از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام عرض میکنم خدمت شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
چقدر لذت بردم ازین فایلی که اول صبح جمعمو با این فایل شروع کردم جالبه اینکه وقتی صبح اومدم توی سایت گفتم خداکنه استاد عباس منش یه فایل جدید گذاشته باشن و گذاشته بودین
خب بریم سراغ مطالب نکته اولی که منو خیلی گرفت این بود که زمانی که ما سرکش میشیم زمانی که ما فقط روی خودمون حساب میکنیم دقیقا همون جاست که میخوریم زمین و من اینو بار ها در زندگیم دیدم
و وقتی فکر کردم یادم اومد، یادمه یه روز که داخل مغازه بودم و فروشم رو زده بودم و داشتم میرفتم خونه
فروشنده طبقه ی پایین گفت فروش چطور بود گفتم :
تا وقتی من هستم فروش عالیه و اشتباه من دقیقا همینجا که روی خودم حساب کردم من اسمی از خداوند نبردم نگفتم که تا زمانی که خداوند با منه
و من به یادشم همیشه همه چی عالیه گفتم تا وقتی من اینجا هستم فروش عالیه و یادمه تا 3 روز اوضاع فروش اصلا خوب نبود و من یادم اومد که این حرفو زدم و اصلا بهم الهام شد که تو بابت اون حرفت
فروشت اینقد پایین اومده
دیروز که داشتم فایل شما استاد عزیزم با ازاده رو نگاه میکردم هم دقیقا آزاده جان همین حرفو زد که گفت زمانی که جلوی ایینه بودم و گفتم من چند وقته از خدا
خبری نگرفتم و گفتم ولش کن الان خیلی شلوغه سرم
بذار یه وقته دیگه که خود آزاده جانم گفتن،گفتن همونجا بود که به بدهی بدی خوردم و یادم اومد به خاطر این حرفم من به این بدهی ها خوردم چون روی خودم حساب کرده بودم
نکته دوم اینکه بحث شجاعت بود که برام خیلی جذاب بود اینکه هر جا داخل زندگیت یه شجاعتی نشون بدی جهان بهت پاسخ میده من زمان هایی که با پدرم صحبت میکردم و پدرم یه بار از گذشته خودش برام تعریف کرد با اینکه قانون رو نمیدونست ولی اجراش کرده بود پدرم میگفت زمانی که جوون بوده
به دلیل اینکه فکر میکرده کار نیست در مشهد با توجه به باور های مخربش همون روز شنیده که زاهدان کار هست همون شب بلیط گرفته و از مشهد رفته زاهدان برای کار، با اینکه کسیو نمیشناخته و تا حالا زاهدان نرفته بوده و جالبه زمانی که این شجاعت رو نشون داده کاری رو پیدا کرده که در عرض 10 روز درامدی کسب کرده به اندازه سه ماه کاریش
و جالبه زمانی که گربه چکمه پوش نشون داد که دیگه نمیترسه از ازرائیل اون موقع خداوند بهش پاداش زنده موندن رو داد
و وای اون جملش که گربه چکمه پوش گفته من حاضرم بمیرم ولی با ترس ن دلم نمیخواد با ترس بمیرم مو به تنم سیخ شد
و چقد یه جملتون منو احساسی کرد اینکه سگ داستان با وجود اینکه قصد کشتنش رو داشتن زندگیش رو به صورت طنز میدیدو خودش رو درون بازی و اینکه این حد از مثبت اندیشی باعث شده بود بتونه در لحظه زندگی کنه و بتونه نقشه جوری ببینه که دیگران تواناییشو نداشتن و دقیقا با توجه به تعهدی که بخودم دادم میبینم که چقدر از لحاظ مثبت اندیشی با کمک خداوند و فایل های گران بهای شما استاد عزیزم تونستم توی این بحث پیشرفت کنم و هنوز هم خیلی کار دارم.
نکته جالب برای من این بود که زمانی که ادم مغرور و خود خواه میشه خیلی تنها میشه و گربه چکمه پوش هم اینو درک کرده بود که من به خاطر غرورمه که اینقد تنها بودم و همیشه در تنهایی به سر میبردم و این منو یاد خودم میندازه که احساس میکنم پاشنه آشیلمه شایدم غلط باشه احساسم چون من با تازگی تقریبا 90 درصد افراد منفی زندگیم رو حذف کردم یه مقداری احساس تنهایی میکنم که میدونم اینکه من یه قدمی برداشتم برای حذف افراد منفی این خودش افراد مهم رو به زندگیم میاره
و نکته اخر اینکه اون دختر زمانی فهمید که بهتر از خرس ها به عنوان خانواده پیدا نمیکنه که کسی که
خانواده نداشت بهش فهموند که چقدر دارایی با ارزشی داره و امیدوارم بتونم و بتونیم ازین لطف خداوند که ما هر جا هستیم و در هر نقطه با افرادی که هستیم در جای درستی هستیم استفاده کنیم و قدر داشته هامون رو بیشتر بدونیم عاشقتونم
به نام خداوندی که خالق همه ی ماست
سلام عرض میکنم خدمت شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
چقدر لذت بردم ازین فایلی که اول صبح جمعمو با این فایل شروع کردم جالبه اینکه وقتی صبح اومدم توی سایت گفتم خداکنه استاد عباس منش یه فایل جدید گذاشته باشن و گذاشته بودین
خب بریم سراغ مطالب نکته اولی که منو خیلی گرفت این بود که زمانی که ما سرکش میشیم زمانی که ما فقط روی خودمون حساب میکنیم دقیقا همون جاست که میخوریم زمین و من اینو بار ها در زندگیم دیدم
و وقتی فکر کردم یادم اومد، یادمه یه روز که داخل مغازه بودم و فروشم رو زده بودم و داشتم میرفتم خونه
فروشنده طبقه ی پایین گفت فروش چطور بود گفتم :
تا وقتی من هستم فروش عالیه و اشتباه من دقیقا همینجا که روی خودم حساب کردم من اسمی از خداوند نبردم نگفتم که تا زمانی که خداوند با منه
و من به یادشم همیشه همه چی عالیه گفتم تا وقتی من اینجا هستم فروش عالیه و یادمه تا 3 روز اوضاع فروش اصلا خوب نبود و من یادم اومد که این حرفو زدم و اصلا بهم الهام شد که تو بابت اون حرفت
فروشت اینقد پایین اومده
دیروز که داشتم فایل شما استاد عزیزم با ازاده رو نگاه میکردم هم دقیقا آزاده جان همین حرفو زد که گفت زمانی که جلوی ایینه بودم و گفتم من چند وقته از خدا
خبری نگرفتم و گفتم ولش کن الان خیلی شلوغه سرم
بذار یه وقته دیگه که خود آزاده جانم گفتن،گفتن همونجا بود که به بدهی بدی خوردم و یادم اومد به خاطر این حرفم من به این بدهی ها خوردم چون روی خودم حساب کرده بودم
نکته دوم اینکه بحث شجاعت بود که برام خیلی جذاب بود اینکه هر جا داخل زندگیت یه شجاعتی نشون بدی جهان بهت پاسخ میده من زمان هایی که با پدرم صحبت میکردم و پدرم یه بار از گذشته خودش برام تعریف کرد با اینکه قانون رو نمیدونست ولی اجراش کرده بود پدرم میگفت زمانی که جوون بوده
به دلیل اینکه فکر میکرده کار نیست در مشهد با توجه به باور های مخربش همون روز شنیده که زاهدان کار هست همون شب بلیط گرفته و از مشهد رفته زاهدان برای کار، با اینکه کسیو نمیشناخته و تا حالا زاهدان نرفته بوده و جالبه زمانی که این شجاعت رو نشون داده کاری رو پیدا کرده که در عرض 10 روز درامدی کسب کرده به اندازه سه ماه کاریش
و جالبه زمانی که گربه چکمه پوش نشون داد که دیگه نمیترسه از ازرائیل اون موقع خداوند بهش پاداش زنده موندن رو داد
و وای اون جملش که گربه چکمه پوش گفته من حاضرم بمیرم ولی با ترس ن دلم نمیخواد با ترس بمیرم مو به تنم سیخ شد
و چقد یه جملتون منو احساسی کرد اینکه سگ داستان با وجود اینکه قصد کشتنش رو داشتن زندگیش رو به صورت طنز میدیدو خودش رو درون بازی و اینکه این حد از مثبت اندیشی باعث شده بود بتونه در لحظه زندگی کنه و بتونه نقشه جوری ببینه که دیگران تواناییشو نداشتن و دقیقا با توجه به تعهدی که بخودم دادم میبینم که چقدر از لحاظ مثبت اندیشی با کمک خداوند و فایل های گران بهای شما استاد عزیزم تونستم توی این بحث پیشرفت کنم و هنوز هم خیلی کار دارم.
نکته جالب برای من این بود که زمانی که ادم مغرور و خود خواه میشه خیلی تنها میشه و گربه چکمه پوش هم اینو درک کرده بود که من به خاطر غرورمه که اینقد تنها بودم و همیشه در تنهایی به سر میبردم و این منو یاد خودم میندازه که احساس میکنم پاشنه آشیلمه شایدم غلط باشه احساسم چون من با تازگی تقریبا 90 درصد افراد منفی زندگیم رو حذف کردم یه مقداری احساس تنهایی میکنم که میدونم اینکه من یه قدمی برداشتم برای حذف افراد منفی این خودش افراد مهم رو به زندگیم میاره
و نکته اخر اینکه اون دختر زمانی فهمید که بهتر از خرس ها به عنوان خانواده پیدا نمیکنه که کسی که
خانواده نداشت بهش فهموند که چقدر دارایی با ارزشی داره و امیدوارم بتونم و بتونیم ازین لطف خداوند که ما هر جا هستیم و در هر نقطه با افرادی که هستیم در جای درستی هستیم استفاده کنیم و قدر داشته هامون رو بیشتر بدونیم عاشقتونم
خدا همراه و نگهدارتون باشه