مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف
سوال:
اگر ساختن باورهای هماهنگ با خواسته تنها عامل لازم برای تحقق خواسته است، آیا ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره خواسته، ما را از اقدامات عملی در راستای آن خواسته بی نیاز می کند؟
مفاهیمی که استاد عباس منش در این فایل توضیح داده اند
- مفهوم هم مداری با خواسته؛
- اولین قدم موثر در راستای هدف؛
- تفاوت قدم برداشتن در راستای خواسته با “تقلا کردن”
- مفهوم تلاش در راستای خواسته؛
- ارتباط “ایمان + عمل صالح” با “باورهای قدرتمند کننده ساختن + قدم برداشتن در راستای آن باورها”
- بهای رسیدن به خواسته؛
- باورهای هماهنگ با خواسته = اقدامات هماهنگ با خواسته؛
- ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است = قدم برداشتن در مسیر باورها؛
- ایمان و عمل صالح در قرآن با هم است. عمل صالح یعنی ” اقدامات لازم در مسیر خواسته “
- تنها افرادی که ایمان و عمل صالح دارند، مشمول وعده لاخوف علیهم و لا یحزنون (نه ترسی دارند و نه غمی) می شوند؛
- استعداد مهم نیست، ایمان، باور، توکل و جسارت مهم است؛
- هرگز امکان ندارد مسیر نادرست شما را به نتایج پایدار برساند این یک قانون است؛
- باورهایی برای چیدن میوه های تضادها؛
تمرین برای دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”:
به خواسته ای که در حال حاضر بیشتر از هر چیز دوست داری به آن برسی فکر کن. سپس لیستی آماده کن درباره اینکه: چه بهایی حاضری برای تحقق این خواسته بپردازی؟
این بها می تواند شامل چنین مواردی باشد:
صرف زمان و تمرکز؛ تصحیح رفتارها و عادت ها؛ ایجاد و بهبود مهارت های لازم در راستای آن خواسته؛ غلبه بر ترس هایی که مانع از برداشتن بعضی قدم ها می شود؛ خارج شدن از دایره راحتی و امنیت؛ کار کردن روی باورها و ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته؛ شناسایی ترمزهای ذهنی در برابر آن خواسته و تمرکز بر اصلاح آنها به کمک ابزار منطق؛ حذف عوامل حواس پرتی درباره تمرکز بر آن خواسته؛ ایجاد محیط ایزوله برای تمرکز بیشتر بر خواسته و …
وقتی این لیست را آماده کردید، آیتم های آن را اولویت بندی کنید. سپس، هر روز یک قدم هر چند کوچک در راستای این لیست به ترتیب اولویت بردارید.
یک کلید بسیار مهم:
لیسی که در این راستا آماده می کنید، «سمت شما» درباره تحقق آنچه است که در حال حاضر بیشتر از هر چیز میخواهید آن را داشته باشید. آیتم های این لیست، همان اعمال صالحی هستند که لازم است با ایمان در این مسیر انجام دهید. اگر خود را متعهد به حرکت در مسیر این لیست کنید، مرتباً با این لیست مرتبا در تماس باشید و این آیتم ها را مرور کنید، به خاطر این جنس از تمرکز ایده های حرکتی در راستای تحقق خواسته به شما گفته می شود. یعنی الهاماتی درباره اقدامات عملی لازم برای تحقق خواسته دریافت می کنید. زیرا خداوند همواره سمت خودش را انجام می دهد.
مجموع اقدامات عملی ای که با ایمان در راستای خواسته خود در این فرایند انجام می دهید، گنجایش ظرف وجود شما را به اندازه ای رشد می دهد که آماده ی دریافت آن خواسته می شوید. این مفهوم دقیق هم فرکانس شدن با خواسته و مهاجرت به مدار خواسته است.
پیشنهاد: می توانید از خلال توضیحات استاد عباس منش در این فایل، برای تهیه این لیست ایده بگیرید. بنابراین به منظور ایده گرفتن برای تهیه این لیست، یک بار دیگر، توضیحات استاد در این فایل را بشنوید و نکته برداری کنید.
از خلال توضیحات استاد عباس منش در این فایل به خوبی می توانید هم باورهای توحیدی استاد عباس منش درباره رشد کسب و کار شخصی ایشان را بشناسید و هم اعمال صالحی که ایشان در طی این سالها در این راستا برداشته اند و همچنان در این مسیر حرکت می کنند.
نتیجه ای که شما در زندگی استاد عباس منش می بینید، خروجی این فرایند مستمر از اجرای ایمان + عمل صالح است.
منتظر خواندن تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.
منابع بیشتر:
جلسه 6 از قدم دهم | دوره 12 قدم (توضیح مفهوم ایمان و عمل صالح در قرآن)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف253MB49 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف48MB49 دقیقه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 13 اسفند رو با عشق مینویسم
امروز دومین روزیه که میرم برای نقاشی دیواری
به قدری خوشحالم، که بی نهایت از خدا سپاسگزارم
امروز که بیدار شدم و بعد انجام تمرین ستاره قطبی که دیگه یاد گرفتم که با احساس خوب جملاتم رو بخونم و فقط نیم ساعت زمان میبره و چون من زیاد نوشتم
استاد میگفت در حد 10 دقیقه
اما من جملاتی که نوشتم به قدری حس خوبی بهم میدن که تجسم میکنم و حالم خوب میشه
بعد تمرین رنگ روغنم رو شروع کردم و وقتی حاضر شدم تا برم و رسیدم ، داشتن دیوارارو رنگ میکردن سلام دادم و بهم گفت برو گل و برگ بکش
من مشغول کشیدن گل بودم که یهویی نقاش اومد و شروع کرد با جدیت صحبت کردن ، گفت بازی نکن ،این رنگ روغن نیست که بخوای زمان بذاری و بهت نمره بدن و یا بگی قشنگ بشه و یاد بگیرم
این نقاشی دیواریه و ما پول میگیرم و به شما که میای اینجا کار میکنی قراره پول بدیم ،اگه میخوای کار کنی و پول دستت
باید سریع کار رو پیش ببری و شهرداری فقط یه نقاشی میخواد و در جزئیات تاکیدی نداره ،پس جزئی کار نکن و کلی کار کن اما تمیز و سرعت بده به کارت
اینا رو که گفت ، نقاش دیگه که روز اول دیده بودمش اومد گفت کاری نداشته باش با دختر ،تازه اول راهه بذار یاد میگیره
اما توجهی به حرف همکارش نکرد و گفت نه، باید یاد بگیره ،اگر اینارو بهش نگم و قواعد رنگ زدن دیواری رو ندونه نمیتونه پیشرفت کنه
من باید بهش بگم تا یاد بگیره که هر چیزی قانون و قواعد خودشو داره نقاشی رنگ روغن ظریف کاری زیاد داره ، اما این دیواره
و باید سریع تموم بشه
ما کلی پروژه های دیگه داریم
نقاش همون اول با حالت عصبانی باهام صحبت کرد و گفت که اگر خوب کار نکنی عذرتو میخوام
وقتی جدیدش رو دیدم و بعد فکر میکردم گفتم طیبه تو هم بودی همین کارو انجام میدادی ، وقتایی رو یادت بیار که با برادرت میخواستی کار مشترک انجام بدی ، و برادرت درست انجام نمیداد و تو جدی بودی و میگفتی باید درست کار بشه
پس قبول کن که مهارت داره و تو هنوز مهارت نداری و باید یاد بگیری
اینو که گفت خوب کار نکنی اخراجی ، من ترسیدم
حواسم بود به رفتارام که حتی پرسیدم چرا ترسیدی طیبه؟
تو فقط و فقط باید از مقام خدا بترسی نه یه نقاشی که فقط داره با حرفاش بهت قانون نقاشی دیواری رو یاد میده
تو دلم فقط با خودم صحبت میکردم که برگشت گفت ناراحت نشیا من اینارو باید بهت بگم تا یاد بگیری
منم گفتم راحت باشین ،بگین که یاد بگیرم ،اومدم اینجا یاد بگیرم
بعد قلمو رو داد دستم و گفت پس شروع کن
منم داشتم کار میکردم و هر از گاهی میومد کارامو نگاه میکرد
بعد یه قسمت بود که باید گل نرگس نارنجی میکشیدم با برگای داخل کادر ،قبلش بهم گفته بود طرح اصلی رو ببین و به ذهنت بسپار و حتما نباید این طرح باشه از خودت ذهنی کار کن
منم طبق این حرفش برگا رو کوتاه کشیدم ، در صورتی که باید بلند و کشیده میشد
تا اینکه اومد و کنارم شروع کرد به برگ کشیدن
من دیدم هی به گوشیش نگاه میکنه و برگ میکشه بهش گفتم شما چرا نگاه میکنید ،من یعنی اشتباه کار کردم
اومد که کارمو دید
هم خندید و هم جدی شد و دوباره گفت ببین گفتم ذهنی بکش ،نگفتم اینجوری باشه
و بازم یه سری حرفا بهم گفت
اونجا بود که ذهنم شروع کرد و مدام میگفت بلد نیستی و اصلا چرا کار میکنی کار نکن ،
و سعی میکردم نذارم اضافه تر حرف بزنه
و خداروشکر ،خدا کمکم کرد تا به یاد بیارم
و به خودم و ذهنم گفتم ،ببین من خودم که نقاشیم خوب هست ،یه وقتایی که میخوام به یه نفر یاد بدم دقیقا رفتارهام عین این آقای نقاش هست
اینو که به یاد آوردم ،رفتار نقاش برام قابل قبول شد و پذیرفتم که حق داشت که با جدیت با من صحبت کنه و یادم بده
و من باید قوانین نقاشی دیواری رو هم یاد میگرفتم
به قول استاد عباس منش که میگن ، قوانین رو که بدونی به سرعت به نتیجه میرسی
و وقتی چند تا نکته گفت انگار من در کار کردن سرعت گرفته بودم
اما همچنان ایرادایی داشتم
بعد دوباره داشتم کار میکردم بازم اومد ایراد گرفت گفت بیا عقب و نقاشیتو ببین ، تو باید مسلط بشی به کل کار
چک کنی ،زرنگ باش
اینارو که میگفت دوباره ذهنم شروع میکرد ،اما من هر بار سعی میکردم که توجه کنم به رنگ کردن
وقتی رنگ کردم و نزدیک غروب بود همکارشون اومد گفت اگه خواستی برو گفتم باشه یه قسمتم رنگ کنم بعد میرم
اینو داشتم میگفتم مسئول اصلی که روزاول باهاش صحبت کردم و کار پروژه رو میگیره ،اومد و شنید
گفت خواستی برو
گفتم نه میخوام یکمم تا غروب کار کنم
خندید این دومیتگن باری بود که از اینکه من گفتم میخوام یکمم کار کنم با یه لبخند رضایت خندید و گفت آفرین و اضافه کرد که خوشحالم که مشتاقی تا یاد بگیری و آفرین بهت که میمونی تا یاد بگیری و نمیخوای از کار فرار کنی
تو اگر اینجوری پیش بری خیلی پیشرفت میکنی
درسته الان داشتم رایگان کار میکردم و روز اول بهم گفت فعلا پولی بهت نمیدم تا دستت راه بیفته و بعد که فهمید من شهریه کلاسامو میدم ،گفت حالا ببینم چی میشه شهریه کلاس ماهت رو جور میکنیم
اما به قدری حالم خوب بود که اولین بار بود در عمرم بعد از تجربه هایی که تو این یکسال در نقاشی رنگ روغن داشتم و لذت بخش بود برام ،اصلا گذشت زمان رو نمیفهمیدم و دوست داشتم فقط رنگ کنم
وقتایی که من نقاشی میکشم تو یه دنیای دیگه ای هستم که اصلا نمیشه بیانش کرد
همه حرفاش یه پیامی برای من داشت
اینکه اگر در هر کاری ادامه بدی صد در صد نتیجه میگیری و حرفای استاد یادم میومد که میگفتن ببین چه کاریه که اگر شب و روز کار کنی و هیچ پولی بابتش دریافت نکنی ،برات مهم نیست ،و عاشقانه کار میکنی
اون دقیقا کاریه که باید انجام بدی
و یا میگفتن که استمرار داشته باش و به مرور برات آسان و آسان تر میشه و من به یاد میارم روزی رو که رنگ روغن رو داشتم کار میکردم و چقدر برام سخت بود
و الان که یک سال گذشته خیلی خیلی راحت تر دارم کار میکنم
بعد که داشتم کار میکردم نقاش دوباره اومد و کارمو ببینه و دوباره نکته هایی رو بهم گفت و گفت ببین اگر نقاشی دیواری رو کار کنی و ادامه بدی ،حنی در رنگ روغنی که انجام میدی تاثیر میذاره و دستت تند تر میشه و سریع تر عمل میکنی
یه برگ برنده هست برای تو ،خوب استفاده کن از این کار تا پیشرفتتو در رنگ روغن ببینی
هم نکات مهم رو بهم میگفت و هم با جدیت تاکید میکرد
و من هر بار به ذهنم توضیح میدادم که یاد بگیره که اصول کار هست و باید من یاد بگیرم
وقتی قسمت آخر کار رو انجام میدادم راننده وَن محله مون رو دیدم که گفت سلام آبجی چای میخوری
من دوباره از زبونم دراومد گفتم ممنون من روزه ام
دوباره دروغ گفتم
وقتی رفت و چند دقیقه بعد اومد ،دیدم یه فلاسک چای آورد و گفت تازه هست ،بذار دم بکشه
اینو گفت دوباره گفتم روزه ام
به خودم گفتم تو چرا گفتی روزه ای ؟ چرا ترسیدی ؟ دلیلش حرف مردم بود
چون ار بچگی شنیدم و اینم شنیدم که باید احترام بذاری و در بیرون از خونه چیزی نخوری ، اما هیچ کدوم از اینا دلیل نمیشد که من مثل دیروز دروغ بگم
نمیدونستم چیکار کنم ،از خدا معذرت خواهی کردم و گفتم ببخش من به خودم ظلم کردم سعی میکنم دیگه تکرار نشه
و نذاشتم ذهنم شروع به سرزنش کنه ،چون از فایل جلسه احساس گناه که در دوره عشق و مودت بود یاد گرفته بودم که خودمو سرزنش نکنم
اما سعی میکنم دیگه تکرار نشه
وقتی برگشتم خونه خیلی حالم خوب بود و اصلا هیچ احساس خستگی نداشتم
طیبه ای که چند سال پیش به خاطر درد مچ دست که یکی از دلایل نرفتن به کلاس بود ،یادگیری طراحی و نقاشی رو رها کرد
اما طیبه الان، وقتی شروع کرد به تغییر شخصیتش از روزی که تصمیم گرفتم به طرز شگفت انگیزی مچ دستم هیچ وقت درد نگرفت
شاید اوایل یه کوچولو ،اما تا جایی که یادممیاد همیشه سلامت بود تو این دوسال
حتی قوی و قوی تر هم شده
و هر روزی که پیش میرم بدنم قوی تر میشه ،انگار با هر تلاشی که دارم ،بدنم هم این قدرت رو میگیره که بهم کمک کنه تا سریع تر حرکت کنم
وقتی رسیدم خونه، کل شب رو داشتم هی فکر میکردم که اصلا چرا رفتم نقاشی دیواری
من چی میخوام از نقاشی کشیدن و فکر میکردم
و بعد یه سوالات دیگه میومد به ذهنم که بعد متوجه شدم ذهنمه داره نگرانم میکنه
چون میگفت ببین نمیرسی حتی یکم استراحت کنی
نمیرسی تمرینات طراحی رو انجام بدی
نمیرسی دوره های نقاشی که خریدی رو گوش بدی و از این حرفا
ولی بعد که متوجه شدم گفتم اتفاقا خیلی بهتر شد ،این نقاشی دیواری سبب میشه که من برنامه ریزی کنم و به همه کارام برسم و خوابم رو کم کنم تا بتونم به همه شون برسم
یا میگفت بدنت درد میکنه ببین دستات ضعیفه اما درجواب بهش گفتم قوی هستم و اتفاقا وقتی نقاشی میکشم کلی لذت میبرم و من یه کاسه نخود خوردم و به قدری انرژی بالایی داشتم که حتی تا شب گرسنه نبودم
از این به بعد به تغذیه ام هم میرسم
امروز من دقیقا داشتم تمرینات دوره هم جهت با جریان خداوند رو در عمل انجام میدادم و تاحدود 90 درصد موفق عمل کردم
امروز من پر از درس بود و عشق
و از خدا میخوام که عاشقانه تر بشه این احساسم به انجام تمرینات
خدایا شکرت
نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت و عشق در زندگیتون جاری باشه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 20 دی رو با عشق مینویسم
گام 8
مهاجرت به مدار بالاتر
ایمان +عمل صالح
خوشحالم که این چند روز رو داشتم ایمانم رو نشون میدادم
چه درمورد اهدافم
تمرین نقاشی
و چه درمورد رهایی
علاقه دارم بیشتر و بیشتر خدا رو داشته باشم
پس باید عملی که من رو به خدا نزدیک تر میکنه سعی خودمو بکنم که انجام بدم تا خدا ببینه که مشتاقم
مشتاق داشتنش
درسته کمی تعلل کردم اما خدا خودش تکاملی مرحله به مرحله کمکم میکنه
خیلی دوستش دارم
داره ریز به ریز هدایتم میکنه و میگه چه کارهایی لازمه انجام بدم که رها تر از دیروزم باشم
خوشحالم که ایمانم این روزا داره تبدیل به عمل میشه
امروز وقتی بیدار شدم و تصمیم گرفتم اول تمرین رنگ روغنم رو انجام بدم
ذهنم بارها میگفت نگه دار ظهر انجام میدی و من از شنبه تا پنج شنبه انجام نداده بودم تمرین کلاسیم رو
و هی تعلل میکردم
چون کمی هم سخت بود محو کردنش و ریز کار کردن تعلل داشتم
اما باید انجامش میدادم
به خودم یادآوردی کردم جلسه های یک تا 4 دوره عزت نفس رو و دو روزه که تصمیم گرفتم ، اولین کار تمرین رنگ روغنم رو از صبح انجام بدم و بعد به کارای فرعی برسم
چون این برای من اولویت بالایی داره که مهارتم رو پیشرفت بدم
وقتی وسایل نقاشیمو چیدم و خواستم شروع کنم ،یک ساعت رنگ کردم و کل یک ساعت رو به فایل جلسه 4 دوره عزت نفس گوش میدادم
بارها از خدا کمک خواستم که ادامه اقدام هایی که دیروز بهم گفته بود برای برداشتن قدم باید انجام بدم و ترس هامو بگذرم و رها بشم ،انجام بدم
انقدر به فایل جلسه 4 گوش دادم و اومدم تو گوگل درایوم نوشتم برای خدا و ازش کمک خواستم
خدا به قدری قلبم رو آروم کرد ، که من به سرعت اقدام کردم و شماره ای که باید روز 2 دی از گوشیم پاک میکردم رو پاک کردم
و باز ترس داشتم برای پاک کردن یه سری چیزای دیگه
هی نوشتم و از خدا کمک خواستم و هی قسمت توضیحات درمورد ترس رو گوش دادم و هر بار قدم به قدم پاک کردم هرآنچه که باید پاک میشد
10:4 کلا همه چی رو پاک کردم
هرچی که قرار بود پاک بشه
حتی گذشتم از یه چیزی ، از امانتیم
این قدم رو هم برداشتم و با ترسم رو به رو شدم
اما یه چیز هنوز مونده که باید انجامش بدم و ایمانم رو به خدا نشون بدم
انقدر حس سبکی داشتم که واقعا خدا مرحله به مرحله کمکم کرد باراول سخت بود اما بار دو و سوم و دفه های بعد که میخواستم قدم بردارم و هرآنچه که مونده پاک کنم رو با ترس کمتری پاک کردم
هنوز چند تایی مونده که باید پاک کنم
چند باری که داشتم میترسیدم از پاک کردن یه سری چیزا ،حس کردم بهم گفته شد ،درک کردم که
تو باید ایمانت رو نشون بدی
الان وقتشه
اگر اعتماد داری به وعده خدا باید پاک کنی همه چیز رو که مربوط به آخرین قدم روز 2 دی ماه بود
از امانتیم هم به یک باره گذشتم و نوشتم که دیگه نمیخوام
وقتی انجامش دادم و شروع کردم به نقاشی به طرز شگفت انگیزی متمرکز تر بودم و خوب کار کردم
وقتی برای خودم ناهار درست کردم به قدری حس خوبی داشتم که با عشق ناهارمو با خدا و به یادش با عشق و با گوش دادن به صدای ضبط شده خودم برای شکر گزاری غذا گوش دادم
تا شب دوباره شروع کردم به رنگ ادامه طراحی طلا و شب تموم شد
ساعت 22:35 دقیقه انقدر خوشحال بودم که
جلو آینه وایسادم و خودمو نگاه کردم و با خودم صحبت کردم
چقدر حس خوبی داشتم
وقتی به خودم گفتم دوستت دارم انقدر پر بودم از عشق که بی نهایت لذت بخش بود
خدایا شکرت
همینجور داشتم عمیقا میخندیدم ، که یهویی متوجه یه چیزی شدم
صورتم به طرز عجیبی شفاف شده و قبلا زیر چشمم گودی بود و صورتم لاغر شده بود
یهویی دیدم وقتی که میخندم گونه هام به قدری درخشان و تپل شدن که وقتی میخندم انقدر زیبا هستن که کلی کیف کردم
و از صاحب این اثر نقاشی سپاسگزاری کردم
و تجسم کردم و گفتم گلبول های سفید آماده باشین
از قلبم
از منشاء نور خدا یه عالمه سپاه کد سلامتی داره میاد بغلتون کنه
اینو گفتم و چشمامو بستم و بغل کردم خودمو ، یهویی دیدم همه شون دارن شادی میکنن و بغل کردن همدیگه رو ، این صحنه رو دیدم و تبدیل شدنش به نور و انتشارش به کل بدم رو دیدم
انتشار کد سلامتی و کد بندی شدن به کل بدم
وقتی میبینمشون حس فوق العاده ای میگیرم
من این روزا انقدر عمیقا میخندم و لبخند به لب دارم که عضله های صورتم سفت میشن و حس میکنم که در حال ورزشن
صورتم صاف تر از قبل شده
بخوام حدودی زمان بدم
سه هفته شده که این حس رو دارم
انگار وقتی سعی کردم بیشتر با خودم به صلح برسم ، بدنم هم داره ترمیم رو آغاز میکنه و خود به خود صورتم زیبا تر و جوان تر و صاف وشفاف تر از قبل شده
در دوره عشق و مودت که یاد گرفتم سعی کنم هماهنگ بشم با روحم هر روز دارم تلاشمو میکنم و تمریناتش رو در کنار دوره عزت نفس انجام میدم
درسته هنوز ننوشتم تو قسمت تمرینات سایت اما به زودی میام و تمرینات رو هم در سایت مینویسم
امروز من از ترسی که خیلی میترسیدم رو به رو شدم و ادامه قدمی که روز 2 دی برای رهایی از عشق برداشتم،که در رد پاهام نوشتم ،قدم برداشتم و دیگه میخوام به تاکید های خدا که گفته طیبه من به وعده ام عمل میکنم
تو هم باید به قسمت خودت عمل کنی
بیشتر توجه کنم و دیگه بچسبم به تغییر شخصیت خودم و بزرگ کردن ظرف وجود خودم
برای دریافت بی نهایت عشق خدا
برای دریافت بی نهایت ثروت و نعمت و فراوانی
برای دریافت سلامتی بی نهایت و هرآنچه که زیبایی و خیر خداست
و از خدا ممنونم بابت تک تک کمک هایی که بهم کرد
تا به من یاد بده
من امروز حس کردم یه قدم بزرگ دیگه برداشتم
و دارم به خدا نزدیک تر و نزدیکتر میشم
اینو از آرامشی که در قلبم و تمام وجودم دارم ،حس و دریافت میکنم
بی نهایت از شما استاد عزیز و مریم جان سپاسگزارم که این همه با عشق آگاهی هارو در اختیار ما قرار میدین
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
عید فطر مبارک باشه برای تک تکتون
امروز 244 امین روز از عضویتم در این سایت پر از آگاهیه و هر روز رفته رفته بیشتر پیشرفت میکنم خدایا سپاسگزارم ازت
امروز دوباره از خدا خواستم صبحانه چی بخورم ؟؟
صورتمو که میشستم یهویی که برگشتم چشمم افتاد به دو تا نایلون بزرگ هویچ که مادرم بعد نماز عید فطر خریده بود با داداشم
گفتم من چرا اومدم آشپزخونه هیچی ندیدم ؟؟
درست وقتی دیدم که ازت سوال پرسیدم و برگشتم چشمم افتاد به هویچ ها و گفتم چشم امرور هم هویچ و تخم مرغ آب پز میخورم
و حالا در مورد فایل
تمرکز
اگر برات مهمه
بهاشو پرداخت کن
قربانی بده
ایمان همه چیزه
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید کرد
من چقدر این بیت رو دوست دارم ، دیشب موقع خواب همه اش داشتم تکرارش میکردم تو دلم
من دیروز داشتم نقاشی جدیدم رو طراحی میکردم ،قبلش دلیل قدم برنداشتنم برای رنگش این بود که نمیتونستم چجوری رنگش کنم
ولی با اینکه چندین بار برام پیش اومده بود که قدم برداشته بودم و خدا بهم قدم های بعدی رو گفته بود ولی باز قدم برنمیداشتم میگفتم آخه من این نقاشی رو که خدا تو ابرا برام طراحی کرد رو چجوری رنگش کنم ؟؟؟
هر روز یکم طرح میکشیدم میذاشتم کنار
بعد نقاشیای دیگه ام رو انجام میدادم
تا اینکه چند روز پیش ما رفتیم خونه خواهرم افطاری
به دیوارش نگاه کردم یهویی گفتم اونو من کشیدم؟ اون تابلو کار منه ؟؟؟
خودم از نقاشیم تعجب کردم
چرا ؟؟؟
چون که یه هواپیما که رو ابرا پرواز میکرد رو کشیده بودم برای خواهر زاده ام و یادم رفته بود ابر رو چجوری کار کردم و خیلی خوب محو شده بودن با اکریلیک کار کردم
با دقت نگاه کردم و یادم اومد مراحل رنگ کردنشو عکس گرفتم تا بیام و تابلوی نقاشیمو شروع کنم
و این که میگفتم ، من بلد نیستن ابر هارو محو کنم و بلد نیستم بچینم هرآنچه که دیدم ،از نقاشی خدا، تو آسمون و به روی بوم منتقل کنم سخت بود برام
من دیروز قبل رفتن به پارک که خواهر زاده ام رو بردم ،شروع کردم فرشته هارو طراحی کردن
که باز خدا بهم یاد داد طراحیشو
و دیگه رو چیزی نگاه نکردم و طراحی کردم
بعد امروز که خواستم کار کنم رنگشو شروع کنم ، دوباره اولش به خیال خودم گفتم خب برم تابلو قبلیمو بیارم از رو فرشته های اونا طراحی کنم یا از اینترنت مثل همیشه چهره پیدا کنم و نگاه کنم تا چهره فرشته هارو طراحی کنم
همین که پاشدم برم تابلوی ققنوس و فرشته هارو بیارم
یه صدایی ملایم گفت نه ،برگرد بشین رنگ کن از این به بعد دیگه بهت میگم چیکار کنی
خیلی حس خوبی داشت مطمئن بودم زود گفتم چشم و برگشتم شروع کردم
اطمینانم از این بود که بارها شده تو نقاشیام کمکم کرده و با نشونه ها و الهامایی که بهم میکنه و گفتگوهایی که گوش دادم همه و همه آخرش نقاشیم فوق العاده شده که این بهم یه اطمینان خاصی میده و باعث شد زود بگم چشم
یاد حرف استاد افتادم وقتی این و شنیدم، که استاد عباس منش میگفت که شنیده بهش گفته میشه ،وقتی میرفتن سمینار تا صحبت کنن
این برای من یه آرامش خاصی داد و گفتم چشم خدا تو اختیار دار دستمی تو اختیار دار تمام منی ،من که هیچم در مقابل تو
تنها زمانی هست که همه ام و اون هم وقتیه که با تو ام و حرف میزنیم باهم باشه چشم تو بگو دیگه من از نگاه کردن به چیزی نقاشی نمیکشم در مورد این تابلوهام که بهم میگی طرحاشو
الان که دارم مینویسم یادم اومد
وقتی طرحش صفر تا صدشو خدا به شکل های مختلف بهم تکرار میکنه
وقتی که مرحله به مرحله وقتایی که خودمو آروم کردم تا صداشو بشنوم ،بهم گفته چیکار کن
وقتی که حامی منه
وقتی که برترین و تنها نقاش عالم هست پس چرا به حرفش گوش ندم ؟
چشم گفتم و رفتم سراغ رنگ کردن فرشته همین که شروع کردم داشتم به همین فایل استاد گوش میدادم که چند روز پیش باز از خدا خواستم چی برام خوبه هدایتم کرد به این فایل که از گوشیم رندم انتخاب کردم
البته انتخاب کرد برام
وقتی رسید به :
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید کرد
گفتم آره دقیقا همینه من وقتی تابلومو طرحشو کار کردم برای رنگش هدایتم کرد تا خونه خواهرم نقاشی خودمو ببینم و یادم بیاد و به اون روش کار کنم و اومدم و دیروز شروع کردم که بعد رنگ کردنش درک کردم که خدا منو هدایت کرد تا بگه اینجوری شروع کن
و قشنگ همیشه اون فایلی رو برای من نشونه میده که قشنگ من بهش نیاز داشتم
چند وقته دیگه سعی میکنم خودم گوش ندم به فایلا ،اول میپرسم میگم تو بگو خدا
بعد میگه و گوش میدم
بعد که فرشته رو رنگ کردم واقعا شکر گزارشم ، تو این مدت کم، طراحیم خیلی قوی تر از قبل شده
من که 6 سال اصلا طراحی چهره تمرین نکرده بودم و نسبتا یادم رفته بود و خوب کار نمیکردم
الان چهره هارو قشنگ میتونم کار کنم
همه اش لطف خداست که کمکم میکنه
در مورد رنگ روغنم که باید شنبه ، اولین جلسه سالمون رو برم ،خوب زمان نذاشتم برای تمرینم و باز حرف استاد که گفتن تو همین فایل که باید تمرکز کنی
اگر برات مهمه ،بهاش رو پرداخت کن
و من فکر میکنم بهایی که باید برای یادگیری رنگ روغن باید انجام بدم اینه که روزانه بیشتر تمرین کنم
چون اگر تمرین نکنم محو کردن رو یاد نمیگیرم
باید زمان بذارم براش
امروز داشتم فکر میکردم گفتم چرا ؟؟؟ من که عاشق نقاشیم و صبح تاشبم نقاشی کشیدن هست و لذت میبرم پس چرا وقتی میام رنگ روغن کار کنم انگار فرار میکنم از کار کردن و تمرین کردن ؟؟؟
بعد من چون کار نکرده بودم و محو کردن با رنگ روغن بلد نبودم مغزم براش رنج آوره انگار
و باید کنترل کنم ذهنم رو تا بهش یادبدم و این رو هم براش لذت بخش کنم
درسته اکریلیک کار کردم 6 سال و نرفتم سراغ طراحی و رنگ روغن ولی تو این مدت تا حدودی با کار کردن اکریلیک من طراحی رو تا حدودی تمرین میکردم تو همین نقاشیایی که میفروختم
من میتونم، الان دیگه خیلی راحت تر شده برام به نسبت 6 ماه قبل که کنترل کنم ذهنم رو و بهش بگم که میتونم و میشه
من یک محو کن حرفه ای نسبت به امروزم قراره بشم و این فقط و فقط با قدم برداشتنم
و تمرین هر روزم شدنیه
و کنترل ذهنم
و ایمان دارم که خدا ببینه تلاش میکنم مثل طراحی که قوی تر شدم ،تو رنگ روغن هم قوی تر میشم و خیلی خیلی سپاسگزارش هستم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
71 امین روز از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
یه وقتایی میشه که میگم چجوری شد یهویی
ولی از وقتی از قوانین خدا آگاه شدم و تا میام این حرفو بزنم میگم نه طیبه
اینا همه قانونه و وقتی تو بهش عمل کنی خدا بهت عطا میکنه خواسته ات رو و وارد مدار خواسته ات شدی و بهت داده شد
طبق حرف استاد تو همین فایل مصاحبه 16
من دیشب هی میگفتم که من میرم فردا رنگ روغن و بوم میگیرم انقدرم مطمئن بودم
الان خندم میگیره چون هیچ پولی تو حسابم نداشتم خندم میگیره و الان که دارم فکر میکنم میبینم
با اطمینان گفتم من میگیرم فردا و حتی انقدر باورش داشتم که میگفتم زود طرح جدید رو شروع کنم
که استادم گفته بود مجسمه کار کنید و اردیبهشت سال 1403 میخواد تو نیاوران نمایشگاه بذاره کارای هنرجوهارو
به قول استاد عباسمنش که میگفت بشینید فکر کنید که وقتی به خواسته هاتون رسیدید چه باوری داشتین یا چه کاری کردین که به خواسته تون رسیدین ، یاد بگیرین برای خواسته های بعدیتون از همون روش استفاده کنید
من دیروز گفتم رنگام دومیلیون میشه و بومم میخوام بگیرم با دوتا قلمو
چند باری تو دلم گفتم خدا تو بگو چیکار کنم و چند روزه شروع کردم اولین نوشته ام تو دفترم که استاد گفت متواضع باشید در برابر خدا
خداست که همه کارای شمارو انجام میده نه شما ، اعتبارش رو همیشه به خدا بدید
منم میگفتم خدا تو برای من بخواه من نمیدونم از کجا ولی من رنگ میخوام باید برای شنبه شروع کنم
بعد داداشم اومد از سر کارش و گفت نمیدونم چرا حقوق بابا رو خیلی زیاد با عیدی واریز کردن
بابام فوت کرده و ما حقوق بابام رو همیشه باهم برای خونه خرج میکنیم دیگه تقسیم نمیکنیم
بعد که گفت 16 میلیون دادن گفتم یهویی خب دو میلیون بده من برم رنگ بگیرم
یهویی گفت باشه و شب برام واریز کرد
از سال 96 که شروع به کار کردم و نقاشیامو میفروختم همیشه سعی کردم خودم با درآمدم چیزایی که میخوام رو بگیرم کمتر از خانواده ام پول خواستم برای گرفتن وسیله های کارم
بعد من امروز صبح خوشحال رفتم دوتا رنگ روغن و 5 تا بوم و یه رنگ اکریلیک گرفتم انقدر ذوق داشتم 1500میلیون که خرج کردم با خوشحالی گفتم خدایا شکرت
که هزار برابرش اومد به حسابم
یه لحظه گفتم طیبه چی شد یهویی یاد حرف استاد افتادم که میگفت وقتی مولفه ها کنار هم باشن و باور ها هم جهت با خواسته باشه به خواسته ات میرسی از بینهایت دستای خدا
و من اصلا فکرشم نمیکردم که داداشم بیاد و بگه حقوق و عیدی زیاد دادن و به من دو میلیون بده
تنها چیزی که فکر نمیکردم اون بود
این جریان بهم درس داد که طیبه آروم باش ،اینو امروز هی به خودم تکرار میکردم که ببین وقتی این شد تو یه لحظه خواستی و شد پس در مسیر درستی فقط باید آروم باشی و لذت ببری
الان یه لحظه این یادم اومد که من دیروز رفتم صالح آباد تا برای یه ایده ای که از خدا بهم الهام شده بود قدم بردارم و شب گفتم خدا ببین من رفتم دیدی که ولی نشد خیلی کمتر میخوان کارمو ولی بعد گفتم نه اگر من در این مدارم اما و اگر بیارم نمیشه، باشه از کم شروع میکنم و خدا بهم راه های بعدی رو نشون میده اشکالی نداره تلاش میکنم برای فروش نقاشیام
جالبه وقتایی که من قدم برداشتم و حرکت کردم سمت ایده ها بعدش چند ساعت نشده که یا به حسابم پول واریز شده یا ایده جدید گفته شده
تازه دارم یکم متوجه میشم که قدم رو زود بردارم تا قدمای بعدی بهم گفته بشه
یه چیزی هم هست انقد این روزا به این که روز هام متفاوت شدن و هیچ روزم مثل روز قبل نیست انقدر منو ذوق زده میکنه خیلی حس خوبی دارم وقتی میبینم متفاوت تر شده زندگیم
چالش هارو انجام میدم و قدم برمیدارم خدایا شکرت
الان استاد گفت که هر کاری که لازم بود تا من تو این زمینه بهتر بشم انجام میدادم مسجد میرفتم حرف میزدم و جاهای دیگه
الان منم میخوام به خودم تعهد بدم که هر کاری که لازمه انجام بدم مثلا فروش نقاشیم جلوی مدارس ، یا فروش جاکلیدیای نقاشیم به صورت عمده با سود کمتر
تا تکاملم رو در این مدار طی کنم و خدا قدم بعدی رو بهم بگه
من واقعا عاشق نقاشیم و لذت میبرم از این همه نقاشی کشیدن ولی باید صبور باشم و باور هام رو هم تغییر بدم و انرژی رو تغییر شکل بدم و
با افکار و باورهای درست و با حرکت در مسیر باورهام تا نتایج پایدار بشه
من از وقتی حرکت کردم و عمل میکنم واقعا خدا تو این 4 ماه خیلی کمکم کرده و امروز بی نهایت حس فوق العاده ای داشتم
و سعی و تلاشم رو میکنم و واقعا هر روزم رو که مقایسه میکنم با روز قبلم خیلی پیشرفت داشتم و تحسین میکنم خودم رو و میدونم که میشه
بعد برگشتن انقدر انرژی داشتم که حالم عالی بود گفتم خدایا کمکم کن تابلویی که طرحشو خودت الهام کردی بهم بگی و خودت نقاشیش کنی چون واقعا من بلد نیستم انقدر که پیچیده در اومده نقاشیم
چندین بار دیدم سخته ذهنم گفت نیمه کاره رها کنم و خیلی چیزای دیگه خواست بگه ولی بعد گفتم نه باید تموم کنم و گفتم خدا خودت کمک کن تموم کردنش با خودت من فقط به فایلای استاد گوش میدم دستم برای تو هست خودت بدون و نیرو و قدرت خودت
امروز صبح من که رفتم تا اول قیمت بگیرم از باغ گل ، همیشه از یه مسیر میرفتم اینبار با بی آر تی رفتم و انقدر پیاده روی داشت ذهنم چند بار گفت چرا این راهو اومدی دور شد راهت ،گفتم اشکالی نداره من کلی طبیعت و درختای زیبا دیدم بارون بارید تو بارون قدم برداشتم و حس و حالم فوق العاده بود
یه عالمه زیبایی دیدم یه عالمه سپاسگزاری این همه زیبایی رو کردم یه گل مرجان خوشگل که کلی تیغ داشت و از دل اون همه تیغ چند تا گل صورتی خاص دراومده بود و فوق العاده زیباتر شده بود
امروز که بارون میبارید از یه مسیر رفتم شبیه پل بود تو باغچه درست کرده بودن و با چوب بافته بودن حصار دورشو ،چشمامو بستم و خونه خودمو که یه قسمتشو اونجوری درست کردم تصور کردم و رد شدم خیلی حس خوبی داشت وفتی چشمام بسته بود قشنگ خونه مو حسش کردم
خدارو هزاران بار سپاسگزارم که هر روز هدایتم میکنه هر لحظه حواسش بهم هست و همه کارامو انجام میده
برای تک تکتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام
به نام ربّ
سلام دوست زیبای من
زهرا جان
نمیدونم چی بگم
اما عجیبه
همیشه خدا ،هروقت بهم تاکید میکرد
مثلا میگفت
رو باورات کار کن
یا چیزای دیگه رو بارها تکرار میکرد
اما امروز یا چیزی رو دو بار دقیقا امروز تاکید کرد
اما این بار درمورد اسمم
طیبه
من اومدم سایت دیدم دوتا پاسخ برام اومده
عجیب بود هم زمان ،هردو پاسخ ،درمورد اسمم نوشته شده بود
بعد از شما دوستی در رد پای من در دوره عشق و مودت نوشته بود
چقدر آینده ت روشنه طیبه جان
فدای قلب طیبت بشم
و شما نوشتین
چقدر مثل اسمت طیب و پاکی
الان که داشتم مینوشتم یه لحظه استاد رنگ روغنم یادم اومد
از روزی که من دوره عشق و مودت رو خریدم
چند هفته هست که استادم سر کلاس مدام اسممو میگه
هی میگه طیبه این اینجوری شد
طیبه فلان چیز رو تو نقاشی بهت توضیح بدم
من چند هفته بود که با خودم میگفتم چرا این روزا استادم هی اسممو میگه
در صورتی که کمتر اسم منو میگفت
یا توجه بیشتری از آدما میدیدم
اما اسمم رو زیاد تکرار کردنش برام عجیب بود
تا اینکه دوتا پاسخ در سایت ،اونم تو یه روز
جملاتی شبیه به هم درمورد اسمم؟؟؟؟
نمیدونم چیه دلیلش
پاک و پاکیزه
منظور خدا از گفتن معنی اسمم و تاکید اونم دو بار همزمان چی بوده؟!
چند روز پیش من هدایت شدم به فایل نشانه من برای واضح تر شدن قدم بعدی
اونجا نوشته بود که
اگر به دیدگاه یک دوست هدایت شدی ،به سادگی از آن نگذر
با چشمانی بینا به دنبال نشانه های هدایت بگرد
نمیدونم صبح که یه بار هردو پیام رو خوندم برام عجیب بود
بلافاصله گفتم خدای من چی میخوای بهم بگی
دو بار معنی اسممو گفتی
نمیدونم شاید باید رها باشم که به وقتش بهم بگه چرا تکرار میکنه
ممنونم ازت دوست زیبای من که وقت گذاشتی و برای من با دستان پر مهرت نوشتی
دوستت دارم
از خدا میخوام بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و نعمت برای شما