بودیم.
نکته ای که داشتین در مورد رعایت قانون تکامل و مخصوصا اونجا که در مورد مشاغلی که یه اوستا مثلا میخواد کار رو یاد یه تازه وارد بده مثلا یه نوجوان یا سنین کم کلا، اینه که مخصوصا تو جامعه ما ایران خیلی این مورد پیش اومده و میاد هنوزم که فرهنگ درست هر چیز رعایت نمیشه متاسفانه و توی مشاغل بگیر تا هر موضوع دیگه ای، اصلا اصول درست و فرهنگ سازی درستی نمیشه، اول به قولی میخواد حتی اون استاد کار حرفه ای و با تجربه، بخاطر شاید عقبه و تجربه ای که احتمالا خودش داشته توی اون شغل و حرفه، که مثلا کتک خورده یا شاید تحقیر شده حسابی اولش، یا مثلا توی آزمایش های مختلف قرار گرفته و اوستاش اول کارهای خیلی سخت و در حدی که یه اوستا شاید خودش هم نتونه درست انجامش بده یا نیاز به تجربه و مهارت بالایی داره، بخواد به اون شاگرد یا تازه کار یاد بده یا حتی یادم نه، بخواد اصلا از عمد بهش کارهای سخت بده در حد خودش، که اون نتونه انجام بده و یا بزنه بلایی سر خودش بیاره یا آسیب ببینه، که بعد بهش بخنده اولش یا مثلا بخواد حتی خلاء و عقده های درونی خودش رو اینجور یه جورایی پر کنه و به طرف احساس حقارت بده یا فخر بفروشه و مثلا جلوی چهار نفر همکار یا به اصلاح با تجربه بگه، ها ها ببین تروخدا این کله پوک و صفر کیلومترو! یا ببین این بچه نادون رو تروخدا! بچه تو باید حالا حالاها درس یاد بگیری، حالا حالاها باید قشنگ صاف بشی زیر فشار و تجربه تا به جایی برسی یا اوستا بشی! و شاید ندونن یا حتی چرا اتفاقا هم بدونن که طرف ممکنه ول کنه بره یا ممکنه اصلا یه بلایی سرش بیاد که تا عمر داره نتونه فراموشش کنه یا هرچیزی تو این مایه ها، و این موضوع توی میگم مخصوصا جامعه ما ایرانیا خیلی دیده میشه که متاسفانه یه جور کلاس گذاشتن و مثلا غرور و بزرگی و آدم با تجربه ای بودن جلوه میکنه واسه خیلیا، و البته خیلیا هم هستن که واقعا برازنده لقب استادی و با تجربه بودن هستند که بینهایت انسان های شریف و درستکار و با اخلاقی هم هستند اتفاقا.
یه مثال اتفاقا خیلی هم تازه که برای خودم پیش اومد حتی همین یه مدت پیش که برای اولین بار توی یه فروشگاه زنجیره ای بزرگ مشغول به کار شده بودم از روی ناچاری و داستانش مفصله، و خب کارهایی بود که اصلا با اینکه من تجربه کارهای سخت فیزیکی رو داشتم از بچگی اما سالیان سال هست که دیگه طرف اینجور کارها نرفته بودم و آمادگیشو نداشتم و از طرفی بخاطر مشکل سلامتیم هم میشه گفت واسم ضرر هم داره و نباید انجام بدم، اما خب میگم بخاطر شرایطم و یه سری چیزها مجبور شده بودم برم خودم رو امتحان کنم، خب با تمام این حرفا، اتفاقا توش هم خیلی عالی بودم و با توجه به اینکه چند نیروی دیگه هم اونجا کار میکردند و برای انبار داری و چیدمان و کارهای سخت دیگه مثل بار خالی کردن های متعدد باید همیشه حی و حاضر میبودیم، خیلی عالی بودم هرچند واقعا چالش هایی رو مخصوصا بخاطر سلامتیم داشتم که آزار دهنده هم بود، تا اینکه یه قسمتی از کار بود برای مخصوصا بار خالی کردن با کامیون های بزرگ که از گاری ها و سبد های مخصوص حمل کالا هم استفاده میکردیم و من تا حالا از اون گاری های دسته بلند عمدی شکل استفاده نکرده بودم و اتفاقا خیلی خوب از عهده ای بر اومده بودم چون قبلا کارهای بدین شکل و مشاغل مختلفی رو توشون تجربه و مهارت کسب کرده بودم خیلی زود توی زمینه های مختلف دیگه هم راه میفتم و بازی دستم میاد به قولی.
اون راننده کامیون که چیزی هم بهش نگم! که آدمی کاملا نادرست و از همین دست آدما بود که بالاتر مثال زدم که یعنی یعنی بایدم با تجربه باشند و سن و سالش هم کم نبود، اومد بخاطر یه سری نابخرد بازی ها و توجه جلب کردن و البته شیطنتش گل کردن، یه خانم جوانی که توی ماشین توی خیابون اصلی شهر توی ماشین شخصی خودش نشسته بود دقیقا جلوی فروشگاه و پیش کامیون بار ما، و داشت نگاه میکرد از پنجره به ما، این راننده نامحترم ورداشت از عمد بارِ منو بیش از حد پر کرد اونم بار روغن های بزرگ سنگین که کارتوناش چندتا توش جا میگرفت و اینم از قصد اینقدر بار زد رو گاری که واقعا نباید تا این حد پر بشه اصلا، یعنی از حد معمولش هم کلی عبور کرده بود از سقف مجاز اون فرغون، من سریع حس درونیم بهم گفت که این اشتباهه، اولا که حتی حالت گذاشتن کارتونها رو اشتباه چید روی فرعون و ثانیا از عمد اینقدر پرش کرد که یه اتفاقی بیفته! من بهشم گفتم این خیلی پر شده ها اینجوری اشکالی نداره؟ یعنی ازش پرسیدم، و فکر میکردم طرف آدمه و راهنمایی میکنه و اصلا ذره ای تو فکر این نبودم که کسی بخواد همچین کاری بکنه که قصد بدی داشته باشه و بخنده بهم! بخدا با دل صاف و ساده و اینکه همه خوبن! من با آدما رفتار میکنم و کاری رو انجام میدم، آقا اومدم فرغون رو برعکس کنم که یه عقب گرد داشته باشم و بچرخم و دور بزنم برم تو فروشگاه، دیدم به زور تکون میخوره اصلا این فرغون! اینقدر پرش کرده بود راننده، بعد که به زور با کلی تقلا یکم خوابوندمش و اونم از عمد با پاش یکم هولش داد که یعنی بخوابودش سر دست من، یهو لنگر کرد و تعادلش بهم خورد و از دستم یهو افتاد و منم باهاش پرت شدم زمین، یه جوری خیلی شدید و با ضرب شدیدی نسبتا خوردم زمین گاری هم افتاد روم با بار، بعد بلند شدم و دیدم اون خانمه از تو ماشین روشو کرده اونطرف و داره هر هر هر میخنده بهم و چه بسا حتی فیلمم با گوشیش گرفته بود که شاید پخش کنه تو شبکه های مضخرف اجتماعی، و من بلند شدم اولش خب به شدت داشتم جلوی خودمو میگرفتم که فقط نزنم دهن یارو رو سرویس کنم ولی از اونجایی که مدتها روی خودم کار کرده بودم و درس ها از شما استادم یاد گرفته بودم و آموزه ها و تمرینات رو توی مواقع چالش مخصوصا اجرا میکردم، خیلی زود چندتا نفس گرفتم و خودمو آروم کردم و نجواها به شدت داشت عصبیم میکرد و من فقط آرومش میکردم و خودم رو به آرامش دعوت میکردم، اگر به قبل بود که هیچی دیگه همونجا بی برو برگرد باید طرفو از زیر دست و پام میکشیدن بیرون و کمترین اتفاقی که میفتاد سرش یا دستی پایی یه جاییش میشکست و خونین و مالین میشد قطعا. بعد جالبه که ول کن هم نبود، میگم بخاطر همین چیزا من متوجه شدم که اتفاقا قصد و غرض و مرضی تو جونش بوده، و الا میگم خداشاهده اصلا فکر بد نمیکردم و اصلا شاک شده بودم از این اتفاق و رفتار این بابا، هی میگفت چیکار کردی آبرومونو بردی جلو این دختره و چی و فلان.. من میدونین بهش چی گفتم؟ خیلی بد همه چیز داشت میرفت رو مخم ها حسابشو کنید استاد چه موقعیت بدی بوده واقعا واسم، من برگشتم سمت یکی آروم زدم رو شونش روش اونور بود، بهش گفتم از سنت خجالت نمیکشی واقعا؟ خیلی آروم و محترمانه گفتم بهش، گفتم مرد حسابی تو بجای اینکه یعنی یعنی آدم با تجربه ای هستی یعنی مثل یه کارگر ارشد و سوپروایزر هستی و بیای از تجربه و مهارتت به یکی مثل من و اینایی که دارن کار میکنن اینجا و با همچین فرغونی شاید تا حالا اصلا کار نکردن و یا بار اولشونه همچین جایی کار میکنن، بیای درست بهمون بگی چطوری باهاش کار کنیم و یا بار اندازه بزنی و چهارتا نکته فنی بگی، میخندی و میگی آبرومونو بردی؟؟ من دستشویی کردم (با اصطلاح خودمونی بهش گفتم) تو همچین تجربه ای و آبرویی که بخواد اینطوری بره! فکر کردی حواسم از اولش نبود که داشتی با دختره لاس میزدی و قصدت چی بود؟ بهش گفتم از سنت خجالب بکش، آبرو! این که هیچی، کل شهر بیان بخندن بهم من ککم نمیگزه و نگران نیستم که اشتباهی رخ داد و بخواد آبروم رفته باشه! تو آبروی خودتو بردی بنده خدا هم پیش خودت هم خدای خودت، برو که ایشالا سالم برسی به مقصدت و زندگی خوبی داشته باشی..
هیچی نگفت فقط یه نگاه خجالت زده کرد بهم و سرشو انداخت پایین و هی میخواست یه جوری صاف و صوفش کنه من یه نگاه بدی بهش کردمو گاریو گرفتم رفتم. استاد واقعا اتفاق به شدت تلخ و تجربه خیییییی ع ع ع لی بدی بود واسما، اونم توی شرایطی بودم که خیلییی داشتم روی خودم کار میکردم و کنترل ذهن و نفس انجام میدادم و تغییرات اساسی کرده بودم، و الا بخدا نمیتونم بگم چه گندی بالا میومد سر این اتفاق چون به هیچ وجه آدمی نبودم که ساده از خیر چیزی بگذرم قبلا. ولی مدتهاست که خیلی عوض شدم و حسابی تغییر کردم و آسان گیر تر شدم نسبت به خودم و هم دیگران.
در مورد رعایت نکردن قانون تکامل خیلی اشتباهات داشتم تو زندگیم، مثال زیاد هست بخوام بزنم، مثلا تو بحث ساز زدن و موسیقی، مدتی با وجود اینکه دیوانه به تمام معنای این مسیر و هنر هستم، قصد داشتم واردش بشم اما همون اولش با چالش هایی که داشتم خیلی زود ناامید شدم و منصرف شدم و دیگه ادامه ندادم و این شک اومد سراغم که من مال این مسیر نیستم شاید! اما هیچ نیرویی قوی تر از نیروی درونی و اون خدایی که تو وجودم هست نمیتونه بگه و اینو اثبات کنه که چقدر من واقعا مالِ این کارم و ساخته شدم برای این کار و واقعا ایمان دارم بهش و خودم و تواناییم تو این زمینه و اگر از سالها پیش ادامه داده بودم الان به یک هنرمند و موزیسین و یا خواننده و آهنگساز بسیار بسیار با تجربه و مشهور و لایق تبدیل شده بودم، به یاری خدا برنامه های زیادی دارم برای این مسیر و دارم حرکتایی میزنم که تا حالا نزدم، و با دوره بینظیر احساس لیاقت این تغییرات بزرگ رو در خودم ایجاد کردم و خودم رو بیشتر کشف کردم و به دل ناشناخته های بیشتری توی وجودم و زندگی پا گذاشتم.
یا تجربه های دیگه ای که داشتم، مثلا دوره هایی رو میرفتم شرکت میکردم، مثلا کارهای فنی مثل تعمیر و نصب لوازم برودتی مثل کولر و یخچال و تجهیزات اینچنینی، و با وجود اینکه عالی توشون خودمو نشون دادم و گل سر سبد اون کلاس و مجموعه فنی بودم مثلا، اما با یه چالش های اساسی و تضاد هایی، خیلی زود اون بعد کمال گرایی و بیمارگونه من اون ضعف ها اون رعایت نکردن قانون تکامل وارد عمل میشد و تمام اون فونداسیون و نهال تازه شکل گرفته رو خراب میکرد و میکشیدم کنار و میگفتم من بدرد این کار نمیخورم!
