بررسی حجاب در قرآن | قسمت 5

بنام خدا

باسلام استاد عزیزم ودوستان مهربونم

خدایا شکرت ک منو هدایتم کردی ومن را ب حال خودم وانگذاشتی

استاد عزیزم برای وجود شما ک معجزه زندگیم هستی صبح ها ک بیدار میشم همش توفکرم ک ابزاری ک بدست اوردم برای گرفتن سکان زندگیم ب دستم چقد ارزشمنده وچقدر من انسان خوشبختی هستم ک با شما آشنا شدم وب مسیر صحیح وقوانین بدون تغییر خداوند هدایت شدم

استاد بعد از آخرین باری ک کنترل ذهنم از دستم خارج شد الان حدودا سه هفته میشه 21روزه ک من هرروز مستمر روی خودم کار میکنم از قدم ها از نشانه روزانه ام وکامنت خواندن ونوشتن در سایت هستم خدایا شکرت ک دوباره کنترل ذهن چموشم را ب دستم گرفتم و بازهم رام شده

استاد. من شهریور ماه میشم 30 ساله خدا میدونه در این سه سال ک باشما آشنا شدم انگار ب اندازه 30 سال زندگی کردم چقد من تغییر کردم

من این در واون در بفکر این بودم بفهمم ک خدا چی هست وچرا زندگی من اونجور ک میخام نیست شاید چندین سال فالگیرها از من پول کشیدن چقد پولها خرج کردم برای استخاره ها فال ها دعا نوشتن ها ک من خوشبخت بشم زندگیم خوب بشه

اینقد توی روابطم مشکل بود جایی برای فکر کردن ب ثروت ونعمتهای خداوند نبود

جایی برای عاشق خودم بودن نبود

جایی برای سپاسگذاری نبود

چقد آزمون وخطا کردم چقد توی کتاب‌ها دنبال خوشبختی بودم

هرچی بقیه گفتن انجام دادم وخوشبخت نشدم

یکروز من با خواندن کتاب شیاطین کم کم باعث تغییر درمن شد من کم کم کمتر غیبت کردن رو شروع کردم چون از ترس عذاب آخرت بود

بعد اسم قانون جذب رو گوشی شوهرم دیدم رفتم سرچ کردم توی اینترنت وخوندم مطالب رو

بعد رو برنامه روبیکا ک نصب کردم برام پیام از کانال‌های مثبت اندیشی میومد ودیدم چقد مطالب زیباست مگر داریم ک مثلا من حسمو خوب کنم ب آرامش وعشق میرسم

بعد تبلیغ یکی از اساتید رو گوشیم اومد فایلهاش شنیدم ب دلم ننشست ودرک نمیکردم چی میگه حتی باور نمیکردم اصلا این حرفها راسته شوهرم گف بازار گرمیه ومن بهترین اساتید رو میشناسم اسم دکتر ازمندیان وبصیری رو آورد وبهم گف کتاب زیاد دارم میخای بخون

من چقد مشتاق این مباحث بودم انگار منتظر این بودم ک راه بهم گفته میشه خدا کیه وچرا من زندگیم یبار خوبه یبار بد

ومن سر در نمیوردم همسرم تو شغل بازاریابی کلی کتاب بهش فروختن ودرمورد قانون جذب بود

کم کم اون کتاب هارو خوندم کم کم وارد دوره ی اون استاد ایرانی شدم ک نتایج خیلی خیلی کمرنگ بود اما چقد خوشحال بودم تا خوردم ب تضادی ک عزت نفسم داغون بود وبشدت دپرس شدم

اون روزها ب خدا یادمه من اسم شما رو فقط شنیده بودم از دختر همسایمون گفته بود عباسمنش میشناسی ویک کلیپ از شما توی کانال روبیکا از همون کانالهای مثبت اندیشی برام اومد نگاه کردم ودرمورد چشم زخم بود ک هیچی نفهمیدم ازش هههه خیلی خیلی مدارم پایین بود

یکروز اسم شما رو سرچ کردم و دیدم چ عکسایی دارید گفتم اینا دروغه اینا فتوشاپ هس مگه هست تو دنیا همچین مکانی همچین چت اسکی همچین خانه ای اصلا درجا گفتم نه نه نه نیست دروغه تصویر اینجوری درست کردن ومثلا یک آدم ب این پولداری چ حرفی داره ب من بگه ههههه

وااای چقد مدارم پایین بود خدایا

بعد رفتم عقل کل سرچ کردم درمورد مشکلم وکلی جوابهای عالی گرفتم وبچه ها گفته بودن فایلهای توحیدی گوش کنیم

توی تلگرام ک شوهرم اجازه نمی‌داد اصلا تلگرام داشته باشم بخاطر باورهایی ک داشتم

ک الان دارمش تلگرام رو همسرم خودش برام نصب کرد بدون درخواست من بخاطر اونهمه تغییر

اصلا نمیفهمیدم شما چی میگید توی فایلهای تلگرام اصلا درک نمیکردم

تا ماه ها گذشت ومن اومدم از فایلهای توحیدی شروع کردم تمام دیدگاه های من وشما باهم مخالف بودن من بطور کل مخالف دیدگاه شما بزرگ شدم وزندگی کردم بااینکه الان بعداز گذشت سه سال من چقد توقعم از خودم بالارفته وخلاصه من هدایت شدم تمام فایلهای رایگان شما بعد شروع 12قدم وعزت نفس رو خریدم

الان خاستم بگم من اولین باره هدایت میشم ب این فایلهای حجاب در قرآن چقد من مقاومت داشتم بااین فایلها هرگز حاضر. ب شنیدن نشدم چون من باحجاب هستم البته ب دلیل اجبار پدرم از سن 14 سالگیم شروع شد

چقد ضربه های روحی بخاطرش خوردم ک حتی حاضر نشدم دیگه ب پوشش آزاد فکر کنم اما هنوز جزو ارزوهامه اینقدر مقاومت دارم بعنوان خاسته هنوز حتی با خدا مطرحش نکردم اصلا

پدرم ب دلیل باورهایی ک داشت پوشش آزاد وراحت رو بعنوان یک جرم یک گناه بزرگ ب حساب میورد وهمیشه فشار ب من میورد من باحجاب باشم از نظرش این بود من با تمام باهوش وزرنگیم توی دوره مجردیم اگر بی حجاب باشم من دختر بدی هستم وچقدر من غصه خوردم گریه وجنگ کردم باهاش سالها تا ازدواج کردم وهمسرم کپی پدرم بود

والان 9 ساله ازدواج کردم بارها تلاش کردم ک همسرم رو راضی کنم من لباس راحت بپوشم واین حد حجاب واجب ومهم نیس ک همسرم آدمی مثل پدرم نیس اما بخاطر حرف مردم ک نگن چرا زنش تغییر کرد هیچی نگف وخانوادش دیگه حتی اجازه حرف زدن درموردش نداشتم

تا کلا رهاش کردم الان از موقعی ک باشما آشنا شدم من این فایلهارو گوش نکردم گفتم هرچی عوض شه این حجاب من عوض نمیشه

در این مدت من خیلی تحسین کردم پوشش خانم شایسته رو اینقد ساده وراحت هست حتی توی آرایش کلی تغییر ایجاد کردم مدتهاست من مث قبل آرایش نمیکنم ک خیلیا تعجب کردن

و رفت تا نشانه پریروز من فایل حجاب 1 بود گوش کردم کامنت خواندم اما حرفی نداشتم ک بنویسم اینقد مقاومت بود

دیشب بعد از گوش کردن ب فایل از خدا در تمرین ستاره قطبی درخواست آزادی کردم

وخاستم تیک خورد

من همیشه گیره ب روسریم میزنم تا نکنه یک تار مو بیرون بزنه بااینکه من خودم دوست ندارم حجاب رو اما باور کردم همینه دیگه وباهاش راحت شدم دیگه

این گیره روسری من گم شد هرچی از همسرم ودخترم پرسیدم گفتن ما پیدا نکردیم گیره

من هم هرچی گشتم نبود

خواستیم بریم تفریح ک واقعا یک تفریح بی نظیر بالای کوه بود رویایی بود هوا وادمها ومکان عالی ورویایی بود

آخرش پیدا نشد گیره تا ذهنم اومد نجوا کنه ای بابا هرچی گیره میخرم گم میشه اینبار گفتم مگر من نمیخام تغییر کنم بیخیال گیره نمیزنم ب شالم بذار راحت باشم هوا گرمه

ونزدم وهمینجوری رفتم و درک کردم وقتی نشانه ازسمت خدا باشه تاییدش کنی وبپذیری مقاومت نکنی اتفاقات خاسته رخ میده

واون حجاب شالم ک همیشه بود رو نداشتم همسرم کلی باهام حرف زد توی اون طبیعت و چیزی نگفت ومن چقد حس راحتی بهم دست داده بودبابتش سپاسگذاری کردم

وامروز دوباره هدایت شدم ب این فایل حجاب 5 گوش کردم گفتم کامنت بذارم

بازهم درخواست من از خدا آزادی بیشتر بود توی پوششم

درمورد فایل هم کلی درس داشت از زینت مادی وغیر مادی

اعمال زشت واعمال نیک

زینت مال وفرزندان

وابستگی به فرزند هم دلبستگی ب زینت این دنیای فانی هست چ دیدگاه خوبی

من هم درمورد فرزندانم خیلی از خدا خاستم رها باشم اینقد دل نبندم ک نتونم فردا یکم ازشون دور بشم ودر مسیر تغییر هستم

زینت ب معنای موی زن نیس هرگز در قرآن از موی زن وبدن او نوشته نشده

منتظر نشانه های خداوند بعد از شنیدن این فایل هستم