اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چه صحبتهایی گفتین استاد که انگار برای منه وحتما این دقتی بوده که شما هم روی دانشجو هاتون دارین
من صبح که بیدار میشدم نمی فهمیدم چی شده که احساسم میاد پایین
واز اون همه انگیزه قبلش خبری نبود
با شروع دوره هم جهت با جریان خدا کم وکمتر شده بود و
البته با کار کردن این دوره شناخت بهتری از خودم پیدا کردم از هر طریقی که میتوانستم راه درست رو پیش میگرفتم و در کل خیلی سریع حالم خوب میشد .
الان با این صحبتهای شما باز بهتر خودم رو شناختم
ومتوجه شدم که چه آچاری باید دد دست بگیرم
البته با شروع دوره تونستم بهتر این حال خودم رو خوب نگه دارم ️
و مسلط تر به خودم باشم
گواهی هنوز از خودم غافل میشم وبه سمت دیگران
نگاه میکنم وانتظار دارم …
ولی سریع برمیگردم و با خودم خلوت میکنم که چی شده، من که خودم خالق زندگیم هستم وقدرت زندگی من دست خداست
وخدا همه چیز رو برام حل میکنه
چقدر خوب گفتین استاد دید گاهمون نسبت به بقیه رو مثبت نگه داریم
اتفاقا اینم یه پاشنه آشیل هست که دارم
.نظر دیگران قبلا برام مهم بود خصوصا عزیزانم
در باره اطرافیان وبه دلیل دلسوزی هم که میشد میخواستم دیگران رو نجات بدم
این پاشنه آشیل دلسوزی کار دستم داده
ودارم با خودم کنار میام که این کار دردسره ودست از دلسوزی بردارم حتی برای خودم
اینکه دیدگاه مثبتی نسبت به دیگران داشته باشیم
خیلی به من کمک کرده
گاهی با فردی که بقیه میگفتن این آدم خیلی بد اخلاقه واین جوره واصلا با کسی روی خوش نشون نمی ده برخورد داشتم ومن میگفتم همه آدما فوق العاده و بر خورد اون آدم با من خیلی محترمانه وعالی بود وهمه میگفتن تو فرق میکنی
ولی در جایی غرور … بلدم بلدم در وجودم باعث شد که این خصلت خوبم رو کنار بزارم و دیدم نسبت به فردی مثل بقیه شد و از همون غرور که من قانون رو میدونم واینا نمی دونن وباید کمکشون کنم از دست این آدم نجاتشون بدم
ودلسوزی وغرور بی جا چنان منو از بالا به پایین آورد که هنوز ترکش هاش رو از اون عادت های قبلم میخورم
یعنی گاهی فراموش میکنم در شرایطی که پیش میاد
مثلاً تو جمعی صحبتی پیش میاد ومن حواسم نیس و حرفی کوچیک میگم ویه لحظه به خودم میام که نه من من خلقش کردم با دید گاهم
وشروع میکنم تا یکی دو ساعت با خودم صحبت میکنم که اون آدم خوبیه واین منم که دیدم منفی شده بود و با توجه به صحبتهای اطرافیان دیدم منفی شده بود پس حواسم باشه
این تله از نزدیک خیلی گول زننده است واز دور میشه فهمید ولی از نزدیک خوشگل به نظر میرسه
استاد ممنون بابت این دوره بی نظیرتون
شاگرد زرنگ کلاس نیستم و خیلی جای کار دارم
نتایجم رو عمیق خودم میفهمم واز نظر دیگران نمیشه بهش نتیجه گفت ولی اونقدر زیاده که فقط خودم میفهمم ومهمترینش حال خوبیه که دارم و خواسته هام شدنیه واین که من خیلی جای کار دارم
سالها باید روی این دوره کار کنم تا بتونم مسلط به خودم بشم ونتایج من اینه که میدونم نتیجه آماده است وآماده بوده من آمادگی شو نداشتم
حالا خدا رو بیشتر شناختم ووعد ه خدا رو میخوام باور تر باورتر کنم
اینکه من خوش شانسم که در این دوره زمونه زندگی میکنم واین جا حضور دارم وبه این سبک زندگی رسیدم وهر روز منتظر رشدم
هر روز یه روز زیبای دیگه ای ومن زنده ام ویه فرصت دوباره برای دیدگاهی بهتر دارم وهر اتفاقی هدایتی از سوی خداست برای رسیدن من به خواسته هام
وخدا رو بارها شکر می کنم بابت وجود استادم
بابت من جدید
بابت این همه تغییر در شخصیت من
بابت تغییر لحظه به لحظه
بابت بهار زیبا
بابت رشد گیاهان
بابت لطف خدا که شامل حال همه جهان وجهانیان هست
بابت این سایت بینظیر
بابت آگاهی های ناب
بابت ثروتها ونعمت ها که همیشه جاریست
بابت فرصتهای فراوان همیشگی
بابت هدایتهای عاشقانه همیشگی خداوند
میتونم بگم تا حالا بهترین اتفاقی که در این سالها تجربه کردم تهیه این دوره بوده
از صداقت شما واستادی که جایی برای تامل ندارم
از رشد درونی
از رابطم با خدا انگار فاصله ها رفته ومن بر دوش خدا هستم
دیگه هر چی میخوام پیشمه فقط کار کردن روی خودم با ایمانم باید همواره بیشتر وبهتر بشه که با توکل به خدا در مسیر لذت بردن هستم واین ایمان خیلی باهام رفیق شده
داداش ایمان مرام و معرفتش خدایی
تنها نیستم دیگه وصلم به خدا و دارم یاد میگیرم این مدلی زندگی کنم
که خدا رو شکر من از بچگی نسبت به همه موجودات ذهنیت مثبتی داشتم
توی شهر که من زندگی می کنم چند سالی هست که خانواده های بلوچ زیادی مهاجرت کردن و دارن اونجا توی کارخانه ها کار می کنند .
و بچهها شون هم توی مدرسه های شهر درس میخونن که متاسفانه دیدم که بیشتر معلم ها ذهنیت خوبی به اونا ندارن به خصوص که بلوچ ها اهل تسنن هستن
اما از جایی که من توی شهر خودمون که هم سنی نشین و هم شیعه ها با هم زندگی می کنند و در کنار هم خوب هستن ،.
با این نگاه به اونا و با ذهنیت مثبتی که از گذشته داشتم همیشه با بهترین خانواده ها برخورد داشتم و حتی روابط خانوادگی هم شکل گرفته و بهترین و خوش اخلاق ترین دانش آموزان بلوچ رو داشتم .
یه ذهنیت مثبتی که به مادر همسرم و خواهرانش داشتم تا حالا که سالهای زیادی از ازدواج ما میگذره
تونستم با اونا بهترین روابط رو داشته باشم
این در حالی هست که اونا دو تا عروس دیگه هم دارن که از اقوام خیلی نزدیکشون هستن اما اونا روابط خوبی با هم ندارن و همیشه برای من جای تعجب داره.
من هیچ وقت اینجوری به فایل ها نگاه نمیکردم الان که داره دوره برگزار میشه میفهمم چقدر این فایل داره حوالی دوره صحبت میکنه
همین ارزش دادن به همین های رایگان میتونه آگاهی بهت بده که فکرش رو هم نمیکنی
همین جا افراد دو گروه میشن یه عده میگن رایگان ؟؟ نه
وقتی می تونم بهتر بشم که دوره خرید کنم و پیشرفت کنم من بفهمم استاد چی داره میگه
ولی یه عده باور دارن که نه آقا همین رایگان ها هم کلی نکته داره و میشه ازش یادگرفت و پیشرفت کرد
نتیجه هاشون خیلی فرق میکنه گروه اول یا اصلا به رایگان ها گوش نمیدن یا اگه گوش بدن درکی عمیقی ازش ندارن و نتیجه هم نمیگرن ولی گروه دوم نتیجه میگرن و بار ها توی کامنت ها یا توی گفتگو با دوستان اشاره کرده کردن که با رایگان
زندگی شون زیر و رو شده
این خودش یک مثال عالی از این فایل بود
اما درباره خودم من همیشه شاگرد اول مدرسه بودم و نمره هام خیلی خوب و الان که دقت میکنم میبینم خیلی هم واقعا درس نمی خوندم حداقل اونجوری که بقیه فکر میکرن من شب و روز سرم توی کتاب
ولی وقتی بحث تست میشد کم می آوردم چون باور داشتم اینا که تست میزنن خیلی نابغه اصن از یه دنیای دیگه ان و اصلا اون سطح دیگه خیلی سخت و عجیب غریبه من نمی تونم و اصلن از یادگیری فرار میکردم فلانی تراز 6هزار و 7 هزار اینا نابغه اصلا من نمی تونم
و یه عده هم همیشه میگفتن بعضی ها تست شون خوبه و …
حالا من اون موقع که از این مباحث چیزی نمی دونستم و الان فهمدیم اما گذشت و من دانشگاه رفتم
همون شاگرد اول کلاس مدرسه شد ضعیف ترین دانشجوی دانشگاه شد
همون باور همون انتظاری که اینا سخته اینا اصلا من نمی فهمم
باعث شد گیر بکنم اصلا هیچی نمیفهمدم
با اینکه خیلی از کسایی که اقا اصلا اهل درس نبودن هم از درس ها عبور میکردن اما من هیچی می افتادم این باعث شد به شدت بی انگیزه بشم و رشد نکنم
اما الان فهمیدم اوضاع از چه قراره
انتظارات ما از اتفاقات شرایطی بوجود میاره که ما همون چیزی که در ذهن داریم و مشاهده کنیم
درمورد سلامتی من خیلی از بچگی سر درد داشتم همیشه این انتظار رو داشتم که اصلا سردرد دارم کلا ولی دکتر هیچی تشخیص نمی داد و فقط مسکن تجویز میکردن
به محض آشنایی با استاد این مسئله کلا حل شد اصلا گفتم من نباید سردرد داشته باشم
و الان تازه دارم میفهمم چطوری خوب شدم
خدایا شکرت چقدر خوبه با اینکه هنوز دوره رو نخریدم اما حس میکنم دارم میفهمم توی دوره چه اتفاقی دراه می افته
خدیا شکرت
این انتظار مثبت باعث میشه اتفاقات خیلی خوبی برامون بیفته
چقدر من مثال هاتون رو دوست داشتم
اصلا وقتی موضوعی بیان میشه و درکنارش مثال هم میزنید خیلی جذاب به دلم میشینه این فایل عالی بود
خدایا مرسی
استاد ازتون ممنون بابت این هدیه فوق العاده که روی سایت قرار دادید
استاد اینکه راجب بیماری و باور الوده بودن بیمارستانها گفتید دقیقا همینطوره یه دوستی دارم که تازه اشنا شدیم باهم ولی خیلی باورهای محدود کننده ای توی زمینه سلامتی داره
اونروز از باشگاه اومدیم بیرون و صورتشو پیشونیسو عین دزدا پوشونده بود وگفتم بابا انقدم سرد نیست گف من زمانی که بچه بودم و علاقه به موتور داشتم و بابام منو جلوی موتور سوار میکرد با اصرار من و از اون موقع سینوزیت دارم و مونده روم و یه ضره که سرما بخوره سردرد میشم
خیلی از این باورها رو داریم که خیلی با وسواس میگن که عرق کردی و بزار عرقت خشک شه یا خودتو بپوشون یا …..
یه بار برج فک کنم اواسط 8بود یمت مام تبریز که سرماش نیاز به تعریف نداره دهات و شهر مام که توی متطقه کوهستانی
خلاصه با موتور یه لحظه به سرم زد که بریم باشگاه یعنی تصمیم گرفته بودم که نرم اونروز ولی رو موتور یه لحظه گفتم بریم ، پسرعموم باهام بود و من میروندم خلاصه 15کیلومتر با شهر فاصلس از دهات ما با موتور اومدیم و از خونه لباسامو برداشتم و رفتیم باشگاه و پسر عموم نشست و مشغول بود و منم تمرین و شروع کردم و خلاصه بعد یه ساعت و نیم تمرین پر فشار و اینکه شب ساعت نه شده بود
و من سریع اماده شدم و پسرعموم بنده خدا وحشت کرده بود و میگف توی این سرما چجوری با موتور میخوایم بریم ؟؟
و من همونطوری با سر وصورت خیس عرق و بدون وقت تلف کردن سوار موتور شدم و پسرعموم نشست پشت موتور و رف تو کاپشنش و سرشو گذاشت به پشت من و جمع کرد خودشو و من خلاصه داشتم موتور و میروندم ،هوا به قدری سرد بود که یه کیلومتر یه عمر میگذشت ولی من سعی میکردم هی حواسمو پرت کنم و ذهنمو به سرما ندم و به چیزای دیگه فک کنم وخلاصه بدون کلاه و هد بند و هیچی و فقط کاپشن و زیرش یه پیرن ما رسیدیم به غذاخوری داخل دهات که شام بخوریم بعد بریم و اونجا شنیدن ما این مسیرو با موتور اومدیم قشنگ وحشت کردن
چشمای من قرمز شده بود و پیشونیم یادمه جوری یخ زده بود و سر شده بود که وایسادم جلوی تنور سنگگ پزی و یادمه نیم ساعت طول کشید تا یخ پیشونیم وا بره و حس برگرده بهش و به من اونجا گفتن دیگه کارت تمومه چنان سرما بخوری و سردرد بشی که تا یه ماه نتونی بلند شی تا شانس بیاری سینوزیتی یا … نگیری که نمونه روت تا اخر عمر و من فقط میخندیدم
خنده ی الکی و اینکه خودمو قوی نشون بدم نه ها خنده ی واقعی ولی توضیحی ندادم چون ارزششو نداشت
حالا الگوی من چی بود که انقد مطمئن بودم که من هیچیم نمیشه ؟؟؟
میگفتم طرف تو چله ی زمستون عرض فلان اقیانوسو شنا میکنه ، قرار بر این باشه اون باید هفتا کفن به قول ما ترکا باید بپوسونه ،
و انقد من به این که سیستم ایمنی بدن من قویه اعتقاد داشتم و دارم که بعد اون سوز سرما و اون شب حتی سرمام نخوردم و و از اون ماجرا الان داره 4پنج ماه میگذره و سینوزیتیم در کار نیست و من به لطف الله سلامته سلامتم
در واقع من مجبور مجبورم نبودم با موتور برم اون مسیرو میشد یه کاریش کنی میشد بیایم خونه ی ما و فرداش که هوا بهتر شد کمی بریم ولی چون من اعتقادی به مریضی و سرما میکشتت نداشتم گفتم با موتور میریم
ولی شما فک کن که یکی ترس مریضی و هزارتا عواقب بعدش باشه ، به نظرتون این کار و امتحان میکنه ؟؟؟ نه حتی بهش فکرم نمیکنه
پس درواقع باورهای ما داره کارهارو انجام میده و اتفاقات رو رقم میزنه و هیچ چیزی غیر این نیست .
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و تمام دوستان گلم
انشا الله که همه دوستان در مومنتوم مثبت سپاسگزاری و جریان خداوند باشند
1.چه میشود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده میکند، و چه میشود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟ همه چیز به پیش فرض ذهنی ما بر میگرده
2.چه میشود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه میشود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت میشود؟ همه چیز به زاویه دید ما بر میگرده
3.چه میشود که بعضی از آدمها خوششانس هستند و مرتباً فرصتها و نعمتها را حتی از دل هیچ جذب میکنند، و چه میشود که بعضیها آنقدر بدشانساند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم میخورد؟ همه چیز به باورهای که تو ذهن ما کاشته شده بر میگرده
1️⃣ همه چیز بستگی به باورمون داره که چه نگاهی به امروز مون داریم مثبت ، خنثی یا منفی
چه چیزی رو منتظرش هستیم که اتفاق بیفته ؟
2️⃣ باورمون در مورد درس های مثل ریاضی و عربی که چقدر سخت هستند و چه ذهنیت پیش فرضی داریم ، استاد من همین ذهنیت رو در مورد ریاضی تا الان دارم ولی در واقع بعضی موقعا تو حساب کتاب یجوری میشمارم که خودم تعجب میکنم اینقدر ریاضیم خوب هست
3️⃣ باورمون در مورد دارو نسبت به صحبت های دکتر ، واقعا همینطور که گفتی دارو تاثیر میکنه که دکتر از چه زاویه دیدی نسبت به دارو نگاه میکنه بیمار تاثیرات دارو رو تجربه میکنه
4️⃣ ذهنیت در مورد یک کارمند جدید که اگه بقیه بگن آدم مزخرفی هست ذهن ما فقط دنبال چیزهای منفیش میگرده ولی اما اگه بگن چقدر خوش اخلاق هست ذهنمون دنبال چیزی های مثبت میگرده ، واقعا بازی ذهن همینه و جز این دیگه نیست
5️⃣ ذهنیت در مورد مردم آمریکا یی سیاه پوست و سفید پوست ، که سیاه پوست ها چقدر آدم های جالبی نیستن احتمال از فیلم های خشن آمریکایی میاد که اصلا در واقعیت اتفاق نمی افته ، اصلا چیزی که شنیدیم با واقعیتی که هست 180 درجه فرق میکنه
6️⃣ ذهنیتمون در مورد توانایی و قدرت سیستم ایمنی بدن ، استاد من از موقعی که با برنامه های شما آشنا شدم بدن من خیلی ضد ضربه شده و از پس هر چیز بر میاد با اینکه من این 17 سال حتی یک بار دکتر نرفتم
7️⃣ ذهنیت مون در مورد زخم دست و عفونت و زود خوب شدن دست ، خیلی موقعا دستم زخمی میشه میگم خودش خود به خود خوب میشه و اصلا بهش توجه نمیکنم و میدونم سیستم ایمنی بدنم اینقدر قوی هست که این زخمه برای گلبول های سفید و قرمز خنده دار هست
8️⃣ نفس نکشیدند تو بیمارستان ، و انگار تو آب داره نفس میکشه استاد خیلی به این حرفت خندیدم و راست میگی که اگه اینجوری بود الان باید تمام پرستارها میمردند ، حتی دست زدن به سگ ها که میگن نجس و بیماری دارند الان باید تمام افرادی که سگ دارند یا باید مرض باشند یا مرده اند ، و این مقاومت هنوز با من هست ولی بعضی موقعا دست رو سگ های تمیز میکشم و نازشون میکنم و بعد میرم دست هام میشورم
9️⃣ نگاهمون در مورد خودمون که ما خوش شانص هستیم یا بد شانص ، نگاه من به خودم خنثی و مایل به خوش شانسی هست و استاد راست میگی و این حرفت تایید میکنم که آدم های که باورشون اینه که خوش شانص هستند همیشه فرصت ها رو میبینند و اتفاقات خیلی خوب و جالبی براشون رخ میده
استاد تاج سری مرسی که هستی بی نهایت ازتون سپاسگزارم …
ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند؟؟
این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه باعث میشه:
1. همه چی رو تو این مسیر تعبیر و تفسیر کنی
2. لاجرم جهان دسترسی تو رو به اتفاقاتی باز می کنه که اون جنس احساس رو بیشتر تجربه کنی
3. این رشته ی عصبی همواره تقویت میشه و دیگه ناخوداگاه ران میشه
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
ذهن اینطوری کار می کنه که اطلاعات ورودی از حواس 5 گانه رو هماهنگ با پیش فرض هاش یا سیناپس هاش تعبیر و تفسیر می کنه یا ایگنور می کنه یا به شکلی مثل شانس و … تفسیر می کنه که هماهنگش کنه با پیش فرض هاش
++ دارونما
++ قهوه ی یکسان در جای لاکچری و معمولی
++ خرید چیزی که ریویوی خوبی داره حتی اگه فیک باشه، جوری تفسیر می کنی که با اون ریویوها هماهنگ باشه
++ سخنرانی که از قبل این ذهنیت رو داری که حوصله سر بر… همواره دنبال ایراد هستی… و برعکسش هم صدق می کنه که و دو تجربه کاملاً متفاوت رو می تونی تجربه کنی… فیلم هم همین طور هست
++ پیش فرض هات در مورد وجه افراد
آزمایش های مربوط به این موضوع:
1️⃣ شراب⬅️ ارزانترین شراب رو ریختن تو بطری گرونترین شراب و تست… یا شراب چند ساله رو گفته بودن که خیلی قدمت داره و چند صد سال قدمت داره و به گرون ترین قیمت فروخته بودن…
چقدر راحت ذهنیت، تجریات ما رو دارن رقم میزنن
2️⃣ آب معدنی ورزشکاران⬅️ آب معمولی که میگن ماده نیروزا داره… وزنه های سنگین می تونی بزنی
3️⃣ عطر قدرت افزا ⬅️ همه رو میزد و می رفت مراحل بالاتر
┅┅┅┅┅┅┅༻༺┅┅┅┅┅┅┅
دوم فروردین
جلسه دوم این فایل
++ چه میشود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده میکند، و چه میشود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟
++ چه میشود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه میشود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت میشود؟
++ چه میشود که بعضی از آدمها خوششانس هستند و مرتباً فرصتها و نعمتها را حتی از دل هیچ جذب میکنند، و چه میشود که بعضیها آنقدر بدشانساند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم میخورد؟
پاسخ در شکل گیری سیناپس ها یا رشته های عصبی است که ناخوداگاه ران میشوند
به همین دلیل، فردی که ذهنیت منفی دارد،
++ اصولاً با مواجهشدن با هر تضاد یا چالشی، تمایل دارد بلافاصله بدترین سناریوی ممکن را از آن اتفاق برداشت کند
++ وقتی فرد هدفی مشخص میکند و برای آن قدم برمیدارد، ذهنش به جای تمرکز بر ایدهها، فرصتها و راهکارها، بر یافتن موانع احتمالی متمرکز شود. در نتیجه، مسیری که اصولاً آسان بود، تبدیل به یک مسیر ناهموار میشود و فرد را از یک مانع به مانع بعدی میکشاند، تا جایی که عطای خواسته را به لقایش میبخشد و مسیر را نیمهکاره رها میکند.
مثال:
امروز چه روز مزخرفی قشنگ میشه فهمید:
این پیش ذهن باعث میشه 1. همه چی رو تو این مسیر تعبیر و تفسیر کنی
2. لاجرم جهان دسترسی تو رو به اتفاقاتی باز می کنه که اون جنس احساس رو بیشتر تجربه کنی
3. این رشته ی عصبی همواره تقویت میشه و دیگه ناخوداگاه ران میشه
امروز چه روز فوق العاده ای… خدا می دونه قرار چه اتفاقات قشنگی رو تجربه کنم… خدا می دونه قرار چطوری سوپرایز بشم
این پیش ذهن و انتظار باعث میشه
1. همه چی رو تو این مسیر تعبیر و تفسیر کنی
2. لاجرم جهان دسترسی تو رو به اتفاقاتی باز می کنه که اون جنس احساس رو بیشتر تجربه کنی
3. این رشته ی عصبی همواره تقویت میشه و دیگه ناخوداگاه ران میشه
مثال های بیشتر:
++ دارویی که دکتر تجویز می کنه و پیش فرضی که برامون با کلامش میسازه
++ ریاضیات یا هر درس دیگه ای و پیش فرض هایی که از قبل براش ساخته شده
++ همکار جدید و پیش فرض هایی که از قبل براش ساخته میشه
++ مهاجرت و پیش فرض هایی که از اونجا داریم
++ آقایون و پیش فرض هایی که در موردشون داریم
++ فرزند پسر و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ ازدواج و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ آدم ها و پیش فرض هایی که در موردشون داریم
++ سلامتی و قدرت جسممون و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ کار اداری و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ شانس و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ سفر و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ زندگی و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ مشکل و تضاد و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ توانایی های خودمون و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ رانندگی و پیش فرض هایی که درموردش داریم
++ ماشین های خارجی و پیش فرض هایی که در موردش داریم
این موضوع رو کامل میشه در قرآن درک کرد
++ اینکه چرا خدا به موسی میگه پاپوش هات رو دربیار یعنی این پیش فرض هات رو بزار کنار و بعد وارد مکان مقدس طوی شو
++ اینکه چرا تو قران گفته وقتی غیبت می کنند تو بلند شو و از اونجا خارج شو و زمانیکه بحث عوض شد، برگرد
++ اینکه چرا بعد از وعده خدا به ذکریا که قرار صاحب فرزندی به اسم یحیی بشه، بهش میگه سکوت کن چون پیش فرض های مردم در مورد سن و … می تونست مانع ایجاد کنه
++ اینکه چرا به مومنین همش میگه نکنه اونایی که باور ندارن، شما رو سست کنن
یه مثال از خودم:
دخترم از همون موقع تولدش دکترا گفتن که کم کاری تیروئید داره
بعد از چند ماه مصرف دارو شنیدم که یه شخصی هست در قم که داروی گیاهی تجویز می کنه و مدت ها در موردش تحقیق کردم و پیش فرض ذهنی من در مورد نتایج تجویز این آقا بی نهایت فوق العاده بود
و دخترم رو بردم و دارو رو به دخترم دادم و دخترم کاملاً خوب شد
ماه قبل هم آزمایش داده بود که اوکی بود
با اینکه من نتیجه گرفته بودم و پیشنهاد دادم خواهرم هم رفت و همون دارو رو مصرف کرد ولی خوب نشد چرا؟؟
چون پیش فرضی که من ساخته بودم رو نداشت و می گفت دکترا بهم گفتن این خوب نمیشه و تا اخر عمر باید دارو مصرف کنی
و یه مثال دیگه از همین دکتر
ناخن انگشت شصت من همیشه وقتی رشد می کرد می رفت تو گوشت پام و اذیت می کرد
رفتم پیش همین دکتر و داروی گیاهی تجویز کرد
و من الان 10 ساله دیگه اون مورد رو ندارم و کاملاً خوب شده
چقدر این فایل جالب است که به من یادآوری می کند چقدر ذهنیت ما مهم است.
می خواهم در این مورد یک مثال از خودم بزنم.
من پس از فروش یک خانه در چند سال پیش همون اوایل که با شما و قوانین جهان هستی آشنا شده بودم برای کارهای مالیاتی آن بایست می رفتم اداره مالیات و یادم هست که اواخر سال بود و همه می گفتند که اداره مالیات کارت را انجام نمی دهد می افتد به اول سال بعد و از طرفی خریدار من هم خیلی به من فشار می آورد که زودتر از موعد مقرری که قرار گذاشته بودیم من سند را به نام ایشان منتقل کنم . خلاصه من هم گفت اگرقانون کار می کند و من باید ذهن خودم را کنترل کنم با ذهنیت خیلی مثبتی که از اداره مالیات داشتم، زیرا در چند موردی که رفته بودم بودم خیلی عالی و با احترام و در سریع ترین زمان ممکن کارهایم انجام شده بود، رفتم اداره مالیاتی که آن چنند اداره قبلی نبود ولی من ذهنیتم تغییر نکرده بود. خلاصه رفتم خدمت یک آقای بسیار محترم و به ایشان صادقانه مطلب را گفتم و از طرفی به ایشان هم گفتم که من هم مثل خودتان کارمند هستم و به خاطر کارهای زیادی که آخر سال دارم نمی توانم زیاد مرخصی بگیرم جهت انجام امور اداری . خلاصه کاری که شاید از دید بقیه باید چند بار بری و بیای و یک ماه طول می کشد در آن زمان ( الان از شرایط خبر ندارم) در کمتر از سه روز و من فقط دو بار رفتم و کارم انجام شد. هر کسی که می شنید باور نمی کرد و متاسفانه هزاران برچسب نادرست به من و کارمندان آن اداره می زدند. ولی من که از خودم مطمئن بودم با کمال احترام به همه پاسخی نداشتم غیر از اتفاقاتی که افتاده بود را تعریف کنم.
الان که با آگاهی های بیشتر خودم از قوانین و اصل برانگیختگی و خالق بودن خودمان و غیره دارم، کاملا درک می کنم که دلیل آن نتیجه من همان ذهنیت مثبت من در مورد افراد بوده است.
البته خوب بوده است مواردی که نتوانسته ام ذهنیت منفی خودم را کنترل کنم و اتفاقات ناجالب افتاده است، ولی واقعیت این است که نمی خواهم آنها را به یاد خودم بیاورم.
در مورد مهاجرت هم من اصلا ذهنیت منفی ندارم و نداشته ام و خیلی راحت و آسان توانستم ذهن خودم را کنترل کنم و با ذهنیت مثبت و عالی و شوق و ذوقی که بابت مهاجرت داشتم، فقط اتفاقات عالی برای من رخ داد .
استاد سپاسگزارم از شما بابت این آگاهی های نابی که پیامبرگونه نشر میدهید.
با توجه به فایل قبل به کارکرد ذهن آگاهی بیشتری پیدا کردم که چرا من به یه سری افراد تازگی ها بد بین شدم در صورتی که من این شکلی نبودم و اتفاقی که می افتاد این بود که احساسم بد میشد و خودم اذیت میشدم، اومدم باورم را در موردشون تغییر دادم که چرا من باید وقت بزارم بهشون فکر کنم و احساسم بد بشه،تا این پیش فرضه قویتر نشده از همین جا متوقفش بکنم و
اومدم اصلا تمرکزم را روی خودم گذاشتم چون من
میدونم باورهای نادرست در مورد هر چیزی به همین شکل تو ذهنم بوجود اومده چرا نیام آگاهانه از قوانین به نفع خودم استفاده بکنم و رو باورهای ثروت آفرین کار کنم.
من یکی از راههایی که برای از بین بردن اون ذهنیت منفی دارم استفاده میکنم این هست دارم نکات مثبت اونا را میبینم و هر وقت میبینمشون
با یه سلام و احوالپرسی از کنارشون رد میشم که اینجوری باعث شده که نسبت بهشون حداقل بد بینی نداشته باشم و نکات مثبت اونا رو به یاد میارم و دیگه به اونا فکر نمیکنم.
سال نو رو به استاد عزیز و مریم جان وتمام دوستانم در این سایت توحیدی تبریک میگم
درسال جدید بهترین های جهان هستی رو برای تکتک شما آرزومندم
وبه هر آنچه که در دل آرزو دارید برسید
یکی از تجربیات من در باره ذهنیت
من چند وقت پیش شانه ی راستم خیلی درد میکرد رفتم دکتر وایشون برام دارو و.ده جلسه فیزیوتراپی نوشت گفت التهاب شانه ات زیاد باید این دارو ها رو بخوری
من دارو ها رو تهیه کردم ولی من خیلی کم از دارو استفاده میکنم بعد از تهیه ی دارو من رفتم توی اینترنت ببینم این دارو چه خاصیتی داره که گفته شد برای التهاب
دکترها تجویز می کنن خوب هست من درباره عوارض داروها تحقیق کردم دیدم نوشته این دارو ممکنه در شما ایجاد سکته مغزی وحمله قلبی کنه گفتم ای بابا با درد شانه بسازم بهتره تا حمله قلبی بهم دست بده حالا درد شانه رو یه کارش میکنم با ورزش وفیزیوتراپی ولی با حمله ی قلبی چکار کنم دارو رو استفاده نکردم از 40 کپسول من با اکراه 10 تا خوردم
می خواستم بگم من با خواندن عوارض دارو این ذهنیت رو به خودم دادم این دارو برای من مشکل درست میکنه ودیگه نخوردم فقط خدا رو شکر با فیزیوتراپی وورزش درد کتفم خیلی بهتر شد البته با باورهای سلامتی که در خودم ایجاد کردم خیلی موثر بود البته زمان بیشتری برد تا درد کتفم بدون دارو بهتر شد
خواستم بگم ما نباید در مورد نکته ی منفی هر چیزی مثل دارو تحقیق کنیم چون ذهنیتی منفی برای ما ایجاد میکنه چه بسا خیلی ها این دارو رو خوردن وحالشون خوب شده که بعدا ها فهمیدم
ممنون استاد از آگاهیهای که با ما به اشتراک میزارید
خدایا هر موفقیتی که دارم و کسب کردم از آن توست و تو به من دادی .
خدایا می پذیرم که من در برابر عظمت تو ناتوان هستم
خدایا از هر خیری که از تو به من برسد من فقیرم .
سلام
سال جدید را به استاد عباس منش و استاد شایسته و دوستان تبریک عرض می کنم .
درست یک ساعت پیش هدایت شدم به نوشتن هدف اصلی امسالم . هدف ام را مکتوب کردم و با خدا عشق بازی کردم و همه چیز را به خودش سپردم و با یک حس آرامش و احساس اطمینان از اینکه من به هدف ام رسیدم ، سراغ سایت آمدم و با تصویر زیبای استاد به همراه یک فایل هدیه جدید مواجه شدم . خدا یا بابت این رزق آسمانی سپاسگزارت هستم .
یادم میاد چند سال پیش که تازه به این خوونه و این محل اسباب کشی کرده بودم ، از همان روز اول من ذهنیت خوبی نسبت به محله و همسایه ها داشتم . هنوز هم دید من مثبته و همیشه بابت محله ی امن و ساکت و خوب و همسایه های خوب و مهربون سپاسگزار خداوند هستم . همین ذهنیت مثبت من باعث شده که همیشه تجربیات خوبی را در این محل داشته باشم . حتی در مورد سوپر محل که توسط یک زن و شوهر اداره میشه و چقدر انسانهای مهربون و سالم و تمیز و خوش اخلاقی هستن و همیشه در مورد این برخورد خوب و مثبتی که دارن همیشه من با پسرم صحبت میکنم و از خوبی های این آقای و خانم میگیم . جالبه هر بار که من یا پسرم برای خرید میریم ، به ما تخفیف هم میدن . وجالبتر اینکه آنها هم هر بار منو می بینند ، از پسرم تعریف می کنند . همین نگاه و باور مثبت من باعث شده که همیشه من تجربیات خوبی را در این مکان داشته باشم و همیشه فقط احترام و خوبی را تجربه کنم .
پسر من نسبت به معلم های خانم مقاومت داره . از کلاس اول تا چهارم کلاً من با مدرسه درگیر بودم و هر بار مدرسه را عوض میکردم همین داستان بود حالا من مدرسه غیر انتفاعی هم میفرستادم ولی هیچ رضایت نداشتم تااینکه این دو سال اخیر سال پنجم وششم ابتدایی معلم پسرم ، آقا بود . چقدر پسرم ذوق میکرد و راضی بود و تمام تکالیفش خودش انجام میده و درسش خودش میخونه و من اصلاً کاری بهش ندارم .
یه وقتهایی که باهم صحبت می کنیم ، فقط از خوبی های معلم و مدیر و ناظم و حتی مدرسه اش برام تعریف میکنه و خیلی احساس رضایت داره .
چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که چرا باید پسرم نسبت به دبیر خانم مقاومت داشته باشه ، یادم اومد یه مدت آموزشها مجازی بود و کل درس بچه ها بر عهد مادر و پدر بود . چقدر این شرایط سخت بود وکسی تجربه تدریس آنلاین نداشت و ما مادرها نقش معلم هم در خانه داشتیم . برای من این موضوع آنقدر سخت بود که یه وقتهایی شاکی میشدم و غُر میزدم .
آن رفتارهای من باعث شد که ذهنیت پسرم در مورد معلم خانم منفی بشه چون در طول چهار سال تدریس مجازی تمام معلمهای پسرم ، خانم بودن .
استاد جان سپاسگزار شما هستم بابت این فایل ارزشمند.
به نام خدای هدایتگر
سلام به استاد بزرگوارم
وخانم شایسته عزیز
ودوستان گرامی
چه صحبتهایی گفتین استاد که انگار برای منه وحتما این دقتی بوده که شما هم روی دانشجو هاتون دارین
من صبح که بیدار میشدم نمی فهمیدم چی شده که احساسم میاد پایین
واز اون همه انگیزه قبلش خبری نبود
با شروع دوره هم جهت با جریان خدا کم وکمتر شده بود و
البته با کار کردن این دوره شناخت بهتری از خودم پیدا کردم از هر طریقی که میتوانستم راه درست رو پیش میگرفتم و در کل خیلی سریع حالم خوب میشد .