یا توی بحث برنامه نویسی! وای خدای من یادم میاد که اصلا من چقدر عالی و شگفت انگیز توش داشتم پیش میرفتم و اصلا خودم حتی باورم نمیشد که من اینقدر توی عمل انجام شده و توی زمینه هایی که از بچگی علاقه داشتم بتونم عالی عمل کنم و خودمو نشون بدم، اما میگم خیلی زود اون ضعف های درونیم وارد عمل میشد و کارو خراب میکرد واسم.
توی رشته های ورزشی هم همینطور، و هر بار دقت کردم که اتفاقا یه چالش های بدی هم واسم پیش میومد که اصلا هیچ جوره تو کتم نمیرفت که من مالِ این کارم و من ساخته شدم برای این کار و بتونم خودمو حفظ کنم توش، یعنی جوری میشد اینقدر فشار میومد تو تجربه هایی که داشتم کلا تو زندگیم که فقط این به ذهنم میرسید که اگر من واسه این کار بودم هیچوقت درگیر چنین تضادها و مشکلاتی نمیشدم که اینجوری رگمو بزنه! یعنی شما ببینید چقدر اون ضعف های درونی اون کمالگرایی و عجله و تکمل رو طی نکردن تو وجودم خودشو قوی کرده بوده که من فکر میکردم اصلا نباید همچین مشکلات و چالش هایی پیش بیاد واسم! اگر پیش میاد پس این نشون میده که من بدرد اینکار نمیخورم و باید برم سراغ چیز دیگه که بهتر عمل کنم توش یا اینقدر رو مخم نباشه!
رستوران و کبابی مجلل و معروف همینطور..
میکانیکی و لوله کشی گاز ساختمان و کار و بنایی و کارگر ساختمانی همینطور..
و و و..
تنها چیزایی که همیشه توش خوب بودم و مداومت داشتم و کم نیاوردم و خیلی خوب میفهمم که چقدر رو خودم کار کرده بودم بصورت ذاتی و حتی قبل از آشنا شدنم با این قوانین و آموزه های استاد، زبان انگلیسی بوده از بچگی، کامپیوتر مخصوصا سخت افزار و هم نرم افزار و هرچیزی تو زمینه کامپیوتر بوده البته به غیر از برنامه نویسی که هیچوقت بصورت جدی و با قاطعیت دنبالشو نگرفته بودم، و تیراندازی، و گیمری، و کشتی رانی و ملوانی. یعنی من این چند موردو واقعا به معنای واقعی کلمه همیشه توشون عالی عمل کردم و اتفاقا چالش ها و تضادهای خیلی رو مخ و ناجوری هم نداشتم، یا اگرم داشتم اون احساس لیاقته و اون گفتگوهای درونیه مثبت و خداگونه توم بیشتر بوده و به خودم آرامش و قدرت دادم و خودم خودمو تشویق کردم حتی اگر اشتباهی رخ داده باشه تو کار، و این نشون میده که چقدر به لحاظ ذهنی هم خوب روی خودم کار میکردم بصورت فطری و ذاتی و بدون این آگاهیا.
کلا تجربه آسان تو زندگیم نداشتم استاد : ) تا جایی که میدونم و یاد دارم اینطور بودم همیشه، همه چیزو به سختی و تلاش بینهایت و صاف شدن بدست اوردم تو زندگیم، بخاطر همین مثال ندارم که بزنم، مگر تو همین زمینه هایی که گفتم همین پاراگراف بالایی و اونم بخاطر اینکه از بچگی توشون خوب بودم و باورای خوبی داشتم در موردشون و بارها و بارها بصورت اتومات و درونی همیشه خودم رو تشویق کردم و حس خوب دادم به خودم وقتی که خوب میرم درون خودم و میکاوم خودم رو میبینم که اینطور بودم واقعا.
