داستان تحول من
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- به رؤیاهایت باور داشته باش 1377MB32 دقیقه
شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سالها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:
- تغییر شهری که سالها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را میشناختم؛
- تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهمترین سرگرمی زندگیام بودند.
- تغییر شغلی که تصور میکردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
- و مهمتر از همه تغییر باورهای محدودکنندهای که، بعداً فهمیدم منشأ همهی این ناخواستهها بودند؛
زیرا “نشانهها” به وضوح فریاد میزدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواستهها را برایت تکرار میکند.
آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش دادهام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه میکنم را نمیدیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواستههایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی میکردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آنها نشان میداد و باعث شک کردن من به پیش فرضهای ذهنم میشد.
همهی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایدهای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بیآنکه نگران هزینههای آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم میآید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالیام نگاه میکردم و به خودم میگفتم:
- “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و میتوانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”
دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آنها بود، این رویا را هر روز قویتر میکرد. مشاهدهی زندگی آنها، این ایمان را در دلم رشد میداد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.
همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر میشناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر میرسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطقتر میشد.
رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمیبینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمتها را به من نمیداد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامهنویسی شده بود که نمیتوانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکنندهام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.
اما میدانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع میشود.
قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگیات را خودت با باورهایت ایجاد کردهای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدنها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیانات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگیات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیاییای که در آن به دنیا آمدهای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجهی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛
من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایتکننده” را به وضوح میدیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را میکند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سختترین کار دنیا میشود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباسمنش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.
- زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهیهای خالص، میتوانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
- محیطی که هر بار به آن وارد میشوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودیهای قدرتمندکننده تغذیه کند؛
- محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایهگذاری در زندگیام است؛
- کنترل ورودیهای ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.
اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه میکرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد میآوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدمهایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خمهایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:
- دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
- دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگیام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
- دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرکهای مخفی ذهنم را بشناسم؛
- شرکهایی که تلاش میکنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کنندهی شرایط زندگیام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگیام را به عهده نگیرم؛
- دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛
دانشگاهی که با آموزههایی چون دوره جهانبینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونهای که: آرامش را جایگزین نگرانیهایم کند؛ ایمان را جایگزین ترسهایم کند؛ توحید را جایگزین شرکهای مخفی وجودم نماید؛
دانشگاهی که با آگاهیهایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطقهایی قوی دربارهی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهیهایی که در یک فرایند لذتبخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکنندهای نماید که در تمام این سالها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛
دانشگاهی که تا با آگاهیهای خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروتآفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایتهای خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛
نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی میرساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛
به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعهام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.
آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذتبخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکنندهام، به مسیر هموار و لذتبخش باورهای قدرتمندکننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانیها.
چقدر خوب میشد اگر آن روزها میدانستم خداوند چگونه فکر میکند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کردهاست؟!
چگونه میتوانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگیام را در دست بگیرم.
چقدر خوب میشد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من میفهماند مهمترین اصل در رسیدن به خواستهها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواستههایم را به من میشناساند و چگونگی ایجاد آنها را در عمل با من تمرین میکرد.
آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی میتوانست آگاهیهای فراموش شدهی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهیهایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده میشد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کنندهای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آنها نمیدانند.
در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آنها را به من یاد میداد تا بدون تقلا، خواستههایم به صورت طبیعی وارد زندگیام شوند.
آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.
به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگیام با آنها مواجه شدم، خواستههای بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزشترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربهی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.
داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:
آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همهی افرادی که آمادهاند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباسمنش، چقدر میتوانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکیاش در فقر و کمبود، به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازیهای که نخریده، تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازیهایی که تجربه نکرده است، میخواهد بهترینِ همهی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالیاش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباسمنش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آمادهی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛
- برای شما که مثل من متعهد شدهای تا رؤیاهایت را باور کنی؛
- برای شما که متعهد شدهای تا به جای کوچک کردن خواسته هایت، باورهایت را بزرگ کنی؛
- متعهد شده ای تا به شیوه ی بی حاصل قدیمی شک کنی و قوانین خداوند را بشناسی تا بتوانی برنامهنویس زندگی خود باشی.
بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شدهایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت میکند و تنها منبع قدرت و ثروت است، مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانسهای خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازهی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل میشویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه میکنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگیمان را در دست خودمان میگذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش میدهد که احساس کنی کنترل زندگیات در دست خودت است.
این جنس از آرامش، رمز جاری شدن هموارهی نعمتها به زندگی است.
سلام به دوستان عزیزم
این کلیپ رو وقتی میبینم یاد این جمله میفتم که «ثروتمند شدن، معنوی ترین و خداپسندانه ترین و بهترین کاری هست که میتونی در جهان انجام بدی»
زندگی گذشته استاد و هر فرد فقیری رو که میبینم میفهمم که «فقر چه فلاکتی میاره» برای دستشویی رفتن باید هماهنگ کنی، برای آشپزخونه استفاده کردن باید هماهنگ کنی، زن و فرزندت در حال سختی کشیدن هستن، خودت آسایش و آرامش نداری، مجبوری با ۱۵-۲۰ نفر در یک «اتاق سیمانی» زندگی کنی پر از سروصدا بدون آرامش و با امکانات اندک رفاهی برای زندگی. محمد ببین که «فقر چقدر بدبختی میاره؟» ببین «فقر چقدر بی ارزشت میکنه؟» ببین «فقر چقدر باعث میشه از خداوند دور بشی؟»
زندگی الان استاد رو که میبینم «خداوند رو احساس میکنم» انسان های ارزشمند، روابط فوق العاده، آرامش و صلح درونی، زیبایی و فضای سرسبز، خونه و امکانات زندگی به شدت زیبا، رابطه عالی با خودت و احساس ارزشمندی، احساس معنویت، و بی نهایت نعمت و برکتی که این محله به انسان ها و دنیا رسونده، بی نهایت خوشبختی ای که بواسطه ساخت این خانه ها در جهان گسترش پیدا کرده، بی نهایت امکانات و رزق و روزی ای که با مالیات های این محله ها در جهان به افراد رسیده و لقمه غذا و پوشاک و مسکن و آرامش برای هزاران بلکه میلیون ها انسان شده، آیا فقر میتونه چنین کار با شکوه و معنوی و خدایی ای رو بکنه؟ تنها ثروت هست که میتونه خداگونه زندگی کردن رو به نمایش بگذاره. تنها ثروت هست که میتونه اعلام کنه که باور کنید خداوند رزاق رو. تنها ثروتمندان هستند که میتونن الگویی برای ایمان آوردن به خدای یکتا باشند. اگر یکی از الگوهای قرآنی ما ثروتمند نمیشد خداوند اونها رو به درجه پیامبری و الگو و اسوه بودن نمیرسوند. چون یک فرد فقیر هرگز نمیتونه الگویی باشه که به خداوند ایمان بیاریم. کی میتونه از خدا حرف بزنه؟ کسی که زندگیش رو خوب ساخته باشه، کسی که غرق نعمت و ثروت و برکت خداوند باشه. اگر ابراهیم پیامبر شد چون ثروتمند شد. اگر محمد پیامبر شد چون ثروتمند شد. اگر یوسف پیامبر شد چون ثروتمند شد. اگر سلیمان الگو شد چون ثروتمند شد. اصلا خداگونه شدن رو بدون ثروت نمیشه با هم جمع کرد. چون خدا ثروته و ثروت خداست. پیامبران و الگوهای قرآنی ما اگر این مرحله رو نمیگذروندن امکان نداشت پیامبر بشن. به قول استاد کی میتونه در مورد خداوند خوب حرف بزنه؟ کسی که زندگیش خوب باشه، کسی که لنگ اجاره خونش هست، چطور میتونه در مورد خداوند حرف بزنه؟ چه تاثیری در زندگی بقیه میتونه بگذاره؟ بهش میگن فلانی تو که خدا خدا میکنی خوب این خدا تو زندگیت چی کار کرده؟ وقتی اون خدایی که تو ازش دم میزنی، هنوز نعمت و برکت و ثروتی بهت نداده که به زندگیت سامون بدی، چه انتظاری میشه ازش داشت که تو زندگی ما خیری برسونه؟
فقر فقط انسان رو از خداوند دور میکنه نه عبادتت عبادت هست و نه در زندگیت آرامش داری. اما ثروت .. وقتی که ثروتمند میشی اول آرامش تو وجودت ساخته میشه اول شخصیتت بی نظیر میشه اول نگاهت به جهان خداگونه میشه و بعد این نگاه جریانی از ثروت و نعمت و برکت رو وارد زندگیت میکنه. تمام افراد ثروتمندی که من تا به حال باهاشون برخورد کردم به شدت انسان های با شخصیت و خوبی بودن. به شدت ارتباطات عالی داشتن. به شدت با خودشون در صلح بودن. به شدت خونسرد هستند. به شدت آرامش دارن. به شدت از زندگیشون لذت میبرن. به شدت احساس خوبی دارن. به شدت احساس اطمینان و به قول قرآن لاخوف علیهم و لاهم یحزنون هستن. رویا های بزرگ دارن و به دنبال بهبود خودشون و جهان هستن. همه ی افراد ثروتمندی که دیدم به شدت هدفمند هستند. در تمام جنبه ها در حال رشد هستن. همیشه در حال تفریح و گردش هستن. میتونی رضایت خداوند از اونها رو در زندگیشون احساس کنی. به خودشون و جهان اطرافشون احترام میگذارن. هر چی ویژگی خوب و خدایی میشناسی رو من در افراد ثروتمند دیدم. پس این نشون میده که ثروتمند شدن بهترین کاری هست که من میتونم در جهان انجام بدم و وقتی ثروتمند باشم خداوند بهم میگه آفرین تو از همیشه بیشتر به من نزدیک شدی.
سلام به هم فرکانسی های عزیزم
نکاتی که از فایل رویاهایت را باور داشته باش قسمت اول دریافت کردم:
اول اینکه چقدر خونه و محله ای که الان استاد درش زندگی میکنه رو دوست دارم از بزرگ بودن خونه تا تر و تمیز بودن همه جای محله تا خوش ساخت بودن خونه تا گاراژ اتوماتیک داشتن و ۸ تا اتاق داشتن و حموم دستشویی های فراوان داشتن تا گل کاری های عالی و درختان زیبا و همسایه های کول و بی نظیر و فوق العاده دوست داشتنی که انقدر گرم و صمیمی برخورد میکنن و معرفی میکنن خونشون رو آدرس میدن و شماره تلفن میدن که بیاید بیشتر هم دیگه رو ببینید. من عاشق این فرهنگم. فرهنگی که توش نگاه ها بازه، دیدگاه ها بازه، افراد عزت نفس دارن احساس ارزشمندی میکنن، خودشون رو دوست دارن، با خودشون و اطرافشون کاملا در صلح هستن، فرهنگی که توش نگاه ها به آدم خداگونه و سالمه و انسان ها از همون بدو تولدشون در این فرهنگ یاد میگیرن که نگاه مثبت به افراد داشته باشن و همه رو دوست داشته باشن و تکه ای از خدا بدونن. من واقعا لذت میبرم از دیدنشون و یاد میگیرم
نکته دومی که از این فایل دریافت کردم قابلیت توجه کردن به خواسته هاست. اینکه مغزمون رو جوری طراحی کنیم که همیشه به خواسته هامون توجه کنیم. به چیزی که میخوایم داشته باشیم توجه کنیم
نکته سومی که از این فایل دریافت کردم این هست که همه ی تضادها خوبن و دوست ما هستند و اومدن که ما رو رشد بدن و بهمون انگیزه بدن و خواسته های ما رو واضح کنن و باعث پرش ما به زندگی سطح بالاتر و با کیفیت تر و راحت تر بشن و نسخه ای بهتر از ما بسازن
نکته چهارمی که دریافت کردم این هست که خیلی مهمه که با چه باورهایی کارمون رو شروع میکنیم، مثال بارزش هم اینه که اگر باور داشته باشی بیا بریم جایی که ۵ سال پدرمون در بیاد اما بعدش به جایی برسیم هدایت میشی به جایی که همچین اتفاقی برات میفته. پس بیایم باور کنیم که بیا بریم به جایی که با خوشحالی و شادی و لذت و سادگی و آسونی در کمال احترام به خواسته هامون برسیم.
نکته پنجمی که از این فایل دریافت کردم که خیلی برای من مهم و ارزشمنده اینه که «خوبیه که ماندگاره، زیبایی که ماندگاره، شادیه که ماندگاره، خوشبختیه که ماندگاره، عشقه که ماندگاره»
بی پولی، مشکلات و بدبختی ها ماندگار نیستند. هرگز ماندگار نیستند. فقط کافیه روی باورهامون کار کنیم تا هدایت بشویم و جور دیگه ای پاسخ بگیریم. افراد و شرایط و موقعیت ها تغییر میکنند اگر ما تغییر کنیم
نکته ششمی که از این فایل دریافت کردم موضوع امیده. که ما باید نکته پنجم رو باور کنیم و تایید کنیم که امیدوار باش! اگر از نظر روابط، مالی، جسمی و شخصیتی، احساسی در وضعیت خوبی نیستی، شرایط بدون شک تغییر میکنه وقتی که شما تغییر کنید.
سپاسگزارم از این فایل ارزشمند.
سلام نرگس عزیزم. من عاشقتم که انقدر انرژی خوب میفرستی و فرکانس عالی ای داری.
امیدوارم در تک تک لحظات زندگیت به سمت زیبایی های بیشتر، نعمت بیشتر، ثروت بیشتر، خوشبختی بیشتر، عشق بیشتر، احساس خوب بیشتر، و لذت ها هدایت بشی.
سپاسگزارم به خاطر نعمت دوست های عالی ای چون شما.
سلام محسن عزیز.
هیچ چیز اتفاقی نیست. اینکه من دارم این پیام رو برات میگذارم اتفاقی نیست.
دوست عزیزم، ادامه بده. مطالب رو گوش کن بارها و بارها و از خدا بخواه با تمام وجودت که مسیر صحیح رو بهت نشون بده و درک صحیح رو بهت بده و عمل کن. چیزی که باید یادت باشه اینه که ادامه بدی تحت هر شرایطی. البته ادامه دادن به معنا چسبیدن نیست. ادامه دادن یعنی ایمان داشته باشی که مسیری هست که نتایجی رو ایجاد میکنه که تا به امروز میخواستی. ایمان داشتن یعنی من با فرکانسم اتفاقاتم رو بوجود میارم پس به همین دلیل فایلها رو گوش میدم تمرینات رو انجام میدم از خدا میخوام درک صحیح بهم بده و ادامه میدم تا به خواسته هام برسم. تو مسیر مسائلی ممکنه باشه که تو درست درک نکرده باشی یا شرایطی وجود داشته باشه که فکر میکنی اونی که میخوای نیست، اما یادت باشه خداوند هدایتگر توست و این مسائل باعث رشد و رسیدن تو به همون خواسته هایی میشن که میخوایشون. خدا رو باور کن و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کن. محسن عزیز تو کلید خوشبختی رو همین الان در دستت داری فقط باید ادامه بدی تا یادبگیری از این کلید ارزشمند برای ساختن زندگیت استفاده کنی. عاشقتم و برات آرزو میکنم که بهترین اتفاقات واست بیفته و خیر و خوشی و برکت و ثروت و شادی و امید و موفقیت از در و دیوار به زندگیت بباره.
سلام فاطمه جان!
خواستم تحسینت کنم عزیزم، چقدر از اعتماد به نفس و احساس ارزشمندیت خوشم اومد، با این جمله زیبا که گفتی تو دورانی که هم سن و سال های من دنبال رنگ لاک ناخنشون هستن من دنبال تحقیق هستم. دنبال پیشرفت و موفقیت و رشد هستم. تو جز یکی از ۵٪ انسان هایی هستی که میخوای شرایط متفاوتی رو بگیری به همین دلیلم متفاوت فکر میکنی و عمل میکنی. بنابراین بسیار تحسینت میکنم و افتخار میکنم در محلی حضور دارم که چنین انسان های بی نظیری در اون هستن افرادی که اونطوری که جامعه حرکت میکنه و باور میکنه حرکت نمیکنن و باور نمیکنن بلکه اونجوری که خداوند ازشون انتظار داره اونجوری که سعادت و ثروت و سلامتی و موفقیت و روابط خوب و چیزهای خوب ایجاد میکنه باور میکنن و عمل میکنن و یکی از همون کارها وقت گذاشتن روی خود و سرمایه گذاری روی خود هست که ارزشمندترین کاری که یک فرد باید انجام بده و مهمترین سرمایه گذاری زندگیشه. عاشقتم امیدوارم که خیلی پیشرفت کنی و به هر چی میخوای برسی و چرخ زندگیت هر روز روان تر و بهتر و لذت بخش تر باشه.