از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد عزیزم نمیدونم از کجا شروع کنم به نوشتن انقدری که الان شوکه شدم و جواب یک چالشی که تو هدفم به وجود اومده بود رو با این فایل شما گرفتم و تلنگری بهم وارد شد که هوش از سرم پریده و برای بار هزارم به این پی بردم که خدا هدایت میکنه مارو به راه هایی که بفهمیم گیر کار کجاست و امروز من خیلی به این فکر میکردم که خدایا باید چیکار کنم چرا تا اینجا مسیر هدفم رو عالی طی کردم ولی اینجا به کارم گره افتاده.
در واقع من یک سالی هست که به شما اشنا شدم و بعد اشنایی با شما پا تو مسیر هدفهایی گذاشتم که همیشه برام رویای محال بودن و اصلا فکر نمیکردم من بتونم این اهداف رو محقق کنم این خواسته ها واسه کسی با شرایط من نیست ولی بعد که با خدای واقعی که تو فلبم بود اشنا شدم و فهمیدم که تمام بدبختی هایی که تو زندگیم داشتم این بود که نیروی به این مهربانی و زیبایی و قدرتمندی رو حس نکردم و تمام قدرتش رو گرفته بودم داده بودم به شرایط و ادمای زندگیم و به محض اینکه با توحید اشنا شدم نزدیک به یک ساله که دارم روی این باور کار میکنم و نتایج فوق العاده ای که گرفتم به کنار ارامشی که پیدا کردم و شخصیتی که بهش تبدیل شدم برام با هیچ چیز قابل تعویض نیست و با این همه با این فایل تلنگری بهم خورد که فهمیدم منی که این همه رو باور توحیدی کار کردم بازم یک جای ذهنیتم ایراد داشت. من در طول این یکسال توسط خدا به مسیری هدایت شدم که مهاجرت کنم و اول راه من حتی یک درصد شرایط مهاجرت رو نداشتم اما یه حسی یه نیروی قوی تو قلبم میگفت نترس مراحل رو طی کن کاری به اخر مسیر نداشته باش اونش با من تو فقط هرچی میگم رو انجام بده و تمام کاری که من کردم عمل به هدایت هایی بود که بهم الهلم میکرد و تا نزدیک عید همهههه چیز عالی پیش رفت و هرچیزی که لازم داشتم سر موقع به طرز معجزه واری جور میشد بدون اینکه من کاری کنم توسط ادمهایی که حتی انتظار نداشتم نداشتم کمک هایی بهم میرسید و ورودی های مالی وارد زندگیم میشد که الان به یک سال قبلم نگاه میکنم میگم خدایا من اگر میخواستم همه اینارو خودم به توانایی های محدود خودم انجام بدم حتی یک دونشم شدنی نبود.
اولش که پا تو مسیر گذاشتم هیچ درامدی و شغلی نداشتم و این واقعا ترسناک بود ولی به خدا اعتماد کردم و تا اونجا کاری که لازم بودو شروع کردم به انجام دادن و خدای من باورتون نمیشه انگار نیاز بد من فقط پا تو راه بزارم بقیشو انگار خدا به دست گرفت و هدایت شدم به یه کار انلاین و دقیقا مقداری که پول نیاز داشتم برای پروسه مهاجرت درامد جور میشد برام و…
حتی من فقط میتونستم برای یک دانشگاه اقدام کنم چون مدرک زبان نداشتم و تنها دانشگاهی که میشد بدون مدرک زبان اپلای کرد این دانشگاه بود و چون یکی از دانشگاهای برتر اروپا بود همه این باورو داشتن که پذیرش از این دانشگاه غیر ممکنه خیلی سخته اما من خدایی داشتم که قدرت و زورش به همه چیز میچربید و باور نکردم این حرفو و از قضا رشته ای برای اپلای انتخاب کردم که خیلی پرطرفدار بود و جزو برترین رشته های این انشگاه بود و به همین علت پذیرش خیلی کم به کسی میدادن حدودا در سال 10 نفر قبول میشن و همه بهم میگفتن این دانشگاه تنها شانس توعه و همین طوری قبول شدن اونجا سخته حداقل یه رشته ای انتخاب کن که امار پذیرشش بالا باشه اما من اون رشته رو میخواستم و عاشقش بودم و یه حس قوی ته دلم میگفت من پشتتم نگران نباش. خلاصه اجازه ندادم هیچ کدوم از اون باورای محدود کننده وارد ذهن من بشه و همش به این فکر میکردم پذیرش تو این رشته و دانشگاه راحته و من لایق قبولی تو این دانشگاه هستم و من خدایی دارم که قدرت کیهانه و من از اون میخوام و اونم بهم میده. و ناگفته نماند من قبل اشنایی با قانون نا اگاهانه تاحدودی داشتم از قانون استفاده میکردم و یه ویژگی برجسته من این بود که به شدتتتتتت خوش بین بودم اونقدری که گاهی حرص اطرافیانم در میومد که چطور از دل بزرگ ترین مشکلات جوری به قضیه نگاه میکنم که حس بهتری بهم بده و نکته مثبتی توش پیدا کنم.
و رسید به روزی که من از همون رشته پذیرش شدم و همونجا بود که به خودم مغرور شدم و فراموش کردم که کی منو به اینجا رسوند کی باعث شد به راهی برم که بتونم درامد زایی کنم کی ادمایی رو سر راه قرار داد که بتونم کسبو کارمو کسترش بدم و مسیر مهاجرتم رو طی کنم، کس بهم پذیرش داد؟
یادم رفت و به خودم مغرور شدم و فکر میکردم با زور و بازوی خودم این همه نتیجه رو خلق کردم و دقیقا از همون روز تا الان ادامه کارهام با مشکل مواجه شد و به سختی پیش رفت با این حال که قبل پذیرش همه چیز عین اب خوردن خودش حل میشد و من نیازی نبود تلاش کنم یا زور خاصی بزنم اما به محض اینکه به خودم مغرور شدم و فکر کردم خودم باید همه چیز رو درست کنم شرایط جوری شد که انگار این دوماه داشتم گاری به چه سنگینی هل میدادم تا اینکه امروز خیلی ذهنم درگیر بود که چطور مسایل باقی مونده رو حل کنم که یه حسی خارج اختیار من منو کشوند به سایت و این فایل رو دیدم و اتفاقا برای دانلودش هم به مشکل خوردم و هی ارور میداد اما یه سماجتی درونم میگفت الان باید ببینیش و به صورت انلای پخشش کردم و خدای مننننن
اون تیکه ای که مریم شایسته عزیزم گفت من قبلا مغرور بدم و فکر میکردم خیلی باهوشم و همه کارارو خودم دارم انجام میدم و فراموش کردم این خداس که داره هدایت میکنه و کارارو انجام میده قدرت خداس و من یه موجود محدودم که نیازمند و محتاج هدایت و کمک هاشم.
تمام مشکل این مدت من این بود که اعتبار تمام معجزه های این یه سال رو از خدا گرفتم و دادم به خودم درحالی که تمام مدت اون بود که ادمارو به سمت من هدایت میکرد و شرایط رو برام ایجاد میکرد و من کاری نمیکردم فقط داشتم از معجزه هاش بهرمند میشدم و به الهاملتی که بهم میشد عمل میکردم. این فایل تلنگری بود که به خود بیام و به یاد بیارم که منبع تمام دستاورد ها ومعجزات زندگی من فقط از طرف یک قدرته و من همیشه نیازمند حمایت و هدایتشم…
در کل بخوام یه جمع بندی کنم من قبل از اینکه به خودم مغرور بشم مثل کاراکتر او سگ خوشبین بودم که مسیر واسم بسیار اسون و لذت بخش بود و همه چی دست به دست هم داده بود تا کمکم کنه اما بعد اینکه شروع کردم به حساب کردن روی خودم شدم مثل گربه مغروری که به توانایی های خودش متکی شده بود و خدا رو بنده نبود و فکر میکرد دیگه هیچ چیزی نمیتونه نابودش کنه درحالی که اگر خدارو از یاد ببری هرچیزی که با کمک اون ساخته شده تو زندگیت ویران میشه چون خدا پایه و اساس هرچیزی تو زندگیه و با فراموش کردنش همه چی ویران میشه و با توانایی های محدود خودمون باید به سختی زور بزنیم تا مسیر جلو بره.
از شما و مریم جان عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که با دیدگاه متفاوتی که از بدنه جامعه دارید و آگاهی هایی که با ما به اشتراک دستی از دستان خداوند شدید برای هدایت ما به راه درست. خیلی دوستتون دارم و زیباترین و بزرگ ترین معجزه کل زندگیم آشنایی با انسان فوق العاده ای مثل شما بوده و از خداوند سپاسگزارم شمارو سرراه مسیر زندگی من قرار داد تا با اگاهی هایی که ازتون یاد میگیرم به رویاهام برسم.
استاد عزیزم نمیدونم از کجا شروع کنم به نوشتن انقدری که الان شوکه شدم و جواب یک چالشی که تو هدفم به وجود اومده بود رو با این فایل شما گرفتم و تلنگری بهم وارد شد که هوش از سرم پریده و برای بار هزارم به این پی بردم که خدا هدایت میکنه مارو به راه هایی که بفهمیم گیر کار کجاست و امروز من خیلی به این فکر میکردم که خدایا باید چیکار کنم چرا تا اینجا مسیر هدفم رو عالی طی کردم ولی اینجا به کارم گره افتاده.
در واقع من یک سالی هست که به شما اشنا شدم و بعد اشنایی با شما پا تو مسیر هدفهایی گذاشتم که همیشه برام رویای محال بودن و اصلا فکر نمیکردم من بتونم این اهداف رو محقق کنم این خواسته ها واسه کسی با شرایط من نیست ولی بعد که با خدای واقعی که تو فلبم بود اشنا شدم و فهمیدم که تمام بدبختی هایی که تو زندگیم داشتم این بود که نیروی به این مهربانی و زیبایی و قدرتمندی رو حس نکردم و تمام قدرتش رو گرفته بودم داده بودم به شرایط و ادمای زندگیم و به محض اینکه با توحید اشنا شدم نزدیک به یک ساله که دارم روی این باور کار میکنم و نتایج فوق العاده ای که گرفتم به کنار ارامشی که پیدا کردم و شخصیتی که بهش تبدیل شدم برام با هیچ چیز قابل تعویض نیست و با این همه با این فایل تلنگری بهم خورد که فهمیدم منی که این همه رو باور توحیدی کار کردم بازم یک جای ذهنیتم ایراد داشت. من در طول این یکسال توسط خدا به مسیری هدایت شدم که مهاجرت کنم و اول راه من حتی یک درصد شرایط مهاجرت رو نداشتم اما یه حسی یه نیروی قوی تو قلبم میگفت نترس مراحل رو طی کن کاری به اخر مسیر نداشته باش اونش با من تو فقط هرچی میگم رو انجام بده و تمام کاری که من کردم عمل به هدایت هایی بود که بهم الهلم میکرد و تا نزدیک عید همهههه چیز عالی پیش رفت و هرچیزی که لازم داشتم سر موقع به طرز معجزه واری جور میشد بدون اینکه من کاری کنم توسط ادمهایی که حتی انتظار نداشتم نداشتم کمک هایی بهم میرسید و ورودی های مالی وارد زندگیم میشد که الان به یک سال قبلم نگاه میکنم میگم خدایا من اگر میخواستم همه اینارو خودم به توانایی های محدود خودم انجام بدم حتی یک دونشم شدنی نبود.
اولش که پا تو مسیر گذاشتم هیچ درامدی و شغلی نداشتم و این واقعا ترسناک بود ولی به خدا اعتماد کردم و تا اونجا کاری که لازم بودو شروع کردم به انجام دادن و خدای من باورتون نمیشه انگار نیاز بد من فقط پا تو راه بزارم بقیشو انگار خدا به دست گرفت و هدایت شدم به یه کار انلاین و دقیقا مقداری که پول نیاز داشتم برای پروسه مهاجرت درامد جور میشد برام و…
حتی من فقط میتونستم برای یک دانشگاه اقدام کنم چون مدرک زبان نداشتم و تنها دانشگاهی که میشد بدون مدرک زبان اپلای کرد این دانشگاه بود و چون یکی از دانشگاهای برتر اروپا بود همه این باورو داشتن که پذیرش از این دانشگاه غیر ممکنه خیلی سخته اما من خدایی داشتم که قدرت و زورش به همه چیز میچربید و باور نکردم این حرفو و از قضا رشته ای برای اپلای انتخاب کردم که خیلی پرطرفدار بود و جزو برترین رشته های این انشگاه بود و به همین علت پذیرش خیلی کم به کسی میدادن حدودا در سال 10 نفر قبول میشن و همه بهم میگفتن این دانشگاه تنها شانس توعه و همین طوری قبول شدن اونجا سخته حداقل یه رشته ای انتخاب کن که امار پذیرشش بالا باشه اما من اون رشته رو میخواستم و عاشقش بودم و یه حس قوی ته دلم میگفت من پشتتم نگران نباش. خلاصه اجازه ندادم هیچ کدوم از اون باورای محدود کننده وارد ذهن من بشه و همش به این فکر میکردم پذیرش تو این رشته و دانشگاه راحته و من لایق قبولی تو این دانشگاه هستم و من خدایی دارم که قدرت کیهانه و من از اون میخوام و اونم بهم میده. و ناگفته نماند من قبل اشنایی با قانون نا اگاهانه تاحدودی داشتم از قانون استفاده میکردم و یه ویژگی برجسته من این بود که به شدتتتتتت خوش بین بودم اونقدری که گاهی حرص اطرافیانم در میومد که چطور از دل بزرگ ترین مشکلات جوری به قضیه نگاه میکنم که حس بهتری بهم بده و نکته مثبتی توش پیدا کنم.
و رسید به روزی که من از همون رشته پذیرش شدم و همونجا بود که به خودم مغرور شدم و فراموش کردم که کی منو به اینجا رسوند کی باعث شد به راهی برم که بتونم درامد زایی کنم کی ادمایی رو سر راه قرار داد که بتونم کسبو کارمو کسترش بدم و مسیر مهاجرتم رو طی کنم، کس بهم پذیرش داد؟
یادم رفت و به خودم مغرور شدم و فکر میکردم با زور و بازوی خودم این همه نتیجه رو خلق کردم و دقیقا از همون روز تا الان ادامه کارهام با مشکل مواجه شد و به سختی پیش رفت با این حال که قبل پذیرش همه چیز عین اب خوردن خودش حل میشد و من نیازی نبود تلاش کنم یا زور خاصی بزنم اما به محض اینکه به خودم مغرور شدم و فکر کردم خودم باید همه چیز رو درست کنم شرایط جوری شد که انگار این دوماه داشتم گاری به چه سنگینی هل میدادم تا اینکه امروز خیلی ذهنم درگیر بود که چطور مسایل باقی مونده رو حل کنم که یه حسی خارج اختیار من منو کشوند به سایت و این فایل رو دیدم و اتفاقا برای دانلودش هم به مشکل خوردم و هی ارور میداد اما یه سماجتی درونم میگفت الان باید ببینیش و به صورت انلای پخشش کردم و خدای مننننن
اون تیکه ای که مریم شایسته عزیزم گفت من قبلا مغرور بدم و فکر میکردم خیلی باهوشم و همه کارارو خودم دارم انجام میدم و فراموش کردم این خداس که داره هدایت میکنه و کارارو انجام میده قدرت خداس و من یه موجود محدودم که نیازمند و محتاج هدایت و کمک هاشم.
تمام مشکل این مدت من این بود که اعتبار تمام معجزه های این یه سال رو از خدا گرفتم و دادم به خودم درحالی که تمام مدت اون بود که ادمارو به سمت من هدایت میکرد و شرایط رو برام ایجاد میکرد و من کاری نمیکردم فقط داشتم از معجزه هاش بهرمند میشدم و به الهاملتی که بهم میشد عمل میکردم. این فایل تلنگری بود که به خود بیام و به یاد بیارم که منبع تمام دستاورد ها ومعجزات زندگی من فقط از طرف یک قدرته و من همیشه نیازمند حمایت و هدایتشم…
در کل بخوام یه جمع بندی کنم من قبل از اینکه به خودم مغرور بشم مثل کاراکتر او سگ خوشبین بودم که مسیر واسم بسیار اسون و لذت بخش بود و همه چی دست به دست هم داده بود تا کمکم کنه اما بعد اینکه شروع کردم به حساب کردن روی خودم شدم مثل گربه مغروری که به توانایی های خودش متکی شده بود و خدا رو بنده نبود و فکر میکرد دیگه هیچ چیزی نمیتونه نابودش کنه درحالی که اگر خدارو از یاد ببری هرچیزی که با کمک اون ساخته شده تو زندگیت ویران میشه چون خدا پایه و اساس هرچیزی تو زندگیه و با فراموش کردنش همه چی ویران میشه و با توانایی های محدود خودمون باید به سختی زور بزنیم تا مسیر جلو بره.
از شما و مریم جان عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که با دیدگاه متفاوتی که از بدنه جامعه دارید و آگاهی هایی که با ما به اشتراک دستی از دستان خداوند شدید برای هدایت ما به راه درست. خیلی دوستتون دارم و زیباترین و بزرگ ترین معجزه کل زندگیم آشنایی با انسان فوق العاده ای مثل شما بوده و از خداوند سپاسگزارم شمارو سرراه مسیر زندگی من قرار داد تا با اگاهی هایی که ازتون یاد میگیرم به رویاهام برسم.