برنامم انشاالله اینه که از این به بعد به همون شکلی که بالاتر توضیح دادم و خودم رو بیشتر کشف کردم تو زندگیم مخصوصا با دوره احساس لیاقت، همین مسیرو پیش برم و همیشه روش کار کنم و همون کاری که تو بچگی در مورد مسیرها و علایقم طی کرده بودم و خودم برای خودم ارزش قائل بودم و خودم رو تحسین کردم واقعا همیشه تو اون موارد، برای باقی زندگیم و مسیرهای آینده زندگیم باز هم همونطور عمل کنم البته بهتر و قوی تر و از تجربیات زندگیم درس گرفته باشم و تو عمل و تو مسیرهای جدید ازشون استفاده کنم، و با درسهایی که از دوره احساس لیاقت گرفتم و چیزهایی که تو وجودم بیدار شد و تکان خورد با این دوره، برای تمام عمر ازشون استفاده کنم و رشد کنم و بزرگ تر بشم.
چقدر عاشقانه و دیوانه وار دوست دارم دوره جدید “هم جهت با جریان خداوند” که اتفاقا حتی به لحاظ نامگذاری هم برام کلی نشانه و درس و خاطرات داره استاد! و لبخند به لبانم میاد، رو داشته باشم و از خدا هدایت خواستم از خود لحظه قرار گرفتنش و معرفیش روی سایت، و چقدر نشانه های واضح دیدم، و چقدر از عمق وجودم ایمان دارم که برام به طرز شگفت انگیزی جادویی و راه گشا و خوش یمن خواهد بود و تمام تلاش ها و نتایج نصف و نیمه گذشته ام رو برام بازسازی و ترمیم و دست یافتنی میکنه، اما سپردم به خودش.. چون فعلا خبری نبوده که بتونم تهیه اش کنم..
واو! استادِ نازنینم راستی هپی برث دی! سوپرایر سوپرایییز!!! تولدت مبارک پیشاپیش استاد جان هزار ساله باشید همراه با موفقیت و سلامتی روز افزون انشالله.
سپاسگزارم
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و دوستان گلم
الهه ام
خدارو سپاسگذارم که بازم توسط شما راه گشا شد که راه درست رو با حال خوب طی کنم
و بازهم مقایسه و عدم تکامل دوتا از نقطه ضعف هایی که باعث میشن کنترل کردن ذهن از بین بره و کلا از مسیر علاقت یا هر کاری که میخوای شروع کنی دلزده بشی و کلا رها کنی مسیر رو و این موضوع هم میتونه در بحث کار کردن روی خودمونم باشه زمانی که دوره جدید اومد همیشه میگفتم کی بشه منم مثل دوستان وارد دوره بشم و مقایسه میکردم خودم رو اما دیگه ادامه ندادم چون حالم و نتایج داشت برمیگشت به قبل و من هدایت شدم به اون دوره هایی که دارم و فایلهای هدیه وبعد خرید دوره و اگه در حسو حال مقایسه میموندم اصلا اون دوره هایی که داشتم به چشمم نمیومدن و باعث ناسپاسی میشد و بایداز این به بعد حواسم باشه الان هم دچار این اشتباه در داخل دوره نشم چون باید اصولی کار کنم روی خودم نه عجله ای به قول استاد تکرار کنم یک اصل رو تا بره تو وجودم و کنترل ذهن واقعا کنترل زندگیه و این اصل رو باید هر دقیقه به خودم یاد آوری کنم
اعتراف میکنم که من در دو دوره ای که آنلاین با شما بودم و هستم و یکم دیر تر از بچه ها وارد دوره ها شدم دچار احساس مقایسه و عدم تکامل شدم و عجله کردنه داشت منو از مسیر دور میکردو باید بدون عجله و با تکامل اون مفاهیم شما رو برای خودم با مثال از زندگی خودم به خودم یاد آوری کنم تا درک مطالب برام راحتتر بشه و الان دوبار جلسه اول رو مکتوب کردم تازه دارم متوجه میشم منظور از خالق زندگی بودن خودمون چیه و باز هم جای کار کردن داره و عاشق اینطور کار کردن شدم و منو در حس و حال خوب نگه میداره
عاشقتم و سپاسگذارتم استاد عزیزم به خاطر این بهشتی که راه انداختی وسپاسگذارم از خداوند به خاطر وجود شما و این بهشت که هدایت گر هممونه
دوستتون دارم
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
دمتون گرم با اینکه درگیر دوره هم جهت با جریان خداوند هستید یک فایل با ارزش رو ضبط کردید و به من و خیلی از عزیزان هدیه دادید و چقدر نکات مهمی رو گفتید
این روش که استاد گفتن کاری که انجام میدیم باید در سطح خودمون یا یک پله بالاتر باشه وسختیش اونقدری نباشه که شکست بخوریم یا اونقدر آسون نباشه که فکر کنیم خیلی بازیمون خوبه بهش قانون گلدیلاکس میگن و جالبه این آگاهی رو من از دیدگاهای مختلف زیاد خوندم و دیدم
شما هم خیلی کامل توضیح دادید و این موضوع نشون میده چقدر این گفته ها اصیل و واقعی هستن و کار میکنن
در رابطه با سوال اول
من جاهایی بوده که تکاملم رو طی کردم و به خوبی تونستم مسیری که باید رو راحت برم برای مثال در بحث کنترل ذهن تکامل هامو خوب طی کردم و نسبت به گذشته پیشرفت خوبی داشتم یا تو بحث استفاده از هوش مصنوعی برای کسب و کارم یا عمل به الهامات یا اون بحث توحید و یادآوری اینکه هرآنچه دارم از آن خداست حتی وقتی از هوش مصنوعی استفاده میکنم میدونم ایده استفاده ازش و….هم از آن خداست
نمیگم عالی هستم ولی تکاملم رو منطقی طی کردم و لذت بردم و راه همچنان ادامه داره
در رابطه با سوال دوم
من کلا به خاطر تجربه زندگیم یاد گرفتم آهسته و مستمر بدون عجله باید جلو برم،یعنی قدم های کوچک و پیوسته که تکامل رو طی کنم و طبق قانون تصاعد توی مسیر سرعتم بیشتر و بیشتر بشه
تو بحث روابط عجله نداشتم و خب باعث شد خیلی هوش ارتباطیم قوی تر بشه در حدی که به قول دوستام تو ژنتیکت تغییر کرده نسبت به گذشته
یعنی حرص نخوردم و عجله نکردم اما قدم هامو برداشتم تا بیشتر یاد بگیرم
سوال سوم
به خاطر عجله و طی نکردن تکامل شنا کردن رو نتونستم یاد بگیرم و به ترسم از آب کامل غلبه کنم و به قول استاد احساس کردم اینکار داره منو تحقیر میکنه و کلا شنا کردنو گذاشتم کنار(صد البته برنامه دارم برم تو دلش)
سوال چهارم
من این آگاهی رو میدونستم اما از اونجایی که استاد هم توضیحش داد خیلی مطمئن تر شدم نسبت بهش و میخوام برم سراغ کارهایی که ناتموم گذاشتم و به پایان برسونمشون
یکیش بحث تندخوانی و نوت برداری اصولیه که هم بدرد کارم میخوره هم فایل گوش کردن و نوشتن
و مهارت های دیگه
یکیش بحث کنترل بیشتر ذهن و عجله نکردن و ریلکس بودن توی مسیر و تمرکز بر لذت و استفاده از قانون
سعی میکنم اینکارارو انجام بدم استاد و اگر به تضاد خوردم درس رو بگیرم و به مسیر برگردم و قوی تر ادامه بدم
امیدوارم روزی برسه رودررو بشینیم و حضوری صحبت کنیم راجب این موضوعات و همونجا ازتون یه تشکر درست و حسابی کنم و قول میدم اگر به جایی رسیدم که بتونم حتی سمینار برگذار کنم یا معروف بشم حتما اسم شما رو به عنوان استادم با افتخار بیارم
دمتون خیلی خیلی گرم سلامت و موفق باشید
به نام مهربانترین وقدرتمندترین خالق جهان سلام واحترام
خداروشکر که میتونم بنویسم
خدایا شکرت که یه ذره آرومترم
خدایا شکرت که تورویه ذره دارم میشناسم
خدایا شکرت شخصیت م بهترشده
خدایا شکرت که اعتماد به نفسم داره بیشتر میشه
خدایا شکرت که حافظ یازده جز ازقرآنم
خدایا شکرت که دارم کمکم معنی قرآن رومیفهمم
خدایا شکرت که روابطه م بهتر شده وهرلحظه داره بهترمیشه
خدایا شکرت که سلامتی درزندگیم بیشتر شده وبازم داره بیشترمیشه
خدایا شکرت که احساس بهتری نسبت به قبلم دارم
خدایا شکرت که شرک دروجودم داره کمترمیشه
خدایا شکرت که غیبت وتهمت ودروغ توزندگیم به حداقل رسیده وداره کمترمیشه
خدایا شکرت به خاطر پسرم که درسش خوبه وراحت تکالیفشو مینویسه
خدایا شکرت به خاطر سلامتی مادرم که بیشترمیشه
خدایا شکرت به خاطرسلامتی برادرام وخواهرم که هرلحظه بیشتر میشه
خدایا شکرت به خاطر اینکه آدمهای خوب توزندگیم هستن وهرلحظه بیشترمیشن
خدایا شکرت به خاطر سقف بالای سرم
خدایا شکرت به خاطر نفسهایی که میکشم
به لطف پروردگارم هرروز همه چی آسانتر وزیباتر وبهتر میشود
استاد وخانوم شایسته جانم دوستون دارم
خدایا هدایتم کن به مسیر درست من باتمام وجود تسلیمتم ولی بلد نیستم چیکارکنم کنترل همه چیز زندگیم روبه تومیسپرم وخیاالم راحته
خدایا عاشقققتم
به نام خدای مهربان
استاد سلام
متشکرم که با هر مثالی چقققققدر عالی برام قانون و توضیح میدید.
درس هابی که من گرفتم از این بازی …
اگه من بخوام در زمینه ی کسب کار خودم بگم اینه…
با تکرار و تمرین کردن در مورد تهیه و تولید محصول م و آزمون و خطاهایی که انجام میدم ، باید برای این ذهنم عادی بشه.
من اول با آزمون و خطا هی هر بار از قبل بهتر کشف کردم و رسیدم به اون چیزی که منو راضی می کنه .
مرحله ی بعد باید همینو هی با تمرین و تمرین و تکرار برام جا بندازم که چقققققدر راحت تر شده، و یاد گرفتم.
وقتی مطمئن شدم با اعتماد به نفس بالاتر قدم بعدی رو انجام میدم و ایمان دارم که موفق میشم.
اگر من همیشه این تمرین ها و تکرار ها برام عادی بشه، بنابراین قدم دوم و ساده تر با تمرکز بهتر انجام میدم و این کار بهم نتیجه میده.
در آخر این محصول برام لذت بخش تر میشه، و با عشق انجام میدم دگه برام خسته کننده نیست
دگه برام زجر آفرین نیست
خدا رو شکر می کنم که تو مدار مرد عمل مرد شجاع و با ایمانی هستم مثل عباس منش که چقدر راحت با یک بازی از دیدگاه قانون مسئله و برام باز می کنه و راحت توضیح میده که بفهمم و درک کنم
خدایا متشکرم متشکرم متشکرم
سلام به شما استاد بینظیرم و سلام به مریم جون بینظیرم و همه دوستان عزیزم
من میخوام از صبر و تکاملی جلو رفتن تو کارم بگم
من خیاطم اوایل خیلی از روی ذوق از خواهرم خواستم واسم الگو بکشه و من یه الگو مانتو داشتم که واسه دوختش یکی دو هفته زمان میزاشتم
یادمه با اون الگو چند تا مانتو دوختم اصلا هم به این فکرر نبودم که دوست دارم درامد داشته باشم فقط چون به بریدن و دوختن علاقه من بودم دلی این کار میکردم
یکم که گذشت به خواهرم گفتم میشه الگو کشیدن بهم یاد بدی اونم یه الگو یادم داد و منم دفترهای خیاطی همه رو جمع کردم با اون الگو شروع کردم به لباس دوختن
هر بار واسه الگو یقه میرفتم دفتر میخوندم و شروع نیکردم به طراحی یقه
البته هیچوقت به دفتر اکتفا نمیکردم انقدر ذوق و شوقش بود که یه عالمه تو یوتیوب میچرخیدم که ویدیو های مختلف ببینم واسه همین ازون اول هر روشی که واسم راحتتر بود انجام میدادم
هیچ وقت طبق یه مسیر از قبل گفته شده که همه همون فرمون میرفتن نرفتم دنبال راحتترش بودم و واقعا هم کارام همیشه راحت انجام میشه
شروع کردم به دوخت لباس واسه خواهر و خواهر زاده