الان با این صحبتهای شما باز بهتر خودم رو شناختم
ومتوجه شدم که چه آچاری باید دد دست بگیرم
البته با شروع دوره تونستم بهتر این حال خودم رو خوب نگه دارم ️
و مسلط تر به خودم باشم
گواهی هنوز از خودم غافل میشم وبه سمت دیگران
نگاه میکنم وانتظار دارم …
ولی سریع برمیگردم و با خودم خلوت میکنم که چی شده، من که خودم خالق زندگیم هستم وقدرت زندگی من دست خداست
وخدا همه چیز رو برام حل میکنه
چقدر خوب گفتین استاد دید گاهمون نسبت به بقیه رو مثبت نگه داریم
اتفاقا اینم یه پاشنه آشیل هست که دارم
.نظر دیگران قبلا برام مهم بود خصوصا عزیزانم
در باره اطرافیان وبه دلیل دلسوزی هم که میشد میخواستم دیگران رو نجات بدم
این پاشنه آشیل دلسوزی کار دستم داده
ودارم با خودم کنار میام که این کار دردسره ودست از دلسوزی بردارم حتی برای خودم
اینکه دیدگاه مثبتی نسبت به دیگران داشته باشیم
خیلی به من کمک کرده
گاهی با فردی که بقیه میگفتن این آدم خیلی بد اخلاقه واین جوره واصلا با کسی روی خوش نشون نمی ده برخورد داشتم ومن میگفتم همه آدما فوق العاده و بر خورد اون آدم با من خیلی محترمانه وعالی بود وهمه میگفتن تو فرق میکنی
ولی در جایی غرور … بلدم بلدم در وجودم باعث شد که این خصلت خوبم رو کنار بزارم و دیدم نسبت به فردی مثل بقیه شد و از همون غرور که من قانون رو میدونم واینا نمی دونن وباید کمکشون کنم از دست این آدم نجاتشون بدم
ودلسوزی وغرور بی جا چنان منو از بالا به پایین آورد که هنوز ترکش هاش رو از اون عادت های قبلم میخورم
یعنی گاهی فراموش میکنم در شرایطی که پیش میاد
مثلاً تو جمعی صحبتی پیش میاد ومن حواسم نیس و حرفی کوچیک میگم ویه لحظه به خودم میام که نه من من خلقش کردم با دید گاهم
وشروع میکنم تا یکی دو ساعت با خودم صحبت میکنم که اون آدم خوبیه واین منم که دیدم منفی شده بود و با توجه به صحبتهای اطرافیان دیدم منفی شده بود پس حواسم باشه
این تله از نزدیک خیلی گول زننده است واز دور میشه فهمید ولی از نزدیک خوشگل به نظر میرسه
استاد ممنون بابت این دوره بی نظیرتون
شاگرد زرنگ کلاس نیستم و خیلی جای کار دارم
نتایجم رو عمیق خودم میفهمم واز نظر دیگران نمیشه بهش نتیجه گفت ولی اونقدر زیاده که فقط خودم میفهمم ومهمترینش حال خوبیه که دارم و خواسته هام شدنیه واین که من خیلی جای کار دارم
سالها باید روی این دوره کار کنم تا بتونم مسلط به خودم بشم ونتایج من اینه که میدونم نتیجه آماده است وآماده بوده من آمادگی شو نداشتم
حالا خدا رو بیشتر شناختم ووعد ه خدا رو میخوام باور تر باورتر کنم
اینکه من خوش شانسم که در این دوره زمونه زندگی میکنم واین جا حضور دارم وبه این سبک زندگی رسیدم وهر روز منتظر رشدم
هر روز یه روز زیبای دیگه ای ومن زنده ام ویه فرصت دوباره برای دیدگاهی بهتر دارم وهر اتفاقی هدایتی از سوی خداست برای رسیدن من به خواسته هام
وخدا رو بارها شکر می کنم بابت وجود استادم
بابت من جدید
بابت این همه تغییر در شخصیت من
بابت تغییر لحظه به لحظه
بابت بهار زیبا
بابت رشد گیاهان
بابت لطف خدا که شامل حال همه جهان وجهانیان هست
بابت این سایت بینظیر
بابت آگاهی های ناب
بابت ثروتها ونعمت ها که همیشه جاریست
بابت فرصتهای فراوان همیشگی
بابت هدایتهای عاشقانه همیشگی خداوند
میتونم بگم تا حالا بهترین اتفاقی که در این سالها تجربه کردم تهیه این دوره بوده
از صداقت شما واستادی که جایی برای تامل ندارم
از رشد درونی
از رابطم با خدا انگار فاصله ها رفته ومن بر دوش خدا هستم
دیگه هر چی میخوام پیشمه فقط کار کردن روی خودم با ایمانم باید همواره بیشتر وبهتر بشه که با توکل به خدا در مسیر لذت بردن هستم واین ایمان خیلی باهام رفیق شده
داداش ایمان مرام و معرفتش خدایی
تنها نیستم دیگه وصلم به خدا و دارم یاد میگیرم این مدلی زندگی کنم
دارم یاد میگیرم با این روش زندگی عادت کنم
از آگاه شدن به خودم
هر روز بهتر و بهتر میشم
ممنونم ممنونم ممنونم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
و
سلام به دوستان عزیزم در این سایت الهی
تجربه من از ذهنیت های مثبت
که خدا رو شکر من از بچگی نسبت به همه موجودات ذهنیت مثبتی داشتم
توی شهر که من زندگی می کنم چند سالی هست که خانواده های بلوچ زیادی مهاجرت کردن و دارن اونجا توی کارخانه ها کار می کنند .
و بچهها شون هم توی مدرسه های شهر درس میخونن که متاسفانه دیدم که بیشتر معلم ها ذهنیت خوبی به اونا ندارن به خصوص که بلوچ ها اهل تسنن هستن
اما از جایی که من توی شهر خودمون که هم سنی نشین و هم شیعه ها با هم زندگی می کنند و در کنار هم خوب هستن ،.
با این نگاه به اونا و با ذهنیت مثبتی که از گذشته داشتم همیشه با بهترین خانواده ها برخورد داشتم و حتی روابط خانوادگی هم شکل گرفته و بهترین و خوش اخلاق ترین دانش آموزان بلوچ رو داشتم .
یه ذهنیت مثبتی که به مادر همسرم و خواهرانش داشتم تا حالا که سالهای زیادی از ازدواج ما میگذره
تونستم با اونا بهترین روابط رو داشته باشم
این در حالی هست که اونا دو تا عروس دیگه هم دارن که از اقوام خیلی نزدیکشون هستن اما اونا روابط خوبی با هم ندارن و همیشه برای من جای تعجب داره.
خدایا شکرت
که من خودم خالق زندگیم هستم.
سلام
چه فایلی بود
من هیچ وقت اینجوری به فایل ها نگاه نمیکردم الان که داره دوره برگزار میشه میفهمم چقدر این فایل داره حوالی دوره صحبت میکنه
همین ارزش دادن به همین های رایگان میتونه آگاهی بهت بده که فکرش رو هم نمیکنی
همین جا افراد دو گروه میشن یه عده میگن رایگان ؟؟ نه
وقتی می تونم بهتر بشم که دوره خرید کنم و پیشرفت کنم من بفهمم استاد چی داره میگه
ولی یه عده باور دارن که نه آقا همین رایگان ها هم کلی نکته داره و میشه ازش یادگرفت و پیشرفت کرد
نتیجه هاشون خیلی فرق میکنه گروه اول یا اصلا به رایگان ها گوش نمیدن یا اگه گوش بدن درکی عمیقی ازش ندارن و نتیجه هم نمیگرن ولی گروه دوم نتیجه میگرن و بار ها توی کامنت ها یا توی گفتگو با دوستان اشاره کرده کردن که با رایگان
زندگی شون زیر و رو شده
این خودش یک مثال عالی از این فایل بود
اما درباره خودم من همیشه شاگرد اول مدرسه بودم و نمره هام خیلی خوب و الان که دقت میکنم میبینم خیلی هم واقعا درس نمی خوندم حداقل اونجوری که بقیه فکر میکرن من شب و روز سرم توی کتاب
ولی وقتی بحث تست میشد کم می آوردم چون باور داشتم اینا که تست میزنن خیلی نابغه اصن از یه دنیای دیگه ان و اصلا اون سطح دیگه خیلی سخت و عجیب غریبه من نمی تونم و اصلن از یادگیری فرار میکردم فلانی تراز 6هزار و 7 هزار اینا نابغه اصلا من نمی تونم
و یه عده هم همیشه میگفتن بعضی ها تست شون خوبه و …
حالا من اون موقع که از این مباحث چیزی نمی دونستم و الان فهمدیم اما گذشت و من دانشگاه رفتم
همون شاگرد اول کلاس مدرسه شد ضعیف ترین دانشجوی دانشگاه شد
همون باور همون انتظاری که اینا سخته اینا اصلا من نمی فهمم
باعث شد گیر بکنم اصلا هیچی نمیفهمدم
با اینکه خیلی از کسایی که اقا اصلا اهل درس نبودن هم از درس ها عبور میکردن اما من هیچی می افتادم این باعث شد به شدت بی انگیزه بشم و رشد نکنم
اما الان فهمیدم اوضاع از چه قراره
انتظارات ما از اتفاقات شرایطی بوجود میاره که ما همون چیزی که در ذهن داریم و مشاهده کنیم
درمورد سلامتی من خیلی از بچگی سر درد داشتم همیشه این انتظار رو داشتم که اصلا سردرد دارم کلا ولی دکتر هیچی تشخیص نمی داد و فقط مسکن تجویز میکردن
به محض آشنایی با استاد این مسئله کلا حل شد اصلا گفتم من نباید سردرد داشته باشم
و الان تازه دارم میفهمم چطوری خوب شدم
خدایا شکرت چقدر خوبه با اینکه هنوز دوره رو نخریدم اما حس میکنم دارم میفهمم توی دوره چه اتفاقی دراه می افته
خدیا شکرت
این انتظار مثبت باعث میشه اتفاقات خیلی خوبی برامون بیفته
چقدر من مثال هاتون رو دوست داشتم
اصلا وقتی موضوعی بیان میشه و درکنارش مثال هم میزنید خیلی جذاب به دلم میشینه این فایل عالی بود
خدایا مرسی
استاد ازتون ممنون بابت این هدیه فوق العاده که روی سایت قرار دادید
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مدار این اگاهی ها
و اما میخوام برم سر اصل مطلب
استاد اینکه راجب بیماری و باور الوده بودن بیمارستانها گفتید دقیقا همینطوره یه دوستی دارم که تازه اشنا شدیم باهم ولی خیلی باورهای محدود کننده ای توی زمینه سلامتی داره
اونروز از باشگاه اومدیم بیرون و صورتشو پیشونیسو عین دزدا پوشونده بود وگفتم بابا انقدم سرد نیست گف من زمانی که بچه بودم و علاقه به موتور داشتم و بابام منو جلوی موتور سوار میکرد با اصرار من و از اون موقع سینوزیت دارم و مونده روم و یه ضره که سرما بخوره سردرد میشم
خیلی از این باورها رو داریم که خیلی با وسواس میگن که عرق کردی و بزار عرقت خشک شه یا خودتو بپوشون یا …..
یه بار برج فک کنم اواسط 8بود یمت مام تبریز که سرماش نیاز به تعریف نداره دهات و شهر مام که توی متطقه کوهستانی
خلاصه با موتور یه لحظه به سرم زد که بریم باشگاه یعنی تصمیم گرفته بودم که نرم اونروز ولی رو موتور یه لحظه گفتم بریم ، پسرعموم باهام بود و من میروندم خلاصه 15کیلومتر با شهر فاصلس از دهات ما با موتور اومدیم و از خونه لباسامو برداشتم و رفتیم باشگاه و پسر عموم نشست و مشغول بود و منم تمرین و شروع کردم و خلاصه بعد یه ساعت و نیم تمرین پر فشار و اینکه شب ساعت نه شده بود
و من سریع اماده شدم و پسرعموم بنده خدا وحشت کرده بود و میگف توی این سرما چجوری با موتور میخوایم بریم ؟؟
و من همونطوری با سر وصورت خیس عرق و بدون وقت تلف کردن سوار موتور شدم و پسرعموم نشست پشت موتور و رف تو کاپشنش و سرشو گذاشت به پشت من و جمع کرد خودشو و من خلاصه داشتم موتور و میروندم ،هوا به قدری سرد بود که یه کیلومتر یه عمر میگذشت ولی من سعی میکردم هی حواسمو پرت کنم و ذهنمو به سرما ندم و به چیزای دیگه فک کنم وخلاصه بدون کلاه و هد بند و هیچی و فقط کاپشن و زیرش یه پیرن ما رسیدیم به غذاخوری داخل دهات که شام بخوریم بعد بریم و اونجا شنیدن ما این مسیرو با موتور اومدیم قشنگ وحشت کردن
چشمای من قرمز شده بود و پیشونیم یادمه جوری یخ زده بود و سر شده بود که وایسادم جلوی تنور سنگگ پزی و یادمه نیم ساعت طول کشید تا یخ پیشونیم وا بره و حس برگرده بهش و به من اونجا گفتن دیگه کارت تمومه چنان سرما بخوری و سردرد بشی که تا یه ماه نتونی بلند شی تا شانس بیاری سینوزیتی یا … نگیری که نمونه روت تا اخر عمر و من فقط میخندیدم
خنده ی الکی و اینکه خودمو قوی نشون بدم نه ها خنده ی واقعی ولی توضیحی ندادم چون ارزششو نداشت
حالا الگوی من چی بود که انقد مطمئن بودم که من هیچیم نمیشه ؟؟؟
میگفتم طرف تو چله ی زمستون عرض فلان اقیانوسو شنا میکنه ، قرار بر این باشه اون باید هفتا کفن به قول ما ترکا باید بپوسونه ،
و انقد من به این که سیستم ایمنی بدن من قویه اعتقاد داشتم و دارم که بعد اون سوز سرما و اون شب حتی سرمام نخوردم و و از اون ماجرا الان داره 4پنج ماه میگذره و سینوزیتیم در کار نیست و من به لطف الله سلامته سلامتم
در واقع من مجبور مجبورم نبودم با موتور برم اون مسیرو میشد یه کاریش کنی میشد بیایم خونه ی ما و فرداش که هوا بهتر شد کمی بریم ولی چون من اعتقادی به مریضی و سرما میکشتت نداشتم گفتم با موتور میریم
ولی شما فک کن که یکی ترس مریضی و هزارتا عواقب بعدش باشه ، به نظرتون این کار و امتحان میکنه ؟؟؟ نه حتی بهش فکرم نمیکنه
پس درواقع باورهای ما داره کارهارو انجام میده و اتفاقات رو رقم میزنه و هیچ چیزی غیر این نیست .
الهی شکرت بابت همه چیزز
درپناه الله یکتا .
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و تمام دوستان گلم
انشا الله که همه دوستان در مومنتوم مثبت سپاسگزاری و جریان خداوند باشند
1.چه میشود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده میکند، و چه میشود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟ همه چیز به پیش فرض ذهنی ما بر میگرده
2.چه میشود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه میشود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت میشود؟ همه چیز به زاویه دید ما بر میگرده
3.چه میشود که بعضی از آدمها خوششانس هستند و مرتباً فرصتها و نعمتها را حتی از دل هیچ جذب میکنند، و چه میشود که بعضیها آنقدر بدشانساند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم میخورد؟ همه چیز به باورهای که تو ذهن ما کاشته شده بر میگرده
=================================
نکات مفید و کلیدی فایل بینظیر توت فرنگی 19 دلاری :
1️⃣ همه چیز بستگی به باورمون داره که چه نگاهی به امروز مون داریم مثبت ، خنثی یا منفی
چه چیزی رو منتظرش هستیم که اتفاق بیفته ؟
2️⃣ باورمون در مورد درس های مثل ریاضی و عربی که چقدر سخت هستند و چه ذهنیت پیش فرضی داریم ، استاد من همین ذهنیت رو در مورد ریاضی تا الان دارم ولی در واقع بعضی موقعا تو حساب کتاب یجوری میشمارم که خودم تعجب میکنم اینقدر ریاضیم خوب هست
3️⃣ باورمون در مورد دارو نسبت به صحبت های دکتر ، واقعا همینطور که گفتی دارو تاثیر میکنه که دکتر از چه زاویه دیدی نسبت به دارو نگاه میکنه بیمار تاثیرات دارو رو تجربه میکنه
4️⃣ ذهنیت در مورد یک کارمند جدید که اگه بقیه بگن آدم مزخرفی هست ذهن ما فقط دنبال چیزهای منفیش میگرده ولی اما اگه بگن چقدر خوش اخلاق هست ذهنمون دنبال چیزی های مثبت میگرده ، واقعا بازی ذهن همینه و جز این دیگه نیست
5️⃣ ذهنیت در مورد مردم آمریکا یی سیاه پوست و سفید پوست ، که سیاه پوست ها چقدر آدم های جالبی نیستن احتمال از فیلم های خشن آمریکایی میاد که اصلا در واقعیت اتفاق نمی افته ، اصلا چیزی که شنیدیم با واقعیتی که هست 180 درجه فرق میکنه
6️⃣ ذهنیتمون در مورد توانایی و قدرت سیستم ایمنی بدن ، استاد من از موقعی که با برنامه های شما آشنا شدم بدن من خیلی ضد ضربه شده و از پس هر چیز بر میاد با اینکه من این 17 سال حتی یک بار دکتر نرفتم
7️⃣ ذهنیت مون در مورد زخم دست و عفونت و زود خوب شدن دست ، خیلی موقعا دستم زخمی میشه میگم خودش خود به خود خوب میشه و اصلا بهش توجه نمیکنم و میدونم سیستم ایمنی بدنم اینقدر قوی هست که این زخمه برای گلبول های سفید و قرمز خنده دار هست
8️⃣ نفس نکشیدند تو بیمارستان ، و انگار تو آب داره نفس میکشه استاد خیلی به این حرفت خندیدم و راست میگی که اگه اینجوری بود الان باید تمام پرستارها میمردند ، حتی دست زدن به سگ ها که میگن نجس و بیماری دارند الان باید تمام افرادی که سگ دارند یا باید مرض باشند یا مرده اند ، و این مقاومت هنوز با من هست ولی بعضی موقعا دست رو سگ های تمیز میکشم و نازشون میکنم و بعد میرم دست هام میشورم
9️⃣ نگاهمون در مورد خودمون که ما خوش شانص هستیم یا بد شانص ، نگاه من به خودم خنثی و مایل به خوش شانسی هست و استاد راست میگی و این حرفت تایید میکنم که آدم های که باورشون اینه که خوش شانص هستند همیشه فرصت ها رو میبینند و اتفاقات خیلی خوب و جالبی براشون رخ میده
استاد تاج سری مرسی که هستی بی نهایت ازتون سپاسگزارم …
بسم الله الرحمن الرحیم
29 اسفند
جلسه اول این فایل
«درس هایی از #توت-فرنگی 19 دلاری»
سلام به همه
ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند؟؟
این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه باعث میشه:
1. همه چی رو تو این مسیر تعبیر و تفسیر کنی
2. لاجرم جهان دسترسی تو رو به اتفاقاتی باز می کنه که اون جنس احساس رو بیشتر تجربه کنی
3. این رشته ی عصبی همواره تقویت میشه و دیگه ناخوداگاه ران میشه
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
ذهن اینطوری کار می کنه که اطلاعات ورودی از حواس 5 گانه رو هماهنگ با پیش فرض هاش یا سیناپس هاش تعبیر و تفسیر می کنه یا ایگنور می کنه یا به شکلی مثل شانس و … تفسیر می کنه که هماهنگش کنه با پیش فرض هاش
++ دارونما
++ قهوه ی یکسان در جای لاکچری و معمولی
++ خرید چیزی که ریویوی خوبی داره حتی اگه فیک باشه، جوری تفسیر می کنی که با اون ریویوها هماهنگ باشه
++ سخنرانی که از قبل این ذهنیت رو داری که حوصله سر بر… همواره دنبال ایراد هستی… و برعکسش هم صدق می کنه که و دو تجربه کاملاً متفاوت رو می تونی تجربه کنی… فیلم هم همین طور هست
++ پیش فرض هات در مورد وجه افراد
آزمایش های مربوط به این موضوع:
1️⃣ شراب⬅️ ارزانترین شراب رو ریختن تو بطری گرونترین شراب و تست… یا شراب چند ساله رو گفته بودن که خیلی قدمت داره و چند صد سال قدمت داره و به گرون ترین قیمت فروخته بودن…
چقدر راحت ذهنیت، تجریات ما رو دارن رقم میزنن
2️⃣ آب معدنی ورزشکاران⬅️ آب معمولی که میگن ماده نیروزا داره… وزنه های سنگین می تونی بزنی
3️⃣ عطر قدرت افزا ⬅️ همه رو میزد و می رفت مراحل بالاتر
┅┅┅┅┅┅┅༻༺┅┅┅┅┅┅┅
دوم فروردین
جلسه دوم این فایل
++ چه میشود که ذهن، رسیدن به یک خواسته را سخت و پیچیده میکند، و چه میشود که همان ذهن، رسیدن به یک خواسته را ساده و آسان؟
++ چه میشود که فرد ناخودآگاه به دنبال یافتن نکات منفی است، و چه میشود که توجه یک فرد، معطوف به یافتن نکات مثبت در هر موقعیت میشود؟
++ چه میشود که بعضی از آدمها خوششانس هستند و مرتباً فرصتها و نعمتها را حتی از دل هیچ جذب میکنند، و چه میشود که بعضیها آنقدر بدشانساند که بدترین سناریوی ممکن برایشان رقم میخورد؟
پاسخ در شکل گیری سیناپس ها یا رشته های عصبی است که ناخوداگاه ران میشوند
به همین دلیل، فردی که ذهنیت منفی دارد،
++ اصولاً با مواجهشدن با هر تضاد یا چالشی، تمایل دارد بلافاصله بدترین سناریوی ممکن را از آن اتفاق برداشت کند
++ وقتی فرد هدفی مشخص میکند و برای آن قدم برمیدارد، ذهنش به جای تمرکز بر ایدهها، فرصتها و راهکارها، بر یافتن موانع احتمالی متمرکز شود. در نتیجه، مسیری که اصولاً آسان بود، تبدیل به یک مسیر ناهموار میشود و فرد را از یک مانع به مانع بعدی میکشاند، تا جایی که عطای خواسته را به لقایش میبخشد و مسیر را نیمهکاره رها میکند.
مثال:
امروز چه روز مزخرفی قشنگ میشه فهمید:
این پیش ذهن باعث میشه 1. همه چی رو تو این مسیر تعبیر و تفسیر کنی
2. لاجرم جهان دسترسی تو رو به اتفاقاتی باز می کنه که اون جنس احساس رو بیشتر تجربه کنی
3. این رشته ی عصبی همواره تقویت میشه و دیگه ناخوداگاه ران میشه
امروز چه روز فوق العاده ای… خدا می دونه قرار چه اتفاقات قشنگی رو تجربه کنم… خدا می دونه قرار چطوری سوپرایز بشم
این پیش ذهن و انتظار باعث میشه
1. همه چی رو تو این مسیر تعبیر و تفسیر کنی
2. لاجرم جهان دسترسی تو رو به اتفاقاتی باز می کنه که اون جنس احساس رو بیشتر تجربه کنی
3. این رشته ی عصبی همواره تقویت میشه و دیگه ناخوداگاه ران میشه
مثال های بیشتر:
++ دارویی که دکتر تجویز می کنه و پیش فرضی که برامون با کلامش میسازه
++ ریاضیات یا هر درس دیگه ای و پیش فرض هایی که از قبل براش ساخته شده
++ همکار جدید و پیش فرض هایی که از قبل براش ساخته میشه
++ مهاجرت و پیش فرض هایی که از اونجا داریم
++ آقایون و پیش فرض هایی که در موردشون داریم
++ فرزند پسر و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ ازدواج و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ آدم ها و پیش فرض هایی که در موردشون داریم
++ سلامتی و قدرت جسممون و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ کار اداری و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ شانس و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ سفر و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ زندگی و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ مشکل و تضاد و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ توانایی های خودمون و پیش فرض هایی که در موردش داریم
++ رانندگی و پیش فرض هایی که درموردش داریم
++ ماشین های خارجی و پیش فرض هایی که در موردش داریم
این موضوع رو کامل میشه در قرآن درک کرد
++ اینکه چرا خدا به موسی میگه پاپوش هات رو دربیار یعنی این پیش فرض هات رو بزار کنار و بعد وارد مکان مقدس طوی شو
++ اینکه چرا تو قران گفته وقتی غیبت می کنند تو بلند شو و از اونجا خارج شو و زمانیکه بحث عوض شد، برگرد
++ اینکه چرا بعد از وعده خدا به ذکریا که قرار صاحب فرزندی به اسم یحیی بشه، بهش میگه سکوت کن چون پیش فرض های مردم در مورد سن و … می تونست مانع ایجاد کنه
++ اینکه چرا به مومنین همش میگه نکنه اونایی که باور ندارن، شما رو سست کنن
یه مثال از خودم:
دخترم از همون موقع تولدش دکترا گفتن که کم کاری تیروئید داره
بعد از چند ماه مصرف دارو شنیدم که یه شخصی هست در قم که داروی گیاهی تجویز می کنه و مدت ها در موردش تحقیق کردم و پیش فرض ذهنی من در مورد نتایج تجویز این آقا بی نهایت فوق العاده بود
و دخترم رو بردم و دارو رو به دخترم دادم و دخترم کاملاً خوب شد
ماه قبل هم آزمایش داده بود که اوکی بود
با اینکه من نتیجه گرفته بودم و پیشنهاد دادم خواهرم هم رفت و همون دارو رو مصرف کرد ولی خوب نشد چرا؟؟
چون پیش فرضی که من ساخته بودم رو نداشت و می گفت دکترا بهم گفتن این خوب نمیشه و تا اخر عمر باید دارو مصرف کنی
و یه مثال دیگه از همین دکتر
ناخن انگشت شصت من همیشه وقتی رشد می کرد می رفت تو گوشت پام و اذیت می کرد
رفتم پیش همین دکتر و داروی گیاهی تجویز کرد
و من الان 10 ساله دیگه اون مورد رو ندارم و کاملاً خوب شده
ولی برادرم هم همون دارو رو مصرف کرد ولی خوب نشد
خدایا شکرت برای این آگاهی ها
استاد بابت این سخاوتتون سپاسگزارم
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد گرامی، خانم شایسته و دوستان هفرکانسی
چقدر این فایل جالب است که به من یادآوری می کند چقدر ذهنیت ما مهم است.
می خواهم در این مورد یک مثال از خودم بزنم.
من پس از فروش یک خانه در چند سال پیش همون اوایل که با شما و قوانین جهان هستی آشنا شده بودم برای کارهای مالیاتی آن بایست می رفتم اداره مالیات و یادم هست که اواخر سال بود و همه می گفتند که اداره مالیات کارت را انجام نمی دهد می افتد به اول سال بعد و از طرفی خریدار من هم خیلی به من فشار می آورد که زودتر از موعد مقرری که قرار گذاشته بودیم من سند را به نام ایشان منتقل کنم . خلاصه من هم گفت اگرقانون کار می کند و من باید ذهن خودم را کنترل کنم با ذهنیت خیلی مثبتی که از اداره مالیات داشتم، زیرا در چند موردی که رفته بودم بودم خیلی عالی و با احترام و در سریع ترین زمان ممکن کارهایم انجام شده بود، رفتم اداره مالیاتی که آن چنند اداره قبلی نبود ولی من ذهنیتم تغییر نکرده بود. خلاصه رفتم خدمت یک آقای بسیار محترم و به ایشان صادقانه مطلب را گفتم و از طرفی به ایشان هم گفتم که من هم مثل خودتان کارمند هستم و به خاطر کارهای زیادی که آخر سال دارم نمی توانم زیاد مرخصی بگیرم جهت انجام امور اداری . خلاصه کاری که شاید از دید بقیه باید چند بار بری و بیای و یک ماه طول می کشد در آن زمان ( الان از شرایط خبر ندارم) در کمتر از سه روز و من فقط دو بار رفتم و کارم انجام شد. هر کسی که می شنید باور نمی کرد و متاسفانه هزاران برچسب نادرست به من و کارمندان آن اداره می زدند. ولی من که از خودم مطمئن بودم با کمال احترام به همه پاسخی نداشتم غیر از اتفاقاتی که افتاده بود را تعریف کنم.
الان که با آگاهی های بیشتر خودم از قوانین و اصل برانگیختگی و خالق بودن خودمان و غیره دارم، کاملا درک می کنم که دلیل آن نتیجه من همان ذهنیت مثبت من در مورد افراد بوده است.
البته خوب بوده است مواردی که نتوانسته ام ذهنیت منفی خودم را کنترل کنم و اتفاقات ناجالب افتاده است، ولی واقعیت این است که نمی خواهم آنها را به یاد خودم بیاورم.
در مورد مهاجرت هم من اصلا ذهنیت منفی ندارم و نداشته ام و خیلی راحت و آسان توانستم ذهن خودم را کنترل کنم و با ذهنیت مثبت و عالی و شوق و ذوقی که بابت مهاجرت داشتم، فقط اتفاقات عالی برای من رخ داد .
استاد سپاسگزارم از شما بابت این آگاهی های نابی که پیامبرگونه نشر میدهید.
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
سلام به استاد عزیزم.
خدا را شکر میکنم بابت این فایل فوق العاده
که هر چهقدر بیشتر میشنوم بیشتر قوانین ذهن
میفهمم که ذهن چطوری کار میکنه، چطوری اصلا
باور شکل میگیره و باورها کارشون چیه؟
با توجه به فایل قبل به کارکرد ذهن آگاهی بیشتری پیدا کردم که چرا من به یه سری افراد تازگی ها بد بین شدم در صورتی که من این شکلی نبودم و اتفاقی که می افتاد این بود که احساسم بد میشد و خودم اذیت میشدم، اومدم باورم را در موردشون تغییر دادم که چرا من باید وقت بزارم بهشون فکر کنم و احساسم بد بشه،تا این پیش فرضه قویتر نشده از همین جا متوقفش بکنم و
اومدم اصلا تمرکزم را روی خودم گذاشتم چون من
میدونم باورهای نادرست در مورد هر چیزی به همین شکل تو ذهنم بوجود اومده چرا نیام آگاهانه از قوانین به نفع خودم استفاده بکنم و رو باورهای ثروت آفرین کار کنم.
من یکی از راههایی که برای از بین بردن اون ذهنیت منفی دارم استفاده میکنم این هست دارم نکات مثبت اونا را میبینم و هر وقت میبینمشون
با یه سلام و احوالپرسی از کنارشون رد میشم که اینجوری باعث شده که نسبت بهشون حداقل بد بینی نداشته باشم و نکات مثبت اونا رو به یاد میارم و دیگه به اونا فکر نمیکنم.
استاد بزرگوار مرسی.
به نام خدایی که هر چه دارم از اوست
سال نو رو به استاد عزیز و مریم جان وتمام دوستانم در این سایت توحیدی تبریک میگم
درسال جدید بهترین های جهان هستی رو برای تکتک شما آرزومندم
وبه هر آنچه که در دل آرزو دارید برسید
یکی از تجربیات من در باره ذهنیت
من چند وقت پیش شانه ی راستم خیلی درد میکرد رفتم دکتر وایشون برام دارو و.ده جلسه فیزیوتراپی نوشت گفت التهاب شانه ات زیاد باید این دارو ها رو بخوری
من دارو ها رو تهیه کردم ولی من خیلی کم از دارو استفاده میکنم بعد از تهیه ی دارو من رفتم توی اینترنت ببینم این دارو چه خاصیتی داره که گفته شد برای التهاب
دکترها تجویز می کنن خوب هست من درباره عوارض داروها تحقیق کردم دیدم نوشته این دارو ممکنه در شما ایجاد سکته مغزی وحمله قلبی کنه گفتم ای بابا با درد شانه بسازم بهتره تا حمله قلبی بهم دست بده حالا درد شانه رو یه کارش میکنم با ورزش وفیزیوتراپی ولی با حمله ی قلبی چکار کنم دارو رو استفاده نکردم از 40 کپسول من با اکراه 10 تا خوردم
می خواستم بگم من با خواندن عوارض دارو این ذهنیت رو به خودم دادم این دارو برای من مشکل درست میکنه ودیگه نخوردم فقط خدا رو شکر با فیزیوتراپی وورزش درد کتفم خیلی بهتر شد البته با باورهای سلامتی که در خودم ایجاد کردم خیلی موثر بود البته زمان بیشتری برد تا درد کتفم بدون دارو بهتر شد
خواستم بگم ما نباید در مورد نکته ی منفی هر چیزی مثل دارو تحقیق کنیم چون ذهنیتی منفی برای ما ایجاد میکنه چه بسا خیلی ها این دارو رو خوردن وحالشون خوب شده که بعدا ها فهمیدم
ممنون استاد از آگاهیهای که با ما به اشتراک میزارید
درپناه حق
بنام فرمانروای کل جهان
خدایا هر آن چه که دارم از آن توست و تو به من دادی
خدایا هر موفقیتی که دارم و کسب کردم از آن توست و تو به من دادی .
خدایا می پذیرم که من در برابر عظمت تو ناتوان هستم
خدایا از هر خیری که از تو به من برسد من فقیرم .
سلام
سال جدید را به استاد عباس منش و استاد شایسته و دوستان تبریک عرض می کنم .
درست یک ساعت پیش هدایت شدم به نوشتن هدف اصلی امسالم . هدف ام را مکتوب کردم و با خدا عشق بازی کردم و همه چیز را به خودش سپردم و با یک حس آرامش و احساس اطمینان از اینکه من به هدف ام رسیدم ، سراغ سایت آمدم و با تصویر زیبای استاد به همراه یک فایل هدیه جدید مواجه شدم . خدا یا بابت این رزق آسمانی سپاسگزارت هستم .
یادم میاد چند سال پیش که تازه به این خوونه و این محل اسباب کشی کرده بودم ، از همان روز اول من ذهنیت خوبی نسبت به محله و همسایه ها داشتم . هنوز هم دید من مثبته و همیشه بابت محله ی امن و ساکت و خوب و همسایه های خوب و مهربون سپاسگزار خداوند هستم . همین ذهنیت مثبت من باعث شده که همیشه تجربیات خوبی را در این محل داشته باشم . حتی در مورد سوپر محل که توسط یک زن و شوهر اداره میشه و چقدر انسانهای مهربون و سالم و تمیز و خوش اخلاقی هستن و همیشه در مورد این برخورد خوب و مثبتی که دارن همیشه من با پسرم صحبت میکنم و از خوبی های این آقای و خانم میگیم . جالبه هر بار که من یا پسرم برای خرید میریم ، به ما تخفیف هم میدن . وجالبتر اینکه آنها هم هر بار منو می بینند ، از پسرم تعریف می کنند . همین نگاه و باور مثبت من باعث شده که همیشه من تجربیات خوبی را در این مکان داشته باشم و همیشه فقط احترام و خوبی را تجربه کنم .
پسر من نسبت به معلم های خانم مقاومت داره . از کلاس اول تا چهارم کلاً من با مدرسه درگیر بودم و هر بار مدرسه را عوض میکردم همین داستان بود حالا من مدرسه غیر انتفاعی هم میفرستادم ولی هیچ رضایت نداشتم تااینکه این دو سال اخیر سال پنجم وششم ابتدایی معلم پسرم ، آقا بود . چقدر پسرم ذوق میکرد و راضی بود و تمام تکالیفش خودش انجام میده و درسش خودش میخونه و من اصلاً کاری بهش ندارم .
یه وقتهایی که باهم صحبت می کنیم ، فقط از خوبی های معلم و مدیر و ناظم و حتی مدرسه اش برام تعریف میکنه و خیلی احساس رضایت داره .
چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که چرا باید پسرم نسبت به دبیر خانم مقاومت داشته باشه ، یادم اومد یه مدت آموزشها مجازی بود و کل درس بچه ها بر عهد مادر و پدر بود . چقدر این شرایط سخت بود وکسی تجربه تدریس آنلاین نداشت و ما مادرها نقش معلم هم در خانه داشتیم . برای من این موضوع آنقدر سخت بود که یه وقتهایی شاکی میشدم و غُر میزدم .
آن رفتارهای من باعث شد که ذهنیت پسرم در مورد معلم خانم منفی بشه چون در طول چهار سال تدریس مجازی تمام معلمهای پسرم ، خانم بودن .
استاد جان سپاسگزار شما هستم بابت این فایل ارزشمند.
در پناه الله یکتا