معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1


در تمام دوره‌های آموزشی ام، همواره سعی من این بوده تا مفهوم و فاکتوری را در هر دوره آموزش بدهم که:

  • اولاً: نتایج شگفت‌انگیز و پایدار آن را در زندگی‌ام تجربه کرده باشم.
  • ثانیاً: به این اطمینان برسم که این مفهوم، بیشترین تأثیر مثبت را بر کیفیت زندگی دانشجو در تمام جنبه‌ها می‌گذارد.

چندین ماه مشغول مطالعه و تحقیق پیرامون عوامل موثر در رشد فردی بودم. پس از بررسی موضوعات مختلف و مطالعات گسترده پیرامون آن‌ها، به فاکتوری هدایت شدم به نام احساس لیاقت ” یا ” احساس خود ارزشمندی”.
در روند تحقیق و مطالعه پیرامون این فاکتور مهم، هرچه نتایج زندگی‌ام را بیشتر کنکاش کردم، متوجه شدم در تمام مواردی که من به نتایج مد نظرم رسیده ام، آنجایی بود که درباره آن خواسته از درون احساس لیاقت داشته ام. اما آنجایی که فاکتور احساس لیاقت درونی در من کمرنگ بوده، بدون استثناء مسیر ناهموار پیش رفته و نتایج راضی کننده نبوده است.
وقتی این شواهد عینی از نقش احساس لیاقت را کنار اساسی‌ترین قانون جهان قرار می‌دهم که می‌گوید: تمام تجربه‌های زندگی ما بازتاب فرکانس‌های خودمان است، به خوبی متوجه قدرت تعیین کننده‌ی ” احساس لیاقت ” در میزان تجربه خوشبختی می‌شوم. زیرا غالب‌ترین فرکانس ارسالی ما به جهان، نگاه و باوری است که نسبت به خودمان و میزان ارزشمندی‌مان داریم. از آنجا که «احساس لیاقت»، هسته‌ی اصلی فرکانس ماست، کیفیت زندگی ما دقیقاً بازتاب این فرکانس است.

فرکانس «احساس لیاقت» – با اختلاف – قدرتمندترین عاملی است که تعیین می‌کند مسیر زندگی ما چقدر روان باشد؛ چقدر نعمت‌ها به راحتی و از مجراهای مختلف وارد زندگی ما بشود و چقدر در رضایت درونی زندگی کنیم و در یک کلام، چقدر آسان شویم برای آسانی ها.
کافی است کمی به تجربه‌های زندگی‌ات فکر کنی تا بفهمی کدامیک از رفتارهای شما در هر جنبه از زندگی، از احساس‌عدم لیاقت نشأت گرفته و چطور زندگی را بر شما دشوار کرده است و کدامیک از احساس لیاقت سرچشمه گرفته و مسیر پیشرفت را برای شما هموار کرده است. برای اینکه ضرورت کار کردن روی احساس لیاقت را بهتر درک کنی، در بخش نظرات این فایل به این سوال جواب بده.

سوال:

  • چه مثالهای داری از ضربه‌هایی که به خاطر «احساس‌عدم لیاقت» خورده ای؟
  • در چه مقاطعی از زندگی، احساس‌عدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟

بعنوان مثال آنجایی که:

  • به خاطر احساس‌عدم لیاقت، از معلم خود درخواست توضیح اضافه و دوباره درس را نداشتی؛
  • به خاطر احساس‌عدم لیاقت، رابطه‌ات را با فرد نامناسب قطع نکردی؛
  • به خاطر احساس‌عدم لیاقت، نتوانستی به درخواست نامعقول دیگران «نه» بگویی؛
  • به خاطر احساس‌عدم لیاقت، به دیگران باج دادی و رفتار نامناسب آن‌ها را تحمل کردی؛
  •  به خاطر احساس‌عدم لیاقت، پیشنهاد ارتقاء شغلی به مدیر خود ندادی و درخواست افزایش حقوق نداشتی؛
  •  جرأت برقراری ارتباط با فرد مناسب را نداشتی به این دلیل که خود را لایق ارتباط با او ندانستی؛
  • با افراد موفق و ارزشمند هم‌نشین شدی اما آنقدر خودت را ارزشمند ندانستی که بتوانی در آن جمع اظهار نظر کنی؛
  • آنجایی که مرتباً به دنبال تأیید دیگران بودی؛
  • آنجایی که آسایش خودت را فدای جلب رضایت افراد مهم زندگی‌ات کردی؛
    و…