دوست خواهر زادم دید و ازم خواست براش بدوزم
و درامد داشتن و تجربه کردم
هیچوقت هیچ عجله ای واسه بزرگتر شدن کارم نداشتم
واسم هدیه چرخ خریدن مامان بابام
مشتری های زیادی کم کم اومدن و من تو خونه کار کردم
دیگه حس کردم باید حرکت کنم و برم جای مستقال تر
(من دیگه از نوع خییییلی صبورشم که یه وقتایی باید بفهمیم دلیل دست دست کردنمون ترسه نه صبر
رفتم و واسه خودم یه جایی رو اجاره کردم که کلا همه مسیر معجزه وار خدا چید (غلبه بر ترس و یه عالمه چیز داشت واسه یادگیری)
واقعا خوشحالم که کل مسیر از شما یاد کرفتم تکاملی باشه
یکی دوسال تو شرایط جدا از خونه ولی تنها کار کردم
مرحله جدید باید شروع میشد یه نیرو استخدام کردم
انقدررررر برام درس داشت که همش میگم خدایا استاد همیشه میگه یکی اول نیرو بگیر راحت شو بعد بعدی چقدر حق گفت
اگه من از اول یه عالمه نیرو میخواستم بگیرم چطور هندل میشد دیوانه میشدم
یه عالمه درس گرفتم یه عالمه خواسته هام واضح تر شد
چند ماه با یکی ادامه دادم دیدم باید نیروی جدید بیاد
و اومد
کاش میشد تمااام معجزاتی که تو لحظه به لحظه چیده میشه رو هم نوشت
الان تو این حالتیم که این دوتارو مدیریت کن به وقتش واسه اضافه کردن بعدی هم هدایت میشی
من تو کار خیلی تکاملی جلو رفتم
و واقعا حقه که میگید اوایل مومنتوم ارومه و هر چی جلو تر میریم سریعتر و با نتایج بیشتر میشه
و واقعا راست میگین هر نیرویی که میاد یه عالمه بهتر از قبلیه و این یعنی مسیر درسته و خواسته واضح تر میشه
و پس ذهنم یه سوال همیشه هست چون علاقه من به یوتیوبه(البته که مرتبط با شغلمه) و اون طرف همینجور دارم در کنار کارم جلو میارم
هر قدمی که تو کار جدید میخوام بردارم پس ذهنم یه چیز میگذره نکنه از هدفم که یوتیوبه دور بشم تو این کار گم بشم
واقعا اینو دوست دارم خیلی خدا هدایتم کنه
از طرفی رشد این کارم عالیه و همیشه میگم چیزی که داره راحت جلو میره بزار پیش بره چون تو داری باهاش رشد میکنی
خیلی زیاد هدایت میخوام
بماند رد پا از سوال ذهنی الانم
شاید لازم نیست انقدر سختش کنم و باید لذت ببرم بعدا زمانش بشه گفته میشه همه چی
عاشقتونم استاد
سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و خانم شایسته فوق العاده و بچه های بینظیر این سایت توحیدی
خوب قانون تکامل و صبر
من بخوام مثال بزنم در مورده این قانون ما حدوده 10ساله پیش که کارمو با شریک شروع کردم و هنوز با استاد و با قانون آشنا نشده بودم ولی با این حال شریک من بعده از سال اول گفت من دیگه نمیتونم ادامه بدم و اینکار به جایی نمیرسه و بیا جمعش کنیم و وگرنه ضررمیکنیم و ورشکست میشیم ولی من به لطف الله هر چند برام سخت بود چون هم باید پول شریک رو میدادم که جدا شد و هم هزینه های کسب و کاری که هنوز نوپا بود و هم اینکه در سال دوم اجاره ملک که دراونجا بودیم 2برابر شد و هم اینکه من هیچ سر رشته و تجربه ای در این کار نداشتم ولی با لطف و توکل به الله و صبر و هدایت خداوند تونستم پله پله هم پول شریک رو بدم هم کسب و کار رو مدیریت کنم و اون هم به نظرم بخاطره طی کردن قانون تکامل بود هر چند که الان به تضادهایی خوردم ولی به اندازه که قانون رو درک کردم و اون رو دارم توی زندگیم اجرا میکنم جهان هم داره برای من قدم برمیداره و راه رو هموار میکنه .
لا حول ولا قوت الا بالله .