درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که بهظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری میکند که:
- ورودیهای ذهن چگونه باورها، پیشفرضها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل میدهند.
- این انتظارات و ذهنیتها در هر لحظه:
- از یک سو، تجربههای همفرکانس با خود را وارد زندگیمان میکنند.
- از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا میبخشند.
به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق میکنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما میسازند.
این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.
منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.
یک خبر خوب درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند»:
شما می توانید فقط تا ساعت 23 روز سه شنبه 9 اردیبهشت ماه، این دوره را با 25% تخفیف به مبلغ 8،200،000 تومان خریداری کنید و پس از این تاریخ، دوره فقط با قیمت اصلی ارائه می شود.
مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» و نحوه خرید این دوره
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2
درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1112MB34 دقیقه
- فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 133MB34 دقیقه
سلاام به همگی دوستای خوبم
این موضوع و روشی که استاد توضیح دادن رو من خیلی وقته ازش استفاده میکنم و همیشه باعث میشد من از بقیه ادمهای اطرافم نتایج متفاوت بگیرم و یا خیلی مباحث رو حل کنم
میخام یه سری از نتایجمو براتون تعریف کنم
البته قبلش بگم که این موضوع رو من از همون فایل هایی که استاد میگفت آدمها بر اساس باورهاشون نتیجه میگیرن و هر آدمی بر اساس ذهنیت هاش از افراد رفتار میبینه یاد گرفتم
من 18 سالمه و تازه وارد کارو محیط کاری شدم جریان ایطوره که همکارای من میومدن میگفتن وای رزیتااا جلو این نرقصییا این مدیرر فلانه جلو این حواست باشه چیزی نخوری جلو این اهنگ نزار نکن نکن دوربین داره فلان داره من هیییچ وقت به حرفای منفی که ادمها از هم دارن توجه نمیکنم
و این باعث شد اون مدیر با مینیک صورت بد اخلاق و اخمو هر سری با من شوخی کنه و یا احساس راحتی داشته باشه و من همه ی اون کار هارو جلوش انجام میدم و برای هیچ کدوممون مهم نیست چقدر هرجا که رفتم صحب کار های اونجا با من جور شدن و وجه مثبت و شوخ طبعیشون و محبتشون دیدم
هر سری راجب ادمی بد گفتن من گشتم دنبال وجه مثبتشون و بهشون علاقه مند شدم و دوستم شدن
این یه موضوعش بود
موضوع دیگش یا استفاده بیشتر من از این قانون از وقتی شروع شد که
هر جا میرفتم همه از بابام بد میگفتن هر جا موضوع فقط شده بود غیبت راجب بابای من
من میگفتمو بقیه هم چارتا میزاشتن روش
و این منجر به این شد رابطه ی منو بابام خیلیی بد شد و به تنفر تبدیل شده بود تنهاا راهی که منو نجات داد و رابطه ی مارو درست کرد این بود که گفتم هر کسی بر اساس ذهنیتی که راجب بابام داشته ازش یه سری رفتارا دیده پس قرار بر این نیست که منم حتما اونارو ببینم و همه حرفا و ذهنیت های بقیه رو انداختم دور و شروع کردم ذهنیت مثبت ساختن و هه ی تکرارش کردم و دنبال پوئن های مثبت بیشتری بودم و این شد که خود به خود چیزهایی پیش اومد که اون ادم با ادم قبلی کامل متفاوت بشه
و یه مورد دیگه هم که بود من از بچگیم این ذهنیت رو داشتم که من با صحبت کردن میتونم ادمها رو قانع کنم و بقیه بخاطر من قبول میکنن
و هرجا افرادی با کسی صحبت میکردن تا راضی بشه کاری انجام بده یا اوکی بشه نمیشد من با اعتماد بنفس میرفتم و صحبت میکردم و راضی میشد خیلیی قانون جالب و دلنشینی