یادآوری این مثال‌ها به خوبی ضرورت بازسازی احساس لیاقت درونی را به ما می‌فهماند. زیرا طبق قانون، تا وقتی از درون احساس لیاقت نداشته باشیم، جهان ما را لایق تجربه نعمت‌ها نمی‌داند. البته که بازسازی احساس لیاقت، یک دکمه نیست که با فشردن آن، همه چیز یک شبه تغییر کند. بلکه یک فرایند است که قدم به قدم باید طی شود.


فرایند آموزشی تمرین محور این دوره به شما کمک می‌کند تا در سطح فرکانسی و باوری احساس لیاقت درونی خود را پرورش دهید. سپس جهان در پاسخ به این احساس لیاقت خالص و درونی، خود به خود شرایط بیرونی شما را بهبود می‌دهد؛ مسیر پیشرفت را برای شما هموار می‌کند و درهایی از خیر و برکت به زندگی شما می گشاید.


اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره احساس لیاقت و نحوه خرید این دوره را از اینجا مطالعه کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1
    0MB
    0 دقیقه
  • فایل صوتی معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1
    0MB
    0 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

503 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا احمدی» در این صفحه: 4
  1. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر استاد عزیز و بانوشایسته بزرگوار و همه دوستان توحیدی نازنینم

    سلامی به ارزشمندیِ “إِنَّا لله وَإِنَّاۤ إِلَیۡهِ رَ ٰ⁠جِعُونَ”

    سلامی به تجلّی او در همه جا “فَأَیۡنَمَا تُوَلُّوا۟ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱلله”

    سلامی به عزّت و شرفِ “وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی”

    سوالی بسیار مهم

    “من کی هستم؟”

    برای جواب این سوال باید تفکر کرد…

    برچسبی دنیایی بروی من هست‌ به اسم رضا که ارزش آن این است که در بین جمع ، به واسطه آن خود را معرفی میکنم و شایسته نیست که در جواب آن سوال بنویسم من رضا هستم

    برچسب دنیایی دیگری بروی من هست به نام فامیلم ، یعنی احمدی که ارزش آن این است که وجودش در کنار اسمم ، مرا خاص تر میکنید تا دیگران بهتر مرا بشناسند ، پس شایسته نیست که در جواب آن سوال بگویم ، من رضا احمدی هستم

    برچسب دنیایی دیگری بروی من هست با عنوان فرزند محمّد که ارزش آن در این است که در بین کسانی که اسم و فامیلشان مثل من است راحت تر و سریع تر شناخته شوم ، پس شایسته نیست در جواب آن سوالِ مهم بنویسم ، رضا احمدی فرزند محمد

    برچسب دنیای دیگری بروی من هست با عنوان کد ملی که ارزش آن در سرعت بخشیدن به امور اداری و… است و شایسته نیست من در جواب آن سوال مهم بگویم که رضا احمدی هستم ، فرزند محمد با کد ملی 39……535

    برچسب دنیایی دیگری بروی من هست با عنوان ایرانی بودنم که ارزش آن ، این است که در تعامل با مردم دنیا خودم را بهتر معرفی کنم و شایسته نیست که در برابر آن سوال به این مهمی بنویسم ، رضا احمدی هستم ، فرزند محمد با کد ملی 39…….534 و ساکن ایران….

    و هزاران برچسب دنیایی دیگر….

    برچسب هایی که وجودشان الزامی است و باید باشند تا سیستم این دنیا راحت تر و سریع تر و بدون هیچ هرج و مرجی پیش رود و از همه مهمتر بتوانیم همدیگر را بشناسیم و با هم تعامل کنیم ، به تعبیر قرآن

    (یَـٰۤأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَـٰکُم مِّن ذَکَرࣲ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَـٰکُمۡ شُعُوبࣰا وَقَبَاۤئلَ لِتَعَارَفُوۤا۟ۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَاکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرࣱ)

    [سوره الحجرات 13]

    فقط کافیست تصور کنیم که این برچسب ها نبودند ، اون وقت چه هرج و مرجی در این سیستم جهان بوجود می آمد..

