درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
    104MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

247 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1125 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوندی که تمام اسماءش نیکو است

    سلام استاد عزیزم .

    از اعماق قلبم تحسینتون می کنم. به خاطر مثبت اندیشی و آزاد اندیشی تون .

    اینکه دارید رو ذهن خودتون کار می کنید و اگر کسی با شما هم مسیر بشود بهش کمک می کنید و اگر نشود آزاد می گذارید و اگر مخالف باشد اعراض می کنید. تحسین می کنم این حجم توحید و متصل بودن به منبع را.

    برای دوستانی که تو دوره جدید هم جهت با جریان خدا هستند آرزوی کامیابی دارم .

    از روی آموزش‌ ها و عمل کردن به اندازه درکم به قوانین، همون خدا، همون خدا ،همون خدا، نتیجه های بهتری را رقم زده .

    آنچه که مهم است مهارت کنترل ذهن است و هر کسی بهتر این مهارت را اجرا کند موفق تر است .

    ذهنیت تو زندگی تو را می سازد.

    اگر با ذهنیت منفی بری بیرون

    1 اتفاقات منفی را جذب می کنی

    2 اتفاقات خنثیخنثی را از جنبه منفی می بینی و روی وجه منفی اش تمرکز می کنی

    حالا اگر با ذهنیت مثبت بری بیرون

    1اتفاقات مثبت را به سمت خودت هدایت می کنی

    2وجهه مثبت اتفاقات خنثی را برداشت می کنی

    3هم چون آگاهانه نگاهت توجهت دنبال مثبت هاست همون ها را می بینی و جذب می کنی.

    پس هر روز که از خواب بیدار می شوم به خودم بگم

    امروز قرار آیت یک روز فوق العاده را تجربه کنم

    امروز سرشار از فراوانی است سرشار از آدم های خوب و اتفاقات عالی

    امروز تجربه عالی خواهم داشت

    امروز قرار است خدا هدایتم کند

    امروز یک فرصت جدید بهم دست می‌دهد

    امروز قرار است با یک آدم فوق العاده ملاقات کنم

    امروز قراره پروژه ام را خوب انجام بدهم

    یا به قول آقای فرزاد بازیار تو کامنتی که برام نوشته بودن هر وقت می خواهند بروند باشگاه به خودشون می گویند

    قراره خوش بگذره

    حالا چقدر خوبه صبح که چشمامون را باز می کنیم با انرژی با حس خوب بگیم خدا جون مشتاق سورپرایزتم امروز قراره چه شگفتی هایی بهم نشون بدهی؟

    حواسمون باشه ذهن متمایل است به همون شکلی که قبل عمل می کرده تنظیم شده بوده همون حالت بایدیفالت ، باز هم عمل کند و این راه جدید و ایجاد مسیر جدید براش طول می کشد صبور باشیم .

    برای ایجاد یک مسیر جدید کوهنوردی چند نفر باید در بازه زمان مشخص پیاده روی کنند ؟ مسیر جدید ذهنی هم تداوم و استمرار در بازه زمانی را می طلبد.

    *ما داریم تو ذهنمون اتفاقات را رقم می‌زنیم اگر انتظارت این باشد که این چیز ( کار ، شخص ، درس ،درمان ) سخت است چون با پیش فرض منفی رفتی جلو سخت می‌شود .

    اون ذهنیت می بردت هم سمت منفی قضیه و هم باعث می‌شود رفتارهای نشان بدهی که وجه منفی بیشتری را برانگیخته کنی و بازخوردهایی که می گیری ذهنیت اشباه غیر واقعی توهمی منفی اولیه را تایید می کند.

    استاد خیلی برام درس داشت وقتی افراد با باورهای اشتباه داشتند راجع به افریکن امریکن ها با شما صحبت می کردند شما به اون ها و طرز فکرشون کار نداشتید . تو ذهن خودتون به خودتون می گفتید: مواظب باش ذهنت را منفی نکن. و تجارب خوبتون را مرور می کردید. این ذهنیت محبتتون باعث شد اون ارتباط مثبت ایجاد بشو و اون ارتباط با ذهنیت مثبت باعث شد یک واکنش خیلی مثبت تر دریافت کنید

    ذهنیت ما رفتارهای آدم ها را برانگیخته می کند

    ما راحت اجازه می‌دهیم یکسری باورها تو ذهنمون شکل بگیرد اون باورها در عمل ما را تحت تاثیر قرار می دهند و اتفاقات را بوجود می آورند بعد تجربه می کنیم و می گوییم دیدی گفتم! من می دونستم!

    اگر ذهنت بگی خوش شانسی و تکرار کنی و باور کنی که هستی ، شواهدش را می‌بینی و اون شواهد باور به خوش شانسی را درونت تقویت می کند چون تو توجه داری و فرصت ها را بعد با کانون توجهت فرصت های بیشتری را جذب می کنی و می‌بینی .

    اینجا یک نمونه اش را می خواهم بگم. قرار بود یک پولی منتقل بشود من پیشنهاد دادم یک مبلغی ته حسابم هست با همون پول با هم یکجا منتقل بشود گفتن نمی‌شود حساب کتاب ها را بستیم اما در آخر اشتباهاً منتقل شد و خودشون گفتن همونی که شما می خواستی شد! بله استاد هیچ چیز تصادفی یا اشتباهی تو این دنیا رخ نمی‌دهد.

    خداوندا ما را همواره در مسیر هم جهت با جریان خودت قرار بده که تو به سعادت ما مشتاق تری از خودمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    امیر قره قاشلو گفته:
    مدت عضویت: 365 روز

    به نام خدا

    سلام استاد و سلام خانم شایسته

    عیدتون مبارک و خبر رسیده امسال بهترین سال زندگی شما و من و بچه های سایته.

    خیلی وقت بود کامنت نزاشته بودم بعد فایل قبلی رو درست متوجه نشدم و خواستم کامنت بزارم گفتم نه وایستا قسمت بعد.

    استاد من و چند تا از بچه ها برخی شب ها میریم و گل یا پوچ بازی میکنیم بعد یکی از اونا رفیق منع هر وقت یار اون میشم استاد همیشه با خوشبینی و شانسی بلند میشم و کاملا شانسی میگم باز کن گله بعد رفیقمم میگه دقیقا منم اونجا بودم (اونم شانسی میگفت) بعد باز میکرد عه گل بود همش ناراحت میشن میگن چقدر خوش شانسین شما.

