مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1067 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 2013 روز

    سلام بر عزیزانم

    سلام بر استاد عزیزم

    سلام بر خانم شایسته عزیزم

    خدارو شکر که به گام هشتم هم رسیدم

    وای خدای من چقدر این فایلا ارزشمندن ، چقدر نکته دارن ، چقدر جواب سوالاهای منن

    من از وقتی توو دوره احساس لیاقت به اوصولم فکر میکنم همیشه به خودم میگم چه طوری اصولمو مشخص کنم یعنی انگار خودمم دقیقا نمیدونم چه اصولی دارم و در این فایل خیلی خیلی عالی استاد عزیزم توضیح دادن که چه طور اصولمو پیدا کنم و اتفاقا همینجا بود که متوجه شدم که من در این سالها که ادعای مثبت نگری و توحید داشتم در واقع اوصولی داشتم که اصلا خودم بهشون نرسیده بودم فقط میومدم درمورد چیزهایی که یاد گرفته بودم صحبت میکردم و از اون دیدگاهها دفاع میکردم پس اونا اصول من نبودن ، اونا یه سری تعصب بودن هرچند که همه شون درست بودن اما من خودم به شخصه بهشون نرسیده بودم و الان میفهمم که چرا بعضی وقتا این سوال در ذهنم به وجود میومد که چرا باوجود اینکه من دارم صبح تا شب فایل گوش میدم اما دارم نتایجی رو میگیرم که اطرافینمم میگیرن؟ و حتی گاهی نتایج اونا بهتر از من هم بود ؟ به خاطر اینکه من فقط فایل گوش میدادم و کارهای قبلیمو انجام میدادم و هیچ تغییری در شخصیتم به وجود نیومده بود ، به خاطر اینکه من 4-5 سال فکر میکردم دارم روی باورهام کار میکنم ، بعد از 4-5 سال تازه دارم میفهمم تغییر باورها یعنی چی ، تازه دارم میفهمم استاد توی فایلها درمورد چی صحبت میکنن ،

    استاد جان من خیلی وقتا که نتیجه عکس میگرفتم از شما شاکی میشدم واقعا منو ببخشید ، من اقرار میکنم که توو این سال ها اصلا برنامه های شما رو درک نکردم و فقط ادعا داشتم

    الان فهمیدم که چقدر این فایلای دانلودی اررشمند بودن و من قدرشونو نمیدونستم ، الان دارم متوجه میشم که این سایت، این فایلها گنج هستن ، دیروز اومدم کامنت بخونم بعد از خودم پرسیدم کامنتای کدوم صفحه رو بخونم؟ و فکر کردم دیدم اینجا بینهایت کامنت عالی وجود داره این سایت سایت فراوانیه ، فرواوانیه انرژی مثبت، فراوانی حس خوب ، فراوانی آگاهی های ناب، فراوانی راهکاراای درست، من تازه دارم قدر این سابتو میدونم و به ارزشش پی میبرم ، همیشه از بچه گیم توو ذهنم بود که من یه روزی گنج پیدا میکنم و به نظر خودم اینجا همون گنجینه با ارزشه که خیلی بیشتر از تعداد اعضای سایت گنج تووش هست و همه میتونن بیشتر از نیازشون بردارن

    خانم شایسته عزیزم چقدر این تمرین عالیه، من لیستمو آماده کردم و آماده کردن این لیست باعث شد چقدر به خودشناسی بیشتری برسم و ببینم که واقعا من الان چی میخوام؟ و برای خودم نوشتم و نوشتم و نوشتم و چیزهایی رو از ذهنم کشیدم بیرون که خودمم نمیخواستم بپذیرم که این ضعفهارو دارم و من فهمیدم که باید خیلی تمرکز داشته باشم و من اقرار میکنم که توو تمرکز کردن ضعیفم ولی میتونم روش کار کنم و بهتر و بهتر شم و حاضرم بهاشو بدم هرچی که باشه بهاشو میپردازم

    استاد عزیزم هم به شما افتخار میکنم که انقدر موحدانه عمل کردید و هم به خودم افتخار میکنم که استادی چون شما دارم ، دوست دارم منم به جایی برسم که نه از تهدید کسی بترسم و نه به کسی باج بدم و درمورد اینکه گفتین افراد محصولات شمارو بدون اینکه بهاشو بپردازن استفاده کردن و نتیجه نگرفتن دقیقا درسته چون این اتفاق برای خوده منم افتاده که چند سال پیش از یه طریق نادرست دوره عشق و مودت رو استفاده کردم و نه تنها نتیجه نگرفتم بلکه انقدر در مدار دریافت اون آگاهی های نبودم که خیلی هم عصبانی شدم و حالم بد شد و نه تنها نتیجه نگرفتم بلکه نتیجه عکس گرفتم و خدارو صد هزار مرتبه شکر تونستم پارسال این دوره رو تهیه کنم و دیدم که چقدر تفاوت داشت احساسم و نتایجم با وقتی که بها پرداخت کردم و با وقتی که بها پرداخت نکردم

    واقعا خدارو شکر میکنم

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم خیلی دوستون دارم و خیلی ازتون ممنونم شما فوقالعاده هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1613 روز

    سلام خدای خوب من.

    استاد خوبین

    خانم شایسته خوبین

    خدایا شکرت که تو این مسیرم

    خدایا شکرت که برام برنامه ی گام به گام رو توسط دستانت طراحی کردی که من تو این مسیر بیشتر لذت ببرم و ساده تر کنترل ذهن کنم

    مرسی خدا جونم.

    خدا رو شکر می کنم که منم دارم ایمان و عمل صالح انجام میدم ، از وقتی که از اون روستایی که قبلاً زندگی می کردم با عشق ، با لذت، و کلی تجربه کسب کردم برای زندگی بهتر ، اومدم اینجا و در این مکان جدید دارم با استفاده از اون تضاد هابی که اونجا داشتم واسه خودم پله ها درست کردم و می کنم برای پیشرفت بیشتر ، معنی زندگی رو دارم حس می کنم.

    اون روزی که با تمام وجودم از ربم خواستم و او هم پازل و برام عالی چید فقط کافی بود بلند شم، و حرکت کنم.

    من رو خدا حساب کردم و بلند شدم بدون هیچی، اومدم اینجا ، الان دارم می بینم که چقدر نعمت ها، رحمت ها، وارد زندگی میشه، اینها همش به خاطر ایمان ست و عمل صالح…

    عمل صالح این نیست که من رو به قبله بایستم،و به سری چیزها رو تکرار کنم و هم و راست بشم.

    عمل صالح این نیست که من با چادر خودم طوری بپوشونم که بگم من لیاقت چادر زهرا و دارم.

    عمل صالح این نیست که روزها روزه بگیرم و شب ها تا صبح کلماتی رو تکرار کنم.

    نه هرگز…

    عمل صالح اینه که حواسم به کانون توجه م باشه، زیبایی یه گل تو طبیعت و ببینم.

    عمل صالح اینه طول روز شادی کنم وقتی ذهن م میگه تو ناهار هیچی نداری بخوری و جواب بچه‌هات و چی می خوای بدی ، منم بگم خدا هست .

    عمل صالح اینه که وقتی یکی از نزدیکانم، تهدیدم می کنه که تو باید هر چی من گفتم بگی چشم، هر جوری گفتم زندگی کتی، هر وقت گفتم مهمونی بری،و.و.و

    اما من هرگز قبول نکنم و اینو تضاد، ناخواسته، نازیبایی ببینم، و کنترل ذهن کنم شادی کنم از داشته هام لذت ببرم، با خدا حرف بزنم و بگم خداوند قدرت بالای همه هست .

    آره عباس منش عمل صالح کرد، جواب داد، و داره هر روز مزه ی شیرین، زندگی با خدا رو میچشه، و دوست داره منم این شیرینی رو بچشم، زندگی کنم.

    خداست که تا حالا همه چی برام شده

    خداست که تا به حال همه کس برام شده.

    خداست که پول نداشتم اما دوچرخه شد واسه پسرم.

    خداست که پول نداشتم اما خونه ی گرم، راحت، با بهترین امکانات شد واسه من.

    خداست که بچه‌ها همه مستقل برای خودشون ، انتخاب می کنند و طعم خوش زندگی و هر روز دارند حس می کنند، لمس می کنند، با تمام وجود شون درک می کنند، شادی ها، زیبایی ها، و حتی تضادها ، ناخواسته ها،

    خدای من متشکرم که هر وقت یادم میاد قبلاً چطور زندگی می کردم، و آلان چگونه دارم زندگی می کنم هزاران بار شکرت و میگم.

    عمل صالح اینه که از روزی هدایت شدم به تولید محصولات خانگی، فقط هر لحظه که بخوام تهیه کنم ، اول از خودم سوال می کنم فاطمه جان تو چه مزه ای، دوست داری، با چه کیفیتی، .

    وقتی به جواب می رسم اونوقت با جون و دل تک تک وسایل و خرید می کنم و محصول م، تولید میشه و آماده برای فروش

    عمل صالح اینه که من فقط تو زندگیم هر لحظه عشق باشه، شادی باشه، و از هر اتفاقی درس ها و تجربه ها.

    من این خدا رو دوست دارم

    من با این خدا عشق می کنم.

    من این ایمان و دوست دارم.

    من این عمل صالح و دوست دارم

    من این زندگی و با تمام وجودم دوست دارم و عاشقانه بهش عشق رو بیشتر و بیشتر میدم.

    خدایا شکرت تو این مسیرم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت که دل عباس منش و خانم شایسته و نرم می کنی و با من حرف میزنی، راهکار میدی.

    خدایا مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    زینب معرفی گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    گام هشتم/پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    نکات خیییییلی مهم،کاربردی و آموزنده ی این فایل بی نظیر که خودش به تنهایی میتونه یه دوره باشه بدون اغراق

    برای رسیدن به خواسته ات،باید وارد مدار خواسته ات بشی

    شرط اصلی رسیدن به خواسته:عشق و علاقه میباشد

    مراحل رسیدن به خواسته:

    *ایجاد افکار و باورهای مناسب

    *حرکت در مسیر باورهاست

    برای رسیدن به هر خواسته ای باید بهاشو بپردازی

    *ایمان و عمل صالح در کنار هم معنا پیدا میکنن

    ایمان بدون عمل مساویه با حرف چرت

    بهای رسیدن به خواسته:

    وقت گذاشتنه

    تمرکز داشتنه

    سرمایه‌گذاری روی خودته

    متخصص شدن در حوزه ی کاری خودته

    ایمان و توکل کردنه

    ایمانی که احساس خوب بهت میده، خیالتو راحت میکنه

    یادت باشه توی هر شرایطی که به ظاهر سخت باشه باید ادامه بدی باید ایمانتو نشون بدی

    باید بتونی توکل کنی به اینکه خداوند هدایتت میکنه حمایتت می‌کنه

    تو باید بندگی خودتو بکنی،خداوند هم به موقعش هرچی که بخوای بهت میده

    روزای سخت باید فقط انگیزه اتو بیشتر کنه برای ادامه ی مسیر، فقط برای اینکه خواسته هاتو واضح بهت نشون بده

    پس اصلا چیز بدی نیست باید با ادامه دادن بتونی از اون روزا بگذری

    ایمان همه چیزه،ایمان که داشته باشی،توکل که داشته باشی خدا همه کار برات میکنه،دلهارو برات نرم میکنه

    وقتی رو باورهات کار میکنی باید به ایده و الهاماتی که بهت گفته میشه عمل کنی

    ایده هایی که با شرایط فعلیت و با توجه به توانایی هات بهت گفته میشه فقط باید ایمان، شجاعت و شهامت به خرج بدی

    اگه یه سری ترسهایی داری که جلوی حرکت کردنتو میگیره باید بتونی بهشون غلبه کنی و باور کنی که خداوند باهاته، کنارته،همراهته

    اگه تو یه قدم بر داری خدا هزاران قدم برات بر میداره

    یادت باشه خدایی که تورو به اینجا رسوند و کمکت کرد،درهارو به روت باز کرد،دلهارو برات نرم کرد،مسیر و برات هموار کرد

    همون خدا آدمهای مناسب و به سمت تو هدایت میکنه،خدا همه کار برات میکنه،

    تو فقط باید ایمان بیاری،تو فقط باید توکل کنی به رب،تو فقط باید حرکت کنی

    به الهاماتت توجه کنی و باور کنی وعده‌های خداوند و اونوقت همه برات،همه کار میکنن چون خداوند همه چیزو برات می چینه،اتفاقات خوب و شرایط خوب برات میفته

    و باز هم یادت باشه از همون اول کارتو بر پایه ی اصول خودت پیش ببری

    صداقت، راستی و درستی سرلوحه ی کارت باشه

    همیشه کار و آموزشتو با کیفیت هر چه تمام ارائه بدی ،اگه دنبال موفقیت پایدار هستی

    زینب جان اینو همیشه با خودت مرورش کن

    که عوامل بیرونی(وضعیت اقتصاد،تورم،دلار،دولت و…..)

    کوچکترین تأثیری در زندگی تو ندارن

    تو داری زندگیتو با افکار و باورهات خلق میکنی

    اوضاع جامعه، کشورت هرچقدر هم بخواد داغون باشه تأثیری در زندگیت نداره

    خداوند این آزادی رو بهت داده هر جور که دوست داری زندگیتو خلق کنی فارغ از هر چیز دیگه ای

    خدایا مارو در زمره ی بندگان مؤمن و صالحت قرار بده

    الهی آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    خدیجه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 2078 روز

    بنام الله بی همتا

    بنام خداوندی که مرا خالق زندگی خودم خلق کرد و هدایت مرا بر خودش واجب کرد.

    سلام به استاد عزیزم و مریم مهربانم و همه اهالی این سایت باصفا

    استاد جان با اینکه میدونم تابحال بارها توی سفرنامه گفتم که فایل امروز عالی بود ولی بازم نمیشه اقرار نکنم به واقعیتی که با این فایلها بر قلبم جاری میشه، نمیتونم نگم این فایلم عالی بود. شاید کلمه عالی براش کمم باشه.

    استاد میخوام از چیزهایی بگم که از وقتی اومدم تو سایت یاد گرفتم.از تاریخچه یادگیری خودم،

    من اوایل که اومدم تو سایت هنوز تو همین توهم تکرار جمله تاکیدی و مراقبه و تجسم بودم و اقرار می کنم به هیچ عنوان نمیتونستم انجامشون بدم و حتی یه ذره هم ازش نتیجه نگرفته بودم. چون ذهنم اینقدر سروصدا میکرد که صدایی از الهام و هدایت نبود.حتی تو فایلها هم منتظر بودم شما یه جمله تاکیدی چیزی بگین و یا یه روشی برای مراقبه. ولی هر چی بیشتر گوش میکردم چون هنوز تو توهمات کمالگرایی بودم و تو فکر پرواز، کمتر به نتیجه میرسیدم.

    ولی یواش یواش که درکم بیشتر شد و مدارم بالاتر رفت تازه دوزاریم افتاد که داستان چیه. فهمیدم باور ساختن چیزی جدا از رفتارهای من نیست. فهمیدم باور وقتی ساخته میشه که کم کم تو رفتارم نمود پیدا کنه. وقتی باوره ریشه میده من شروع به حرکت میکنم و ایده های کوچکی که بهم میرسه رو انجام میدم و تا وقتی اون کاری رو که باید انجامش بدم پرونده شو نبندم هدایت بعدی نخواهد رسید. نه اینکه خدا بخواد به یکی ارفاق کنه و بگه حالا اینجارو زیر سبیلی رد می کنم، حالا که این ایده رو انجام ندادی یه ایده بهتر بهت میدم اونو انجام بده، نه، قانون اینه که نمیشه آب به صد درجه برسه قبل از اینکه به ۹۹ درجه برسه، قانون اینه که نمیشه اول پاتو بزاری روی پله مثلا هفتم قبل از گذشتن از ۶ تا پله قبلش، قانون قانون تکامله و هیچ احدالناسی نمیتونه بدون درنظر گرفتن این قانون موفق بشه.

    ادیسون و جف بزوس و مارک زاکربرگ و هوندا و هزاران آدم موفق دیگه با جمله تاکیدی و مراقبه و اینا به موفقیت نرسیدن اصلا شاید یه بار هم تو عمرشون این کارها رو انجام نداده باشن ولی اون تلاش مستمر و اون جدیت باعث موفقیتشون شده. اون باورهای درستی که داشتن و ایمانی که به خودشون و دست حمایتگری که باهاشون بود باعث شد جهان رو متحول کنن.

    استاد من از شما حرکت کردن رو یاد گرفتم. تا قبل از آشنایی با شما اصلا هیچ هدفی نداشتم و همه زندگیم یه روزمرگی مرگبار بود که هر روز بیشتر توش فرو میرفتم. ولی یواش یواش که با آموزه های شما، پیش رفتم تازه معنی زندگی کردن رو فهمیدم. زندگی کردن برای خودم و به سبک خودم.

    و چقدر آرومتری وقتی اینجوری زندگی می کنی. چقدر همه چی آرومتر میاد تو زندگیم. خدایا شکرت

    استاد خیلی خیلی تحسینتون کردم وقتی داستان مهاجرتتون به تهران رو تعریف کردین..

    از خدا میخوام کمکم کنه تا ایمانم مثل ایمان شما هر روز محکمتر و ریشه دارتر بشه و در مسیر هدایت الهی هر روز قویتر بشم.

    خدایا من به هر خبری از جانب تو محتاجم🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1613 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و همه‌ی دوستان این خانواده صمیمی یکتاپرستان

    سلام به مریم جان

    سفرنامه ۷۱

    مصاحبه با استاد قسمت ۱۶

    خدایا ازت می خوام که همراهم باشی در سفر امروز چون دوست دارم تو لحظه، لحظه های زندگی م باهام باشی ، تجربه ی زندگیم بهم بارها و بارها، یاد داده که بدون تو هیچ م…

    چقدررررررر عالی بود استاد عزیزم،چقدررررر لذت بردم در کنار خدا و فرستاده ی خدا ، و این فایل دقیقا راه رو برام باز کرد و بهم گفت که باید عمل کنی و تنها زبان نیست که به هر طرف که می خوایی می چر خونی، باید به خدا نشون بدی ، باید بلند بشی، حالا که خوب گوش میدم ودقت می کنم یاد نشونه های زندگیم می افتم، مخصوصا این فایل های توحیدی که هم بهم درس میدم هم عمل….

    من چند روزی ه که مهاجرت کردم به سومین مکان …

    ماجرا از اینجا شروع شد که::::::

    چند روز بود که خییییییییلی نشونه برام می اومد که باید مهاجرت کنی، ولی دو دل بودن و به خدا گفتم که خدایا نشونه های قوی تر بهم بده که مطمئن بشم، تا اینکه اومد و اومد… و نشونه ی پر قدرت دگه ای که منو مطمئن کرد، توسط یکی از نزدیکان م بود که تو یه بحث خانوادگی به طور خییییییییلی جدی گفت که باید از اینجا بری ، تو اینجا با این اوضاع خراب واسه چی نشستی، در صورتی که اونجا همه چی آماده س، درآمد عالی، آرامش ، شادی، و …

    اون روز خدا بهم محکم و با نهیب گفت که مدار تو عوض شده باید بلند بشی، اما من چون آموزش می رفتم واسه مهارت ، و از طرفی هم جا به جایی وسایل برام کار پر زحمتی بود ، به ندای ❤️ قلب گوش نمی دادم و ذهن تمام افسار رو به دست گرفته بود و داشت منو می برد به بدبختی، ولی از خدا خواستم که کمکم کنه، بیدارم کنه ، هدایتم کنه ینی همین جمله ای که استاد میگن، ایمانی که عمل همراهش نباشه ایمان نیست.

    من بلند شدم تمام وسایل که داشتم رو از خودم رها کردم، ینی همین غل وزنجیرهایی که ما ، تو زندگی به خودمون می بندیم و خودمون رو رها نمی کنیم…

    بلاخره تصمیم نهایی رو گرفتم، همه رو رها کردم پله خودم گفتم مگه همون کسی نیستی که وغ پرندها رو تو آسمون می دید می گفت ، خدایا منم می خوام مثل اینها آزاد و رها باشم پس چی شد، خودتو برده ی چند قاشق وبشقاب کردی، مگه قراره اینا تو سعادتمند کنند، پاشو خودتو جمع و جور کن مگه چهار ماه پیش که تو به زادگاه ت اومدی پول داشتی، مگه درآمد داشتی، یادت رفته تو حتی پول یه نون هم نداشتی ، کرایه اتوبوس خط واحد رو هم نداشتی و پیاده اونم تو گرمای عصر از خونه می‌زدی بیرون و به کار و زندگی ت می رسیدی، فاطمه جان تو اون روزا توکل کردی و وحی خدا رو شنیدی و دل به دریا زدی ، همه چی رو خلق کردی حالت رو خوب کردی ، همش رو ذهنت کار کردی شب و روز کارت این بود و با خدا با اشک حرف می‌زدی می گفتی می خوام ابراهیم ت باشم، و اینقدرررررررر رو خودت کار کردی، که همه‌ی آدم ها در خدمت تو بودن، پول فراوان به خونه ت اومد، حتی چند برابر پول تونی که نداشتی، پول تاکسی دربست وارد زندگی ت شد که حتی پول اتوبوس خط واحد رو نداشتی ، خب اینا چی ان، مگه غیر از اینکه همه چی رو به خدا سپردی و بی خیال چاله چوله های زندگی ت شدی، و گفتی من باید رو خودم کار کنم چون چیز های مهمتری تو زندگیم هست که باید بهشون برسم، آره استاد ایمانی که عمل می‌آورد ایمان نیست، من رها کردم همه چی رو وبا چهارتا قاشق وبشقاب و چهار تا بالش دو تا پتو بلند شدم اومدم و مهاجرت کردم به اون شهری که خدا گفت اومدم نه جایی رو داشتم نه آشنایی و نه دوستی فقط خدا بود فقط خدا بود خدا بود خدا….

    ایمان داشتم که خداوند برام کافی ه، وقتی نزدیک شهر شدم خدای درونم گفت که فاطمه جان یادت ه دو سال پیش تو همین شهر اومدی و مستاجر یه خونواده ای شدی که چقدررررر آدم های خوبی بودن ، این بار بازم برو شاید جای خالی داشته باشن که بهتون بدن، ساعت ۳_۲ عصر بود که ما پس از مسافتی طولانی که ۲۴ ساعت سفر ما به طول انجامید، رسیدیم مقصد، و به همسرم گفتم بریم همون محله ی دو سال پیش، اول مخالفت کرد ولی با اسرار من قبول کرد و ما به اون محله رسیدیم . زنگ خونه رو زدم، آقای صابخونه اومد دم در، سلام و احوالپرسی کردیم و ما روشناخت و تعجب کرد که اینجا چه می کنیم، بعد از خونه سوال کردم، ایشون گفتن آره خالی ه ولی کمی بهم ریخته هست میشه برید و غروب برگردید؟؟؟؟

    ما هم قبول کردیم و خداحافظی کرذیم، به همسرم گفتم خب حالا واسه استراحت کجا بریم ، کجا نربم، همسرم گفت ، یه جایی رو سراغ دارم بریم، یه آب چشمه ای هست و درختی ، تا اینکه هدایت شدم به مسیری که همسرم گفت، اونجا استراحت و آب تنی کردن و منم به صدای طبیعت گوش می کردم چون خیلی بهم حال می داد، تا اینکه بالاخره غروب شد و ما طبق قرار رفتم که داخل خونه بریم ، رسیدیم ، همین وسایل ساده که داشتیم رو پایین کردیم ، و مستقر شدیم . امروز چند روز ه که از مهاجرت ما به این شهر جدید میگذره، و من همچنان با خدای خود دارم جلو و جلو تر میروم…..

    آره استاد ایمانی که عمل می‌آورد ایمان نیست، من دوست دارم بارها و بارها این جمله رو تکرار کنم ….

    این فایل درس هابی رو بهم داد که منو در برابر عمل انجام شده قرار داد.چقدررررررر شیرین ه که آدم همه چی رو رها کند و همراه خدا شود تا به سعادت برسد.خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که حجت رو بر من تمام می کنی، چون خودت در قرآن گفتی که من حجت رو بر بندگان تمام می کنم اما هیچ اجباری نیست که قبول کنم یا نکن

    استاد متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم از وصل شدن ت به خدا ، به رب، به قدرت جهان هستی

    خدایا کمکم کن که تنها تو رو بپرستم و تنها از تو یاری بجویم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1965 روز

    ردپای👣👣هفتادویکم👍

    به نام مهربان پرودگارباسخاوتم که منوبه این سایت توحیدی هدایت کردتا هرروز این آگاهی های بهشتی رو نوش جان کنم

    سپاسگزاری میکنم ازاستادعباسمنش عزیزم که خوب زندگی کردوداره کمک میکنه که دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشه

    من این فایل ازشمندرو قبلا هم گوش کرده بودم امااصلا برداشت امروز رو نداشتم چون اون زمان به این اندازه متعهدبه گوش کردن هرروز این آگاهی هاوهمینطور بکاربستنشون درلحظه های زندگیم نبودم

    من متوجه نمیشدم که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است یعنی چی🙃🙈

    مثل اون دوستمون که استاد درفایل راجب کامنتشون خوندن، دوست داشتم قوانین جهان هستی مطابق چهارچوب ذهن من تغییر کنه ،نه اینکه من قوانین رو درک کنم وبااون هماهنگ شم

    حالا که کمی مدارم بالاتررفته میبینم که اشتیاقی عجیب درمن ایجاد شده برای انجام کاروهدفم

    اشتیاقی که استادازش صحبت میکنن ومن باخودم میگفتم آخه میخواد ازکجابیاد؟؟؟

    حالا با وفادارموندن به اصولم وموندن دراین سایت وتغذیه بااین آگاهی ها،الهامات وانگیزه ها واقدامات از درودیوار سرازیرشدن به زندگیم

    ومن ازاستادیادگرفتم که به محض الهام شدن،برموانجامشون بدم

    توخودپای درراه بنه وهیچ مَپُرس

    خود راه بگویدت که چون باید کرد

    تو به اندازه سختی هایی که تحمل می کنی موفقیت کسب نمی‌کنی بلکه باورهات تعیین کننده مسیری هستند که برای رسیدن به خواسته ها طی می کنی

    باورهای قدرتمند کننده مساوی است با مسیر صاف و هموار

    و باورهای محدود کننده مسیر پر از سختی و مشکل را برایت رقم خواهد زد

    باید باورهای قدرتمندکننده ی هماهنگ باقوانین جهان هستی رو ساخت بایدبا قدرت ادامه داد باید کم نیاورد باید ادامه داد بایدازمسیرلذت بردباید پراز احساس خوب بود ودراین احساس موند باید ذهن رو کنترل کرد

    اونوقته که خداوند پاسخ میده اونوقت که قوانین جواب میده اونوقت که اشک شوق ازچشمات جاری میشه وتودلت میگی شد،قانون جواب داد…

    من موفق شدم💪💪💪

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    هێژا مەهتابی گفته:
    مدت عضویت: 3301 روز

    به نام خدای مهربان من هێژا مەهتابی هستم و سپاس گذار خدا هستم که منو به این مسیر بهشتی هدایت کرد تا نهایت لذت رو ببرم

    همیشه دوست دارم با نتیجه صحبت کنم

    من امسال خانواده ام تصمیم گرفتن از تهران برن شهرستان چون پدرم بازنشسته شده بود اما من باور کرده بودم توی تهران به موفقعیت های خیلی بزرگی میرسم همیشه از کودکی اینو تصور میکردم نمیدونم کی اینو توی ذهنم کاشته بود که فلانی و فلانی و فلانی رفتن تهران چقدر موفق شدن و فلان و بهمان این از کودکی در ذهن من شکل گرفت و من حاضر بودم بمیرم اما این شهر رو ترک نکنم ترک کردن این شهر به معنای در هم شکستن رویاهام بود وقتی خیلی خیلی مصمم به خانواده ام گفتم من اونجا نمیام واقعا به معنای واقعی کلمه گفتم هر اتفاقی افتاد از این جا دست نمیکشم و مرتب فایل های توحیدی استاد یا اونجا توی قدم نهم گفت تهدید به مرگش کردن اما باز ادامه داده راهو

    به خودم گفتم هیژا ببین اینجاست باید نشون بدی ایمان داری یا حرف مفت میزنی با خودم عهد کردم حتی اگه تنها مردم اینجا بر نمیگردم در راه خواسته ها مردن خیلی افتخار آمیز تر از بزدلانه زندگی کردنه واقعا یکی دوماه اول سخت بود منی که عادت به غذاهای خوشمزه مادر کرده بودم باید از بیرون غذا میخریدم یا غذاهای ساده درست کنم خونه من پاش وایسادم نتیجه اش شد کلی لوازم منزل هدیه گرفتم از خانواده فرش لباسشویی میز نو کامپیتر کلی چیز دیگه فقط یک یخچال رو باید هزینه میکردم میخریدم و خدا رو شکر خداوند برام ردیفش کرد جالب اینجاست اون محله ای که از چند سال پیش همیشه دوست داشتم اونجا خونه بخرم و زندگی کنم همیشه میرفتم توی خیابون هاش و ذوق میکردم و تحسین میکردم آپارتمان ها رو خیابون بندی های استاندارد و تمیز و بزرگ رو و اونجا اجاره کردم یک واحد خونه رو تازه رهن رو خداوند جور کرد فقط یک مقداری از اجاره رو میدم همیشه به خودم یادآوری میکنم ببین یکذره شجاعت به خرج دادی این همه نتیجه گرفتی یک قدم به سمت خدا رفتی خدا هزار قدم به سمتت اومد واقعا اگه شجاعت وایسادن پای رویاهامونو داشته باشم خداوند پاسخ میده من گفتم هر اتفاقی افتاد عقب نشینی نمیکنم و البته فایل شانزده مصاحبه با استاد خیلی توی این زمینه بهم کمک کرد فایل های استاد اون وجود خدایی منو بیدار میکنه و شجاعت رفتن توی دل مسئله ها رو میده بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مرتضی گفته:
    مدت عضویت: 1855 روز

    سلام و صد سلام خدمت همه عزیزان دلم و خصوصا استاد عباسمنش گرامی

    امروز ساعت ۴ عصر بود که رفتم ناهار بخورم کسی خونه مون نبود گفتم در حینی که دارم ناهار میخورم یکی از فایلای استاد رو ببینم رفتم فلشو برداشتم زدم به تلویزیون.(باور کنید اصلا نمیدونستم توی این فلش فایل استاد هست یا نه ولی گفتم حالا بزار ببینیم) توی یکی از پوشه ها ۴ تا فایل استاد بود که شانسی یکیش رو انتخاب کردم ( همین فایلو)

    نیت من این بود که ناهارم که تموم شد برم به کارام برسم و فایلو فقط همین ۱۰-۱۵ دقیقه اولشو ببینم .

    این فایلو پارسال دیده بودم …

    استاد شروع کردن در مورد اینکه بها چیزی رو پرداختن… دیدم ناهارم تموم شد هی خواستم بلند بشم دوباره گفتم بشین سر جات🙂 بخدا باور نمیکنید این فایل به مدت ۱:۱۵ منو میخکوب کرد روی زمین ،اصلااا همه چیز یادم رفت فقط و فقططط داشتم به حرفای استاد گوش میکردم با دل و جون . نمیدونم بخدا چرا انقدر استاد حرفاشون آدمو جذب خودش میکنه مثل یه آهنربا . یاد حرف استاد افتادم که میگفتن همه میگن که من تاثیرگذارم و خودم هم اینو میدونم چون به آنچه که میگم عمل میکنم و حرفایی که میزنم فقط زبونی نیست برخواسته از عمق وجودمه واقعااا هم همینه.

    این فایل حرفای زیادی داره برا گفتن شاید ۵۰ بار دیدنش هم کم باشه از بس کیف میده به آدم .

    اونجایی که استاد داستان مهاجرت خودشون رو به تهران میگفتن من اونجا از خودبی خود شده بودم هر لحظش داشتم تحسین میکردم ایشون رو تحسین میکردم این جسارت و ایمااان واقعی رو . بخدا خیلی موقعا میشه با دیدن این فایلا و جسارتهای استاد،من به خودم میگم من هنوز معنای واقعی ایمان رو نفهمیدم هنوز خدای خودم رو نشناختم با اینکه ادعا دارم که من فلانم و بهمان

    این چه جور ایمانیه که یک انسان شهر خودش (قم) رو ول کنه با اینکه اوضاع و شرایط عاالیه ویدئو کلوپ گرفته و همه آرزوشونه که اینحور شغلی داشته باشن ولی میزاره میره یه شهر غریب اونجا کارگری میکنه ….

    دوباره بعد از همه اینها تازه یکم داره اوضاع بهتر میشه یکم داره اوضاع استیبل میشه دوباره استاد تصمیم میگیره مهاجرت کنه با دستتتت خالی با زن و دوتابچه ۳ ساله و ۳ ماههههه ، بدون اینکه حتی قبلا رفته باشه تهران به قول خودشون حتی میدون ولیعصر تهران رو بلد نبودن بدون پول و سرمایه خاصی خونه شون رو که وسایلش رو به گفته خودشون ۸ سال جون کندن تا جمع کنن یه شبه میبخشن به یه زوج جوون و خودشون دست خالی و بدون هیچ دانش قبلی بدون اینکه کسی منتظرشون باشه بدون اینکه بدونن چی قراره بشه بدون آگاهی از آینده میرن به یه شهرر غریب. واقعااا زبونم بند اومده حتی تصورشم سخته خود من واقعا برام سخته دل کندن از خونه و محله و شعر و خانواده … و با دیدن اینجور آدمایی اصلاا مخم سوت میکشه که ببین یه چقدر یه نفر ایمان داره چقدر جسارت داره اگه این، که با دست خالی و با زن و بچه بدون هیچ گونه آگاهی از آینده که چی قراره بشه بلندشی بری به یه شهردیگه ، اسمش ایماااان نیست پس چیه!؟؟؟!!!!

    اونجاش که استاد میگفتن که حتی توی اون جایی که سکونت داشتن یه دونه ماهیتابه هم نداشتن برا اینکه برن غذا درست کنن و رفتن قرض گرفتن ، اونجا دیگه اشکم دراومد اونجا دیگه نتونستم تحمل کنم و دیدم اشک داره از چشمم جاری میشه یهوییی و از سر شوق و ذوق ، که ببین چقدر میتونه یک انسان زندگیش تغییر کنه چقدر میتونه همه چی زیر و رو بشه به تمام معنا وقتی که باورهای ادم تغییر میکنه وقتی که ایمان واقعی پیدا میکنه به خدا و دستانش

    و توی تک تک ثانیه ها داشتم استادو تحسین میکردم بابت این شجاعت و جسارت

    یهجورایی احساس میکردم که سبک شدم احساس میکردم که نیاز داشتم یه فردی همون لحظه وقت ناهار این حرفا رو بهم بزنه و استاد دستان و نشونه خداوند هست در زندگی من . خدایا سپاسگزارم ازت بابت خلق انسانهایی چون سید حسین عباسمنش که مسیر واقعی توحید و توکل به خودت رو به آدم نشون میدن ‌ خدایا از صمیم قلب ممنونم ازت که منو لایق دونستی که این حرفا رو بشنوم خیلیا حتی لیاقت و موهبت این رو هم ندارن که این حرفا حتی از بغلشون رد بشه . ممنونم خدا بابت خلقت گوش و زبان و صدا بابت این توانایی برقراری ارتباط . خدا رو شکر که الان هستم و زنده ام و خدا رو شاکرم که منو توی این عصر آفریده که حتی میتونم به سخنان یه فردی توی آمریکا اینجا توی ایران گوش بدم و حدااااااقل لذت ببرم .

    این فایل واقعااا نکات آموزنده و زیادی داره که فکر کنم یه چند تا کتاب میشه در مورد هر یک از مطالب و موضوعاتش نوشت .

    من خودم انسان خیلیی جسوری نیستم و اینو میدونم ولی با دیدن انسان‌هایی چون استاد ترغیب میشم که منم میتونم شجاع باشم منم میتونم کارهای بزرگ و خارج از تصوری انجام بدم منم میتونم پا روی ترسام بزارم و به پیش برم و یه روزی میرسه استاد که میام پیششتون و میگم منم تونستم …

    خدایا شکررت، سپاس همین

    در پناه الله یکتا باشید.

    خدایا جسارتی به من بده که تا حالا به هیچ کس ندادی ایمانی به من بده که حتی بدترین اتفاقات هم نتونه ذره ای از ایمان منو نسبت به تو کم کنه. 🙌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    شیما کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 1043 روز

    سلام استاد وقت بخیر

    دارم فایل های مصاحبه رو یکی یکی گوش میدم چقد عالین چقد عالین واقعا این مصاحبه ها خودشون یه دوره محسوب میشن که ادم کلی ازشون درس میگیره و حالش خوب میشه

    واقعا ممنونم که اینها رو رایگان در اختیارمون قرار دادین هرروز مشتاقانه چند قسمتشو میبینم و تصمیم دارم وقتی تموم شد از اول چندین و چندبار ببینم و نوت برداری کنم ازشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1505 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    روز 71 ام و تعهد من!!

    میخوام بگم من تا به اینجای سفرنامه،اصلا چیزی نفهمیده بود انگاری

    خدا چجوریه

    نتایج یعنی چی

    خواسته یعنی چی

    باور و فرکانس!

    دوسه روزه ،نمیدونم چجوری هدابت شدم به قسمت راهکارا

    و مقاله ها و پاسخ استاد رو مطالعه کردم

    همزمان کتاب (چگونه فکر خدارو بخوانیم)

    یه ذره اما خبلیییی بیشتر از قبل،داستان جهانو تازه فهمیدم

    من هزارو یبار همه جا از استاد شنیدم سیستمی بودنه جهانو خدارو

    ولی الان تونستم یه ذره بفهمم چی به چیه

    اونم بخاطر همین سفرنامه و فایلاها و دوره هاست که الان به این درک(خیلی خیلی کم)فهمیدم

    انقدر این جمله ها رو شنیدم انقدر تکرار تکرار که تازه اون بتنه سنگی ترک برداشته و ی نوری تابید

    امروز توی ستاره قطبی اینجوری نوشتم

    ای انرژیه پر از نعمت و ثروت!من از جنس توام و فقط با فرکانسمه‌که‌امروزو میسازم و تو خواسته های منو ،متناسب با باورهام از مداری که هستم ،از انرژیت به شکل:،ادمهای خوب،نعمت و…وارد زندگیم میکنی

    امروز هر بار که یادم میفتاد،این سیستمو هی تکرار میکردم تا یادم نره چجوریه

    من تا الان چی مینوشتم از زندگیم و کامنتام توی این سفرنامه؟؟؟

    هرجور که فکر میکنم خدارو انسانگونه دیده بودم

    حتی الان حس میکنم درسته با لغات و‌کلمه ها،از خدا نوشتم اما با احساس اینکه خدا عاطفه داره

    وقتی میگم انرژیه پر از ثروتو نعمت،بهتر درک‌میکنم

    حتی برای اینک بخوام اسمه خدارو ازش بگیرم،بخاطر باورهای اشتباه احساس ترسو گناه بهم دست میده

    در صورتی که اصلاااااا خدا نیس ک منو داره عذاب میده یا چه میدونم مجازات میکنه

    بلکه دقیقا اون منم که با باورام،قسمت های دردناکه این مکانیزم سیستمو برای خودم جذب میکنم

    وگرنه این انرژی مطلق،مدار ثروتو نعمته

    —————

    در دنیایی که نه گذشته را میشناسد و نه اینده را،سیستم فقط زمان «اکنون » را میشناسدو فقط با فرکانس های غالبه لحظه ی «اکنون» کار میکند

    —————-

    خداوند یک انرژی است که تو با ذهنت(افکار غالب ذهنت-توجه های غالب ذهنت) به ان شکل بدهی

    تو یک خالق هستی و تجربه ی پروسه خلق،برایت با ارزش تر از حفظ داشته هایت است که قبلا خلق کرده ای و چسبیدن به انها تورو از تجربه خواسته های بعدی باز میدارد

    ——-

    با درک سر سوزنه این سیستم، امروز که ی جور دیگ نوشتم خواسته هامو،البته اول اون جمله ک گفتم و بعد نوشتن باورام ،اصلا انگار برام قابل درک تر شده که باورا یعنی چی

    قبلا بدونه اینک بدونم یا متوجه باشم،خیلی انگار قلبم باورش نشده بود ک باور داره کار میکنه و انگار جدیش نگرفته بودم

    اما لفظا هی کلماتو تکرار میکردم

    قبلا ک میگم،منظورم همین سه روز قبله ها!!!

    امروز هربار ک یاد خواسته هام میفتم،یه جور متفاوت بهشون فکر میکنم

    انگاری قلبم،ارامش پیدا کرده بعد از همین درکه یذره ی سیستم

    890هزارتومان ،از جایی ک فکرشون نمیکنم پول اومد حسابم

    غذا رایگان بدونه زحمت حتی پخت،مهمون شدم هم نهار هم شام

    دستای خدا امروز چندتا فایل برام پیدا کردن که مناسب باشگاهی ک میخوام باشه

    کلی با داداشامو بچه هاش رقصیدیمو خندیدیم

    شاید دیروزم این اتفاقا میفتاد

    نمیدونم اما احساسم امروز فرق داشت

    نمیدونم بخاطر درک یکمیه این سیستمه

    یا اینک ته باورهای دیروزم،به خالصیه امروز نبوده و همچنان عوامل بیرونو این‌چیزارو دلیل میدونستم

    اصلا نمیدونم چی بگم

    اما امروز یه مدلیم! ذهنم ی لحظه ام از مرور این جمله که انرژی نعمتو ثروت،بما که از جنس باورو فرکانس بااهاش مرتبطیم،میبخشه و‌میفرسته

    ارامشم بیشتره

    اصلا به جمله بندیم دقت نکردم

    فقط خواستم بنویسم تا ثبت بشه امروز تازه شروع کاره منه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: