نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 32


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران
    865MB
    56 دقیقه
  • فایل صوتی نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران
    51MB
    56 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

611 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 872 روز

    سلام خدمت استاد عزیز، خانوم شایسته و دوستان هم فرکانسی

    این اولین کامنتمه و چیزی که من رو تشویق کرد به کامنت گذاشتن، خاطرات بسیار زیادی بود که در همون لحظه به ذهنم رسید و حیفم اومد که ننویسمشون چون میخواستم به یادم بیارم که چیکار با خودم کردم توی این سالها با گذشتی که داشتم.

    من کلا فردی هستم که بدی از دیگران به یادم نمی مونه و همیشه خودگذشته بودم؛ البته که از خاطراتم می فهمم این نه فداکاریه نه کمک به دیگران و… بلکه کوچک کردن خودم و از حق خودم گذشتنه که از عدم باور ارزشمندی میاد.

    دقیقا میدونم که این باور از سمت پدرم بهم رسیده؛ از بچگی همیشه من بودم که تقصیرکار بودم و تنبیه می شدم.من بودم که خطایی رو مرتکب شده بودم و من بودم که با ندونم کاریام باعث رخ دادن اتفاقی شدم و یکبار هم نبود که من رو سر منشاء خطایا ندونن.

    یادمه هروقت به پدرم از اهدافم می گفتم اون مسخرم میکرد و میگفت پسر تو بچه غلام علی لایقی نه پسر فلان حاجی!

    من هیچوقت اینو نپذیرفتم اما شبانه روز بهش فکر کردم و میگفتم موفقیتم به خودم بستگی داره نه خانواده ای که توش بزرگ شدم؛ چون این برام واضح بود که قبولش نکردم، فکر می کردم این حرف باوری رو در من ایجاد نکرده اما همین که الان اینقدر دقیق یادمه و فکرایی که حتی الان از اون حرف ها دارم، نشانه ایجاد باور منفی و تاثیر گذاری در من هست.

    طی داستان طولانی و جالبی که واقعا جاش اینجا نیست و کامنتمو خیلی طولانی می کنه من تونستم از بدترین مدرسه شهرمون به مدرسه سمپادی (که البته توی شهرمون نبود) و من تنها نفری بودم که اون سال قبول شد برم. و البته این رو هم بگم که -در کل تاریخ مدرسمون فردی نبود که بتونه در مدارس سمپاد قبول بشه- خلاصه پدرم حتی یک بار هم این رو تلاش خودم ندونست و گفت «حالا که شانس بهت رو کرد و تونستی توی مدرسه “آقاها!(یعنی پولدارا)” خودتو بندازی! خوب حواستو جمع کن تا شانستو از دست ندی!!!»یادمه من دقیقا همون پولی رو برای سرویس میدادم که بقیه هم اون پولو پرداخت میکردن ولی پدرم چون خودشو مدیون راننده سرویسم میدونست من رو مجبور کرد که از سر خیابونی که کلی از خونمون دور بود سوار تاکسیِ سواری ای بشم که بقیه رو توی طولانی ترین کوچه ها سوار می کرد.”چون با سرویس حدود یک ساعت از مدرسم فاصله داشتم زمستونا شبا آرزو می کردم که صبح سگ ولگردی توی خیابون تاریک نباشه! تا برم شهر تحصیلم و اگه سرویس منو جا میذاشت و منو نادیده میگرفت پدرم کلی کتک و دعوا تقدیمم میکرد و کلی معذرت بابت این که من سر وقت جلوی خیابون نبودم، از راننده ای که کلا منو یادش رفته بود می خواست!

    خلاصه اینارو گفتم که عمق عدم لیاقت و ارزشمندی رو در باورهای پدرم و در نتیجه من ببینید و متوجه این عوامل بشید.

    من توی اون سرویس مجبور بودم با افراد کم سن و سال تر از خودم برم و بیام چون هم سن من کسی قبول نشده بود.

    یکی از همین افراد سرویس که بهش متین میگفتیم خیلی آدم شرور، خرابکار و… بود.

    همیشه درحال کرم ریختن بود؛ از داد و صدا هایی برای جلب توجه توی ماشینی که در جاده ترانزیتی یک طرفه می زد و تا مرگ مارو می برد بگیرید تا لیزر انداختن توی آینه راننده حین رانندگی توی همون جاده مرگبار.

    این آدم آزارش به همه می رسید و بقیه هم جوابشو حالا با دعوا یا کتک و… می دادن و من با این که سنم از همه اون افراد بالاتر بود یک بار هم برخوردی نکردم و لبخند زدم چون می ترسیدم که شر بشه یا خبرش به پدرم برسه و تقصیراتی که همیشه گردن من میوفتاد.

    این آدم چون میدونست من برخوردی ندارم همیشه 90 درصد آزارش به من می رسید و منم که هیچی به هیچی… خلاصه از من که بگذریم بقیه نمیذاشتن این آدم پاشو از گلیمش درازتر کنه بلکه سخت باهاش برخورد میکردن حالا از تعهد دادن به مدرسه بگیر تا بیش از 40 تماس و جر بحث با والدینش و کتکای شدیدی که میخورد؛ و در تمام این موارد هم این فرد با گریه و زاری و حواسم نبود و قول میدم و… معذرت میخواست و تنها کسی هم که در این مواقع فرشته نجاتش میشد و دلش برای اون میسوخت و پا درمیونی میکرد برای بخشش من بودم؛ منی که همیشه از کسی که سه سال ازم کوچیکتر بود کتک میخوردم و خشممو با گریه شبانه به خودم می رسوندم.

    خلاصه الان می فهمم که چقدر به آدما فرصت دادم و این فرصتمم همیشه از روی عدم لیاقت خودم بوده؛ نه تنها اون آدم با این که می خواسته عوض نشد بلکه روز به روز بدتر و بدتر می شد؛ منم چوب عدم لیاقتمو از این می خوردم که رفتاراش همه و همه در برابر من بدتر می شد، منی که تنها فردی بودم که -مثلا- دلم براش می سوخت.

    خلاصه چندین سال گذشت و من الان می فهمم که اون سکوت ها از فروتنی من نبود، از عدم لیاقت من بود.

    این اولین کامنتم بود واقعا نمیدونستم چجوری یک متن قشنگو مانند دیگر دوستان بنویسم اما خیلی خوشحالم که اومدم و با خودم روبرو شدم چون رفتار دیگران با خودم رو از باورام میفهمم.

    خدارو شکر می کنم که منو با استاد عزیز آشنا کرد تا با تغییر باورایی که اصلا نمی خواستم بپذیرم که دارمشون زندگی دلخواه خودمو بسازم.

    سپاسگذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 867 روز

      به نام الله یکتا

      آفرین به این همه شجاعت و ادامه دادن….

      خیلی از کمبودها رو ناخواسته خانواده و جامعه به ما دادن به مایی که لایق برخورداری از تمام نعمتهای الهی هستیم بدون هیچ شرطی

      اینکه الان من و شما اینجا هستیم نشون از این هست که خودمون رو لایق بهتر زندگی کردن دونستیم تا متعهد شدیم که اینجا باشیم و به راه درست هدایت شده ایم تا بهرمند بشیم از تمام نعمتهای الهی در دنیا و آخرت

      خودت رو سرزنش نکن و به خودت افتخار کن بابت این همه تلاش و پشتکار و ادامه دادن و من خوشحالم که این تغییرات رو در شما دیدم با خوندن پیام زیبات

      بهترینها برای شما دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محمدرضا صادقی گفته:
        مدت عضویت: 872 روز

        سلام دوست عزیزم

        خیلی جالبه که الان اومدم کامنت خودمو خوندم و خیلی از این خاطرات یادم اومد

        واقعا این کامنت ها نعمتن چون باعث میشه رد پا مون رو بجا بذاریم

        از موقعی که این کامنت رو نوشتم خیلی روی احساس قربانی شدن کار کردم

        شاید اون خاطرات باعث شد تا خیلی خودمو قربانی بدونم

        ولی بعد تغییر این احساس به احساس خالق شرایط بودن (نه قربانی انتخاب های دیگران)، نتایج بی نظیری گرفتم؛

        چیزی که خیلی بهم قدرت داد تا خودمو باور کنم، پول ساختن بود، این که من یک مهارتی دارم که بهش علاقه دارم و بقیه هم حاضرن براش پول بپردازن، باعث شد تا حداقل یکم اون سیمان باور های احساس کم ارزشی بشکنه

        الان با این باور که من خالق اتفاقات زندگی هستم، نه تنها از پدرم یا هر عامل دیگه ای ناراحت نیستم، بلکه ازش ممنونم

        چون از نظر پدرم این به معنای احترام بود؛ و پدرم قصدش واقعا خیر بوده و منظوری نداشته و مطمئنا همین رفتار ها، همین حرف ها و… روزی به خودش زده شده

        پس چرا بیام خودمو ناراحت کنم؟

        دوست من خوشحالم برات، برای خودم و هر کسی که توی این سایت فعاله؛ چون به گنجینه ای از طلا دست پیدا کردیم.

        خیلی خداوند رو سپاسگذارم برای هدایت هممون به این مسیر زیبا

        خداروشکر.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمد کوچکی گفته:
    مدت عضویت: 792 روز

    سلام استاد عزیز و مریم بانو عزیز من تقریبا 2 ماه عضو سایتم و قبل اون کتاب میخوندم تک توک هم به فایل های شما گوش میدادم من از طریق مادرم عضو سایت و دانشجو شما شدم.

    من حال حاظر 18 سالمه و الگو تکرار شونده دیگران برای من توی رابطه عاطفی بود و مهم ترین بود واسم. این موضوع تقریبا برای 2سال و نیم 3 سال پیشه بعد که منم تقریبا 15 یا 16 ساله بودم. با یک دختری دوست بودم و اول دوستیمون خیلی معمولی تر بود گذشت گذشت و ما وابسته به هم شدیم تقریبا 2 سال باهم بودیم و به آخرا که رسیده بود من و طرف مقابلم خیلی اذیت می‌شدیم. وقتی که رابطمون تموم شد و با مادرم صحبت کردم متوجه شدم که الگو های تکرار شونده باعث این شد که ما کم کم دور و از هم جدا شدیم.

    متوجه این شدم که هم من الگو تکرار شونده داشتم و هم طرف مقابلم.

    الگو تکرار شونده طرف مقابلم این بود که به حرفای من احترام نمیزاشت و چیز هایی که نباید انجام میدادو تکرار می‌کرد.

    و الگو تکرار شونده من این بود که من توی رابطه عاطفی رها نبودم و همش در حال کنترل کردن غیر عادی بودم.

    وقتی که روی رشد شخصی کار کردم متوجه شدم که باید توی رابطه عاطفی چطور عمل کنم و چجوری باشم.

    خداروشکر میکنم که شمارو توی مسیر زندگی من گذاشت و من این فایلو دیدم و از این به بعد میتونم روی الگو های تکرار شونده خودم و دیگران مسلط باشم.

    با آرزوی موفقیت دیگران و شما استاد عزیز و مریم بانو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نسترن نظامی گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    سلام به استاد عزیزم

    استاد جان بسیار سپاسگزارم از بابت این همه آگاهی که به من دادین.

    خدا را شکر خیلی عالی بود.

    ممنونم که گفتین چطور از این انتقادات به نفع خودمون استفاده کنیم.

    من خودم همیشه سعی می‌کنم وقتی از کسی انتقاد می‌کنم لحن و بیانم طوری باشه که اون فرد متوجه سازنده بودن انتقادم بشه و من در واقع دارم بهش کمک می‌کنم .

    و همینطور سعی می‌کنم که توجهم روی نکات مثبت افراد باشه و به ندرت از کسی انتقاد می‌کنم.

    اما بیشترین جایی که واکنش سریع نشون میدم در مقابل انتقادانی که همسرم میکنه ازم هستش نه اینکه پرخاش کنم و تند بشم

    آروم و منزوی میشم و از درون خودمو سرزنش میکنم .

    و الان متوجه شدم که این نوع رفتار به خاطر اینکه من خودم خودم رو مورد انتقاد قرار میدم و خودمو دوس ندارم .

    و باید روی این مسئله کار کنم .

    ممنونم استاد عزیزم

    از این آگاهی های ناب ، حتما تمرین میکنم و اصلاح میکنم خودم رو

    که انشالله نتایج رو ببینم و بهتون بگم .

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1428 روز

    بنام خدایی ک هر لحظه در حال هدایت منه کافیه من تسلیم باشم

    اینقدر قشنگ خدا هدایت میکنه من چند روزی ب دنبال این بودم ک منظور استاد از اینکه میگه من استاندارد هام بالاست چیه

    ک منم استاندارد هام رو ببرم بالا

    و توی این فایل ب جوابم رسیدم

    اینکه

     برای خودت ارزش قائل باشی

    وقتی فهمیدی پاشنه ی آشیلت کجاست لیزر فوکس بشی و حلش کنی

    وقتی الگوی یه نفری رو در آوردی ک ب ضرر تو هست.. کات کنی

    در مورد دوست هم میشه گفت : اینکه وقتی دو سه بار حرف منفی میزنه – توجهش ب نکته منفی همه چیزه  – بی احترامی میکنه این یعنی الگوی طرف اینه و اینجا تو تصمیم میگیری سرت رو بکنی توی برف و بگی همین یه رفیق رو بزور دارم هر طور باشه خوبه و دیگه سختمه با فرد دیگه ای رفیق شم – چون وضعش خوبه مشکل نداره – چون ماشین داره و من لازمم میشه مشکل نداره

    یا بگی ن من با این آدم کات میکنم اصلا میخوام تنهای تنهای تنها باشم ولی با آدم های منفی نباشم

    استاندار بالا یعنی برای خودت ارزش قائل باشی و هر چیزی رو نبینی  هرچیزی رو نشنوی  هر چیزی رو ب زبون نیاری  پای صحبت هر کسی نشینی

    اینا چیزیه ک تا الان فهمیدم

    چقدر لذت بردم یکی از دوستان ب داستان حضرت موسی اشاره کرده بود ک حضرت موسی وقتی ب کمک یکی از یاراش میره و یه مشت ب مامور فرعون میزنه و اتفاقی میمیره

    منتظر اخبار میمونه ک جریان چی میشه اون طرفی ک ب کمکش رفته بود دوباره ازش کمک میخواد ولی اینبار موسی دیگه درسش رو گرفته و ب کمکش نمیره

    قصص- آیات 15 تا 18

    توی بحث عزت نفس میشه بجایی رسید ک وقتی حتی  مادرت ازت پول خواست با اینکه از نظر مالی ب استقلال رسیدی میتونی راحت ن بگی – وقتی رفیقت ازت وسیله خواست میتونی راحت ن بگی

    و نگران ناراحت بودن اونا نباشی و توحیدی عمل کنی

    چون اونا نیستن ک زندگی تو رو رقم میزنن

    چون این خداست ک رزق رو وارد زندگی تو میکنه

    این شرکه ک بگی حالا من الان بهش پول قرض میدم تا وقتی ک من نیاز داشتم اون قرض بده

    وقتی روی دیگران حساب کنی از همونا ضربه میخوری

    چقدر قشنگ موضوع پاشنه ی آشیل خودمون و سخت و زمان بر بودن برای حلش رو متصل کردین ب پترن دیگران لذت بردم

    ک من نسبت ب خودم راحت باشم، الگویی ک من دارم زمان میبره ک درست بشه

    باید تکامل رو ب یادم بیارم

    بقول قرآن باید استقامت بورزم

    مثال : من رفیقی داشتم ک پول ازم قرض گرفت، چون پول های پدرم توی کارت من بود و جمع ک میشد انتقال میدادم ب خودش از روی همین پول ب رفیقم قرض دادم

    این رفیق ما پول رو نداد و منم فراموش کرده بودم

     

    بعد از مدتی دوباره ازم درخواست پول کرده بود ولی این دفعه پولی ک بهش قرض دادم پولی بود ک از کار کردن سخت فیزیکی بدست اومده بود و خیلی برام ارزشمند بود جوری ک خرجش نمیکردم :|

    زمانی ک گفته بود پول رو نتونست برگردونه و چند وقت بعد پول رو برگردوند ولی نه کل پول رو

    و من ب شدت عصبی بودم ولی روم نمیشد بهش زنگ بزنم و پولم رو بخوام

    و دوباره بعد از چند مدتی پول میخواست ولی من ایندفعه دیگه الگوش رو پیدا کرده بودم و ب خودم گفتم هر چقدر پول داشته باشم دیگه ب فلانی قرض نمیدم

    چند وقت بعد دیدم با بقیه ی رفیقام هم همین کار رو کرده

    حتی بعد اون قضایا زنگ میزد هم جوابش رو نمیدادم

    چون عزت نفس نداشتم ک جواب بدم اگه پول خواست بگم ن نمیتونم بهت بدم 

    چند وقت پیش زنگ زد ما هم گفتیم رفیقمونه زایست اینقدر جواب نمیدیم گوشی رو بلند کردم

    داشت در مورد این صحبت میکرد ک من تو رو دعوت میکنم و میتونی با این اپلیکیشن وام بگیری

    من دیگه از قبل اعتماد بنفس بیشتری داشتم بعد از چقدر صحبت ک این خوبه و سودش کمه تو میتونی بدی

    من گفتم از وام گرفتن خوشم نمیاد

    اون دوباره فلانی گرفته من خودم دوتا گرفتم

    میگفت وام یه میلیون تومنی هست

    من بهش گفتم با من درمورد این جور مسائل این جور پیشنهادات صحبت نکن

     

    اینجوری بهت پاسخ داده میشه از وقتی ک استاد بحث پیدا کردن الگو های دیگران رو مطرح کرد ب خودم میگفتم  این ک میشه توجه ب نکات منفی دیگران و همون ویژگی برای شخص من اتفاق میوفته

    میگفتم حتما این سوال رو توی کامنتم مطرح میکنم

    ولی استاد ب این سوالمم پاسخ داد

    الهی دورتون بگردم استاد و خانم شایسته ک عاشقانه کار میکنید

    الهی دورتون بگردن اعضای خونواده ک با عشق کامنت میزارید دوستون دارم

    رسول

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      خواهان تغییر گفته:
      مدت عضویت: 815 روز

      سلام اقای بنادری عزیز

      چند روزی بود یک سری سوالها در همین موارد ذهنمو مشغول کرده بود

      و از خدا خواستم خودت یجوری منو به پاسخ سوالم برسون و الان هدایت شدم به کامنت شما و چقد لذت بردم از خوندنش و قلبمم حرفاتونو نسبت به سوالاتی که داشتم پذیرفت

      خیلی ممنونم بابت کامنت ارزشمندتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محمد منجزی گفته:
    مدت عضویت: 3603 روز

    استاد سلام

    استاد شما در خیلی از دوره هاتون گفتید اگر تمرکز تون بر روز ویژگی های مثبت افراد باشه یا اونها تغییر پیدا میکنن یا شرایط شما تغییر پیدا میکنه الان شما می گید افراد تغییر پیدا نمی کنند این حرف با تکنیک شما که می گید روی ویژگی مثبت افراد تمرکز کنید تا تغییر کنند تناقص داره لطفا برای اینکه سردرگم نشیم لطفا این نکته رو توصیح بدید. با تشکر از لطف تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فریده گفته:
      مدت عضویت: 1829 روز

      دوست عزیز استاد در مورد نکات مثبت هر شخصی گفته که اگه شما بهش توجه کنید نکات مثبت بیشتری می‌بینید.. در مورد الگوها ما نمیتونیم الگوی کسی رو تعغییر بدیم.. ما به سختی الگوهای خودمان رو هم تعغییر میدیم چه برسه به شخص دیگه.. پس توجه به نکات مثبت با درک الگوها کاملا فرق داره.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مجتبی یعقوبی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2663 روز

      دوست عزیز وقتی تمرکزت روی نکات مثبت باشه تو روابط هم فقط ویژگی های مثبت اون شخص رو به یاد بیارید وبیتوجهی کنی به نکات منفیش باعث ایجاد برانگیختگی روابط میشه ونکات مثبت بیشتری از وجود اون شخص جذب میکنید ودر بعضی از اوقات وقتی شما تمرکزت رو خودت باشه وسعی کنی مدارتو تغییر بدی آدمای ناهماهنگ با شما از مدارتون خارج میشن ودیگه نمیبینیدش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    هدیه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه ی عزیزان

    خداااای من

    میخوام مثال بزنم از خودم که بارها اومدم برنامه ریختم که روزی 10ساعت درس بخونم مثلا

    یا چقدر برنامه ریزی کردم که مثل افراد موفق از صبح زود تا شب فقط تمرکز لیزری بذارم روی هدفم و از درون میدونستم که انجام نمیدم نمیتونم! ولی میگفتم من باید اینکارو بکنم از شخصیتی که دارم راضی نیستم و میشم اون آدمی که میخوام ! بعدش یک یا دو روز انجام میدادم و خسته میشم و ول میکردم برای همینم هست که احساسم بد میشه

    یادمه پارسال بود که میخواستم تندخوان بشم بعدش خیلی وقت نمیشد کار کنم روزی یکساعت میتونستم ولی به خودم گفتم خیلی کمه و من باید زودتر تندخوان بشم پس روزی حداقل باید 4 ساعت رو که بذارم و اتفاقی که افتاد این بود روزی 5 دقیقه هم وقت نذاشتم براش و منی که باید توی 20 روز تندخوان میشدم 6ماه هیچ غلطی نکردم و بعد از شش ماه دوری دوباره شروع کردم

    یا پارسال بود که گفتم قول میدم از همین الان که دهمم کنکوری بخونم و بهترین رتبرو بیارم روزی 9 یا 8 دقیق یادم نیست چند ساعت بود ولی چیزی بود که نمیتونستم و کل تابستون پارسال هیچی نخوندممممم

    حتی با این همه تجربه که میدونم نمیتونم این همه کارو انجام بدم باز هم میام از صبح تا شبش کلی برای خودم تعیین میکنم که فلان کنم بهمان کنم و وقتی که میخوام انجام بدم یا تا نصفه انجامش میدم انگار یه نیرویی نمیذاره حرکت کنم ! و این منو ناامید میکنه

    آره این یه الگوی تکرار شونده در منه ! من همیشه یه برنامه ی خیلی خوب برای خودم میذارم چون میخوام بشم یه آدم دیگه ولی انجام نمیدم و دوباره میام برنامه میذارم و دوباره و دوباره

    این پاشنه ی آشیله منه اینکه زود تغییر کنم

    از خدا میخوام همینطور که هدایتم کرد بیام و این حرفارو بشنوم بتونم این باور بد عجول بودن رو حذفش کنم

    چونکه تنها سریع پیش نمیرم که هیچ عقب تر هم میفتم

    استاد ممنونم به خاطر یادآوری میدونستم اینطور آدمی ام ولی بازم حواسم نبوده برای امروزمم برنامه ی زیادی گذاشتم تمام تلاشمو میکنم که هر روز فقط کمی بهتر بشم نه اینکه توقع داشته باشم امروز که هیچکاری نکردم فردا رو عالی باشم الان نجواها بهم میگن وای هدیه تو هم که باید خیلی رو خودت کار کنی عزت نفست ثروت موفقیت و این همه کار اونوقت میخوای قدم های کوچیک برداری ؟ فرصت کمه بجنب

    و من بهش میگم یکساله با همین حرفا 10روز هیچکاری نکردم و یک روز عالی بودم و به قولی عملکرد سینوسی داشتم اگه از پارسال تا الان هر روز فقط کمی بهترمیشدم به خدا همه چیز درست شده بود …

    باید درس بگیرم و گول این نجواها رو نخورم خدایا خودت کمکم کن

    یه مثال دیگه دوباره از خودم من هر روز میومدم توی سایت و یا نشانه ی امروز من رو نگاه میکردم یا روزشمار تحول زندگی من و روزانه یه کامنت میذاشتم با عشق که فرکانس خوب فرستاده باشم و تو مدار باشم بعدش طمع کردم اومدم تو دفترم برای سایت روزی فکر میکنم 4 ساعت میشد وقت گذاشتم که هم نشانه ی امروز من رو ببینم هم فایل ثروت هم توحید عملی هم روزشمار تحول و کامنت بذارم نکته برداری کنم تو دفترم

    ولی روز بعدش اصلا همون یه دونه کامنتی هم که میذاشتم رو نکردم و از سایت و این فضا دور شدم !!!

    یه مثال دیگه از الگوی تکرار شونده این برا همکلاسیمه که هر بار عاشق یکی میشه و میگه اینبار فرق میکنه من عاشقشم میمیرم براش من اولاش باور میکردم بعد دیدم نه این عشق و عاشقی یکی دوماه بیشتر طول نمیکشه و میره سراغ بعدی فهمیدم کلا اینجوریه و این بنده خدا اومد پیش من و گفت عاشق یکی از نزدیکان شده و من برم باهاش صحبت کنم کلی گریه کرد حتی میخواست خودکشی کنه و میگفت بدون اون میمیره و از من خواهش میکرد که برم راضیش کنم ولی من بهش گفتم متاسفم نمیتونم و همون موقع گفتم مطمئنم به زودی فراموش میکنه و همین هم شد ! اونی که میگفت بدون اون نمیتونه نفس بکشه خیلی زود یکی دیگرو پیدا کرد

    واقعا درسته استاد حرفاتون رو با تمام وجودم باور دارم

    خواستم بگم قول میدم از این به بعد اینجوری نباشم که به خودم اومدم و میگم سعی میکنم که درس امروز رو تا آخر عمرم به یاد داشته باشم و این الگوی زندگیم رو درستش کنم

    خدانگه دار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Hootan گفته:
      مدت عضویت: 2530 روز

      سلام

      وقت بخیر

      هم فرکانسی عزیز با وجود گذشت حدود 10 ماه از درج کامنتتون بنده کامنت شما رو خوندم و توجه ام به الگوی تکرار شونده مشترک که در بنده هم ریشه زده شد

      که عین مطالب از کامنت تون رو کپی کردم (( آره این یه الگوی تکرار شونده در منه ! من همیشه یه برنامه ی خیلی خوب برای خودم میذارم چون میخوام بشم یه آدم دیگه ولی انجام نمیدم و دوباره میام برنامه میذارم و دوباره و دوباره

      این پاشنه ی آشیله منه اینکه زود تغییر کنم)) حالا عرضم اینجاست الان بعد از این مدت 10 ماهه تغییری حاصل شده و اگر آره در حد امکان رو چه فایل های کار کردید و ریشه و بن این الگو را در چی دیدید من خودم فکر میکنم

      عزت نفس

      عدم خود ارزشمندی

      حس عدم لیاقت باشه

      بسیار لذت میبرم روند تغییرات تون رو بشنوم

      توحیدی تر باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        هدیه سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 1242 روز

        سلام دوست عزیز

        بله درست فکر کردید

        احساس ارزشمندی خیلی مهمه و من هروقت رو این موضوع کارکردم عملکرد خیلی بهتری داشتم

        در پاسخ به اینکه پرسیدید در این 10 ماه نتیجه ای حاصل شده باید بگم که این ده ماه کامل وقت نذاشتم و متوقف شدم ناامید شدم از تغییر خودم و یه مدت هیچ کاری نکردم ولی الان که دارم این کامنت رو میذارم حالم خیلی خوبه و بهتر شدم و جاداره که خیلی بهتر بشم

        کارهایی که انجام میدم

        داشتن احساس خوب در طول روز حتی با وجود انجام اشتباه چیزی که این مدت یاد گرفتم این بود که دست از سرزنش کردن خودم بردارم و به خودم حس منفی ندم چون هر چقدر بیشتر با خودم دعوا میکردم اوضاعم بدتر میشد

        نکته ی مهم اینجاست که احساس خوب داشته باشیم و باخودمون مهربون باشیم من میرم جلو آینه و کلی حرفای مثبت به خودم میگم مثل (من خیلی با اراده هستم من باهوش هستم و درسهارو خیلی سریع یادمیگیرم من قوی هستم ) و انرژی میگیرم وادامه ی کار رو انجام میدم

        و برنامه ریزی دقیقی در طول روز انجام نمیدم یعنی قبلا از صبح تا شب ساعت به ساعت ریز به ریز برنامه داشتم و وقتی یکم عقب میموندم کلا کنار میذاشتم ولی الان صبح که بیدار میشم فقط برای 4 ساعت برنامه دارم و وقتی انجام شد 4ساعت بعدی

        و خیلی استرسم کمترشده با وجود اینکه الان کنکوری هستم و به امتحانات نهایی نزدیک ولی احساسم خیلی خوبه چون چیزی که باعث میشد در طول روز هیچ کاری انجام ندم ناشی از استرسی بود که داشتم و حالا یادگرفتم که آروم باشم و با خودم تکرار میکنم هیچ چیز مهم تر از این نیست که در احساس خوب باشم

        مواظب ورودی هایی که به ذهنم میدم هستم تلوزیون نگاه نمیکنم اینستاگرام نمیرم هیچ فیلم یا سریالی نمیبینم و اینکار که قبلا فکر میکردم خیلی برام سخته انجامش بدم حالا به راحتی دارم عمل میکنم چون این آگاهی ها اونقدر حالم رو خوب میکنه و حس آرامش و سبکی دارم که اصلا دوست ندارم با ورودی منفی خرابش کنم

        باافراد منفی خیلی خیلی کمتر صحبت میکنم

        افکار منفی یا گفت و گوهای منفی که قبلا با خودم داشتم رو ندارم و این خیلی خیلی کمک کننده است واقعا قبلا اینجوری بودم که کلی به خودم فحش میدادم به خاطر اهمالکاری و روز بعدش خیلی بدتر میشدم و احساس بد تا یه هفته حتی ولی الان حتی بهش فکر نمیکنم و بلافاصله بعد از اینکه دیرشروع کردم میرم سراغ کاری که باید انجام بدم

        و فعلا تمرکزم رو گذاشتم رو یک چیز چون من نمیتونستم چندتا کار رو باهم انجام بدم یه هدف در نظر گرفتم و فقط دارم اون رو انجام میدم تموم که شد هدف بعدی

        و خودم رو تشویق میکنم

        یه جاهایی که ذهنم میگه برو بچرخ تو فضای مجازی بهش میگم نه من ورودی نامناسب دریافت نمیکنم و الان وقته اینکه کاری که مهم تره انجام بشه و اگه گاهی هم اشتباهی کنم سریع برمیگردم و خودم رو میبخشم و میرم سراغ هدفم

        و اینکه به خودم زمان دادم که کم کم بهتر بشم

        و اما فایل هایی که دیدم تقریبا همه ی فایلا هارو میشه گفت

        ولی فکر کنم قسمت کلید ها احساس خوب=اتفاق خوب تاثیر بیشتر داشت و البته توحید عملی که فوق العادست

        در پناه خداوند مهربان باشید

        خدانگه دار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    رامین حاتمی گفته:
    مدت عضویت: 975 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی ️

    من با شرایط مالی رو ضعف

    فقط تونستم با گوش دادم من تموم وجود تک تک حرف باورکردم استاد عزیزم

    ب قول خود استاد تا آماده شنیدن یک مطلب نشوی هرگز اون مطلب نخواهی شنید

    من باور کردم شرایط دلخواه زندگی خودمون رقم بزنیم

    من هنوز از لحاظ مالی و هر رابطه دیگه رو ب رشدم

    این باورهای محدود کننده ک از درون باید تغییر کنه خدا هزاران مرتبه شکر تونستم اکثر باور های مخرب پیدا کنم

    و برطرفش کنم

    ب عنوان مثال من چون تو خوانواده ی بزرگ شدم ک همیشه ثروت نیست باید با سختی بدست بیاد

    این باورهای محدود کننده ک باعث من تو هر شرایطی من ضربه بخورم

    افکار و باور کننده ک درون ما هست باعث میشه که زندگی رقم بخوره

    ب هر آنچه که فکر کنیم همون شرایط زندگی رقم میخوره

    من از خدا میخواهم ک نشانه های بهم نشون بده چ قدر مقدمه فایل دروه ای کشف قوانین زندگی بهم کمک کرده خداشکر هزاران بار گوش دادن تکرار نمیشه هربار گوش دادن ی ایده ی دیدگاه متفاوت خیلی خدا هزاران مرتبه شکر بهترین هدایت تو کل زندگیم بود بازم خداشکر هزاران مرتبه شکر خیلی تغییر در زندگیم رخ داد

    جا داره تشکر ویژه از استاد کنم ک شما مثل نوری هدایت تاریکی بود

    خدایا شکرت واسه این همه نعمت ️

    خداشکر واسه وجود استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    همه شما دوستان عزیز و استاد گرامی ب دست ثروتمند خدا میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2213 روز

    بنام خدای مهربونم بنام خدایی که هر لحظه منو داره هدایت می کنه ولی من هر وقت بخوام به هدایتش توجه می کنم

    سلام استاد عزیزم سلام مریم بانوی قشنگم و یک سلام به همه دوستان عباس منشی ام

    استاد چرا هر وقت من به شخصه خودمو میگم در حالت بد قرار میگیرم و میام تو سایت از خدا هدایت می‌خوام با فایل هایی مواجه میشم که خیلی بیش از حد با مسئله من هماهنگ هست به جرات میتونم بگم در بیشتر از 95 درصد این اتفاق برای من میفته این نشون از هماهنگی 100 درصدی شما با خدا الله داره خدایا شکرت و این هم یک الگو مثبت تکرار شونده در مورد خودم هست بازم خدایا شکرت.

    بریم سراغ سئوالی که شما پرسیدین همینجور که داشتم فایل گوش میکردم صحنه های زندگیم مثل فیلم از ذهنم گذر میکرد یهو جرقه ها شروع شد به زدن یکم در مورد نوشتنش مقاومت دارم چون خصوصی هست و از افراد نزدیکم در سایت شما عضو هستن و من چون با اسم اصلی عضوم گفتم می فهمن بعد گفتم بفهمن من باید اینارو بگم تا بفهمم با خودم چکار کردم تا باورام و پاشنه آشیلمو متوجه شم بریم سراغ داستان

    استاد من با شخصی نامزد کرده بودم و در دوران شیرین نامزدی بودم و به قول دیگران تو ابرا سیر می کردم اولین باور مخرب در وجودم که زندگیمو نابود کرد و من تازه متوجهش شدم باور عدم ارزشمندی و عدم لیاقت بود و هست یه بحثی بینمون پیش اومد و منو تو خیابون ول کرد و رفت چون قرار بود با هم بریم خونه و نمی خواستم خانوادم متوجه شن بالاخره صحبت کردم و با هم برگشتیم و ایشون به من قول داد که دیگه تکرار نمیشه و منم اوکی شدم کلا قضیه فراموش شد بعد مدتی یه بحثی پیش اومد و ایشون دوباره ول کرد و رفت و حتی بهم پیام داد که اشتباه کرده که خواسته متاهل بشه دقیق یادم نیست این موضوع دوباره یه جوری رفع و رجوع شد که حل شد و دوباره ایشون قول داد که دیگه این کار انجام نمیده️

    ما رفتیم سر زندگی و این رفتار و الگو در ابعاد بزرگتری و به نوعی دیگه اتفاق افتاد و مثل داستان شما استاد من دو دفعه وسایل جمع کردم و اومدم خونه پدرم بار سوم که این اتفاق افتاد من از قانون و این حرفا هیچ اطلاعی نداشتم ولی دیگه از این نوع رفتارها خسته شدم برگشتم خونه پدری ولی بدون اثاث و هر چی ایشون یک هفته اومد و قول داد ولی گوشم بدهکار نبود و جدا شدم مدت 5 سال بعد جدایی روش درویشان پیش گرفتم و از جنس مخالف بیزار و می خواستم مرد خودم باشم بعد 5 سال در کار یه فردی ازم درخواست آشنایی کرد و من گفتم بذار امتحان کنم باز در این رابطه 3 ماهه این اتفاق افتاد که ایشون هفته به هفته نه پیامی و نه تماسی این نشتی خودم از عدم احساس لیاقت و خودارزشی بود از عدم عزت نفس تا دیشب که خیلی شیک و مجلسی بدلیل اینکه من نمیتونم باهاش باشم و حال خوبی نداره و نمیتونه حال خوب بهم بده کات کرد آنقدر حالم بد بود بغض تمام وجودمو گرفته بود صبح با سردرد بدی بیدار شدم ولی اومدم خودمو جمع و جور کردم و شروع به گوش دادن فایل کردم این فایل بی نظیر حتی با اینکه برام پیام فرستاده نمیخوام بازش کنم می‌خوام رو خودم کار کنم تا تجربه ای بهشتی از روابط و شخص هم فرکانسمو پیدا کنم

    خدایا شکرت سر بزنگاه این بنده تو هدایت می کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    منیژه رجاییان گفته:
    مدت عضویت: 1462 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و دوست داشتنی

    و همه دوستان همراه در این سایت بی نظیر

    ممنونم بابت فایل بسیار بسیار بی‌نظیر و تاثیرگذارتون واقعا از این فایل و نکته‌های آموزندش می‌تونیم تکلیف خودمون رو با الگوهای تکرار شونده دیگران روشن کنیم و واقعاً می‌فهمیم که نباید امیدی داشته باشیم به تغییر کردن اونا توی الگوهای تکرار شونده و بزرگترین امتیازی که این آگاهی داره اینه که تکلیف خودمونو با خودمون مشخص می‌کنیم و بسیار راحت‌تر می‌تونیم تصمیم بگیریم بدون اینکه هیچ امید واهی داشته باشیم

    و یه نکته بسیار اساسی که این آموزش داشت این بود که واقعاً ما خودمون توی تغییر الگوهای تکرار شونده خودمون هم ناتوانیم تا زمانی که تصمیم به تغییر کردن نکنیم

    چه برسه به دیگران

    وواقعا این جمله استاد بسار آدمو تکون میده که افراد نمیتونننننن تغییر کنن نه اینکه نخوان چون باورهایی بسیار قدیمی و محکم پشت اون رفتارها هست که یه شبه بوجود نیامدن که یه شبه از بین برن.

    من یه سوالی که برام پیش اومده بود اینه که ما چطوری اون اصل اون باورو پیدا بکنیم مثلاً از کجا بفهمیم که این الگوی تکرار شونده ای که خودمون داریم اصلش چیه آیا اصلش کم بوده عزت نفسه؟ اصلش باور کمبوده؟ یا هر باور دیگه‌ای ممنون میشم از دوستان اگر که لطف کنن راهنمایی کنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    رضا حومینیان گفته:
    مدت عضویت: 812 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم

    میخام در مورد آخرین برخوردم با الگوهای تکرار شونده براتون بنویسم

    من پارسال با یه نفر یه شغلی رو راه اندازی کردیم

    اول بگم که شغل ما طوری بود که هم میشد برا دیگران کار مزدی بکنیم و هم میشد که فقط برا خودمون کار بکنیم

    اگه برا خودمون کار میکردیم در آمد بیشتری داشت و دردسر کمتر که ما پتانسیل این کار رو داشتیم.

    همون اول با قراری که با هم گذاشتیم قرار شد که اصلا کار مزدی برا دیگران نکنیم.

    یه دو ماهی گذشت و شریک کاری من یه روز گفت یه بار مزدی گرفتم که بزنیم و سود خوبی داره و از این حرفا

    خلاصه چون به اون طرف قول داده بود و بار رو قبول کرده بود دیگه نتونستیم کار رو رد کنیم و یخورده با جر و بحث کردیم که قرار بود کار مزدی نکنیم و شریک کاری من قول داد که دیگه کار مزدی نگیره و بماند که به خاطر این کار مزدی تهمت دزدی به ما زده شد و کلی گرفتاری واسمون پیش اومد

    دو ماهی گذشت و دوباره شریک من یه کار مزدی دیگه گرفت و دوباره با هم جر و بحث کردیم و دوباره قول داد که دیگه کار مزدی نگیره

    همین چند ماه پیش بود که برا بار سوم یه روز دوباره گفت که یه کار مزدی گرفته و من خیلی ناراحت شدم که زیر قولش زده و همون روز بهش گفتم که من دیگه نیستم و شراکتم رو باهاش قطع کردم چون برام خیلی مهم بود که با کسی که کار میکنم بتونم رو قولش حساب باز کنم

    اینو نوشتم که به شما بگم که به قول استاد تغییر این عادت‌های تکرار شونده ناپسند در افرادی که نمیخان تغییر کنن تقریبا غیر ممکنه

    پس دوستان همفرکانسی عزیز شما هم حواستون رو جمع کنین تا مثل من دچار اینگونه مشکلات احساسی و مالی نشین

    دوستون دارم

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: