اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وقتی فکرمیکنم به هرموفقیتی که رسیدم دقیقا ازاونجایی این خواسته شکل گرفت که من دیدم و یاشنیدم . یادمه بچه که بودم که توی یه فیلم یه خانوم مهندس سرساختمون بود دیدم و خواسته مهندس شدن درمن شکل گرفت استایل های زیبا و ورزشی دیدم خواسته لاغرشدن و ورزشکارشدن درمن شکل گرفت وقتی رفتم دانشگاه و اساتید دانشگاه و دیدم خواسته استاد دانشگاه شدن درمن شکل و ادامه تحصیل دادم و ارشد گرفتم و کلی تجربه و…. و بالاخره امروز توی این تاریخ توی کارتابل دانشگاه به عنوان استاد معرفی شدم خدایا شکرت بخاطر این همه نعمت فراوانی که بهم ارزانی کردی
درود فراوان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و تمامی دوستان گلم
چقدر زیبا چقدر ناب چقدر لذت بخش……
خدایا سپاسگزارم به خاطر این همه زیبایی و سپاسگزارم که ما این زیبایی ها را می بینیم و لذت می بریم و درخواست میکنم
امروز وقتی بیدار شدم برای سحر یه حال خاصی داشتم و با خدای خودم خلوت کردم و ازش نشانه خواستم و هدایت شدم به این فایل زیبا واقعا وقتی از خداوند بخواهی از ته دل بخواهی جواب تمام در خواست هات را می دهد فقط کافیه یک بار درخواست کنی انوقت خیلی راحت جوابت را می دهد…… کافیه باور داشته باشی بقیه کارهارا خدا خودش انجام میدهد….
استاد عزیزم چقدر خوب و ساده و روان همه چی را توضیح میدی واقعا درست میگی من شرایطی که شما در گذشته داشتید را ندارم بهتر بوده پس باید زودتر به خواسته هام برسم و واقعا هم به خواسته هام رسیدم هم ماشین اتومات هم خانه خوب و ویلایی بچه های خوب……
اما وسط راه همه چی را رها کردم دیگه فایل ها را گوش ندادم توجه ام وتمرکزمبه خالق هستی کم شد وایندفعه حسابی صفر شدم وحتی به زیر صفر رسیدم اما نا امید نشدم توکلمرا از دست ندادم به خودم گفتم استاد میگه وقتی چیزی به دست آوردی و ازدست دادی دوباره راحتر میتونی به دست بیاری کافیه عمل کنی و من اقدام کردم و الان حس وحال خوبی دارم خداراشکر که الان 6 ماهه در مسیر الهی هستم و باز داره همه چی اوکی میشه ومطمعن هستم که بهتر از قبل به هر چی که بخواهم میرسم …..
استاد عزیزم خانم شایسته گرامی واقعا از شما متشکرم به خاطر این تصاویر عالی خودم را اونجا حس میکنم اینقدر باورها جدید و عالی نسبت به آمریکا برام ایجاد شده فقط بادیدن این تصاویر به قول استاد ما قبلا فقط توی فیلم ها میدیدیم آمریکا را که اونجا هم همش خوشونت بود یا اخبار تلویزیون فقط صحنه های خشونت را به ما نشان می داد ولی الان با سریال سفر به دور آمریکا و این تصاویر عالی کلا باورهایم عوض شده و عاشق آمریکا شدم و ایمان و باور قلبی دارم که به زودی برای زندگی به آنجا خواهم آمد ……
درختان کنار رودخانه اون خانه ها چقدر عالی هستند چقدر همه جا تمیز و سر سبز هست درختان اکثر برگ های سوزنی شکل دارن و درختان برگ پهن کمتر دیده می شود خیلی این تصاویر خارق العاده هست و حس خوبی داره خدایا هزاران هزار بار شکرت…..
استاد عزیزم وقتی بر خلاف جهت رودخانه حرکت میکردی این به ذهنم رسید که برای موفقیت نباید همرنگ و هم مسیر جماعت بشویمباید راه درست و راه خودمون را بریم وکافیه باورهای قوی داشته باشیم که مثل جت اسکی شما باشد و با لذت بردن از مسیر حتی برخلاف مسیر رودخانه برویم خدایا متشکرم عاشقتم من
امروز رفتم کتیبه ی بیستون رو دیدم و کلی لذت بردم و چیزای جدید رو کشف کردم وبارها خدا رو شکر کردم که دمشون گرم عجب این میراث تاریخی به درامدد زایی بزاس شهر بیستون از استان کرمانشاه داره کمک میکنه.. اونجا ادم های مختلفی بودن که هر کدوم با عشق داشتن کار موزد علاقشون رو انجام میدادن .. مثلا راهنمای گردشگری اونجا بودن و بارها و بارها بزای ادم ها با عشق و لذت توضیح میدادن و اصلا خسته نمیشدن از این کار و هر چند بار که میخواستی برات توضیح میدادن .. و هز کدوم راجب موضوعات مختلف توضیح میدادن و واقعا عاشقانه توضیح میدادن و مسلط بودن به کارشون ،، دمشون گرم !!!
چند روز قبل هم با یک تور گردشگری رفته بودم مخمل کوه لرستان ،، خداااااای من بینهایت زیبا بود .. اونجا من متوجه شدم که ادم هایی هستن که هم طبیعت گردی میکنند و هم درامد زایی میکنند و هم کار مورد علاقشون رو انجام میدن .. منم که به شدت عاشق طبیعت گردی و ماجراجویی هستم.. دیدن این تنوع های شغلی داره اروم اروم به ذهنم میفهمونه که میشه هم کارمورد علاقه رو داشت و هم میسه ازش پول خوبی ساخت ..
اون دقه هم که سفر به دور امریکا نگاه میکردم کلی جاهای باحال رو هدایت شدم بهشون و گشت زدم.
قانون جهان اینه که هرچقدر به زیبایی ها توجه کنم به سمتشون هدایت میسم و اگر باور احساس لیاقت داشته باشم خیلی زود از یک مسیر راحت و لذت بخش تجربشون میکنم .. .چون زیبایی ها نامحدود هستن ..
در مورد این فایل بگم چقدر باحاله توی شهرت رودخونه داشته باشی و کنار خونت قایق تفریحی داشته باشی و بزی لذت ببری و حال کنی ..
بزای تجربه ی خواسته هام من فقط نیاز دارم به باور احساس لیاقت و به عوامل بیرونی نیازی ندارم .. فقط باید باور کنم که خداوند با نشون دادن زیبایی ها به من میخواد به من بگه که رضا جون قراره تجربسون کنی ،، پس خوشحال باش و لذت ببر و اصلا خودت رو محدود به چیزی نکن و این زو بدون که هر چقدر لذت ببری ،، لذت های بیشتری در انتطارت هست .. !!
اره همینه ،، من هر چقدر لذت ببرم ،،بازم لذت های بیشتری در انتظار من هستن ..
ما هم توی کل فک و فامیلمون ادم خارج رفته نداریم که حداقل من یک الگو داشته باشم دلم خوش بشه خخخخخ.. فکر کنم تنها خارج رفته خودم هستم که یکبار تور ترکیه رفتم .. یه فامیل نسبتا دور ورزشکار داریم که رفته امریکا زندگی میکنه که کلا باهاش ارتباط نداریم خخخخخ ..
ولی من میدونم که بالخره مهاجرت میکنم به کشور دلخواهم ،، البته وقتی کل ایران رو یه گشت و گذار حرفه ای انجام بدم و صفا کنم ..
چون دوست دارم یه ایران گرد حر فه ای بشم و تجربه ی کمپ زدن در طبیعت و اینا رو همه رو داشته باشم ..من دیگه نمیخوام خودم رو محدود کنم به ورزش.. الان خواسته های جدید دارم و اونم اینه که ایرانگرد حرفه ای بشم و بعدش جهان گردی کنم .. میدونم هرچقدر به این فیلم های زیبا و تصاویر زیبا نگاه کنم و راجبش بنویسم اروم اروم کلی جاهای قشنگ و باحال رو تجربه میکنم ..
خب اینم از رد پای من از روز 63،، خدایا کمکم کن گام ها رو تا انتها بردارم..
که یه بار نوشتم و الان دومین باره که مینویسم چون یه درس بزرگ گرفتم
بگم که وقتی نوشتم بعد که خوندم نوشته های خودمو یهویی درسی که گرفتم از این یادآوری هایی که خدا از خواسته هام یادم آور این بود که
من از وقتی آگاه شدم همه اش از خودم میپرسیدم طیبه استاد عباس منش میگه که به خواسته هایی که خیلی راحت رسیدید بهشون نگاه کنید ببینین که چجوری شده چه کاری کردین که بهشون رسیدین خیلی زود
و دقیقا همونارو برای خواسته های بزرگترتون بخواین اجراش کنین
من با یادآوری خواسته های گذشته ام و رسیدن بهشون اینو یهویی یادم اومد و درس گرفتم که
من مثلا وقتی میخواستم کالیمبا بگیرم ،یا دوچرخه ، یا پیانو رولی ،یا خواسته های دیگه
اولین کاری که میکردم این بود سر نماز به خدا میگفتم و میگفتم که خدا من نمیدونم من تا آخر این هفته میخوامش جورش کن، زود مشتریشو برسون وباشه من تلاش میکنم نقاشی میکشم سفارش میگیرم و تو هم مشتری بفرست برام اینجوری باهاش حرف میزدم و میگفتم ببین خدا من میخوامش
و بدون فکر کردن به چگونگی زود دست به کار میشدم و نقاشی میکشیدم استوری و پست میذاشتم
یا مثلا میرفتم بازار یه ماشین اسباب بازی میدیدم عکس میگرفتم میذاشتم پیجم اسم نویسی میکردم و یهویی از اون یه ماشین چند تا کارتن سفارش میگرفتم و کلی درآمد داشتم و خدا بهم الان یادآوری کرد که طیبه من قبل آگاهیت هم هدایتت میکردم ولی تو ناآگاهانه از قوانین بامن حرف میزدی و هدایتت میکردم
حتی یادمه آرزوهامو مینوشتم تو یه جعبه آرزو که درست کردم میذاشتم و هرکدوم برآورده میشد خیلی خوشحال میشدم و درموردشون باخدا تو دفترم مینوشتم و ذوقشو میکردم میگفتم آره میدونستم تو کمکم میکنی
جوریم حرف میزدم انگار طلب دارم از خدا و خدا بدهکار هست وای من الان یادم میاد چقدر من پر رو بودم الانم هستما ولی مدلش فرق کرده
ولی برام سوال شد با دیدن این فایل و همه یادآوری ها که چرا نتونستم برای خواسته های بزرگترم و البته که از وقتی پیج کاریمو تو اینستاگرام بستم و از صفر گفتم شروع میکنم و به خدا گفتم کمکم کن ،بهت میخوام اعتمادم قوی تر بشه باورم قوی تر بشه ،من چرا یکم نگرانم؟؟؟!
امروز یه لحظه ذهنم گفت برگردم پیجم و کنار این کارای جدیدم که بهم الهام شده سفارش بگیرم ولی بعد خدا یادآور کرد حرفای استاد عباسمنش رو که میگفت تو یه فایلی ،فقط از یک طریق فکر نکنید خدا بهتون ثروت میده
خدا از بی نهایت دست هاش بهتون روزی میده به بی نهایت طریق و گفتم نه دیگه من اون پیجم رو کار نمیکنم و خدا خودش برام مشتری هارو میفرسته
مثل قبل که میگفتم من نمیدونم باید برام مشتری بفرستی تا فلان چیزو بگیرم تا آخر هفته و واقعا به طرز شگفت انگیزی تا آخر هفته جور میشد و میگرفتمش
حتی دوستامم متعجب بودن که وقتی من یهویی چیزی رو میخوام و تصمیم میگیرم و به خدا میگم که وقت میدم من تو یه هفته میخوام مثلا تو یه هفته 2 میلیون جور میشد یا 4 میلیون تو سه روز جور میشد و من اون چیزایی که لازم داشتم رو میرفتم و میگرفتم
و واقعا سمجانه و حریصانه بود خواستنم و مهم ترین چیزی که بود رها میکردم چگونگی رو و فقط کاری که میکردم این بود که نقاشی میکشیدم و کار میکردم و حتی دیر وقت میخوابیدم تا زود استوری بذارم و بنویسم که فروش دارم و یه وقتایی هم قیمت مناسب استوری میذاشتم
و یاد گرفتم که تکاملم رو در این مورد که دیگه خدا همه کارای فروش نقاشیام رو انجام میده که خودش مشتری میشه خودش همه کارامو انجام میده
و رهای رها باشم بذارم کار خودشو بکنه خدا
و من کار خودمو که کنترل ذهن و نقاشی کشیدن با لذت هست و از مسیر لذت بردن و حالشو بردن و عشق و حال کردن هست رو
ولی بعد یادم اومد
درسته یادآور میشم به خودم که از وقتی آگاه شدم خدا خیلی بیشتر بهم کمک کرده از وقتی هدایت خواستم ازش ولی انگار یه جور بی قراری جدیدا حس میکردم داشتم ،که امروز متوجهش شدم با دیدن این فایل
و اون این بود که من فهمیدم ،یه جورایی تو این چند روز انگار ذهنم به اینه که بخوام به روش خودم حلش کنم و به ناخواسته هام که نداشتن پول بود فکر میکردم و وقتی میدیدم ایده هایی که خدا بهم داده دو تاش جواب نداده ذهنم شروع به حرف زدن میکرد و نگرانم میکرد و هی میگفتم من چیکار کنم کجا برم و با اینکه از خدا خواستم ولی باز یکم این حسو داشتم که الان متوجهش شدم
حتی امروز خدا بهم یاد آوری کرد یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که اگر ایده ای جواب نداد نگین چی شد چرا ایده خدا جواب نداد کنترل کنید ذهنتون رو و بعدش اون ایدا شاید بعدا خیریتی داشته باشه و یا از خود اون ایده خدا خواسته که شما درس یاد بگیرید
و درسی که گرفتم اینه که باید کامل رها کنم مثل بچه ای که میخواد و رها میکنه و میدونه که بهش داده میشه و هیچ گونه ترس و نگرانی نداره
وقتی من به منبع ثروت و نعمت و فراوانی و آرامش و شادی و عشق و همه چیزای خوب وصلم پس از مسیرم لذت ببرم و آسون بگیرم و از همین الان مجدد شروع کنم به تکرار آگاهی ها و پیش برم
هر چه از خدا به من برسه من محتاجم و ضعیفم در مقابلش خدای من سپاسگزارم که این درس رو بهم یاد دادی
یاد گرفتم خدا ،و ازت درخواست میکنم هدایتم کنی ،هر وقت دیدی دارم عجله میکنم زود یادآوری کن مسیر رسیدن به خودت و تکاملم رو درمورد هرچیزی
عاشقتم مرسی که هستی خداجونم
چقدر من احساس سبکی کردم بعد نوشتن این دو تا رد پام و درک و درسی که از این فایل گرفتم
این سوال رو چند ماه بود از خودم میپرسیدم و با اینکه بارها تو فایل استاد شنیده بودم که میگفتن رها کنید
حتی چند بار هم در مورد یه سری خواسته هام ، توضیحات مربوط به خواسته ها و رها بودن رو خونده بودم و بعد متوجه شدم که چقدر من رها شدم درمورد اون خواسته ام
و الان تازه انگار این موضوع رو درمورد خواسته های بزرگم مثل یه جرقه شد و مثل یه قطعه ای از پازل بود که انگار الان حل شد یه قسمت بسیار عظیمش در مورد خواسته های بزرگترم
نفس هام سبک تر شدن واقعا حس سبکی خاصی دارم واقعا درس من این بود از سوالات این چند روزه و چند ماهه ام
حتی امروز من متوجه اشتباه درک کردنم از فایل جدید توحید عملی قسمت 10 شدم که درک اشتباهمو به خدا نسبت داده بودم که خدا این اتفاق به ظاهر بد رو به من انجام داده و بعد که گوش دادم چندین بار یهویی نوشته ام یادم اومد و رفتم پایین نوشته ام نوشتم که یاد گرفتم که هر خیری بهم میرسه از خداست و هر شری که میرسه از خودم هست
یه لحظه ذهنم خواست منو باز نگران کنه گفت که دیگه حرفی تو سایت ننویس اشتباه درک میکنی میری مینویسی
ولی بعد یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت به اندازه ظرفتون درک میکنید و اصلا نگید که من چرا اینجوری درک کردم هر چقدر ظرفتون بززگتر میشه دریافتتون هم بیشتر و بیشتر میشه و به ذهنم گفتم ببین من مینویسم چون میدونم در مسیری که هستم درسته و قدم برمیدارم
حتی اگر حرف اشتباهی نوشتم در مورد درکم ببین خدا بلافاصله تو یه روز بهم درکشو داد تا برم پایین نوشته ام تصحیحش کنم
پس این یعنی مسیر درست و تو هم ذهن من دیگه کم کم باید یاد بگیری که ارباب کیه
ارباب فقط یه نیروهست و اون نیرو خداست و رب و صاحب اختیارم
هیچ چیز قدرتی نداره
من دیروز تو کتاب رویاهایی که رویا نیستند درمورد تاریکی و نور که مثل زده بود استاد تو فصل یک خوندم و یاد گرفتم که هیچ قدرتی به شیطان ذهن ندم و همه این ها رو خدا کمکم میکنه که ارباب هست و نمیذاره دستم از دستش جدا بشه زود دستمو میگیره و میاره به مسیرش
قدرت فقط و فقط در دستان قدرتمند و مهربان خداست و تمام
و من چقدر امروز درس یاد گرفتم
خدا جونم عاشقتم
برای همه عشق و شادی و سلامنی و ثروت و آرامش بی نهایت از خدا میخوام
هر روز که پیش میروم به قوانین بهتر و آسانتری هدایت میشوم و این را بخاطر فرکانس هایی که هر روز دارم میفرستم و دارم کیفیتش را بهتر میکنم و از شما هم بی نهایت سپاسگزارم که دستی از دستان خداوند شدین تا به این مرحله از زندگیم هدایت شوم
و در این قسمت هم فرمول جدیدی که استاد گفتند انقلابی در وجودم ایجاد کرد و اون این بود که
ترکیب باور هم جهت با خواسته
یعنی واقعا این فرمول در زندگی ما معجزات بی نهایتی را پدید می آورد، یه چیزی را بخواهی و باور کنی که بهش میرسی
در این روزهایی که همه داد و بیداد میکنند و از نبود درآمد و پول و…. می نالند و در این یکسالی که گذشت حداقل چها رنفر از همکارانی که تقریبا با من هم زمان استارت کار را زدند همگی مغازه شان را بخاطر توجه به ناخواسته هایشان و عدم کنترل ذهنشان کسب و کارشان را ازدست دادن و مجبور شدن مغازه شان را جمع کنند ولی من به حمد و سپاس خداوند و با تسلیم بودن در برابر قوانین و هدایت خداوند و با فراگیری آموزه های استاد عزیزم و کنترل ذهنم و استفاده کردن از تضادها جایگاهم در این صنف محکمتر شد و
جایگاهی خاص در سطح کشوری پیدا کردم و طبق گفته های استاد
خواسته من اینه که روزی برسه که گرده تجاری تردد سبز پشتیبان و تامین کننده دوچرخه تمام دوچرخه فروشی های سطح کشور باشه و با باور اینکه خداوند یک سیستمه که به فرکانسهایمن پاسخ می دهد ترکیبش میکنم و باور دارم که همانگونه که من به نتایجو نعمتهایی که در حال حاضر دارمشون رسیدم به اونها هم میرسم
اووووف هر نفسی که میکشم هر پلکی که میزنم هر حرکت دست و پا و سرم و شنیدن و بوییدن هام در هرلحظه برام حکم عبادت خداوند و حرکت به سمت بینهایت بودن رو داره چون بیس باورهام شده توحید، شده یگانگی با این سیستم قدرتمند که خدا نی نامیمش!!!!
روز 63 از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
من خواسته های زیادی دارم و با این فایل یاد خواسته هام افتادم ،چه از بچگی تا الان چه خواسته های جدیدی که با این سایت آشنا شدم و شکل گرفتن
یاد یه خواسته افتادم که براتون تعریف میکنم :
ما از بچگی چون تو تهران چند تا فامیل نزدیک داشتیم معمولا تابستونا یکی دوماهی میومدیم تهران و میگشتیم بابام هم معلم بود و مثل ما فقط تابستونا تعطیلی داشت
یادمه از بچگی که تهران میومدیم برگشتنی با برج میلاد و آزادی خداحافظی میکردیم و گریه میکردیم که کاش دوباره میومدیم و بیشتر میموندیم
حتی پدرم خیلی دوست داشت بیاد تهران خونه بگیره و اینجا معلمی و مترجمی کنه ولی نشد و بعد فوتش ما اومدیم
ما که از شهرستان خودمون مهاجرت کردیم اومدیم تهران من اونموقع چون از دوستام و شهرم که بهش وابسته بودم نمیتونستم دل بکنم و برام چون سخت بود فارسی حرف زدن و ترک زبان بودم دلم میخواست شهر خودمون بمونیم ولی شرایط جوری پیش رفت که یهویی اومدیم تهران
اوایل خیلی سخت میگرفتم و داشتم مریض میشدم ولی بعد به حرف خواهرم که ما دیگه اومدیم اینجا از زندگیت لذت ببر و هرکجا بخت خوش افتاد همانجاست بهشت رو گفت یه تلنگری شد برام تا به خودم بیام
گفتم آره راست میگی اینجا هم میشه زندگی کرد ،بچگیامونم دوست داشتیم بیایم اینجا بعد که یه سری خواسته ها در من شکل گرفت من تصمیم گرفتم پیج اینستاگرام باز کنم و نقاشی بکشم اونموقع هیچی بلد نبودم باز با قرضی که 300 تمن از خواهرم گرفتم کارمو شروع کردم و زود پولشو دادم چون فروش خوبی داشتم و دیدم خوبه و ادامه دادم و هی خواسته هام بیشتر میشد
بعد ما که اوایل زیاد میرفتیم تهران جاهای دیدنی شو میگشتیم این خواسته در من شکل گرفته بود که میگفتم خدا میشه به من برج میلاد و بدی
من همیشه این خواسته رو به همه میگفتم بهم میخندیدن ،
میگفتم من یه روز برج میلاد و میگیرم و حتی به مامانم میگفتم مامان میبرمت طبقه آخرش باهم میشینیم کل تهران رو نگاه میکنیم و کیف میکنیم و لذت میبریم
حتی تصورش میکردم که پاهامو آویزون کردم و از اون بالا دارم همه جارو نگاه میکنم
من هر وقت میگفتم، میگفتن دختر دیوونه شده این جور حرفارو به کسی نگو میگن عقل نداره آخه نمیشه که برج میلاد و بفروشن به یه نفر ،ولی من میگفتم چه اشکالی داره چرا نفروشن اگه من پول زیادی بدم بهشون میفروشن
وای یعنی این حرفو وقتی میگفتم که هیچی نداشتم الانم تکاملمو طی نکردم ولی هنوز خواسته ام سرجاش هست
جالبش اینجاست جوری با اطمینان میگفتم انگار دارمش
بعد یه وقتایی میشد وقتی میرفتیم پارکای بزرگ برام سوال میشد میگفتم خدا میشه یه خونه بهم بدی اندازه این پارک بزرگ باشه انقدر بزرگ که کلی درخت و دریاچه داشته باشه یه پارک بعثت هست سمت ترمینال جنوب اونو دیده بودم میگفتم اندازه این پارک باشه
دریاچه هم داشته باشه مثل اینجا
بعد ها پارک آزادگان که رفتم یه خونه وسط آب داشت میگفتم خدا انقدر دوست دارم که یه خونه داشته باشم وسط آب که دورش دریاچه باشه
خدای من ! الان که دارم مینویسم یهویی خونه استاد عباسمنش اومد جلوی چشمم که من دقیقا مثل خونه استاد عباسمنش از چندین سال پیش از سال 94 که اومدیم تهران میخواستم از خدا ولی آگاهی نداشتم اونموقع و فقط خواسته ام بود و یه وقتایی میومد تو ذهنم و رها میکردم
الان یه صدایی بهم گفت ببین طیبه تو آرزوتو کردی الان دقیقا امروز هم نشونه روزت از سایت زندگی در بهشت قسمت 80 بود که از خدا باز هم خواستی این خودش یه نشونه هست که میشه تو هم یه زمین داشته باشی با دریاچه و خونه روی آب و کلی خواسته های دیگه که داری و خواستی
چقدر قشنگ یهویی اینا رو یادم آورد این فایل و البته خدا یادم آورد که بهم بگه ببین طیبه شدنیه میشه شده چون تو خواستی و به من باور کنی و کنترل کنی ذهنت رو بگم موجود باش موجود میشه خودتم بگی موجود میشه من قدرت خلق زندگیت رو به خودت دادم
چقدر قشنگ من حس فوق العاده ای دارم از این روز شمار تحول زندگیم که خدا بهم عطا کرد این همه محبتش رو
و بهم یادآور کرد که مسیرت درسته ادامه بده
شما که از یه شهر کوچیک کوهستانی اومدین تهران مطمئن باش به تمام خواسته هات میرسی
تنها راهش اینه که طیبه ادامه بدی ،از مسیر الانت برای تکامل همه چیز لذت ببری و بدونی که خدا مراقبه و هدایتت میکنه و جدیدا که تعهد دادی هر روز دادگری تمرینارو که یاد میگیری انجام میدی مطمئن باش که به همه شون رسیدی چون به قول دوستات که همیشه میگفتن طیبه سمجه انقدر از خدا میخواد تا خدا میگه بیا بهت میدم دست از سرم بردار
حتی من به خنده میگفتم که به فامیلامون ما از شهرستان اومدیم تهران از تهرانم میریم خارج همیشه میگفتم یا میرم آلمان یا فرانسه این دوتا رو بیشتر میگفتم
یادمه حتی چند ماه پیش ،چون پسر عموم برای تحصیلش رفت کانادا عموم به دختر عمه ام گفت تو میخوای کدوم کشور بری برای ادامه تحصیلت گفت احتمالا سوئیس یا اگه نشد آمریکا ، بعد اونموقع داداشم به خنده گفت
ما اونموقع که خواستیم بیایم تهران قصدشو نداشتیم ،عموم اومده بود اونموقع ما هم یهویی شد اومدنمون گفت الان یهویی میبینی صدای ما از آمریکا داره میاد قبل اینکه تو بری برای تحصیلت
و گفت و همه خندیدیم و بعد اونجا بود که این خواسته درمن شکل گرفت که وقتی دختر عمه ام و پسر عمه ام میخوان برن و پسر عموم هم رفتن من چرا نتونم ،منم میتونم با نقاشیام مهارتمو بالا ببرم ومیشه
و اونموقع فکر کنم با سایت استاد عباسمنش آشنا شده بودم و میگفتم که برای یه نفر شده برای منم میشه که بعدش ایده طراحی طلا و جواهرات رو خدا بهم داد از طریق زن عموم و رفتم ثبتنام کردم و بعدش کلاس رنگ روغن رفتم ثبتنام کردم و اتفاقات بعدیش که در روز شمار تحول زندگیم همه رو نوشتم
این فایل چقدر منو یاد همه خواسته ها و شکل گرفتنشون انداخت
یادمه وقتی من کالیمبا دیدم و صداشو شنیدم گفتم من میخوامش و انقدر میخواستمش که تلاش کردم نقاشی کشیدم هی سفارش گرفتم از پیج کارم که بعد چند وقت گرفتمش
البته اون زمان یکم هم قرض گرفتم که عجله داشتم برای گرفتنش و اونموقع نمیدونستم نباید قرض گرفت
ولی بعد یک هفته سفارش گرفتم و قرضمو دادم اونموقع انقدر شوق داشتم که گرفتمش
حتی گرفتن رنگ و قلمو نقاشیام کار میکردم میرفتم رنگ و قلمو میگرفتم انقدر ذوق داشتم براشون با دیدن هر ویدیوی نقاشی دلم میخواست منم داشته باشم آبرنگ یا رنگای مداد رنگی و چیزای دیگه رو
چقدر من یاد خواسته هام افتادم که با تلاش و کار کردن باور داشتم که بهشون رسیدم و همه اینا کار خدا بود که بهم عطا کرد
حتی من یه دوستی داشتم همیشه بهم میگفت طیبه تو وقتی میگی یه چیزی میخوام و یهویی پولش جور میشه و میگیریش داستانش چیه ؟ حتی بهم میگفت طیبه برام عجیبه تو مثل یه بچه ای هستی که چیزی میخواد و تا از بابا مامانش نگیره ول کن نیست میری عین پر رو ها باخدا حرف میزنی
آخه من همیشه حرفایی که باخدا میزدمو به دوستامم میگفتم همه اینا رو که تعریف میکنم قبل آگاهیم از قوانین خدا بود و دقیقا آخریش هم گرفتن کالیمبا و پیانو رولی و دوچرخه بود که دوستم میگفت بسه دیگه خدا از کارات خسته میشه و من میگفتم نه بابا خدا عادت کرده انقدر بهش میگم تا بهم بده
حتی این باورم بود که خدا بهم میده میگفتم ته تغاری خودشم
وای من چقدر یاد حرف زدنام با خدا افتادم اونموقع هم حرف میزدما ولی الانم یه جور خاص تر شده الان چون قوانینش رو فهمیدم ولی ازش کمک میخوام که بهم یاد بده که عجلول نباشم و از مسیر لذت ببرم که فهمیدم همه چیز خیلی راحت و طبیعی بهم داده میشه
وای خدای من الان این باعث شد برای خودمم سوال باشه که وقتی من تونستم قبل زمانی که آگاه نبودم به خواسته هام برسم الان چرا نتونم
و دلیلش این بود من وقتی اون خواسته ها درمن شکل میگرفت میرفتم نماز میخوندم و تو نوشته هام مینوشتم که خدا من نمیدونم من آخه اینو میخوام تو مشتری برام بفرست و پولشو جور کن من زود بگیرمش
وای اینا که الان یادم اومد از خودم سوال کردم تو چرا از وقتی آگاه شدی یکم عجله داری ؟؟؟؟؟
درسته اونموقع هم من عجله داشتم ولی الان تفاوت قبل و بعد آگاهیمو فهمیدم
اونموقع به خدا میگفتم و سرنماز و نوشته هام با خدا میگفتم و یه جورایی مثل بچه ها رهاش میکردم میگفتم من میخوام نمیدونم من میخوامش
و براش شروع میکردم به تلاش کردن و یه جورایی میدونستم و هی میگفتم خدا قبلا بهم دادی مثلا پیانو خواستم دادی پیانو رولی گرفتم الان کالیمبا میخوام و یه هفته نشد پولش رو جور شد و گرفتمش
حتی دوچرخه رو هم از وقتی مصمم شدم تو یه هفته گرفتمش
بازم میگم درسته آگاه نبودم و نصف پولشونو قرض گرفتم و بعد در فاصله کم زود پس دادم پولشونو
ولی الان که آگاه شدم گفتم خدا کمکم کن دیگه قرض نگیرم خودم تلاش کنم برای چیزی که میخوام و میدونم تویی که همه کارارو برام انجام میدی
و حتی یادمه قبل آشنایی با این سایت پر از آگاهی، من خیلی عاشق موتور سنگین bmwهستم عکسشو گذاشتم تو صفحه اصلی گوشیم ،یه بار من گفتم موتور یاد بگیرم یکی از فامیلامون گفت باید اول دوچرخه یاد بگیری بعد من خواستم دوچرخه یاد بگیرم یه نفر بهم گفت تو نمیتونی و نمیشه و این نمیتونی گفتنش باعث شد گفتم میتونم و میشه و شد و حتی قبل یاد گرفتنم دوچرخه رو گرفتم
وای خدای من این فایل بهم داره میگه تو باوراتو درست کن ،به خواسته هات میرسی به خواسته های بزرگترت ،تو هم میتونی الگویی که جلو روت هست استاد عباسمنش که تونسته و تو هم میتونی
خدایا شکرت که بهم این فایل رو دوباره یادآور کردی چند باری قبلا گوش داده بودم ولی امروز مجدد برام یادآوری شد و خدا بهم یادآور کرد که تو هم میتونی
ذهنت رو آگاهانه کنترل کن و فرکانس تولید کن تا به خواسته هات برسی و میرسی مطمئن باش
این فایل یادم انداخت که طیبه نگران نباش ببین یادت آوردم ،تو برای خواسته های بزرگترت هم به راحتی و آب خوردن و طبیعی میرسی بهشون و کافیه تکاملت رو طی کنی
خدایا سپاسگزارم ازت یادآوری قشنگی بود بهم انگیزه داد تا آرومتر باشم و صبور تر در مسیر تکاملم
خدا چقدر من عاشقتم عشق دام که امروز منو یاد تمام خواسته هام انداختی و گفتی که میشه همه شون آرامشمو سعی میکنم حفظ کنم و کنترل کنم ذهنمو میدونم که توام کمکم میکنی
یاد سمجیام افتادم خدا
عاشقتم خیلی مهربونی و باحال
به غیر از خواسته های دیگه ام سلامتی و شادی و آرامش و عشق راستینی که ازت خواستم هم همه رو میخوام با تمام آزادی مالی و مکانی و زمانی و استقلال مالی همه چی رو باهم میخوام ازت
و برای تک تک اعضای خانواده ام در این سایت پر از عشق و استاد عباسمنش و خانم شایسته و همکارانشون بی نهایت همه چی رو میخوام خدا
1403/6/17
روز63
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیزودوستان گل
خدایاشکرت بخاطر یکروز زیبای دیگه
وقتی فکرمیکنم به هرموفقیتی که رسیدم دقیقا ازاونجایی این خواسته شکل گرفت که من دیدم و یاشنیدم . یادمه بچه که بودم که توی یه فیلم یه خانوم مهندس سرساختمون بود دیدم و خواسته مهندس شدن درمن شکل گرفت استایل های زیبا و ورزشی دیدم خواسته لاغرشدن و ورزشکارشدن درمن شکل گرفت وقتی رفتم دانشگاه و اساتید دانشگاه و دیدم خواسته استاد دانشگاه شدن درمن شکل و ادامه تحصیل دادم و ارشد گرفتم و کلی تجربه و…. و بالاخره امروز توی این تاریخ توی کارتابل دانشگاه به عنوان استاد معرفی شدم خدایا شکرت بخاطر این همه نعمت فراوانی که بهم ارزانی کردی
بنام فرمانروای جهانیان
درود فراوان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و تمامی دوستان گلم
چقدر زیبا چقدر ناب چقدر لذت بخش……
خدایا سپاسگزارم به خاطر این همه زیبایی و سپاسگزارم که ما این زیبایی ها را می بینیم و لذت می بریم و درخواست میکنم
امروز وقتی بیدار شدم برای سحر یه حال خاصی داشتم و با خدای خودم خلوت کردم و ازش نشانه خواستم و هدایت شدم به این فایل زیبا واقعا وقتی از خداوند بخواهی از ته دل بخواهی جواب تمام در خواست هات را می دهد فقط کافیه یک بار درخواست کنی انوقت خیلی راحت جوابت را می دهد…… کافیه باور داشته باشی بقیه کارهارا خدا خودش انجام میدهد….
استاد عزیزم چقدر خوب و ساده و روان همه چی را توضیح میدی واقعا درست میگی من شرایطی که شما در گذشته داشتید را ندارم بهتر بوده پس باید زودتر به خواسته هام برسم و واقعا هم به خواسته هام رسیدم هم ماشین اتومات هم خانه خوب و ویلایی بچه های خوب……
اما وسط راه همه چی را رها کردم دیگه فایل ها را گوش ندادم توجه ام وتمرکزمبه خالق هستی کم شد وایندفعه حسابی صفر شدم وحتی به زیر صفر رسیدم اما نا امید نشدم توکلمرا از دست ندادم به خودم گفتم استاد میگه وقتی چیزی به دست آوردی و ازدست دادی دوباره راحتر میتونی به دست بیاری کافیه عمل کنی و من اقدام کردم و الان حس وحال خوبی دارم خداراشکر که الان 6 ماهه در مسیر الهی هستم و باز داره همه چی اوکی میشه ومطمعن هستم که بهتر از قبل به هر چی که بخواهم میرسم …..
استاد عزیزم خانم شایسته گرامی واقعا از شما متشکرم به خاطر این تصاویر عالی خودم را اونجا حس میکنم اینقدر باورها جدید و عالی نسبت به آمریکا برام ایجاد شده فقط بادیدن این تصاویر به قول استاد ما قبلا فقط توی فیلم ها میدیدیم آمریکا را که اونجا هم همش خوشونت بود یا اخبار تلویزیون فقط صحنه های خشونت را به ما نشان می داد ولی الان با سریال سفر به دور آمریکا و این تصاویر عالی کلا باورهایم عوض شده و عاشق آمریکا شدم و ایمان و باور قلبی دارم که به زودی برای زندگی به آنجا خواهم آمد ……
درختان کنار رودخانه اون خانه ها چقدر عالی هستند چقدر همه جا تمیز و سر سبز هست درختان اکثر برگ های سوزنی شکل دارن و درختان برگ پهن کمتر دیده می شود خیلی این تصاویر خارق العاده هست و حس خوبی داره خدایا هزاران هزار بار شکرت…..
استاد عزیزم وقتی بر خلاف جهت رودخانه حرکت میکردی این به ذهنم رسید که برای موفقیت نباید همرنگ و هم مسیر جماعت بشویمباید راه درست و راه خودمون را بریم وکافیه باورهای قوی داشته باشیم که مثل جت اسکی شما باشد و با لذت بردن از مسیر حتی برخلاف مسیر رودخانه برویم خدایا متشکرم عاشقتم من
دوستتون دارم
درپناه الله یکتا
به نام خدای مهربان
درود و احترام
روز 63/ نحوه به حقیقت رساندنِ خواستهها | قسمت 2
امروز رفتم کتیبه ی بیستون رو دیدم و کلی لذت بردم و چیزای جدید رو کشف کردم وبارها خدا رو شکر کردم که دمشون گرم عجب این میراث تاریخی به درامدد زایی بزاس شهر بیستون از استان کرمانشاه داره کمک میکنه.. اونجا ادم های مختلفی بودن که هر کدوم با عشق داشتن کار موزد علاقشون رو انجام میدادن .. مثلا راهنمای گردشگری اونجا بودن و بارها و بارها بزای ادم ها با عشق و لذت توضیح میدادن و اصلا خسته نمیشدن از این کار و هر چند بار که میخواستی برات توضیح میدادن .. و هز کدوم راجب موضوعات مختلف توضیح میدادن و واقعا عاشقانه توضیح میدادن و مسلط بودن به کارشون ،، دمشون گرم !!!
چند روز قبل هم با یک تور گردشگری رفته بودم مخمل کوه لرستان ،، خداااااای من بینهایت زیبا بود .. اونجا من متوجه شدم که ادم هایی هستن که هم طبیعت گردی میکنند و هم درامد زایی میکنند و هم کار مورد علاقشون رو انجام میدن .. منم که به شدت عاشق طبیعت گردی و ماجراجویی هستم.. دیدن این تنوع های شغلی داره اروم اروم به ذهنم میفهمونه که میشه هم کارمورد علاقه رو داشت و هم میسه ازش پول خوبی ساخت ..
اون دقه هم که سفر به دور امریکا نگاه میکردم کلی جاهای باحال رو هدایت شدم بهشون و گشت زدم.
قانون جهان اینه که هرچقدر به زیبایی ها توجه کنم به سمتشون هدایت میسم و اگر باور احساس لیاقت داشته باشم خیلی زود از یک مسیر راحت و لذت بخش تجربشون میکنم .. .چون زیبایی ها نامحدود هستن ..
در مورد این فایل بگم چقدر باحاله توی شهرت رودخونه داشته باشی و کنار خونت قایق تفریحی داشته باشی و بزی لذت ببری و حال کنی ..
بزای تجربه ی خواسته هام من فقط نیاز دارم به باور احساس لیاقت و به عوامل بیرونی نیازی ندارم .. فقط باید باور کنم که خداوند با نشون دادن زیبایی ها به من میخواد به من بگه که رضا جون قراره تجربسون کنی ،، پس خوشحال باش و لذت ببر و اصلا خودت رو محدود به چیزی نکن و این زو بدون که هر چقدر لذت ببری ،، لذت های بیشتری در انتطارت هست .. !!
اره همینه ،، من هر چقدر لذت ببرم ،،بازم لذت های بیشتری در انتظار من هستن ..
ما هم توی کل فک و فامیلمون ادم خارج رفته نداریم که حداقل من یک الگو داشته باشم دلم خوش بشه خخخخخ.. فکر کنم تنها خارج رفته خودم هستم که یکبار تور ترکیه رفتم .. یه فامیل نسبتا دور ورزشکار داریم که رفته امریکا زندگی میکنه که کلا باهاش ارتباط نداریم خخخخخ ..
ولی من میدونم که بالخره مهاجرت میکنم به کشور دلخواهم ،، البته وقتی کل ایران رو یه گشت و گذار حرفه ای انجام بدم و صفا کنم ..
چون دوست دارم یه ایران گرد حر فه ای بشم و تجربه ی کمپ زدن در طبیعت و اینا رو همه رو داشته باشم ..من دیگه نمیخوام خودم رو محدود کنم به ورزش.. الان خواسته های جدید دارم و اونم اینه که ایرانگرد حرفه ای بشم و بعدش جهان گردی کنم .. میدونم هرچقدر به این فیلم های زیبا و تصاویر زیبا نگاه کنم و راجبش بنویسم اروم اروم کلی جاهای قشنگ و باحال رو تجربه میکنم ..
خب اینم از رد پای من از روز 63،، خدایا کمکم کن گام ها رو تا انتها بردارم..
خدایا شکرت
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق
در ادامه روز شمار تحول زندگی روز 63
که یه بار نوشتم و الان دومین باره که مینویسم چون یه درس بزرگ گرفتم
بگم که وقتی نوشتم بعد که خوندم نوشته های خودمو یهویی درسی که گرفتم از این یادآوری هایی که خدا از خواسته هام یادم آور این بود که
من از وقتی آگاه شدم همه اش از خودم میپرسیدم طیبه استاد عباس منش میگه که به خواسته هایی که خیلی راحت رسیدید بهشون نگاه کنید ببینین که چجوری شده چه کاری کردین که بهشون رسیدین خیلی زود
و دقیقا همونارو برای خواسته های بزرگترتون بخواین اجراش کنین
من با یادآوری خواسته های گذشته ام و رسیدن بهشون اینو یهویی یادم اومد و درس گرفتم که
من مثلا وقتی میخواستم کالیمبا بگیرم ،یا دوچرخه ، یا پیانو رولی ،یا خواسته های دیگه
اولین کاری که میکردم این بود سر نماز به خدا میگفتم و میگفتم که خدا من نمیدونم من تا آخر این هفته میخوامش جورش کن، زود مشتریشو برسون وباشه من تلاش میکنم نقاشی میکشم سفارش میگیرم و تو هم مشتری بفرست برام اینجوری باهاش حرف میزدم و میگفتم ببین خدا من میخوامش
و بدون فکر کردن به چگونگی زود دست به کار میشدم و نقاشی میکشیدم استوری و پست میذاشتم
یا مثلا میرفتم بازار یه ماشین اسباب بازی میدیدم عکس میگرفتم میذاشتم پیجم اسم نویسی میکردم و یهویی از اون یه ماشین چند تا کارتن سفارش میگرفتم و کلی درآمد داشتم و خدا بهم الان یادآوری کرد که طیبه من قبل آگاهیت هم هدایتت میکردم ولی تو ناآگاهانه از قوانین بامن حرف میزدی و هدایتت میکردم
حتی یادمه آرزوهامو مینوشتم تو یه جعبه آرزو که درست کردم میذاشتم و هرکدوم برآورده میشد خیلی خوشحال میشدم و درموردشون باخدا تو دفترم مینوشتم و ذوقشو میکردم میگفتم آره میدونستم تو کمکم میکنی
جوریم حرف میزدم انگار طلب دارم از خدا و خدا بدهکار هست وای من الان یادم میاد چقدر من پر رو بودم الانم هستما ولی مدلش فرق کرده
ولی برام سوال شد با دیدن این فایل و همه یادآوری ها که چرا نتونستم برای خواسته های بزرگترم و البته که از وقتی پیج کاریمو تو اینستاگرام بستم و از صفر گفتم شروع میکنم و به خدا گفتم کمکم کن ،بهت میخوام اعتمادم قوی تر بشه باورم قوی تر بشه ،من چرا یکم نگرانم؟؟؟!
امروز یه لحظه ذهنم گفت برگردم پیجم و کنار این کارای جدیدم که بهم الهام شده سفارش بگیرم ولی بعد خدا یادآور کرد حرفای استاد عباسمنش رو که میگفت تو یه فایلی ،فقط از یک طریق فکر نکنید خدا بهتون ثروت میده
خدا از بی نهایت دست هاش بهتون روزی میده به بی نهایت طریق و گفتم نه دیگه من اون پیجم رو کار نمیکنم و خدا خودش برام مشتری هارو میفرسته
مثل قبل که میگفتم من نمیدونم باید برام مشتری بفرستی تا فلان چیزو بگیرم تا آخر هفته و واقعا به طرز شگفت انگیزی تا آخر هفته جور میشد و میگرفتمش
حتی دوستامم متعجب بودن که وقتی من یهویی چیزی رو میخوام و تصمیم میگیرم و به خدا میگم که وقت میدم من تو یه هفته میخوام مثلا تو یه هفته 2 میلیون جور میشد یا 4 میلیون تو سه روز جور میشد و من اون چیزایی که لازم داشتم رو میرفتم و میگرفتم
و واقعا سمجانه و حریصانه بود خواستنم و مهم ترین چیزی که بود رها میکردم چگونگی رو و فقط کاری که میکردم این بود که نقاشی میکشیدم و کار میکردم و حتی دیر وقت میخوابیدم تا زود استوری بذارم و بنویسم که فروش دارم و یه وقتایی هم قیمت مناسب استوری میذاشتم
و یاد گرفتم که تکاملم رو در این مورد که دیگه خدا همه کارای فروش نقاشیام رو انجام میده که خودش مشتری میشه خودش همه کارامو انجام میده
و رهای رها باشم بذارم کار خودشو بکنه خدا
و من کار خودمو که کنترل ذهن و نقاشی کشیدن با لذت هست و از مسیر لذت بردن و حالشو بردن و عشق و حال کردن هست رو
ولی بعد یادم اومد
درسته یادآور میشم به خودم که از وقتی آگاه شدم خدا خیلی بیشتر بهم کمک کرده از وقتی هدایت خواستم ازش ولی انگار یه جور بی قراری جدیدا حس میکردم داشتم ،که امروز متوجهش شدم با دیدن این فایل
و اون این بود که من فهمیدم ،یه جورایی تو این چند روز انگار ذهنم به اینه که بخوام به روش خودم حلش کنم و به ناخواسته هام که نداشتن پول بود فکر میکردم و وقتی میدیدم ایده هایی که خدا بهم داده دو تاش جواب نداده ذهنم شروع به حرف زدن میکرد و نگرانم میکرد و هی میگفتم من چیکار کنم کجا برم و با اینکه از خدا خواستم ولی باز یکم این حسو داشتم که الان متوجهش شدم
حتی امروز خدا بهم یاد آوری کرد یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که اگر ایده ای جواب نداد نگین چی شد چرا ایده خدا جواب نداد کنترل کنید ذهنتون رو و بعدش اون ایدا شاید بعدا خیریتی داشته باشه و یا از خود اون ایده خدا خواسته که شما درس یاد بگیرید
و درسی که گرفتم اینه که باید کامل رها کنم مثل بچه ای که میخواد و رها میکنه و میدونه که بهش داده میشه و هیچ گونه ترس و نگرانی نداره
وقتی من به منبع ثروت و نعمت و فراوانی و آرامش و شادی و عشق و همه چیزای خوب وصلم پس از مسیرم لذت ببرم و آسون بگیرم و از همین الان مجدد شروع کنم به تکرار آگاهی ها و پیش برم
هر چه از خدا به من برسه من محتاجم و ضعیفم در مقابلش خدای من سپاسگزارم که این درس رو بهم یاد دادی
یاد گرفتم خدا ،و ازت درخواست میکنم هدایتم کنی ،هر وقت دیدی دارم عجله میکنم زود یادآوری کن مسیر رسیدن به خودت و تکاملم رو درمورد هرچیزی
عاشقتم مرسی که هستی خداجونم
چقدر من احساس سبکی کردم بعد نوشتن این دو تا رد پام و درک و درسی که از این فایل گرفتم
این سوال رو چند ماه بود از خودم میپرسیدم و با اینکه بارها تو فایل استاد شنیده بودم که میگفتن رها کنید
حتی چند بار هم در مورد یه سری خواسته هام ، توضیحات مربوط به خواسته ها و رها بودن رو خونده بودم و بعد متوجه شدم که چقدر من رها شدم درمورد اون خواسته ام
و الان تازه انگار این موضوع رو درمورد خواسته های بزرگم مثل یه جرقه شد و مثل یه قطعه ای از پازل بود که انگار الان حل شد یه قسمت بسیار عظیمش در مورد خواسته های بزرگترم
نفس هام سبک تر شدن واقعا حس سبکی خاصی دارم واقعا درس من این بود از سوالات این چند روزه و چند ماهه ام
حتی امروز من متوجه اشتباه درک کردنم از فایل جدید توحید عملی قسمت 10 شدم که درک اشتباهمو به خدا نسبت داده بودم که خدا این اتفاق به ظاهر بد رو به من انجام داده و بعد که گوش دادم چندین بار یهویی نوشته ام یادم اومد و رفتم پایین نوشته ام نوشتم که یاد گرفتم که هر خیری بهم میرسه از خداست و هر شری که میرسه از خودم هست
یه لحظه ذهنم خواست منو باز نگران کنه گفت که دیگه حرفی تو سایت ننویس اشتباه درک میکنی میری مینویسی
ولی بعد یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت به اندازه ظرفتون درک میکنید و اصلا نگید که من چرا اینجوری درک کردم هر چقدر ظرفتون بززگتر میشه دریافتتون هم بیشتر و بیشتر میشه و به ذهنم گفتم ببین من مینویسم چون میدونم در مسیری که هستم درسته و قدم برمیدارم
حتی اگر حرف اشتباهی نوشتم در مورد درکم ببین خدا بلافاصله تو یه روز بهم درکشو داد تا برم پایین نوشته ام تصحیحش کنم
پس این یعنی مسیر درست و تو هم ذهن من دیگه کم کم باید یاد بگیری که ارباب کیه
ارباب فقط یه نیروهست و اون نیرو خداست و رب و صاحب اختیارم
هیچ چیز قدرتی نداره
من دیروز تو کتاب رویاهایی که رویا نیستند درمورد تاریکی و نور که مثل زده بود استاد تو فصل یک خوندم و یاد گرفتم که هیچ قدرتی به شیطان ذهن ندم و همه این ها رو خدا کمکم میکنه که ارباب هست و نمیذاره دستم از دستش جدا بشه زود دستمو میگیره و میاره به مسیرش
قدرت فقط و فقط در دستان قدرتمند و مهربان خداست و تمام
و من چقدر امروز درس یاد گرفتم
خدا جونم عاشقتم
برای همه عشق و شادی و سلامنی و ثروت و آرامش بی نهایت از خدا میخوام
دوستتون دارم با عشق طیبه
سلام استاد عزیزم
هر روز که پیش میروم به قوانین بهتر و آسانتری هدایت میشوم و این را بخاطر فرکانس هایی که هر روز دارم میفرستم و دارم کیفیتش را بهتر میکنم و از شما هم بی نهایت سپاسگزارم که دستی از دستان خداوند شدین تا به این مرحله از زندگیم هدایت شوم
و در این قسمت هم فرمول جدیدی که استاد گفتند انقلابی در وجودم ایجاد کرد و اون این بود که
ترکیب باور هم جهت با خواسته
یعنی واقعا این فرمول در زندگی ما معجزات بی نهایتی را پدید می آورد، یه چیزی را بخواهی و باور کنی که بهش میرسی
در این روزهایی که همه داد و بیداد میکنند و از نبود درآمد و پول و…. می نالند و در این یکسالی که گذشت حداقل چها رنفر از همکارانی که تقریبا با من هم زمان استارت کار را زدند همگی مغازه شان را بخاطر توجه به ناخواسته هایشان و عدم کنترل ذهنشان کسب و کارشان را ازدست دادن و مجبور شدن مغازه شان را جمع کنند ولی من به حمد و سپاس خداوند و با تسلیم بودن در برابر قوانین و هدایت خداوند و با فراگیری آموزه های استاد عزیزم و کنترل ذهنم و استفاده کردن از تضادها جایگاهم در این صنف محکمتر شد و
جایگاهی خاص در سطح کشوری پیدا کردم و طبق گفته های استاد
خواسته من اینه که روزی برسه که گرده تجاری تردد سبز پشتیبان و تامین کننده دوچرخه تمام دوچرخه فروشی های سطح کشور باشه و با باور اینکه خداوند یک سیستمه که به فرکانسهایمن پاسخ می دهد ترکیبش میکنم و باور دارم که همانگونه که من به نتایجو نعمتهایی که در حال حاضر دارمشون رسیدم به اونها هم میرسم
اووووف هر نفسی که میکشم هر پلکی که میزنم هر حرکت دست و پا و سرم و شنیدن و بوییدن هام در هرلحظه برام حکم عبادت خداوند و حرکت به سمت بینهایت بودن رو داره چون بیس باورهام شده توحید، شده یگانگی با این سیستم قدرتمند که خدا نی نامیمش!!!!
خدایا شکرت
سلام
امیدوارم خوش و خرم باشید
بلهههههههه توجه روی زیباییها رو همیشه یادمون بمونه
مادامی که رو زیباییها توجه میکنیم احساسمون بهتر میشه
لبخند به لبمون میاد
و آیندهای که در انتظارمون جذابتر میشه
اینها فقط چند تا از مزایای تمرکز روی زیباییها بودن
سعی کنیم زیباییها رو ببینیم و کشف کنیم
اون ها رو جزو خواسته هامون بزاریم
هر بار سعی کنیم بهتر تجسمشون کنیم.
و همیشه سعی کنیم قدمی عملی برای تحققشون برداریم
به خداوند هم ایمان داشته باشیم چون اون صد درصد و حتما کمکمون میکنه
توجه به زیباییها ما رو به همون سمت هدایت میکنه
زندگی خودم گواهاش هست
وقتی که تصمیم گرفتم رو خودم کار کنم یه اتاق بیروح، نامنظم و نه چندان خوب رو داشتم
اما حالا وقتی نگاهش میکنم میگم پسر ببین چقدر زیبا میتونه باشه یه اتاق
این فقط یه معجزه از هزاران معجزهای که برام پیش اومد، بود
واقعا خدا رو شُکر
واقعا سپاسگزارم از خداوند که قوانینش همیشه ثابت و پاسخگو هستن
مرسی اِی مالک هستی
در پناه خدا باشید دوستان
انشاالله همگی به خواسته هامون میرسیم من به آیندهای زیباتر امیدوارم چون الان دارم بهش میاندیشم و ازش انرژی مثبت دریافت میکنم!
فعلا بدرود🙂🙏🏻
به نام ربّ
سلام با بینهایت عشق
روز 63 از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
من خواسته های زیادی دارم و با این فایل یاد خواسته هام افتادم ،چه از بچگی تا الان چه خواسته های جدیدی که با این سایت آشنا شدم و شکل گرفتن
یاد یه خواسته افتادم که براتون تعریف میکنم :
ما از بچگی چون تو تهران چند تا فامیل نزدیک داشتیم معمولا تابستونا یکی دوماهی میومدیم تهران و میگشتیم بابام هم معلم بود و مثل ما فقط تابستونا تعطیلی داشت
یادمه از بچگی که تهران میومدیم برگشتنی با برج میلاد و آزادی خداحافظی میکردیم و گریه میکردیم که کاش دوباره میومدیم و بیشتر میموندیم
حتی پدرم خیلی دوست داشت بیاد تهران خونه بگیره و اینجا معلمی و مترجمی کنه ولی نشد و بعد فوتش ما اومدیم
ما که از شهرستان خودمون مهاجرت کردیم اومدیم تهران من اونموقع چون از دوستام و شهرم که بهش وابسته بودم نمیتونستم دل بکنم و برام چون سخت بود فارسی حرف زدن و ترک زبان بودم دلم میخواست شهر خودمون بمونیم ولی شرایط جوری پیش رفت که یهویی اومدیم تهران
اوایل خیلی سخت میگرفتم و داشتم مریض میشدم ولی بعد به حرف خواهرم که ما دیگه اومدیم اینجا از زندگیت لذت ببر و هرکجا بخت خوش افتاد همانجاست بهشت رو گفت یه تلنگری شد برام تا به خودم بیام
گفتم آره راست میگی اینجا هم میشه زندگی کرد ،بچگیامونم دوست داشتیم بیایم اینجا بعد که یه سری خواسته ها در من شکل گرفت من تصمیم گرفتم پیج اینستاگرام باز کنم و نقاشی بکشم اونموقع هیچی بلد نبودم باز با قرضی که 300 تمن از خواهرم گرفتم کارمو شروع کردم و زود پولشو دادم چون فروش خوبی داشتم و دیدم خوبه و ادامه دادم و هی خواسته هام بیشتر میشد
بعد ما که اوایل زیاد میرفتیم تهران جاهای دیدنی شو میگشتیم این خواسته در من شکل گرفته بود که میگفتم خدا میشه به من برج میلاد و بدی
من همیشه این خواسته رو به همه میگفتم بهم میخندیدن ،
میگفتم من یه روز برج میلاد و میگیرم و حتی به مامانم میگفتم مامان میبرمت طبقه آخرش باهم میشینیم کل تهران رو نگاه میکنیم و کیف میکنیم و لذت میبریم
حتی تصورش میکردم که پاهامو آویزون کردم و از اون بالا دارم همه جارو نگاه میکنم
من هر وقت میگفتم، میگفتن دختر دیوونه شده این جور حرفارو به کسی نگو میگن عقل نداره آخه نمیشه که برج میلاد و بفروشن به یه نفر ،ولی من میگفتم چه اشکالی داره چرا نفروشن اگه من پول زیادی بدم بهشون میفروشن
وای یعنی این حرفو وقتی میگفتم که هیچی نداشتم الانم تکاملمو طی نکردم ولی هنوز خواسته ام سرجاش هست
جالبش اینجاست جوری با اطمینان میگفتم انگار دارمش
بعد یه وقتایی میشد وقتی میرفتیم پارکای بزرگ برام سوال میشد میگفتم خدا میشه یه خونه بهم بدی اندازه این پارک بزرگ باشه انقدر بزرگ که کلی درخت و دریاچه داشته باشه یه پارک بعثت هست سمت ترمینال جنوب اونو دیده بودم میگفتم اندازه این پارک باشه
دریاچه هم داشته باشه مثل اینجا
بعد ها پارک آزادگان که رفتم یه خونه وسط آب داشت میگفتم خدا انقدر دوست دارم که یه خونه داشته باشم وسط آب که دورش دریاچه باشه
خدای من ! الان که دارم مینویسم یهویی خونه استاد عباسمنش اومد جلوی چشمم که من دقیقا مثل خونه استاد عباسمنش از چندین سال پیش از سال 94 که اومدیم تهران میخواستم از خدا ولی آگاهی نداشتم اونموقع و فقط خواسته ام بود و یه وقتایی میومد تو ذهنم و رها میکردم
الان یه صدایی بهم گفت ببین طیبه تو آرزوتو کردی الان دقیقا امروز هم نشونه روزت از سایت زندگی در بهشت قسمت 80 بود که از خدا باز هم خواستی این خودش یه نشونه هست که میشه تو هم یه زمین داشته باشی با دریاچه و خونه روی آب و کلی خواسته های دیگه که داری و خواستی
چقدر قشنگ یهویی اینا رو یادم آورد این فایل و البته خدا یادم آورد که بهم بگه ببین طیبه شدنیه میشه شده چون تو خواستی و به من باور کنی و کنترل کنی ذهنت رو بگم موجود باش موجود میشه خودتم بگی موجود میشه من قدرت خلق زندگیت رو به خودت دادم
چقدر قشنگ من حس فوق العاده ای دارم از این روز شمار تحول زندگیم که خدا بهم عطا کرد این همه محبتش رو
و بهم یادآور کرد که مسیرت درسته ادامه بده
شما که از یه شهر کوچیک کوهستانی اومدین تهران مطمئن باش به تمام خواسته هات میرسی
تنها راهش اینه که طیبه ادامه بدی ،از مسیر الانت برای تکامل همه چیز لذت ببری و بدونی که خدا مراقبه و هدایتت میکنه و جدیدا که تعهد دادی هر روز دادگری تمرینارو که یاد میگیری انجام میدی مطمئن باش که به همه شون رسیدی چون به قول دوستات که همیشه میگفتن طیبه سمجه انقدر از خدا میخواد تا خدا میگه بیا بهت میدم دست از سرم بردار
حتی من به خنده میگفتم که به فامیلامون ما از شهرستان اومدیم تهران از تهرانم میریم خارج همیشه میگفتم یا میرم آلمان یا فرانسه این دوتا رو بیشتر میگفتم
یادمه حتی چند ماه پیش ،چون پسر عموم برای تحصیلش رفت کانادا عموم به دختر عمه ام گفت تو میخوای کدوم کشور بری برای ادامه تحصیلت گفت احتمالا سوئیس یا اگه نشد آمریکا ، بعد اونموقع داداشم به خنده گفت
ما اونموقع که خواستیم بیایم تهران قصدشو نداشتیم ،عموم اومده بود اونموقع ما هم یهویی شد اومدنمون گفت الان یهویی میبینی صدای ما از آمریکا داره میاد قبل اینکه تو بری برای تحصیلت
و گفت و همه خندیدیم و بعد اونجا بود که این خواسته درمن شکل گرفت که وقتی دختر عمه ام و پسر عمه ام میخوان برن و پسر عموم هم رفتن من چرا نتونم ،منم میتونم با نقاشیام مهارتمو بالا ببرم ومیشه
و اونموقع فکر کنم با سایت استاد عباسمنش آشنا شده بودم و میگفتم که برای یه نفر شده برای منم میشه که بعدش ایده طراحی طلا و جواهرات رو خدا بهم داد از طریق زن عموم و رفتم ثبتنام کردم و بعدش کلاس رنگ روغن رفتم ثبتنام کردم و اتفاقات بعدیش که در روز شمار تحول زندگیم همه رو نوشتم
این فایل چقدر منو یاد همه خواسته ها و شکل گرفتنشون انداخت
یادمه وقتی من کالیمبا دیدم و صداشو شنیدم گفتم من میخوامش و انقدر میخواستمش که تلاش کردم نقاشی کشیدم هی سفارش گرفتم از پیج کارم که بعد چند وقت گرفتمش
البته اون زمان یکم هم قرض گرفتم که عجله داشتم برای گرفتنش و اونموقع نمیدونستم نباید قرض گرفت
ولی بعد یک هفته سفارش گرفتم و قرضمو دادم اونموقع انقدر شوق داشتم که گرفتمش
حتی گرفتن رنگ و قلمو نقاشیام کار میکردم میرفتم رنگ و قلمو میگرفتم انقدر ذوق داشتم براشون با دیدن هر ویدیوی نقاشی دلم میخواست منم داشته باشم آبرنگ یا رنگای مداد رنگی و چیزای دیگه رو
چقدر من یاد خواسته هام افتادم که با تلاش و کار کردن باور داشتم که بهشون رسیدم و همه اینا کار خدا بود که بهم عطا کرد
حتی من یه دوستی داشتم همیشه بهم میگفت طیبه تو وقتی میگی یه چیزی میخوام و یهویی پولش جور میشه و میگیریش داستانش چیه ؟ حتی بهم میگفت طیبه برام عجیبه تو مثل یه بچه ای هستی که چیزی میخواد و تا از بابا مامانش نگیره ول کن نیست میری عین پر رو ها باخدا حرف میزنی
آخه من همیشه حرفایی که باخدا میزدمو به دوستامم میگفتم همه اینا رو که تعریف میکنم قبل آگاهیم از قوانین خدا بود و دقیقا آخریش هم گرفتن کالیمبا و پیانو رولی و دوچرخه بود که دوستم میگفت بسه دیگه خدا از کارات خسته میشه و من میگفتم نه بابا خدا عادت کرده انقدر بهش میگم تا بهم بده
حتی این باورم بود که خدا بهم میده میگفتم ته تغاری خودشم
وای من چقدر یاد حرف زدنام با خدا افتادم اونموقع هم حرف میزدما ولی الانم یه جور خاص تر شده الان چون قوانینش رو فهمیدم ولی ازش کمک میخوام که بهم یاد بده که عجلول نباشم و از مسیر لذت ببرم که فهمیدم همه چیز خیلی راحت و طبیعی بهم داده میشه
وای خدای من الان این باعث شد برای خودمم سوال باشه که وقتی من تونستم قبل زمانی که آگاه نبودم به خواسته هام برسم الان چرا نتونم
و دلیلش این بود من وقتی اون خواسته ها درمن شکل میگرفت میرفتم نماز میخوندم و تو نوشته هام مینوشتم که خدا من نمیدونم من آخه اینو میخوام تو مشتری برام بفرست و پولشو جور کن من زود بگیرمش
وای اینا که الان یادم اومد از خودم سوال کردم تو چرا از وقتی آگاه شدی یکم عجله داری ؟؟؟؟؟
درسته اونموقع هم من عجله داشتم ولی الان تفاوت قبل و بعد آگاهیمو فهمیدم
اونموقع به خدا میگفتم و سرنماز و نوشته هام با خدا میگفتم و یه جورایی مثل بچه ها رهاش میکردم میگفتم من میخوام نمیدونم من میخوامش
و براش شروع میکردم به تلاش کردن و یه جورایی میدونستم و هی میگفتم خدا قبلا بهم دادی مثلا پیانو خواستم دادی پیانو رولی گرفتم الان کالیمبا میخوام و یه هفته نشد پولش رو جور شد و گرفتمش
حتی دوچرخه رو هم از وقتی مصمم شدم تو یه هفته گرفتمش
بازم میگم درسته آگاه نبودم و نصف پولشونو قرض گرفتم و بعد در فاصله کم زود پس دادم پولشونو
ولی الان که آگاه شدم گفتم خدا کمکم کن دیگه قرض نگیرم خودم تلاش کنم برای چیزی که میخوام و میدونم تویی که همه کارارو برام انجام میدی
و حتی یادمه قبل آشنایی با این سایت پر از آگاهی، من خیلی عاشق موتور سنگین bmwهستم عکسشو گذاشتم تو صفحه اصلی گوشیم ،یه بار من گفتم موتور یاد بگیرم یکی از فامیلامون گفت باید اول دوچرخه یاد بگیری بعد من خواستم دوچرخه یاد بگیرم یه نفر بهم گفت تو نمیتونی و نمیشه و این نمیتونی گفتنش باعث شد گفتم میتونم و میشه و شد و حتی قبل یاد گرفتنم دوچرخه رو گرفتم
وای خدای من این فایل بهم داره میگه تو باوراتو درست کن ،به خواسته هات میرسی به خواسته های بزرگترت ،تو هم میتونی الگویی که جلو روت هست استاد عباسمنش که تونسته و تو هم میتونی
خدایا شکرت که بهم این فایل رو دوباره یادآور کردی چند باری قبلا گوش داده بودم ولی امروز مجدد برام یادآوری شد و خدا بهم یادآور کرد که تو هم میتونی
ذهنت رو آگاهانه کنترل کن و فرکانس تولید کن تا به خواسته هات برسی و میرسی مطمئن باش
این فایل یادم انداخت که طیبه نگران نباش ببین یادت آوردم ،تو برای خواسته های بزرگترت هم به راحتی و آب خوردن و طبیعی میرسی بهشون و کافیه تکاملت رو طی کنی
خدایا سپاسگزارم ازت یادآوری قشنگی بود بهم انگیزه داد تا آرومتر باشم و صبور تر در مسیر تکاملم
خدا چقدر من عاشقتم عشق دام که امروز منو یاد تمام خواسته هام انداختی و گفتی که میشه همه شون آرامشمو سعی میکنم حفظ کنم و کنترل کنم ذهنمو میدونم که توام کمکم میکنی
یاد سمجیام افتادم خدا
عاشقتم خیلی مهربونی و باحال
به غیر از خواسته های دیگه ام سلامتی و شادی و آرامش و عشق راستینی که ازت خواستم هم همه رو میخوام با تمام آزادی مالی و مکانی و زمانی و استقلال مالی همه چی رو باهم میخوام ازت
و برای تک تک اعضای خانواده ام در این سایت پر از عشق و استاد عباسمنش و خانم شایسته و همکارانشون بی نهایت همه چی رو میخوام خدا
دوستت دارم بی نهایت تنک یو سپاسگزارم
سایت فوق العاده شده?
سلام
سپاس فراوان