    اما نکته در چیست؟ نکته در این است که به تعبیر قرآن…

    (یَـٰۤأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقࣱّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰهُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ)

    [سوره فاطر 5]

    نکته این است که با این برچسب های دنیایی هم هویت نشوم و هویت اصلی خودم را از آنها نگیرم که این هم هویت شدگی ها در من یک منِ دروغین بوجود می آورد که منجر به غرور و منیّت در برابر الله یکتا میشود

    پس نباید فریب بخوریم و مثل این کوچولوهایی نباشیم که با یک شکلات چنان خوشحال میشوند و فریب میخورند و و طوری دنبال نخود سیاه میروند که یادشان میرود که ما اصلا نخود سیاه نداریم و….

    پس مراقب این برچسب های دنیای باشیم مخصوصا برچسب های نسبتی این دنیا مثل پدر ، مادر ، عمو ، خاله ، دختردایی ، پسر عمه ، فرزند ، زندایی و…

    وجود و ارزش این برچسب های نسبتی در این است که به برکت وجودشان ما همدیگر را بهتر و سریع تر میشناسیم و باید باشند و اگر نباشند هرج و مرج بوجود می آید…

    مثلا از کاربردها آنها در این است که من در جواب  شخصی که چهره ام برایش آشناست ولی هنوز درست مرا بجا نمی آورد ، میگویم که من رضا هستم که زن عمویم در فلان خیابان کافی نت داره ، حال در اینجا او بخاطر نسبت من با زن عمویم که برایش آشناست مرا کاملا میشناسد و….

    از برچسب های نسبتی گفتم و اهمیت مراقبت در برابر آنها بخاطر اینکه این برچسب ها ترمزهای شدیدی را در راه مهاجرت به سوی خدا و پیدا کردن جواب آن سوال مهم ، ایجاد میکنند

    ترمزهایی از جنس وابستگی ، مخصوصا بین زن و شوهر و فرزند با پدر و مادر و… یا ترمزهایی از جنس اینکه شخصی برای معرفی خودش ، خودش را منسوب میکند به شخصی که از آشنایانش هست و دارای پست و مقام و شهرتی است ، مثلا میگوید من برادرزاده رییس بانک  شعبه فلان هستم و….

    نکته این هست که اینها برچسب هستند و حقیقت نیستند ، حقیقت چیز دیگری است و این آیه قرآن کمی ما را به حقیقت نزدیک میکند

    (فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَلَاۤ أَنسَابَ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَئذࣲ وَلَا یَتَسَاۤءَلُونَ)

    پس هنگامی که در صور دمیده شود ، در آن روز نسبت های خویشاوندیِ بینِ آنها کنار میرود و سراغ یکدیگر را همچون عالم دنیایی نمیگیرند….

    [سوره المؤمنون 101]

    وقتی که برای بار اول این آیه را خواندم به فکر فرو رفتم که الان تکلیف من و همسرم که با هم عهد بستیم تا ابد با هم باشیم چیه؟ ، تکلیف من و پدر و مادرم که دوستشان دارند چی میشه؟ من بهشت را با پدر و مادرم میخوام و از این حرفا

    کنجکاو بودم که چنین سوالاتی در ذهنم نقش بسته بود برای رسیدن به حقیقت ، حقیقتی که خدا میدانست و من نه

    با هدایت الله وقتی که جرعه ای از جواب آن سوال را دریافتم ، فهمیدم که چقدر داستان زیباست…، اینکه چی هست و ما چی فکر میکنیم…

    جواب خیلی واضح بود و پرده ای بین من و جواب بود که همان پرده یِ فریب دهنده یِ پرچسب هایِ نسبت هایِ دنیایی بود…

    و حال اگر رابطه عاشقانه و توحیدی و بدون وابستگی استاد و بانو شایسته را نگاه کنیم ، متوجه میشویم که ریشه در درک این حقیقت دارد

    همچنین تامل در رابطه عاشقانه استاد با فرزندشان با چاشنی  گوش دادن به فایل های مصاحبه با استاد،قسمت 5 و 6 ، ما را بهتر و زیباتر به درک حقیقت آن آیه میرساند…

    اگر در برابر این آیه مقاومت وجود دارد نشان از این است که ما فریب این بازی نسبت های دنیایی را خورده ایم و از حقیقت پشت پرده آن غافل شدیم و بهتر است از زاویه این مثال تفکر کنیم تا بهتر این حقیقت را درک کنیم

    تصور کنید روز قیامت شده و و زن و شوهری که بهم وابسته بودند وارد صحنه حسابرسی میشوند و نامه اعمال آنها به آنها داده میشود و در اینجا خانم بخاطر رفتارهایش مستحق بهشت شده و شوهرش مستحق جهنم ، دیگه چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ، با این اوصاف بهشت برای آن خانم خیلی تلخ خواهد شد…

    این پاراگراف بالا حکم مثال را داشت جهت تفکر ، به قول قرآن

    ( وَ تِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَـٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ)

    [سوره الحشر ٢١]

    تفکری برای رسیدن به این حقیقت که که این برچسب های نسبتی و پیوندهای عاطفی مختص این دنیاست و در روز قیامت این برچسب ها برداشته میشود ، به قول قرآن

    (یَـٰۤأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُوا۟ رَبَّکُمۡ وَٱخۡشَوۡا۟ یَوۡمࣰا لَّا یَجۡزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَیۡـًٔاۚ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقࣱّۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰهُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ)

    ای مردم کنترل ذهن را پیشه کار خود قرار دهید و حدود رب العالمین را رعایت کنید

    و از عظمت و اُبهت روزی سر تعظیم فرو آورید که در آن روز هیچ پدری به جای فرزندش و هیچ فرزندی به جای پدرش کیفر نمیبیند و این عواطف و علاقه های دنیای مانع اجرای حکم خدا نمیشود

    و در ادامه مجدد میگوید که “فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰهُ ٱلدُّنۡیَا” به این نیت که حواسمان باشد که این برچسب های نسبتی و پیوندهای عاطفیِ دنیایی منجر به فریب ما نشود…

    و در انتها میگوید که “وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ” به این نیت که فریب این برچسب هایِ دنیایی مثل پست و مقام و شهرت را نخوریم و دچار منیت و غرور نشویم که من رییسِ فلان جا هستم و….

    [سوره لقمان 33]

    فقط باید تفکر کرد در حقیقت و گول ظاهر را نخورد ، تا از فرکانس غافلین خارج شویم و مصداقی از آیه زیر نباشیم

    (یَعۡلَمُونَ ظَـٰهِرࣰا مِّنَ ٱلۡحَیَوٰهِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡـَٔاخِرَهِ هُمۡ غَـٰفِلُونَ)

    ظاهری از دنیا را میدانند و از آخرت و حقایق پشت پرده غافلند

    [سوره الروم 7]

    برای درک تفاوت ظاهر حیات دنیا و حقائق پشت پرده آخرت ، در داستان قرآنی سناریو دزدیِ ساختگی یوسف برای برادرش بنیامین در برابر دیگر برادرانش تامل کنید

    ظاهر این سناریو این بود که بنیامین دزدی کرده ولی حقیقت پشت پرده این بود که این سناریو مقدمه ای بود برای معرفی یوسف به برادرانش و دیدار یعقوب با یوسف

    به قول شاعر “وحشی بافقی”

    تو مو بینی و مجنون پیچش مو

    تو   ابرو  ،  او   اشارت‌های  ابرو

    و حال باز هم آن سوال مهم

    من کی هستم؟

    با ذکر آگاهی های بالا تفکر کنیم در این سوال مهم

    سوالی که حکم لیله القدری را دارد که “خَیۡرࣱ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرࣲ” است

    سوالی که جهش عظیمی در مدارهای انسان ایجاد میکند ، جهشی مثل جهش ساحران فرعون که آنها را از مدار کفر به مدار ایمانی رساند که در مقابل وحشیانه ترین تهدیدهای فرعون ، متزلزل نشد…

    سوالی که حکم شرابی دارد که مرا از خود بیخود میکند دقیقا مثل شرابِ جمال و زیبایی یوسف نبی که زنان مصر را از خود بیخود کرد و دستانشان را بریدند و….

    سوالی که هویت اصلی مرا به من نشان میدهد و مرا به اصل خویش متصل میکند ، به قول مولانا

    هر کسی کو دور ماند از اصلِ خویش

    باز    جوید   روزگارِ   وصلِ   خویش

    دقیقا مثل قطره ای که سوار بر جریانِ روان و هدایتگرِ رود میشود برای پیوستن به اقیانوس عظیم و یکی شدن با او ، قطره ای که از جان خودش میگذرد تا با اقیانوس یکی شود و برای همیشه ماندگار شود ، به قول مولانا

    هین بده ای قطره خود را این شَرَف

    در   کفِ   دریا   شو   آمِن   از   تَلَف

    همین…

    در پناه خدا  باشین ، همان خدایی که در بچگی با نام او قصه ها را برایمان شروع میکردند

    یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچکس نبود…

    به قول شاعر “هاتف اصفهانی”

    که یکی هست و هیچ نیست جز او

    به قول استاد در فایل “رابطه ما با انرژی که خدا نامیده ایم”

    همه چی خودشه…

    و چه حس ارزشمندی از این بالاتر که به قول مولانا

    “جان من و جان تو گویی که یکی بوده‌ست”

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 169 رای:
  2. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به شما اعظم خانم بزرگوار

    سپاسگزارم از نگاه شما اعظم خانم…

    آقای لطفی یکی از شاگردان خوب استاد هستند و من از نظرات زیبا و الهام بخششان بی نهایت استفاده کردم و میکنم و خواهم کرد….

    نظرات ایشان در عقل کل حکم سکوی پرتابی را برایم داشت که نگاه مرا به قرآن به کلی عوض کرد و من از ایشان ممنونم و امیدوارم که هر جا که هستند غرق در آرامش الهی باشند…

    در مورد این نکته شما در‌ مورد سنگینی مطلب این نکته را بگویم که یک حسی در شبِ قبل از اینکه استاد این فایل را بروی سایت بگذارد ، مرا هدایت کرد به نوشتن این کلمات در قسمت یادداشت های گوشی ام و وقتی که دیدم استاد این فایل را گذاشته ، دیدم چقدر این نوشته ها با این فایل مرتبط هست و در زیر همین فایل منتشرش کردم

    در طول نوشتن این متن خودم سنگینی این مطلب را حس کردم و خیلی دوست داشتم ببینم چه کسانی در‌مدار دیدن این نوشته ها قرار میگیرند که شما هم یکی از آنان بودین…

    این متن را به مدد الله سعی کردم در نهایت سادگی بنویسم ولی ظاهرا برخی جاهایش سنگین بوده برای شما که این یک نشانه است برای شما که این متن را یکبار دیگر‌ بخوانید و در یک بازه زمانی دیگر در آینده ، مجددا یکبار دیگر آن را بخوانید ، مسلما با این کار به خیلی نکات و حقایق از این متن پی میبرید….

    مجددا سپاسگزارم اعظم خانم و امیدوارم در‌ پناه الله مهربان ، شاهد یک زندگی بهشتی در دنیا و آخرت باشین….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر اعظم خانم عزیز و بزرگوار

    من موفقیت های مالی و اعتباری را که در عرصه کسب و کار و آرامشی را که کسب کرده اید تحسین میکنم…

    و مهمتر از همه این کنجکاوی و شور و اشتیاق و تشنگی شما را برای نوشیدن شهدِ گوارای حقیقت تحسین میکنم…

    شخصیت شما مرا یاد کنجکاوی حضرت ابراهیم علیه السلام میاندازد که در جستجوی حقیقتِ خدا بود و خورشید پرست و ستاره پرست و ماه پرست شد و وقتی که دید همه آنها غروب کردند ، ندای “لَاۤ أُحِبُّ ٱلۡـَٔافِلِینَ” سر داد و عاجزانه از آن حقیقت و نیروی برتری که در پشت این حرکت ماه و خورشید و ستاره بود درخواست کرد که

    …لَئن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّاۤلِّینَ

    خدایا من هیچی نمیدونم و تو همه چی میدونی و من ضعیف و ناتوانم در برابر تو ، و اگر مرا هدایت نکنی ؛ من بدبخت میشوم و از گمراهان خواهم شد….

    [سوره اﻷنعام 77]

    و بعد از چنین اظهار عجزی به درگاه خدا ، هدایت شد به خدای راستین و خدا جوری چشم دلش را باز کرد که ملکوت خدا را هم مشاهده کرد…

    (وَکَذَ ٰ⁠لِکَ نُرِیۤ إِبۡرَ ٰ⁠هِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَـٰوَ ٰ⁠تِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ)

    [سوره اﻷنعام 75]

    اولین قدم برای وارد شدن در مسیر مهاجرت به خدا ، همین عاجز شدن است ، همین اظهار عجز کردن به درگاه اوست ، اویی که گردشِ خونِ در رگ های مرا مدیریت میکند ، اویی که گردش زمین به دور خوشید را مدیریت میکند…

    این عاجز شدن در برابرش ؛ حکم سکوی پرتاب ما را دارد ، دقیقا مثل حضرت موسی که شروع معراج و اتفاقات خوب زندگی اش بعد از این عبارت بود

    رَبِّ إِنِّی لِمَاۤ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرࣲ فَقِیرࣱ

    خدایا من به هر خیری از سمت تو سختِ سختِ سخت محتاجم…

    [سوره  القصص ٢4]

    فقط کافیست در برابرش عاجز باشیم و نیست شویم و بگوییم که

    خدایا ، من ناتوانم از اینکه به صورت منظم و پیوسته ، دست راستم را در جهت عقربه های ساعت بچرخانم و دست چپم را در جهت خلاف عقربه های ساعت و این در حالی است که تو به صورت منظم و پیوسته حرکت اینهمه سیارات را مدیریت میکنی بدون کوچکترین خللی ، پس خدایا من از سر راه تو کنار میروم به شوق اینکه تو کارگردان زندگی ام شوی…

    فقط کافیست فقیر به وجودش باشیم و در برابرش سکوت کنیم و در کار او پارازیت نیندازیم ، دقیقا مثل مرده ای شویم در دستان غسّال که هیچ پارازیتی در کار غسّال نمیندازد….

    تنها کار ما این است که عاجز باشیم و خاک درگَه او باشیم…

    تنها کار ما این است که در آرامش باشیم و موج وجودی مان را بروی فرکانس خودش تنظیم کنیم تا در هر لحظه از فیض شنیدن سخنِ دوست غافل نباشم ، زیرا که او در هر لحظه در حال صحبت با من و شما و همه است ، به قول عطار نیشابوری

    دوست یک دم نیست خاموش از سخن

    گوش    کو     تا     بِشنَود    گفتار    او

    تنها کار ما این است که شاد باشیم به وجودش و قدرتش و عظمتش و ثروتش ، او ربّ ماست و دوست دارد که به وجودش شاد باشیم ، دقیقا مثل پدر پولداری که دوست داره بچه اش دلش را به پدرش و ثروتش خوش کند

    شاد باشم و نیام بشینم و غصه بخورم که من خانه ندارم ، زیرا در محضر پادشاهی که مالِک هر مِلکی است شایسته نیست من غصه یک تیکه زمین و خانه را بخورم ، شایسته نیست در محضر پادشاه ثروتمندی چون خدا بیام بشینم و بخاطر گران شدن خیار سبز غصه بخورم ، شایسته نیست در محضر طبیب حاذقی چون خدا ، بنشینم و غصه ویروس و مریضی را بخورم ، شایسته نیست در محضر حافظ و نگهبانی چون او ،بشینم و نگران دزد باشم

    حال وقتی ما اینگونه شویم و سمت خودمان را انجام دهیم ، اونوقت بقیه مسیر با او میشود و او خودش میداند که چگونه با ما سخن بگوید و ما را هدایت کند…

    و در پایان من یک خاطره از خودم بگویم که در دوران دانشجویی ام یک سخن از حضرت محمد ، توجه مرا خیییییلی جلب کرد ، اینقدر برایم جذاب بود که روی یک کاغذ آن را خوشنویسی کردم و روی کمدم نصب کردم تا جلوی چشمم باشد و این سخن زیبا هدیه من به شما که میتواند در این مسیر کمک کننده شما باشد…

    لَوْ لا تَکْثیرٌ فی کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِکُمْ لَرَاَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ

    معنی زیبایی دارد و آن این است که حضرت محمد در این سخن میفرمایند که اگر زیاد صحبت کردن های شما نبود و همچنین مراقب قلب هایتان می بودید که مثل یک چراگاه نشود تا هر کسی درون آن بیاد ، چیزهایی را میدیدید که من میدیدم و چیزهایی را میشنیدید که من میشندیم…

    فرمول این است که حضرت محمد به همه ما توصیه کرد

    “سکوت + نگهبانی از قلب که خانه خداست تا غیر او در او وارد نشود = سلام بر حقائق و اسرار عالم”

    این سخنِ حضرت رسول در آن ایام خیلی برایم زیبا و الهام بخش بود ، امیدوارم برای شما هم مفید باشد.

    و در آخر من مجددا این تشنه حقیقت بودن شما را تحسین میکنم ، این تشنگی آخر کار خودش را میکند و شما را به آب حقیقت میرساند…

    در پناه رب العالمین باشید اعظم خانم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  4. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر شما وجیهه بانوی بزرگوار

    من این قلم شیوا و روان شما را که آمیخته با اشعار بزرگان است را تحسین میکنم…

    این پاراگراف موجود در متن شما مرا برانگیخت تا برای شما بنویسم ، زیرا که پاشنه آشیل خودم بوده و امیدوارم چیزی را که برای شما مینویسم مفید و موثر باشد…

    “با وجودی که شما در دوره دوازده قدم تاکید دارین اگر نگاهمون به خداوند یک نگاه سیستمی باشه بهتر میتونیم قانون رو درک کنیم ولی گویا با خدا رودربایستی دارم و با وجودی که قدرت خداوند و توانمندی خداوند برام محرز و آشکاره ولی اون احساس گناهی که از داشتن آرزوهای بلند و مزمت دنیا دوستی در انواع و اقسام احادیث در تمام مقاطع تحصیلی هزاران بار برامون تفسیر شده زورش بیشتره !!!!”

    خیلی خوب درک میکنم که یک احساس گناهی در شما وجود داره که از احادیث و سخنانی حاصل شده که به بزرگان دینی نسبت داده شده ، که این امر منجر به این شده که شما الان فکر میکنید که اگر من 100 میلیارد تومان در حسابم باشه ، به اندازه صد قدم از خدا دور شده ام…

    و خیلی خوب این فرکانس را دریافت میکنم این احساس گناه در شما قوی نیست و روزهای آخرش را در حال سپری کردن است و با یک زلزله کوچولو از سمت شما ، ساختمانش فرو میریزه…

    از اونجایی که شما مشهدی هستین ، از شما دعوت میکنم در زندگی یکی از همین بزرگان دینی که در نزدیکی شماست تامل کنید…

    “حضرت رضا علیه السلام”

    این شخصیت می تواند یک الگوی زیبایی برای شما باشد تا این ترمز را از خود دور کنید

    شما فقط تامل کنید که حضرت رضا چه تاجر ثروتمندی بوده که در زمان بعد از حیاتش اینقدر کارخانه داره که هزاران نفر در این کارخانه های آستان قدس رضوی مشغول به کار هستند….(چند روز پیش در خانه ما یک بسته نمکی دیدم که در کارخانه های آستان قدس رضوی تولید شده بود و بعد به همسرم گفتم ، ببیین حضرت رضا چه بیزینس من و صادرکننده ای است که در زمان بعد از حیاتش اینگونه در حال تولید ثروت است)

    شما فقط تامل کنید که حضرت رضا چقدر باورهای فراوانی قوی ای داشته که در هر روز جمعیتی نزدیک به 5 هزار نفر در مهمانسرای ایشان وعده صبحانه و نهار و شام میل میکنند…

    شما فقط تامل کنید که به برکت برندِ نام ایشان چقدر هتل های لوکس در اطراف مرقد ایشان احداث شده و به برکت این ساخت و سازها چقدر جریان ثروت در زندگی بندگان خدا جاری شده

    شما فقط تامل کنید در این مرقد حضرت رضا که مثل یک قصر میماند و چقدر طلاکاری در آن شده…(اگر شخصی بگوید که کاش نمیساختند و پولش را میدادند فقرا ، نشان از این دارد که آن شخص باور کمبود داره که فکر میکنه الان طلاهای خدا تمام شد و همه طلاهای خدا در این بارگاه خرج شد و…)

    شما فقط تامل کنید  در آن احساس لیاقتی که حضرت رضا برای خودش ساخته بود که من باید مثل رب العالمین که پادشاه جهانیان است ، پادشاه گونه زندگی کنم و حقیقتا ما ظهور چنین باوری را در زندگی ایشان میبینیم ، آنهم در زمان بعد از حیات ایشان… (الان کدام بیزینس منی که در قید حیات است اینهمه کارخانه داره؟)

    شما فقط تامل کنید که حضرت رضا چقدر باورهای قدرتمندی در عرصه عشق و مودت و روابط داشته که چه شخصیت هایی آرزوی این را دارند که بتوانند به او خدمت کنند و…

    خیلی از انسانها که به رحمت خدا میروند نامشان به همراه جسمشان به زیر خاک میرود ولی این شخصیت بزرگوار چه کرد که اینگونه نامش مظهر فراوانی و لیاقت است…

    او در زمان حیاتش هم بی نهایت ثروت داشت و مظهر فراوانی بود و به برکت این ثروتش از ثروت و لذت های آن سیر شده بود  و آماده لذتی بالاتر برای دیدار برای رب العالمین شد و با خودش گفت که همه ما رفتنی هستیم پس حال که چنین هست من از بین مرگ طبیعی و قربانی شدن در راه رب العالمین ، گزینه دوم را انتخاب میکنم تا شهدِ گوارای “بَلۡ أَحۡیَاۤءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ” را بیشتر و بیشتر بچشم..

    بزرگان دینی ما ثروت بی نهایت داشتند و مظهر فراوانی بودند ، پس این چیزایی که ما میشنویم را نباید باور کنیم و باید به خود اینگونه بگوییم…

    رب العالمین پادشاه است و من اگر پادشاه گونه زندگی کنم  میتوانم جذب او شوم و هر چه پادشاه گونه تر زندگی کنم به او نزدیکتر میشوم ، زیرا این یک قانون است که مشابه ها همدیگر را جذب میکنند ، به قول مولانا

    خوب خوبی را کند جذب این بدان

    طیبات   و  طیبین  بر  وی  بخوان

    من با کانون توجهم اینگونه به حضرت رضا نگاه میکنم و کاری به آن اشخاصی ندارم که او را شریک خدا قرار میدهند ، من با کانون توجهم اینگونه به او نگاه میکنم که او شخصیتی بود که در چهارچوب قوانین خدا حرکت کرد و بنده صالحی در بارگاه الهی شد….

    و در انتها این سخن گرانبها از این بزرگمرد تاریخ تقدیم شما باد ، سخنی که نشان از درک والای حضرت رضا از سیستمی بودن رب العالمین داشت….

    حضرت رضا با استناد به آیه

    (فَمَا ظَنُّکُم بِرَبِّ ٱلۡعَـٰلَمِینَ)

    پس گمان و ظن شما به پروردگار جهانیان چیست؟

    [سوره الصافات 87]

    فرموده اند که”

    أَحْسِنِ اَلظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِیَ اَلْمُؤْمِنِ بِی إِنْ خَیْراً فَخَیْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً

    بخدا خوش گمان باشید. زیرا خداى عز و جل میفرماید که من نزد گمان بنده مؤمن خویش هستم، اگر گمان او خوبست، رفتار من خوب و اگر بد است، رفتار من هم بد باشد

    امیدوارم این متن برای شما مفید باشد وجیهه خانم

    من پیشاپیش آینده زیباتر شما را در کنار آقا سید حبیب عزیز تبریک میگویم

    آینده ای که شخصی از شما میپرسد ببخشید میزان دارایی شما چقدر است ، و شما در جوابش میگویید ، ببخشید الان یا الان؟

    آینده ای که چنان مظهر فراوانی باشید که دستی بشوید از دستان خداوند رزاق که از طریق شما هزاران نفر روزی میخورند ، دقیقا مثل سفره داری همچون حضرت رضا که هر روز 5 هزار در سر سفره اش روزی میخورند….

    در پناه خدا باشین…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: