مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی» - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»229MB21 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | قرار گرفتن در مدار «دریافت الهامات الهی»19MB21 دقیقه
به نام خداوند هدایتگر
1 نکته اول؛
خداوند فرموده ما بر خودمون لازم میدانیم که شما را هدایت کنیم
و بعد یکی از راه های هدایت رو میگه که :ما خوب و بد شما را بهتون الهام می کنیم.
= البته برای دریافت این هدایت باید تکامل طی بشه و برای پیامبر هم همین طور بوده و ما به اندازه ای که رشد می کنیم به منبع هدایت خداوند دسترسی میکنیم
2 نکته دوم
یک نکته ی خیلی عالی که اینجا دریافت کردم وخیلی کمک می کنه به رفع احساس گناه این نکاتی بود که استاد در مورد حضرت موسی به عنوان پیامبر خدا گفتند
که آقا موسی که پیامبر خدا بود هم یه سری نکات مثل عجول بودن،تند خو بودن،مدتی توی خونه ی فرعون بود و از لقمه ی اون میخورد، و یکی رو هم کشت و دست آخر پیامبر شد
این به ما یادآوری میکنه که خداوند تا چه حد آمرزنده و مهربان است
باشد که قلبتان با یاد خدا آرام باشد
بنام خالق هستی که همه چیزم هستی
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه همراهان گرامی
سلامی ویژه به بانو شایسته نازنین و مهربان
گام 24 : قرار گرفتن در مدار دریافت الهامات الهی
1- با توجه به اگاهی ما الهامات دریافت میکنیم
مرحله اول که باور کردن اینکه خداوند با من حرف میزنه از گذشته در من درست شده بود من از دوران نوجوانی حس میکردم خداوند با من حرف میزنه ولی به شکل الهام به شکل های مختلف و هرگز به این شکلی که الان صداش از درون با صدای خودم میشنفم نبوده
2- ما ادم هایی هستیم در مدار های فرکانسی که دسترسی داریم به اون چیزها و اگاهی های در اون مدار های همون مداری که هستیم و به اندازه ظرفیت خودمون
الان من خیلی راحت تر درک کردم که باید تکامل م طی کنم و کم کم با تجربه درک میکنم
دیگه خیلی عجله ندارم
ولی میدونم به میزانی که خودم میشناسم و روی خودم کار میکنم به روند این تغییر مدار سرعت میتونم بدم
روند تکامل در مسیر حضرت محمد هم میبینیم که سال ها یک ماه میرفته با خداوند صحبت میکرده
بعد که ظرفیت ش اماده شد پیامبر شد و بعد این روند هی تکامل که طی میکنه الهامات هم کم کم به اندازه کارکردش تصاعدی بیشتر شده اینطور نبوده که به اندازه همون 40 سال طول بکشه که الهامات دریافت کنه و این روند سرعت پیدا کرد
3- دنیای مادی دنیای محدودی هست و بی نهایت نیست
4- باورکردن به ایده الهامی یک بخش مهمی هست که ما بتونیم دست به عمل بزنیم
اینکه اعتماد کنیم و انجام بدیم و هرچند برای ما شاید ظاهر خوبی نداشته باشه ولی انجام بدیم
من خودم زمان هایی بوده که نمیدونستم که الهام هست یا نه ولی از خداوند خواستم که یک نشونه واضح تر بهم بده تا بتونم با ایمان حرکت کنم
و هر چه ما بیشتر عمل کنیم به هر الهامی که بهمون میشه کم کم باعث میشه ما عملگرا تر میشیم و راحت تر عمل میکنیم
ولی بار اولی که میخوایم حرکت کنیم شاید خیلی شک و تردید داشته باشیم و نیاز به اعتماد کردن زیادی بخواد
ولی وقتی چند بار حرکت کرده باشیم دفعات بعد میتونه خیلی راحت تر بشه
استاد و خانم شایسته عزیز بی نهایت از شما سپاسگذارم
که بهم یاد دادید چطور متوجه بشیم الهام خداوند هست
مهمترین عامل این هست که به احساسمون توجه کنیم
واگر ایده ای به ما بشه اگر با امکانات حال حاضر بشه انجام ش داد اون الهام از سمت خداوند هست
ولی اگر چیزی باشه که با امکانات حال حاضر ممکن نیست و خیلی بیش از توان ما هست ونیاز به چیزهایی داره که در دسترس ما نیست اون نجواهای ذهن هستن و از سمت خداوند نیستن
این دو تا نکته طلایی بوده که استاد بهم یاد دادن که در هر شرایطی بتونم مسیر درست و از راه ناخواسته تشخیص بدم
بی نهایت از شما سپاسگذارم
خدایا تنها تو را میپرستم و از تو یاری میجویم مرا به راه راست هدایت کن راه کسانی که به انها نعمت دادی
خدایا من اسان کن برای اسانی ها
در پناه خدای همیشه هدایتگر که وعده هاش حق باشیم .
سلام به استاد عزیز و دوستان
من هروقت به داستان موسی فکر میکنم واقعا مو به تنم سیخ میشه ، برای درک بهتر عظمت ایمان این مرد و کاری که کرد شاید بهتر باشه کمی از تاریخ مصر در اون دوران بدونیم ، به گفته بیشتر محققان داستان خروج در حدود 1300 سال پیش از میلاد مسیح یعنی حدود 3300 سال پیش در زمان حکومت رامسس دوم بر مصر اتفاق میفته
در اون زمان مصر بزرگترین پادشاهی تمام دنیا بوده و خیلی از تمدن های باستانی هنوز شکل نگرفته بودن ، امپراطوری هخامنشیان خودمون حدود 800 سال بعد در ایران شکل میگیره
در طول حدود 3000 سال حدود 180 فرعون بر مصر حکومت میکنند اما رامسس دوم به گفته تمام مورخین قدرتمند ترین و ثروتمند ترین و در عین حال سختگیرترین فرعون از بین تمام اون ها بوده ، اگر بخوایم میزان قدرت اون رو با مقیاس امروز بسنجیم ،فرض کنید مجموع قدرت تمام ابرقدرت های دنیا مثل امریکا و روسیه و چین رو بیاری بذاری در دستان یک نفر…این شرایط رو تجسم کنید
حالا به موسی وحی میشه برو با این شخص گفتگو کن ، این رو هم اضافه کنید که موسی یک نفر رو هم کشته بوده و یک همچین آتویی هم دست فرعون داشته ، یعنی به راحتی میتونسته همون اول بگه به همین جرم اعدامش کنند
کما اینکه موسی اولش میترسه و میگه میترسم بکشنم اما در نهایت میره
گفتم این فرعون معروف بوده به سختگیری در مقابل دشمنانش و کسانی که اونها رو مجرم میدونسته و گفته میشه به اندازه یک شهر افراد قطع عضو شده در زمان رامسس دوم وجود داشته
کما اینکه در یک آیه هم اشاره میشه که خطاب به ساحرانی که به موسی ایمان میارن میگه دست و پاهاتون رو قطع میکنم و بر نخل ها آویزانتون میکنم…
حالا فقط خودمونو جای موسی بذاریم و ترسی که از انجام وظیفه خدا میتونه بهمون دست بده رو تصور کنیم و حجم ایمانی که نیازه تا به این ترس غلبه کنیم…
ما میخوایم یه درخواست فرضا از مدیر محل کارمون یا فلان رئیس بانک یا فلان مسول بکنیم کلی سرخ و سفید میشیم حالا موسی قرار بوده با قوی ترین فرد دنیا روبرو بشه و خودش و کل عقاید و مذهبشون رو زیر سوال ببره…
من خودم همیشه تو دعاهام میگم خدایا ازت میخوام ایمان منو به موسی نزدیک کنی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدایا مارا به راه راست هدایت کن راه کسانیکه به آنها نعمت داده آیی نه راه گمراهان وغضب شد گان
خدایا تنها ترو میپرستم وتنها ازتویاری میجویم ای مهربانترین مهربانان ….
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته عزیزم وتک تک دوستانم …
خدارو شکر امروز هم فرصتی بهم دادی تا اینجا باشم وبتونم ازاین فایل ارزشمند استفاده کنم …
خدایا به امید خودت …
نکات مهم این فایل …
خداوند همیشه داره باما صحبت میکنه ،چندبارقسم به زمین و خورشید و ماه واسمان بالا و پایین وچپ وراست خداوند قسم میخوره که بگه فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا
کلمه ی الهام ریشه ی (لهم ) یکبار تو قرآن آمده ،توهمین یه دونه آیه هم آمده دیگه هم تکرار نشده .
اما کلمه وحی چرا خیلی زیاد آمده ولی الهام یکبارامده اونم چند تا 6یا7بارقسم میخوره به خورشید وماهو آسمان که ما به شما خیروشرتون رو الهام میکنیم .
یعنی به شما میگم این مسیردرسته اینمسیر غلطه اما چیزی که باید بدونیم اینه که باتوجه به آمادگی مامسیر برای ما روشن میشه
باتوجه به اینکه مامدارمون میره بالاتر آگاهی ها خالص ترمیشن وما دریافت میکنیم مثل این میمونه که باتوجه به اینکه یه بچه چقدر قابلیت فهم ریاضیات وداره که بخواییم بهش ریاضی یادبدیم اگه ما به یه بچه ی اول ابتدایی بخواییم انتگرال آموزش بدیم خوب مشخصا نمیتونه بفهمه
درک کنه حتی اگه براش توضیح بدیم بازمنمیفهمه اون بچه چیزی رومیفهمه که براش آماده ست …..
اینکه ما چقدر دریافت میکنیم ازخداوند به اندازه ظرفمون به اندازه ای میزان امادگیمون به اندازه درسهاییکه قبلا خودندیم وپاس کردیمه ….
خداوند درقران میگه إِنَّ عَلَیۡنَا لَلۡهُدَىٰ ما برخودمان واجب کردیم که شما را هدایت کنیم
همهی ما دسترسی داریم به هدایت خداوند همه ی ما دسترسی داریم به آگاهی به شهود اما بهاندازه ی خودمون ..
مثل داستان موسی وخضر که اون موقع موسی ظرفش آماده نبود برای دریافت آگاهی ها وهمش ازخضر ایراد میگرفت وخضر هم بهش گفت توادمی نیستی که صبر کنی وبفهمی دلیل یه سری قضایا رو….
تو داستانها مامتوجه میشیم که این در واقع توی بحث الهامات اگرقران رو بعنوان الهاماتی که خداوند به محمد داد داشته بپذیریم متوجه میشیم که حتی همون هم ربط داشت به ظرف پیامبر اسلام یعنی پیامبر اسلام که ازهمون اول آماده دریافت این الهامات نبوده طی سالهای سال سالی یکماه تک و تنها میرفتهغارحرا روخودش کارمیکرده تا یواش یواش امادهبشه برای دریافت ،تاظرفش یواش یواش بزرگ بشه بعد ک ظرف بزرگ میشه پیامبر مبعوث میشه توسن چهل سالگی ……
سوره های بسیار کوتاه قرآن که جز30قران هست آیه های موزون آیه هایی که درکشون خیلی سخته آیه هایی که میتونن چندین و چند پهلو داشته باشن آیه هایی که درمورد قیامت یک فضای نامشخص که اتفاق می افته وخیلی موزون وشعرگونههست ،اینا چیزهایی که هنوز پیامبر آمادگی دریافت مطالبی که یه ذره برای خودش قابل فهم ودرک باشه رو نداشته ..
در واقع جلو رفته ومیرسیم به آیه های سوره های ابتدایی قرآن که اینا سالهای آخر عمر پیامبر بهش گفته شده مثل سوره ی نسا آل عمران بقره اینا همشون جز آیه های اخریه قبل از وفات پیامبر که همشون خط داستان دارن همشون مشخصن واضحن ویک سوالی رو دارن پاسخ میدن یک موضوعی که پیامبر درگیرشه یاامت پیامبر درگیرشه وداره پاسخ میده وخیلی خیلی منطقیه موزونم نیست شعرگونه هم نیست ….
وکاملا قابل درک وفهمه واین مهمه که بفهمیم هرچیزی بستگی داره به خودمون دریافت الهامات خداوند بستگی داره که چقدر خودمون آماده باشیم اینکه خداوند بی نهایته نه به این معنا نیست که ما بتونیم بی نهایت رو دریافت کنیم ما به اندازه ظرفمون میتونیم دریافت کنیم …….
مثل ریاضیات که هرچقدر اول جمع ویادمیگیریم آماده میشیم برای تفریق ،تفریقو یادبگیریم آماده میشیم برای تقسیم بعد هی آماده میشیم برایجذر وبعد مشتق وبعد انتگرال وبعدازاون آماده میشیم برای مثلثات و ……..
برای مراحل بعدی اماده میشیم اگه مرحله قبلی رو فهمیده باشیم درکشون کرده باشیم ازشون استفاده کرده باشیم ویه همچین فضایی رو درمورد خودمون وخداوند ببینیم
این توهم که فکر کنیم مادسرسی داریم به کل آگاهی خداوند درحالی که خودمون اون ظرفمون بزرگ نشده نباید عجله کنیم ……..
نکته ی بعدی ……..
ماهم یه موسی ایم اولش یه ذره شاید نفهمیم قضیه رو نیازداریم بهتر بشیم نیاز داره رو خودمون کارکنیم نیاز داره پیشرفت کنیم صبوری کنیم وخداوند به اندازه آیی که مارشد میکنیم الهامات رو دریافت میکنیم واضح تر مشخص تر ….
ظرفمون چطور بزرگتر میشه ؟
باعمل کردن به اون چیزهایی که حس میکنم درسته، تومسیر درست قرار گرفتن ،ایمان داشتن، وعمل کردن ،عمل صالح داشتن ،اینک قبلا حس میکردم درسته تومسیر درست قرار گرفتن ایمان داشتن وعمل کردن عمل صالح داشتن دنبال این هدایت بودن واون چیزی که میفهمی رو دریافت میکنی وبعدش عمل میکنی حتی اگه کج و کوله ست حتی اگه یه ذره ترسناکه حتی اگه یه ذره نیاز به شجاعت وایمان وجسارت بیشتر بعد دیگه الگوها رو پیدا میکنی همه چیزها بهت گفته میشه ……
نکته ی بعدی …….
کلید برای عمل کردن به ایده های الهامی …..
بیشتر ازعمل کردن به ایده های الهامی بیشتر باور به اینکه این ایدهه الهامی هست ،یعنی من خودم وقتی ایده آیی بهم الهام میشه اونها رو بدون اینکه بحث کنم انجام میدم اغلب مواقع
فقط صرفا به اینکه این باورتووجود من هست که این ایده ازیک آگاهی بالاتر آمده…….
استاد میگه من تصورم درمورد خدا مثل این میمونه که ما توجنگل هستیم وخداوند با هلیکوپتر داره مارو ازاون بالا نگاه میکنه مسیرها رو میبینه کدوم طرف رودخونه ست کدوم طرف آب کدوم طرف جاده ست کجا پرتگاهه
ازاون بالا نگاه میکنه وبهمون میگه به سمت چپ بریم یاراست یا هرچی شبیه این وچون تصوردارم که خداوند داره به این شکل هدایت میکنه و داره چیزهایی رو میبینه که من نمیبینم خیلی باایمان بیشتر به اون ایده ها عمل میکنم ..
آدم اگه باور داشته باشه وایمان داشته باشه که اون ایده ها آمدن که بهت کمک کنن برای اینکه به اون خواستت برسی وازاگاهی بالاتری میان که تو عقلت شاید نرسه شاید تو اصلا اونقدر دید وسیعی نسبت به اتفاقات وشرایط نداشته باشی
خیلی راحت بهشون عمل میکنی……
خدایا هدایتم کن تادرمسیر درست صحیح پرازنعمت وثروت وبرکت وایمان وتوکل ثابت قدم باشم
خدایا کمکم کن تا درک و فهم من ارقوانینت هرروز بهتر بشه
خدایا کمکم کن تا درک و فهم من ازتو وحرفهات بیشتر بشه
ویادم عملگرا تری باشم توی درکم ارقوانینت …
خدایا به تو پناه میارم از افکاربیهوده وبیخود ازترس وتنهایی ازفقر وشرک ازبی ایمانی از وسوسه های شیطانی
خدایا تنها ترو میپرستم وتنها ازتو یاری میجویم …
استاد عزیزم خانم شایسته بینهایت ازشما سپاسگذارم بابت تمام فایلها واین فایل ارزشمند ..
در پناه خداوند یکتا باشیم ….
بنام خداوند مهربان.
سلام
گام 24 مهاجرت به مدار بالاتر:
قرار گرفتن در مدار دریافت الهامات الهی
خداوند همیشه و در هر مورد ما رو راهنمایی میکنه، اما این ما هستیم که باید قدرت درک مون رو ببریم بالا تا متوجه این الهامات بشویم.
با توجه به آمادگی ما مسیر برامون روشن میشه
یکی از بهترین راه های دریافت الهامات اینه که هر چند وقت یکبار مدتی رو با خودمون و خدای خودمون خلوت کنیم و با خدا حرف بزنیم و ازش راهنمایی بخوایم،
مثل حضرت محمد که در غار حرا با خدای خودش خلوت میکرد.
مثل استاد عباسمنش که هر وقت میخواد دوره ای رو آماده کنه یه جایی میری توی خلوت تنهایی و ممکنه ماهها تنهایی یه جا باشه و با خدا خلوت کنه و اگه لازم باشه تحقیقاتی رو هم با تمرکز انجام بده، مثل زمانی که قانون سلامتی رو آماده کرد و مثل الان که بقول خودشون حدود هفت ماه تنها بودن و روی دوره جدید کار میکردن.
پس تنها بودن و با خدا خلوت کردن یه کلیده
اگه حس کردیم یه ایده ای از طرف خداونده دو دو تا چارتا نکنیم و بسرعت عمل کنیم
زمانیکه متعهد شدم که تمرکزی روی سایت استاد کار کنم در همون سه ماه اول که تمرکزی روی دوره شیوه حل مسائل گذاشتم ایده های عالی رو دریافت کردم و با عمل به اونها نتایج عالی گرفتم، اما الان چند وقته احساس میکنم متوجه الهامات نمیشم باید تمرکز بیشتری بزارم و سپاسگزاری رو بیشتر در دستور کار قرار بدم
به امید اینکه درکم بالاتر بره و خداوند راهها رو برام به آسونی باز کنه
خدایا شکرت بخاطر نعمتهای عالی که در اختیارم قرار دادی مانند سلامتی ماشین خوب خانه خوب شغل خوب مشتریهای خوب
خدایا هدایتم کن براه راست راه کسانیکه نعمت داده ای
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نام خدا
گام 24
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم و دوستان مهاجر به مدار بالاتر
این گام در مورد الهامات خداوند است و ما هر چقدر که ظرفمون بزرگتر بشه به همون اندازه الهامات خداوند رو دریافت میکنیم ، خداوند به همهی ما الهام میکنه و همه ما به یک اندازه به هدایت خداوند و آگاهی و شهود دسترسی داریم ولی اینکه ما چقدر هدایت خداوند رو دریافت میکنیم به آمادگی ما و اندازهی ظرف وجودیمون بستگی داره.
الان باید جایگاه خودمونو بدونیم و دنبال بهتر شدن باشیم اولش شاید ما الهامات رو نفهمیم پس نیاز داره بهتر بشیم ، روی خودمون کار کنیم و پیشرفت کنیم، صبوری کنیم و خداوند به اندازهای که ما رشد میکنیم الهامات و دریافت ها رو مشخص تر و واضح تر میکنه .
چه جوری ظرف وجودیمون بزرگتر میشه ؟
با عمل کردن به اون چیزایی که فکر میکنیم درسته ، توی مسیر درست قرار گرفتن ، ایمان داشتن و عمل صالح انجام دادن ، دنبال هدایت بودن ، اون چیزی رو که میفهمی و دریافت میکنی رو بهش عمل کنی حتی اگر کج و کوله باشه ، حتی اگر یه ذره ترسناکه ، حتی اگر نیاز داره به شجاعت و ایمان و جسارت بیشتر ، بعد الگوها رو پیدا کردن و سپس مسیرها گفته میشه .
به نام خداوند بخشنده و مهربان و غفار و روزی دهنده عزیزم
دو تا اتفاق جالب اخیرا برام افتاد که درسهای جالب و زیادو بزرگی داشت مینویسم که هم برای خودم و هم عزیزانم درسی داشته باشه
مورد اول:
من مغازه لباس فروشی دارم و طراح لباسم هستم
یه روز بخاطر یه کاری رفتم به کارگاه تولیدی شهرمون وقتی ازش قیمت دوخت ها رو گرفتم خیلی برام جالب و تعجب برانگیز بود که عع اینجاهم باقیمت خیلی کم لباس میدوزندو کارهاشون شامل تیشرت وشلوار راحتی بودن بیشتر و یاکارایی که برش زده براشون میفرستادن و فقط این کارگاه کاردوخت براشون انجام میداد
اولین نکته برای من اینجا رقم خورد
طی نکردن قانون تکامل
از اونجایی که تو اینستا پیج پارچه فروشی داشتم و داشت همون پارچه مجلسی و شیکی که خیلی مانتوش ترند شده بود تو بازار رو میفروخت باقیمت به نسبت مناسب،گفتم بجای اینکه بیام تیشرت شلوار به این سادگی بدم بدوزن حالاپارچشو ازکجاپیداکنم و….بذار این کارمجلسی رو بدم برام بدوزن خلاصه که چقددددر طول کشید تا پارچه رو برش بزنه شاید حدود2هفته طول کشید تا برسه به دستم،به هرحال رسوندمش دست خیاط و تازه متوجه شدم عع خیاطه هم انکار اونقدراکه فکر کردم مهارت مزونی نداره،شاید حدود1ماه دستش بود، همون موقع مامانم گفت قیمتشو طی کردی باهاش ؟منم ازاونحایی که خیلی رفت و امد شده بود دیگه قیمتشو نگفتم و پیش خودم گفتم بابا بلوز شلوار اونقدددددددرکم میدوزه حالا مانتو رو مثلا چنذبرابرش میگیره بازم پولی نیست….خلاصه بعد یک مااااه که چقد هرروز به فکرش بودن که چی شد یاد بهش پیام بدم و….رفتم و گفت ببخشید خانم فلانی مانتو دوتانرفت(این درحالیه که من بهش کفتم ببین پارچه فروشه میگه واسه دوتامانتو باید انقد پارچه ببری میگفت نه همینقد که من میگم بیار بسه)القصه یعد یک ماه مانتورو داد من بهش گفته بودم سایز46بزن اونم گفت من گشتم سایزرو از تو اینترنت دراوردم اندازه هاش این بودو مانتو با اندازه های ایشون سایز52بود تقریبا،ینی یک دونه مانتو سایز52به من تحویل داد و بقیشم پارچه بود که توبه کردم از پیشش پارچه رو اوردم حالا قیمتش چقد بود؟یه قیمت بسیار بالا گفت کارمزونه و براش زحمت کشیدم…..مانتورو اوردم اول ازهمه که هزارنفر اومدن دیدنش وعاشقش شدن چون پارچش خیلی شیک بود ولی سایزهیچکسسسس نبود یکیدونفرم سایزشون شد گفتن این دوختش چرااینطوریه؟انکار خیاطشون خوب نبوده…!!!!!!
فقط یه نفراومد که تنش خیلی خیلی شیک بود و نبردش چون گفت قصدخرید لباس اسپرت داشتم…
خلاصه درس اول
رعایت کردن قانون تکامل
از تیشرت راحتی شروع میکردی بعد پارچه به اون گرونی رو بهش میدادی و اعتماد میکردی!
خب این لباس از اول زمستون تومغازه بود و میدیدم که هیچکس یا دوختشونمیخاد سایزش و خیلی بابتش ناراحت میشدم که این همه پول وزمان حیف شد….
دوباره همون خانمه که خیلی بهش میومد لباسه اومد ولی بازم نبردش
تااینکه چندروز پیش یه خانم دیگه اومد و گفت خوب بود قیمتشو که گفتم ،گفتمش بهت تخفیفم میدم….خانمه هم گفت یکم قیمتش زیاده اکرکم کنی ازش ببرمش ،منم یه مقدار خیلی عالی کم کردم چون قرارم بود بخاطر اخرفصل حراجش بزنم نمونه
گفتم خب حالاعب نداره این ببره پولش دستم بیاد
گفت نه من انقد نمیخام فکرکردم میخای بگی فلان تومن (یه مبلغ خیلی خیلی پایین)گفتمش که اصلااا نمیتونم،گفت خب باشه اگر دیدی واست راه داشت اطلاع بده میام میبرمش
حالا منم استرس که ای بابا حالا یکیخوشش اومده بده بره دیگه
گفتم باشه فلان قد
دیدم نهههه بازم راضی نیس ینی سه برابر قیمت اولی که براش کم کردم کمش کرد(ینی یه عدد بسیاربزرگ)گفتمش نه اصلا(ولی تو ذهنم بازم یه حرفی بود که بابا کیمیخاد ببره بفروشش بره )ولی ازاونحایی که خوشم نیومد دیگه انقد ارزشو بیارم پایین و اونم راهشو بلد بود دید من قصد فروششو دارم هردم ودیقه میگفت باشه من میرم اکه اوکی بودی زنگبزن منمگفتم باشه(منظورم از باشه این بود که زنگمیزنم)دیدم کارتودراورد گفتم خب ولش کن دیگه کارتشواورده میگشم میره
خلاصه با یه مبلغ بسیارررررکم خریدش و رفت
دقیقا20یا21دیقه بعدش همون خانمه که قبلا پوشیده بودش اومد گفتم مانتوم کو؟من یه ساعت پیش رد شدم دیدم داریش اومدم ببرمش
باهمون قیمت میخاست ببره حالاشاید با یه کن تخفیف!!!!!!
بله!!!20دیقه بعدش اومد!!!!
انقد اون خانمه میگفت من میرن زنکبزن و من استرس که نکنه بره نیاد و لباسه بمونه!!!!
یاد حرف استاد افتادم که میگفت من هرجا بگن الان بهترین موقعیه واسه خرید فلان چیز یاواسه فروش فلان چیز من دقیقا توهمون موقع این کارو نمیکنم!!!!!
حرص خوردم بعدش ولی راستش نه خیلی زیاد
چون من خودم به خدا گفته بودم خدایا درساتو اسون یادم بده
و این یه درس بود که درسته خیلی درد داشت ولی این دردش به درسی که یادگرفتم می ارزید
من داشتم میدیدم که چقد ارزش کارم داره پایین میاد ولی به هرقیمتی حاضر شدم اون ادم نره!!!!!
و خدا چه جواب محکمی به این رفتارم داد
که انقد اون مشتری روبرای خودم گنده کردم
انقد فکرکردم فرصت طلایی گیرم اومده
مثل تمام موقعیت های دیگه که فهمیدم هرکاری عجله توش باشه اصرارزیاد به انجام دادن یا ندادن توش باشه اون کار خطاست!!!!بازهم محکمتر فهمیدم،و ان شاالله که درسم روخوب یادبگیرم دیگه وتکرارش نکنم
مورد بعدی تو همین زمینه ولی باعملکرد عالی من بود که تو کامنت بعدیم مینویسمش
بنام رب یکتایم که هر چه دارم از اوست
سلام به استاد عزیزم، خانوم شایستهی عزیز و دوستان جان
…
خدای من ای رب بزرگم، ای اربابم میخوام منو بفهمونی، قدرت درک بهم بدی، از نور خودت بهم ببخشی، منو به مدارهای بالاتر ببری، منو در زمرهی صالحان و نیکوکاران قرار بدی. منو از سپاسگزاران قرار بدی.
رب من، من ناتوانم، من ضعیفم، من هیچی نیستم در مقابل عزت تو، من تسلیم توام، تو بمن علم و آگاهی بده، بزرگم کن. منو از طعم نزدیکی خودت بچشان .
ترسهای منو به ایمنی تبدیل کن. خیلی میترسم. منو در آغوش خودت بگیر و پناهم بده.
من دوست دارم پول و ثروت بی وقفه وارد زندگیم بشه. دستم تو جیب خودم باشه و استقلال مالی داشته باشم. میخوام همسرم هم استقلال مالی داشته باشه. میخوام سرم پیش تو بالا باشه.
خداوند متعال، ای تنها قدرت جهان هستی، ای تنها ثروتمند که به همه میبخشی. تو بمن ببخش تو منو بزرگ کن. بمن ایمان و قدرت بده.
خداجونم منو ببخش دوستت دارم سپاسگزارتم.
امروز هم بمن و بچه هام و همسرم لطف داشتی؛
ما سالم بودیم و هستیم.
ما خندیدیم، من یکبار از ته دل خندیدم.
ما بهم محبت کردیم. همو بوسیدیم. بغل کردیم.
ما راه رفتیم، پیاده روی کردیم، رانندگی کردیم
با دستهامون کارهای زیادی انجام دادیم؛ هویجها رو شستم، کاهو پیچهای خوشمزه رو، بادمجونها رو پوست کندم که توی هر دو تا، ایلیا بهم کمک کرد. آب هویج گرفتیم، بادمجون سرخ کردم. حالا فکر کن ما چند روزه داریم آب هویج میگیریم و امروز هم دو بار گرفتیم. بادمجون و هویج و کاهو و کلی خوردنی بقیمت مناسب از اراک گرفتیم یک سوم قیمت اینجا. روغن قلم هم داشتم که بادمجون سرخ کنم. برای ایلیا هم سیب زمینی سرخ کردم با کرهی گاوی. شام خوشمزهای درست کردم و …
از صبح بچهها کلی پرتقال و سیب پوست کندن و خوردن.
کلی بازی کردن، خندیدن، فیلم دیدن، کمک کردن بمن و باباشون و…
شاهین غروب رفت نون بربری گرفت چهار تا گفت امروز نذری میدادن به هر کس چهار تا.
اینا همش نعمته نعمتهایی که تو بهمون دادی. ما در مدار آسانیها قرار داریم و بهترین مواد غذایی به راحتترین شکل در اختیارمون قرار میگیره، بهترین رفتارها از سمت بچههامون شکل میگیره.
صبح ایلیا به مدرسه نرفت صحبت فایدهای نداشت، سعی کردم حسمو بد نکنم، فقط گفتم اگه از مدرسه زنگ زدن کی جوابشونو میده؟ گفت من.
وقتی ساعت هشت و ربع مدیرشون زنگ زد. گفتم ایلیا از مدرسه س. سریع اومد گوشی رو گرفت و جواب داد. مدیرشون با مهربونی و احساس خیلی خوب گفته بود
_بَه سلاااام آقا ایلیا، چطوری؟…
+ سلام ممنون شما خوبین؟
_… امروز چندنفر بیشتر نیمدن، اگه تا یربع دیگه کسی نیاد ما تعطیل میکنیم. اگه میگفتین مدرسه نمیاین که ما هم نمیاومدیم، میخواستیم بریم مسافرت.
+ خب بسلامتی. حالا کجا میخواستین برین؟!
_مشهد.
+ خب اگه رفتین که زیارت قبول
و خداحافظی کردن.
به همین راحتی .
ایلیا بعدش احساس خیلی خوبی داشت یه احساس شجاعت و بزرگی.
میگفت من تا حالا جلو یه آدم بزرگ وای نسادم بخوام اینجوری حرف بزنم و همچین کاری کنم.
برای منم خیلی جالب بود. برخورد مدیر، شجاعت ایلیا
خدایا شکرت برای بزرگتر شدن و رشد بچههام، برای این عزت نفس، برای این احترامی که از سمت بقیه میبینن؛
اینا نعمته، موهبته. سپاسگزارتم
ما در مدار آسانیها هستیم
بهترین مبلمان و جلومبلی رو از کرج سفارش دادیم که در کمترین زمان بدستمون رسید. فقط توی پونزده روز. تازه با اون قیمت باور نکردنی. تازه امشب هم باز یه عکس جلومبلی فوقالعاده زیبا و درجه یک و جدید فرستاد که در جا گفتم همینو میخوام. یا رب میدونم کار تو بود مگه از دست تو هم چیزی خارجه؟!!! مگه از زیر سلطهی تو چیزی در میره؟!!!! تو عنایت میکنی بمن. تو مرحمت میکنی، تو از فضل و کرمت میبخشی بمن. تو به دل اون فروشنده انداختی که اون عکس رو برام بفرسته، اصلا تو به دل من انداختی بهش پیام بدم امروز و ازش درخواست کنم. من از قانون درخواست استفاده کردم و جواب داد. همیشه جواب میده رد خور نداره. قربونت برم با این سنتها و قانونهای بینظیرت.
من با احترام تمام درخواست کردم و اون فرکانس منو گرفت و در کمال احترام زنگ زد و بعد عکس بهترین و جدیدترین و با کیفیتترین جلومبلیشونو فرستاد. من اصلا هنگ کردم، مگه میشه من اصلا همچین مدلی ندیده بودم. چقدر دلم میخواست که جلومبلیهام شیک باشه. تو از خواستهی قلبی من خبر داشتی رب من؛ تو میدونستی که من همیشه بهترینها رو میخوام و مثل همیشه مثل هر وقت که بهت اعتماد کردم منو به بهترین چیز رسوندی.
بقول طیبه جان ، رب ماچ ماچی جذابم چقدر دوست داشتنی هستی تو، چقدر بفکر منی و همواره داری درخواستهامو اجابت میکنی.
صبح امروز، جلوی آینه که رفتم تا باورهای مثبت و قشنگم رو تکرار کنم، یکم به پوستم رسیدگی کردم، روغن زدم به صورتم و به موهام و ابروهام، لوسیون زدم به دستها و پاهام، وازلین زدم کف پاهامُ تا مچ، سرمهی چشم چندمغز کشیدم بعد یکم آرایش کردم.
به دلم افتاده بود بزنم از خونه بیرون.
به دوست خوبم زنگ زدم و گفتم میخوام بیام دیدنت، گفت بیا قدمت رو چشم.
چقدر خوش گذشت دقایقی که با دوستم و دخترش گذروندیم. دوستم نگاه تحسینآمیزی داره به همهچی در مورد من؛ الان یادم افتاد که چه جالب در مورد من خییییلی مثبت اندیش و تحسینآمیزه نگاهش و همیشه در اول دیدارمون هرچی بنظرش جالب بیاد سریع میگه. این برای من خیلی جای ذوق و سپاسگزاری داره. بعد که میشینیم همیشه دنبال اینه که من حرفای پر هیجان بزنمو انرژی بگیره از حرفام. اصلنم دوست نداره صحبتامون تموم شه، هر چقدر بشینم بازم میگه بشین تو رو خدا چرا پا شدی.
خدای من، این تو هستی که مهر منو به دلشون میندازی، تویی که دلا رو برام نرم میکنی قربونت بشم ممنونتم.
یکی از دوستان دیگمم امروز پیام داد گفت کی میری… عشقم؟ منظورش روستای بابام اینا بود. گفت مامانت گفته بیست و پنجم میخوای بری ولی من هنوز کارامو نکردم و استیکرای گریه و ناراحت.
گفتم اشتباه متوجه شده و من پنجم عید میرم.
و دوست دیگهم که براش استیکر فرستاده بودم در جوابش، باز هم دو تا استیکر عشقولانه برام فرستاده بود.
خدای من شکرت میکنم که محبت خودتو از سمت دوستانم بمن نشون میدی
با شاهین صحبت کردیم راجع به مسافرت به شیراز. نظرمو خواست. گفتم بنظرم چهارشنبه بریم یک روز قبل عید.
ما تا حالا شیراز نرفتیم ولی خود شاهین چندبار رفته. از اون هفته باهم صحبت کردیم که امسال برای سال تحویل و روزهای اول نوروز چه خوبه که اونجا باشیم.
دو سه تا نشونه هم دیدیم.
خدای آگاه و بصیر من تو که از همهچی آگاهی و بینا به همهچی، تو هدایت کن ما رو کجا بریم و کی بریم. سپاسگزارتم.
خداجونم فردا هدایت کن ما رو به خرید یه یخچال فیبری مسافرتی با کیفیت و با قیمت مناسب و کمکم کن تا وسایل سفر رو بچینم. سپاسگزارتم که همیشه به بهترین شکل هدایتم کردی، برای همهی سفرها کنارمون بودی و در بهترین زمانها به بهترینمکانها هدایتمون کردی.
یاد سفر یک روزهی چند روز پیش به اراک افتادم. چقدر خوب و زیبا هدایتمون کردی به جاهایی که خواستههامون راحت برآورده بشه. اراک هم برای اولین بار بود که رفتیم اما جوری خیابونها و کوچه پس کوچهها رو گشتیم که فکر نکنم یه شهروند اراکی هم تو یک روز اینقدر اراک رو گشته باشه. خیلی خوب بود خدای من سپاسگزارتم.
به یه مغازهی کوچیک هدایت شدیم که از مرکز شهر و بازار هم خیلی دور بود اما اونجا چند قلم جنس با کیفیت و با قیمت مناسب خریدیم باور نکردنی.
تو راه برگشت هم وقتی رسیدیم خمین، هدایت شدیم به مسیری که یک راست به بازار میرسید. حالا ساعت سه بعد از ظهر خیلی جاها بسته بود ولی دقیقا چنتا مغازهای باز بود که اتفاقا ما از همون لباسها و لوازم میخواستیم یا مثلا ماشینمون رو جایی پارک کردیم که دقیقا روبروش مغازهای بود که کالابرگ رو میداد اونم مرغ و ماهی و بوقلمون که ما دنبالش بود و ما که رفتیم خلوت شد و هیچکس جلومون نبود.
و نزدیک ماشینمون، بساط آجیل شب عید بود که با یه قیمت عالی خریدیم.
یکمی جلوتر، دیدیم یه ساندویچیه؛ برا بچهها همبرگر خریدیم که از ظهر داشتن میگفتن ما امروز همبرگر میخوایم.
دقیقا اونور خیابون دیدم یه فروشگاه بزرگ کاپشن آویزون کرده و کلی رگال لباس جلو مغازهشه. ما هم دنبال کاپشن بودیم برا شاهین. رفتیم و دیدیم بعله چه کاپشنای خفنی از همونایی که دنبالش میگشتیم با قیمت مناسب.
خدایا شکرت تو همهچیو عالی میچینی. به کی بسپارم جز تو. به کی اعتماد کنم جز تو. از کی بخوام جز تو. تو کافی هستی، کافی کافی برای اینکه همه چیزو به ما بگی، همه ی ایدهها رو به ما بدی.
الان داره یادم میاد همین خریدن مبلا با این قیمت و کیفیت من از کی میخواستم بپرسم. همه میگفتن امسال خیلی گرون شده، هر جام که میرفتیم قیمتا خیلی بالا بود. ولی تو هدایتم کردی به دیوار با اینکه تا حالا چیزی از دیوار نخریدم فقط توش چرخیده بودم. و بین اونهمه تبلیغ، باید یکی توجه منو جلب کنه که با این کیفیت کار کنه و تقریبا خوش قول و بسیار خوش خلق و بگه ارسال ما تا اونجا رایگانه و پرداخت درب منزله.
وقتی هم که قیمت پرسیدم ازش بعد سه ماه که افزایش قیمتها همه سرسام آور بود، فقط یک میلیون کشیده باشه رو مبلاش. برای هر کی میگم، میگه برو مگه میشه. اینجا که قیمتا سه برابره.
چند روز پیش وقتی قدم چهارم رو گوش میدادم، فکر کنم تو جلسه پنجمش بود که استاد تاکید داشتن این باورو بسازید که همهچی راحته، همهچی آسونه و از بهترین راههاش وارد زندگیم میشه.
من خیلی جا دارم تا روی این باور کار کنم اما الانم میبینم که نسبت به اطرافیانم چقدر راحتتر همهچی در اختیارم قرار میگیره.
شاهین چند روزه که داره درختای انگورو اصلاح میکنه؛ برای اولین بار خودش اینکارو میکنه و اصلاح تقریباً سنگین. حتی تمام درختای باغ رو هم خودش اصلاح کرد و نسبت به پارسال با سرعت بیشتری این کارو کرد. اگه کسی میخواست درختا رو اصلاح کنه هم هزینهی زیادی میگرفت هم ممکن بود جوری اصلاح کنه که به درخت آسیب بزنه و ما ناراضی باشیم اما شاهین خیلی با دقت اینکارو میکرد و کلی کلیپ دید راجع بهشون و در مورد هر درخت مطالب زیادی یاد گرفت که تو باردهی درختا هم خیلی به کارمون میاد.
خداجونم شکرت برای اینکه به ما یاد میدی، ما رو رشد میدی، کارها رو انجام میدی خودت. تو همهچی خودت کافی هستی اگه بتو تکیه کنیم.
میخواستم زبانم بهتر بشه، منو هدایت کردی به مرور دوبارهی دورهای که داشتم و دورهی جامع دیگهای در اختیارم گذاشتی. داری منو علاقهمند میکنی به خوندن زبان. حس میکنم الان که دوباره شروع کردم بهتر متوجه میشم زبان انگلیسی رو.
رب من همش کار توست سپاسگزارتم رفیقم عشقم خدای رحمان و رحیمم سپاسگزارتم.
1403/11/20روز217
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز و دوستان گل
خدایاشکرت که چه آگاهی بی نظیری امروز نصیبم شد
من همیشه فکر میکردم قرآن به همین ترتیبی که هست نازل شده و چقدر جالب بود دقیقا من وقتی جز 30میخونم هر بار میگفتم چقدر این آیه ها فرق دارن اصلا چرا اینقدر کوتاه هستن و ..
ممنونم ازتون استاد که این مبحث و خیلی خوب توضیح دادید .
دقیقا همینجا هم بحث تکامل بوده دیگه از آیه های کوچکتر تا به بزرگتر
چندروزه با یک تضادی برخورد کردم من همش به خودم میگم الخیر فی ما وقع و خیلی این تضاد داره یسری وجه هایی از من و بیرون میکشه که تا حالا باهاش آشنا نبودم
اینکه همش سعی میکنم احساسمو کنترل کنم و میگم اگر احساسم بد بشه میفتم توی جهنم و سعی میکنم زودی خودم و بادیدن سریال های توی سایت وتوجه به نکات مثبت یا آموزش دیدن و آهنگ شاد گوش کردن احساسمو خوب نگه دارم
اما امروز صبح دچار یه درگیری لفظی شدم با یکی از کارفرماها خیلی خیلی خودمو کنترل میکردم هم احساسمو هم خشمم و اما بعداز20دقیقه توضیح دادن اون آدم همش وجه بد منو میخواست بکشه بیرون و درنهایت هم کشید بیرون
خودم خیلی شوک شدم که چیشد که من یهو اینطوری شد مکالمه ام از طرفی برای خودم ارزش قایل شدم و نزاشتم بیشتر از بی احترامی کنه و جوابشو دادم
اما از طرفی بعدش احساسم بد شد و که چرا من خودمو کنترل نکردم البته بعداز یه تایم طولانی دیگه از دستم در رفت و اینجا یاد دوره عشق و مودت افتادم که میگفتید بعضی ها وجه بد آدم و رو میکنن
از طرفی همش نجواها میاد که تو نباید جوابشو میدادی و اون بی احترامی کرد تو نباید بی احترامی میکردی و…
اینجا دوباره رسیدم به دوره احساس لیاقت که میگفتید چقدر زمان میبره تا خودمون و ببخشیم و بپذیریم که اشتباه کردن هم جزیی از زندگیمون و توی احساس گناه نمونیم که خودش فرکانس نامناسبی میفرسته
تازه میفهمم استاد توی دوره ها چی میگید و همش میگید و باید هر روز روی خودمون کارکنیم برای اینکه ظرفمون بزرگتر بشه برای اینکه وقتی با تضاد برخورد کردیم بتونیم زودتر از احساس بد خارج بشیم
من به شخصه توی این اتفاقاتی که توی زندگیم داره رخ میده نتیجه دوره ها و هر روز گوش کردن و فکر کردن هارو میبینم و خیلی سریع تغییر جهت و مسیر میدم
اما قبلا اینطور نبودم چون قانون و نمیدونستم شاید روزها و هفته ها توی احساس بد میموندم و نمیتونستم ذهنمو کنترل کنم
از این جهت به خودم تبریک میگم و از طرفی هم اتفاقی که امروز افتاد و اول اینکه مسئولیتش و به عهده میگیرم و میپذیرم که خودم این شرایط و خلق کردم با باورهام چون هنوز مدارم پایینه با آدمهایی برخورد میکنم که این اتفاقات رخ میده من باید تغییر کنم
دوم اینکه به این تضاد به یک درس نگاه میکنم و ببینم چه چیزهای برای من داشت:
1-اینکه سعی کنم حواسم به برخورد با ادما باشه وقتی از اول حد و مرز برای خودم مشخص کنم ادما به خودشون اجازه نمیدن که بهم توهین کنند
2-اینکه اینا نشانه اس که اگر تغییر نکنی اگر ثروتمند نشی اگر حرکت نکنی توی همین مدار میمونی با آدمای این مدلی برخورد میکنی و هی احساست بد میشه
این تضاد امروز باعث شد که من ازاین شرایط وموقعیتی که هستم خودمو لول آپ کنم
3-اینکه یاد میگیرم که وقتی مساله ایی پیش میاد از خدا کمک بخوام و آماده باشم که بهم بگه و بشنوم و عمل کنم
4-اینکه یاد گرفتم که وقتی مساله ایی پیش میاد ذهنمو کنترل کنم و نخوام از مساله فرار کنم (البته چون این پروژه رو نمیشه ازش فرار کرد ) ومجبور مکه حلش کنم شاید اگر مساله دیگه ایی بود ازش فرار میگردم اما این اجبار داره به من درس حل مساله و کنترل ذهن و میده
دقیقا وقتی تلفنم و با اون حال بد قطع شد بدنم و سرم از عصبانیت داغ شدم بود یه چند دقیقه نشستم بعدش یهو ذهنم آلارم داد که داری میری توی احساس بد و بلا فاصله رفتم حمام و زیر دوش آب گرم و حواسمو پرت کردم و زیر دوش که بودم شاید 10دقیقه بعد یهو یه الهامی اومد که به فلان مهندس زنگ بزن و از ش راهکار بپرس و بعد دوش زنگ زدم و یک بند قانونی بهم گفت و گفت بزار توی توضیحات نقشه هات و دوباره بارگذاری کن و اگر نیاز به دفاع بود من میام نگران نباشم .
خداروشکر وقتی احساسم نرمال شد بعد از چندین ساعت نشستم کارو اصلاح کردم و مجدد بارگذاری کردم و توکل کردم به خدا که انشالله که این پروژه تایید بشه و دیگه با اون کارفرما که اون نوع مکالمه اتفاق افتاد برخورد نکنم .
بعد ازینکه بارگذاری کردم یه آهنگ شاد ریمکس اندی گذاشتم و کلی رقصیدم و احساسم فوق العاده شد و توی همون حال یکی از دوستان بهم زنگ زد و ارتباطمون خیلی نزدیکتر شد و کلی حرفهای قشنگ زدیم و خندیدیم و بعدشم اومدم سراغ این سایت فوق العاده و هدایت شدم که امروز و با این فایل به اتمام برسونم خدایا شکرت
بنام پرودگار جهانیان
سلام ودرود خدمت همه بچه های سایت و استاد عزیزو مریم عزیزم
کامنت امشبم تلفیق چند نکته است
از ورودی های ذهن و الهامات و
امشب کنار همسرم نشسته بودم که داشت تو فضای مجازی اخبار بالا رفتن دلار و طلا نگاه میکرد اینکه چقدر بالا رفته نا خوداگاه ذهنم بهم یاداوری کردکه مواظب ورودی هات باش هرچی رو میشنوی یا میبینی ذهن در مورد پردازش میکنه و مدام گسترشش میده حالا اگه نیمه خالی لیوان باشه که بدترررر
چون ذهن بقول استاد تو دوره قانون افرینش همیشه چرت و پرت میگه مگر اینکه تربیتش کنیم با ورودی ها و افکار مثبت و باور شونده که منم همون لحظه گفتم خدای من قدرتش بالاتر از دلار و طلا و خیلی چیزهاست اون میلیارد ها ساله داره خدایی میکنه و میدونه منو از چه مسیری ببره ،اینا دنیایه بیرونه
اگر من باور کنم که خالق زندگی خودم هستم اینا نه تنها اثری نداره بلکه میتونه به خیر و صلاح من بشهه
دوستان من خیلی از این حس شهود کمک میگیرم البته به لطف استاد با توجه به احساسم بهش عمل
میکنم اگر یه فکری بیاد حس خوب بده خوب از سمت خدا میدونم و عمل میکنم اما اگر احساس کمبود و عجله بده به خودم یادآوری میکنم خداوند همواره وعده فراوانی و عزت و ابادانی میده حواست باشه احساست رو خوب نگهدار مومن واقعی که به خداوند ایمان واقعی داره لاخوف و لایحزنون نه میهراسد و نه غمگین میشود…
راستش چندین وقته دارم باور اینکه خداوند هادی و هدایت میکنه تو هر حالتی و پاسخ میده رو میسازم
چند روز پیش یه مبلغی دستم بود و واقعا از خداوند خواستم که خودت هدایتم کن بهم بگو چی بگیرم که سود خوبی کنم ،یه حسی بهم گفت طلا ولی واقعیت داشت تو بازار روند کاهشی پیدا میکرد،اما چون این حسه یجوری عمییییق بود و حالم و احساسم خوب بود گرفتم و واقعا تو بازه زمانی کوتاه سود خوبی داشت الهی شکررر شکررر شکررر
چند تا باور که خیلی بهم احساس خوبی میده
خداوند میخواد من به همه چیزهایی که دوستدارم در این دنیا برسم و زندگیم روز به روز شکوفا تر بشه
همیشه در زمان مناسب و مکان مناسب با افراد مناسب قرار دارم و هر انسانی به خیر و صلاح منه
خداوند منشا همه ثروت هاست و همه انسانها و میایل زندگی برای رساندن موهبت الهی به من هستن