    استاد گفتید پول پیدا کردن

    استاد من باورم اینه که خوش شانسم (نه توی همه زمینه ها)

    یکبار با رفیقم بر می‌گشتیم از خیابون بعد یکدفعه پشت یک دیوار، لابه لایه چمنا، آخر شب یک چیزی چشمک زد دیدم پوله برداشتم فک کردم 1000 تومنی چیزیه بعد دیدم ده تومنیه بعد بردم جلوی نور نه انگار صد تومنیه.

    احتمال اینکه آدم ده تومنی و 5 تومنی پیدا کنه زیاده ولی صد تومنی نه دیگه.

    استاد می‌دونی من خیلی سعی میکنم راحت باشم یعنی خیلی ذهنیت مثبتی نسبت به افراد دارم و همیشه با این نگاه جلو میرم گاهی اوقات البته سو استفاده میشه از من ولی خب یکبار بیشتر نشده چرا بخاطر یکبار خراب کنم این نگاه رو مثلا تو مدرسه هر کی رو میبینم باهاش شوخی میکنم مثلا توی فوتبال یار کم داریم هر کی رد میشه میگم بیا بازی کن یادمه یکبار سالن کم بودیم بعد با ماشین می‌رفتیم هر کی سر راه بود می‌گفتیم داداش سالن نمیای؟

    حالا کسی نیومد اون روز ولی خیلی جواب میده.

    استاد همین نگاهی که شما میگی توی درس ها حالا استاد بحث علاقه هم هست به نظر من مثلا من به درس فیزیک بیشتر از ریاضی علاقه دارم یادمه فیزیک یازدهم بحث جریان و مدار و خازن و باتری و اینا بود خیلی بدم میومد و نخوندم اصلا و یادمه امتحان شدم 4.75 و فیزیک دوازدهم خب خیلی دوست داشتم و شدم 20 یعنی اصلا بحث باهوش و درس خون نبود بحث علاقه با اون درس بود.

    استاد من مثلا این دیدگاه که میگن فلانی بده فلان حزب بده رو واقعا قبول ندارم مثلا یکی از دوستان میگه نرو اون آدم فلانیه من میگم آقا انسان هست یا نه انسانه دیگه منم انسانم تمام.

    و خیلی روابطم بهتر شده که البته کار دارم هنوز باهاشون ولی خداروشکر الان بهتره.

    استاد امسال یک اتفاقی افتاد حالا بد نیست آدم بکن از خودش تعریف کنه.

    اول سال توی مدرسه تیم فوتبال ما بازی داشت بعد یادمه بچه های جدید رو نمی‌شناختم و سنم هم زیاد بود و همه میدونستن من با همه بچه ها رفیقم یعنی اینطوری نیست یکی بگه امیر بیا بازی کنیم امیر بیا کلاس ما امیر سلام من بی محلی کنم میدونستن آدم خاکی هستم و خب روز اول دیدن من توی مسابقات اولی رو دربیل کردم دومی هم رد کردم و سومی و چهارمی روم خطا کرد و با وجود اینکه داشتم میوفتادم پاس دادم و توپه گل شد اصلا بازی من رو دیدن همه تعجب و فلان و …

    من خودم متوجه این نشدم چون خب حالت عادی من این بود ولی دیدم بعد بازی هر جا میرم میگن امیر خسته نباشی باریکلا امیر حتی کسایی که من رو نمیشناسن.

    و استاد این یکی از ساده بودن و دو رو نبودن من هست و یکی از توحیدی بودن و یکی هم از خوشبین بودن.

    امیدوارم برای دوستان مورد پسند باشه.

    انشالله سال 1404 بهترین سال زندگی همه ما خواهد بود.

    شاد و خندان باشید عاشقتونم.

    ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    سعید میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    سلام عرض ادب وعشق خدمت

    استادباعشقم استادعباس منش عزیزوخانم شایسته بزرگوار

    این فایل وتوضیحات استاد ونتیجه گیری من اینه

    وقتی انسان روی باورهای مثبت خودش کار کنه

    وخودشو لایق بهترینها بدونه بهترینها وارد زندگیش میشه

    دیدگاه ادما در مورد همونوع خودش که سیاه پوست ویا سفید پوست ویار هرچی

    اگه انسان اشرف مخلوقات خدا هست وخداوند از روح خودش به ادم دمیده پس همه افریده خدا هستیم وفرقی نداره که سفید باشی یا سیاه

    پس افریده خدا مورد احترامه در واقع انسان وقتی از جهت مثبت نگاه کنه ادمای مثبت وارد زندگیش میشه.

    بیشتر ادمایی که بیمار شدن بخاطر تلقین بیماری بود که رو دور مومنتوم منفی افتاد وسرعت گرفت وجان خیلی هارو گرفت

    ومثال استاد عباس منش درمورد پرستاران بیمارستانم

    مثال خیلی جالبیه

    انشالله که خداوند به همه ما دید مثبت بده وبه همه چی مثبت فکر کنیم

    درپایان تشکرمیکنم از خداوند به خاطر دیدن این کلیپ بینظیر

    وبعد هم سپاسگذارم از استاد بینظیرم استاد عباس منش

    هر جا هستین در پناه حضرت عشق خوش باشین

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    ندا عادلی گفته:
    مدت عضویت: 1255 روز

    سلام استاد گرانقدر

    سال نو رو تبریک میگم به شما و خانم شایسته گرامی

    اومدم توی سایت ببینم روز اول سال فایل جدید گذاشتید یا نه که قسمت دوم توت فرنگی و دیدم و بسیار خوشحال شدم. استاد شما اونقدر درون من و در نتایج من غوغا کردید که مطمئنم اول و آخر خوشبختی معنا و هدف زندگی همینجاست

    خیلی ها ادعا دارند که راه و مسیرشان درسته ولی شما یک سرنخ بهم دادید که نتایج زندگیشو ببین و این قدرت تشخیص درست بودن مسیر خیلی خوبه و از گمراهی دور میکنه .

    سالی که گذشت برای من بهترین سال زندگیم بود چون روانشناسی ثروت و خریدم2 سال قبلش هم 12 قدم و داشتم اما خیلی دوره ثروت عالی تر بود چون با بالا رفتن فرکانسم تونستم تهیه ش کنم. شما بهترین هدیه خداوند بودید برای من که سالی متفاوت و تجربه کنم یک دنیا ازت ممنون عباسمنش عزیز که حالم با تو سال به سال داره بهتر و بهتر میشه…

    آگاهی ازین موضوع که ذهن ما چطور داره برای ما پیش فرض میچینه چقدر ما رو بیدار میکنه روشن میکنه انگار توی یک خوابیم که نمیدونیم دارهرچه اتفاقی میوفته اما شنیدن این آگاهی ها مثل زنگ ساعت ما رو از خواب ناآگاهی میپرونه. چقدر خوب گفتید که کلا مبحث دارو یک تلقینه.و دارو کاری نمیکنه با بدن ما این ذهنیت ماست که داره همه چیز و اداره میکنه.مصداق این موضوع و توی این صحبت شما هم هست در روابط که مثلا قبل از اینکه بخایم خونه کسی بریم ذهنیت ما قبل از رفتن هست که طرز برخورد و بازخورد افراد و برای ما رقم میزنه.یعنی هر جور که انتظار داری اوضاع همونطور پیش میره….

    بسیار سپاسگذارم برای بودنت….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    مجید کدخدایی گفته:
    مدت عضویت: 2030 روز

    با نام و یاد الله یکتا

    سپاسگزارم از استادان عزیزم آقای عباس منش و خانم شایسته مهربان و دست به قلم

    در فایل قبلی دقیقا مثال تاثیر یه دارو رو اگه قبل از خوردن تعریفی از آن بشه و امتیاز خاصی برا اون گذاشته بشه رو ذکر کردم و به اینصورت یادآوری شد که چقدر ذهنیت قبلی درباره یه موضوع بر نتیجه آن تاثیر گزار است،

    خداوند رو شاکرم که به این سایت الهی و‌پر از خیر و برکت هدایت شدم تا قوانین جهان هستی رو یاد بگیرم و راه و رسم بهتر زندگی کردن رو بشناسم تا از مسیر لذت ببرم .

    استاد عزیز ممنونم که با تحلیل زیباتون از هر واقعه و‌ رخدادی سعی تمام میکنید تا درک قوانین جهان هستی برای ما آسونتر بشه ،

    به زمانهای سپری شده از عمر خودم و تجربه های مثبت و منفی که در این دوران داشته ام ردپای همه این قوانین رو میفهمم که ذهنیت درباره یه مسأله چقدر در نتیجه تاثیر گزار است

    دقیقا من هم این ذهنیت درک نکردن موضوعات ریاضی برایم شاخ شده بود و هر بار با تغییر ذهنیت درباره آن بهتر عمل میکردم و در درسی مثل عربی هم که خیلی خیلی بهتر جلو رفتم و نتایج خوبی هم بدست آوردم.

    در حوزه کسب و کار هم آنجا که روی ایجاد باورهای فراوانی کار میکردم مشتری‌های با کیفیت رو می‌دیدم و هر زمان هم باور کمبود در ذهنم مقاومت داشت مشتری‌های بی کیفیت و قر زن با هام روبه رو میشدند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    مریم خانوم گفته:
    مدت عضویت: 792 روز

    سلام استاد خوبم

    فقط میتونم بگم که حرف هاتون رو باید با طلا نوشت

    هیچ جا هیچکس به این قشنگی و واضحی این مطالب ارزشمند و مفید و پایه ای و اساسی رو توضیح نمیده

    بارها و بارها فایلهارو گوش میدم تا حک بسه تو ذهنم و صدای ذهنیم بشه و این صداها و حرف ها در ذهنم بالا بیاد و صداهای مخزب و محدودکننده پایین

    مطالبی که اصل هستن

    و کلی باگ و ترمز تو همه جنبه ها رو،تو ذهن ما برمیداره و چقدر رو رشد فکریمون تاثییر عمیق میذاره

    چقدر جای تعمق و تامل دارن این فایلهای ارزشمند فایلهایی که نجاتبخش زندگی انسانن

    خدا حفظتون کنه

    ازتون بی‌نهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 756 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 2 فروردین رو با عشق مینویسم

    ذهنیت

    من از صبح امروز که بیدار شدم هی داشتم طراحی میکردم تا طراحی روزانه امروزم رو ‌که استادم گفته هر روز انجام بدین رو انجام بدم و بذارم تو اینستاگرام تا استادم ببینه

    اما هرکاری میکردم نتونستم چهره تمام رخ رو طراحی کنم

    انگار هی ذهنیتم این بود که درست در نمیاد و همینم میشد و طراحیم درست در نمیومد

    تا اینکه دست کشیدم و دوره طراحی که خریده بودم رو فیلماشو باز کردم تا گوش بدم و یاد بگیرم

    وقتی طراحی چهره به روش لومیس رو گفت و با دو تا حرکت ساده یه دایره و یه مکعب برای چونه، با همین دو تا حرکت زاویه صورتو درآوردم

    گفتم چقدر راحت بود

    بعد من که فایل جدید درس هایی از توت فرنگی قسمت دو رو دانلود کرده بودم و گوش دادم استاد که در مورد ذهنیت یادگیری ریاضی میگفتن ،یهویی همین درگیری صبحم سبب شد که من متوجه بشم درمورد طراحی چهره و مدل زنده و چیزای دیگه ،ذهنیتم اینه که درست در نمیاد

    و به یاد آوردم تک تک روزهایی که این چند ماه هی طراحی میکردم و یا میرفتم ورکشاپ رایگان تجریش ،که هرچقدر طراحی میکردم درست در نمیومد و اونجا بار ها از زبان یک استاد طراحی شنیدم که میگفت ، رها باشید

    بذاری دستتون کار خودشو بکنه

    درگیر نشید

    لذت ببرید

    جالب اینجاست این صحبت هارو تقریبا هر هفته میگفت و انگار خدا داشت با من صحبت میکرد و من همچنان درگیر بودم

    اما امروز متوجه شدم که ذهنیتم درمورد طراحی این بوده که درست در نمیاد و اصولش رو بلد بودم و یا میدونستم که اول باید ساده سازی کنم طرحم رو

    اما همچنان مقاومت داشتم و میخواستم سریع برم سراغ کشیدن جزئیات کارم و این سبب میشد طراحیم درست در نیاد

    من در اصل خودم کار خودمو سخت کردم با این ذهنیت که درست در نمیاد

    و وقتی فهمیدم ، شروع کردم به طراحی و اول از ساده سازی که با اشکال هندسی هست شروع کردم و درست شد طراحیم

    انگار این مورد از صحبت های استاد سبب شد من به خودم بیام و دلیل رو متوجه بشم و ذهنیتم رو تغییر بدم و این تغییر رو همچنان ادامه بدم تا تبدیل به شخصیتم بشه

    و الان که متوجه شدم دیدگاهم رو تغییر میدم و از امروز میگم با دو تا حرکت ساده من به سرعت طراحی میکنم و درست در میاد چون اصولشو یاد گرفتم

    خدایا شکرت به خاطر این فایل ناب

    و میدونم که خدا کمکم میکنه تا یادم باشه و در عمل که هر روز طراحی میکنم درست عمل کنم

    حتی یه چیزیم یادم اومد

    داداشم که از روز 30 اسفند مریض شده و سرماخورده برخلاف قبل ،که همیشه میگفتم وای کسی مریض شد الان نفسش میپیچه تو خونه و ماهم مریض میشیم و به صورت نوبتی همه مون سرما میخوریم ، اولین جمله ای که به زبونم جاری شد این بود

    ذهنم خواست بگه الان تو هم سرما میخوری

    اصلا خودمم موندم چه جواب باحالی بود برای ذهنم دادم

    گفتم ببین ذهن من

    اول اینکه من هر روز دارم با خدا صحبت میکنم و در فرکانس سلامتی هستم

    حتما میپرسی چرا؟

    چون که هر موقع به خدا وصل هستم دسترسی دارم به همه چیز در همه جنبه ها و

    سلامتی

    پس تک تک سلول هام دارن در سلامتی کامل، کار میکنن

    بعدشم ذهن من دقت کردی که هر کس نون باورهای خودشو میخوره؟؟؟

    یعنی وقتی داداشم سرماخورده جواب باورها و فرکانس های خودشه ، که نتیجه اش شده سرماخوردگی ، به یادت بیارم که داداشم چی گفت

    اونروز داشت پنجره رو تمیز میکرد و فرداش مریض شد ،چی گفت یادته؟؟؟

    گفت من چون پنجره رو باز کردم و تمیز کردم و هوا سرد بود مریض شدم

    این به وضوح میگه که باور خودش بوده که مریض شده پس هیچ تاثیری در سلول های من نداره ذهن من

    و داداشم مدام میگه این سبب سرماخوردگیه و هی سرمامیخوره

    من دیگه دیدگاهم رو تغییر دادم و وقتی من در هماهنگی با منبع هستم پس من سرما نمیخورم چرا ؟

    چون خدا مراقبمه

    چون قانونش اینه که من وقتی هماهنگ باشم سلامتی رو جذب میکنم و راهی جز سلامتی ندارم

    فقط و فقط سلامتیه

    پس ذهن من اینو یادت باشه که باورهای دیگران هیچ تاثیری در من نداره و من همیشه طبق قانون خدا ، وقتی وصل هستم به خدا سلامتی دارم

    صبح من رفتم سنگک بخرم و وقتی برگشتم تخم مرغ بخرم سلام دادم و سال نو رو تبریک گفتم یه آقای مسن نشسته بود و صاحب مغازه بود و یه پسر جوان کنارش

    به قدری خوشرو و با لبخند به صورت تاکیدی ازم پرسید حالت خوبه؟؟؟ جوری میپرسید که انگار سال هاست که منو میشناسه

    برام عجیب بود اما میدونستم این برخورد از کجاست

    اینکه فروانس هام جواب میدن و انسان هایی رو میبینم که بسیار مودب و خداگونه هستن و از جانب خدا به من محبت میکنن ،خیلی خوشحال بودم که خدا داره اینجوری محبتش رو به من نشون میده

    من وقتی امروز داشتم مرور میکردم رد پای روز یکم فروردین رو ، داشتم درختایی که در پارک آزادگان هست واز گوگل با اسم نوشته بودم رو نگاه میکردم ، که زبان گنجشک توجهمو جلب کرد

    از وقتی به درختا توجه کردم ،اسماشونم دارم یاد میگیرم

    بعد من شروع کردم به کار کردن تمرین رنگ روغن کلاسیم و امروز هوا آفتابی و ابری بود و بارون هم بارید

    وقتی تمرینم رو انجام دادم و کارم تموم شد ،حاضر شدم تا برم نون بخرم برای افطاری داداشم

    تو راه یه درخت بید مجنون بود که از اول فروردین هرموقع از کنار اون درخت رد میشدم میدیدم تمام گنجشکا جمع شدن به اون درخت و دارن میخونن

    به قدری صداشون زیاد بود که تا چندین متر صدای گنجشکارو میشنیدم

    با خودم گفتم ببین طیبه دارن خدا رو ستایش میکنن و حمد خدا رو میگن چقدر جذابه و داشتم به صدای زیباشون گوش میدادم

    امروز من با این صحنه امروز به قدری شگفت انگیز بود که من فقط تو خیابون سپاسگزاری میکردم و فقط میخندیدم و بلند بلند میگفتم وای خدای من گفتم و شد

    من بعد از ظهر رفتم نون بخرم رفتم سنگک فروشی ،در همون لحظات داشتم به فایلایی که برای ساخت باورهای قوی با صدای خودم ضبط کرده بودم گوش میدادم و واقعا حالم فوق العاده بود

    جوری بود که به زور خوشحالی و احساس خوبم رو با گوش دادن به فایل صدای خودم ،نگه داشته بودم که نخندم

    چون روبه روی یه آقا وایستاده بودم که تو سنگک فروشی سنگک هارو میداد

    وقتی نوبت من شد شاطر رفت و تو تنور سنگک ساده نبود و چند تا سنگک بود که کنجدی بودن و من گفته بودم ساده بدن بهم

    تو دلم گفتم خدا کاش از اون کنجدیا بهم بده

    وای خدایا چی دیدم

    چند ثانیه نشد ،اون آقا رفت به پسر آروم یه چیزی گفت و سنگک کنجدی بزرگ رو که قیمتش 15 بود آورد و داد به من و به بقیه مشتریا نداد

    در صورتی که من 5 از کارتم کشیده بودم و گفتم ساده باشه

    من اون لحظه اصلا نتونستم صحبت کنم از حیرتی که کردم

    من تو دلم گفتم کاش کنجدی بده ببرم خونه تو یه لحظه گفتم و گذشتم

    بدون اینکه کلامی رد و بدل بشه ،بدون هیچ درخواستی به صورت کلامی

    این فرکانس و باور من بود که گفتم و چون هیچ مانعی نبود به سرعت رخ داد

    اینکه الان دیگه باورم قوی تر شده که خدا به راحتی به حرفام گوش میده

    اما باید به قدری زیاد تکرارش کنم که خواسته های بزرگترم هم مثل این به سرعت رخ بدن

    یهویی اون آقا گفت این سنگک برای شما یه فاتحه هم بفرستید

    وای من فقط خندیدم

    چی داشتم میدیدم

    گفتم و شد

    و بلند گفتم سوره یس

    إِنَّمَآ أَمْرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیْـًٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ(٨٢)

    فرمان نافذ او چون ارادۀ خلقت چیزى کند به محض اینکه گوید: «موجود باش» بلا فاصله موجود خواهد شد

    وای خدایا شکرت

    و ادامه دادم که وقتی این شد صد در صد ماشین و موتور و خونه هم میخرم و تابلوهامم به فروش میرسن به بالاترین قیمت و به صورت دلاری

    اصلا یه حال عجیبی داشتم این درخواستمو که دیدم رخ داد گفتم خب من الان میخوام برم نان روغنی بخرم ولی چون سنگک گرفته بودم میخواستم نصفه بخرم

    تو دلم گفتم خدا تو که سنگکو اینجوری هدیه دادی بهم

    من میخوام پول نونم ازم نگیری

    با اینکه 5 هزار تومان میشد و میتونستم پرداختش کنم ،اما چون گفتم و شد ، یه جورایی جذاب شد برام

    پر رو‌شدم و گفتم بازم رایگان میخوام و قبلش گفتم کاش سوپ هم میدادن ،اما مادرم سوپ درست کرده الان میرم خونه بخورم

    وقتی نزدیک شدم تو دلم گفتم صبر کن خدا، هرچی تو بگی هرچی خیره و از تو به من برسه من به خیر تو محتاجم اگر رایگان دادی که چه بهتر ،اگرم نشد هرچی خیره و از تو برسه من بازم سپاسگزارتم

    اینو گفتم و رفتم نوبت وایستادم ، یهویی دیدم به سینی با ظرفای یک بار مصرف حلیم آوردن خیلی خوشحال شدم

    چون سوپ طلب کرده بودم به جاش حلیم دادن ، درسته من حلیم دوست نداشتم و مادرم دوست داشت ،اما گرفتم تا به مادرم ببرم

    وقتی به مشتریای نونوایی پخش کردن به نونواها نموند و دیدم چشمشون به سینی بود ،تو دلم گفتم ما که نمیخوریم ،بدم به نونوا ،وقتی نوبتم شد یه نون نصفه بود کارتمو دادم و گفتم اینو به من بدین

    گفت ببر نمیخواد پولشو بدی

    وای یعنی من از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم و میخندیدم ،تشکر کردم و برداشتم یهویی گفتم بذار زنگ بزنم به مادرم اگر حلیم رو نخواست ببرم بدم به نونوا

    که مادرم گفت ببره بده و وقتی بردم بهش بدم دقیقا همون خوشحالی رو در صورتش دیدم که من خودم موقع گرفتن نون اون خوشحالی رو داشتم

    خیلی حالم خوب بود

    وقتی برگشتم خونه گفتم خدایا یادم بده ببخشم از بهترین چیزهایی که دوست دارم و رها باشم ،یادم بده بخشش رو

    و گذشتن رو

    و رفتم خونه و سوپ رو تو ظرف ریختم و با نون گذاشتم تو نایلون و رفتم تو همون بلواری که اولین دیوار رو نقاشی کردم نشستم و با خدا ،دوتایی سوپ خوردیم

    خیلی لذت بخش بود تو سکوت شب ،که همه افطاری تو خونه هاشون بودن ،من بیرون بودم و داشتم تو اون بهشت عظیم لذت میبردم

    و بابت تک تک حال خوب هام از خدا سپاسگزاری میکردم

    قرار بود خواهرم و پسرش بیان خونه مون ،تا ساعت 8 شب پیاده رفتم و برگشتم خونه

    وقتی خواهرم اومد برای تولدم 300 پول نقد داد و گفت دیر شد کادوی تولدت و یهویی دیدم داداشم 200 عیدی داد

    این روزا پشت سر هم داره به حسابم واریزی میاد خدایا شکرت

    وقتی به خواهرم و خواهر زاده ام میوه و شیرینی دادم و عید دیدنی اومدن خونه مون ،یهویی گفتم بذار هدفون بلوتوثی که خریدم رو به خواهرم نشون بدم و بگم که چقدر خوبه

    واگر خواست بخره

    همین که داشتم مزیت هاشو میگفتم اینکه خداروشکر که خریدم صداش خوبه ،و شارژش کردم و یک هفته از صبح تا شب سرکار گوش میدادم و میذاشتم تو جعبه اش دوباره شارژ میشد

    همه اینارو که گفتم و اومدم اتاقم ،یکم بعدش دیدم داداشم گفت 4 تا هدفون بی سیم سفارش دادم

    متعجب شدم

    چرا؟

    چون داداشم کاملا با هدفون بلوتوثی مخالف بود و همیشه میگفت برای گوش مضره و از این حرفا

    اما سفارش داد برای هرکدوممون یدونه

    اونجا بود که گفتم ،ببین طیبه

    از وقتی تو تغییر کردی ،داداشت هم خیلی چیزارو دیگه مقاومت نمیکنه

    به شدت با نقاشی روی دیوار کار کردن تو مخالف بود و سال ها سر این موضوع بحث داشتی باهاش

    اما 12 اسفند که خدا این کار رو بهت عطا کرد ،اصلا هیچ مخالفتی نکرد و خیلی هم تشویقت کرد

    یا اینکه مخالف هدفون بلوتوثی بود و الان خودش سفارش داده

    یا اینکه مخالف بود تو با همکارهای مرد صحبت کنی ،اما الان هیچی نمیگه و از اینکه داری کار میکنی و با نقاشان مرد نقاشی میکشی رو دیوار تشویق هم میکنه

    یا اینکه میگفت تو ضعیفی ،اما الان بارها رفتاری از خودش نشون داده که یه وقتایی گفته دیگه قوی هستی و خودت میتونی رو پای خودت بایستی

    و خیلی چیزهای دیگه

    اینا یعنی چی؟؟؟؟؟

    یعنی اینکه خدا داره پاسخ میده به قدم های من

    اینکه من تصمیم گرفتم که قوی باشم و خودم زندگیم رو خلق کنم ،خدا خودش همه چیز رو برای من هموار کرده و هیچ مخالفتی درمورد خواسته هام نمیشه و به راحتی رخ میده

    حتی به شدت تاکید داشت نباید بری بالای داربست، اما وقتی عکسایی رو که بالای داربست گرفتم و داشتم نقاشی میکشیدم رو از اینستاگرامم دید تحسین کرد و آرزوی موفقیت کرد برای خواهرش

    همه اینا کار خداست که دل هارو برای من نرم میکنه

    در اصل همه این ها خود خداست که داره همه چیز رو به بدیهی ترین و طبیعی ترین شکل میچینه

    خدایا شکرت

    من وقتی شب خواستم بخوابم جلسه 6 قدم 4 دوره 12 قدم رو گوش دادم و رفتم جلسه 7 که سوره لیل بود و درمورد بخشش میگفتن

    وای خدای من چقدر همزمانی

    من دقیقا امروز از خدا خواستم که یادم بده که ببخشم

    سر اینکه حلیم رو به نونوا دادم

    بعد استاد گفت نتیجه عملکرد شما به زودی مشخص میشه

    فاصله ای هست بین فرکانس هایی که ارسال میکنید و نتایج بوجود میاد

    ناامید نشید و حرکت کنید

    یاد اون روزی افتادم که10 اسفند جمعه بود و مادرم 6 میلیون از فروش گل سراش فروش داشت

    ذهنم مدام میگفت تو دیگه هیچ پولی نداری و هرچی پول از فروش گل سرای جوانه بافتنی از چند ماه پیش جمع کرده بودی ،همه رو خرج کردی و تموم شد

    از نقاشی نمیتونی به درآمد برسی

    برو دوباره گل سر بفروش پول دستت بیاد و بعد روی باورای نقاشیت کار میکنی

    اینا دقیقا حرفای ذهنم بود و من سعی داشتم کنترلش کنم

    چون دوره هم جهت با جریان خداوند رو گوش میدادم و هم زمان باورهایی درمورد نقاشی و فروش تابلوهام و همه جنبه ها تکرار میکردم و هنوز نتیجه ای ندیده بودم درمورد نقاشی

    اما یاد گرفته بودم که حفظ کنم مومنتوم مثبت رو و سپاسگزار باشم

    من گفتم و دقیقا جملاتم این بود

    من باید ایمانم رو نشون بدم

    من دیگه گل سر نمیفروشم ، حتی اگر هیچ پولی نداشته باشم

    من از نقاشی، فروش خواهم داشت و خدا نتیجه باورها و تکرارشونو بهم میده

    فقط کافیه ادامه بدم و میدونم که بالاخره رخ میده و من نقاشی هامو میفروشم

    بالاخره جواب میده میدونم و مدام تکرار میکردم لحظاتی رو که خدا به من عطا کرده بود و نتایج کوچیک و بزرگی که برای من غیر ممکن بود رو برای خودم یادآوری میکردم

    هر چی فکر میکنم که چجوری شد یهو من هدایت شدم به اون دیواری که تو محله مونه و بارها و بارها دوست داشتم رنگش کنم و یک سال تجسم میکردم ،به یک باره به قدری راحت رخ داد که خودمم متعجب بودم

    حالا میفهمم که یکی از مولفه هاش هم همون دو روز قبلش بود که من گفتم باید ایمانم رو نشون بدم و ادامه بدم و نباید برگردم سراغ فروش گل سر بافتنی

    و این نشون دادن ایمانم نتیجه اش دو روز بعدش رخ داد و از جایی که فکرشم نمیکردم من هدایت شدم به یک گروه نقاش، که بی نهایت خداگونه و مهربان هستن

    و من 14 روز قبل عید کار کردم و 10 میلیون اولین حقوقم از نقاشی رو روز 30 اسفند دریافت کردم والان بعد تعطیلات عید دوباره باهاشون همکاری میکنم

    حتی به قدری خداگونه هستن که مدام بهم میگن باید به سرعت ماشین بخری تا در پیشرفت کار ماهم به ما کمک کنی

    با اینکه میخوان من ماشین بخرم اما به پیشرفت و گسترش کار خودشون هم فکر میکنن

    خدایا شکرت

    من چقدر در این دو هفته بزرگ شدم و ظرف وجودم رو بزرگ کردی سپاسگزارم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    مهرداد غنچه-اسما ابوتراب گفته:
    مدت عضویت: 2422 روز

    به نام خداوند بخنده مهربان

    اسما ابوتراب

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جانم الگوی بینظیر و تمام بچه های سایت

    امروز روز اول سال 1404 ی اتفاق جالب افتاد ک بی ربط ب این فایل نیست…

    مدتیه ک دارم توجه میکنم چقدر بخاطر مسائل پوچ و بی ارزش میوفتم رو مومنتوم منفی و انگار تازه دارم قوانین رو متوجه میشم انگار تازه میخوام شروع کنم با استاد کار کنم انگار هوشیار شدم

    جریان رودخانه های ذهن من گرایش عجیبی داره به سمت ناامیدی و استرس و این رو دز این دوره متوجه شدم .. ناامیدی ها و مومنتوم های منفی من از احساس سرزنش خود بخاطر درس کم خوندن شروع میشه تا توجه به نکات بد دیگران ولی من شاکرم از صمیم قلبم شاکرم ک دارم این افکار رو میبینم و متوجهشون میشم به قول خودم انگار دارم هر لحظه مچ خودمو میگیرم انگار به خودم میگم اشکال نداره بیا پیش من خودتو رسوا کن من میپذیرمت هر جوری ک هستی من شاکرم ک بجای دید کمال گرا و سرزنشگر همیشگی یه صدای هر چند کوچیکی تو وجودم داره بوجود میاد ک امید میده بهم میگ اشکال نداره میگ ادامه بده میگ consider it done میگ تو میتونی میگ دو روز رفتن قاطی باقالیا نباید تو رو از هدفت دور کنه و هزاران حرف امیدوار دهنده ای ک یکم یکم داره درونم پدیدار میشه

    حدود شیش ماهی هست ک دارم رو یک هدف خاص کار میکنم بعضی وقتا ناامید میشم بعضی وقتا پشتکارم کوه رو جابه جا میکنه و بعضی وقتا انگیزه درونیم برای بدست اوردنش به صفر میرسه ولی من از صمیم قلب میخوامش هر چند هم میخواد زمان ببره اشکالی نداره من خودمو سرزنش نمیکنم برای اون تعداد ساعاتی ک رو هدفم نموندم من خودمو تحسین میکنم بخاطر تمام تلاش هایی ک این شیش ماهه کردم ک حداقل 5 ماهش تلاش کامل بوده

    چقدر ترکیب این دوره جدید احساس لیاقت و کشف قوانین منو در مسیر هدفم قرار میده چقدر بهم اگاهی میده استاد شما حرفاتون منو داره تو مسیر نگه میداره یعنی ب مو رسیدم ولی پاره نشده برمیگردم …این حرفا خیلی دلی بود اصلا نمیخواستم بزنم ولی یه جورایی برای خودم میذارمشون تا بعد از رسیدن ب هدفم ب خودم بگم ببین شد برو سراغ بعدیاش

    ….

    و اما اتفاق امروز :)

    حدود یک سال و نیم پیش مهرداد یک تیک طلای کوچیک گم کرد و ما هم کلا بیخیالش بودیم

    امسال عید ک شد من واقعا احساس کردم امسال خیلی سال خوبی خیلی بهتره و ما به اهدافمون میرسیم

    تا اینکه امروز عصر در حالی ک داشتم دنبال سوییچ ماشین میگشتم رفتم سراغ کیف شونه ایم و دیدم ی چیزی تو کیفم بود ک مال من نبود وقتی ب مهرداد نشونش دادم کاشف به عمل اومد ک بعله این همون تیک طلای گم شدس

    این واقعا برای من اصل حرف زدن خدا بود باهام ک امسال رو چنان طوری برات میچینم ک خودتم نتونی تصورش رو بکنی

    استاد من همون بنده خوش شانیسم ک امروز خدا با مدرک اینو بهم ثابت کرد…

    استاد با دوره جدید راه های پول سازی جدیدی ب سمت مهرداد باز شده ک حتی امروز هم ک روز تعطیل بود تونست درامد کسب کنه من واقعا خوشحالما یه جوریایی از هدفای نصفه نیمم خسته شدم دوست دارم تو این مسیر فقط باشم دوستدارم هدفامو تیک بزنم برم جلو و زمانی این دوره رو لانچ کردید ک منم دارم تمرکزی روی مطلبی کار میکنم و خدا این دوره رو گذاشت وسط پازل زندگیم تا کامل بشه

    من عاشتونم خیلی زیاددد

    عیدتون خیلییییی مبارک ماچ بهتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    حمید سامیر گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    بنام خدای مهربان

    استاد درمورد جسم ، من این باور رو ساختم که من سرما نمیخورم ، و بدن من همیشه اون چیزی که لازم دارم هدایت میشم به سمتش

    هر بیماری اگه اومد سمتم هدایت میشم به سمتش

    این ذهنیت خیلی کمک کرده توی زندگیم

    الان چند سال هست که سرما اگه خوردم خیلی زمانش کوتاه بوده خودش بدون هیچ دارویی خوب شده

    درمورد بدن ، یه بار خیلی بدنم خواب میرفت و ریزش موه داشتم، نمیدونستم چه ویتامینی چی نیاز داره بدنم

    این ذهنیت رو داشتم که هدایت میشم ، خلاصه هدایت شدم به کره بادم زمینی ، نمیدونم چرا ، اصلا من قبلا نمیخوردم، رفتم یه جا دیدم کره بادم زمینی هست و من خوردم دیدم عه چقدر خوشمزه چرا من قبلا نخوردم، خلاصه از اونجا که رفتم مستقیم رفتم سوپرمارکت کره بادم زمینی گرفتم و خوردم

    بعد مدتی فهمیدم دیگه اون مسائل رو ندارم ، بعد درمورد خاصیت کره بادم زمینی که خوندم دیدم دقیقا ویتامین هایی که داشته همون که من میخواستم

    یا یک بار اتفاقی که افتاد ، اتهاب معده داشتم و این ذهنیت رو داشتم که دکتر نمیخواد برم و هدایت میشم ، توی خیابون میرفتم چشمم میخورد به توت فرنگی فروش ها و خیلی هوس میکردم

    بعد خلاصه فهمیدم که چقدر خوبه واسه التهاب معده و این دلیلش بود که خوب شده

    و این داستان که میخوام بگم برمیگرده به همین چند روز پیش

    من گردن درد شدیدی گرفته بودم ، به این دلیل بود که مدت ها بود استخر نرفته بودم و وقتی رفتم سنگین شنا میردم ، مخصوصا شنا قورباغه

    خلاصه این گردن درد داشتم و این ذهنیت رو داشتم که هدایت میشم

    29 ام قبل از عید بود

    مامانم گفت واسم نون بگیر ، رفتم صف نون وایی دیدم خیلی شلوغه

    خلاصه سر صف وایسادم ، بین این همه آدم یه زنبور سیاه رنگ دقیقا پیش گردنم رو نیش زد

    اولش شوکه شدم که چرا ، بعد گفتم این برنامه خداوند بوده

    استاد نمیدونم چطور بگم این رو ، بعد نیش زنبور من گردن دردم خوب خوب شد

    —-

    درمورد مشتری ، من قبلا این باور رو داشتم که باید خیلی سختی بکشی، باید به زور مشتری رو راضی کنی و خیلی کار سختیه

    من این ذهنیت رو ساختم که البته کار یک شبه نبود این ذهنیت

    که خداوند مشتری ها رو به سمت من هدایت میکنه و من نیازی به تلاشی ندارم

    خدا خودش شاهده ، چند مشتری اخیری که داشتم

    خودشون میگفتن فقط میخوایم با تو کار کنیم

    حتی دوتا از اونها نمونه کار هم ازم نخواستن ، اصلا کاری به سابقه کاریم و… نداشتن و هیچ شناختی هم از من نداشتن

    و وقتی این فایل رو گذاشتید ، گفتم بله همین باید روی این خیلی کار کنم

    باید هواسم به حرف های اطرافیانم باشه که باید کلی تبلیغ کرد و… برای مشتری

    من این ذهنیت رو بسازم که خداوند اونها رو به سمت من هدایت میکنه

    وقتی من سپاسگذاری میکنم دارم فرکانسی رو میفرستم که سپاسگذاری بیشتر و بیشتری رو جذب زندگیم میکنه به شکل تجربه

    خب نیازی به سختی کشیدن برای مشتری ندارم دیگه

    اونها جذب زندگیم میشن از بی نهایت طریق

    فقط لازمه من کارهای سمت خودم رو انجام بدم ، خداوند هم کار سمت خودش رو انجام میده

    من این مسیر عصبی رو در ذهنم ایجاد کنم که شخصیت من رو تغییر بده به یک شخصیت که نکات مثبت رو میبینه ، سپاسگذار هست ، فرواوانی رو میبینه

    بعد این جنست تفکر فرکانس هایی رو ارسال میکنه که از اصل و اساس همین ها رو بیشتر و بیشتر جذب زندگیم میکنه…

    همین وقتی دارم سپاسگذاری میکنم ، حالم خوب اتفاقات خوب میفته

    و ممنتوم مثبت رو ایجاد میکنه

    و دوباره حالم بهتر میشه میگم الان من حالم خوبه دارم شرایط بهتر و بهتر رو جذب میکنم

    این انتظار رو ایجاد میکنه که اتفاقات هم جهت با خواسته هام اتفاقات بیفته توی زندگیم

    من توی الگوهای تکرار شونده زندگیم دقیقا همچین چیزی رو دیدم

    هر وقت احساس خوش بختی میکنم ، احساس اینکه روی دوش خداوند نشتستم و آرامش دارم

    نه که یک بار ، مدتی اینجور هستم

    اتفاقات خوب میفته ، درآمد بیشتر میشه ، شرایط همه چیز خوب پیش میره

    وقتی که ناسپساس میشم ، یعنی میگم درآمد خوب شد ولی من میخوام اونقدر باشه

    چرا این مشتریه فلان نکته منفی رو داره و….

    میرم توی ممنتوم منفی و شرایط رو برای خودم سخت تر میکنم

    این یک الگو که بارها و بارها بصورت دقیق توی زندگیم دیدم و تجربه کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4076 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و بر و بچهای گل سایت

    استاد وقتی داشتم این فایل رو گوش میکردم چنتا مثال از خودم یادم میومد که کجاها با ذهنیت منفی ، اتفاقات منفی رو جذب میکردم ؛

    اولین مثالش توی روابطه ؛ یعنی من کلا با این ذهنیت پیشنهاد رابطه میدم که بابا همه دخترا دنبال پولن ، کسی براش ویژگی های مثبت تو مهم نیست ، دخترا دنبال ماشین خاص و درآمد خاص و اینچیزان و …

    اتفاقی که میفتاد دقیقا همین چیزارو من تجربه میکردم و الان چندین ساله نتونستم رابطه عاطفی شکل بدم ، در صورتیکه کلی آدم هست که رابطه های خیلی خوبی دارن ؛ پس این ثابت میکنه که ذهنیت و باور من ایراد داره ؛

    بعد بخودم گفتم این ذهنیت فقط نجوای شیطانه ، وگرنه اگه از دید خداوند به قضیه نگاه کنم میبینیم که :

    کلی دختر با شخصیت و با کیفیت و مستقل هست که اتفاقا نه تنها دنبال این حاشیه ها نیستن که برعکس فقط ذات و شخصیت اون پسر براشون مهمه و من قبلا اینو چند بار تجربه کردم ؛

    موضوع بعدی در مورد شغله ، من یه پیج فروش توی اینستاگرام دارم ، اصلا بیشتر وقتا با این ذهنیت پست یا استوری میزارم که بابا کی میاد پول بده پای این چیزا ، مردم نون ندارن بخورن و …

    و اتفاقی که میفته هم دقیقا جهان همینو بمن ثابت میکنه و مشتریهام کم هستن ، در صورتیکه همکارهایی رو میشناسم که توی همین شغل درآمد خیلی عالی از پیجشون دارن ؛ پس این ثابت میکنه ذهنیت و باور من ایراد داره نه این شغل ؛

    پس دوباره گفتم اینها فقط نجوای شیطانه ، وگرنه اگه از دید خدا به قضیه نگاه کنم میبینم که : ثروت و مشتری ثروتمند واقعا زیاده ، قبلا اینو خودم تجربه کرده بودم ، همکارهام هم این قضیه رو تایید میکنن ؛ هر روز واقعا داره ثروت و نعمت بیشتر میشه ؛

    موضوع بعدی بحث کانال یوتیوب هست ، من قبلا که کانال یوتوب داشتم با این ذهنیت مطلب میزاشتم که بابا کی به این محتوای تو توجه میکنه ، اینچیزا مهم نیست ، ولش کن ، برو سراغ همون کار فیزیکی و زور زدن فیزیکی ، تو بدرد کار آنلاین نمیخوری و …

    و با این ذهنیت اتفاقا بعد از یمدت رهاش میکردم و کلا بیخیالش میشدم ؛

    باز گفتم اینها نجوای شیطان بوده ، وگرنه از دید خداوند :

    کلی آدم هستن که با محتوای من عاشق خدای واقعی میشن ، اینکار خیلی مقدسه ، خیلی با ارزشه ، من میتونم هم به درآمد خوب برسم هم توی آخرت پاداش بمن داده میشه که کلی آدم رو به خدا نزدیکتر کردم و ….

    واقعا ممنون استاد عزیزم ، این فایل باعث شد کلا یجور دیگه به اتفاقات زندگیم نگاه کنم و سعی کنم بجای گوش کردن و پذیرفتن نجوای شیطان ، تمرکز بزارم روی دیدگاه خداوند و اونها رو توی ذهنم تقویت کنم ؛

    خدایا شکرررررررررررت ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: