مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2
    413MB
    60 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2
    58MB
    60 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

361 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدیه معصومی گفته:
    مدت عضویت: 187 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عباس منش عزیزم و تمامی دوستان

    من مهدیه معصومی هستم و این اولین کامنت من در سایت استاد عزیز است

    استاد جان سلام . استاد عزیزم نمیدونم از کجا شروع کنم و کدوم از اتفاقات خوب زندگیمو بگم …

    استاد عزیزم من با شما از طریق شوهر خواهرم زمانی که به مسافرت میرفتیم و شوهر خواهرم فایل های شمارا در ماشین گوش میداد آشنا شدم ولی خب آن موقع نه حرفای شمارو متوجه میشدم و نه اعتقادی داشتم ، به قول خودتون در این مدار هنوز قرار نگرفته بودم و فایل های شمارو رها کردم و گوش نمیدادم .بعد ها نیز زمانی که مادرم در مدار قرار گرفت و نتیجه های عالی گرفت بار ها و بارها تلاش کرد تا من در این مسیر قرار بگیرم ولی خب باز هم من مقاومت داشتم و یا گوش میدادم ولی باور نداشتم تا اینکه بلاخره بعد از یک عالمه چک و لغدهایی که بهم خورد و تجربه اوضاع افتضاح زندگیم و خیلی از اتفاقات دیگه که هر روز منو نابود تر میکردن تصمیم گرفتم یک بار به صورت جدی فایل های شمارو شروع کنم و از آن جایی که مادرم محصول 12 قدم شمارو تهیه کرده بود ، تصمیم گرفتم تا شروع کنم …

    در اولین جلسات 12 قدم زمانی که من شروع کردم به نوشتن سوال ها و پاسخ دادن آنها مهم ترین چیزی که بهش برخورد کردم در قسمت مادی ،سوال های آن قسمت را جواب میدادم به این نتیجه رسیدم در سن 22 سالگی،درآمد من صفر است همچنین اینقدر پول نداشتم خرج کنم که هیچ هزینه ای هم هیچوقت برای خودم نکرده بودم و با این حال در قسمت بدهی یک عالمه آدم بودن که از من طلب داشتن و این منو واقعا ناراحت می‌کرد.

    کم کم با جلسات 12 قدم پیش رفتم تا اینکه در یکی جلسات گفتن اگر باور ضعیف داشته باشید مغز شما مقاومت نشون میده که دقیقا مغز و فکر من به شدت نسبت به صحبت های استاد مقاومت داشت و باور های من خیلیییییییییییییی پایین بود تا بتونه جلسات را پیش ببره برای همین تصمیم گرفتم تا برای شروع از فایل های دانلودی شروع کنم

    من در اوایل مهر ماه امسال به صورت جدی فایل های دانلودی را شروع کردم و اهداف و خواسته هامو نوشتم و به صورت جدی فایل های استاد را گوش میدادم و عمل میکردم تا اینکه به یک عالمه نتیجه عالی و باور نکردی رسیدم که من در این جا چند تا از این اتفاقات را میگویم

    استاد من یکی از اهداف این بود برای درسم و دیدن استادم و یادگرفتن بیشتر کار و مهارت به تهران و همچنین کرج پیش استادم برم که بابام همیشه مخالفت می‌کرد و اصلا نمیزاشت حتی من بگم درباره رفتن به شهر دیگه و مسافرت مجردی . که بعد کار کردن رو خودم ،سر موضوع انجام پایان نامه دانشگاهم برای اولین بار بدون اینکه من هیچی بگم به راحت ترین حالت ممکن و به بهترین شکل ممکن خود بابام برام بلیط گرفت تا من برم به کرج و من به مدت 2 هفته در کرج بودم کارامو کردم ، تفریح کردم، پیش استادم رفتم و بعد از ان هم بعد از گذشت مدتی همراه دوستانم به صورت مجردی به تهران برای دیدن نمایشگاه و گشت و گذار رفتیم و به این هدفم رسیدم و به بهترین شکل ممکن پایان نامم رو هم ارائه دادم و همچنین بهترین شاگرد رشته خودم در طول تحصیل معرفی شدم

    دومین اتفاق خوب من زمانی بود که به دنبال کار میگشتم((زمانی که هنوز رو خودم کار نکرده بودم چندین بار سرکار رفتم که هر کدوم از کار ها که میرفتم بخاطر باورهام برام بدترین اتفاقات می افتادو بدون اینکه حقوقم را بدن بیرون می امدم )) مدت ها بود که دوست داشتم کار کنم و بخاطر اینکه 2 روز در هفته برای کمک به مادرم که کارمند هست پرستار مادربزرگم بودم همه بهم میگفتن هیچ کس و هیجا قبول نمیکنه با این شرایط تو کار بهت بده و من اینو قبول نکردم و به خودم میگفتم خداوند من همه چیزو برام درست میکنه و واقعا خاطرم آسوده و آرام بود و میدونستم درست میشه که بعد از دو روز من کار مورد علاقه رشته خودم را در محیط کاری عالی و همکاران بسیاررر عالی و دقیقا با شرایطی که 2 روز در هفته نمیتونسم برم استخدامم کردن و درست بعد گذشت 1 ماه از زمانی که من در دفترچه 12 قدمم نوشته بودم درامدم صفر هست ، درآمد من در ماه اول کاریم به 10 میلیون رسید و فهمیدم پول درآوردن اصلا سخت نیست فقط لازمه باورم رو درست کنم و الان علاوه بر اینکه کار مورد علاقم را دارم ،چند شاگرد هم دارم که بهشون آموزش سفالگری میدهم و علاوه بر این کارگاه خودم را نیز کم کم دارم راه اندازی میکنم استاد جان

    سومین اتفاق خوب من این است که من با خانوادم به خصوص پدرم اصلا رابطه خوبی نداشتم و پدرم اصلا آزادی به من نمی‌داد که بخام کوچیک ترین کار ها هم برای خودم انجام بدهم و همیشه باهم دعوا داشتیم و نمیگذاشت من حتی نیم ساعت تنها بیرون برم و الان…. الان بهترین رفاقت را با خانوادم دارم ،پدرم ماشین رو به من داده تا باهاش هرجا دوست دارم به راحتی برم ،بهم اجازه میده علایق و اهدافم رو دنبال کنم و حتی الان همه جوره کمک هم بهم میکنه و رابطه عااااالی با خانوادم دارم خداراشکر

    مهم ترین اتفاق که برام افتاد استاد جان این بود که من در دوره نوجوانی رابطه عاطفی دوستی را شروع کردم که بازم بخاطر باور ها و اعتماد به نفس پایین و تفکر اشتباهم به بدترین حالت ممکن تمام شد و من اسیب دیده بودم و بعد ها هم هر بار میخواستم با کسی رابطه عاطفی شروع کنم یا دیگه نمیتونسم یا باز هم به در بسته میخوردم و الان در این زمان بعد از تغییر خودم و باورم بهترین رابطه عاطفی را دارم تجربه میکنم و کلی اتفاق و لحظات خوب با عزیز دلم دارم تجربه میکنم و خانوادم نیز در جریان هستن و من کلیییی سپاس گزار خداوندم هستم بابت تجربه همین رابطه عالی در این لحظه

    استاد عزیزم در طی این 3 یا 4 ماه که به طور جدی همراه شما و دانسته هاتون هستم علاوه بر این چیز هایی که گفتم اونقدرررر اتفاقات خوب دیگر هم افتاده که هر روز بیشتر به شما و صحبت هاتون و خداوند عزیزم ایمان میارم و الان بعد گوش دادن فایل ها اینقدر الهامات و ایده های عالی و خوب به ذهنم میرسه ، اینقدر به حرفاتون پی میبرم و به خوبی و با تکامل دارم پیش میرم به سوی هدف هام که مطمئن هستم تا 1 سال دیگه زندگی من به قدری عالی خواهد شد که به قول شما هیچ ربطی به گذشته من نخواهد داشت

    این هم از اولین کامنت ،تجربه و ردپای من در سایت استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2228 روز

      سلام مهدیه ی عزیز… خوش اومدی به جمع صمیمی این بهشت مجازی… چقدر لذت بردم از خوندن کامنتت و وقتی دیدم 19 روز از عضو شدنت می گذره و اولین کامنتت رو ثبت کردی دلم گفت برات بنویسم و تحسینت کنم… خیلی عالی نتیجه گرفتی اول کار و بسیار خوشحالم برات… قدر این حس و حال خوب رو بدون و مراقبش باش که اگر حسمون خوب باشه همه چی خوبه…

      اینو به خودم می گم، یکی از اولین قانونایی که با آموزشهای استاد یاد می گیریم قانون طلایی احساس خوب=اتفاقات خوب هست و چه 19 روز باشه عضو باشیم چه 19000 روز، همین یه قانون رو رعایت کنیم کلییی اتفاقات خوب و نتایج دلخواه رقم می زنیم :)

      امیدوارم کامنتای بیشتری ازت ببینیم و کلی کیف کنیم از خوندنش و بالاتر رفتن مدارت دوست عزیزم :)))

      در پناه خدای مهربون و رزاق و وهاب شاد و سلامت باشی :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مینو گفته:
      مدت عضویت: 1508 روز

      سلام به مهدیه عزیز

      امیدوارم حال دلت عالی باشه

      دختر نازنین چقدر لذت بردم از نتایج بزرگ و جالبی که در بیشتر زمینه ها کسب کردی آرزوی موفقیت بیشتر برات میکنم منم خیلی دوست دارم دخترم وارد سایت بشه ولی خیلی مقاومت داره و طبق قانون من نمیتونم هدایتش کنم بلکه از خدای هدایتگرم می خوام که دخترم رو هدایت کنه و به جمع این خانواده ی صمیمی بپیونده البته طرز تفکرش خیلی به قوانین نزدیکه ولی گاهی یه اشتباهی هم داره

      باز هم از نتایجت برامون بنویس

      از دور میبوسمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مهدیه معصومی گفته:
        مدت عضویت: 187 روز

        سلام بر مینو خانم عزیزم

        ممنونم از انرژی مثبتتون

        مینو خانم عزیزم اینجوری که شما نوشتید دخترتون خیلی شبیه به من است و مطمئن باشید در زمان مناسب که خدا بخواهد در مدار قرار می‌گیرد و وارد این فضا می‌شود

        مهم ترین چیز مینو خانم اینه وقتی دخترتون و خانوادتون نتایج شما رو ببینه ایمان میاوره و مشتاق به این راه می‌شود پس شما با قدرت به راه خودتون ادامه بدهید و مطمئن باشید که دخترتون و هر کس دیگر در زمان مناسب وارد این مسیر می‌شود

        خیلی خیلی ممنونم بازم بابت پاسخ به کامنت من که باعث شد من خیلی خوشحال بشم و اشک از چشمم جاری شود

        خیلی دوستتون دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      زینب فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1166 روز

      سلام ب دوست خوبم مهدیه عزیز

      ب جمع خانواده بزرگ عباس منش خوش آمدی و چقدر هم خوش آمدی

      ماشاالله وقتی کامنت زیباتو خوندم کلی کیف کردم و لذت بردم

      امیدوارم همیشه بیای و از اتفاقات خوب زندگیت برامون تعریف کنی که ما بچه‌ها از خواندنش لذت ببریم.

      چقدر خوبه ک وقتی روی خودت کار میکنی دنیا و جهان اینقدر زیبا جواب میده

      ی چیزی که باعث شد بیام و برات بنویسم این بود که تنها رفتی سفر و کلی خوش گذشته بهت

      الحمدلله رب العالمین چون این ی نشانه ای برای منم بود اخه منم میخوام تنها ب سفرم برم و دقیقاً هم تهران میخوام برم و اینو ک خواندم فقط خدا ب منم میگ بیا من حواسم بهت هست بیا تو دل ترس هات

      البته تو زمینه انصافاً خوب عمل کردم و لی خب شیطان همیشه زمزمه میکنه و ……

      خدارو شکر که دوستان خوبی چون شما دارم

      خدارو شکر که میتونم بیام و بشینم و از نتایج عالی شما لذت ببرم.

      بهترین ها رو از خداوند متعال برات میخوام و امیدوارم کلی نتایج عالی ازت بخونم

      عاشقتم ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    زهرانجفی گفته:
    مدت عضویت: 1569 روز

    این بار اجازه بدید اول سلام کنم به استادمریم شایسته عزیز واستادعباسمنش بزرگوار

    اینبار اومدم به اطلاع برسونم که من تا اینجای کار که هنوز پروژه گام به گام مهاجرت به مداربالاتر تموم نشده بگم که من نتیجه گرفتم.من ی مداربالاتر رفتم.ظرفم بزرگتر شد.

    میدونید چرا اینبار به مریم جون اول سلام کردم؟

    چون من جواب سوال ودرگیری ذهنی که از جمعه هفته قبل باهاش کلنجار میرفتم رو از فایل دستورالعمل اجرای پروژه مهاجرت به مداربالاتر گرفتم

    جمعه قبل با یک اشتباه تکراری همیشگی واردفازغم وسرزنش شدم.هرکاری کردم ذهنم درگیرش بود ونمیتونستم راه حلی برای این مشکل پیدا کنم.کلافه شده بودم غروب بود وبدتر دلم گرفت

    دقیقا ساعت 5ونیم عصربود که طی ی تصمیم ناگهانی زدم بیرون ورفتم پیاده روی بلکه یکم سبک شم.

    راه رفتمو،راه رفتمو،راه رفتم

    وهمش باخدا حرف زدم بهش گفتم خدایا چرا من نسبت به این اشتباه انقدر ضعیفم وحواس پرت وهرچندوقت یبار انجامش میدم وبعدش خودم از لحاظ روحی بهم میریزم؟؟؟

    چرا کمکم نمیکنی خویشتن دار باشم و حواسم جمع کارم باشه؟

    بهم بگو راه حلش چیه؟بایدچیکارکنم سمت من چیه که بایدانجامش بدم؟

    انقدرحرف زدمو،زدمو،زدم تا یهوناخودآگاه بدون اینکه خودم متوجه بشم دیدم که حالم خوب شده.آرومم دارم لبخندمیزنم و،رو زیبایی ها تمرکز میکنم ولذت میبرم ازشون

    زیبایی هایی ازجنس سنگفرش های کف قسمتی ازپیاده رو تا المانهای فلزی جالب وخلاقانه جلوی ی رستوران که از چراغ برق های توخیابون مردانی در حال نواختن آلات مختلف موسیقی درست کرده بودن.تا چراغهای کوچیک ورنگی رنگی کنار پل

    8ونیم شب برگشتم خونه وسرحال سرحال بودم.جواب سوالم رونگرفته بودم ولی حالم به شدت خوب بود.سبکبال وشاد.

    یکشنبه شب نشستم از اول دوره گام به گام مهاجرت از مدارفعلی به مداربالاتر رو نت برداری هامو خوندم.

    اونجایی که استادشایسته عزیزفرمودن:

    عادت های محدودکننده مخفی،مثل زنجیرهایی بودندکه من رو به مدارفعلیم وصل میکردند واجازه فرارفتن ازاین مدار،ورشدوپیشرفتی که من مدنظرم هست روهم نمیدن.

    مگراینکه من بیام آگاهانه روی رفع اون عادت ها اقدام کنم.خواه عادت فکری خواه عادت رفتاری.والبته که بهم کاملا مرتبط هستند.

    پس برای اینکه بتونم هر روز توی پروژه حاضربشم باید ی سری خط قرمزها برای خودم مشخص کنم.واون ها شامل نه گفتن به عادت های روتینی هست که داره سازنده ترین داراییمون یعنی تمرکز رو اتلاف میکنه.

    این سه تا پاراگراف برا من هشداربود،معجزه بود،جواب سوالم بود که از زبون مریم جون گفته شده بود.

    اصلا ی حال عجیبی داشتم.خداروهزار مرتبه شکر کردم وفهمیدم که سمت من اجرای همون خط قرمزهاست قرص ومحکم.همینه که بدونم وقتی داره تمرکزم رو میگیره و حالمو بد میکنه باید آدم باشم و خط قرمزهامو بیشتر جدی بگیرم.

    خداجونم کمکم کن آدم باشم.

    مریم جونم تبریک میگم بهتون که کلامتون مثل استادتاثیرگذارشده.بالاخره کمال همنشین درآدم اثرمیکنه.وچه همنشینی بهتراز استادجان؟

    خداروشاکرم که الگوها وهمنشین هایی مثل شما،استاد واعضای خانواده عزیزم نصیبم شده که این خودش بزرگترین نعمت وخواسته اس که من بهش رسیدم.

    وسط ی جمع آدم حسابی باشی واز چپ وراست وبالا وپایین همش حرفهای خوب ومثبت وتوحیدی بیاد.همش شادی وآرامش باشه.چی دیگه بهترازاین؟

    انشاا…که فیزیکال هم این همنشین های جذاب ودوست داشتنی روتجربه کنم؟

    خداجونم به تعداد تمام چیزهایی که خلق کردی از اتم بگیر(نمیدونم کوچکترازاتم هم داریم یانه)تااااااااااااکهکشانها شکررررررررررررررت

    درپناه خداباشید.آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
    • -
      زینب فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1166 روز

      سلام عزیزم

      سلام ب زهرای عزیزم

      امیدوارم حالت همیشه خوب باشه و همیشه اینجوری زیبا جواب سوالاتت رو پیدا کنی

      چقدر خوبه که یاد بگیریم اگ جایی گیر کردیم و نمی‌دونستیم چکار کنیم از خداوند بپرسیم که اونه که از همه چیز خبر داره و میدونه ک چی برات خوبه

      چقدر عزیزم خوبه ک تونستی در اولین گام حالت خوب کنی

      اصلاً یکی از بهترین کارها برای خوب شدن حالت پیاده روی و حمام کردن

      همین حالتو خوب نگه داشتن باعث شده که خداوند شما رو ب جواب سوالت هدایت کرده

      آفرین عزیزم

      دمت گرم

      خدارو شاکرم که در کنار دوستان خوبی همچون شما دارم ک میام و از خواندن نوشته هاتون لذت میبرم.

      امیدوارم در تمام عرصه های زندگیت موفق شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        زهرانجفی گفته:
        مدت عضویت: 1569 روز

        زینب جانم سلام

        ممنونم ازت بابت حس خوبی که بهم انتقال دادی

        دقیقا درست گفتی منم با حمام کردن وپیاده روی وگاهی خواب خیلی حالم خوب میشه.جوری که دیگه اگر اون موضوع ناجالب توذهنم باشه وهنوز حل نشده باشه ولی باز حالم خوبه

        وچقدر بجا وقشنگ گفتی عزیزم درسته حق باشماست اون حال خوب بود که منو به جواب سوالم هدایت کرد

        منم واقعا خوشحالم بابت تک تک اعضای این خانواده بزرگی که دارم وبه وجود همتون افتخار میکنم

        درپناه خداباشی.آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      الهام سیاوشی فرد گفته:
      مدت عضویت: 499 روز

      به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

      سلام عزیزان جان

      سلام به زهرای عزیزم

      دختر تو بینظییییر ی

      جواب سوال امروز منم همین بود

      تو دفترم نوشتم مسأله ام را و تسلیم خداوندبودم و گفتم خودت راه حل را بهم بگو من نمیدووووونم.

      زهرا جان دقیقا امروز با اینکه تو سایت بودم اکثرا ولی بخاطر عادتهای بد قبلی و نه نگفتن به رفتارهای بد قبلی

      کامل تمرمزم گرفته شده بود

      با اینکه اوضاع همه چی خوب بود ولی من اصلا تو این عالی نبودم و نمی‌دونستم چرا؟؟؟

      بعد از ظهر به بهونه کپی طرحهامو گرفتن زدم بیرون تا هوایی تازه کنم

      پیاده روی رفتم و یکی و دوساعت بیرون بودم و کارهامو و خریدهای خودکار و وسایل مورد نیازم را گرفتم و برگشتم خونه بازم دیدم تمرکز پایینه

      کمی خوابیدم و بلند شدم بازم همونم

      اومدم تو سایت اولین کامنت همین صفحه برا شما بود

      شروع کردم به خوندن و برق از سرم پرید

      عادت های محدودکننده مخفی،مثل زنجیرهایی بودندکه من رو به مدارفعلیم وصل میکردند واجازه فرارفتن ازاین مدار،ورشدوپیشرفتی که من مدنظرم هست روهم نمیدن.

      مگراینکه من بیام آگاهانه روی رفع اون عادت ها اقدام کنم.خواه عادت فکری خواه عادت رفتاری.والبته که بهم کاملا مرتبط هستند.

      پس برای اینکه بتونم هر روز توی پروژه حاضربشم باید ی سری خط قرمزها برای خودم مشخص کنم.واون ها شامل نه گفتن به عادت های روتینی هست که داره سازنده ترین داراییمون یعنی تمرکز رو اتلاف میکنه.

      این سه تا پاراگراف برا من هشداربود،معجزه بود،جواب سوالم بود که از زبون مریم جون گفته شده بود.

      و الان با این جملات احساس میکنم داره حالم بهتر میشه

      زهرا جان تا دیشب عالی بودم

      امروز باز از اون روزهایی بود که تمرکزم افت کرده بود و نمی‌دونستم چرا ؟

      یعنی میدونستم مسأله ام چیه عادت بد رفتار و عدم نه گفتن به عادت های روتین

      ولی اون ترمزی همون پاشنه آشیل که باعث این مسئله هست رو نمی‌دونم.

      انشاالله که خداوند همانطور که به این آگاهی ناب الهی هدایتمون کرده

      به جواب مسائل هم هدایتمون می‌کنه

      من ایمان دارم که آگاهی خداوند در درون ماست و به ما الهام می‌کنه با ما حرف میزنه و راهکار ها به ما گفته میشود.

      خدا یا شکرررررررررت

      پس باید برای مهاجرت بت مدار بالاتر و هر روز در مداربودن

      خط قرمزهامون رو رعایت کنیم

      خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم هر آنچه دارم از آن توست

      خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم.

      دختر حالم عالی شده الهی صد هزار مرتبه شکرت

      خدا جونم بووووس به کله مبارکت

      جان جانانم سپاسگزارم

      ایمان دارم که در زمان مناسب هدایتها و برداشتن پاشنه آشیل هام هم نزدیکه من به خدای خودم اعتماد دارم من توکل کرده ام

      همانطور که این آگاهی و الهام را در طی این دوره بهم داده

      که تو فقط تو مسیر درست الهی باش

      تمرکزی بر اصل و اساس قوانین جهان باشه

      من همه چی بهت میدم

      این الهام را چندین بار پشت سر هم بهم گفته .

      من باید استمرار و تداوم و تعهدم را حفظ کنم .خدا بقیه کارها را برایم انجام میدهد.

      خدایا شکرت

      زهرا جانم در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        زهرانجفی گفته:
        مدت عضویت: 1569 روز

        سلام به الهام عزیزم

        الهام جانم اشک منو درآوردی دختر

        ی حالیم که نگو

        انقدرخوشحال شدم که کلام خدا که از زبون مریم جون گفته شد باعث شد یکنفر دیگه هم به خواستش برسه وحال دلش خوب شه

        خداروخیلی شکر کردم بابت این اتفاق

        نوش جونت این آگاهی عزیزم

        انشاا…همون هدایت هایی که سخت منتظرشونیم سر راهمون قرار بگیره و ماهم افتخار بندگی توحیدی خدا رو داشته باشیم.

        ممنونم بابت آرزوهای قشنگت جانم.وقطعا هزاران برابر به خودت برمیگرده

        درپناه خدا باشی.آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          الهام سیاوشی فرد گفته:
          مدت عضویت: 499 روز

          به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

          سلام عزیزان جان

          سلام زهرا جانم

          امیدوارم حال دلت عالی باشه

          زهرا جان خداوندجان در هر لحظه داره به افکار و فرکانس های ما پاسخ میدهد

          و منت گذاشته و خیلی سریع العجابه است

          با فایل بینظییییر قدم 16

          ترمزم رو پیدا کردم بلطف خداوند

          و متوجه نشخوار های ذهنی و عادات بد گذشته ام شدم

          فهمیدم من بر حسب اتفاقات گذشته

          با اینکه از نظر فیزیکی خودم را کنار کشیده بودم

          ولی هنوز از نظر ذهنی درگیر بودم

          و هر چند وقت یکبار تکرار میشد و مثله دو روز گذشته تمرکزم را به صفر میرساندو اجازه ی حرکت کردن را نمی‌داد

          و لطف خداوند بود تا یک بنده ی توحیدی که نمیدانم الان کجای این کیهان در سلامتی و شادی کامل هستی جواب گرفته و دستی از دستان خوب خداشده در زندگی ام که بفهمم چرا

          تمرکزم پایین اومده و ازم گرفته شده

          و دیروز که باز هم اول صبح میخواست دوباره شروع کنه به عادتهای بد قبلی

          بلطف خداوند که با قدرت گفتم نههههههه

          دیگه بهت اجازه نمیدهم

          که انرژی و وقت و فرکانسهای خوبم را ازم بگیری

          امروز یا تمومش می‌کنی یا

          میمیرم

          چون برام واقعا زجر اوره تکرار روز قبل

          که فقط خودم میدونستم چقدر اوضاع روحی ام بهم ریخته و حتی اجازه لذت بردم از غذا به سبک سلامتی که من با تمام وجودم عاشقشم را هم ازم گرفته بود

          باید از یه جایی این زنجیره را قطع میکردم

          و لطف و منت خداجونم بهم کمک کرد و

          منو به مدار بالاتر هدایت کرد

          و وقتی ترمزم پیدا شد و گفتگوهای مزخرف ذهنی ام را بیرون ریختم و چه در دفتر و چه در کامنتم ثبتشون کردم به طرز معجزه ای

          همه چی آروم شد .

          من تونستم حرکت کنم

          تونستم یه ذره بهتر عمل کنم

          و کوه کندن نبود

          فقط ذهن بود که انگار یک کوه جلوم مونده بود. و فقط ترس‌های گذشته و کمبود و وابستگی و از همه مهمتر شرک را در وجودم پر رنگ کرده بود .

          و من که دارم روی خودم کار میکنم

          و از نظر فیزیکی یعنی کلامی کلا دهنم رو بسته ام

          و هیچ کاری به کار دیگران ندارم حتی همسرم

          خداوند به من گفت باید حالا بیتی از نظر ذهنی هم کامل توجهت رو برداری

          وقتی تونستی فیزیکی تو اینکار موفق باشی

          باید از نظر ذهنی هم خودتو ارتقاء بدی به سطح بالاتر و

          تمرکز ذهنت رو بر روی خواسته ها و باورهای توحیدی قدرتمند معطوف کنی

          چون همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم.

          و از دیروز که این الهامات خرا دریافت کرده ام

          دختر نمیدونی چقدر بهتر شدم

          یعنی جهان داره برام جوری همزمانی و اتفاقات بهتر را بوجود می‌آورد که ذهنم کامل دهنش رو بسته و اونم داره لطف و عنایت خداوند را تایید میکند.

          و باید در این مسیر زیبای الهی قدرت گرفتن بر ذهن هم تکاملم را طی کنم

          تا آرامشم هر بار بیشتر و بیشتر شود .

          و زهرا جان یک پله موفقیت دیگر

          اینکه عزیزانم همه به یک مراسم از اقوام رفتند و گفتند میای

          گفتم نه

          و اومدم تو سایت و فایل بینظییییر توحیدی قدم 17را با جان و دل و اشک شادی گوش دادم

          و برگشتم به صفحه اصلی سایت

          دیدم پاداش خداوند برام رسید نقطه آبی

          همان جواب خداوند به فرکانسهای من

          چنان ذوق کردم که گفتم اول از شادی هام با دوستان عزیزم به اشتراک بزارم و فرکانسم را روی نعمت‌های خداوند تنظیم کنم و برم سراغ تمرینات سپاسگزاری و ستاره قطبی و لذت ببرم از این همه شگفتیهای خداوند.

          زهرا جان برای رفتن به مراسم

          قدرت ذهن نسبت به قبل کمتر بود

          چون دارم تکامل را طی میکنم

          چندباری نجوا داشت که الان مردم چی میگن

          چرا از بدنه جامعه جدا شدی

          و هزار جور قضاوت میشی

          دوستت که عمش میشه ازت ناراحت میشه

          گفتم مهم منم

          اصلا دیگرانی وجود ندارد

          من هم برای خودم ارزش قائل هستم و هم برای دیگران

          نرفتن من به مراسم عزا دلیل بی احترامی به کسی نیست

          من باید کنترل ورودی های ذهنم را جدی بگیرم

          باید بها پرداخت کنم و شجاعت داشته باشم

          جای که برای من نیست نروم .

          تموم شد و رفت .

          و الان من دارم از تنهایی ام لذت میبرم و وقتم را برای ذهنیت مثبت خرج میکنم

          چون واقعاً میفهمم وقتی دو سه ساعت در مکانی ناخواسته باشم

          قشنگ روزم ازم گرفته می‌شود و تا بیام و بسازمش ده ها ساعت زمان می‌بره .

          خدایا شکرت

          که در هر لحظه هدایت مرا بر خودت واجب کرده ای و مرا در مدار دریافت هدایت‌های ناب الهی قرار داده ای .

          زهرا جانم بینهایت سپاسگزارتم دست خداوند.

          عاشقتم

          در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    استاد من همیشه توی روابطم با همسرم احساس قربانی بودن داشتم برای اینکه ایشون پاشنه آشیلش بیش از اندازه برای بقیه ارزش قائل بودن و از خودش کندن و دادن به بقیه بود به همین خاطر من هم در مقابل با فرکانسی که ایشون فرستادن فرکانس احساس قربانی بودن بود که همیشه بهشون می‌گفتم که تو برای دیگران بیشتر از من ارزش قائلی بیشتر از خودت بیشتر از زندگیت برای دیگران ارزش قائلی و باقی موندن توی این فرکانس منفی به من هی این موضوع رو ثابت می‌کرد که آره همین جوریه با اینکه ایشون خیلی تلاش می‌کردند که این احساس گناه رو از خودشون دور کنند لی باز هم من نمی‌تونستم بپذیرم که برای من و برای خودش بیشتر از بقیه ارزش قائله ولی من با توجه به آموزه‌ها وقتی که پاشنه آشیل خودم و همسرم رو درک کردم گفتم که من باید این فرکانس رو تغییر بدم من باید این شرایط رو تغییر بدم من مسئول زندگی خودم هستم من مسئول این هستم که چه کسی با من در رابطه هست پس خداوند خواستم که راه خروج از این مدار رو به من نشون بده چند تا تمرین توی دوره عزت نفس هست که ارجح‌ترین اون‌ها برای من در این دوران شکرگزاری و در کنارش ارزش قائل بودن برای خود هست که آدم با شکرگزاری یواش یواش از مدار بی ارزشی خودش و محبت بیش از اندازه برای دیگران خارج می‌شه

    با توجه به اینکه

    این فرکانس

    نتیجه ارزش قائل نبودن برای خود و ترسیدن از حرف بقیه

    و خودمون رو توی ویترین گزاشتن

    و و به چیزی بیشتر از فرکانس‌های خود ارزش قائل بودن هست

    راه حلش یواش یواش برای خود ارزش قائل بودن برای راحتی آرامش و در وصل بودن برای سپاسگزاری از خداوند برای سپاسگزاری از خودمون برای نگاه کردن گوش کردن و کمتر کار کردن هست که چیزی که به من گفته شده چیزی که به من الهام شده اینه که یواش یواش این کارها رو بکنم و بیشتر برای خودم ارزش قائل باشم یعنی کارهایی که خودم دوست دارم رو انجام بدم لباس‌هایی که خودم دوست دارم رو بپوشم حرف‌هایی که خودم دوست دارم رو بزنم مراقبه کنم برای اینکه بتونم به چیزهایی که دوست دارم توجه کنم تجسم کنم وقتی رو برای تجسم بزارم به راحتی جسم و روحم گفته شده که انجام بدم و در کنارش بهم گفته شده که وقتی که دارم این کارها رو انجام میدم سپاسگزار خداوند باشم و یادم بمونه که خداوند هست که رب العالمینه و همه چیز به دست فرکانس‌های منه داوند هست که همه چیز زندگی منو می‌چینه و هر لحظه سعی کنم که سپاسگزاری کنم و توجهم رو از مورد قبول واقع نشدند بردارم و لذت ببرم و مطمئن باشم که به قول استاد مردم هم می‌بینند البته به قول استاد ما اصلاً نباید تصور کنیم که دم کارهای خوب ما رو می‌بینند اون بالایی هست که می‌بینه و خیر و شر ما به دست اونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1085 روز

      سلام هانیه جان عزیزم

      عااااااااشقتم رفیق بهشتیم

      سپاسگزارم از لطف ومهرت مهربونم

      شما خودت بی نظیری دختر ..

      از کامنتت هدایت شدم به کامنت قبلی خودت و لذت بردم خیللللی

      از اینکه داری رو‌خودت کار میکنی

      و این میشه مسئولیت پذیری ..

      قدمهای خوشگلی که داری بر میداری و قطعا بزودی از پلن های شگفت آور خدا تو زندگی قشنگت برامون

      می نویسی ..

      قسمتهای پایانی کامنتت

      بخون و حااااااال کن که در

      آغوش خدایی که این چنین

      داره هدایتت میکنه وفقط وفقط خیر به ما میرسونه.

      بی نهایت دووووست دارررم عزیزم

      وتحسینت میکنم رفیق خوبم .

      خداروشکر هزاران بار شکر برای وجود ارزشمندت در این جهان زیبا و سایت بهشتی مون نازنینم .

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    حبیب الله ایزدی گفته:
    مدت عضویت: 1130 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی

    در موضوع شنیدن غیبت و یا رفتار بد نفر مورد بحث من یک تجربه عینی دارم که خودم علتش رو نمی‌فهمیدم که چرا این رفتار داره با من میشه که خدا رو شکر جواب سوال به طریق زبان شیوا و نفوذ پذیر استاد جاری شد و من نکته داستان رو گرفتم خدا رو شکر

    و اما…

    من در طی فرایند بازنشستگی از شغل سختی که خداوند برایم آسانش کرده بود با بیست سال کار میتونیم با سی روز حقوق بازنشسته بشم و در طی فرایند مراحل اداری کار باید یک نامه مورد تایید بهداشت قرار می‌گرفت و اون روز حدودا سه ماه پیش وقتی نامه ارجاع داده شد به اداره بهداشت اون بنده خدا که نامه رو باید ارجاع میداد به اداره بهداشت به من گفت اون فردی که توی اداره بهداشت هست فلانی خیلی آدم ناتوی هست وکارت رو زود راه نمی اندازه و خیلی معطل می‌کنه

    ومن اینو شنیدم و پیش خودم میگفتم که شاید این آدم بقیه رو معطل کنه روی من تاثیری نداره من دارم روی خودم کار میکنم و می‌دونم هیچ عامل بیرونی روی من تاثیری نداره ولی

    من داشتم خودمو گول میزدم و ترسی وجود من رو گرفته بود که نکنه اون نامه من رو هم رد نکنه

    و از بابت همین شرک و ترس دو سه بار به اداره بهداشت مراجعه کردم و پیگیر شدم و بنده خدا گفت داره کارا به نوبت انجام میشه

    و دفعه سوم که مراجعه کردم گفت نامه شما رفت برای ارسال ومن دیگه گفتم دیگه مشکل حل شده

    ولی اینطور نبود و نامه من مونده بود و ارسال نشده بود

    اولش یه کم بهم ریختم که چرا باید اینطور آدم بی مسولیتی باشه ولی یه کم خودمو آروم کردم

    و بعد از یک روز به خودم گفتم مگر این نیست که همه اتفاقات رو خودمون به زندگیمون دعوت میکنیم

    خودمو اینطوری قانع کردم مگر خداوند نمیگه هیچ برگی بدون اذن من از درخت نمی افته

    پس این کار رو هم خداوند اجازه اش رو داده که نامه من تاخیر بیفتد

    و اون بنده خدا بدون اذن خداوند نمی‌توانست نامه رو به تاخیر بیندازد

    و کل کینه و خشم من نسبت به بنده خدا از ذهن من رفت و آروم شدم

    وقتی که به این واقف بشی که کل کارها رو خداوند داره دستور اجرایش رو میده طبق همون آیه معروف

    که هیچ برگی بدون اذن خداوند نمیفتد چه در جهت خیر و چه در جهت شر با توجه به کانون توجه ما دیگه از هیچ کس گلمند نمیشی الا خودت

    و امروز با گوش دادن به این فایل دقیقا فهمیدم از کجا ضربه رو خوردم و بیشتر آروم شدم و گفتم تمام کارهای و اتفاقات زندگی ما همین

    بما کانو یعملون و بما کسبت ایدیهم

    هست

    روزی نیست که خداوند را سپاس گذار نباشم برای این مسیر زیبا و این سایت بهشتی

    شاید روزی دروغ نباشه صد بار به سایت سر میزنم و کامنت میخونم و غرق در لذت میشم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    منتظر ثبت معجزات الله در سپردن کارها به خداوند باشید

    با تمام وجود دوستتان دارم

    الله یار و یاور شما باشد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
    • -
      فاطمه علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1319 روز

      سلام و سلامتی به شما دوست عزیزم…

      پیامتون منو یاد هفته گذشته انداخت…

      منم دقیقا اینروزا طبق الهامات خداوند .برای بیزنسم پیش میرم…

      بعد از اون الهام…خداوند شب بهم الهام کرد.به شخصی بنام محسن ابراهیمی زاده خواننده ایرانی…

      بهم گفت.بیا مصاحبه منو گوش کن..

      فرداش..اولین فرصت رفتم مصاحبشو دیدم..و تا پایان گوش دادم..و دقیقا صحبت دقیقه های اخرش….جواب منو داد…

      بهم گفت..همین راجع به احساس خوب.راجع به قلبی پاک راجع به ادمها…

      و بهم گفت به تجارت در هر حیطه ایی.چند درصد خیلی کم فکر کن..مهم اون قلب پاک و نیت خوبه…

      این مصاحبه صحبت واضح خداوند برای من بود…

      صحبتتون .دوست هم فرکانسیم..منو یاد هفته گذشته انداخت…که همیشه نسبت به ادمها قلبمون پاک باشه…احساسمون خوب باشه…

      چند روز بعداش با روند احساس خوب ایمیل جدیدمو گرفتم!…

      و الان دارم کارهای پایانی برای مرحله بعدی رو میگذرونم..

      چقدر خوبه…کانون توجهمون همیشه در جهت مثبت باشه..

      به ،امید بهترینها برای شما دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3087 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و سپاسگذارم ازتون با این اگاهی هایی که واقعا درک کردنش سنگینه ازتون بسیار سپاسگذارم

    وسلام به مریم جانم بانوی دوست داشتنی و با محبت سایت ازتون سپاسگذارم که این گام هارو منتشر کردید که من هم مثل شما به مدارهای بالا بیام سپاسگذارتم

    وسلام به دوستان بامحبتم که با کامنت های زیباشون مسیر رو زیباتر میکنن ازتون سپاسگذارم

    و بزرگ ترین سپاسگذاری رو از خدای مهربانم دارم که واقعا بدون اون هیچم واقعا هیچ و روان شدن چرخ زندگیم فقط به واسطه خودش ایجاد شد و همینکه من در مدار شنیدن این فایل های ارزشمند هستم واقعا همین جای بسیار سپاسگذاری کردن داره از ربم

    شب قبل از اینکه فایل قسمت دوم بیاد قرآن رو باز کردم سوره مومنون رو شروع کردم به خوندن معنی هاش و رفتم و وقتی تموم شد بعدش سوره نور بود یه حسی بهم گفت بخونش و خوندمش یادم میومد وقتی میخواستم عقد کنم بهم گفتن این سوره رو بخون که برکت داره ولی من اصلا توی این فازها نبودم با اینکه خوندم اما همش میگفتم چرا تموم نمیشه بابا ولی الان چقدر تغییر کردم که چه اگاهی هایی در همین سوره هست ووقتی شروع کردم به خوندن احساس کردم مرتبط هست با همین فایل و حسی درونم می‌گفت فردا فایل جدید میاد و دیروز اومد ولی برای من خیلی درکش سنگینه چون من اون آدمه بودم که سال ها غیبت کردم سالها تهمت زدم اره من جز همون آدم ها بودم اما الان یکساله آگاهانه تلاشم براینه تغییر کنم و انصافا هم خیلی تغییر کردم و همش مثال استاد در مورد معتادان گمنام میومد توی ذهنم که اگه می‌خوام تغییر کنم باید بازی و همبازی وزمین بازی رو از خودم دور کنم و تا جایی تونستم خداوند هم کمکم کرد ادم هایی که همبازی من بودند ازدورم خارج شدند ومن عملا با اون ها ارتباط ندارم و اون ها اصلی ها بودند ولی هستن جز نزدیکانم که بارها بهشون گفتم و متوجه شدم انگار سختمه باهاشون جدی باشم و بیشتر شنونده بودم تا اینکه منتشر کننده و الان بازهم پی بردم منی که شنونده هم هستم هم گناهکارم و الان متوجه شدم آدمی که تا قبل اینا باهم خوب بودیم اما به واسطه ذهنیت بدی که درموردش شکل گرفت چقدر رفتار هامون باهم عوض شد و مقصرش من بودم و این دیدگاه رو آوردم در ذهنم که همه آدم ها تیکه هایی از خداوندن و چه بسا اونا عوض شده باشن پس قضاوتشون نکنم و کلا بهشون فکر نکنم و هدف های خودمو دنبال کنم و استاد عزیز از وقتی زندگی من هدفمند شداز همین فایل هارو گوش دادن یا قرآن خوندن شروع شد تا امتحان کردن علاقه هام واقعا دورم خلوت تر شده اونم به ساده ترین روش و بدون ناراحتی و انگار بقیه هم متوجه شدن من دیگه اون الهه قبل نیستم و خدارو شاکرم که منو هدایت کرد به این بهشت زیبا و من از همون بچگی اصلا آدمی نبودم وصل باشم به دوست هام و تنهاییم رو بیشتر دوست داشتم و زمان دبیرستان اکیپ دوستانی داشتم که باهم خوب بودیم ومن ارتباطم با اون ها درحد مدرسه بود و دوسال بعد یکیشون دعوتم کرد به خونشون تا دورهم باشیم و دیداری تازه کنیم و خط قرمز شما غیبت هست و خط قرمز من هر چیزی که اعتیاد اوره و دوستان من همگی فقط قلیون میکشیدن و از اون روز رابطمو کم و بعد به دنیا اومدن عرفان کلا قطعش کردم و دقیقا محفل غیبت هم براه بود اما چون خودم هم غیبت کننده بودم زیاد برام اون ویژگی مهم نبود ولی اون خط قرمزه خیلی برام سنگین بود و به خاطر همین همیشه خداوند رو سپاسگذارم که همسرمم این ویژگی رو داره ولی چون من از بچگی چیزهایی رو مهم دونستم که اصلا توی قرآن نیست ولی توی مذهب چرا و همین غیبت کردن رو کسی به ما آموزش نمی‌داد و فقط درحد حرف بود ولی سفت و سخت آموزش ندادن ولی چیزهایی که بی ارزش بودن رو خوب به ما آموزش دادن که ملاک ماهم این بود اگه موی سرم نیاد بیرون میرم بهشت وگرنه غیبت کردن که این دیدگاه رو داشتیم تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها و با این سخن خودمون رو آروم میکردیم و یه بنده خدایی هم بعد هر غیبت چنددور تسبیح می‌رفت که گناه غیبته بشوره ببره خخخخخ ولی الان خدارو سپاسگذارم که یکساله دارم درشان یک انسان که خداوند از روح خودش درآن دمیده زندگی میکنم درسته لغزش داشتم اما شدتش در برابر گذشته من هیچه و ازالان و تا زمان مرگم باید همیشه حواسم به این باور های محدود کننده که هم منو از خدا و خودم وهم نعمت ها دور می‌کنه باشه

    خداوندا منو به حال خودم نذار که من واقعا نیازمند وجودتم خدای من درک کردم که بدون تو هیچ هستم خودت هدایتم کن به راه راست به راه کسانی که به آنان نعمت دادی خداوندا تو همه چی هستی خودت من رو ببر به سمت بهترین ها

    خداوندا تو عالم مطلقی تو رزاقی تو وهابی تو همچیه منی خودت حافظ من باش از شر وسوسه های شیطان

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
  6. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان

    سلام خدمت دوستان عزیزم در این مسیر زیبا و رویایی

    استاد خوبم خلی از شما ممنون و سپاسگزارم بابت این همه آموزش های فوق العاده عالی و تاثیرگذار

    چقدر این فایل قلب مان را باز تر و راه را برای من لذت بخش تر می سازد

    هر چقدر بیشتر این فایل را گوش دهم و تعمق کنم برایم موثر و سازنده است

    در این فایل تهمت را از نگاه خداوند و قرآن برای مان خلی واضح و شرین توضیح دادید

    خداوند شما را سعادتمند در دنیا و آخرت داشته باشد

    جالب اینکه من قبلاً در مورد تهمت زدن در قرآن زیاد نشنیده بودم

    اما با این توضیحاتی بسیار راه گشاه برایم منطقی تر شد

    نکته. خداوند در مورد اینکه چی تهمتی زده شده است صحبت نکرده است

    حتما دلیلی داشته که نگفته است.

    مگر ارزش دارد که تهمت سر چی بوده است

    اگر نیاز بود خداوند خودش می گفت و هر جای هم که نیاز بوده گفته است

    وقتی آنرا می شنوید و آن را برای خود شر حساب می کنید نه تنها شر نیست بلکه خیر است برای شما

    یعنی یک فردی تهمت زده است و اول شروع کرده است بزرگترین گناه را دارد

    و آن کسیکه می آید ادامه می دهد و با دیگران صحبت می کند و گسترش می دهد و آنها هم در این گناه شریک می شود

    استاد این جمله شما را بهتر درک کردم

    وقتی در مورد کسیکه تهمت زده می شود ما نگرش مان نسبت به آن فرد واقعاً تغیر می کند

    استاد وقتی گفتی افرادی که دارد تهمت می زند یا غیبت می کند اصلا با آنها ارتباط نداشته باشید یا ارتباط تان را با آنها قطع کنید

    من واقعا در این مورد برایم کمی سخت و دشوار است

    چون من در محیط کارم همچین افرادی حظور دارد

    وقتی لحظاتی از کار فراغت پیدا می کنیم اینها تمام حرف و سخن شأن پشت سر دیگران صحبت کردن است.

    و من خلی مواقع این جمع را ترک گفتم و رفتم خودم را مشغولی کاری ساختم

    اما می بینم که اینها واقعا این کار را بعنوان یک وظیفه انجام می دهند.

    و هیچ وقت هم نگفتم که این کار را نکنید

    چون به من ربط ندارد و من توانای تغییر دیگران را ندارم اما به اندازه که توانستم در این چنین صحبت ها دخیل نشدم

    همین امروز صبح داشتم این فایل جلسه دو را گوش می دادم و صحبت های شیرین استاد در مورد تهمت زدن بود و صحبت همکاران من هم همین گونه موارد ها بود

    من سریع از این جمع دور شدم و خودم را مشغولی کاری ساختم

    نمی گویم من اصلا این چنین نیستم

    قبلاً خلی هم سهم می گرفتم و حرف می زدم

    اما از وقتی که پروژه مهاجرت را شروع کرده ام کمی به خودم بیشتر نگاه می کنم و می گویم تو نباید در این‌گونه صحبت ها حاظر باشی

    و جدا شدن از این جمع هم به این سادگی نیست چون من باید مدارم را بالاتر ببرم تا جهان مرا از این گونه جماعت و محیط دور سازد

    بعضی موقع ناراحت می شوم که چرا در این چنین شرایط قرار دارم

    اما بازهم به خودم یاد آوری می کنم که افکار و فرکانس های گذشته تو نتایج اش این است

    اگر می خواهی شرایط بهتر و مناسب تری را داشته باشی باید از این به بعد خودت را بیشتر مورد چگونه فکر کردن و چگونه حرف زدن هایت باشی تا محیط کار و زندگی ات تغییر کند

    با بحث کردن و ناراحتی کردن چیزی تغییر نمی کند

    بلکه این تو هستی که باید متفاوت فکر کنی متفاوت عمل کنی تا متفاوت نتیجه بیگری

    در مورد دوستان صمیمی هم من قبلاً اشتباه فکر می کردم

    با تعریف که استاد در این فایل از دوستان صمیمی مطرح کرد متوجه شدم که من مسیر را داشتم اشتباه می رفتم

    من در گذشته ها دوست داشتم دوست زیاد داشته باشم

    و از داشتن دوستان زیاد احساس می کردم که من فرد مفید و‌موثر خواهم بود

    جالب اینکه همیشه دوستان زیاد نداشتم

    خلی راحت با افراد نمی توانستم دوست شوم

    و حتی نمی دانستم که دوستانم باید چی ویژگی های را داشته باشد

    و همین لحظه که در محیط کارم هستم به جز همکارانم در محیط کارم در بیرون با سایر افراد که قبلاً رفت و آمد داشتم و در تماس بودم حالا در ارتباط نیستم

    و آنها هم گهگاهی تماس می گیرد که خلی کم پیدا هستی ولی من می گویم که مشغول کار هستم

    و دلیل این طرف و آنطرف نرفتنم این است که در ایام هفته مصروف کارم و شب ها روی سایت باید وقت بگذارم و کامنت مطالعه کنم و کامنت بینوسم

    و در هفته یک روز آف هستم آنهم فقط رفع خستگی می شود

    و اصلا وقت پیدا نمی توانم که بروم از فلان دوستانم سر بزنم

    و اگر هم علاقمند رفتن به بیرون شوم می روم یک فضای زیبا و دیدنی که بیشتر لذت ببرم

    و آنهم نظر به آموزش های استاد عزیزم

    من در چکاب فرکانسی دوره دوازده قدم در مورد دوست صمیمی قبلاً نوشت بودم اما حالا که نگاه می کنم خلی برایم جالب است

    چون استاد انجا در چکاب دوره دوازده قدم هم تاکید داشت که بعید می دانم یک نفر چندین تا دوست صمیمی داشته باشد

    و اما من وقتی اسم این افرادی را که بعنوان دویت صمیمی ذکر کرده ام نگاه می کنم اینها کسانی هستند که من در حد سلام و علیک یا احترام متقابل باهم داریم

    و دوست صمیمی که استاد بیان کرد نظر به آن معیار ها من اصلا ندارم

    فعلا تنها دوستانی که دارم اعضای گروه سایت عباس منش است

    فقط فایل های شما شبانه روزی در گوشم است

    استاد عزیزم از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بابت این همه آموزش های فوق العاده عالی و تاثیرگذار

    که اینقدر خوب دارید توضیح می دهید و من دارم تازه خودم را کم کم می شناسم

    من خلی دور بودم از این آگاهی ها و را درست

    تازه دارم با این فایل ها متوجه می شوم که من کجای این مسیر و شرایط قرار دارم

    از دوستان خوبم و کامنت های قشنگی که می نویسید ممنون و متشکرم

    خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم

    خدایا صد هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
    • -
      زینب فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1166 روز

      سلام ب دوست هم فرکانسی عزیز

      امیدوارم حالت همیشه خوب باشه و خداوند بهترین هاشو قسمتت کنه

      چقدر زیبا توضیح دادی ک در محل کارت کسانی هستند که اینگونه هستند تا گفتی من یادم اومد ک وقتی منم سر کلاس میروم با خانواده دانش آموزم بعضی وقتا صحبت میکنیم و الان متوجه شدم ک ما داشتیم فقط غیبت می کردیم

      ای وااااااااااای بر من ک چقدر نادانسته این کار رو انجام میدادم و تازه با خواندن کامنتت زیبای شما ب خودم امدم.

      خدارو شکر خیلی وقت ک سعی میکنم ک این کار رو انجام ندم ولی الان متوجه شدم که باید خیلی بیشتر مواظب رفتارم باشم.

      خیلی ممنون دوست عزیز ک با این نوشته هات من ب خودم امدم

      امیدوارم خداوند همه ی ما را ب راه راست راه کسانی که نعمت داده هدایت کنه.

      موفق و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        روف رضایی گفته:
        مدت عضویت: 923 روز

        سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته

        سلام خدمت شما دوست عزیز

        امیدوارم که همیشه در پناه الله مهربان قرار داشته باشی

        امیدوارم که در مدار زیبایی ها و نعمت الهی ای فراوان قرار داشته باشی

        ممنون هستم از کامنت شما و تحسین شما نسبت به بنده

        ما همیشه از تجربیات دوستان مان در کنار صحبت های استاد می توانیم بهتر بیاموزیم

        چون شاید خلی از موارد ها و تجربیات مان به ذهن مان نیاید

        اما با یاد آوری کردن آن نکته ها باعث می شود که بی فهمیم اری منم در این بخش این نقطه ضعف را دارم که باید رعایت کنم و به سمت بهبود دادنش قدم بر دارم

        من همیشه از رد پای دوستان متوجه نکته های زیادی در زندگیم شده ام

        از شما دوست عزیزم ممنونم که این نکته ها برای شما برجسته معلوم شد و یاد آوری کردید

        در پناه الله شاد و سلامت باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2852 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز

    گام 15-نحوه برخورد با تهمت قسمت 2-کامنت دوم

    استاد من وقتی داشتم فایل گوش میدادم اونجا که گفتید وقتی اون نفر دوم درمورد نفر سوم پیش شما بد میگه و اگر بخواید گوش بدید و ادامه بدید باهاش باعث میشه تصویر اون فرد توی ذهن شما بد بشه و ذهنتون تخریب بشه در مورد اون فرد و این خودش تمرکز بر نکات منفی هست در حالی که اون فرد تهمت زننده باید تصویرش خدشه دار ولی برعکس اتفاق میوفته

    یادم چقدر خانواده مادریم در مورد خانواده پدریم بد میگفتن حالا من هیچ وقت سمت پدری بدی خاصی یاد نداشتم اتفاقا همیشه پدربزرگم خدا رحمتش کنه با وجود اینکه شرایطش جوری بود که فلج بود و با ویلچر بود و حقوقش یه بازنشستگی بود ولی هر بار من عید میرفتم همیشه بیشترین عیدی به من و خواهرم میداد و بقیه حسودی میکردن

    یا عمه هام برعکس اون جوک ها و داستان های سریالی که میشنیدم از بقیه که چطور عمه هاشون دخالت میکنند و حرف میزنن عمه های من هیچ وقت نه کاری به مادرم داشتن و نه حرفی نه با ما همیشه هر موقع میدیدیم همو با روی باز سلام و احوال پرسی میکردیم

    خیلی عمه کوچیکم منو دوست داشت و حتما الان داره همیشه منو میدید میگفت من تو رو میبینم یاد خودم و خودمون میوفتم ولی ارتباطمون سالی یک بار بود همین

    اما چرا رابطمون خیلی کم بود و اصلا از هم دور افتادیم و دور بودیم یکی از اون چیزا این بود که از سمت مادری خیلی غیبت می‌شنیدم و همش حرف که اره خانواده پدریت اینجورین فلانن معاشرت ندارن سردن از این حرفها اونقدر که در واقعیت میدیدم ما واقعا از هم دور افتادیم

    حالا من خیلی محتاج ارتباط باهاشون نبودم ولی همیشه میدیدم بقیه با خانواده پدری و عمه هاشون ارتباط دارن برام سوال برانگیز بود

    حتی عمه پدرم که با هیچ کدوم از بچهاش چه دختر و چه پسر ارتباط نداشت پدرم، هر وقت منو توی عروسی و جایی میدید چنان منو بغل میکرد و میبوسید که من بعد که برمیگشتم خونه تا سال بعد که باز میدیدمش یادم این ادم چجور منو تحویل گرفته

    بعدش استاد میدونی من یادم افتاد کجا ذهنم تخریب شد یادم وقتی کلاس پنجم بودم کلاسمون با اتوبوس بردن سر اسکله اونجا که کشتی های غول پیکر بارگیری میکردن یه کشتی ژاپنی بود که چندتا مهندس که کلاه زرد سرشون بود و ژاپنی بودم دیدم هیج وقت اون تصویر یادم نرفته وقتی از کنارشون و کشتی شون ردشدیم انگار یه ارزویی توی قلبم به وجود اومد

    ارزوی رفتن به ژاپن ارزوی سفر به خارج از کشور در قلبم زنده شد

    اره

    یادمه رفتم اول راهنمایی تمام فکر و ذکرم این بود که برم خارج برم ژاپن، به همه گفتم من میخوام برم ژاپن، قشنگ تصویر ذهنیم وقتی میرفتم مدرسه توی راه این بود که برم ژاپن یه روز بعد از مدرسه یه کتاب خریدم مغازه نزدیک مدرسه در مورد ژاپن

    حالا سالها از اون خواسته میگذره و این اتفاق نیوفتاد چرا چون دقیقا اون تایم تعطیلات خونه پدر بزرگ مادری و همه دایی ها و خاله جمع و محفل چی بود؟

    محفل مسخره کردن بقیه

    محفل غیبت

    بنده خدا داییم که داشت اموزش میدید توی حوزه این چیزا هرچی تلاش کرد که به بقیه بفهمونه غیبت خوب نیست حتی در این حد که رفته بود یه متن در مورد غیبت نوشته چاپ کرده بود دقیق یادم نیست حدیث بود یا ایه و چسبونده بود توی خونه که این به بقیه بگه ولی نه جواب نداد

    استاد هیچ این تصویر یادم نمیره پسر خالم که از من بزرگ تر بود یه سری افکار و یه سری ایده ها برای زندگی خودش داشت اون موقع میومد میگفت همش بقیه دستش مینداختن مسخرش میکردن یا پشت سرش مسخرش میکردن و اون لحظه اشک توی چشمام جمع شد

    چون میفهمیدم که چقدر سخته اون لحظه اما اونقدر اگاه نبودم که اقا بکشم از اون ادما بیام بیرون

    خودمم مسخره میکردن میگفتم میخوام دانشگاه تهران بزنم میگفتن تووو؟ تهران؟ مگر اینکه بری توی زاغه نشین ها خونه بگیری

    و…

    همون جمع ها همون دورهمی ها همونجا ذهن من تخریب شد ذهن من محدود شد باورش از دست داد

    میگفتم میخوام به ژاپن سفر کنم میگفتن اگر بابات رفت توام میری

    حالا بابای من تجربه سفر به خارجم داشت ولی یا من نمیدونستم یا اونقدر ذهنم محدود شده بود میدونستم و نمیتونستم باور کنم

    خلاصه استاد الان نگاه میکنم به اون موقع میبینم اگر ذهنم تخریب شد بخاطر ارتباط و گوش دادن به ادم های مسخره ای بود که کارشون غیبت و مسخره کردن بود الان فکر میکنم میبینم بازم از اون ادمها هستن توی زندگیم واقعا الان دلم میخواد از زندگیم حذفشون کنم

    حداقل خودت باور نداری چرا بقیه مسخره میکنی

    باید اونقدر قوی بشم و رویاهام باور کنم که از این افراد جدا بشم

    بودن و ادامه دادن با این افراد فقط نشون دهنده ضعیف بودن و دقیقا هم جنس بودن من با اونهاست

    استاد این بار دوم این فایل گوش میدم چیزای جدیدی بیاد اوردم

    ممنونم از شماا

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
    • -
      زینب فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1166 روز

      سلام مریم عزیزم

      امیدوارم حالت خوب باشه و ب تمام خواسته های قلبیت برسی

      نمی‌دونم چرا عکس تو ک دیدم حس خواهر کوچکتر بهم دست داد و ی حس دوست داشتن خاصی در قلبم جریان پیدا کرد ، ببین دختر قشنگم عزیز دلم همین الان هم که تمام این موضوع هایی ک اینقدر قشنگ توضیح دادی و من با لذت خوندم و کلی کیف کردم بزاری کنار و باز هم ب رویاهات فکر کنی من مطمئنم ک خواسته هات خواهی رسید.

      البته از ستاره های خوشگل کنار عکست معلوم ک ماشاالله خودت استادی و نیاز ب گفتن من نیست

      ولی نمیدونم چرا احساس کردم ک باید بگم.

      بازم میگم مثل خواهری برام خوشگلم

      امیدوارم از این ب بعد از دست آورد های قشنگت بخونم

      موفق و پیروز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مریم درویشی گفته:
        مدت عضویت: 2852 روز

        سلام به خانم فرخی عزیزم

        سپاسگزارم بخاطر محبت و عشقی که بهم داری

        پیشاپیش هزارمین روز عضویت شما رو توی سایت تبریک میگم انشالله دوهزارمین و سه هزارمین و…عضویت رو در این سایت جشن بگیرید

        این عشق حتما لطف خداست که بدست شما بهم رسید که بیشتر هوای خودم رو داشته باشم

        ممنونم از دل مهربونتون، ارزوی موفقیت و سلامتی دارم برای شما ،حتما در اینده بعد رسیدن به ارزوهام میام توی همین سایت مینویسم.

        مریم درویشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهدی وثوق گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    گام پونزدهم – پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    .

    سلام

    این فایلو شنیدم و لذت بردم، رشدم داد.

    استاد عباسمنش ازت ممنونم.

    مبحث دیگران، یه چاقو دو طرفه ست.

    یا شایدم چاقو چند وجهی و منشوری باشه! بهرحال تا اینجا دو قسمتشو شناختم که از هر طرف مطابق قانون عمل نکنی دستت میبره و فرکانسات میره تو باقا لی ها.

    یه طرفش تاثیر گرفتن از حرف دیگران، تله تهمت و تحدید.

    یه طرفش تقلا واسه زندگی دیگران، چاله غیبت و افترا بستن.

    .

    برای چن لحظه یه حس رضایتمندی عمیقی اومد سراغم،، خداروشکر کردم بابت زندگیم، بابت اخلاقام، بابت اصولی که یادگرفتم و سعی میکنم اجراش کنم.

    خداروشکر چقد دووورم ازین فضاهایی که تو این فایل راجبش صحبت شد.

    چقد عبارت : به من چه، اصل خار پشتی، متود علی بیغمی که یادگرفتم بهم کمک کرده.

    خداروشکر اهرم خساست بخرج دادن راجب انرژی و تمرکزم قوی تو مغزم جا گرفته.

    البته اینطور نیست که پرفکت باشم گاهی گول میخورم و وارد بازی کثیف دیگران میشم اما خدا همیشه حمایتشو بهم رسونده و هدایتم کرده.

    من اینجوری نبودما، خواستم،، شدم. هدایت.

    یادمه قبلنا یه تضادی مثه تصادف، دعوا و… میدیم، تند تند میگفتم، به من چه، از دست من کاری برنمیاد، افرادی هستند کمک یا… کنن. خودمو کنترل میکردم که ازون فضا دور بشم گاها به معنای واقعی کلمه فرااار میکردم.

    خلاصه سمت خودمو به لطف خدا تا حدودی انجام دادم و این قبیل رفتارام باعث شده تو خونه تق ریبا محیط ایزوله ست و میدونن در مورد هرچیزی که به دیگران مربوط میشه نباید با من صحبت کنن.

    اما راجب مردم و همکارا نمیشه مثه خونواده حکومت نظامی راه انداخت، گاهی گوشمو به باد یاوه گویی ها میگیرن که در بیشتر مواقع سعی کردم به یه شکلی بحثو عوض کنم یا محیط ترک کنم یام اجبارا با سکوت و عذاب تحمل میکردم.

    ربنا با تمام وجود ازت تقاضا میکنم در این خصوص بیشتر از پیش حمایت و هدایت و رشدم بدی…

    کلیدی ترین نکته این فایل :

    آتیش بیار معرکه نبودن/ قطع کردن زنجیره غیبت بود.

    شاید ساده میگذشتم از کنار شخصی که درحال ابراز داستانی تهمت آمیز به دیگران باشه اما به استناد ایه هایی که از قران شنیدم به عمق فاجعه پی بردم و واویلاااا.

    با کمی سخت گیری بیشتر متعهد میشم گوشمو در اختیار یاوه گویان قرار ندم+ از زبانم برضد کسی حرف نزنم.

    میخاستم کامنت تموم کنم که یاد اون ایه ای افتادم: گوش و چشم و دل همگی مسئولند، سرچش کردمو خوندمش.

    نکنه ش اینکه مبنای ایه بر احیاط استواره…

    وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا

    .

    1740+

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
  9. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1766 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى‌ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسى‌ وَ عِیسى‌ وَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‌ 84 سوره آل عمران

    بگو: به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (پیامبران از نسل یعقوب) نازل گردیده وآنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر، از طرف پروردگارشان داده شده (به همه‌ى آنها) ایمان آورده‌ایم و میان هیچ‌یک از آنها فرقى نمى‌گذاریم وما تنها تسلیم (فرمان) او هستیم.

    ================================

    سلام به استاد فرزانه و عزیزم

    سلام به استاد بانو مریم جانم

    سلام به دوستان عزیزم در این بهشت

    خدا رو شکر برای فرصت روز دیگری زندگی و بندگی و بهبود مستمر

    خدا رو شکر برای بارش رحمت و نعمتش

    اینقدر داره بمن خوش میگذره با این پروژه مقدس مهاجرت به مدار بالاتر که خدا میدونه، قشششنگ دارم احساس می کنم مدارم یه لول بالاتر رفته

    کلی نشانه دارم می بینم کلی اتفاقات کوچولو کوچولوی خوشمزه داره برام رخ میده

    خدای مهربونم سپاسگزارم

    استاد بی نظیرم سپاسگزارم

    استاد شایسته بی نظیرم سپاسگزارم

    دوستان بینظیرم سپاسگزارم

    وقتی که صحبتهای استاد رو شنیدم دیدم چقدر هماهنگه با چیزی که تو کامنت قسمت یک همین فایل نوشتم:

    واقعاً وقتی که آدم سعی می کنه درستکار باشه خیلی از چالشها و نگرانیها از زندگیش بیرون میره

    وقتی که ما درستکاری برامون مهم باشه سعی می کنیم از رفتارهای ناپسندی مانند دزدی دروغ غیبت بی احترامی بدگمانی و تهمت دوری کنیم

    من  هرچی فکر کردم موردی بیادم نیومد که خودم به کسی تهمت زده باشم تا به حال، خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    ولی یه مورد رو یادم که شیطان ذهنم فریبم داد لغزیدم و با موج جاری در جامعه همراه شدم

    درست یادم نیست فکر کنم ده دوازده سال پیش بود که دختر خانمی متهم به قتل آقای متأهلی شده بود که ظاهراً باهاش ارتباط نامشروع داشت، همه جا صحبت این موضوع بود از جمله فیسبوک و من هم اظهار نظر کردم

    کلاً فکر کنم دو بار تو فیسبوک نظر گذاشتم یکی همین مورد بود، و مورد دوم اتفاقاً خوب بود، مطلبی بود در مورد دروغ نگفتن و غیبت نکردن  و چند نفر گفته بودن که خیلی سخته، من نوشتم یه ذره همت کنید و اراده بخرج بدین خیلی سخت نیست، و خودم رو براشون مثال زدم گفتم من الان چندین ساله که تصمیم گرفتم دروغ نگم و غیبت نکنم و حد اقل 90-95 موفق بودم در این زمینه؛هم انگیزه دادم و هم بازخورد خوبی گرفتم چند نفر تشکر کردن

    ——–

    من همونطور که گفتم خیلی وقته متعهد هستم که دروغ نگم و غیبت نکنم، و خدا رو شکر جزو عادتهام شده، حد و مرز هم گذاشتم که دور و بریهام در حضور من نسبت به دیگران غیبت نکنند

    دو سه بار شده که زنداداشم بشوخی گفته ای بابا پیش شما هم که نمیشه دو کلوم غیبت کنیم!! خخخ

    چند بار شده که مثلاً خواهرم میگفت یکی بهش گفته  فلانی پشت سرت فلان حرف رو گفته، و من به خواهرم گفتم اعتماد نکن بهش محل نزار جای دیگه بره به اونا میگه شما پشت سر اونا حرف زدی

    یاد حرف مرحوم مادرم افتادم که تعریف میکرد مادر بزرگش هروقت میدید چند نفر نشستن غیبت میکنن می گفت باز هم بستوی عسل رو گذاشتن وسط هر کسی یه انگشت میزنه بهش خخخ یعنی شیطون اینقدر غیبت کردن رو شیرین می کنه در نظر فرد

    من الان هیچ دوست صمیمی به اون شکل که استاد میگه ندارم و حقیقتش احساس نیازی هم نمی کنم؛ چون بقول استاد اینقدر برای خودم برنامه دارم که وقت کم میارم

    حد و مرزهای مشخص دارم

    اصول درستی برای خودم انتخاب کردم

    و به اونها پایبندم

    خدا رو شکر برای یه گام دیگه و یه کامنت دیگه بقول سعیده جانم یک صلات دیگه

    در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و موفق و شناور در دریای نور و الطاف الهی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
  10. -
    هاجر صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1639 روز

    سلام به استاد بینظیرم،مریم جان عزیزم و دوستان گلم

    استاد جان من چی بگم واقعا، مثل خیلی ها منم میگم استاد این فایل رو مخصوص من ظبط کردین، جواب درخواست من از خداونده، هدایت و راه حلی هست ک من از خدا خواستم.

    یک تضادی تو روابط برام پیش اومد و من با منطق اینکه حل کنم بفهمم مشکل چیه، هر روز شروع کردم ب توجه کردن، اونم به احساس شدید منفی میرسیدم، و هی گسترش پیدا کرد تو زندگیم و سرایت کرد ب روابطم با بقیه، طوری ک روابطم کلا خراب شد حتی با کسایی ک قبلا خوب بود، از همون نقطه یی ک رابطه م با یکی ب تضاد برخورد کنترل نکردم، از مسیر قانون نرفتم ،نخواستم به صورت فرکانسی حل کنم، اومدم فزیکی حل کنم، منطق آوردن،توضیح ،بحث، ثابت کردن خودم، احساس گناه دادن به طرف….. کم کم آروم آروم منو وارد دور باطلی کرد که شخصیتم داشت برمیگشت ب شخصیت قبل از قانون،نمیتونستم سپاسگزار باشم، نکات مثبت زندگیم رو نمیدیدم

    خلاصه چون مدارمم پایین رفته بود دیکه نمیتونستم از دیدی نگاه کنم ب قضیه که به حس بهتر برسم..

    اونم منی ک به تازگی بعد از کار کردن رو دوره ها و برداشتن ترمزا به لطف خدا وکمک آموزشای استاد، تونستم مهاجرت به آمریکا رو خلق کنم و همین وقتا عازم آمریکا هستم.

    منی ک دیدم چطور خداوند درها رو باز کرد، دونه دونه ترمزامو گفت، دستاشو آورد، چطور مورد رحمت خدا قرار گرفتم، چطور خداوند قدرتش رو ب من نشون داد

    دیدم قانون ب چه دقتی داره کار میکنه، مهاجرتم با جزییات خلق شد، حتی همون جزییاتی ک نوشته بودم صحبت کرده بودم تجسم کرده بودم،ولی الان یادم رفته بود، وقتی اتفاق افتاد گفتم عهههه قانون با چ دقتی داره کار میکنه.

    یکی از بزرگترین دلایلی ک تونستم مهاجرتم رو از دل هیچی، بدون هیچ شرایط خاصی، بدون عیچ پولی،پاسپورت اکسپایر خلق کنم، ایزوله کردن خودم بود، واقعا تنهای تنها بوذم ،جز خانواده م هیچکس رو نمیدیدم، چقدز این تنهایی ب من کمک کرد ک ورودی منفی نگیرم،ترمز جدید اضافه نشه، ناامید نشم، متمرکزبمونم، رایطه م با خدا برقرار باشه،

    حالا ک مهاجرت خلق شد، یادم رفته بود ک این تنهایی پر برکت چقدر جهان منو آرام کرده بود،وارد روابط با اکثریت جامغه شدم، و ی جا تضادی پیش اومد ک ادامه دادم ب توجه ب ناخواسته ،هی خواستم خودمو ثابت کنم،ارزشمندیمو ثابت کنم تا جایی ک چند روز پیش دیدم بلههه به کجا دارم میرم

    خواستم ک از این چرخه بیام بیرون و بشینم روی این نقاط ضعفی ک نشون دادم و دارم کار کنم و بشم آدم بهتری تا باآدمای بهتری هم مدار بشم

    ولی نمیشد نمیتونستم ،نمیدونستم ایراد کارم کجاست،گمراه شده بودم، تسلیم شدم و گفتم خدایا کمک کن تو مشکل منو بگو

    من هیچ مقاومتی ندارم،هر کی میخای از زندگی من ببر،هر کی میخای نگه دار فقط آرمش بده، از این ترس و خشمو نگرانی منو نجات بده، بگو اشکال کارم کجاست ک کار میکنم، نمیشه، از نظر فزیکی خودمو جدا کرذم بازم ولی یک ارتباطی شکل میگیره یک تنشی

    استاد، این قسمت با ایتکه اصل قانونه،اصل داستانه ،هزاران بار گفتین ولی من فراموش کرده بودم،یا شاید بهتر بگم در مدار عمل بهش نبودم

    این تیکه ک گفتین وقتی ک قضاوت میکنید،دارین وارد مدارش میشین، وقتی ک محکوم میکنین دارین وارد مدارش میشین

    وقتی ذهنیت منفی دارین، وجه بد طرف رو برانگیخته میکنید

    دیدم ای وای دارم همینطوری عمل میکنم، در ظاهر پذیرفتم مسولیت منه، من باید تغییر کنم، ولی گفتگوهای ذهنی کجان؟؟

    گفتگوهای ذهنی هر روز تو ذهنم دادگاه خیالی درست میکنن و داره اون آدم رو محکوم میکنه و بدی هاش رو لیست میکنه و خودمو بی گناه و خوب جلوه میده، هی دارم فزکانس ناخواسته ارسال میکنم، و هی خلق میشه اون روابط وناخواسته، تا جایی ک ب بقیه روابطمم سرایت کرده و اونارم خرابکرده،

    خدایا شکرت هدایت شدم ،ک اعراض کنم، من حق ندارم کسی رو قضاوت کنم، با اینکار ففط خودمو وارد مدار ناخواسته میکنم.

    استاد در مورد این گفتین ک گوش ندین اصلا، یا قسمت قبلی گفتین ک هیچوقت فکر نکید اونقد قوی هستین ک میتونید گوش بدین ولی تاثیر نکنه روتون

    خدا رو شکر ک من اینو خوب عمل کزدم، من زمانی ک داشتم روی مهاجرتم کار میکردم، وقتی ک تو شزایط خیلی بدی بودم، تو کشور غریب مهاجرتم به در بسته خورده بود اوضاع بدی از همه لحاظ داشتم، روحی، شرایط زندگی،مالی، درک درستی هم از قانون نداشتم،

    شب روز چسبیده بودم ب سایت و فایلای شما، کم کم داشت بهتر میشد اوضاع اول از احساسم،بعدش شرایط زندگی،مالی، ترمزای مهاجرت

    بعد ی روز گوگل باز کردم ی چیزی سرچ میکردم که یک شخصی ویدیو درست کرده بود و از کلاهبرداری شما گذاشته بود،، ذهنم وسوسه کرد که باز کن نگاه کن چی گفته

    گفتم میشه حدس زد ک چی گفته، من به استاد ایمان دارم، دارم نتیجه ها رو مبینم تو زندگیش، تو زندگی خودمم ب اندازه ای ک کار کردم میبینم، چرا باید نگاه کنم

    ذهنم وسوسه میکرد،ک خب تو ک ایمان داری دیگه نگاه کن چیزی نمیشه که

    قشنگ ب ذهنم این جوابو دادم که من میدونم من اونقد قوی نیستم ک بشینم اینو نگاه کنم و بتونم بازم با ایمان به فایلا گوش بدمو باایمان این مسیر رو ادامه بدم، میدونم ک بعد از گوش دادنش چه نشخوار ذهنی و نجواها و شک هایی قراره تو ذهنم بیاری تازه خوبه خود استادم تو فایل ده راهنمای عملی گفته درباره ی این آدمایی ک میخان اعتبارشو خراب کنن،برم چی گوش بدم

    همونجا اومدم بیرون و چه تصمیم خوبی گرفتم،خدا رو شکر چقد مطابق قانون خداوند عمل کردم

    استاد اون قسمت ک گفتین استاندارداتونو ببرین بالا ک حتی تو ذهنتون ب هر کسی نگین دوست صمیمی، چقدر تاثیرگذار بود

    من از وقتی دارم کار میکنم و مهاجرت کردم و سوشیال میدیا رو کلا گذاشتم کنار، واقعا تنها شدم حتی یک دوست غیر صمیمی هم ندارم اطرافم چ برسه ب صمیمی،گاها وسوسه میشم با کسایی ک خوب میدونم نامناسبن برای من دوست بشم ولی جلوی خودمو گرفتم ،و گفتم از این تنهایی دلچسب لذت ببر، وقتی ثبات فرکانسی در این مدار پیدا کردی،،جهان آدمای خوب رو میاره تو زندگیت، و این کلام شما واین استاندارد بالای شما چقد قلبمو محکمتر کرد

    استاد عزیزم این فایل بینظیر بود،گنج بود،حدایا شکر ک در مدار شنیدن و درکش بودم،و خدا کمک کنه عملش کنم و بشه اصول و سبک زندگیم

    استاد عزیزم و مریم عزیزم سپاسگزارم ازتون،

    دوستون دارم میبوسمتون با عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1223 روز

      سلام خانوم صالحی عزیز

      قبل از هر چیز بهتون تبریک میگم که قراره مهاجرت کنید و خیلی باعث خوشحالی من و مطمیناا تمام دوستان این سایت میشه

      استادهمیشه میگن که در کامنتها گنجها نهفتست و من هر بار که کامنت دوستان خوندم این صحبت استاد برام یادآوری شد برام

      چه نکات ارزشمندی اینجا گفتین مخصوصا اون تیکه که راجب حل کردن مسئله از بعد فیزیکی و فرکانسی توضیح دادین چراغ آگاهی توی سرم روشن کرد .استاد توی 12 قدم در جلسه فککنم سوم از قدم دوم که راجب تجسم هست میگه که مردم عادی وقتی اتفاقی براشون میافته اولین کاری که میکنن اینکه بصورت فیزیکی وارد عمل بشن و حلش کنن و مثلا یه وامی بگیرن و بدهی خودشونو پرداخت کنن یا زنگ بزن به دوستان قرض بگیرن ولی ما آدمهای که داریم روی قوانین کار میکنیم باید از لحاظ فرکانسی مسئله رو حل کنیم یعنی هر کاری کنیم تا حالمون رو به سمت احساس بهتر بشه تا او مسئله به موقع خودش حل بشه و این میشه همون از لحاظ فرکانسی مسئله رو حل کردن

      که شما خیلی خوب اینجا توضیح دادین و میتونم بگو دوزاریم افتاد با اینکه فکر میکردم منظور استاد میددونم

      امیداورم هر چی زودتر تضاد شما برطرف بشه و از خبرهای خوب مهاجرتتون اینجا بشنوم و لذت ببرم

      سپاس از شما بانوی توحیدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 994 روز

      سلام دوست عزیز

      خدا رو شکر هدایت شدم به کامنت شما من هم آرزوی مهاجرت دارم ولی می دونم خیلی ترمز دارم چقدر خوشحال شدم کار مهاجرت شما درست شده و داری روی خودت کار میکنی و از تنهایی لذت میبری با دلبر جان با رب العالمین چه خوب تجسم کردی باورهاتو درست کردی و ترمز هاتو پیدا کردی و داری از ناخواسته ها اعراض میکنی برام نشونه بود که شما به خواسته قشنگت رسیدی و من هم میرسم اگه قضاوت نکنم خداوند در زمان مناسب هدایتم میکنه خدا رو شکر احساس خوبی داری

      امیدوارم موفق باشی نتیجه بیشتری بگیری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زینب فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1166 روز

      سلام ب دوست عزیزم هاجرجان

      چقدر خوشحال شدم که دیدم نوشتی روی خودت کار کردی و این باعث این شده ک کارهای مهاجرتت ب آمریکا درست بشه

      واقعا چ جهانی داریم با قوانین عالی ک انسان با کار کردن روی خودش ب نتایج عالی ک میخواد میرسه.

      حالا میفهمم که چرا استاد اینقدر اصرار داره ک کامنت ها رو بخونیم اگر از هر کامنت یک نکته یاد بگیریم در روز بسیار زیاد نکات آموزنده رو ب بهترین شکل یاد گرفتیم.

      الله اکبر

      خیلی از خواندن کامنتت لذت بردم و امیدوارم با برداشتن پات از روی ترمز روی ریل زندگی ب سرعت ب طرف اتفاقات خوب جلو بری و زندگیت مملو از زیبایی ها بشه.

      موفق و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مجتبی گفته:
      مدت عضویت: 4018 روز

      به نام رب

      سلام‌هاجر‌جان‌، امیدوارم حالت عالی باشه و بقول یه عزیزی همیشه رو به جلو باشی ؛

      چقدر خوشحال شدم خبر‌ مهاجرت به امریکا رو نوشتی و کلی تحسینت کردم ، چون یکی از خواسته های خودم همین مهاجرت راحت و الهی به امریکاس ؛

      خواستم بگم اگه میتونی مسیر یا ترمزایی که برای این مهاجرت برداشتی رو بگی ؛

      چه باورهای قدرتمند کننده ای ساختی که این خواسته محقق شد ؟

      بازم ممنون بابت کامنتت و ایشالا توی آمریکا هم به بهترینا برسی و همینطور خواسته های بزرگتر ؛

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        هاجر صالحی گفته:
        مدت عضویت: 1639 روز

        سلام به مجتبی عزیز

        ممنونم از شما.

        والا من این خواسته رو داشتم و چون من اوایلی هم بود که داشتم جدی کار میکردم رو قانون، جدی و مستمر، درسته مدت عضویتم زیاده تو سایت ولی قبلا فقط بودم

        چون اوایلش بود به نحوی من نحوه ی تکاملی م رو هم با این هدف طی کردم، یعنی درکم از قانون و بهتر شدنم رو همزمان با این هدف برای همین برای من یک مقدار زمان برد

        اولین کاری ک من کردم این بود شروع کردم ب اقدام فزیکی برای مهاجرت و خیلی خوب پیش میرفت و آخرش نمیشد به بن بست میخورد،، من فهمیدم ترمزهایی در میان هست

        قدم اول فرکانسی ، دیکه اقدام فزیکی رو متوقف کردم مثلا رفتن تو سایتای مهاجرت و دنبال راه گشتن و ورودی نامناسب گرفتن، چون بقول استاد اطلاعات ایمان رو از بین میبره،،نقش خدا رو کمرنگ میکنه، تو قلب ما یا مردم قدرت دارن یا خدا،، دوتا قلبم نداریم

        پس جای اطلاعات رو ایمانتون کار کنید

        من در جای نامناسبی زندگی مبکردم و خیلی هم مقاومت داشتم، شروع کردم آهسته آسته سپاسگزاری کردن و دیدن نکات مثبت جایی ک بودم، واقعی ها ادا نه، طوری ک کم کم مقاومتام کم شد نسبت ب اونجا و هی شرایط زندگی تو اونجا بهتر شد، و به صلح رسیدم در جایی ک بودم و وقتای زیادی بود ک لذت میبزدم اونجا و بدون داشتن خواسته م شاد بودم، حالا این در صورتی هست ک تصور کن سرخونه زندگی مم نبودم، خونه بینزسس همه چی رها ،تو یک کشوری بلاتکلیف، ولی میدونستم طبق قانون اگر بچسبم دور میشم،پس شروع کردم خوب کزدن احساسم با لذت بردن از جایی ک بودم بدون اینکه خبری از رفتن باشه

        اوضاع خوب میشد داشت کم کم، ولی مهاجرت رخ نمیداد، بعد از چندماه ک از اون احساس بد ومقاومت ب حالت پذیرش و صلح رسیدم شرروع کردم ب پیدا کردن ترمزام و ارتباط با خدا، حالا خیلی اتفاقات و تضادها و هدایت ها و رحمت ها اتفاق افتاد ک خیلی مفصل میشه بنویسم

        برای پیدا کردن ترمزا، جلسه دوم شیوه ی حل مسایل، و جلسه دوم و سوم کشف قوانین عالی هستن، چندبار در فواصل مختلف کار کرذم هر بارم درکم بهتر مبشد نسبت به درونم.

        خب ترمزا و مقاوتای هر کسی فرق میکنه،، میخای بفهمی چیه در کنار اینا یکی ببین دیده ها و شنیده هات از مهاجرت چیه؟ مثلا کسایی ک اطرافت رفتن یا شنیدی ببین با چ شزایطی رفتن ؟ احتمالا ذهنتند همون ها رو برات شرایط مهاجرت کرده و نداشتن اونا رو مساوی با عدم توانایی و لایق بودن برای مهاجرت، یا سخت رفتن یا آسون، قطعا دیدن اون الگوها شده باورات درباره ی مهاجرت

        یا مثلا بپرس الان میخام مهاجرت کنم، چی لازم دارم ؟ یاچرا نمیتونم؟ همینا ترمزات هستن، همون عوامل بیرونی

        درباره ی هر کدوم از ترمزات بگرد الگو پیدا کن،بگو پس میشود،پس امکان پذیره

        یا برای بعضی ها شاید زبان و کار و فرهنگ اینا باشه برای من نبوذ این دسته، چون هم زبانم خوب بود، هم آدمی ام ک ب راحتی دایره امن رو ول میکنم و وابستگی ندارم.

        درباره ی این خواسته ت با آدما صحبت نکن، ماشالا همه متخصص مهاجرتن میان دیده ها و شنیده هاشون رو میگن و برات ترمز میشه و هی ذهنت میگه فلان شرایط رو ک نداری،

        کاری ک استاد کردن، حرف اون وکیل رو گوش ندادن،گفتن من رو ایمانم کار میکنم خدا هدایت میکنه

        و اما بنظرم چیزی ک ترمز من بود،، قوانین کشورا و مهاجرتی بود،،

        اگر ورودی نگرفتی هنوز از قوانین سفارتا و وزارت مهاجرت اصلا نرو دنبال سایتا و معلومات، اگرم ک مثل من گرفتی ،برو فکز کن چی بودن و بغذش الگو و منطق پیدا کن،، یکی از الگوهای خوب خود استاد

        و باورای قدرتمند کننده،، یکیش همینکه مهاجرت فقط یک فرکانس هست وقوانین کشورا نیست، و منم موجود فرکانسی پس تمام شزایط لازم برای مهاجزت رو دارم

        و برای تقویت این باور میتونی فایلایی ک درباره ی فرکانسی بودن جهان هست رو بارها گوش بدی و نتایجی ک خودت خلق کردی

        و ربوبیت خداوند ،که عوامل بیرونی قدرتی ندارن

        و باور قدرتمند کننده ی دیکه، باور فراوانی راه های مهاجرت هست،،بگو بینهایت راه هست،چیزی ک من شنیدم فقط شنیده ی من هست حقیقت جهان نبست، بینهایت راه برای مهاجرت هست، و برای تقویتش ببین هر کی ک رفته از یک راهی رفته،پس چقدر راه زیاده و راه هز کس مطابق شرایطش هست

        و یک باور قدرتمنذ کننده ی دیکه، جلسه اول شیوه ی حل مسایل ک میگه تمام مسایل بدون استثنا یک راه حل ساده و قابل دسترس دارن که همین الانم راه حل هست در دل خود مساله،، پس راه مهاجرتم همین الان هست، و برو مثال های مسایلی ک حل شدن رو بببین تا این باور ساخته بشه، اینکه بدونی راه مهاجرتت همین الان هست و قابل دسترس برات خیلی باور پیذیر میشه برات و مقاومتات کمتر

        و برو الگوهایی پیدا کن ک ساده و سریع مهاجرت کردن و هی تکرار و تحسین کن،

        و فایل ششم قدم اول که استاد درباره ی مهاجرتشون و رفتن ب تهران میکن و قوانین خداوند و قوانین آدما خیلی کمک میکنه من این تیکه ی فایلشو بریده بوذم و صدها بار گوش کردم هر بار ک مقاومتها میومد

        قایل داستان هدایت الهی یک و دو

        فایل نه و ده راهنمای عملی

        اول و چهار کشف قوانین ک فقط درباره ی فرکانسی بودن جهان و قدرت افکار ما میکه گوش بده

        توحید توحید خیلی اهرم قوی هست،،قرآن و فایلای دسته بندی توحید عملی رو گوش بده

        میدونی در کنار اینا فقط مهاجرت رو خلق نمیکنی صدها نتیجه ی جانبی میگیری پهلوش،،و مهم تر از همه شخصبتی که ب سمت توحیدی شدن و خالق بوذن میره، و اون آرامش و حس خوب کمتر از مهاجرت نیست

        خب تجسم و نوشتن آینده هم ک مشخصه دیکه،ایالتی ک دوست داری بری رو ببین تو یوتیوب،سفر دور آمریکا ببین تحسین کن کمنت بنویس

        از خدا هدایت بخواه ترمزات رو بگه و باورای خوب رو بهت الهام کنه

        و مهمتر از همه اینو باید اول میگفتم، ببین خواسته ت چیه و کانون توجه ت کجاس؟

        مثلا خواسته ت مهاجرت هست ولی کانون توجه ت روی گسترش جایی ک هستی،، چون جهان ب خواسته های ما کاری نداری ،ب سمت کانون توجه مون هدایت میکنه،، ببین وابستگی زنجیری چیزی نسبت ب جایی ک هستی داری، یا از اونجا رها هستی

        همینا ب ذهنم رسید فعلا

        بهترین ها رو براتون میخام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          مجتبی گفته:
          مدت عضویت: 4018 روز

          به نام خدا

          سلام هاجر جان ، ممنونم از پاسخ کاملی که برام نوشتی ؛

          آره دقیقا همین مواردی که گفتی درسته ، و رسیدن به خواسته ها چیزی جز باوری سازی و برداشتن ترمزها نیست ؛

          سریال سفر به دور امریکا خیلی کمک کنندس ، چون چند سال پیش بعد از چندین بار دیدنش ، یه مهاجرت کوچیک برام اتفاق افتاد و تجربش کردم ؛

          اونم منی که اصلا احساس لیاقت در موردش نمیکردم ولی با دیدن این سریال براحتی اتفاقات رقم خورد و یه سری شرایط جور شد ؛

          امیدوارم هرجا هستی بهترینا رو تجربه کنی دختر توحیدی

          بازم ممنونم عزیز

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: