مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف
سوال:
اگر ساختن باورهای هماهنگ با خواسته تنها عامل لازم برای تحقق خواسته است، آیا ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره خواسته، ما را از اقدامات عملی در راستای آن خواسته بی نیاز می کند؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این فایل توضیح داده اند
- مفهوم هم مداری با خواسته؛
- اولین قدم موثر در راستای هدف؛
- تفاوت قدم برداشتن در راستای خواسته با “تقلا کردن”
- مفهوم تلاش در راستای خواسته؛
- ارتباط “ایمان + عمل صالح” با “باورهای قدرتمند کننده ساختن + قدم برداشتن در راستای آن باورها”
- بهای رسیدن به خواسته؛
- باورهای هماهنگ با خواسته = اقدامات هماهنگ با خواسته؛
- ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است = قدم برداشتن در مسیر باورها؛
- ایمان و عمل صالح در قرآن با هم است. عمل صالح یعنی ” اقدامات لازم در مسیر خواسته “
- تنها افرادی که ایمان و عمل صالح دارند، مشمول وعده لاخوف علیهم و لا یحزنون (نه ترسی دارند و نه غمی) می شوند؛
- استعداد مهم نیست، ایمان، باور، توکل و جسارت مهم است؛
- هرگز امکان ندارد مسیر نادرست شما را به نتایج پایدار برساند این یک قانون است؛
- باورهایی برای چیدن میوه های تضادها؛
تمرین برای دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”:
به خواسته ای که در حال حاضر بیشتر از هر چیز دوست داری به آن برسی فکر کن. سپس لیستی آماده کن درباره اینکه: چه بهایی حاضری برای تحقق این خواسته بپردازی؟
این بها می تواند شامل چنین مواردی باشد:
صرف زمان و تمرکز؛ تصحیح رفتارها و عادت ها؛ ایجاد و بهبود مهارت های لازم در راستای آن خواسته؛ غلبه بر ترس هایی که مانع از برداشتن بعضی قدم ها می شود؛ خارج شدن از دایره راحتی و امنیت؛ کار کردن روی باورها و ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته؛ شناسایی ترمزهای ذهنی در برابر آن خواسته و تمرکز بر اصلاح آنها به کمک ابزار منطق؛ حذف عوامل حواس پرتی درباره تمرکز بر آن خواسته؛ ایجاد محیط ایزوله برای تمرکز بیشتر بر خواسته و …
وقتی این لیست را آماده کردید، آیتم های آن را اولویت بندی کنید. سپس، هر روز یک قدم هر چند کوچک در راستای این لیست به ترتیب اولویت بردارید.
یک کلید بسیار مهم:
لیسی که در این راستا آماده می کنید، «سمت شما» درباره تحقق آنچه است که در حال حاضر بیشتر از هر چیز میخواهید آن را داشته باشید. آیتم های این لیست، همان اعمال صالحی هستند که لازم است با ایمان در این مسیر انجام دهید. اگر خود را متعهد به حرکت در مسیر این لیست کنید، مرتباً با این لیست مرتبا در تماس باشید و این آیتم ها را مرور کنید، به خاطر این جنس از تمرکز ایده های حرکتی در راستای تحقق خواسته به شما گفته می شود. یعنی الهاماتی درباره اقدامات عملی لازم برای تحقق خواسته دریافت می کنید. زیرا خداوند همواره سمت خودش را انجام می دهد.
مجموع اقدامات عملی ای که با ایمان در راستای خواسته خود در این فرایند انجام می دهید، گنجایش ظرف وجود شما را به اندازه ای رشد می دهد که آماده ی دریافت آن خواسته می شوید. این مفهوم دقیق هم فرکانس شدن با خواسته و مهاجرت به مدار خواسته است.
پیشنهاد: می توانید از خلال توضیحات استاد عباس منش در این فایل، برای تهیه این لیست ایده بگیرید. بنابراین به منظور ایده گرفتن برای تهیه این لیست، یک بار دیگر، توضیحات استاد در این فایل را بشنوید و نکته برداری کنید.
از خلال توضیحات استاد عباس منش در این فایل به خوبی می توانید هم باورهای توحیدی استاد عباس منش درباره رشد کسب و کار شخصی ایشان را بشناسید و هم اعمال صالحی که ایشان در طی این سالها در این راستا برداشته اند و همچنان در این مسیر حرکت می کنند.
نتیجه ای که شما در زندگی استاد عباس منش می بینید، خروجی این فرایند مستمر از اجرای ایمان + عمل صالح است.
منتظر خواندن تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر:
جلسه 6 از قدم دهم | دوره 12 قدم (توضیح مفهوم ایمان و عمل صالح در قرآن)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف253MB49 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف48MB49 دقیقه
سلام خدای خوب من.
استاد خوبین
خانم شایسته خوبین
خدایا شکرت که تو این مسیرم
خدایا شکرت که برام برنامه ی گام به گام رو توسط دستانت طراحی کردی که من تو این مسیر بیشتر لذت ببرم و ساده تر کنترل ذهن کنم
مرسی خدا جونم.
خدا رو شکر می کنم که منم دارم ایمان و عمل صالح انجام میدم ، از وقتی که از اون روستایی که قبلاً زندگی می کردم با عشق ، با لذت، و کلی تجربه کسب کردم برای زندگی بهتر ، اومدم اینجا و در این مکان جدید دارم با استفاده از اون تضاد هابی که اونجا داشتم واسه خودم پله ها درست کردم و می کنم برای پیشرفت بیشتر ، معنی زندگی رو دارم حس می کنم.
اون روزی که با تمام وجودم از ربم خواستم و او هم پازل و برام عالی چید فقط کافی بود بلند شم، و حرکت کنم.
من رو خدا حساب کردم و بلند شدم بدون هیچی، اومدم اینجا ، الان دارم می بینم که چقدر نعمت ها، رحمت ها، وارد زندگی میشه، اینها همش به خاطر ایمان ست و عمل صالح…
عمل صالح این نیست که من رو به قبله بایستم،و به سری چیزها رو تکرار کنم و هم و راست بشم.
عمل صالح این نیست که من با چادر خودم طوری بپوشونم که بگم من لیاقت چادر زهرا و دارم.
عمل صالح این نیست که روزها روزه بگیرم و شب ها تا صبح کلماتی رو تکرار کنم.
نه هرگز…
عمل صالح اینه که حواسم به کانون توجه م باشه، زیبایی یه گل تو طبیعت و ببینم.
عمل صالح اینه طول روز شادی کنم وقتی ذهن م میگه تو ناهار هیچی نداری بخوری و جواب بچههات و چی می خوای بدی ، منم بگم خدا هست .
عمل صالح اینه که وقتی یکی از نزدیکانم، تهدیدم می کنه که تو باید هر چی من گفتم بگی چشم، هر جوری گفتم زندگی کتی، هر وقت گفتم مهمونی بری،و.و.و
اما من هرگز قبول نکنم و اینو تضاد، ناخواسته، نازیبایی ببینم، و کنترل ذهن کنم شادی کنم از داشته هام لذت ببرم، با خدا حرف بزنم و بگم خداوند قدرت بالای همه هست .
آره عباس منش عمل صالح کرد، جواب داد، و داره هر روز مزه ی شیرین، زندگی با خدا رو میچشه، و دوست داره منم این شیرینی رو بچشم، زندگی کنم.
خداست که تا حالا همه چی برام شده
خداست که تا به حال همه کس برام شده.
خداست که پول نداشتم اما دوچرخه شد واسه پسرم.
خداست که پول نداشتم اما خونه ی گرم، راحت، با بهترین امکانات شد واسه من.
خداست که بچهها همه مستقل برای خودشون ، انتخاب می کنند و طعم خوش زندگی و هر روز دارند حس می کنند، لمس می کنند، با تمام وجود شون درک می کنند، شادی ها، زیبایی ها، و حتی تضادها ، ناخواسته ها،
خدای من متشکرم که هر وقت یادم میاد قبلاً چطور زندگی می کردم، و آلان چگونه دارم زندگی می کنم هزاران بار شکرت و میگم.
عمل صالح اینه که از روزی هدایت شدم به تولید محصولات خانگی، فقط هر لحظه که بخوام تهیه کنم ، اول از خودم سوال می کنم فاطمه جان تو چه مزه ای، دوست داری، با چه کیفیتی، .
وقتی به جواب می رسم اونوقت با جون و دل تک تک وسایل و خرید می کنم و محصول م، تولید میشه و آماده برای فروش
عمل صالح اینه که من فقط تو زندگیم هر لحظه عشق باشه، شادی باشه، و از هر اتفاقی درس ها و تجربه ها.
من این خدا رو دوست دارم
من با این خدا عشق می کنم.
من این ایمان و دوست دارم.
من این عمل صالح و دوست دارم
من این زندگی و با تمام وجودم دوست دارم و عاشقانه بهش عشق رو بیشتر و بیشتر میدم.
خدایا شکرت تو این مسیرم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت که دل عباس منش و خانم شایسته و نرم می کنی و با من حرف میزنی، راهکار میدی.
خدایا مرسی
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و همهی دوستان این خانواده صمیمی یکتاپرستان
سلام به مریم جان
سفرنامه ۷۱
مصاحبه با استاد قسمت ۱۶
خدایا ازت می خوام که همراهم باشی در سفر امروز چون دوست دارم تو لحظه، لحظه های زندگی م باهام باشی ، تجربه ی زندگیم بهم بارها و بارها، یاد داده که بدون تو هیچ م…
چقدررررررر عالی بود استاد عزیزم،چقدررررر لذت بردم در کنار خدا و فرستاده ی خدا ، و این فایل دقیقا راه رو برام باز کرد و بهم گفت که باید عمل کنی و تنها زبان نیست که به هر طرف که می خوایی می چر خونی، باید به خدا نشون بدی ، باید بلند بشی، حالا که خوب گوش میدم ودقت می کنم یاد نشونه های زندگیم می افتم، مخصوصا این فایل های توحیدی که هم بهم درس میدم هم عمل….
من چند روزی ه که مهاجرت کردم به سومین مکان …
ماجرا از اینجا شروع شد که::::::
چند روز بود که خییییییییلی نشونه برام می اومد که باید مهاجرت کنی، ولی دو دل بودن و به خدا گفتم که خدایا نشونه های قوی تر بهم بده که مطمئن بشم، تا اینکه اومد و اومد… و نشونه ی پر قدرت دگه ای که منو مطمئن کرد، توسط یکی از نزدیکان م بود که تو یه بحث خانوادگی به طور خییییییییلی جدی گفت که باید از اینجا بری ، تو اینجا با این اوضاع خراب واسه چی نشستی، در صورتی که اونجا همه چی آماده س، درآمد عالی، آرامش ، شادی، و …
اون روز خدا بهم محکم و با نهیب گفت که مدار تو عوض شده باید بلند بشی، اما من چون آموزش می رفتم واسه مهارت ، و از طرفی هم جا به جایی وسایل برام کار پر زحمتی بود ، به ندای ❤️ قلب گوش نمی دادم و ذهن تمام افسار رو به دست گرفته بود و داشت منو می برد به بدبختی، ولی از خدا خواستم که کمکم کنه، بیدارم کنه ، هدایتم کنه ینی همین جمله ای که استاد میگن، ایمانی که عمل همراهش نباشه ایمان نیست.
من بلند شدم تمام وسایل که داشتم رو از خودم رها کردم، ینی همین غل وزنجیرهایی که ما ، تو زندگی به خودمون می بندیم و خودمون رو رها نمی کنیم…
بلاخره تصمیم نهایی رو گرفتم، همه رو رها کردم پله خودم گفتم مگه همون کسی نیستی که وغ پرندها رو تو آسمون می دید می گفت ، خدایا منم می خوام مثل اینها آزاد و رها باشم پس چی شد، خودتو برده ی چند قاشق وبشقاب کردی، مگه قراره اینا تو سعادتمند کنند، پاشو خودتو جمع و جور کن مگه چهار ماه پیش که تو به زادگاه ت اومدی پول داشتی، مگه درآمد داشتی، یادت رفته تو حتی پول یه نون هم نداشتی ، کرایه اتوبوس خط واحد رو هم نداشتی و پیاده اونم تو گرمای عصر از خونه میزدی بیرون و به کار و زندگی ت می رسیدی، فاطمه جان تو اون روزا توکل کردی و وحی خدا رو شنیدی و دل به دریا زدی ، همه چی رو خلق کردی حالت رو خوب کردی ، همش رو ذهنت کار کردی شب و روز کارت این بود و با خدا با اشک حرف میزدی می گفتی می خوام ابراهیم ت باشم، و اینقدرررررررر رو خودت کار کردی، که همهی آدم ها در خدمت تو بودن، پول فراوان به خونه ت اومد، حتی چند برابر پول تونی که نداشتی، پول تاکسی دربست وارد زندگی ت شد که حتی پول اتوبوس خط واحد رو نداشتی ، خب اینا چی ان، مگه غیر از اینکه همه چی رو به خدا سپردی و بی خیال چاله چوله های زندگی ت شدی، و گفتی من باید رو خودم کار کنم چون چیز های مهمتری تو زندگیم هست که باید بهشون برسم، آره استاد ایمانی که عمل میآورد ایمان نیست، من رها کردم همه چی رو وبا چهارتا قاشق وبشقاب و چهار تا بالش دو تا پتو بلند شدم اومدم و مهاجرت کردم به اون شهری که خدا گفت اومدم نه جایی رو داشتم نه آشنایی و نه دوستی فقط خدا بود فقط خدا بود خدا بود خدا….
ایمان داشتم که خداوند برام کافی ه، وقتی نزدیک شهر شدم خدای درونم گفت که فاطمه جان یادت ه دو سال پیش تو همین شهر اومدی و مستاجر یه خونواده ای شدی که چقدررررر آدم های خوبی بودن ، این بار بازم برو شاید جای خالی داشته باشن که بهتون بدن، ساعت ۳_۲ عصر بود که ما پس از مسافتی طولانی که ۲۴ ساعت سفر ما به طول انجامید، رسیدیم مقصد، و به همسرم گفتم بریم همون محله ی دو سال پیش، اول مخالفت کرد ولی با اسرار من قبول کرد و ما به اون محله رسیدیم . زنگ خونه رو زدم، آقای صابخونه اومد دم در، سلام و احوالپرسی کردیم و ما روشناخت و تعجب کرد که اینجا چه می کنیم، بعد از خونه سوال کردم، ایشون گفتن آره خالی ه ولی کمی بهم ریخته هست میشه برید و غروب برگردید؟؟؟؟
ما هم قبول کردیم و خداحافظی کرذیم، به همسرم گفتم خب حالا واسه استراحت کجا بریم ، کجا نربم، همسرم گفت ، یه جایی رو سراغ دارم بریم، یه آب چشمه ای هست و درختی ، تا اینکه هدایت شدم به مسیری که همسرم گفت، اونجا استراحت و آب تنی کردن و منم به صدای طبیعت گوش می کردم چون خیلی بهم حال می داد، تا اینکه بالاخره غروب شد و ما طبق قرار رفتم که داخل خونه بریم ، رسیدیم ، همین وسایل ساده که داشتیم رو پایین کردیم ، و مستقر شدیم . امروز چند روز ه که از مهاجرت ما به این شهر جدید میگذره، و من همچنان با خدای خود دارم جلو و جلو تر میروم…..
آره استاد ایمانی که عمل میآورد ایمان نیست، من دوست دارم بارها و بارها این جمله رو تکرار کنم ….
این فایل درس هابی رو بهم داد که منو در برابر عمل انجام شده قرار داد.چقدررررررر شیرین ه که آدم همه چی رو رها کند و همراه خدا شود تا به سعادت برسد.خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که حجت رو بر من تمام می کنی، چون خودت در قرآن گفتی که من حجت رو بر بندگان تمام می کنم اما هیچ اجباری نیست که قبول کنم یا نکن
استاد متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم از وصل شدن ت به خدا ، به رب، به قدرت جهان هستی
خدایا کمکم کن که تنها تو رو بپرستم و تنها از تو یاری بجویم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیزم و همهی دوستان این خانواده صمیمی یکتاپرستان
سلام به مریم جان
سفرنامه ۷۱
مصاحبه با استاد قسمت ۱۶
خدایا ازت می خوام که همراهم باشی در سفر امروز چون دوست دارم تو لحظه، لحظه های زندگی م باهام باشی ، تجربه ی زندگیم بهم بارها و بارها، یاد داده که بدون تو هیچ م…
چقدررررررر عالی بود استاد عزیزم،چقدررررر لذت بردم در کنار خدا و فرستاده ی خدا ، و این فایل دقیقا راه رو برام باز کرد و بهم گفت که باید عمل کنی و تنها زبان نیست که به هر طرف که می خوایی می چر خونی، باید به خدا نشون بدی ، باید بلند بشی، حالا که خوب گوش میدم ودقت می کنم یاد نشونه های زندگیم می افتم، مخصوصا این فایل های توحیدی که هم بهم درس میدم هم عمل….
من چند روزی ه که مهاجرت کردم به سومین مکان …
ماجرا از اینجا شروع شد که::::::
چند روز بود که خییییییییلی نشونه برام می اومد که باید مهاجرت کنی، ولی دو دل بودن و به خدا گفتم که خدایا نشونه های قوی تر بهم بده که مطمئن بشم، تا اینکه اومد و اومد… و نشونه ی پر قدرت دگه ای که منو مطمئن کرد، توسط یکی از نزدیکان م بود که تو یه بحث خانوادگی به طور خییییییییلی جدی گفت که باید از اینجا بری ، تو اینجا با این اوضاع خراب واسه چی نشستی، در صورتی که اونجا همه چی آماده س، درآمد عالی، آرامش ، شادی، و …
اون روز خدا بهم محکم و با نهیب گفت که مدار تو عوض شده باید بلند بشی، اما من چون آموزش می رفتم واسه مهارت ، و از طرفی هم جا به جایی وسایل برام کار پر زحمتی بود ، به ندای ❤️ قلب گوش نمی دادم و ذهن تمام افسار رو به دست گرفته بود و داشت منو می برد به بدبختی، ولی از خدا خواستم که کمکم کنه، بیدارم کنه ، هدایتم کنه ینی همین جمله ای که استاد میگن، ایمانی که عمل همراهش نباشه ایمان نیست.
من بلند شدم تمام وسایل که داشتم رو از خودم رها کردم، ینی همین غل وزنجیرهایی که ما ، تو زندگی به خودمون می بندیم و خودمون رو رها نمی کنیم…
بلاخره تصمیم نهایی رو گرفتم، همه رو رها کردم پله خودم گفتم مگه همون کسی نیستی که وغ پرندها رو تو آسمون می دید می گفت ، خدایا منم می خوام مثل اینها آزاد و رها باشم پس چی شد، خودتو برده ی چند قاشق وبشقاب کردی، مگه قراره اینا تو سعادتمند کنند، پاشو خودتو جمع و جور کن مگه چهار ماه پیش که تو به زادگاه ت اومدی پول داشتی، مگه درآمد داشتی، یادت رفته تو حتی پول یه نون هم نداشتی ، کرایه اتوبوس خط واحد رو هم نداشتی و پیاده اونم تو گرمای عصر از خونه میزدی بیرون و به کار و زندگی ت می رسیدی، فاطمه جان تو اون روزا توکل کردی و وحی خدا رو شنیدی و دل به دریا زدی ، همه چی رو خلق کردی حالت رو خوب کردی ، همش رو ذهنت کار کردی شب و روز کارت این بود و با خدا با اشک حرف میزدی می گفتی می خوام ابراهیم ت باشم، و اینقدرررررررر رو خودت کار کردی، که همهی آدم ها در خدمت تو بودن، پول فراوان به خونه ت اومد، حتی چند برابر پول تونی که نداشتی، پول تاکسی دربست وارد زندگی ت شد که حتی پول اتوبوس خط واحد رو نداشتی ، خب اینا چی ان، مگه غیر از اینکه همه چی رو به خدا سپردی و بی خیال چاله چوله های زندگی ت شدی، و گفتی من باید رو خودم کار کنم چون چیز های مهمتری تو زندگیم هست که باید بهشون برسم، آره استاد ایمانی که عمل میآورد ایمان نیست، من رها کردم همه چی رو وبا چهارتا قاشق وبشقاب و چهار تا بالش دو تا پتو بلند شدم اومدم و مهاجرت کردم به اون شهری که خدا گفت اومدم نه جایی رو داشتم نه آشنایی و نه دوستی فقط خدا بود فقط خدا بود خدا بود خدا….
ایمان داشتم که خداوند برام کافی ه، وقتی نزدیک شهر شدم خدای درونم گفت که فاطمه جان یادت ه دو سال پیش تو همین شهر اومدی و مستاجر یه خونواده ای شدی که چقدررررر آدم های خوبی بودن ، این بار بازم برو شاید جای خالی داشته باشن که بهتون بدن، ساعت ۳_۲ عصر بود که ما پس از مسافتی طولانی که ۲۴ ساعت سفر ما به طول انجامید، رسیدیم مقصد، و به همسرم گفتم بریم همون محله ی دو سال پیش، اول مخالفت کرد ولی با اسرار من قبول کرد و ما به اون محله رسیدیم . زنگ خونه رو زدم، آقای صابخونه اومد دم در، سلام و احوالپرسی کردیم و ما روشناخت و تعجب کرد که اینجا چه می کنیم، بعد از خونه سوال کردم، ایشون گفتن آره خالی ه ولی کمی بهم ریخته هست میشه برید و غروب برگردید؟؟؟؟
ما هم قبول کردیم و خداحافظی کرذیم، به همسرم گفتم خب حالا واسه استراحت کجا بریم ، کجا نربم، همسرم گفت ، یه جایی رو سراغ دارم بریم، یه آب چشمه ای هست و درختی ، تا اینکه هدایت شدم به مسیری که همسرم گفت، اونجا استراحت و آب تنی کردن و منم به صدای طبیعت گوش می کردم چون خیلی بهم حال می داد، تا اینکه بالاخره غروب شد و ما طبق قرار رفتم که داخل خونه بریم ، رسیدیم ، همین وسایل ساده که داشتیم رو پایین کردیم ، و مستقر شدیم . امروز چند روز ه که از مهاجرت ما به این شهر جدید میگذره، و من همچنان با خدای خود دارم جلو و جلو تر میروم…..
آره استاد ایمانی که عمل میآورد ایمان نیست، من دوست دارم بارها و بارها این جمله رو تکرار کنم ….
این فایل درس هابی رو بهم داد که منو در برابر عمل انجام شده قرار داد.چقدررررررر شیرین ه که آدم همه چی رو رها کند و همراه خدا شود تا به سعادت برسد.خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که حجت رو بر من تمام می کنی، چون خودت در قرآن گفتی که من حجت رو بر بندگان تمام می کنم اما هیچ اجباری نیست که قبول کنم یا نکن
استاد متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم متشکرم از وصل شدن ت به خدا ، به رب، به قدرت جهان هستی
خدایا کمکم کن که تنها تو رو بپرستم و تنها از تو یاری بجویم
سلام الهه جان
امیدوارم که همیشه موفق باشید
ببخشید این دیدگاهم بود که اشتباهی به شما اومد
من می خواستم بهتون تبریک بگم که وارد مسیر یکتا پرستان شدین و اینطور که متوجه شدم زمان عضویت تون در سایت و این مسیر بهشتی بیشتر از من هست، چون خوب قانون رو درک کردید، و ازش لذت هم می برید و حواستون به ذهن و گمراه کردن های این ذهن هم هست، می خوام بگم منم از صبح که بلند میشم تا زمانی که می خوابم خییییییییلی حواسم به ورودیها هست، چون منم دارم از این مسیر لذت می برم و خییییییییلی تغییراتی وارد زندگیم کردم و به خدا وصل هستم، از خدا می خوام که همهی دوستان این خانواده صمیمی یکتاپرستان رو یک روزی همه باهم در کنار استاد زندگی ه بهشتی که واسه خودمون درست کردیم رو به استاد تعریف کنیم و همه شاد و با آرامش لذت ببریم و خدا بهمون احسنت، بگه و پاداش خویش و ناب ه مالش نصیب همهمون کنه، با تشکر از شما دوست عزیز.