از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
عجب فایلی بود این فایل! عالی بود:) این فایل را باید بارها دید و هر بار قانون را تکرار کرد
نکته اول
شروع داستان با مرگ گربه چکمه پوش است که 9 تا جون داشته
نکته جالب در بخش اول این بود که تمام مواردی که در گذشته باعث مرگش شده بود، زمانی بوده که غرور و منیت وحشتناکی داشته است و احساس آسیب ناپذیری داشته است، بی نهایت مغرور شده است و فکر کرده راهی برای شکستش نیست و این فکرش باعث شده همانجا شکست بخورد
نکته استاد: هر چقدر ما در مقابل خداوند فروتن هستیم به همان اندازه سرمان جلوی بقیه بالا است.
اسیر تو از هشت خلد مستغنی است
غلام کوی تواز هر دوجهان آزاد است./
بی مغز بود سر که نهادیم پیش خلق
دیگر فروتنی به در کبریا کنیم.
(سعدی)
به قول مولانا که می گوید
عشق، از اول چرا خونی بُوَد؟ تا گریزد آنکه بیرونی بُوَد
چرا عشق از همان آغاز ظهور خود، سفاک و خونریز است؟ برای اینکه بیگانگان و نامحرمان عشق، دست از این بازی بردارند و فرار کنند.
عشقَ، عاشقان صادق را طلب می کند، نه آن کسانی را که هوس های آنی را را با مقولیه والای عشق در آمیخته اند.
اگر عشق از همان آغاز، خونریز و سرکش نبود هر آدم بی سر و پایی، هوس های مبتذل خود را رنگ عشق می زد و خود را در صف عاشقان قرار می داد.
وقتی این فایل را دیدم بیشتر به معنی کلمه توحید رسیدم و دلیل اینکه شما اینقدر در این زمینه پایدار هستید را فهمیدم اینکه شما در این عشق به خداوند پایبند هستید و همیشه در هر مقوله ای نقش خداوند را پر رنگ می بینید شاید اگر من این انیمیشن را می دیدم اینقدر به نکاتی که شما روی آن تاکید داشتید نمی رسیدم و دلیل آن این است که اینقدر نقش توحید در وجود شما پر رنگ شده است که در هر داستانی دنبال رنگ خداوند هستید.
با پاک شدن از رنگ تعلقات به رنگ خدایی درآیید و کیست از خدا نکوتر در رنگ آمیزی؟ و ما تنها عبادتگران اوییم.
ای بنده اگر تو خواجه بشناختیی
دل را ز غرور نفس پرداختیی
گر معرفتش ترا مسلم بودی
یک لحظه به غیر او نپرداختیی
نکته دوم
ترس از مرگ گربه چکمه پوش که باعث شد خودش را به یک گربه خانگی نزول بدهد و توانایی های خود را فراموش کرد تا خطر نکند مبادا آخرین جانش را از دست بدهد در حالیکه این کار او همان مرگ بود ولی به شکل دیگر
نکته استاد: زمانی که با یک مشکل روبرو می شویم و یک شرایط سختی برامون به وجود می یاد یا کلا اعتماد به نفسمون را از دست می دیم یا از اون تضاد استفاده می کنیم و پیشرفت می کنیم.
همون تضادهایی که در زندگی هامون به وجود می یاد و آدمهای قوی را برای ادامه راه قوی تر می کنه چون با دیدن تضاد و برخورد با ناخواسته ها، خواسته هاشون براشون واضح می شن و تمرکز می کنند روی رسیدن به میوه تضاد که همون توجه به خواسته هاشون است ولی آدمهای ترسو به جای اینکه با دیدن تضاد تغییر کنند و در جهت خواسته شون حرکت کنند و قوی تر بشوند، دست از تلاش بر میدارندو نزول می کنندو فقط به ناخواسته هاشون فکر می کنند و از همون جنس ناخواسته در زندگیشون بیشتر می شه به جای اینکه از طریق تضاد بفهمند که چی را می خواهند و روی آن تمرکز کنند و از جهان سپاسگزاری کنند که با نشان دادن ناخواسته به آنها باعث شده که بفهمند خواسته شون چیه و به سمت خواسته شون بروند
نکته سوم: ترس از مرگ
که یاد آن داستان مولانا می افتم که یک نفر با ترس می رود پیش حضرت سلیمان و می گوید امروز عزرائیل با خشم به من نگاه کرد تو مرا با قالی ات به هندوستان بفرست که شاید از دست عزرائیل فرار کنم.
فردای اونروز حضرت سلیمان به عزرائیل می گوید چرا به آن مرد با خشم نگاه کردی و باعث شدی از دست تو به هندوستان فرار کند و عزرائیل گفت من با تعجب به اون فرد نگاه کردم چون قرار بود که من جان او را در هندوستان بگیرم و وقتی او را در این شهر دیدم تعجب کردم
نک ز درویشی گریزانند خلق
لقمهٔ حرص و امل زانند خلق
ترس درویشی مثال آن هراس
حرص و کوشش را تو هندستان شناس
در اینجا مولانا نتیجه گیری می کند و صفت حرص و آز و آرزوهای دور و دراز را نکوهش می کند و می گوید مرم به خاطر این از درویشی گریزان هستند که اسیر آز و آرزوهای دور و دراز هستند هستند
و ترس از فقر هم مثل ترس از عزرائیل است و حرص و تلاش تو هم مثل هندوستان است همانطور که آن شخص سعی کرد خودش به وسیله باد به هندوستان برسونه تا از مرگ فرار کنه ولی گرفتار مرگ شد. انسانها هم تلاش می کنند فقر را با سعی و تلاش بیهوده و زیاد از بین ببرند ولی چاره کار این نیست همانطور که مرگ هم با ترس از مرگ از ما دور نمی شود.
به جای اینکه به دنبال آرزوی دور و دراز باشیم از لحظه مون لذت ببریم
نگاه زیبابین را در خودمون ایجاد کنیم
نکته چهارم
این قسمت، نقشه خوانی مسیر ستاره آرزوها توسط افراد است هر کدام طبق روحیات و ویژگیهایشان آن نقشه را می بینند.
یاد توضیحات استاد در مورد ستاره قطبی افتادم که استاد گفتند می خوان به ما یاد بدهند که چطور از یک جنگل زیبا به آسانی مسیر زندگی مان را پیدا کنیم و چطور آسان بشیم برای آسانی ها
و دقیقا اینجا سگ قصه که کانون توجهش به نکات مثبت بود و با خودش در صلح بود به همان جهت هدایت می شد یعنی مسیر زیبایی ها و آسانی ها و مسیر سنگلاخی که دیگران دیده بودند را به صورت جاده های زیبا و پر از گل و زیبایی می دید و به آسانی به جاهای زیبا هدایت می شد و راحت مسیر را برایش باز می کردند چون در مسیر لذت می برد و به زیبایی ها توجه می کرد.
پس دنیا اونجوری می شه که ما داریم به آن نگاه می کنیم به قول ملک الشعرا بهار
نگر جز خوب صد درصد نبینی
که گر بدبین شوی جز بد نبینی
چو نیکو بنگری در ملک هستی
بغیر از جلوه ایزد نبینی
ز نابخرد جهان را روز تیره است
نگر تا روی نابخرد نبینی
حقایق را ز چشم دیگران بین
که گر خودبینشوی جز خود نبینی
مسلم شد مرا کز حسن نیت
بغیر از حسن پیشامد نبینی
دد و دیوند خودبینان مغرور
همان بهتر که دیو و دد نبینی
نکته پنجم
وقتی ترس بر ما غلبه می کنه انسان فریز می شه انگار هیچ کاری نمی تونه بکنه
نکته ششم
غرور باعث شد که گربه چکمه پوش همیشه تنها باشه و گربه خانم هم نمی تونست تا وقتی که او اینقدر عاشق خودش باشد با اون آدم مغرور وجودش رقابت کنه
همیشه غرور باعث مرگ گربه چکمه پوش می شد
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدا بینی از خویشتن بین مخواه
عطار نیشابوری
چون زلف بتان، شکستگی عادت کن
تا صید کنی هزار دل در نفسی
ابوسعید ابوالخیر
نکته هفتم
اگر شجاع باشی جهان به تو تعظیم می کنه اگر بترسی همه به تو آسیب می رسانند
نکته هشتم
نعمتهایمان را ببینیم و به داشته هامون توجه کنیم و سپاسگزار باشیم
نکته نهم
نعمتهایی که ما داریم همیشه توسط کسانی که آن نعمتها را ندارند، مورد توجه قرار می گیرد. پس به این فکر کنیم که امکان داره هر کسی آرزویش این باشد که نعمتهایی که ما داریم را داشته باشد. پس سپاسگزارتر باشیم.
نکته دهم
خوش بین بودن و دیدن اتفاقات از جنبه ای که زیبا به نظر برسد.
این قسمت داستان منو یاد یک مشکلی که برای خانه مان افتاده بود انداخت که اتفاق خوبی نبود ولی همون اتفاق و تضاد باعث شده بود که ما خانه مان را به خانه ای بهتر تغییر بدهیم وقتی من این اتفاق ناخوب را تعریف می کردم دوستم می گفت این اتفاق به نظر خیلی منفی است ولی تو جوری تعریف می کنی که خیلی مثبت به نظر می رسد:) و جالبه این قسمت منو یاد فایل 12 کشف قوانین انداخت که ما انتظارات مثبت داشته باشیم تا همون اتفاقات برامون بیافته
و نکته یازدهم
در زمانی که اتفاقات جالب پیش نمی ره امیدمون را از دست ندهیم
در زمانی که اتفاقات خیلی خوب پیش می ره ایمانمون را حفظ کنیم و فروتنی مون را حفظ کنیم
شود زیادت شادی و غم شود نقصان
چو شکر و صبر کنی در میان شادی و غم
ز شکر گردد نعمت بر اهل نعمت بیش
به صبر گردد محنت بر اهل محنت کم
” انوری ”
نکته دوازدهم
داشتن دو دکمه در وجود ما وجود دارد دکمه عقل و هوش و دکمه هدایت
حواسمون باشه به محص اینکه روی عقل حساب می کنم دکمه هدایت خاموش می شود.
نکته سیزدهم
هر چه در مقابل خدا ناتوان تر بشی و اعتبار همه کارها را به او بدهی دستاورد بیشتری خواهی داشت
تکبر در مقابل خداوند بلای جان می شود
فروتنی است دلیل رسیدگان کمال
که چون سوار به منزل رسد، پیاده شود.
صائب تبریزی
روی هدایت خداوند حساب کنیم و هر لحظه به خودمان یادآوری کنیم که هر چه داریم از خداوند است.
خداوند در قرآن می فرمایند به اندازه ای که سپاسگزار منی ظرفت را بزرگتر می کنم
نعمت شود زیاده به قدر زبان شکر
نخلی است این که ریشه آن در دهان توست
” صائب تبریزی ”
نکته آخر
هیچ جادویی لازم نیست می تونیم در همین لحظه از زندگیمون لذت ببریم
باز هم بابت این فایل بسیار زیبا و آموزنده ممنونم واقعا لذت بردم
عجب کامنت زیبایی گذاشتی چقدر به موقع بود چقدر مثالهات خوب بود به قول استاد از قول انیشتن گفتند که تنها راه آموزش مثال زدن است و این مثالها چقدر در ذهن می مونه
چقدر حالمون خوب می شه وقتی می یایم داخل سایت
چقدر حرفتون در مورد رابطه با آدما قشنگ بود چقدر دلم این نوع رابطه را می خواد که ساعتها با کسی حرف بزنم که در کنارش احساس کنم که روحم شاد می شه وقتی که از خدا و انرژی اش می گیم از معجزاتش از اینکه الان با قانون آشنا شدیم و چه چیزی بهتر از این می تونه برامون باشه
آقا احسان خیلی کامنتتون دلی بود خیلی به دل نشست نمی دونم چی بگم فقط خواستم بگم وقتی اینجور کامنتهارو می خونم احساسم اینقدر خوب می شه چون احساس می کنم خدا باهام حرف می زنه و بهم یادآوری می کنی نکاتی که باید تو زندگیم بگیرم
چقدر از کامنت آقای خوشدل برای شما خوشحال شدم که خیلی راحت برای شما نوشتند و تحسینتون کردند در حالیکه کامنت ایشون هم پربازدید بود و برام جالبه که اینقدر مکالمات قشنگی بین شما ایجاد شد و چقدر اینا برای ما درس داره
خدا را شاکرم بابت حضورم در سایت و خوشحالم که دوستانی دارم در این سایت که همش حال خوب می گیرم ازشون و درس یاد می گیرم
خواسته هامون اشاره کردی که طبق صحبتهای استاد واقعا انگیزه مون
برای خواسته هامون چیه
و اینکه گفتی وقتی یک فرد رفتاری نشون می ده که مطابق
میل ما نیست دنبال علت بیرونی نباشیم و
بگیم تو فرکانس هم نبودیم و اینکه گفتی که کیتی یک فرد فروتن می خواست برای همین گربه چکمه پوش در زندگی اش نیومده خارج شد و بدونیم آدمهایی هم که کنارمون هستند در فرکانس ما هستند و نجنگیم با آدمها خودمون را تغییر بدهیم و خواسته هامون برای انتخاب آدمها را چون اگر واقعا اون چیزی که باید نباشند جهان به راحتی اونها را از فضای فرکانسی ما خارج می کنه واقعا ممنون از این تحلیل زیبایت
سلام ناعمه عزیزم چقدر زیبا و ساده نوشتی چقدر حرفات به دلم نشست کلی ازت یاد گرفتم حرف خدا شدی برام
من دو بار کامنتت را خواندم
چقدر تک تک جملاتت را دوست داشتم
حالا فهمیدم ما انسان های اجتماعی هستیم، من باید عشق بورزم تا قلبم پاک گردد، تا غرور و منیت کنار رود، تا بعدها ب هرجا رسیدم در مقابل همه فروتنی ام را حفظ کنم. فهمیدم خداوند از طریق بندگانش ب من عشق و محبت می ورزد و این محبت دریافت نمیشود مگر من قلبی سرشار از عشق داشته باشم.
سلام استاد عزیزم و مریم شایسته عزیز
عجب فایلی بود این فایل! عالی بود:) این فایل را باید بارها دید و هر بار قانون را تکرار کرد
نکته اول
شروع داستان با مرگ گربه چکمه پوش است که 9 تا جون داشته
نکته جالب در بخش اول این بود که تمام مواردی که در گذشته باعث مرگش شده بود، زمانی بوده که غرور و منیت وحشتناکی داشته است و احساس آسیب ناپذیری داشته است، بی نهایت مغرور شده است و فکر کرده راهی برای شکستش نیست و این فکرش باعث شده همانجا شکست بخورد
نکته استاد: هر چقدر ما در مقابل خداوند فروتن هستیم به همان اندازه سرمان جلوی بقیه بالا است.
اسیر تو از هشت خلد مستغنی است
غلام کوی تواز هر دوجهان آزاد است./
بی مغز بود سر که نهادیم پیش خلق
دیگر فروتنی به در کبریا کنیم.
(سعدی)
به قول مولانا که می گوید
عشق، از اول چرا خونی بُوَد؟ تا گریزد آنکه بیرونی بُوَد
چرا عشق از همان آغاز ظهور خود، سفاک و خونریز است؟ برای اینکه بیگانگان و نامحرمان عشق، دست از این بازی بردارند و فرار کنند.
عشقَ، عاشقان صادق را طلب می کند، نه آن کسانی را که هوس های آنی را را با مقولیه والای عشق در آمیخته اند.
اگر عشق از همان آغاز، خونریز و سرکش نبود هر آدم بی سر و پایی، هوس های مبتذل خود را رنگ عشق می زد و خود را در صف عاشقان قرار می داد.
وقتی این فایل را دیدم بیشتر به معنی کلمه توحید رسیدم و دلیل اینکه شما اینقدر در این زمینه پایدار هستید را فهمیدم اینکه شما در این عشق به خداوند پایبند هستید و همیشه در هر مقوله ای نقش خداوند را پر رنگ می بینید شاید اگر من این انیمیشن را می دیدم اینقدر به نکاتی که شما روی آن تاکید داشتید نمی رسیدم و دلیل آن این است که اینقدر نقش توحید در وجود شما پر رنگ شده است که در هر داستانی دنبال رنگ خداوند هستید.
صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ آیه 138 سوره بقره
با پاک شدن از رنگ تعلقات به رنگ خدایی درآیید و کیست از خدا نکوتر در رنگ آمیزی؟ و ما تنها عبادتگران اوییم.
ای بنده اگر تو خواجه بشناختیی
دل را ز غرور نفس پرداختیی
گر معرفتش ترا مسلم بودی
یک لحظه به غیر او نپرداختیی
نکته دوم
ترس از مرگ گربه چکمه پوش که باعث شد خودش را به یک گربه خانگی نزول بدهد و توانایی های خود را فراموش کرد تا خطر نکند مبادا آخرین جانش را از دست بدهد در حالیکه این کار او همان مرگ بود ولی به شکل دیگر
نکته استاد: زمانی که با یک مشکل روبرو می شویم و یک شرایط سختی برامون به وجود می یاد یا کلا اعتماد به نفسمون را از دست می دیم یا از اون تضاد استفاده می کنیم و پیشرفت می کنیم.
همون تضادهایی که در زندگی هامون به وجود می یاد و آدمهای قوی را برای ادامه راه قوی تر می کنه چون با دیدن تضاد و برخورد با ناخواسته ها، خواسته هاشون براشون واضح می شن و تمرکز می کنند روی رسیدن به میوه تضاد که همون توجه به خواسته هاشون است ولی آدمهای ترسو به جای اینکه با دیدن تضاد تغییر کنند و در جهت خواسته شون حرکت کنند و قوی تر بشوند، دست از تلاش بر میدارندو نزول می کنندو فقط به ناخواسته هاشون فکر می کنند و از همون جنس ناخواسته در زندگیشون بیشتر می شه به جای اینکه از طریق تضاد بفهمند که چی را می خواهند و روی آن تمرکز کنند و از جهان سپاسگزاری کنند که با نشان دادن ناخواسته به آنها باعث شده که بفهمند خواسته شون چیه و به سمت خواسته شون بروند
نکته سوم: ترس از مرگ
که یاد آن داستان مولانا می افتم که یک نفر با ترس می رود پیش حضرت سلیمان و می گوید امروز عزرائیل با خشم به من نگاه کرد تو مرا با قالی ات به هندوستان بفرست که شاید از دست عزرائیل فرار کنم.
فردای اونروز حضرت سلیمان به عزرائیل می گوید چرا به آن مرد با خشم نگاه کردی و باعث شدی از دست تو به هندوستان فرار کند و عزرائیل گفت من با تعجب به اون فرد نگاه کردم چون قرار بود که من جان او را در هندوستان بگیرم و وقتی او را در این شهر دیدم تعجب کردم
نک ز درویشی گریزانند خلق
لقمهٔ حرص و امل زانند خلق
ترس درویشی مثال آن هراس
حرص و کوشش را تو هندستان شناس
در اینجا مولانا نتیجه گیری می کند و صفت حرص و آز و آرزوهای دور و دراز را نکوهش می کند و می گوید مرم به خاطر این از درویشی گریزان هستند که اسیر آز و آرزوهای دور و دراز هستند هستند
و ترس از فقر هم مثل ترس از عزرائیل است و حرص و تلاش تو هم مثل هندوستان است همانطور که آن شخص سعی کرد خودش به وسیله باد به هندوستان برسونه تا از مرگ فرار کنه ولی گرفتار مرگ شد. انسانها هم تلاش می کنند فقر را با سعی و تلاش بیهوده و زیاد از بین ببرند ولی چاره کار این نیست همانطور که مرگ هم با ترس از مرگ از ما دور نمی شود.
به جای اینکه به دنبال آرزوی دور و دراز باشیم از لحظه مون لذت ببریم
نگاه زیبابین را در خودمون ایجاد کنیم
نکته چهارم
این قسمت، نقشه خوانی مسیر ستاره آرزوها توسط افراد است هر کدام طبق روحیات و ویژگیهایشان آن نقشه را می بینند.
یاد توضیحات استاد در مورد ستاره قطبی افتادم که استاد گفتند می خوان به ما یاد بدهند که چطور از یک جنگل زیبا به آسانی مسیر زندگی مان را پیدا کنیم و چطور آسان بشیم برای آسانی ها
و دقیقا اینجا سگ قصه که کانون توجهش به نکات مثبت بود و با خودش در صلح بود به همان جهت هدایت می شد یعنی مسیر زیبایی ها و آسانی ها و مسیر سنگلاخی که دیگران دیده بودند را به صورت جاده های زیبا و پر از گل و زیبایی می دید و به آسانی به جاهای زیبا هدایت می شد و راحت مسیر را برایش باز می کردند چون در مسیر لذت می برد و به زیبایی ها توجه می کرد.
پس دنیا اونجوری می شه که ما داریم به آن نگاه می کنیم به قول ملک الشعرا بهار
نگر جز خوب صد درصد نبینی
که گر بدبین شوی جز بد نبینی
چو نیکو بنگری در ملک هستی
بغیر از جلوه ایزد نبینی
ز نابخرد جهان را روز تیره است
نگر تا روی نابخرد نبینی
حقایق را ز چشم دیگران بین
که گر خودبینشوی جز خود نبینی
مسلم شد مرا کز حسن نیت
بغیر از حسن پیشامد نبینی
دد و دیوند خودبینان مغرور
همان بهتر که دیو و دد نبینی
نکته پنجم
وقتی ترس بر ما غلبه می کنه انسان فریز می شه انگار هیچ کاری نمی تونه بکنه
نکته ششم
غرور باعث شد که گربه چکمه پوش همیشه تنها باشه و گربه خانم هم نمی تونست تا وقتی که او اینقدر عاشق خودش باشد با اون آدم مغرور وجودش رقابت کنه
همیشه غرور باعث مرگ گربه چکمه پوش می شد
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدا بینی از خویشتن بین مخواه
عطار نیشابوری
چون زلف بتان، شکستگی عادت کن
تا صید کنی هزار دل در نفسی
ابوسعید ابوالخیر
نکته هفتم
اگر شجاع باشی جهان به تو تعظیم می کنه اگر بترسی همه به تو آسیب می رسانند
نکته هشتم
نعمتهایمان را ببینیم و به داشته هامون توجه کنیم و سپاسگزار باشیم
نکته نهم
نعمتهایی که ما داریم همیشه توسط کسانی که آن نعمتها را ندارند، مورد توجه قرار می گیرد. پس به این فکر کنیم که امکان داره هر کسی آرزویش این باشد که نعمتهایی که ما داریم را داشته باشد. پس سپاسگزارتر باشیم.
نکته دهم
خوش بین بودن و دیدن اتفاقات از جنبه ای که زیبا به نظر برسد.
این قسمت داستان منو یاد یک مشکلی که برای خانه مان افتاده بود انداخت که اتفاق خوبی نبود ولی همون اتفاق و تضاد باعث شده بود که ما خانه مان را به خانه ای بهتر تغییر بدهیم وقتی من این اتفاق ناخوب را تعریف می کردم دوستم می گفت این اتفاق به نظر خیلی منفی است ولی تو جوری تعریف می کنی که خیلی مثبت به نظر می رسد:) و جالبه این قسمت منو یاد فایل 12 کشف قوانین انداخت که ما انتظارات مثبت داشته باشیم تا همون اتفاقات برامون بیافته
و نکته یازدهم
در زمانی که اتفاقات جالب پیش نمی ره امیدمون را از دست ندهیم
در زمانی که اتفاقات خیلی خوب پیش می ره ایمانمون را حفظ کنیم و فروتنی مون را حفظ کنیم
شود زیادت شادی و غم شود نقصان
چو شکر و صبر کنی در میان شادی و غم
ز شکر گردد نعمت بر اهل نعمت بیش
به صبر گردد محنت بر اهل محنت کم
” انوری ”
نکته دوازدهم
داشتن دو دکمه در وجود ما وجود دارد دکمه عقل و هوش و دکمه هدایت
حواسمون باشه به محص اینکه روی عقل حساب می کنم دکمه هدایت خاموش می شود.
نکته سیزدهم
هر چه در مقابل خدا ناتوان تر بشی و اعتبار همه کارها را به او بدهی دستاورد بیشتری خواهی داشت
تکبر در مقابل خداوند بلای جان می شود
فروتنی است دلیل رسیدگان کمال
که چون سوار به منزل رسد، پیاده شود.
صائب تبریزی
روی هدایت خداوند حساب کنیم و هر لحظه به خودمان یادآوری کنیم که هر چه داریم از خداوند است.
خداوند در قرآن می فرمایند به اندازه ای که سپاسگزار منی ظرفت را بزرگتر می کنم
نعمت شود زیاده به قدر زبان شکر
نخلی است این که ریشه آن در دهان توست
” صائب تبریزی ”
نکته آخر
هیچ جادویی لازم نیست می تونیم در همین لحظه از زندگیمون لذت ببریم
باز هم بابت این فایل بسیار زیبا و آموزنده ممنونم واقعا لذت بردم
همیشه سلامت و شاد باشید
سلام آقا احسان عزیز
عجب کامنت زیبایی گذاشتی چقدر به موقع بود چقدر مثالهات خوب بود به قول استاد از قول انیشتن گفتند که تنها راه آموزش مثال زدن است و این مثالها چقدر در ذهن می مونه
چقدر حالمون خوب می شه وقتی می یایم داخل سایت
چقدر حرفتون در مورد رابطه با آدما قشنگ بود چقدر دلم این نوع رابطه را می خواد که ساعتها با کسی حرف بزنم که در کنارش احساس کنم که روحم شاد می شه وقتی که از خدا و انرژی اش می گیم از معجزاتش از اینکه الان با قانون آشنا شدیم و چه چیزی بهتر از این می تونه برامون باشه
آقا احسان خیلی کامنتتون دلی بود خیلی به دل نشست نمی دونم چی بگم فقط خواستم بگم وقتی اینجور کامنتهارو می خونم احساسم اینقدر خوب می شه چون احساس می کنم خدا باهام حرف می زنه و بهم یادآوری می کنی نکاتی که باید تو زندگیم بگیرم
چقدر از کامنت آقای خوشدل برای شما خوشحال شدم که خیلی راحت برای شما نوشتند و تحسینتون کردند در حالیکه کامنت ایشون هم پربازدید بود و برام جالبه که اینقدر مکالمات قشنگی بین شما ایجاد شد و چقدر اینا برای ما درس داره
خدا را شاکرم بابت حضورم در سایت و خوشحالم که دوستانی دارم در این سایت که همش حال خوب می گیرم ازشون و درس یاد می گیرم
همیشه سلامت و شاد باشید
سلام فاطمه جان واقعا از تحلیلت لذت بردم
ممنون که اینقدر نکات جالب و زیبایی را گفتی
برام خیلی درس داشت مخصوصا که به این نکته
خواسته هامون اشاره کردی که طبق صحبتهای استاد واقعا انگیزه مون
برای خواسته هامون چیه
و اینکه گفتی وقتی یک فرد رفتاری نشون می ده که مطابق
میل ما نیست دنبال علت بیرونی نباشیم و
بگیم تو فرکانس هم نبودیم و اینکه گفتی که کیتی یک فرد فروتن می خواست برای همین گربه چکمه پوش در زندگی اش نیومده خارج شد و بدونیم آدمهایی هم که کنارمون هستند در فرکانس ما هستند و نجنگیم با آدمها خودمون را تغییر بدهیم و خواسته هامون برای انتخاب آدمها را چون اگر واقعا اون چیزی که باید نباشند جهان به راحتی اونها را از فضای فرکانسی ما خارج می کنه واقعا ممنون از این تحلیل زیبایت
همیشه شاد و سلامت باشی
سلام ناعمه عزیزم چقدر زیبا و ساده نوشتی چقدر حرفات به دلم نشست کلی ازت یاد گرفتم حرف خدا شدی برام
من دو بار کامنتت را خواندم
چقدر تک تک جملاتت را دوست داشتم
حالا فهمیدم ما انسان های اجتماعی هستیم، من باید عشق بورزم تا قلبم پاک گردد، تا غرور و منیت کنار رود، تا بعدها ب هرجا رسیدم در مقابل همه فروتنی ام را حفظ کنم. فهمیدم خداوند از طریق بندگانش ب من عشق و محبت می ورزد و این محبت دریافت نمیشود مگر من قلبی سرشار از عشق داشته باشم.
این جمله بسیار زیبا بود ممنون بسیار از شما آموختم
همیشه پر انرژی و سلامت باشید