داستان تحول من
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- به رؤیاهایت باور داشته باش 1377MB32 دقیقه
شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سالها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:
- تغییر شهری که سالها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را میشناختم؛
- تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهمترین سرگرمی زندگیام بودند.
- تغییر شغلی که تصور میکردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
- و مهمتر از همه تغییر باورهای محدودکنندهای که، بعداً فهمیدم منشأ همهی این ناخواستهها بودند؛
زیرا “نشانهها” به وضوح فریاد میزدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواستهها را برایت تکرار میکند.
آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش دادهام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه میکنم را نمیدیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواستههایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی میکردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آنها نشان میداد و باعث شک کردن من به پیش فرضهای ذهنم میشد.
همهی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایدهای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بیآنکه نگران هزینههای آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم میآید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالیام نگاه میکردم و به خودم میگفتم:
- “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و میتوانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”
دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آنها بود، این رویا را هر روز قویتر میکرد. مشاهدهی زندگی آنها، این ایمان را در دلم رشد میداد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.
همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر میشناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر میرسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطقتر میشد.
رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمیبینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمتها را به من نمیداد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامهنویسی شده بود که نمیتوانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکنندهام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.
اما میدانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع میشود.
قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگیات را خودت با باورهایت ایجاد کردهای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدنها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیانات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگیات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیاییای که در آن به دنیا آمدهای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجهی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛
من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایتکننده” را به وضوح میدیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را میکند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سختترین کار دنیا میشود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباسمنش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.
- زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهیهای خالص، میتوانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
- محیطی که هر بار به آن وارد میشوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودیهای قدرتمندکننده تغذیه کند؛
- محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایهگذاری در زندگیام است؛
- کنترل ورودیهای ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.
اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه میکرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد میآوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدمهایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خمهایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:
- دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
- دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگیام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
- دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرکهای مخفی ذهنم را بشناسم؛
- شرکهایی که تلاش میکنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کنندهی شرایط زندگیام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگیام را به عهده نگیرم؛
- دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛
دانشگاهی که با آموزههایی چون دوره جهانبینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونهای که: آرامش را جایگزین نگرانیهایم کند؛ ایمان را جایگزین ترسهایم کند؛ توحید را جایگزین شرکهای مخفی وجودم نماید؛
دانشگاهی که با آگاهیهایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطقهایی قوی دربارهی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهیهایی که در یک فرایند لذتبخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکنندهای نماید که در تمام این سالها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛
دانشگاهی که تا با آگاهیهای خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروتآفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایتهای خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛
نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی میرساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛
به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعهام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.
آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذتبخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکنندهام، به مسیر هموار و لذتبخش باورهای قدرتمندکننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانیها.
چقدر خوب میشد اگر آن روزها میدانستم خداوند چگونه فکر میکند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کردهاست؟!
چگونه میتوانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگیام را در دست بگیرم.
چقدر خوب میشد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من میفهماند مهمترین اصل در رسیدن به خواستهها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواستههایم را به من میشناساند و چگونگی ایجاد آنها را در عمل با من تمرین میکرد.
آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی میتوانست آگاهیهای فراموش شدهی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهیهایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده میشد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کنندهای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آنها نمیدانند.
در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آنها را به من یاد میداد تا بدون تقلا، خواستههایم به صورت طبیعی وارد زندگیام شوند.
آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.
به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگیام با آنها مواجه شدم، خواستههای بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزشترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربهی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.
داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:
آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همهی افرادی که آمادهاند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباسمنش، چقدر میتوانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکیاش در فقر و کمبود، به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازیهای که نخریده، تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازیهایی که تجربه نکرده است، میخواهد بهترینِ همهی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالیاش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباسمنش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آمادهی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛
- برای شما که مثل من متعهد شدهای تا رؤیاهایت را باور کنی؛
- برای شما که متعهد شدهای تا به جای کوچک کردن خواسته هایت، باورهایت را بزرگ کنی؛
- متعهد شده ای تا به شیوه ی بی حاصل قدیمی شک کنی و قوانین خداوند را بشناسی تا بتوانی برنامهنویس زندگی خود باشی.
بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شدهایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت میکند و تنها منبع قدرت و ثروت است، مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانسهای خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازهی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل میشویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه میکنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگیمان را در دست خودمان میگذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش میدهد که احساس کنی کنترل زندگیات در دست خودت است.
این جنس از آرامش، رمز جاری شدن هموارهی نعمتها به زندگی است.
سلام دیشب پسرم پرسید خیلی از
پولدارها بدون اعتقاد به خدا پولدار شدن
یاد حرف استاد افتادم اگر ایمان
همراه شناخت باورها باشه
این دیگه … معجزه میکنه..
منم دقیقا گفتم به پسرم
قانون رو انجام بده به خدا کاری
نداشته باش…
قانون چی میگه..
حال خوب مساوی اتفاق های خوب…
بعدش خدا مگه از انسان جز پیشرفت و حال خوب چیز دیگه ایی…
میخاد…
خدا انسان که پیشرفت به بشریت میدهد را میگوید ببینید
این یعنی عمل این یعنی انسان
همه سجده کنید به این انسان
که همه چی خلق میکنه ..
نه الکی دولا راست میشه و ته اش
همش گناه میکنه ..
انسان فرقش با موجودات دیگه
قدرت خلقشه…
همونطوری که استاد قوانین سلامتی
و فرکانس رو قوانین رو به خوبی یاد ما میدهند …
پس به جای وقت تلف کردن
که خدا کی هست و چی هست و دولا شدن بدون فکر بهتر نیست
فکر خدا رو بخونیم وقتی این حرفها
رو زدم به پسرم تازه متوجه عظمت
کار شد که باید در چه جهتی
تلاش کند…
و بابت همه چی شکرگذاری کرد…
چون اینم
بهش گفتم بالاترین درجه فرکانس
شکر گذاریه…
و پایین ترین درجه فرکانس هم
احساس گناهه.
پس همه باهم
بگیم
شکر
شکر
شکر
بنام الله پاک
به رویاهای باور داشته باش
استاد عزیزم خیلی لذت بردم از دیدن این ویدیو که روند تکامل شرایط زندگی شما از آن شرایط تا به زمان حال حاضرتان است
چقدر زیبا و مهم است حال و احوال خوب که در نتیجه ایمان و باور میاد
که این ایمان و حال خوب مرزهای خوشبختی را جا به جا میکند و اتاق سیمانی را به بهشت تبدیل میکند و کاری میکند که رویاهایت را باور داشته باشی
خیلی ممنون از شما و از خدای مهربانم که هر روز ایمانم را قویتر میکند
استادم بزرگوار و عزیزترین و محبوب ترین و اثرگذارترین فرد زندگی ام دوستت دارم و صمیمانه بابت وجود پرخیر و برکتت سپاسگزارم الهی به حق الله یکتا پاینده و سرفراز در دنیا و آخرت باشی
دوستار همیشگی ات مجتبی باقری از اصفهان
بزودی از نزدیک ملاقاتت میکنم …
سلام استاد دوتا سوال ذهن منو درگیرکرده؟
1آیاشما تکالیف الهی انجام میدید مثل نماز وروزه
2آیاشما ازاعضای NA بودیدیااگه نبودیدچطورهمه قانونهای ماروبلدید
چرا فکر می کنید فقط خودتان خدا را قبول دارید و فقط خودتان نماز می خوانید
🍃🌻 با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گلم، و دوستان هم فرکانسی خودم . بسیار خدارو را شاکر وسپاسگزارم که من را در این مسیر زیبا و عالی هدایت کرد.مدتها بود که هر روز احساس،میکردم یه کاری دارم که باید انجامش بدم و هر روز کارهای روزمره ام را زود انجام میدادم تا آن کاری را که فکر میکردم باید انجام دهم را تمامش کنم، ولی وقتی همه کارها انجام میشد، میگفتم خوب دیگه کاری ندارم همه انجام شد ولی یه چیزی درونم میگفت که من کاری نیمه تمام دارم. و همچنان روز مرگیها تکرارو تکرا میشدند. و هر روز اوضاع وشرایط زندگی ام بدتر و بدتر میشد، واز نظر روحی بهم ریخته شدم. واز شرایط زندگی ام که راضی نبودم را به زبان می اوردم، تا اینکه یه روز یه حسی از درونم بهم گفت مریم بسه دیگه اینقدر شکایت نکن و ساکت شو، ومن ساکت شدم و یک روز از طریق یک دوست با کانال یه استادی آشنا شدم که در آن از معجزه شکر گزاری گفته بود و شروع کردم هر شب ده تا از داشته های زندگیم را نوشتم و برای آنها از خداوند متعال سپاسگزاری کردم وهر روز که میگزشت خییییلی حس خوب میگرفتم. تا اینکه از طریق همون کانال با استاد عباسمنش عزیزم آشنا شدم و صحبتاشون به دلم نشست.و فهمیدم که مسیر درست رو پیدا کردم. و خدارو من با شما شناختم و در وجودم احساسش کردم .استاد واقعا ازتون سپاسگزارم و خییییییییلی خوشحالم .من مدتها بود که دنبال یه آرامش واقعی بودم .همیشه به این فکر میکردم اگر یه کار خوب پیدا کنم، اگر پولدار بشم ،حالم خوب میشه و هیچ وقت چیزایی که داشتم رو نمیدیم. ولی حالا حس و حالم خیییلی خوبه و دارم تمرین میکنم درهر شرایطی حالم رو خوب نگه دارم و به کسی اجازه نمیدم حالم رو بهم بریزه. و یاد گرفتم که نگران نباشم و همه مشکلات و نگرانیهایم را به خداوند مهربانم بسپارم.که همواره همراه من در زندگی ام است.و شبها خییلی در آرامش میخوابم. یک شب که با گوش دادن یه فایل خوابم برده بود توی خواب دیدم یه نور زیبا داره به آرامی به سمتم میاد و داشت با من حرف میزد و خییییلی زیبا بود و داشت بهم میگفت تو فقط آرام باش آرام ، و نگران هیچ چیز نباش. و با تمام وجودم و قلبم احساس کردم که اون نور خدا بود.وقتی تعریفش میکنم و یادش می افتم یه حالی مشم، فوق العاده بود. واقعا استاد عزیزم خداوندهر لحظه من رو هدایت میکنه و من احساسش میکنم .استاد عباسمنش من خواب شما و مریم جون رو هم میبینم که من رو راهنمایی میکنید که چه کاری رو باید انجام بدم .🤗🍃🌻🍃
من صبحم را با شکر گزاری شروع میکنم وشب را هم با شکر گزاری به خواب میروم . و هرروز بیشتر از روز قبل به زیباییها و نکات مثبت توجه میکنم. و هر چیزی در اطرافم زیبا و لذت بخش شده . من به خودم با تمام وجودم افتخار میکنم . و من به این درک رسیدم که خودمان را تغییر دهیم دیگران تغییر میکنندو اینکه رفتار دیگران با ما چقدر عالی میشود. دوستان و اطرافیانم به من میگن چقدر آروم شدی و تغییر کردی. و آشنایی با استاد عزیزم باعث شد که من شغلم رو رها کنم و به دنبال عشق وعلاقه ام که نقاشیه برم. خییلی حرف از اطرافیان شنیدم ولی برام مهم نیست. و الان یک ماهه شروع کردم نقاشی روی شیشه رو. واینقدر برام لذت بخشه که متوجه گذر زمان نمیشم، ومطمئن هستم که در این علاقه ای که دارم به ثروت هم میرسم . به قول استاد که واقعا وقتی دنبال علاقمو ن میریم هدایت میشیم و کارهای من براحتی و زود انجام میشه و بدون اینکه خسته بشم و بعدش میگمخدایا سپاسگزارم. واقعا به خودم اومدم دیدم این باور در من بوجود آمده که کارهام براحتی و زود انجام میشه. اینقدر الان حسم عالیه که دارم اینهارو برای شما تعریف میکنم .و باید همین مسیر رو ادامه داد و میشود که حالمان و زندگیمان عالی و عالیتر شود، با ایمان و توکل به خداوند. خداوندی که قدرت تنها و تنها در دستان اوست. و باید بیشتر و بیشتر از خداوند بخواهیم چرا که به ما میدهد هر آنچه که بخواهیم.دوستان (🥰رنگ آمیزی خداست که به ما رنگ فطرت ایمان و سیرت توحید بخشید و هیچ رنگی خوشتر از ایمان به خدای یکتا نیست🥰).سوره بقره آیه ۱۲۷* خدارو صد هزار مرتبه شکر که عضو این خانواده هستم و دوستان خوبی چون شما دارم.
برای استاد عزیزم و مریم شایسته عزیز م و همگی دوستان خواستار شادی، آرامش،ثروت، وسعادتمندی در دنیا وآخرت را خواهانم.
🍃🍃🍃🌻🍃🌻در پناه خدا
بنام قادر مطلق
من قلم خدا هستم.
به زبان تازه ترین شاگرد این مکتب زیبا،
با دیگر دانش آموخته گان طریق حقیقت سخن میگویم.
گوارای وجودتان باد، شربتی که با دستان صمیمی آموزگار عشق مینوشید.
اینجا مکتب توحید است .
کلام خدا به اندازه درک شما به گوشتان میرسد
و سهمتان از دریافت سعادت به مقیاس ایمانی ایست که از ربوبیت حق در وجوتان نقش بسته است.
این مکتب سپاسگذار تلاش انسانها یی است که تکنولوژی را به بشریت هدیه کرده اند،
این مکتب حاوی الهاماتی ایست که از هزاران قلب پاک به نگارش درآمده است.
اینجا درختان همه هرس میشوند،
علفهای هرز از میان برداشته میشود
و هوا را پاکیزه میتوان نفس کشید.
سالها پیش پیام خدا قلب نوجوانی را به لرزه درآورد،
شاید خود نمی دانست اما باورهایش به تکاپو افتاده بودند.
نوجوانی که چون آهنگ شکار میکرد عقاب گونه با بالهای تنومندش اوج میگرفت
و با تمام قدرت چنگالهایش را به سمت هدف هدایت میکرد.
اکر جهان هستی به او سیلی میزد
او را به تفکری عمیق فرو میبرد.
وقتی زمانش فرا رسید،
و شانه هایش قابلیت استحکام یافت
پرچم رسالت توحید به دوش مسولیت پذیرش سپرده شد ،
صداقت مصباح هدایتش شد
و ایمان سلاح صداقتش.
او سالهاست که در این مکتب سخن میگوید،
جسارت را ساده معنی میکند
و خواستن را به شیوا ترین بیان میگوید .
اینجا خانه توحید است
و هر آنچه نوشته میشود،نتیجه درک حقانیت پروردگار است.
کلماتی که با اشک شوق به نگارش درمی آید ،
حاوی نتایج شگفت انگیزی ایست
که انرژی را در جهان هستی به رقص واداشته اند.
هزران درود بر تو ای آموزگار توانمند مکتب عشق
و هزاران درود بر دستانی که بوی عطر نوشته های شان هر مخاطب متفکری را مدهوش زیبایی میکند.
سلام مینا هستم و تقریبا ۲ ماه میشه که به صورت کاملا جدی فایلای رایگان استاد عباسمنش رو گوش میکنم و همه تلاشم رو میکنم که در طول روز به قانون عمل کنم و معمار از همه شرک نورزم، هرکاری بخوام انجام بدم ، قبلش از خدا میپرسم که درسته ؟ یا میپرسم چجوری انجامش بدم بهتره ؟ دوست من ، همراه من و همه کس من شده خدای من💓 آنقدر احساسم خوبه و یه آرامش خاطر عجیبی دارم . تقریبا ۵ ماهه اومد ترکیه با همسرم مهاجرت کردیم اینجا. و به عینه دیدم تو کارهای اقامتم و گرفتن خونه ، پیدا کردن کار و هر چیز دیگهای که برای زندگی لازمه به بهترین شکل خدا برامون انجام داد و ما هر روز فقط روی باورهامون کار میکنیم و اعتماد داریم خدا هدایتمون میکنه و صبر میکنیم تا نتیجه حاصل بشه🥰، در همین حین یه سری ایده به ذهنمون میرسه و الهامات به قلبمان میشه و ما بدون نگرانی از نتیجهاش انجامش میدیم و با عشق درمورد آینده رویایی مون صحبت میکنیم و خودمون رو آماده میکنیم برای رسیدن بهش😍 واقعا از صمیم قلب مطمئنیم که خیر برای ما پیش میاد چون ما نمیدونیم چه اتفاقی قراره بیفته ولی خدا از همه چیز باخبره.
اولین باره که دیدگاه میذارم تو سایت خیلی برام جذابه که با شما دوستای همفرکانسیم صحبت میکنم و نتیجه گوش کردن به فایلای استاد( البته با تعهد) رو باهاتون به اشتراک گذاشتم🙏🏽🌹
سلاااااااام سلام سلام سلام استاد سلام عزیز دل استاد
و سلام دوستان عزیزم همگی زنده وسلامت وموفق وثروتمند باشید زیرسایه ی رب العالمین
و
همچنین من
فقط اشک از چشمام جاری شد این همه زیبایی واین همه نعمت واین همه فراوانیِ جهان هستی
این اولین نوشتار من و دیگاه من هست
من طاهره اهل بندرعباسم و همین روش زندگی رو هر روز به بچه هام میگم که میخوام وخدا بهم میده
ان شاءالله
سلام به دوستان با آشنا شدن با سایت آن هم به صورت کاملا تصادفی در سن 48سالگی وخواندن خاطرات استاد من تکه گمشده یخ دم رو بعد از چند سال پیدا کردم و آرزوی آن را دارم تا بتوانم در این مسیر حرفی برای گفتن داشته باشم، خدا را سپاسگزارم که راه رابه من نشان داد چون دنبالش بودم، خدا وشکر.
به نام خدا تنها منبع قدرت و ثروت
سلام به همه
آمدم یه سری حرف ها رو برای خودم بزنم تا ایمانم به مسیر بیشتر بشه و اونایی که تو مدارش هستند هم ازش استفاده کنن
میخوام مسیر خودمو تو این مدتی که عضو سایت مرور کنم
الان یکسال چند ماه میشه که من عضو سایتم این یکسال رو با ایمیل قبلیم که عضو سایت بودم حساب کردم چون اول با یک ایمیل دیگه عضو سایت شدم و بعد اون ایمیلم پاک شد و بعد با ایمیل الانم عضو شدم ولی در مجموعه یکسال و چند ماه هست که با سایت آشنا شدم .
تو این مدت روزای اول بیشتر رو خودم کار میکردم یعنی چند وقتی رو کار کردم فایل ها رو گوش دادم نوشتم و… بعد منحرف شدم از مسیر، از سایت، رفتم سراغ یه سری فایل های دیگه ،یه استاد دیگه ،که بعد از چند ماهی که گذشت،تو یه شب تصمیم گرفتم دوباره برگردم و عباسمنش رو انتخاب کردم، به نظر خودم این تغییر مسیر چیز خوبی بود چون متوجه تفاوت استاد عباسمنش با بقیه استاد ها شدم ،حسم رو موقع کار کردن با عباسمنش و اون استاد تجربه کردم با اون زیاد شاد نبودم ولی با عباسمنش یجور دیگه اس ،وقتی فایل گوش میدم، کامنت میخونم ،اصلا انگیزه،شوروشوق، اشتیاق، امید و همه ی حس های خوب می یان تو دلم و تجربه اشون میکنم این خودش خیلیه ♥️
خلاصه دوباره آمدم تو سایت و اما این مدتی که تو سایت بودم چند ماهی رو اونجوری که باید کار می کردم روی خودم ،کار نکردم ،دلیلش هم این بود که تو دوران مدرسه بود و کلاسا آنلاین و یجورایی زیاد وقت نمی کردم اونجوری که دلم میخواد کار کنم رو خودم ، ولی از همین دورانم یه سری درس ها رو یاد گرفتم مثلا اینکه :
۱_ باید یه تعهد داشتم باشم که روزانه ورودی های خالص به ذهنم بدم
۲_ از مسیر لذت ببرم و حال خوبی داشته باشم و آسون بگیرم تا جهانم به من اسون بگیره
۳_ یه سری باور های غلط و طرز تفکر اشتباه داشتم که زمان کافی نداشتم به خودم سخت می گرفتم یا جاهای الکی و با کارای الکی وقتم رو هدر میدادم( که البته اینم جز تکامل هست چون باید اینارو تجربه می کردم تا بفهممشون)
خلاصه اینم از دوران مدرسه ام البته تو این دوران بعضی وقتا هم بود که حسم بد میشه اون موقع های می آمدم از فایل های استفاده می کردم یا اگه استفاده هم نمی کردم با به یاد آوردن حرفای استاد ذهنم رو
کنترل میکردم ،بعد تو این مسیر کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو هم خریدم و تا فصل ۳ ادامه دادم و بعد ادامه ندادم ،،اینا تجربه های یکسال چند ماهه ی من از بودن و از نبودن تو این مسیر بود ،شاید زیاد دقیق نتونستم بگم و بنویسم ولی خب سعی کردم بهترین نسخه الانم رو ارائه بدم ،همه ی این حرفا رو زدم که این جمله رو بگم و به اینجا برسم که من توی مسیر خواسته هام هستم و تنها کاری که برای رسیدن به خواسته هام باید انجام بدم اینه که این مسیر رو ادامه بدم تا تو هر قدم از مسیر که جلو میرم به یکی از خواسته هام برسم ،حالا تو این جاده موفقیت یه سری تضاد ها و امتحانا هم هست
تضاد ها کارشون اینه که انگیزه بدن به نظرم مثلا وقتی پول نیاز داری ولی نداری انگیزه می گیری که بیشتر رو خودت کار کنی بیشتر فراوانی رو باور کنه بیشتر برات مهم میشه که روی باور های ثروت سازت کار کنی ،برای من که تضاد ها اینطورن یعنی به صورت کلی باعث میشن خواسته هامون با جزئیات بیشتر بشناسیم
امتحانا کارشون اینه که ببینن ما قوانین رو خوب یاد گرفتیم یا نه و مهم تر از اون می تونیم به طور عملی ازشون استفاده کنیم یا نه
هم تضاد ها و هم امتحانا ها هر دو جز مسیر هستند و هر دو به نفع ما کار میکنند این همون مسیر تکامل هست باید اینا رو طی کنیم و ازشون درس بگیریم
و ادامه بدیم بقول استاد استمرار داشته باشیم
ولی نکته مهمش اینه که باید لذت ببریم تو تموم این مسیر چون داریم درس می گیریم تجربه می کنیم
و تکاملمون رو طی می کنیم
مثل اینه که ما تو یه جاده ایم و داریم حرکت می کنیم و این جاده انتهایی نداره هر چی جلو تر میریم زیبا تر میشه و کار ما اینه که از مناظر اطراف جاده لذت ببریم
لذت ببریم
یه سری حرفا رو زدم اول واسه خودم دوم واسه کسایی که تو مدارش هستند
حس خوبم رو تو مدت نوشتن این کامنت تجربه کردم
خدایا شکرت بابت حس خوبم
خدایا شکرت بابت این کامنت خوب
خدایا شکرت واسه همه چی
واسه نفس کشیدنم💚
🖐😉
راستی یه نکته یادم آمدم که خواستم بگم اون اینه که من مطمئنم این مسیر، مسیر درستیه چون تو طول این یکسال خورده ای خیلی از خواسته هام رو بدست آوردم و دیگه مطمئن شدم که این مسیر درسته و خودشه البته خیلی خواسته های بیشتری رو بدست آوردم ولی چون ثبتشون نکردم دقیق یادم نمونده ولی اونایی رو ک نوشته بودم میدونم و دارمشون ،خلاصه که مطمئنم این مسیر ،مسیر درستیه و فقط باید ادامه بدم و لذت ببرم ازش ،( لذت ببر)
🖐😉
عالی بود پسر من جوابمو همون اولاش گرفتم و گفتم همینه این یه کارو بکنم تمومه دمت گرم
اونجا که گفتی روزانه ورودی های خالص به ذهنم بدم حالمو عوض کرد اصلا
خدا داره باهام حرف میزنه داره کمکم میکنه این حس خیلی قشنگه که هدایتم میکنه سپاسگزارم ازش
شکر خدا که هدایتم کرد به اینجا تا این پیامتو ببینم❤
سلام بر خانواده عباس منش
من امروز به صورت هدایتی اومدم و این فایلو خوندم و عکسها رو دیدم و نکته ای که به ذهنم رسید این بود کلیه چیز خیلی واضح و ساده و روشن وجود داره که اگر کمی فکر کردن در گذشته داشتیم میشد راه درست رو از راه غلط تشخیص داد و حرف درست رو از حرف اشتباه که تا الان به خورد ما داده اند
به طور ساده میگم چه طور مارا به راه خدا دعوت میکنند و تشویق و دین خدا و سمت خدا میخوانند خدایی که از صفاتش دیدیم و شنیدیم
خداوند مهربان است و بخشنده
خداوند قدرتمند است و قادر
خداوند بی نهایت بی نیاز است
تمام ثروتها در سیطره خداست
خداوند به ایمان بندگانش نسبت به خودش دعوت میکند
خداوند شرک را هیچ وقت نمیبخشد
خداوند به وعده هایش عمل میکند
خداوند بهترین دوست و یاور در تمام لحظات ومکانهاست
خداوند عاشق ماست
و ………
بعد میشنویم که اگه میخوای به خداوند نزدیکتر شوی و دوستت داشته باشه باید از ثروت (که یکی از مهمتریت صفات خداوند است) دور شوی و باورهای نا مناسب از ثروت تو مغزت میکنند که از مهمترین راههای رسیدن به خدا فقر است و انفاق کردن امامان را مثال میزنن که حتی خودشون هم شده شبها گرسنه میخوابیدند و غذای خودشون رو به فقرا اهدا میکردند وای که تا دلت بخواد در تمام رسانه ها و جلسات و مساجد از این چرندیات از بچه گی خورد این مغزمون دادن (به یاد اوردنه این مطالب اصلا حالم خراب میکنه که چرا اون موقه نمیشستم به این حرفها کمی فک کنم و این تناقضها رو دربیارم)
واقعاخدا رو شکر میکنم منو به این مکان مقدس (سایت استاد عباسمنش) هدایت کرد تا کمی جرات کنم از لاک خودم بیرون بیام و کمی بتونم جور دیگه حتی فکر کنم که هر چیزی رو چشم و گوش بسته قبول نکنم حالا خمیخواد رسانه باشه روحانی باشه معلم باشه یا ….
به قول خداوند لحظه ای تعقل کردن از سالها عبادت کردن بهتر است چون با عبادت کردن شاید چیزی رو عوض نکنه در وجودمون و مارو منقلب نکنه ولی اگر بتونیم کمی به درونمون سفر کنیم وفکر و اندیشه در مورد خودمون و خالق داشته باشیم یک تغییراتی در روند زندگیمون ایجاد کنیم
خلاصه که اینو من درک کردم که هرآنچه را که میخوای بدستش بیاریو فرق نمیکنه خوب بد زشت باشه باید باهاش هم فرکانس و در یک جهت بشی هم ذهنت و هم رفتار و اعمالت وگرنه ود تضاد میمونی عذاب میکشی و رنج و سختی رو تجربه میکنی و همش ایراد رو در نکات دیگه میگردی
وتهش خود خوری احساس حقارت و بدشناسی و هزار نکته ناجالب رو به خودت میچسبانی که چرا اوضاع اونجوری که باید میشده نشده
خدار روشکر میکنم که اومدم این کامنت رو اینجا نوشتم تا هم ردپایی باشه برام و هم نکته هایی که تو ذهنم بود رو بیرون بریزم و به اشتراک بزارم و کمی به شناخت افکارم بپردازم که چقد تو ذهنم باورهایی وجود داره که حتی خودمم نمیدونم چقدر این سد محکم و استوار جلوی خواسته هامو گرفته و بایک دشمن آشکار ولی پنهانی مواجه هستم که از ستون پنجم دشمن هم به من نزدیکتر و واقفتره که اون سد و دشمن خودم هستم
این موضوع رو درک کردم که اگه بتونم بر خودم پیروز بشم برتمام دنیا پیروزم و آزاد و رها میشم ، مثل پرنده های که از قفس پریده و هر کجا میخواد بره میره و من باید از این قفسی که برای خودم تو ذهنم ساختم بیرون برم
دوستتون دارم و خدارو شکر میکنم که همچین مکانی هست تا راحت بتونم با دوستان صحبت کنم و افکارم رو بیان کنم و از دیگران راههای بسار خوبی رو بیاموزند
سپاسگزار خداوندم