این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-17 01:02:472023-05-20 21:42:41هدفگذاری و تأثیر آن در زندگی
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام و عشق بی پایان به همه عزیزان این سایت و خصوصا استاد عزیز و دوسداشتنی
امروز با کامنت یکی از دوستان به این فایل هدایت شدم و حسابی منو بفکر فرو برد ،استاد عزیز همیشه توی فایلهاشون بر نکات اصلی تاکید میکنن که باید بتونید الگوی که به یک خواسته رو که قبلا بهش رسیدید رو تبدسل کنید لایف استایل زندگی خودتون تا نتایجتون همیشه پایدار باشه ،اما انگار من این حرفها رو فقط میشنیدم و زیاد درکش نمیکردم
اما امروز دلیل یویو شدن نتایج خودمو بهتر فهمیدم ،وقتی استاد عزیز داره میگه که باید هدفتون که مشخص کردین قدمها رو بردارید براش و دست خدا رو باز بزارید برای هدایت شما و با هر بار نتیجه بدست آوردن انگیزه بگیرید برای قدم بعدیتون تازه بیاد میارم که هر خواسته ای توی زندگی من خلق شد در روند مثبتش از همین فرمول استفاده کردم اما تبدیلش نکردم به عادتهای همیشگی زندیگم
انگار یه پروژه بود که من باید اون موقع انجامش میدادم و وقتی بهش رسیدم اون پروژه هم تمام شد و الگوها فراموشم شد
اگه بخوام مثال بزنم پارسال من درگیر یه تضاد بزرگ شدم از لحاظ مالی و تصمیم گرفتم که بهبودش بدم و دقیقا از زمانی که هدفم واضح شد برام انگار جهان الگوهایی که باید میدیدم رو سر راه من قرار داد و دوست عزیزی که از شاگردان من بود رو بصورت اتفاقی در دنیای مجازی دیدم و پیشرفتش دقیقا توی رشته تخصصی من باعث تعجب و البته باور پذیر شدنش برای من شد و این باعث شد که منم انگیزه بگیرم و اقدامات خودمو شروع کنم
شروع کردم به اجرای اولین ایدهای که داشتم و از قدمهای کوچیک اما قابل اجرا شروع کردم ،با هر فردی که میدونستم میتونه توی اون قضیه بهم کمک کنه تماس گرفتم و ازش درخواست کمک کردم و خیلی هم از قانون تجسم استفاده کردم و بی نهایت برام معجزه کرد ،شبا قبل از خواب همیشه خودمو در اون نتیجه نهایی میدیم و صب به محض بیدار شدن هم تجسم خودمو ادامه میدادم و انگیزه میگرفتم برای حرکت
از عبارات تاکیدی خیلی استفاده میکردم و خودمو در شرایط سپاسگزاری قرار میدادم بطوری که توی اون شرایط بظاهر سخت خیلی حالم خوب بود ،وقتی که نتایج کوچولو میومد انگیزم هزار برابر میشد بطوری که گل از گلم میشکفت ،بعضی وقتا حالم گرفته میشد بخاطر عجله ای که داشتم ولی فایلهای استاد و خوندن کامنتها و باورهای توحیدی خیلی بهم کمک کرد
تا اینکه روز موعد رسید مثل همیشه از خدا هدایت خواستم و درا باز شد ،آدمهای اومدن و چیزهای گفتن و کارهایی کردن که همش نشانه هدایت بود و من کاملا متوجهشون میشدم و ایمان آوروم که مسیرم درسته و باید همین فرمون برم ،بیشتر تجسم کنم ،بیشتر سپاسگزار باشم ،از عبارات تاکیدی بیشتر استفاده کنم و اگه تضادی هم بود یا درس بگیرم ازش یا اعراض کنم
طولی نکشید خواسته من به خقیقت تبدیل شد و من خودمو توی شرایطی دیدم که همیشه تجسم میکردم ،خدای من وقتی دارم به اون لحظه فکر میکنم حس میکنم خواب دیدم ولی حقیقت داشت و من خلقش کردم ،زندگی خیلی برام لذتبخش تر شد و انگیزهام خیلی بیشتر شد و اینقدر اون لحظات تکرار شد که بعد از مدتی بخاطر اینکه توقعم بیشتر از فرکانسی بود که داشتم یکم از مسیر خارج شدم و روند پسرفتم شروع شد
یه مدت درجا زدم ولی نامید نشدم ،کارهای دیگه انجام میدادم اما فرمول یادم رفته بود و این فایل امروز باعث شد دوباره به خودم بیام استارت کارو محکمتر بزنم
و من در این لحظه یعنی در تاریخ 1402/07/02 به خودم تعهد میدم سیستم سازی کارمو شروع کنم و با توکل به خدا بیزینس آنلاینمو ادامه بدم و به نتایج دلخواهم یعنی آزادی زمانی و مکانی سوقش بدم
سپاسگزارم استاد عزیزم که همیشه در حال انتقال این آگاهی های بینظیرید
اگر خیلی مطمئن باشی و متعهد باشی که میخوای به هدفت برسی،میتونی بیای اعلامش کنی!
کارراحتی نیست،کار ذهنی پیچیده ایه!
اما اگربه اون حد ازآمادگی،به اون حد از تعهد،به اون حد از ایمان رسیده باشی که من میخوام به این هدفم برسم!
اون شجاعت و جسارت رو داری که بیای جلوی بقیه اعلامش کنی!
کسانی که انسان های قضاوتگر و منفی نگر نباشند و ساپرتت کنند بیا اعلام کن که من میخوام این هدف رو پیگیری کنم و بهش برسم!این بهت کمک میکنه که روزهایی که سخت میشه اوضاع و داری ناامید میشی و داری شل میگیری،روزهایی که میخوای بیخیالش بشی و ولش کنی و دنبالش نری،یادت بیاد من اینو یک جایی اعلامش کردم و الان باید پیگیر باشم و ادامه بدم!
یک…دو…سه …امتحان میشه!صدا میاد؟از همین تریبون اعلام میکنم من به خودم تعهد دادم تا 3 ماه آینده تمرکز صد در صدی بزارم روی دوره عشق و مودت و پرونده ی بزرگترین نشتی انرژیم رو ببندم و روی خودم کار کنم و اجازه بدم مدیر کیهان و کهکشان ها که قانون مدارهارو روی این جهان پیاده کرده،قانون الطیبین الطیبات رو رعایت کنه،این نوشته یک تعهد رسمی از طرف اینجانب میباشد.و این آیه رو شاهد بین خودم و الله قرار میدم که به عهدم وفا کنم و اجازه بدم به عهدش وفا کنه!
وقتی حرکت میکنی و ایمان داری و باور داری،خداوند هدایتت میکنه از مسیر هایی که شاید اولش ایده ای براش نداشتی!
خیلی موقع ها هست،وقتی یک هدفی رو انتخاب میکنیم،یک سری ایده داریم برای رسیدن به اون هدف ولی احتمالا وقتی به الهاماتمون گوش میکنیم،وقتی از خداوند هدایت میطلبیم،چیزهایی به ما گفته میشه و مسیرهای جدیدی به ما گفته میشه که با ایده اولیه ما در ارتباط نیست!
و آدم باید باز بزاره ذهنش رو برای الهامات و برای تغییر این مسیر!
نباید بچسبه بگه من میخوام به این هدفم برسم،فقط هم میخوام ازین طریق به هدفم برسم!
نه من میخوام به هدفم برسم،از هر مسیری که هدایت بشم!
من اولین چیزی که به ذهنم بیاد حرکت میکنم ومنتظرم که توی مسیر هدایت ها گفته بشه و من ادامه بدم …
راه های رسیدن به هدفت و ذهنت رو باز بزار درمورد انتخاب هایی که ممکنه داشته باشی برای رسیدن به هدفت،مسیرهایی که ممکنه گفته بشه برای رسیدن به هدفت!
و اجازه میدی خداوند تورو هدایت کنه!
نمیچسبی به یک مسیر خاص!
و بعد میبینی از چه راه هایی که اصلا به فکرتم نمیرسید هدایت میشی!
من به خودم تعهد میدم ذهنم رو از هر پیش فرض قبلی،هر کویرِ غیر قابل کشت،هر منطق ذهنی پاک کنم،فقط و فقط روی خودم کار کنم و اجازه بدم خداوند من رو هدایت کنه و از مسیری که بهترین و راحت ترین و قشنگترین مسیر رسیدن به خواسته ست،من رو به هدفم برسونه!میشینم روی دوش خداوند و دیگه هی نمیزنم پس گردنش که نه اینوری نرو!اونوری برو!
پیامبر، خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد. و همه مؤمنان، به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان دارند. میان هیچ یک از پیامبرانش فرقى نمىنهیم. گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، اى پروردگار ما، آمرزش تو را خواستاریم که سرانجام همه به سوى توست.
وقتی نتیجه ها میاد،همون نتیجه انگیزه میده برای ادامه ی مسیر درست!
نتیجه ها کمک میکنه شما مسیررو ادامه بدی بعد که ادامه میدی نتیجه ها بزرگتر میشه،ونتیجه های بزرگتر کمک بیشتری میکنه تا مسیر رو ادامه بدی،و این تو یک سیکل مثبت میفته!
ولی این مهمه بدونی از چه مسیری این نتیجه ها اتفاق افتاده!
کریستال کلییر…
مسیر جدید رو به عادت تبدیل کنید!
من دنبال نتایج کوتاه مدت نیستم!من دنبال موفقیت کوتاه مدت نیستم!
من دنبال مسیری ام که فقط رو به بهبود باشه!
برای اینکه نتایج همیشه روبه بهبود باشه،باید در مسیر درست استوار ادامه بدم.
خودم رو متعهد میکنم با دیدن نتایج،مسیر رو با قدرت ادامه بدم،هرگز به شیوه های قبل برنگردم،و نزارم مثل تموم روزهای گذشته،یک رابطه ی سینوسی رو تجربه کنم،بلکه فقط و فقط رو به پیشرفت باشم.برای این تعهد از اهرم رنج و لذت کمک میگیرم و همچنین توکل میکنم بر فرمانروای جهان
وقتی تو به نتایج خوب و پایدار میرسی،تو فقط ازش استفاده نمیکنی،تو تنها کسی نیستی که ازش سود میبری بلکه الگو میشی برای بقیه تا اون ها هم به اهدافشون برسند!باور ایجاد میکنی برای بقیه که میشود!الگو میشوی برای دیگران که باور کنند میشود!که میشود این اتفاق بیفته و این چقدر ارزشمنده!
پس هدف هایی که شما انتخاب میکنی و بهش میرسی،فقط به شما سود نمیده،به جهان سود میده!
اهرم لذت ذهن من برای ثابت قدم موندن توی این مسیر همین به جهان سود رسونده،وقتی من میام از قدم اول هدف و مسیرم رو شفاف بین رفیق های سایت اعلام میکنم،شک ندارم رسیدن به هدفم میتونه کلی انگیزه ایجاد کنه برای بقیه که اگر برای سعیده اتفاق افتاده،برای ما هم حتما میشه!پس به امید الله،تموم تلاشم رو میکنم که با توکل برخودش،این هدفم رو تیک مثبت بزنم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان که هدایت شدن به صراط مستقیم
سلام به سعیده خانم دوست توحیدی و تحسین برانگیز
چقدر شما تو مسیر بندگی و شناخت صاحب کیهان خوب عمل میکنی چقدر حرفات به دل میشینه چقدر من رو بیشتر ترقیب میکنی که منم قرآن رو خیلی جدی باید بزارم تو برنامه هرروز صبحم چقدر انگیزه میده به شخص من ،نمیدونی چه شور ذوقی در من ایجاد کرده این کامنت های دو سه روز اخیر شما که فکر میکنم از کامنت شما به جوابی که آقا ابراهیم توی عقل کل داده بود شروع شد
من هم مدتی هست که دیگه نتایج بزرگ (منظورم در حد مدار خودم )نمیگیرم و احساس میکنم متوقف شدم و نگرانی ها داره میاد سراغم و از مسیر دور میشم میدونم بخاطر اینه که اون رونده رو به رشد و بهبود رو کم رنگ کردم و تمرکزم رو روی چنتا دوره گذاشتم من اون موقعی که رو دوره خاصی تمرکزی کار میکردم واقعا نتیجه ها خیلی واضح بود ولی این رو متوجه نشده بودم آقا تمرکز رو نمیشه رو چنتا موضوع گذاشت و انتظار نتیجه خوب و قابل لمس داشت و از طرفی تضادی داشتم که نتونستم بخاطر عزت نفس پایین برطرفش کنم و قشنگ منو به چالش کشید تا بخوام قبول کنم این مهمترین پاشنه آشیل و بزرگترین نشتی انرژی منه و عدم خود ارزشی و توانایی نه گفتن، بشدت تمرکزم رو داره میگیره و خیلی سخت میتونم اعراض کنم و خیلی تلاش کردم که با حرف زدن اطرافیان رو توجیه کنم ولی غافل از اینکه قانون اینه که شما فقط باید رو خودت کار کنی اتفاقات خوب خودش میفته و نمیتونه غیر از این باشه ،ما رو خودمون کار میکنم و نتایج خودش میاد
این بود که گفتم رب من ، من تسلیمم به هر خیری که از تو برسه و هر بدی باشه از سمت خودمه پس هدایتم کن
امروز گفتم باید از یه جا برای شروع دوباره اقدام کنم نمیدونم یه حسی گفت برو دفتر جدید بخر رفتم دو تا دفتر خریدم برای خودم و گفتم اینم قدم من و بعدش کامنت شما غوغایی به پا کرد به خودم گفتم همینه چیزی که الان نیاز داری همین تعهد و ایمان و تمرکز لیزی روی عزت نفس تا از این چرخه اشتباه در بیایی و نتیجه ملموس داشته باشی تا قوی تر و با ایمان بیشتر حرکت کنی
منم مثل شما و آقا ابراهیم عزیز تعهد میدم با صددرصد تمرکز رو عزت نفس و متعهد بودن به تمرینات و رها بودن و سرسپردگی ،مسیر تکاملی خودم رو طی کنم تا نتایج پایدار و از نتایج بدست اومده اهداف بزرگتری رو با این الگو تیک بزنم
سپاسگزارم از شما دست خدا برای امین 29شهریور 1402
اولین کامنتم تو سایت بود و میخوام با تعهد این رد پارو اینجا بزارم و از امین 29آذر بگم اگه با ایمان حرکت کنیم پاسخی که دریافت میکنیم اینه
سلام سعیده جان.تبریک منو پذیرا باشید پیشاپیش برای رسیدن به هدفت.مطمئنم با این تعهد وپشتکاری که داری حتما این نشتی انرژی رو میبندی ویه روزی تو سایت برای ماها اعلام میکنی.به امید حق.خداتوفیقت بده که اینقدر کامنتهای عالی می نویسید وما استفاده میکنیم.این فایل نشانه ی امروز من بود که خیلی بهش نیاز داشتم چون از وقتی توی این مسیر اومدم شکر خدا به سه تا از خواسته های اساسی که سالیان دنبالش بودم رسیدم در عرض سه سال.ودنبال گذاشتن یه هدف جدید بودم که پر قدرت تر ادامه بدم.که کامنت شما رو هم خوندم .واقعا باید این جمله استاد را که میگه فاصله بین شما با خواسته تون فقط با احساس خوب پر میشود را با طلا نوشت که خودم با گوشت وپوست واستخونم تجربش کردم فقط احساسم رو خوب نگه داشتم وخواسته هام بعد سالها یکی یکی اومدن.همکار عزیزم برات ارزوی سلامتی واحساس خوب دارم.
خداوند آسمان ها و زمین را هدفمند آفرید، همانا در این آفرینش، براى اهل ایمان نشانه ى قطعى است.
سوره عنکبوت 44
سلام سعیده خانم
این اولین کامنت من به دیدگاه شماست البته همه کامنت های زیبای شما را مطالعه میکنم.
نکتهای باعث شد تا بنویسم جسارت و ایمان شما که آشکارا هدف خودت اعلام کردی و اعلام کردی که ، پرونده دوره عشق و مودت را با موفقیت ببندی و به هدف خود برسی
من هم برات دعا میکنم از شهر مشهد مقدس که به هدفت برسی ،
و مطمئن باش وقتی به هدفت برسی چقدر در ایمان و انگیزه بچه های سایت تاثیر مثبت میذارین
سلام به برادر عزیزم آقا علیرضا،برادر شاه دوماد سایت
چقدر من خوشحال میشم و ذوق میکنم اعضای یک خانواده انقدر باهم هم فرکانس هستند و روی مدار هدایت الله،بال پرواز هم به سمت توحیدن…
خیلی خیلی از لطفتون ممنونم برادر عزیزم،از خداوند طلب هدایت و رحمت و کمک میکنم تا کمکم کنه توی این مسیر پایدار بمونم و سه ماه دیگه با دست پر کامنت بزارم.
سپاسگزارم که برام نوشتید،به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون.
اولین تأثیر هدف گذاری و تعهد به اون هدف احساس خوب در زندگی هست ، احساس خوب نسبت به خودت که داری تغییر ایجاد میکنی ، احساس خوب نسبت به تغییراتی که داره رخ میده و احساس خوب نسبت به زندگیت که در حال بهبوده.
همونطور که ما انسان ها تک بعدی نیستیم نتایج ماهم تک بعدی نیست ، در نتیجه فرقی نمیکنه حوضه ی هدف گذاری تو در رابطه با جسمته ، وضعیت مالیته ، روابطتته، در هر زمینه ای که هدفی تعیین کنی و گام برداری در اون مسیر تغیرات و بهبود رو نه فقط در آن زمینه که در تمام جوانب زندگیت خواهی دید.
و استاد برای من قبل از دیدن نتایج همین دیدن تعهد و تلاشم انگیزه میشه برای ادامه دادن و احساس اعتماد بنفس میده که رو جنبه های دیگه ی زندگیم هم آروم آروم کار کنم .
و واقعا دارم لذت میبرم ازین مسیر ، بلافاصله بلافاصله بعد از اولین قدمی که برای هدفمون بر می داریم هزاران هزار نجوای ناامید کننده محو میشن و به ما یک فضای روشن تر ذهنی داده میشه که حالا میتونه هدایت های جدیدی رو دریافت کنه.
سپاسگزار خداوند که من رو هدایت کرد به هدفم در زمان درست و شرایط مناسب با اون ایده
چه نشونه عالی و به موقعی واقعا به همچین چیزی الان نیاز داشتم چون کلی هدف دارم ک باید مثل همیشه به همشون برسم.
خیلی اهداف داشتم ک بهشون رسیدم یک سریاش یادمه و ی سریاش نه متاسفانه ولی میدونم ک تا اینجای زندگی ب هرچی ک میخواستم ب یه نحوی در ی زمانی رسیدم و خداروشکر میکنم.
از یچیز کوچیک شروع میکنم ک بهش رسیدم یادمه اون زمان ک چیزی از قوانین نمیدونستم ولی الان ک نگاه میکنم این قوانین ی نقش کوچیکی ناخواسته توی رسیدن به خواسته هام داشتن دوره یه مدت دلم یه ساعت مچی شیک میخواست اره ی ساعت استارت این خواستم اسفند ماه بود ک گفتم عید باید یه ساعت بخرم به بابام گفتم و قبول کرد عید شد و از اون ساعت مچی خبری نشد یادمه هرسری اصرار ک من ساعت میخوام یه چیز کوچیک میخوام فلان بهمان
خلاصه که فروردین هم گذشت ماه بعدشم گذشت اصن کلا فراموش شد دیگه تیرماه بود ک گفتم عه من یچی میخواستم چرا فراموش شد و ی رفتر داشتم توش خاطرات اتفاقات و گفت وگوهام با خدا رو مینوشتم رفتم سراغش و شروع کردم به نوشتن ک خدایا من از تو میخوام خودت برام بیار و این شد کار هرروزم ک خدا چی شد کو بابا ی ساعته کلی خواسته بزرگ داشتم بهش رسیدم همون سال دوستم ی ساعت خرید و یادمه ساعتشو گرفتم به دستم بستم از توی نت انواع اقسام ساعت انتخاب میکردم ک فلان مدلی باشه الان رفتم دفترم رو دیدم دقیقا 9روز بعدش بابام برام همون مدل ساعتی ک میخواستم بدون اینکه منو حتی با خودش ببره خرید و آورد و من توی دفترم نوشته بودم خدایا میدونم بابا ی وسیله بود و تو بودی که این ساعت رو بدستم رسوندی و جالب اینجاس ک من چیزی در مورد قوانین نمیدونستم و دوسال بعدش با این قوانین اشنا شدم و همون دوسال بعدش هم فقط میدونستم ی همچین قوانینی هس و باز هم زیاد جدیش نگرفته بودم و الان دارم میفهمم ک من با همین قوانین ب اون خواسته رسیدم 3ماه از بابام خواستم هیچ 9روز اونو از خدا درخواست کردم رسید به دستم.
یکی دیگه ازهدفم که هنوزم توی مسیرشم در مورد تحصیلم هس من سال آخر راهنمایی بودم ک متوجه شدم عاشق خون ،سلول، بوی سرم و بیمارستان و الکل وکلا هرچی ک به بدن مربوط میشه هستم حتی توی بچگی هم الکی انگشت دستمو زخم میکردم تا باند و بتادین بزنم.از همون موقع تصمیم گرفتم رشته تجربی رو انتخاب کنم و همین کار رو کردم اولش برام مهم نبود حالا تهش چی میشه فقط میخواستم توی رشته ای باشم ک از بدن خودم سر دربیارم سال اول دبیرستان یکم شرایط سخت شد درسا سنگین شد کتاب زیست ک کتاب اصلی رشته تجربیم بود هیچی ازش نمیفهمیدم دبیرش هم اونجور که باید تدریس میکرد نبود واقعا به سختی متوجه میشدم ولی چون خیلی دوست داشتم هرجوری بود میخوندمش ولی سال دوم و سوم دبیرستان کتاب زیستم راحت تر شد جوری ک هرجلسه داوطلب پرسش کلاسی بودم ولی هنوزم توی تست مشکل داشتم ولی دیگه تصمیم رو گرفته بودم ک باید تا تهش همینو ادامه بدم و علاقم ب شناخت بیشتر بدنم بیشتر شد و میخواستم دانشگاه هم توی همین راستا باشم و پیشرفت کنم ن چیز دیگه کلاس تست میرم ک به اجبار مدیر مدرسمون بود وگرنه خودم نمیرفتم سال سوم دبیرستان بودم ک با استاد از طریق داییم آشنا شدم مامانم همون موقع اومد توی این مسیر ولی من نه بااین حال از گوشه و کنار متوجه حرفای استاد میشدم ولی خب خودم عضو سایت نبودم یادمه بعد از کلی تلاش زیستم رو یبار توی آزمون هفتگی 68درصد زدم اینقدر ذوق کرده بودم و خوشحال ک میشه میتونم بااینکه هفته بعدش باز کمتر شد که دیگه کلا گفتم من اینا حالیم نیس تست زنی رو دوست ندارم ولی باید ب اون رشته ای ک میخوام برسم و مشاور مدرسمون بهم گفته بود چون ب زیست و بدن و کارهای تحقیقاتی علاقه داری پزشکی گزینه خوبیه و از اون موقع این شد ک پس فقط پزشکی ولی یادمه همیشه میگفتم دوست ندارم زیاد با بیمار سروکله بزنم باید ی پزشک متفاوت بشم دیگه من تلاشمو میکردم ولی خب نتایج آزمون هر هفتم دور از تلاشام بود جوری ک گفتم بابا این تست زدن هم استعداد میخواد ک من ندارم ولی خب با همین رتبه ب هدفم میرسم نمیشه ک نشه سال 99که اوج کرونا بود سال کنکور منم بود که هر هفته یه اطلاعیه میدادن ک کنکور حذفه ی ماه عقب افتاد دوبار میگفتن ن کلا میخوان حذف کنن و اینجوری هی دچار بلاتکلیفی میشدم مامانم ک عضو سایت بود میگف ببین هرچی بشه ب نفع تو میشه شک نکن وواقعا هم شد درسای آخر سال سوم حذف شد و کنکور از تیرماه افتاد مردادماه چقدر سر این استرس داشتم هی عقب جلوش میکردن دیگه ی زمانی بیخیال شدم گفتم درسمو میخونم هرچی میخواد بشه کنکورم دادم سخت بود خیلی هم سخت بود بعد کنکور نمیخواستم امیدم رو از دست بدم میگفتم هرچی بشه باز من ب هدفم میرسم و این مهمه یه هفته گذشته بود ک دوستم گفت ک یه رشته دیگه هم هس رشته ژنتیک که کلا تحقیقاتیه و خیلی خوبه ولی تازه توی ایران داره پیشرفت میکنه و درحال حاضر آینده خوبی توی ایران نداره مگر بری کشور دیگه و از اون روز این شد هدف جدید من ک این رشته همون چیزی هس ک من میخوام و تازه ایده مهاجرتم سرو کلش پیدا شد و گفتم پس باید فقط رشته ژنتیک بخونم و رفتم کلی ازش تحقیق کردم این سایت به اون سایت حتی کشورهایی ک پیشرفت بیشتری توی این زمینه داشتن و هرروز علاقمند تر میشدم به این رشته و فهمیدم بااین رشته حتی نیاز نیس بابیمار سروکله بزنی و کار من میشه خلق ایده و پیشگیری و نه درمان کلی خودم رو توی اون موقعیت ک رشته رو قبول شدم تصور میکردم ب مامانم میگفتم کارهایی ک قرار بود انجام بدم
خلاصه رتبه ها اومد زیاد تعریفی نداش و یادمه همون موقع کلا اینو فراموش کردم و گفتم من میرسم ب این رشته موقع انتخاب رشته چون خیلی علاقه داشتم مستقل باشم و فرهنگ شهر های دیگه رو تجربه کنم هرچی شهر خوش آب و هوا میدیدم ک رشته ژنتیک رو داره همون رو انتخاب میکردم و باز خودمو در حال تحصیل در یه شهر دیگه تصور میکردم عاشق برف بودم ک هرشهری ک زمستونای سرد و برفی داشت رو اولویت گذاشتم و تااینکه در نهایت رشته ژنتیک شهر اراک قبول شدم چقدر اون شب که نتایج رو دیدم خوشحال بودم ولی خب 2سال اول بخاطر کرونا کلاس ها مجازی شد و من همش در حال لحظه شماری برای رفتن بودم و باز نق میزدم چرا باید شانس من کلاسا مجازی بشه و بعدها فهمیدم اینم دلیلی داشته و باعث شد من از قبل دوستای هم اتاقیم رو پیدا کنم تا اونجا اذیت نشم سر اینکه هم اتاقیام مناسب نباشن و الان 2ترم دیگه دارم تا کارشناسیم تموم بشه با همون 5تا دوستای هم اتاقیم ک خیلی خیلی خوبن و یجورایی باهم دیگه کنار میایم
این بارز ترین هدفی بود که اینجوری بهش رسیدم و مطمئنم تواین رشته پیشرفت های بیشتری قراره داشته باشم. یادآوری این باز اون حس شادی و امید و انگیزه بهم تزریق شد
به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین
الان درست شش ماه مونده تا عید و من برای این شش ماه ،متعهد شدم که با تمرکز بالا و به صورت لیزری روی آگاهی های این سایت کار کنم تا قوانین رو بهتر درک کنم و بیشتر باهاشون زندگی کنم تا بتونم رشد در تمام جنبه های زندگیم رو شاهد باشم
_درس اول این فایل این بود که ،هدفت رو به افراد قابل اعتماد اعلام کن،
که من اینجا و دراین فضایی که انسان های شریف و هم فرکانسیم هستند اعلام کردم ،بار اولی که داشتم اعلام میکردم برام ترس داشت اما اینکارو کردم تا هروقت که خدای نکرده کمی انگیزم کم شد یاد اعلامم بیوفتم و باز پرشور به راهم ادامه بدم
_درس دوم:با ایده ی اولیه شروع کن اما بهش نچسب و به جریان هدایت اجازه بده تا راهنماییت کنه, خوب من ایدم این بود که صبح تاشب باتمرکز بالا محصولات و فایل های دانلودی و دیدگاه ها و ...رو بخونم و بنویسم و تو زندگیم بکار ببرم و باورهای محدود کننده رو شناسایی کنم و با باورهای قوی جایگزین کنم تا بهتر قوانین رو درک کنم اما حالا یک کاری بهم پیشنهاد شده که مدتها بود منتظرش بودم ، از یک طرف خیلی خوشحال شدم که بالاخره بهش رسیدم اما از طرفی چون میخواستم تمرکز صدمو بزارم رو این آگاهی ها ،کمی دو دل بودم برای قبول کردنش ،درنهایت تصمیم گرفتم مسیر رو باز بزارم چون یقین دارم جذب کردن خود همین کار ،بخاطر تعهدی بود که با خودم بستم برای بهبود در تمام جنبه های زندگیم …،پس دست خدارو باز گذاشتم و پذیرفتم که انعطاف بخرج بدم اما برای تمرکز گذاشتنم باز برنامه های جدید چیدم .
_درس سوم:وقتی ادامه میدی نتایج خیلی زود پدیدار میشن
همونطور که بالا توضیح دادم دقیقا نتایج خیلی زود از راه رسید ،شغل مورد علاقم بهم پیشنهاد شد ومن دیدم و تحسین کردم و ازش استقبال کردم ،اما از هدفم که تمرکز لیزری روی برنامه های این سایته کوتاه نمیام و به شدت اصرار دارم که تحت هر شرایطی دراین مسیر بمونم و به تعهدم پایبند هستم ،حتی شده ساعت خوابمو خوراکمو کم میکنم اما ازتایم دریافت آگاهی ها کم نمیکنم ،
_درس چهارم :آگاهی از الگو های سازنده
بله چون این مسیر مسیرِ آگاهیه و من هرروز اینجا ازخودم رد پا میذارم پس عملا این مسیر برام سیو میشه و همیشه میتونم ازش استفاده کنم برای جامه عمل پوشاندنِ خواسته های بعدی
_درس پنجم:تبدیل شدن این الگو به عادت رفتاری و شخصیت!!!
خیلی دوست داشتم این درس رو ،چون واقعا به اینجاش فکر نکرده بودم ،حالا که نگاه میکنم میبینم ،چقدر زیبا میشه اگه با روش قوانین زندگی کنم و این بشه لایف استالم، واااااااااااااای خیلی هیجان زدم براش ،زندگی به شیوه ی این آگاهی ها برای ابد برای همیشه ،واقعا من تعهد شش ماهه بسته بودم حالا میدونم میشه لایف استالش کرد چه خبری بهتر و بزرگتر ازاین …
وقتی من موجودی فرکانسی هستم ،پس چه چیزی بهتر از اینکه جوری زندگی کنم که همیشه درحال بالابردن مدار و فرکانسم باشم و این یعنی موفقیت در تمام جنبه های زندگی
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم بابت این یاد آوری و این درس زیبا
_درس ششم :به هدف رسیدن و الگو شدن برای دیگران
بله قبلا تو زندگی خودم اتفاق افتاد واین الگو رو تو زندگی خیلی ها دیدم که چه مثبت چه منفی ،در زندگی خیلی ها تأثیر گذار بودن ، وحالا من با رسیدن به خواستم میتونم الگویی باشم برای کسانی که، محدودیت ذهنیشون سدی شده برای امکان پذیر بودنه خواسته هاشون .
واماسوال فایل،چه الگوهایی در گذشته باعث دست یابی شما به اهدافتان شد
خوب الگویی که من شناسایی کردم ،اولش اشتیاق آتیشن بود،
هرررروقت من خیلی عطش داشتم برای رسیدن به هدفم اونو دنبال کردم و بهش رسیدم ،در طی مسیر انقد نتیجه ی نهایی میومد جلو چشمم که اصلا نمیتونستم کوتاه بیام ،کلا وسط راه رها کردن ،سبک من نیست ،بهم برمیخوره نیمه رهاش کنم ،احساس ضعیف بودن میکنم ، دلم میخواد وقتی شروع کردم دیگه صدمو بزارم روی هدفم ،چون میدونم بعد اون کلی رشد میکنم کلی اعتمادبنفسم بالامیره،حتی اگه نتیجه ی داخواهمو نگیرم ،که انصافا تاحالا نشده نگیرم
حتی دراون صورت هم کلی به تجربیاتم اضافه شده
الان با آموزش های این جلسه متوجه شدم که به مسیر پیشنهادیم نچسبم و دراین مورد انعطاف داشته باشم و اجازه بدم تا هدایت شم ،اینجوری قطعا راحت تر و بالذت بیشتری به نتیجه میرسم ،اما تمرکز لیزری بزارم رو هدفم و آنقدر جدی بگیرمش تا سبک زندگیم شه، واقعا تعهد غیر قابل مذاکره بستم که این هدفمم جامه عمل بپوشونم
همیشه دوست داشتم که به قوانین مسلط شم و به شیوه ی قوانین زندگی کنم و تمام عکس العمل هامو از فیلتر قوانین رد کنم چون یقین دارم بهترین نتایج رو ازاین طریق میگیرم
استاد عباسمنش عزیزم سپاسگزارم از شما که این آگاهی های زندگی ساز رو دراختیارمون قرارمیدین تا خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.
دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچههای سایت توحیدی عباسمنش 🟢
به نام خداوند مهربان و بخشنده که هر لحظه در حال هدایت ماست
مدتی بود که دچار حس بی انگیزگی بودم
انگاریه حس بلاتکلیفی با زندگیم پیدا کردم
یسری اتفاقات سلامتی واسم افتاد که مهر محکمی شد زیر اینکه من حال درونی خوبی ندارم و ناامیدم
امروز بعد از مدت ها از خداوند هدایت خواستم
راستش دلیل اینکه قبل از این نخواسته بودم این بود که به قول استاد نتایج یواش یواش بد میشه
منم اصلا حالیم نبود دارمبه چه سمتی میرم
تا اینکه امروز انقدر این فشار نا امیدی زیاد شد که گفتم خدایا من فهمیدم مشکل چیه من انگیزه ام رو از دست دادم و احتیاج دارم که انگیزه ام برگرده
و یادم رفته بود که قبل از این چه چیزایی به من انگیزه میدادن و به محض اینکه از خدا هدایت خواستم
پاشدم رفتم یه دوش آب سرد گرفتم اومدم نشانه امروزم رو زدم و این فایل بی نظیر که قبلا هم بارها و بارها گوشش کرده بودم برای من اومد
من طوری به این نشانه ها اعتقاد دارم که انگار مستقیم ترین کلام خداست که از زبان استاد داره به من میگه حتی اگه اون فایل رو هزار بار گوش کرده باشم وقتی به عنوان نشانه میاد یه شکل دیگه است برام چون میبینم که قرآن چقدررررررررررر به نشانه ها تاکید داره و چقدر بارها میگه کافران کسانی هستند که نشانه هارو ندیدن و واقعا هربار من نشانه هارو نادیده گرفتم بلا سرم اومده چون خدا از طریق نشانه هدایت میکنه نمیاد خودش دستتو بگیره ببرتت اینور اونور که
هدایت یعنی دنبال کردن این نشانه ها
و خب واقعا این سایت الهیه که انقدر به اصل چسبیده و این اصل زیبای قرآن رو به این صورت رو این پلتفورم اجرا کرده
این ها همه یاد آوری هایی بود به خودم و در ادامه
در مورد این فایل بگم که
چقدر انگیزه ایجاد میکنه تو وجودم
چقدر لذت رسیدن به هدف رو در وجودم بیدار میکنه
و چقدر این فایل داره نتایج خودش رو فریاد میزنه
داستان هدایت استاد به شیوه قانون سلامتی برای من الهام بخش ترین داستانه مخصوصا زمانی که فایل های قدیمی استاد رو میبینم
اینکه استاد هربار واسه هدف سالانه انرژی جسمانی بالا رو گذاشتن اما زمانی بهش رسیدن که ترمز هایی مثل این ژنتیک ماست یا طبیعیه رو برداشتن
زمانی بهش رسیدن که دیگه تحمل اون وضعیت رو نداشتن و با تمام وجود میخواستن زندگی رو شاداب تر تجربه کنن
پس این نشون میده داستان تحمل نکردن ، تسلیم بودن و برداشتن ترمز ها ادم رو مستقیم میبره به سمت هدف
چقدر خوشحالم که با هدایت خدا دوباره انگیزه هام داره بیدار میشه
و فردا از اول این فایل رو گوش میکنم نکته به نکته اش رو مینویسم
خداروشکر به خاطر این فایل فوق العاده که به سمتش هدایت شدم :)))))))
ای انکه به من قدرت دادی به بزرگترین جایگاه هستی برسم
من در این شرایط کنونیم
تقریبا این باور در من تثبیت شده که من خالق بی جون و چرای زندگیم تا این لحظه هستم
حتی مشکلی که مادر زادی برام پیش اومده
حتی مسائلی که وقتی خیلی بچه بودم به دست خدم برای خدم درست کردم
الان که نگاه میکنم من ادمیم که خیلی دنبال خالص شدنم
و این توی روابط با ادم ها هم هست
میخام خالصانه دیالوگ محور احساس محور رابطم رو شکل بدم
نه صرفا بخاطر زیبایی
اگرمن ادم خیلی زیبایی بودم یا ادم خیلی پولداری بودم یا پدری داشتم که خیلی بهم کمک میکرد یا کارهایی در گذشته میکردم که الان انقدر بخاطرش با خدم نجنگم
الان این انگیزه و این ارتباط با منبع رو نداشتم
من میخاستم خالص بشم و این خواسته من این باور من نیاز به فشار داشت
فشاری که از بدو تولدم برای بود و خدم به دست خدم شدید ترش کردم
انگار که خدم رو کشوندم تا این لحظه به این نقطه برسم و حالا اینجام
از خدا هدایت میخام این شیشه تحت فشار رو نشکنه و الماسشو بکشه بیرون
میخاستم الماس نابی بشم تاالان که فشار هایی رو تحمل کردم بخاطر خاسته ام بوده
و حالا که هشیار تر از همیشه ام
حالا که مفهوم قانون باور رو فهمیده ام
فقط طوطی وار چندتا جمله مثبت رو تکرار نمیکنم
میدونم که باور وقتی ساخته شده که ناخوداگاه اونجوری فکر کنیم
باور وقتی ساخته شده که تو شرایط سخت بازم ذهنمون قانع باشه ینی اون منو قانع کنه که این طرز فکر درسته
مثلا اگه من باور داشته باشم وقتی من افکار صحیحی داشته باشم هیچ اتفاق بدی برام نمیفته
وقتی به ظاهر شرایط بد میشه تا میخام حالم بد کنم ذهنم بهم میگه بابا این قانونه
تو که در مسیر صحیح بودی پس این اتفاق صددرصد تهش خوبیه و خیره برات
حالت چرا داری بد میکنی وقتی یه اتفاق خوبی در حال رخ دادنه
مثل یه گردو که باید بشکنی تا به مغزش برسی
مثل یه تیکه گوشت تا باید بپزیش تا به طعمش برسی
مثل یه زمستون که باید بیاد و درختا قدرت بگیرن که بهار رشد کنن
مثل هرچیزی که به زمان احتیاج داره
اروم باش بنده من
من باتوام
هرلحظه باتوام
تو در مسیر خوبی هستی که شرایط داری که این کامنت بنویسی یا بخونیش
تو در مسیری هستی که من تاییدش میکنم
داری خدتو ارتقا میدی
تو این مسیر داری باقدرت های وجودت میجنگی
ایندفه میجنگی که صلح برقرار کنی
یا باید خوب شن یا باید برن
نمیتونن بد بمونن
چون تو قلبت رو اصل قرار دادی
رها کردی خدتو در وجود من
به سمت برمیگردی
تو اَوّابی و من تَوّاب
بخاطر اشتباهات در احساس منفی نمون بهترین کار اینه ازشون انگیزه بگیری تا ترمزارو پیداکنی
شیطان رسوخ کرده بجاهایی از ذهنت وداره از اونجا دستور میفرسته
تو نمیتونی بهش گوش ندی
و وقتی میخای روشنش کنی باید نزدیکش بشی
ولی نترس با ترسات روبرو شو اونا نقاط تاریکن
چرا ترس وقتی میدونی تهش خوب میشه
چون تو داری کاری رو انجام میدی که بخاطرش خلق شدی
این دنیا یه دنیای واسطه اس که تو فقط باید شیطان رو شکست بدی و تسلط کامل به ذهنت داشته باشی
با کمک قلبت به من وصل شو و من روح توام که با توحرف میزنه و ناظره و همه چیز دانه و هادیه و انذار میکنه و پاداش میده
تو در مسیر صحیح باش و بیشتر اوقات شبانه روزتو توش بمون
نگاه نکن روزا میرن
واسه من هیچ وقتی دیر نیست
حتی اگه دقیقه نود 5 تا عقبی نگران نباش
به مرحله اش رسیده باشی 5 تا رو میزنی تو وقت اضافه شیشمی رو هم میزنی و برنده میشی
به مرحله اش نرسیده باشی بازم حالت خوب باشه چون احتمالا یکی دومرحله بعد میرسی که الان تو مسابقشی
حرفای من همیشه سادس فرزندم
اینارو خدا گفت منم نوشتم
خدا همینجاس
من حسش کردم
چقدر قلب من داره گواهی میده
احساس میکنم قلب من باز میشه خدا میاد و وجود من رو فرامیگیره
به ترسام به نقاط تاریک ذهنم به عادت هایی که نمیدونستم چیه فقط انجامش میدادم فکر میکنم
به افکاری که میشنوم و مدام داره تکرار میشه گوش میدم
بعضیاشون خیلی باهام غریبه ان ولی خیلی قوین
مثل اینکه اگه میخای پول بسازی باید کم خرج کنی و خرجاتو به صفر میل بدی که پولت جمع بشه
پول از یه مقداری بیشتر نمیشه پس باید خرجاتو کم کنی که پس اندازت بتونی بیشتر کنی
پول اگه میخادجمع بشه باید حبس بشه پولتو بریز توی کارتی و اون کارت رو بده دست یکی که از دسترست دور باشه
انگار که تو زندان کردیش و قفل زدی بهش وگرنه پول از تو فرار میکنه
پول زیادش خوب نیست چون تو رو میبره تو فاز بچه پولداری و تو اونجا تنهایی نه خانوادت باهات میان نه دوستات افراد پولدار هم نفر جدید تو جمعاشون راه نمیدن چون غرور دارن و خیلی سرد برخورد میکنن
پول باید در حد همین بخور و نمیر و هرچند سال بزور یه وسیله ای رو نو کردن باشه بیشتر باشه فساد درست میشه
مثل اینکه تو یه دیگ غذا واسه نهارت سفارش بدی مگه چقدر میتونی بخوری؟؟؟
بابا پول مثل اشغاله باهاش دوست بشی تورو هم اشغال میکنه
پول تورو یکی میسازه که نمیشناسیش مجبوری بقیه عمرت رو یه پولدار حوصله سر باشی که هیچ رفیقی از این رفیقای الانش نداره
یا فقر و دوستات انتخاب کن یا ثروت تنهایی
پول غروری میده که خونوادت فراموش میکنی و اوناهم نمیتونن جلوی ظلم تو حرفی بزنن چون پول بهت قدرت میده و ذات پول انقدر قدرتمنده که هر اعتراضی رو تو نطفه خفه میکنه تا خونوادت یا عشقت یا رفیقت میاد از احساس حرف بزنه تو پول میکوبی تو دهنش
تا میاد از خاطرات گذشته حرف بزنه تو با پولت دور میشی تمام شخصیتت میشه پول و پول که ازت بگیرن یه بی عرضه میشی که شلوارشو نمیتونه بکشه بالا
پول انقدر غرقت میکنه که هرچقدرم بخای وقت نمیکنی به خدا وصل شی
باز خدایا شکرت بخاطر فقط اگه من به تو وصل میشم بخاطر فقرمه اگه بی نهایت پول داشته باشم معلوم نیست دیگه بتونم باهات ارتباط بگیرم یانه
یا خدا اینا کجای ذهن من بوده
به همه اینا یقیین صددرصد دارم
چقدر ترمزه اینا
باز من میگم چرا تا دوقرون بدست میارم خرج میشه
پول انگار از تو حسابم مثل سرسره سر میخوره میره ته چاه
بابا این باورها نمیذارن تو از این حد بیشتر بالا بری
خدایا اینا چی بود از ذهن من زد بیرون
اندازه چند ماه ترمز پیدا کردم که برم باورهای مثبتش رو پیدا کنم و بسازم
خدایاشکرت بخاطر دنیای مهربونت بخاطر قوانین واضح و عادل و حکیمانت
خدایا کمکم کن تو مسیر ستاره قطبی تو مسیر هدایتت تو مسیر دیدن زیبایی های روزم بمونم
میخام زیبایی های اطرافم رو ببینم نعمت هام ببینم
میخام زیباتر رو نیکوتر رو ببینم
اینهمه سال ذهنم جنگید و من تو تیم حریف بازی میکردم میخام دیگه براخدم بازی کنم
میخام خدم رو بدنم رو دوست داشته باشم نمیخام فقط تیم شیطان رو قوی تر کنم میخام شجاعت پیدا کنم روبروش وایستم
میخام زیر و زبر کنم
این شجاعت رو خدای من به من داده
از احد و ناسی نمیترسم
وقتی از خدم نمیترسم بقیه که پشیزی حساب نمیشن
خدایا ازت میخام حساب ببرم هنوز در وجودم جنگ هایی هست نقاط مختلف وجودم میخام صلحشون بدم
بااسلحه قدرتمند تمرکز بر نکات مثبت شروع کردم
خدایا تو بهم نیرو برسون
تمرکز بر نکات مثبت باعث میشه بیام تو تیم خدم بازی کنم حالا مرحله بعد باید کارایی که خدم نمیدونم چرا انجام میدم و کارایی که با اینکه باید انجام بدم اما انجام نمیدم رو بفهمم و مثل الان ترمز ها رو بفهمم و باورهای قدرتمندشو بسازم تا اون نقطه رو سفید کنم
روزی رو میبینم که تو ذهنم میرم و هرنقطه رو نگاه میکنم سفیده میتونم تمام سرزمین وجودم رو ببینم
از تاریکی و کوهستان هایی که سربیرون کرده برسم به روشنایی و کویر
اونوقت مثل استاد که میگه من تشنمه تشنه بشم برای این اگاهی ها
نه مثل منی که ی تمرین انجام میدم سیر میشم
چون غروردارم به درگاه خدا چون خدم نمیشناسم
هرچقدر بیشتر خدت بشناسی و ذهنت کنترل کنی بیشتر پیشروی میکنی
مثلا وقتی که توی مسئله عصبانی میشی یا نگران میشی وقتی شدتش زیاده تو رفتی تو دل تاریکیهای ذهنت واسه همونه نمیدونی داری چیکار میکنی اونجا تاریکه و تو داری به در و دیوار بزنی اما نمیتونی راه ها رو پیداکنی میزنی میشکنی یا به خدت اسیب میرسونی
اگه اونموقع ذهنت کنترل کنی مردونگی کردی ینی رفتی تو دل دشمن و شروع میکنی به شمشیر زدن و نقطه به نقطه روشن میکنی ذهنت رو و اونوقته که باخدت میگی بابا این مسئله به این سادگی که من اینقدر ازش بزرگتر بودم چطور اینهمه سال منو اذیت میکرد
اونوقت هی روز به روز ورودی میرسونی بهش
مهربون میشی وقتی میفهمی عصبانیت وقتیه که تو ضعیفی و بجای اینکه بگردی دنبال راه حل میخای ضعفاتو پنهون کنی
سخاوتمند میشی وقتی میفهمی بابا گنجینه اسمان ها و زمین دست اونه تو یه مقدارش به دستت اومده اتفاقا بده بره که پاک کنی خدتو نه بخاطر اینکه پول بی ارزشه اتفاقا چون انقدر باارزشه شاید جزو بالاترین ارزش های یک انسان باشه بده بره تا ذهنت نگرانیاشو بروز بده و تو رو ببره تو نقاط تاریک و تو با کنترل کردنش با این باورها که بابا من که میبخشم گم نمیشه مثل هرس کردن درخته میبری که بزرگ تر بشه و اینکه پول به ابزار فوق العادس برای اینکه من خدم رو بتونم پاک کنم من از خدامه که ببخشم و اینکه بخشیدن منو رشدمیده و اینکه وقتی میدی نمیذاری حرس و طمع قدرت بگیرن تو ذهنت بابا بقیه پولا فقط خرج میشن اما بخشش جمع میشه
خدا هرچی داشته رو به تو بخشیده تو راضی نمیشی به پول رو ببخشی و اینکه پول دوست خوب منه من باهشیاری میبخشم تا ازش از قدرتش یه استفاده خیلی خوب کرده باشم یااینکه پول تودنیایی که همه همه کار میکنن بزور بگیرنش نظرش رو کسی جلب میکنه که بفهمتش حتی اگه تمام مردم دنیا بفهمن پول چجوری جمع میشه و تبدیل به ثروت میشه باز یک هزارم ثروت واقعی دنیا خرج نمیشه
خدایاشکرت بخاطر این اگاهی ها
عاشق خدت و بدنت و سلامتیت میشی وقتی میفهمه همسفرت از ابتدا تا انتها همین بدنه باید ازش خوب نگه داری کنی این بدنو قرار چندین سال حملش کنی اگه الان فرسودش کنی بعدا اذیت میشی
پس دیگه حیفش نمیکنی باهاش ارتباط میگیری
من دوره قانون سلامتی رو ندارم اما حس میکنم اگاهی هاش چجوریه
همین هم باعث شده از روزی که دوره قانون سلامتی اومده و من فقط مقدمه هاشو دیدم نزدیک 5 کیلو وزن اوردم و کمتر از 3 4 کیلو با وزن رویاییم فاصله دارم
فقط بخاطر اینکه دارم بدنم رو میفهمم
خدایاشکرت چه کامنتی شد
حالا میفهم اولش که میخاستم بیام کامنت بنویسم میخاستم تنبلی کنم اما یه چیزی درونم گفت باید اینکار بکنی چون هدایت خاستی و این جزو هدایتته
حالا به اندازه ماه ها میتونم باورسازی کنم چون خدم بهتر از چند ساعت قبل میشناسم
اردیبهشت سال 1401 رفته بودم شما با خانواده و چند تا از دوستای خانوادگیمون یه روز که رفته بودیم جنگل و تالاب کلی عکس گرفتیم،بعد سریع عکس ها رو چک میکردیم ببینیم خوب شده یا نه داخل یکی از عکس های دست جمعی که همزمان همه با هم پریدیم بالا تا یه تصویر آهسته اسلوموشن بگیریم .
عکس که گرفتیم و داشتیم چک میکردیم بدن من آنقدر زشت و شل و ول بالا پایین شد، مخصوصا حالات سینه ام آنقدر زننده به نظر اومد که من خیلی بهم بر خورد و به شدت شدم سوژه خنده دوستان، خیلی حالم بد شد و چند ساعتی قشنگ مورد تمسخر قرار گرفتم البته از نظر دوستان اونا شوخی میکردن، همین اتفاق شد یه انگیزه بزرگ که من یه فکری بکنم و خودم تغییر بدم و بدن خودم درست کنم.
از مسافرت که برگشتیم تو ذهنم بود که برم باشگاه و وزن کم کنم.
میخواستم برم باشگاه و پی پایه بودم که همین هم داستان داشت.
من 86 کیلو وزنم بود که به خودم قول دادم باید وزنم به 74 یا کمتر برسه، تنها چیزی که یهو به ذهنم رسید این بود که از همین لحظه هیچ چیز شیرینی نخورم به همین تعهد خودم عمل کردم و نزدیک به 35 روز که رعایت کردم به سرعت 12 کیلو وزن کم کردم که قشنگ هرکس میدید متوجه لاغر شدنم می شد.
تا این که یکی از دوستانم از بندر عباس اومد شهر ما و من دید گفت خوب وزن کم کردی، چیکار کردی؟
گفتم آره حقیقتن فقط خوراکی های شیرین کنار گذاشتم، ایشون من تحسین کرد و تشویق.
خود ایشون هم ظاهراً از قبل از عید سال 1401 به خاطر آسیب دیدن پا که من میدونستم و اذیت شدن به خاطر وزن بالا تصمیم به کم کردن وزن خودش کرده بود و به من اصلا راجب استاد عباس منش صحبتی نکرده بود و من نمیدونستم از برنامه های ایشون دارن استفاده میکنن، که همین آقا مجتبی از وزن 110 یا 115 کیلو به وزن 85 رسیده بود اونم در زمان تقریبا بین 3 تا 4 ماه، که حتی خود ایشون میگفتن که در هفته 3کیلو وزن کم میکردن بعضی از هفته ها که برای من خیلی جالب بود،که من وقتی دیدمش و همه اطرافیان کاملا جا خوردیم و تعجبی بود واقعا.
از این داستان بود که من کم کم داشتم بی خبر در مسیر درست زندگی و آشنایی با استاد عزیز قرار میگرفتم .
چند روزی که با مجتبی بودیم و هر جا میرفتیم داخل ماشین فایل های صوتی استاد گوش میدادیم و من کماکان چندان جدی گوش نمیدادم و فقط یه حرفایی من بیشتر شنوده میکرد تا مجتبی از زندگی استاد برای من داشت صحبت میکرد و از قرآن گفت و داستان لحظه ای که استاد داخل کشتی میخواسته کتاب قرآن رو پرت کنه داخل دریا و یک لحظه تصمیم گرفته از این کتاب بخونه ….
آقا این داستان خیلی برای من قشنگ به نظر اومد و تمام ذهنیت من که نصبت به قرآن و دین از قبل چیز دیگری بود انگار یک لحظه شکست و من تحت تاثیر قرار داد به طور عجیب و با اشتیاق زیادی از گوش دادن به فایل ایشون اون لحظه داخل ماشین خوشم اومد و مجتبی که گوش میدادم من که به اجبار شنونده بودم و لذتی نمی بردم برام داشت لذت بخش می شد و بهتر گوش میدادم.
من همون چند روز شنوده صحبت های استاد بودم و وقتی مجتبی رفت دیگه اصلا گوش نمیدادم و اصلا از مجتبی که حتی چند بار اسم استاد رو بهم گفت و چند بارم خودم هی پرسیدم راستی اسمش کی بود هیچ سوالی نکردم که ببینم کجا اصلا باید برم که صحبت های ایشون بستم.!
اون چند روز راجب وزن کردن مجتبی خیلی چیزای جالبی بهم گفت ، از سیستم بدن انسان و سازگار بودنش با چه چیزای میگفت و من هم هی سوال میکردم، اون از خوردن پروتیین میگفت من میگفتم مگه میشه ، برام خیلی جالب بود.
منم دست و پا شکسته که به چیزای رو پرسیده بودم اومدم علاوه بر کنار گذاشتن مواد خوراکی شیرین تغذیه خودم تغییر دادم که به قولی اسمش هم رژیم نبود و سازگاری بدن انسان به غذای درست بود.
کم کم که پیش رفتم خیلی حس و حالم و بدنم خوب میشد و شب ها راحت میخوابیدم، شکمم رفته بود داخل و سر و سینه ام داشت به بالا کشیده می شد، خیلی از نخوردن خیلی چیزا حالم روز به روز بهتر می شد.
خلاصه من وزن خودم تا 72 آوردم و در همون وزن نگه داشتم و حال خوبی داشتم تا الان.
هنوز من اصلا سمت استاد نرفتم تا عید امسال (1402) من رفتم بندر عباس و طی روزهای که با مجتبی بودیم باز هم حرف های جالب ایشون داشت بیشتر من به یه سمت خوب می برد و لذت بخش تر می شد خیلی صحبت کردیم.
ب
چند روز که گذشت تازه بعد از یکسال حرف استاد و داشتن سایت و فایل رایگان ایشون پیش اومد و انگار قرار بود من بعد از یکسال و با حس خوب وزن کم کردن و بدن خوب داشتن باید در مسیر باور درست و فرکانس خوب قرار بگیرم و بعد از یکسال تازه بپرسم که از این آدمی که میگی کجا باید برم و حرف هایش گوش کنم.
خلاصه الان چند وقتی هست که عضو خانواده استاد عباس منش شدم و به جد دنبال کننده ایشون و این حال خوب خودم هستم.
خدارو هر روز شکر میگم که من رو در این مسیر قرار داد و سپاسگزار استاد عباس منش عزیز و دوست خوبم مجتبی هستم.
سلام به استاد عزیز و تمام اعضای این خانواده ی صمیمی
حرف هایی که میزنید بعد از این دو سال و خورده ای که با شما همراه هستم کامل با پوست و استخوانم درک کردم و تک تکشو تجربه کردم
.
1. یک زندکی ای که هر روز رو به بالاست و به قول شما سینوسی نیست نتیجه ی داشتن هدف و تعهد رسیدن به هدفه. چون به نظر من نداشتن هدف و انگیزه ی کافی برای حرکت کردن باعث میشه که ما تا یک نتیجه ی کوچیک میگیریم مسیرمون رو رها کنیم و بی انگیزه بشیم برای حرکت و این سم هست برای ما. بی هدفی بدترین چیزه . حرکت نکردن رو به بالا و پیشرفت نکردن بدترین چیزه چون جهان شما رو توی یک نقطه ی خاص ثابت نگه نمیداره یا رشد میکنید یا سقوط.
توی قرآن هم گفته دقیقش رو یادم نیست ولی با این مضمون وقتی یک مهم رو به نتیجه رسوندی و ازش ازاد شدی به مهم دیگر بپرداز. این یعنی اینکه همیشه باید هدف داشته باشیم و همیشه باید برای رسیدن به اهدافمون حرکت کنیم.
.
2. مسیری که مارو به موفقیت رسونده دوباره هم مارو به موفقیت های بزرگتری میرسونه یعنی اگه ما از این قانون استفاده کردیم و درامد خودمونو افزایش دادیم مثلا دو برابر کردیم پس دوباره هم میتونیم از قانون استفاده کنیم و این درامد حالامون هم دو برابر کنیم.
دوستان من فهمیدم ثروتمند شدن در این جهان وظیفه ی منه. این جهان به تک تک ما نیاز داره تا باور کنیم و ثروتمند بشیم چون ثروتمند شدن ما باعث فراوانی بیشتر میشه باعث گسترش اسن جهان میشه باعث خلق و ایجاد ثروت بیشتر و بیشتر میشه باعث میشه تبدیل به الگو شیم تا بقیه هم باور کنن که میتونن باعث میشه موقعیت و فرصت ها و ایده ها بیشتری برای بقیه ایجاد کنیم با هر هزارتومن پولی که به هر طریقی خرج میکنیم به کسب و کارهای بسیار زیادی کمک میکنیم و دست خداوند میشیم برای رسوندن روزی به دیگران.
من مشاور املاک هستم قبلا به شدت با بقیه رقابت میکردم و چشمم دنبال این بود کی چقدر قرارداد مینویسه که من از همه بهتر باشم. اما چشمام باز شد به لطف خداوند و هدایت هاش. فهمیدم هرکسی که قرارداد میبنده اول از همه قابل تحسینه دوم اینکه به نفع منه چون این ثروتی که به جریان میندازه باعث ایجاد مشتری های جدید برای همه میشه چون اکثرا کسایی که خونه میفروشن یا پول میزارن روش یه خونه ی بزرگتر میخرن یا یه مبلغی ازش کم میکنن باز هم خونه میخرن. یا اگه سازنده باشن میرن زمین میخرن یا برای ساخت خونه های بیشتر خرحش میکنن و این یک زنجیرست که با هر معامله بزرگتر و بزرگتر و فراوان تر میشه.
این باعث شد که من باور کنم که امکان نداره مشتری کم بشه حداقل توی این شغل چون این یه زنجیرست و این پول توی این کار کمتر و بیشتر دوباره به جریان میوفته امکان نداره کم بشه هیچ هروز بیشتر و بیشتر هم میشه !
.
3 . ما وقتی هدف تعیین کنیم و برای رسیدن به اون هدف تسلیم خداوند باشیم خداوند مارو قدم به قدم هدایت میکنه
من یه مثال میزنم. منی که هر ماه دیگه توی بدترین شرایط روحی و ذهنیم حداقل یه قرارداد فروش داشتم 2 ماه بود قرارداد ننوشته بودم. خب شکل بازار تغییر کرده بود و من این رو درک نمیکردم چون مسیر خودمو میخواستم برم و نمیزاشتم که هدایت بشم اگهی میزاشتم هرکی زنگ میزد اگه پولش نقد بود بازدید میدادم اگه نقد نبود اصلا جوابشم دیگه نمیدادم . و تقریبا به جایی رسیدم که برای اپلین بار حتی یک مشتری درحال پیکیری هم نداشتم و لیست مشتریام خالی بود.
تا اینکه قانون افرینش رو شروع کردم و گشتم دنبال مشکل. میدونستم این مشکل یه جایی درون منه نه بیرون من.
بجز باورهای محدود کننده ای که داشتم و پیداشون کردم و شروع کردم کار کردن روی اون ها من متوجه شدم که به اسم فقط از خداوند هدایت میخوام اما انقدر مقاومت دارم که اجازه به دریافت هدایت هاش نمیدم. اجازه نمیدم که به مسیر درست هدایت شم و چسبیدم به یک روشی که توی شکل دیگه ای از بازار بهش هدایت شدم و نتیجه داده و حالا که شکل بازار تغییر کرده من تسلیم نیستم تا خداوند به من بگه چیکار کنم و تکیه کردم به یک روش خاص..
من ذهنم رو خالی کردم تمام اگهی هامو پاک کردم و از خداوند هدایت خواستم که بهم مسیرو نشون بده.
چند روز گذشت و مدیر دفترمون صدام کرد توی اتاقش . اولش گفت شما از نیروهای اصلی دفتر هستی و الان دو ماهه کاری نکردی و من انتظار نداشتم و شروع کرد کلی حرف زد باهام. گفت شکل بازار عوض شده باید خلاق باشی اینکه 4 تا فایل انتخاب کنی و اگهی کنی فایده نداره ، چند تا مشارکت تا حالا نوشتی چند تا تهاتر داشتی چند تا ویلایی فروختی اینا همه عیار مشاور رو مشخص میکنه . اسنکه بشینی توی یک ماه 5 تا فروش ببندی هنر نیست و هنرت الان مشخص میشه و ..
هرچند تمام این حرف هارو با دلسوزی و برای کمک کردن به من زد. ولی من واقعا بهم برخورده بود و ناراحت بودم. اومدم بیرون و رفتم دم دفتر قدم زدم و یکم فکر کردم دیدم این همون هدایت خداوند بود برای من. که داره بهم میگه بابا خودتو رها کن بزار من هدایتت کنم چجوری معامله ببندی. تو معامله میخوای پول میخوای؟ بسپار به من دیگه به چجوریش کار نداشته باش. و با احساس خوب برگشتم توی دفتر. به خودم که اومدم دیدم بحث تهاتری که مدیرمون گفت بین هزاران جمله ی دیگه توی ذهنم پررنگه و هی داره تکرار میشه . گفتم خب این یه نشونست چجوری این کارو انجام بدم و روی چه فایل هایی کار کنم از خدا خواستم که هدایتم کنه. به خداوندی خودش حتی یادم نیست چجوری به ذهنم خطور کرد با اینکه این جریان مال 7 ، 8 روز پیشه. فرداش گشتم فایل هایی که گیر پول بودن و یه بخش کمی پول میخواستن مابقیه ی پول رو تهاتر میکردن پیدا کردم و اگهی کردم.
گوشی من از اون روز از شرایطی که 3 روزی یه بار زنگ میخورد امکان نداشت ربع ساعت یه بار زنگ نخوره و مشتری های مختلف نیان.
و الان که دارم صحبت میکنم هم به یکی از ارزوهام رسیدم که دوتا جلسه توی یک روز داشته باشم هم 3 تا کار تقریبا دیگه اماده ی جلسه دارم که یکی از اون ها 3 تا قرار داد توی دل همه ، یکیشون دوتا قرارداد توی دل همه ، و یکیشون هم یه فروش نقدی هست.
همچنان دارم با جدیت روی خودم کار میکنم و سپاسگذار خداوندی هستم که این جهان رو برای من افرید و قوانین ثابتی خلق کرد که در هر حالتی قابل اتکا هستن . قوانینی که همه به درون من برمیگردن و هیچ چیزی از بیرون کنترلی روی زندگی من نداره. در واقع چیزی که داره نتایج من رقم میزنه همه توی مشت من و در اختیار من هستن.
استاد از شما هم سپاسگزارم بابت اموزش قوانین به این سادگی. برای این سایت فوق العاده که هیچ چیز کم نداره . برای فایل های رایگان ، برای بخش نتایج دوستان که انقدر بینظیره برای سریال زندگی در بهشت ، برای صداقتتون که باعث این ایمان و تعهد من شده. سپاسگزارم که یک روزی تصمیم به موفقیت گرفتید و تعهد دادید و عمل کردید و موفقیت شما باعث موفقیت میلیون ها میلیون ادم شد. سپاسگزارممم سپاسگزارمممم…
من دیروز کامل وقت گذاشتم و نتایج اقای رضا عطار روشن رو دیدم و گریه میکردم از خوشحالی تز یاداوری گذشته ی خودم و خوب یه احساس نزدیکی بیشتر هم کردم چون من هم دزفولی هستم بزرگ شده ی اهوازم اما دزفولیم و الان اصفهان ساکن هستم.
اینجا توی این کامنت و به شاهدی این خانواده ی بزرگ میگم یک روزی در اینده ی نزدیک من موسس بزرگترین املاک اصفهان میشم و اون رو در کل ایران گسترش میدم. من سرکار خانم آتنا رضائی پور، 23 ساله ، در تاریخ نهم مرداد 1402 متعهد میشم که به جایگاهی که حق الهی منه برسم به جایگاهی که خداوند ایده ی اون رو به من داد و لایق اون هستم. تعهد میدم که برسم…
به نام خدا
2 مهر 1402
از خدا یاری میخوام ک بتونم بنویسم
من دقیقا از دیشب تصمیممو گرفتم ک باید شرایطم رو بهبود بدم .
الان چند سالی هست ک با استاد اشنا هستم و نتایج کوچیک و بزرگی گرفتم ولی هیچ وقت متعهد نموندم و این منو اذیت میکنه ..
همین باعث شده تا نتایجم پایدار نباشه و ب چیزایی ک میخام ب طور کامل نرسیدم.
چند شب پیش داشتم با خودم حرف میزدم
گفتم اخه تا کی؟
من این شرایط مالی رو نمیپسندم
من باید تغییری ایجاد کنم
تا کی بخام اینطوری زندگی کنم؟
این زندگی، اونی نیست ک لیاقت من باشه..
من ک افریده خاص خداهستم
و خدا بعد از خلق من ب خودش افرین گفته:
فتبارک الله احسن الخالقین
خدایی ک جهانش رو مسخر من کرده
پس من دارم چیکار میکنم ک دریافتش نمیکنم
ب خودم گفتم
باید قول بدی بنده خوب تری باشی
خدایی ک همیشه اغوشش ب روی تو بازه
و تو رو برای خودش افریده
پس باید خودتو بهش نزدیکتر کنی
در حال حاضر ی هدف مهم دارم و اون
بهبود شرایط مالیه
باید درامدم بیشتر شه
اگه میخام ب خدا نزدیک تر بشم
اگه میخام ارامش داشته باشم
بااااااید رو این قضیه کار کنم و یکبار برای همیشه پرونده این مسئله رو ببندم ..
من ازادی مالی میخام و هدفم رو مشخص کردم .
اینجا هم تعهد میدم
ک تا 6 ماه اینده بااااید ی تحولی در وضعیت مالیم بدم و از هیچ تلاشی فروگذار نکنم
و هر روز این مسیرو ادامه بدم تا نتایج خودشو نشون بده ..
دست های خدا رو باز میزارم
و هر ایده ای ک بده انجام میدم
نمیدونم از طریق شغل خودمه یا از طریق هنری ک دارم و یا اصلا ی چیز دیگه ..
فقط از خدا میخام ک هدایتم کنه و قلبم رو برای دریافت نشونه ها باز بزاره
ب خودت توکل میکنم الله مهربان و از تو درخواست میکنم ک یاری گر من باشی در این مسیر ..
و ناامید نمیشم چون خودت گفتی
لا تقنطوا من رحمه الله
.
برنامه های روزانمو از دیشب مشخص کردم و
امروز ب عنوان اولین قدم ، ب این فایل هدایت شدم و تصمیم گرفتم همینجا تعهدمو بنویسم ..
خداوند یار و یاور همه ما..ان شاالله..
بنام رب العالمین مهربانم
با سلام و عشق بی پایان به همه عزیزان این سایت و خصوصا استاد عزیز و دوسداشتنی
امروز با کامنت یکی از دوستان به این فایل هدایت شدم و حسابی منو بفکر فرو برد ،استاد عزیز همیشه توی فایلهاشون بر نکات اصلی تاکید میکنن که باید بتونید الگوی که به یک خواسته رو که قبلا بهش رسیدید رو تبدسل کنید لایف استایل زندگی خودتون تا نتایجتون همیشه پایدار باشه ،اما انگار من این حرفها رو فقط میشنیدم و زیاد درکش نمیکردم
اما امروز دلیل یویو شدن نتایج خودمو بهتر فهمیدم ،وقتی استاد عزیز داره میگه که باید هدفتون که مشخص کردین قدمها رو بردارید براش و دست خدا رو باز بزارید برای هدایت شما و با هر بار نتیجه بدست آوردن انگیزه بگیرید برای قدم بعدیتون تازه بیاد میارم که هر خواسته ای توی زندگی من خلق شد در روند مثبتش از همین فرمول استفاده کردم اما تبدیلش نکردم به عادتهای همیشگی زندیگم
انگار یه پروژه بود که من باید اون موقع انجامش میدادم و وقتی بهش رسیدم اون پروژه هم تمام شد و الگوها فراموشم شد
اگه بخوام مثال بزنم پارسال من درگیر یه تضاد بزرگ شدم از لحاظ مالی و تصمیم گرفتم که بهبودش بدم و دقیقا از زمانی که هدفم واضح شد برام انگار جهان الگوهایی که باید میدیدم رو سر راه من قرار داد و دوست عزیزی که از شاگردان من بود رو بصورت اتفاقی در دنیای مجازی دیدم و پیشرفتش دقیقا توی رشته تخصصی من باعث تعجب و البته باور پذیر شدنش برای من شد و این باعث شد که منم انگیزه بگیرم و اقدامات خودمو شروع کنم
شروع کردم به اجرای اولین ایدهای که داشتم و از قدمهای کوچیک اما قابل اجرا شروع کردم ،با هر فردی که میدونستم میتونه توی اون قضیه بهم کمک کنه تماس گرفتم و ازش درخواست کمک کردم و خیلی هم از قانون تجسم استفاده کردم و بی نهایت برام معجزه کرد ،شبا قبل از خواب همیشه خودمو در اون نتیجه نهایی میدیم و صب به محض بیدار شدن هم تجسم خودمو ادامه میدادم و انگیزه میگرفتم برای حرکت
از عبارات تاکیدی خیلی استفاده میکردم و خودمو در شرایط سپاسگزاری قرار میدادم بطوری که توی اون شرایط بظاهر سخت خیلی حالم خوب بود ،وقتی که نتایج کوچولو میومد انگیزم هزار برابر میشد بطوری که گل از گلم میشکفت ،بعضی وقتا حالم گرفته میشد بخاطر عجله ای که داشتم ولی فایلهای استاد و خوندن کامنتها و باورهای توحیدی خیلی بهم کمک کرد
تا اینکه روز موعد رسید مثل همیشه از خدا هدایت خواستم و درا باز شد ،آدمهای اومدن و چیزهای گفتن و کارهایی کردن که همش نشانه هدایت بود و من کاملا متوجهشون میشدم و ایمان آوروم که مسیرم درسته و باید همین فرمون برم ،بیشتر تجسم کنم ،بیشتر سپاسگزار باشم ،از عبارات تاکیدی بیشتر استفاده کنم و اگه تضادی هم بود یا درس بگیرم ازش یا اعراض کنم
طولی نکشید خواسته من به خقیقت تبدیل شد و من خودمو توی شرایطی دیدم که همیشه تجسم میکردم ،خدای من وقتی دارم به اون لحظه فکر میکنم حس میکنم خواب دیدم ولی حقیقت داشت و من خلقش کردم ،زندگی خیلی برام لذتبخش تر شد و انگیزهام خیلی بیشتر شد و اینقدر اون لحظات تکرار شد که بعد از مدتی بخاطر اینکه توقعم بیشتر از فرکانسی بود که داشتم یکم از مسیر خارج شدم و روند پسرفتم شروع شد
یه مدت درجا زدم ولی نامید نشدم ،کارهای دیگه انجام میدادم اما فرمول یادم رفته بود و این فایل امروز باعث شد دوباره به خودم بیام استارت کارو محکمتر بزنم
و من در این لحظه یعنی در تاریخ 1402/07/02 به خودم تعهد میدم سیستم سازی کارمو شروع کنم و با توکل به خدا بیزینس آنلاینمو ادامه بدم و به نتایج دلخواهم یعنی آزادی زمانی و مکانی سوقش بدم
سپاسگزارم استاد عزیزم که همیشه در حال انتقال این آگاهی های بینظیرید
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
قد قامت الصلاه
قد قامت الصلاه
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر به این سایت…الله اکبر به نشانه ی روزانه…الله اکبر به جریان هدایت …
زبان قاصره از میزان شگفتی من،مگه میشه ؟ مگه داریم؟
به محض اینکه من یک قدم برداشتم و برای 3 ماه آینده یک هدف واضح رو نوشتم!
نشانه ی روزانه من بیاد درمورد هدف گزاری بگه!
بگه سعیده جان!
هدف داری؟
بیا کمکت کنم چطوری قدم برداری!
الله تو چقدر مهربونی؟چقدر قدرتمندی؟
یک جو ایمان نشون میدم،یک عالم کار برام انجام میدی بی مزد و منت …
خدایا به من نعمت بندگی و سپاسگزاری و تسلیم هرچه بیشتر و بیشتر عطا کن ….
============================================================================
اردیبهشت ماه امسال تو کامنت های همین فایل، برای سید علی جان نوشتم:
خدااایااااا …
:) I want some thing just like this
عجب جواااب خفنی از سید علی گرفتم …جواب سیدعلی برای سعیده ی شهریور ماه بود:
you will get this because you deserve it but it takes a little courage!
============================================================================
بنظرم این فایل خودش به تنهایی که دوره ی کامله!نمیدونم از دیروز چند بار بهش گوش دادم ولی واقعا آگاهی هاش تموم شدنی نیست…
پس برای درک بیشتر حرفای استاد شروع کردم به نوشتن نکته های اساسی:
ما خیلی خواسته داریم توی زندگیمون!
ولی اون اصلی که الان خیلی مهمه!
که اگر بهش برسی یک عالمه هدف دیگه رو خود به خود درست میکنه!
خود به خود به محقق شدن بقیه اهداف کمک میکنه!
اصله!اساسه! اعتماد به نفست رو خیلی میبره بالا!
اون رو بزار تو اولویت …و تمرکز بالا!
وقتی شما به یک موفقیتی میرسی!راه رسیدن به بقیه موفقیت هارو پیدا میکنی!چون راهش یکیه!الگوش یکیه!روشش یکیه!
======================================================================================
نکته ی اول:
اگر خیلی مطمئن باشی و متعهد باشی که میخوای به هدفت برسی،میتونی بیای اعلامش کنی!
کارراحتی نیست،کار ذهنی پیچیده ایه!
اما اگربه اون حد ازآمادگی،به اون حد از تعهد،به اون حد از ایمان رسیده باشی که من میخوام به این هدفم برسم!
اون شجاعت و جسارت رو داری که بیای جلوی بقیه اعلامش کنی!
کسانی که انسان های قضاوتگر و منفی نگر نباشند و ساپرتت کنند بیا اعلام کن که من میخوام این هدف رو پیگیری کنم و بهش برسم!این بهت کمک میکنه که روزهایی که سخت میشه اوضاع و داری ناامید میشی و داری شل میگیری،روزهایی که میخوای بیخیالش بشی و ولش کنی و دنبالش نری،یادت بیاد من اینو یک جایی اعلامش کردم و الان باید پیگیر باشم و ادامه بدم!
یک…دو…سه …امتحان میشه!صدا میاد؟از همین تریبون اعلام میکنم من به خودم تعهد دادم تا 3 ماه آینده تمرکز صد در صدی بزارم روی دوره عشق و مودت و پرونده ی بزرگترین نشتی انرژیم رو ببندم و روی خودم کار کنم و اجازه بدم مدیر کیهان و کهکشان ها که قانون مدارهارو روی این جهان پیاده کرده،قانون الطیبین الطیبات رو رعایت کنه،این نوشته یک تعهد رسمی از طرف اینجانب میباشد.و این آیه رو شاهد بین خودم و الله قرار میدم که به عهدم وفا کنم و اجازه بدم به عهدش وفا کنه!
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ
ای بنی اسرائیل، به یاد آرید نعمتهایی که به شما عطا کردم، و به عهد من وفا کنید تا به عهد شما وفا کنم، و تنها از من بر حذر باشید.
=======================================================================================
نکته دوم:
وقتی حرکت میکنی و ایمان داری و باور داری،خداوند هدایتت میکنه از مسیر هایی که شاید اولش ایده ای براش نداشتی!
خیلی موقع ها هست،وقتی یک هدفی رو انتخاب میکنیم،یک سری ایده داریم برای رسیدن به اون هدف ولی احتمالا وقتی به الهاماتمون گوش میکنیم،وقتی از خداوند هدایت میطلبیم،چیزهایی به ما گفته میشه و مسیرهای جدیدی به ما گفته میشه که با ایده اولیه ما در ارتباط نیست!
و آدم باید باز بزاره ذهنش رو برای الهامات و برای تغییر این مسیر!
نباید بچسبه بگه من میخوام به این هدفم برسم،فقط هم میخوام ازین طریق به هدفم برسم!
نه من میخوام به هدفم برسم،از هر مسیری که هدایت بشم!
من اولین چیزی که به ذهنم بیاد حرکت میکنم ومنتظرم که توی مسیر هدایت ها گفته بشه و من ادامه بدم …
راه های رسیدن به هدفت و ذهنت رو باز بزار درمورد انتخاب هایی که ممکنه داشته باشی برای رسیدن به هدفت،مسیرهایی که ممکنه گفته بشه برای رسیدن به هدفت!
و اجازه میدی خداوند تورو هدایت کنه!
نمیچسبی به یک مسیر خاص!
و بعد میبینی از چه راه هایی که اصلا به فکرتم نمیرسید هدایت میشی!
من به خودم تعهد میدم ذهنم رو از هر پیش فرض قبلی،هر کویرِ غیر قابل کشت،هر منطق ذهنی پاک کنم،فقط و فقط روی خودم کار کنم و اجازه بدم خداوند من رو هدایت کنه و از مسیری که بهترین و راحت ترین و قشنگترین مسیر رسیدن به خواسته ست،من رو به هدفم برسونه!میشینم روی دوش خداوند و دیگه هی نمیزنم پس گردنش که نه اینوری نرو!اونوری برو!
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ۚ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ
پیامبر، خود به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد. و همه مؤمنان، به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان دارند. میان هیچ یک از پیامبرانش فرقى نمىنهیم. گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، اى پروردگار ما، آمرزش تو را خواستاریم که سرانجام همه به سوى توست.
======================================================================================
نکته ی سوم:
وقتی نتیجه ها میاد،همون نتیجه انگیزه میده برای ادامه ی مسیر درست!
نتیجه ها کمک میکنه شما مسیررو ادامه بدی بعد که ادامه میدی نتیجه ها بزرگتر میشه،ونتیجه های بزرگتر کمک بیشتری میکنه تا مسیر رو ادامه بدی،و این تو یک سیکل مثبت میفته!
ولی این مهمه بدونی از چه مسیری این نتیجه ها اتفاق افتاده!
کریستال کلییر…
مسیر جدید رو به عادت تبدیل کنید!
من دنبال نتایج کوتاه مدت نیستم!من دنبال موفقیت کوتاه مدت نیستم!
من دنبال مسیری ام که فقط رو به بهبود باشه!
برای اینکه نتایج همیشه روبه بهبود باشه،باید در مسیر درست استوار ادامه بدم.
خودم رو متعهد میکنم با دیدن نتایج،مسیر رو با قدرت ادامه بدم،هرگز به شیوه های قبل برنگردم،و نزارم مثل تموم روزهای گذشته،یک رابطه ی سینوسی رو تجربه کنم،بلکه فقط و فقط رو به پیشرفت باشم.برای این تعهد از اهرم رنج و لذت کمک میگیرم و همچنین توکل میکنم بر فرمانروای جهان
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
«پروردگارا، بر [دلهاى] ما شکیبایى فرو ریز، و گامهاى ما را استوار دار، و ما را بر گروه کافران پیروز فرماى.»
=========================================================================================
نکته ی چهارم:
وقتی تو به نتایج خوب و پایدار میرسی،تو فقط ازش استفاده نمیکنی،تو تنها کسی نیستی که ازش سود میبری بلکه الگو میشی برای بقیه تا اون ها هم به اهدافشون برسند!باور ایجاد میکنی برای بقیه که میشود!الگو میشوی برای دیگران که باور کنند میشود!که میشود این اتفاق بیفته و این چقدر ارزشمنده!
پس هدف هایی که شما انتخاب میکنی و بهش میرسی،فقط به شما سود نمیده،به جهان سود میده!
اهرم لذت ذهن من برای ثابت قدم موندن توی این مسیر همین به جهان سود رسونده،وقتی من میام از قدم اول هدف و مسیرم رو شفاف بین رفیق های سایت اعلام میکنم،شک ندارم رسیدن به هدفم میتونه کلی انگیزه ایجاد کنه برای بقیه که اگر برای سعیده اتفاق افتاده،برای ما هم حتما میشه!پس به امید الله،تموم تلاشم رو میکنم که با توکل برخودش،این هدفم رو تیک مثبت بزنم
وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ
بگو: اى پروردگار من، از وسوسههاى شیطان به تو پناه مىآورم.
وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ
وکارم را به خدا مىسپارم؛ خداست که به [حال] بندگان [خود] بیناست.
وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَکَفَىٰ بِاللَّهِ وَکِیلًا
و در کارها بر خدا توکّل کن، و تنها خدا برای مدد و نگهبانی کفایت است.
=========================================================================================================
خداروصدهزار مرتبه شکر برای همینجای زندگیم،همین سوار بر جریان هدایت بودن،همین احساس عشق و امید و رهایی،همین احساس خوشبختی بی قید وشرط
خدایا خیلی دوستت دارم، باشه؟
استاد مررررسی که هسسستی مرسسسسسی
عاشقتم
به امید دیدار روی ماهت در بهترین زمان و مکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
ظهرِ بیست و نه شهریور ماه 1402
تنهایی دلچسب توحیدی در خانه ی پدری در شهر گرگان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان که هدایت شدن به صراط مستقیم
سلام به سعیده خانم دوست توحیدی و تحسین برانگیز
چقدر شما تو مسیر بندگی و شناخت صاحب کیهان خوب عمل میکنی چقدر حرفات به دل میشینه چقدر من رو بیشتر ترقیب میکنی که منم قرآن رو خیلی جدی باید بزارم تو برنامه هرروز صبحم چقدر انگیزه میده به شخص من ،نمیدونی چه شور ذوقی در من ایجاد کرده این کامنت های دو سه روز اخیر شما که فکر میکنم از کامنت شما به جوابی که آقا ابراهیم توی عقل کل داده بود شروع شد
من هم مدتی هست که دیگه نتایج بزرگ (منظورم در حد مدار خودم )نمیگیرم و احساس میکنم متوقف شدم و نگرانی ها داره میاد سراغم و از مسیر دور میشم میدونم بخاطر اینه که اون رونده رو به رشد و بهبود رو کم رنگ کردم و تمرکزم رو روی چنتا دوره گذاشتم من اون موقعی که رو دوره خاصی تمرکزی کار میکردم واقعا نتیجه ها خیلی واضح بود ولی این رو متوجه نشده بودم آقا تمرکز رو نمیشه رو چنتا موضوع گذاشت و انتظار نتیجه خوب و قابل لمس داشت و از طرفی تضادی داشتم که نتونستم بخاطر عزت نفس پایین برطرفش کنم و قشنگ منو به چالش کشید تا بخوام قبول کنم این مهمترین پاشنه آشیل و بزرگترین نشتی انرژی منه و عدم خود ارزشی و توانایی نه گفتن، بشدت تمرکزم رو داره میگیره و خیلی سخت میتونم اعراض کنم و خیلی تلاش کردم که با حرف زدن اطرافیان رو توجیه کنم ولی غافل از اینکه قانون اینه که شما فقط باید رو خودت کار کنی اتفاقات خوب خودش میفته و نمیتونه غیر از این باشه ،ما رو خودمون کار میکنم و نتایج خودش میاد
این بود که گفتم رب من ، من تسلیمم به هر خیری که از تو برسه و هر بدی باشه از سمت خودمه پس هدایتم کن
امروز گفتم باید از یه جا برای شروع دوباره اقدام کنم نمیدونم یه حسی گفت برو دفتر جدید بخر رفتم دو تا دفتر خریدم برای خودم و گفتم اینم قدم من و بعدش کامنت شما غوغایی به پا کرد به خودم گفتم همینه چیزی که الان نیاز داری همین تعهد و ایمان و تمرکز لیزی روی عزت نفس تا از این چرخه اشتباه در بیایی و نتیجه ملموس داشته باشی تا قوی تر و با ایمان بیشتر حرکت کنی
منم مثل شما و آقا ابراهیم عزیز تعهد میدم با صددرصد تمرکز رو عزت نفس و متعهد بودن به تمرینات و رها بودن و سرسپردگی ،مسیر تکاملی خودم رو طی کنم تا نتایج پایدار و از نتایج بدست اومده اهداف بزرگتری رو با این الگو تیک بزنم
سپاسگزارم از شما دست خدا برای امین 29شهریور 1402
اولین کامنتم تو سایت بود و میخوام با تعهد این رد پارو اینجا بزارم و از امین 29آذر بگم اگه با ایمان حرکت کنیم پاسخی که دریافت میکنیم اینه
نَصۡرٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتۡحٞ قَرِیبٞۗ
به یاری خدا پیروزی نزدیک است
سلام سعیده جان.تبریک منو پذیرا باشید پیشاپیش برای رسیدن به هدفت.مطمئنم با این تعهد وپشتکاری که داری حتما این نشتی انرژی رو میبندی ویه روزی تو سایت برای ماها اعلام میکنی.به امید حق.خداتوفیقت بده که اینقدر کامنتهای عالی می نویسید وما استفاده میکنیم.این فایل نشانه ی امروز من بود که خیلی بهش نیاز داشتم چون از وقتی توی این مسیر اومدم شکر خدا به سه تا از خواسته های اساسی که سالیان دنبالش بودم رسیدم در عرض سه سال.ودنبال گذاشتن یه هدف جدید بودم که پر قدرت تر ادامه بدم.که کامنت شما رو هم خوندم .واقعا باید این جمله استاد را که میگه فاصله بین شما با خواسته تون فقط با احساس خوب پر میشود را با طلا نوشت که خودم با گوشت وپوست واستخونم تجربش کردم فقط احساسم رو خوب نگه داشتم وخواسته هام بعد سالها یکی یکی اومدن.همکار عزیزم برات ارزوی سلامتی واحساس خوب دارم.
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِلْمُؤْمِنِینَ
خداوند آسمان ها و زمین را هدفمند آفرید، همانا در این آفرینش، براى اهل ایمان نشانه ى قطعى است.
سوره عنکبوت 44
سلام سعیده خانم
این اولین کامنت من به دیدگاه شماست البته همه کامنت های زیبای شما را مطالعه میکنم.
نکتهای باعث شد تا بنویسم جسارت و ایمان شما که آشکارا هدف خودت اعلام کردی و اعلام کردی که ، پرونده دوره عشق و مودت را با موفقیت ببندی و به هدف خود برسی
من هم برات دعا میکنم از شهر مشهد مقدس که به هدفت برسی ،
و مطمئن باش وقتی به هدفت برسی چقدر در ایمان و انگیزه بچه های سایت تاثیر مثبت میذارین
پس منتظر خبر خوش شما هستم .
سلام به برادر عزیزم آقا علیرضا،برادر شاه دوماد سایت
چقدر من خوشحال میشم و ذوق میکنم اعضای یک خانواده انقدر باهم هم فرکانس هستند و روی مدار هدایت الله،بال پرواز هم به سمت توحیدن…
خیلی خیلی از لطفتون ممنونم برادر عزیزم،از خداوند طلب هدایت و رحمت و کمک میکنم تا کمکم کنه توی این مسیر پایدار بمونم و سه ماه دیگه با دست پر کامنت بزارم.
سپاسگزارم که برام نوشتید،به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون.
قلبِ فراوان
سلام به استاد عزیزم
هدف گذاری و تأثیر آن در زندگی:
اولین تأثیر هدف گذاری و تعهد به اون هدف احساس خوب در زندگی هست ، احساس خوب نسبت به خودت که داری تغییر ایجاد میکنی ، احساس خوب نسبت به تغییراتی که داره رخ میده و احساس خوب نسبت به زندگیت که در حال بهبوده.
همونطور که ما انسان ها تک بعدی نیستیم نتایج ماهم تک بعدی نیست ، در نتیجه فرقی نمیکنه حوضه ی هدف گذاری تو در رابطه با جسمته ، وضعیت مالیته ، روابطتته، در هر زمینه ای که هدفی تعیین کنی و گام برداری در اون مسیر تغیرات و بهبود رو نه فقط در آن زمینه که در تمام جوانب زندگیت خواهی دید.
و استاد برای من قبل از دیدن نتایج همین دیدن تعهد و تلاشم انگیزه میشه برای ادامه دادن و احساس اعتماد بنفس میده که رو جنبه های دیگه ی زندگیم هم آروم آروم کار کنم .
و واقعا دارم لذت میبرم ازین مسیر ، بلافاصله بلافاصله بعد از اولین قدمی که برای هدفمون بر می داریم هزاران هزار نجوای ناامید کننده محو میشن و به ما یک فضای روشن تر ذهنی داده میشه که حالا میتونه هدایت های جدیدی رو دریافت کنه.
سپاسگزار خداوند که من رو هدایت کرد به هدفم در زمان درست و شرایط مناسب با اون ایده
سلامممم
چه نشونه عالی و به موقعی واقعا به همچین چیزی الان نیاز داشتم چون کلی هدف دارم ک باید مثل همیشه به همشون برسم.
خیلی اهداف داشتم ک بهشون رسیدم یک سریاش یادمه و ی سریاش نه متاسفانه ولی میدونم ک تا اینجای زندگی ب هرچی ک میخواستم ب یه نحوی در ی زمانی رسیدم و خداروشکر میکنم.
از یچیز کوچیک شروع میکنم ک بهش رسیدم یادمه اون زمان ک چیزی از قوانین نمیدونستم ولی الان ک نگاه میکنم این قوانین ی نقش کوچیکی ناخواسته توی رسیدن به خواسته هام داشتن دوره یه مدت دلم یه ساعت مچی شیک میخواست اره ی ساعت استارت این خواستم اسفند ماه بود ک گفتم عید باید یه ساعت بخرم به بابام گفتم و قبول کرد عید شد و از اون ساعت مچی خبری نشد یادمه هرسری اصرار ک من ساعت میخوام یه چیز کوچیک میخوام فلان بهمان
خلاصه که فروردین هم گذشت ماه بعدشم گذشت اصن کلا فراموش شد دیگه تیرماه بود ک گفتم عه من یچی میخواستم چرا فراموش شد و ی رفتر داشتم توش خاطرات اتفاقات و گفت وگوهام با خدا رو مینوشتم رفتم سراغش و شروع کردم به نوشتن ک خدایا من از تو میخوام خودت برام بیار و این شد کار هرروزم ک خدا چی شد کو بابا ی ساعته کلی خواسته بزرگ داشتم بهش رسیدم همون سال دوستم ی ساعت خرید و یادمه ساعتشو گرفتم به دستم بستم از توی نت انواع اقسام ساعت انتخاب میکردم ک فلان مدلی باشه الان رفتم دفترم رو دیدم دقیقا 9روز بعدش بابام برام همون مدل ساعتی ک میخواستم بدون اینکه منو حتی با خودش ببره خرید و آورد و من توی دفترم نوشته بودم خدایا میدونم بابا ی وسیله بود و تو بودی که این ساعت رو بدستم رسوندی و جالب اینجاس ک من چیزی در مورد قوانین نمیدونستم و دوسال بعدش با این قوانین اشنا شدم و همون دوسال بعدش هم فقط میدونستم ی همچین قوانینی هس و باز هم زیاد جدیش نگرفته بودم و الان دارم میفهمم ک من با همین قوانین ب اون خواسته رسیدم 3ماه از بابام خواستم هیچ 9روز اونو از خدا درخواست کردم رسید به دستم.
یکی دیگه ازهدفم که هنوزم توی مسیرشم در مورد تحصیلم هس من سال آخر راهنمایی بودم ک متوجه شدم عاشق خون ،سلول، بوی سرم و بیمارستان و الکل وکلا هرچی ک به بدن مربوط میشه هستم حتی توی بچگی هم الکی انگشت دستمو زخم میکردم تا باند و بتادین بزنم.از همون موقع تصمیم گرفتم رشته تجربی رو انتخاب کنم و همین کار رو کردم اولش برام مهم نبود حالا تهش چی میشه فقط میخواستم توی رشته ای باشم ک از بدن خودم سر دربیارم سال اول دبیرستان یکم شرایط سخت شد درسا سنگین شد کتاب زیست ک کتاب اصلی رشته تجربیم بود هیچی ازش نمیفهمیدم دبیرش هم اونجور که باید تدریس میکرد نبود واقعا به سختی متوجه میشدم ولی چون خیلی دوست داشتم هرجوری بود میخوندمش ولی سال دوم و سوم دبیرستان کتاب زیستم راحت تر شد جوری ک هرجلسه داوطلب پرسش کلاسی بودم ولی هنوزم توی تست مشکل داشتم ولی دیگه تصمیم رو گرفته بودم ک باید تا تهش همینو ادامه بدم و علاقم ب شناخت بیشتر بدنم بیشتر شد و میخواستم دانشگاه هم توی همین راستا باشم و پیشرفت کنم ن چیز دیگه کلاس تست میرم ک به اجبار مدیر مدرسمون بود وگرنه خودم نمیرفتم سال سوم دبیرستان بودم ک با استاد از طریق داییم آشنا شدم مامانم همون موقع اومد توی این مسیر ولی من نه بااین حال از گوشه و کنار متوجه حرفای استاد میشدم ولی خب خودم عضو سایت نبودم یادمه بعد از کلی تلاش زیستم رو یبار توی آزمون هفتگی 68درصد زدم اینقدر ذوق کرده بودم و خوشحال ک میشه میتونم بااینکه هفته بعدش باز کمتر شد که دیگه کلا گفتم من اینا حالیم نیس تست زنی رو دوست ندارم ولی باید ب اون رشته ای ک میخوام برسم و مشاور مدرسمون بهم گفته بود چون ب زیست و بدن و کارهای تحقیقاتی علاقه داری پزشکی گزینه خوبیه و از اون موقع این شد ک پس فقط پزشکی ولی یادمه همیشه میگفتم دوست ندارم زیاد با بیمار سروکله بزنم باید ی پزشک متفاوت بشم دیگه من تلاشمو میکردم ولی خب نتایج آزمون هر هفتم دور از تلاشام بود جوری ک گفتم بابا این تست زدن هم استعداد میخواد ک من ندارم ولی خب با همین رتبه ب هدفم میرسم نمیشه ک نشه سال 99که اوج کرونا بود سال کنکور منم بود که هر هفته یه اطلاعیه میدادن ک کنکور حذفه ی ماه عقب افتاد دوبار میگفتن ن کلا میخوان حذف کنن و اینجوری هی دچار بلاتکلیفی میشدم مامانم ک عضو سایت بود میگف ببین هرچی بشه ب نفع تو میشه شک نکن وواقعا هم شد درسای آخر سال سوم حذف شد و کنکور از تیرماه افتاد مردادماه چقدر سر این استرس داشتم هی عقب جلوش میکردن دیگه ی زمانی بیخیال شدم گفتم درسمو میخونم هرچی میخواد بشه کنکورم دادم سخت بود خیلی هم سخت بود بعد کنکور نمیخواستم امیدم رو از دست بدم میگفتم هرچی بشه باز من ب هدفم میرسم و این مهمه یه هفته گذشته بود ک دوستم گفت ک یه رشته دیگه هم هس رشته ژنتیک که کلا تحقیقاتیه و خیلی خوبه ولی تازه توی ایران داره پیشرفت میکنه و درحال حاضر آینده خوبی توی ایران نداره مگر بری کشور دیگه و از اون روز این شد هدف جدید من ک این رشته همون چیزی هس ک من میخوام و تازه ایده مهاجرتم سرو کلش پیدا شد و گفتم پس باید فقط رشته ژنتیک بخونم و رفتم کلی ازش تحقیق کردم این سایت به اون سایت حتی کشورهایی ک پیشرفت بیشتری توی این زمینه داشتن و هرروز علاقمند تر میشدم به این رشته و فهمیدم بااین رشته حتی نیاز نیس بابیمار سروکله بزنی و کار من میشه خلق ایده و پیشگیری و نه درمان کلی خودم رو توی اون موقعیت ک رشته رو قبول شدم تصور میکردم ب مامانم میگفتم کارهایی ک قرار بود انجام بدم
خلاصه رتبه ها اومد زیاد تعریفی نداش و یادمه همون موقع کلا اینو فراموش کردم و گفتم من میرسم ب این رشته موقع انتخاب رشته چون خیلی علاقه داشتم مستقل باشم و فرهنگ شهر های دیگه رو تجربه کنم هرچی شهر خوش آب و هوا میدیدم ک رشته ژنتیک رو داره همون رو انتخاب میکردم و باز خودمو در حال تحصیل در یه شهر دیگه تصور میکردم عاشق برف بودم ک هرشهری ک زمستونای سرد و برفی داشت رو اولویت گذاشتم و تااینکه در نهایت رشته ژنتیک شهر اراک قبول شدم چقدر اون شب که نتایج رو دیدم خوشحال بودم ولی خب 2سال اول بخاطر کرونا کلاس ها مجازی شد و من همش در حال لحظه شماری برای رفتن بودم و باز نق میزدم چرا باید شانس من کلاسا مجازی بشه و بعدها فهمیدم اینم دلیلی داشته و باعث شد من از قبل دوستای هم اتاقیم رو پیدا کنم تا اونجا اذیت نشم سر اینکه هم اتاقیام مناسب نباشن و الان 2ترم دیگه دارم تا کارشناسیم تموم بشه با همون 5تا دوستای هم اتاقیم ک خیلی خیلی خوبن و یجورایی باهم دیگه کنار میایم
این بارز ترین هدفی بود که اینجوری بهش رسیدم و مطمئنم تواین رشته پیشرفت های بیشتری قراره داشته باشم. یادآوری این باز اون حس شادی و امید و انگیزه بهم تزریق شد
به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین
الان درست شش ماه مونده تا عید و من برای این شش ماه ،متعهد شدم که با تمرکز بالا و به صورت لیزری روی آگاهی های این سایت کار کنم تا قوانین رو بهتر درک کنم و بیشتر باهاشون زندگی کنم تا بتونم رشد در تمام جنبه های زندگیم رو شاهد باشم
_درس اول این فایل این بود که ،هدفت رو به افراد قابل اعتماد اعلام کن،
که من اینجا و دراین فضایی که انسان های شریف و هم فرکانسیم هستند اعلام کردم ،بار اولی که داشتم اعلام میکردم برام ترس داشت اما اینکارو کردم تا هروقت که خدای نکرده کمی انگیزم کم شد یاد اعلامم بیوفتم و باز پرشور به راهم ادامه بدم
_درس دوم:با ایده ی اولیه شروع کن اما بهش نچسب و به جریان هدایت اجازه بده تا راهنماییت کنه, خوب من ایدم این بود که صبح تاشب باتمرکز بالا محصولات و فایل های دانلودی و دیدگاه ها و ...رو بخونم و بنویسم و تو زندگیم بکار ببرم و باورهای محدود کننده رو شناسایی کنم و با باورهای قوی جایگزین کنم تا بهتر قوانین رو درک کنم اما حالا یک کاری بهم پیشنهاد شده که مدتها بود منتظرش بودم ، از یک طرف خیلی خوشحال شدم که بالاخره بهش رسیدم اما از طرفی چون میخواستم تمرکز صدمو بزارم رو این آگاهی ها ،کمی دو دل بودم برای قبول کردنش ،درنهایت تصمیم گرفتم مسیر رو باز بزارم چون یقین دارم جذب کردن خود همین کار ،بخاطر تعهدی بود که با خودم بستم برای بهبود در تمام جنبه های زندگیم …،پس دست خدارو باز گذاشتم و پذیرفتم که انعطاف بخرج بدم اما برای تمرکز گذاشتنم باز برنامه های جدید چیدم .
_درس سوم:وقتی ادامه میدی نتایج خیلی زود پدیدار میشن
همونطور که بالا توضیح دادم دقیقا نتایج خیلی زود از راه رسید ،شغل مورد علاقم بهم پیشنهاد شد ومن دیدم و تحسین کردم و ازش استقبال کردم ،اما از هدفم که تمرکز لیزری روی برنامه های این سایته کوتاه نمیام و به شدت اصرار دارم که تحت هر شرایطی دراین مسیر بمونم و به تعهدم پایبند هستم ،حتی شده ساعت خوابمو خوراکمو کم میکنم اما ازتایم دریافت آگاهی ها کم نمیکنم ،
_درس چهارم :آگاهی از الگو های سازنده
بله چون این مسیر مسیرِ آگاهیه و من هرروز اینجا ازخودم رد پا میذارم پس عملا این مسیر برام سیو میشه و همیشه میتونم ازش استفاده کنم برای جامه عمل پوشاندنِ خواسته های بعدی
_درس پنجم:تبدیل شدن این الگو به عادت رفتاری و شخصیت!!!
خیلی دوست داشتم این درس رو ،چون واقعا به اینجاش فکر نکرده بودم ،حالا که نگاه میکنم میبینم ،چقدر زیبا میشه اگه با روش قوانین زندگی کنم و این بشه لایف استالم، واااااااااااااای خیلی هیجان زدم براش ،زندگی به شیوه ی این آگاهی ها برای ابد برای همیشه ،واقعا من تعهد شش ماهه بسته بودم حالا میدونم میشه لایف استالش کرد چه خبری بهتر و بزرگتر ازاین …
وقتی من موجودی فرکانسی هستم ،پس چه چیزی بهتر از اینکه جوری زندگی کنم که همیشه درحال بالابردن مدار و فرکانسم باشم و این یعنی موفقیت در تمام جنبه های زندگی
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم بابت این یاد آوری و این درس زیبا
_درس ششم :به هدف رسیدن و الگو شدن برای دیگران
بله قبلا تو زندگی خودم اتفاق افتاد واین الگو رو تو زندگی خیلی ها دیدم که چه مثبت چه منفی ،در زندگی خیلی ها تأثیر گذار بودن ، وحالا من با رسیدن به خواستم میتونم الگویی باشم برای کسانی که، محدودیت ذهنیشون سدی شده برای امکان پذیر بودنه خواسته هاشون .
واماسوال فایل،چه الگوهایی در گذشته باعث دست یابی شما به اهدافتان شد
خوب الگویی که من شناسایی کردم ،اولش اشتیاق آتیشن بود،
هرررروقت من خیلی عطش داشتم برای رسیدن به هدفم اونو دنبال کردم و بهش رسیدم ،در طی مسیر انقد نتیجه ی نهایی میومد جلو چشمم که اصلا نمیتونستم کوتاه بیام ،کلا وسط راه رها کردن ،سبک من نیست ،بهم برمیخوره نیمه رهاش کنم ،احساس ضعیف بودن میکنم ، دلم میخواد وقتی شروع کردم دیگه صدمو بزارم روی هدفم ،چون میدونم بعد اون کلی رشد میکنم کلی اعتمادبنفسم بالامیره،حتی اگه نتیجه ی داخواهمو نگیرم ،که انصافا تاحالا نشده نگیرم
حتی دراون صورت هم کلی به تجربیاتم اضافه شده
الان با آموزش های این جلسه متوجه شدم که به مسیر پیشنهادیم نچسبم و دراین مورد انعطاف داشته باشم و اجازه بدم تا هدایت شم ،اینجوری قطعا راحت تر و بالذت بیشتری به نتیجه میرسم ،اما تمرکز لیزری بزارم رو هدفم و آنقدر جدی بگیرمش تا سبک زندگیم شه، واقعا تعهد غیر قابل مذاکره بستم که این هدفمم جامه عمل بپوشونم
همیشه دوست داشتم که به قوانین مسلط شم و به شیوه ی قوانین زندگی کنم و تمام عکس العمل هامو از فیلتر قوانین رد کنم چون یقین دارم بهترین نتایج رو ازاین طریق میگیرم
استاد عباسمنش عزیزم سپاسگزارم از شما که این آگاهی های زندگی ساز رو دراختیارمون قرارمیدین تا خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.
دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچههای سایت توحیدی عباسمنش 🟢
به نام خداوند مهربان و بخشنده که هر لحظه در حال هدایت ماست
مدتی بود که دچار حس بی انگیزگی بودم
انگاریه حس بلاتکلیفی با زندگیم پیدا کردم
یسری اتفاقات سلامتی واسم افتاد که مهر محکمی شد زیر اینکه من حال درونی خوبی ندارم و ناامیدم
امروز بعد از مدت ها از خداوند هدایت خواستم
راستش دلیل اینکه قبل از این نخواسته بودم این بود که به قول استاد نتایج یواش یواش بد میشه
منم اصلا حالیم نبود دارمبه چه سمتی میرم
تا اینکه امروز انقدر این فشار نا امیدی زیاد شد که گفتم خدایا من فهمیدم مشکل چیه من انگیزه ام رو از دست دادم و احتیاج دارم که انگیزه ام برگرده
و یادم رفته بود که قبل از این چه چیزایی به من انگیزه میدادن و به محض اینکه از خدا هدایت خواستم
پاشدم رفتم یه دوش آب سرد گرفتم اومدم نشانه امروزم رو زدم و این فایل بی نظیر که قبلا هم بارها و بارها گوشش کرده بودم برای من اومد
من طوری به این نشانه ها اعتقاد دارم که انگار مستقیم ترین کلام خداست که از زبان استاد داره به من میگه حتی اگه اون فایل رو هزار بار گوش کرده باشم وقتی به عنوان نشانه میاد یه شکل دیگه است برام چون میبینم که قرآن چقدررررررررررر به نشانه ها تاکید داره و چقدر بارها میگه کافران کسانی هستند که نشانه هارو ندیدن و واقعا هربار من نشانه هارو نادیده گرفتم بلا سرم اومده چون خدا از طریق نشانه هدایت میکنه نمیاد خودش دستتو بگیره ببرتت اینور اونور که
هدایت یعنی دنبال کردن این نشانه ها
و خب واقعا این سایت الهیه که انقدر به اصل چسبیده و این اصل زیبای قرآن رو به این صورت رو این پلتفورم اجرا کرده
این ها همه یاد آوری هایی بود به خودم و در ادامه
در مورد این فایل بگم که
چقدر انگیزه ایجاد میکنه تو وجودم
چقدر لذت رسیدن به هدف رو در وجودم بیدار میکنه
و چقدر این فایل داره نتایج خودش رو فریاد میزنه
داستان هدایت استاد به شیوه قانون سلامتی برای من الهام بخش ترین داستانه مخصوصا زمانی که فایل های قدیمی استاد رو میبینم
اینکه استاد هربار واسه هدف سالانه انرژی جسمانی بالا رو گذاشتن اما زمانی بهش رسیدن که ترمز هایی مثل این ژنتیک ماست یا طبیعیه رو برداشتن
زمانی بهش رسیدن که دیگه تحمل اون وضعیت رو نداشتن و با تمام وجود میخواستن زندگی رو شاداب تر تجربه کنن
پس این نشون میده داستان تحمل نکردن ، تسلیم بودن و برداشتن ترمز ها ادم رو مستقیم میبره به سمت هدف
چقدر خوشحالم که با هدایت خدا دوباره انگیزه هام داره بیدار میشه
و فردا از اول این فایل رو گوش میکنم نکته به نکته اش رو مینویسم
خداروشکر به خاطر این فایل فوق العاده که به سمتش هدایت شدم :)))))))
به نام رب هادی
به نام رب بخشنده
به نام رب وهاب
به نام رب کریم
به من خالق وجودیت بخشید
به من مالکیت داد
به نام او که قدرت بالاتر از همگان است
به نام که سرچشمه حیات هستی است
ساعت 4 صب چی منو کشونده دارم کامنت مینویسم
نمیدونم اشکام سرازیرن
من فقط از خدا هدایت خاستم
همین
خدم نیازمند هدایتش میبینم
خدم رو محتاج هدایتش میبینم
بدون اون گمراهم
ای نیروی منبع
ای یگانه قدرت هستی
ای کسی که مرا خلق کرده ای
و به من قدرت ارتباط بخشیده ای
دریاها را و کوه ها را به تسخیر من دراورده ای
ای انکه به من قدرت دادی به بزرگترین جایگاه هستی برسم
من در این شرایط کنونیم
تقریبا این باور در من تثبیت شده که من خالق بی جون و چرای زندگیم تا این لحظه هستم
حتی مشکلی که مادر زادی برام پیش اومده
حتی مسائلی که وقتی خیلی بچه بودم به دست خدم برای خدم درست کردم
الان که نگاه میکنم من ادمیم که خیلی دنبال خالص شدنم
و این توی روابط با ادم ها هم هست
میخام خالصانه دیالوگ محور احساس محور رابطم رو شکل بدم
نه صرفا بخاطر زیبایی
اگرمن ادم خیلی زیبایی بودم یا ادم خیلی پولداری بودم یا پدری داشتم که خیلی بهم کمک میکرد یا کارهایی در گذشته میکردم که الان انقدر بخاطرش با خدم نجنگم
الان این انگیزه و این ارتباط با منبع رو نداشتم
من میخاستم خالص بشم و این خواسته من این باور من نیاز به فشار داشت
فشاری که از بدو تولدم برای بود و خدم به دست خدم شدید ترش کردم
انگار که خدم رو کشوندم تا این لحظه به این نقطه برسم و حالا اینجام
از خدا هدایت میخام این شیشه تحت فشار رو نشکنه و الماسشو بکشه بیرون
میخاستم الماس نابی بشم تاالان که فشار هایی رو تحمل کردم بخاطر خاسته ام بوده
و حالا که هشیار تر از همیشه ام
حالا که مفهوم قانون باور رو فهمیده ام
فقط طوطی وار چندتا جمله مثبت رو تکرار نمیکنم
میدونم که باور وقتی ساخته شده که ناخوداگاه اونجوری فکر کنیم
باور وقتی ساخته شده که تو شرایط سخت بازم ذهنمون قانع باشه ینی اون منو قانع کنه که این طرز فکر درسته
مثلا اگه من باور داشته باشم وقتی من افکار صحیحی داشته باشم هیچ اتفاق بدی برام نمیفته
وقتی به ظاهر شرایط بد میشه تا میخام حالم بد کنم ذهنم بهم میگه بابا این قانونه
تو که در مسیر صحیح بودی پس این اتفاق صددرصد تهش خوبیه و خیره برات
حالت چرا داری بد میکنی وقتی یه اتفاق خوبی در حال رخ دادنه
مثل یه گردو که باید بشکنی تا به مغزش برسی
مثل یه تیکه گوشت تا باید بپزیش تا به طعمش برسی
مثل یه زمستون که باید بیاد و درختا قدرت بگیرن که بهار رشد کنن
مثل هرچیزی که به زمان احتیاج داره
اروم باش بنده من
من باتوام
هرلحظه باتوام
تو در مسیر خوبی هستی که شرایط داری که این کامنت بنویسی یا بخونیش
تو در مسیری هستی که من تاییدش میکنم
داری خدتو ارتقا میدی
تو این مسیر داری باقدرت های وجودت میجنگی
ایندفه میجنگی که صلح برقرار کنی
یا باید خوب شن یا باید برن
نمیتونن بد بمونن
چون تو قلبت رو اصل قرار دادی
رها کردی خدتو در وجود من
به سمت برمیگردی
تو اَوّابی و من تَوّاب
بخاطر اشتباهات در احساس منفی نمون بهترین کار اینه ازشون انگیزه بگیری تا ترمزارو پیداکنی
شیطان رسوخ کرده بجاهایی از ذهنت وداره از اونجا دستور میفرسته
تو نمیتونی بهش گوش ندی
و وقتی میخای روشنش کنی باید نزدیکش بشی
ولی نترس با ترسات روبرو شو اونا نقاط تاریکن
چرا ترس وقتی میدونی تهش خوب میشه
چون تو داری کاری رو انجام میدی که بخاطرش خلق شدی
این دنیا یه دنیای واسطه اس که تو فقط باید شیطان رو شکست بدی و تسلط کامل به ذهنت داشته باشی
با کمک قلبت به من وصل شو و من روح توام که با توحرف میزنه و ناظره و همه چیز دانه و هادیه و انذار میکنه و پاداش میده
تو در مسیر صحیح باش و بیشتر اوقات شبانه روزتو توش بمون
نگاه نکن روزا میرن
واسه من هیچ وقتی دیر نیست
حتی اگه دقیقه نود 5 تا عقبی نگران نباش
به مرحله اش رسیده باشی 5 تا رو میزنی تو وقت اضافه شیشمی رو هم میزنی و برنده میشی
به مرحله اش نرسیده باشی بازم حالت خوب باشه چون احتمالا یکی دومرحله بعد میرسی که الان تو مسابقشی
حرفای من همیشه سادس فرزندم
اینارو خدا گفت منم نوشتم
خدا همینجاس
من حسش کردم
چقدر قلب من داره گواهی میده
احساس میکنم قلب من باز میشه خدا میاد و وجود من رو فرامیگیره
به ترسام به نقاط تاریک ذهنم به عادت هایی که نمیدونستم چیه فقط انجامش میدادم فکر میکنم
به افکاری که میشنوم و مدام داره تکرار میشه گوش میدم
بعضیاشون خیلی باهام غریبه ان ولی خیلی قوین
مثل اینکه اگه میخای پول بسازی باید کم خرج کنی و خرجاتو به صفر میل بدی که پولت جمع بشه
پول از یه مقداری بیشتر نمیشه پس باید خرجاتو کم کنی که پس اندازت بتونی بیشتر کنی
پول اگه میخادجمع بشه باید حبس بشه پولتو بریز توی کارتی و اون کارت رو بده دست یکی که از دسترست دور باشه
انگار که تو زندان کردیش و قفل زدی بهش وگرنه پول از تو فرار میکنه
پول زیادش خوب نیست چون تو رو میبره تو فاز بچه پولداری و تو اونجا تنهایی نه خانوادت باهات میان نه دوستات افراد پولدار هم نفر جدید تو جمعاشون راه نمیدن چون غرور دارن و خیلی سرد برخورد میکنن
پول باید در حد همین بخور و نمیر و هرچند سال بزور یه وسیله ای رو نو کردن باشه بیشتر باشه فساد درست میشه
مثل اینکه تو یه دیگ غذا واسه نهارت سفارش بدی مگه چقدر میتونی بخوری؟؟؟
بابا پول مثل اشغاله باهاش دوست بشی تورو هم اشغال میکنه
پول تورو یکی میسازه که نمیشناسیش مجبوری بقیه عمرت رو یه پولدار حوصله سر باشی که هیچ رفیقی از این رفیقای الانش نداره
یا فقر و دوستات انتخاب کن یا ثروت تنهایی
پول غروری میده که خونوادت فراموش میکنی و اوناهم نمیتونن جلوی ظلم تو حرفی بزنن چون پول بهت قدرت میده و ذات پول انقدر قدرتمنده که هر اعتراضی رو تو نطفه خفه میکنه تا خونوادت یا عشقت یا رفیقت میاد از احساس حرف بزنه تو پول میکوبی تو دهنش
تا میاد از خاطرات گذشته حرف بزنه تو با پولت دور میشی تمام شخصیتت میشه پول و پول که ازت بگیرن یه بی عرضه میشی که شلوارشو نمیتونه بکشه بالا
پول انقدر غرقت میکنه که هرچقدرم بخای وقت نمیکنی به خدا وصل شی
باز خدایا شکرت بخاطر فقط اگه من به تو وصل میشم بخاطر فقرمه اگه بی نهایت پول داشته باشم معلوم نیست دیگه بتونم باهات ارتباط بگیرم یانه
یا خدا اینا کجای ذهن من بوده
به همه اینا یقیین صددرصد دارم
چقدر ترمزه اینا
باز من میگم چرا تا دوقرون بدست میارم خرج میشه
پول انگار از تو حسابم مثل سرسره سر میخوره میره ته چاه
بابا این باورها نمیذارن تو از این حد بیشتر بالا بری
خدایا اینا چی بود از ذهن من زد بیرون
اندازه چند ماه ترمز پیدا کردم که برم باورهای مثبتش رو پیدا کنم و بسازم
خدایاشکرت بخاطر دنیای مهربونت بخاطر قوانین واضح و عادل و حکیمانت
خدایا کمکم کن تو مسیر ستاره قطبی تو مسیر هدایتت تو مسیر دیدن زیبایی های روزم بمونم
میخام زیبایی های اطرافم رو ببینم نعمت هام ببینم
میخام زیباتر رو نیکوتر رو ببینم
اینهمه سال ذهنم جنگید و من تو تیم حریف بازی میکردم میخام دیگه براخدم بازی کنم
میخام خدم رو بدنم رو دوست داشته باشم نمیخام فقط تیم شیطان رو قوی تر کنم میخام شجاعت پیدا کنم روبروش وایستم
میخام زیر و زبر کنم
این شجاعت رو خدای من به من داده
از احد و ناسی نمیترسم
وقتی از خدم نمیترسم بقیه که پشیزی حساب نمیشن
خدایا ازت میخام حساب ببرم هنوز در وجودم جنگ هایی هست نقاط مختلف وجودم میخام صلحشون بدم
بااسلحه قدرتمند تمرکز بر نکات مثبت شروع کردم
خدایا تو بهم نیرو برسون
تمرکز بر نکات مثبت باعث میشه بیام تو تیم خدم بازی کنم حالا مرحله بعد باید کارایی که خدم نمیدونم چرا انجام میدم و کارایی که با اینکه باید انجام بدم اما انجام نمیدم رو بفهمم و مثل الان ترمز ها رو بفهمم و باورهای قدرتمندشو بسازم تا اون نقطه رو سفید کنم
روزی رو میبینم که تو ذهنم میرم و هرنقطه رو نگاه میکنم سفیده میتونم تمام سرزمین وجودم رو ببینم
از تاریکی و کوهستان هایی که سربیرون کرده برسم به روشنایی و کویر
اونوقت مثل استاد که میگه من تشنمه تشنه بشم برای این اگاهی ها
نه مثل منی که ی تمرین انجام میدم سیر میشم
چون غروردارم به درگاه خدا چون خدم نمیشناسم
هرچقدر بیشتر خدت بشناسی و ذهنت کنترل کنی بیشتر پیشروی میکنی
مثلا وقتی که توی مسئله عصبانی میشی یا نگران میشی وقتی شدتش زیاده تو رفتی تو دل تاریکیهای ذهنت واسه همونه نمیدونی داری چیکار میکنی اونجا تاریکه و تو داری به در و دیوار بزنی اما نمیتونی راه ها رو پیداکنی میزنی میشکنی یا به خدت اسیب میرسونی
اگه اونموقع ذهنت کنترل کنی مردونگی کردی ینی رفتی تو دل دشمن و شروع میکنی به شمشیر زدن و نقطه به نقطه روشن میکنی ذهنت رو و اونوقته که باخدت میگی بابا این مسئله به این سادگی که من اینقدر ازش بزرگتر بودم چطور اینهمه سال منو اذیت میکرد
اونوقت هی روز به روز ورودی میرسونی بهش
مهربون میشی وقتی میفهمی عصبانیت وقتیه که تو ضعیفی و بجای اینکه بگردی دنبال راه حل میخای ضعفاتو پنهون کنی
سخاوتمند میشی وقتی میفهمی بابا گنجینه اسمان ها و زمین دست اونه تو یه مقدارش به دستت اومده اتفاقا بده بره که پاک کنی خدتو نه بخاطر اینکه پول بی ارزشه اتفاقا چون انقدر باارزشه شاید جزو بالاترین ارزش های یک انسان باشه بده بره تا ذهنت نگرانیاشو بروز بده و تو رو ببره تو نقاط تاریک و تو با کنترل کردنش با این باورها که بابا من که میبخشم گم نمیشه مثل هرس کردن درخته میبری که بزرگ تر بشه و اینکه پول به ابزار فوق العادس برای اینکه من خدم رو بتونم پاک کنم من از خدامه که ببخشم و اینکه بخشیدن منو رشدمیده و اینکه وقتی میدی نمیذاری حرس و طمع قدرت بگیرن تو ذهنت بابا بقیه پولا فقط خرج میشن اما بخشش جمع میشه
خدا هرچی داشته رو به تو بخشیده تو راضی نمیشی به پول رو ببخشی و اینکه پول دوست خوب منه من باهشیاری میبخشم تا ازش از قدرتش یه استفاده خیلی خوب کرده باشم یااینکه پول تودنیایی که همه همه کار میکنن بزور بگیرنش نظرش رو کسی جلب میکنه که بفهمتش حتی اگه تمام مردم دنیا بفهمن پول چجوری جمع میشه و تبدیل به ثروت میشه باز یک هزارم ثروت واقعی دنیا خرج نمیشه
خدایاشکرت بخاطر این اگاهی ها
عاشق خدت و بدنت و سلامتیت میشی وقتی میفهمه همسفرت از ابتدا تا انتها همین بدنه باید ازش خوب نگه داری کنی این بدنو قرار چندین سال حملش کنی اگه الان فرسودش کنی بعدا اذیت میشی
پس دیگه حیفش نمیکنی باهاش ارتباط میگیری
من دوره قانون سلامتی رو ندارم اما حس میکنم اگاهی هاش چجوریه
همین هم باعث شده از روزی که دوره قانون سلامتی اومده و من فقط مقدمه هاشو دیدم نزدیک 5 کیلو وزن اوردم و کمتر از 3 4 کیلو با وزن رویاییم فاصله دارم
فقط بخاطر اینکه دارم بدنم رو میفهمم
خدایاشکرت چه کامنتی شد
حالا میفهم اولش که میخاستم بیام کامنت بنویسم میخاستم تنبلی کنم اما یه چیزی درونم گفت باید اینکار بکنی چون هدایت خاستی و این جزو هدایتته
حالا به اندازه ماه ها میتونم باورسازی کنم چون خدم بهتر از چند ساعت قبل میشناسم
خدایا شکرت
شکر
تشکر
درود بر شما
اردیبهشت سال 1401 رفته بودم شما با خانواده و چند تا از دوستای خانوادگیمون یه روز که رفته بودیم جنگل و تالاب کلی عکس گرفتیم،بعد سریع عکس ها رو چک میکردیم ببینیم خوب شده یا نه داخل یکی از عکس های دست جمعی که همزمان همه با هم پریدیم بالا تا یه تصویر آهسته اسلوموشن بگیریم .
عکس که گرفتیم و داشتیم چک میکردیم بدن من آنقدر زشت و شل و ول بالا پایین شد، مخصوصا حالات سینه ام آنقدر زننده به نظر اومد که من خیلی بهم بر خورد و به شدت شدم سوژه خنده دوستان، خیلی حالم بد شد و چند ساعتی قشنگ مورد تمسخر قرار گرفتم البته از نظر دوستان اونا شوخی میکردن، همین اتفاق شد یه انگیزه بزرگ که من یه فکری بکنم و خودم تغییر بدم و بدن خودم درست کنم.
از مسافرت که برگشتیم تو ذهنم بود که برم باشگاه و وزن کم کنم.
میخواستم برم باشگاه و پی پایه بودم که همین هم داستان داشت.
من 86 کیلو وزنم بود که به خودم قول دادم باید وزنم به 74 یا کمتر برسه، تنها چیزی که یهو به ذهنم رسید این بود که از همین لحظه هیچ چیز شیرینی نخورم به همین تعهد خودم عمل کردم و نزدیک به 35 روز که رعایت کردم به سرعت 12 کیلو وزن کم کردم که قشنگ هرکس میدید متوجه لاغر شدنم می شد.
تا این که یکی از دوستانم از بندر عباس اومد شهر ما و من دید گفت خوب وزن کم کردی، چیکار کردی؟
گفتم آره حقیقتن فقط خوراکی های شیرین کنار گذاشتم، ایشون من تحسین کرد و تشویق.
خود ایشون هم ظاهراً از قبل از عید سال 1401 به خاطر آسیب دیدن پا که من میدونستم و اذیت شدن به خاطر وزن بالا تصمیم به کم کردن وزن خودش کرده بود و به من اصلا راجب استاد عباس منش صحبتی نکرده بود و من نمیدونستم از برنامه های ایشون دارن استفاده میکنن، که همین آقا مجتبی از وزن 110 یا 115 کیلو به وزن 85 رسیده بود اونم در زمان تقریبا بین 3 تا 4 ماه، که حتی خود ایشون میگفتن که در هفته 3کیلو وزن کم میکردن بعضی از هفته ها که برای من خیلی جالب بود،که من وقتی دیدمش و همه اطرافیان کاملا جا خوردیم و تعجبی بود واقعا.
از این داستان بود که من کم کم داشتم بی خبر در مسیر درست زندگی و آشنایی با استاد عزیز قرار میگرفتم .
چند روزی که با مجتبی بودیم و هر جا میرفتیم داخل ماشین فایل های صوتی استاد گوش میدادیم و من کماکان چندان جدی گوش نمیدادم و فقط یه حرفایی من بیشتر شنوده میکرد تا مجتبی از زندگی استاد برای من داشت صحبت میکرد و از قرآن گفت و داستان لحظه ای که استاد داخل کشتی میخواسته کتاب قرآن رو پرت کنه داخل دریا و یک لحظه تصمیم گرفته از این کتاب بخونه ….
آقا این داستان خیلی برای من قشنگ به نظر اومد و تمام ذهنیت من که نصبت به قرآن و دین از قبل چیز دیگری بود انگار یک لحظه شکست و من تحت تاثیر قرار داد به طور عجیب و با اشتیاق زیادی از گوش دادن به فایل ایشون اون لحظه داخل ماشین خوشم اومد و مجتبی که گوش میدادم من که به اجبار شنونده بودم و لذتی نمی بردم برام داشت لذت بخش می شد و بهتر گوش میدادم.
من همون چند روز شنوده صحبت های استاد بودم و وقتی مجتبی رفت دیگه اصلا گوش نمیدادم و اصلا از مجتبی که حتی چند بار اسم استاد رو بهم گفت و چند بارم خودم هی پرسیدم راستی اسمش کی بود هیچ سوالی نکردم که ببینم کجا اصلا باید برم که صحبت های ایشون بستم.!
اون چند روز راجب وزن کردن مجتبی خیلی چیزای جالبی بهم گفت ، از سیستم بدن انسان و سازگار بودنش با چه چیزای میگفت و من هم هی سوال میکردم، اون از خوردن پروتیین میگفت من میگفتم مگه میشه ، برام خیلی جالب بود.
منم دست و پا شکسته که به چیزای رو پرسیده بودم اومدم علاوه بر کنار گذاشتن مواد خوراکی شیرین تغذیه خودم تغییر دادم که به قولی اسمش هم رژیم نبود و سازگاری بدن انسان به غذای درست بود.
کم کم که پیش رفتم خیلی حس و حالم و بدنم خوب میشد و شب ها راحت میخوابیدم، شکمم رفته بود داخل و سر و سینه ام داشت به بالا کشیده می شد، خیلی از نخوردن خیلی چیزا حالم روز به روز بهتر می شد.
خلاصه من وزن خودم تا 72 آوردم و در همون وزن نگه داشتم و حال خوبی داشتم تا الان.
هنوز من اصلا سمت استاد نرفتم تا عید امسال (1402) من رفتم بندر عباس و طی روزهای که با مجتبی بودیم باز هم حرف های جالب ایشون داشت بیشتر من به یه سمت خوب می برد و لذت بخش تر می شد خیلی صحبت کردیم.
ب
چند روز که گذشت تازه بعد از یکسال حرف استاد و داشتن سایت و فایل رایگان ایشون پیش اومد و انگار قرار بود من بعد از یکسال و با حس خوب وزن کم کردن و بدن خوب داشتن باید در مسیر باور درست و فرکانس خوب قرار بگیرم و بعد از یکسال تازه بپرسم که از این آدمی که میگی کجا باید برم و حرف هایش گوش کنم.
خلاصه الان چند وقتی هست که عضو خانواده استاد عباس منش شدم و به جد دنبال کننده ایشون و این حال خوب خودم هستم.
خدارو هر روز شکر میگم که من رو در این مسیر قرار داد و سپاسگزار استاد عباس منش عزیز و دوست خوبم مجتبی هستم.
سلام به استاد عزیز و تمام اعضای این خانواده ی صمیمی
حرف هایی که میزنید بعد از این دو سال و خورده ای که با شما همراه هستم کامل با پوست و استخوانم درک کردم و تک تکشو تجربه کردم
.
1. یک زندکی ای که هر روز رو به بالاست و به قول شما سینوسی نیست نتیجه ی داشتن هدف و تعهد رسیدن به هدفه. چون به نظر من نداشتن هدف و انگیزه ی کافی برای حرکت کردن باعث میشه که ما تا یک نتیجه ی کوچیک میگیریم مسیرمون رو رها کنیم و بی انگیزه بشیم برای حرکت و این سم هست برای ما. بی هدفی بدترین چیزه . حرکت نکردن رو به بالا و پیشرفت نکردن بدترین چیزه چون جهان شما رو توی یک نقطه ی خاص ثابت نگه نمیداره یا رشد میکنید یا سقوط.
توی قرآن هم گفته دقیقش رو یادم نیست ولی با این مضمون وقتی یک مهم رو به نتیجه رسوندی و ازش ازاد شدی به مهم دیگر بپرداز. این یعنی اینکه همیشه باید هدف داشته باشیم و همیشه باید برای رسیدن به اهدافمون حرکت کنیم.
.
2. مسیری که مارو به موفقیت رسونده دوباره هم مارو به موفقیت های بزرگتری میرسونه یعنی اگه ما از این قانون استفاده کردیم و درامد خودمونو افزایش دادیم مثلا دو برابر کردیم پس دوباره هم میتونیم از قانون استفاده کنیم و این درامد حالامون هم دو برابر کنیم.
دوستان من فهمیدم ثروتمند شدن در این جهان وظیفه ی منه. این جهان به تک تک ما نیاز داره تا باور کنیم و ثروتمند بشیم چون ثروتمند شدن ما باعث فراوانی بیشتر میشه باعث گسترش اسن جهان میشه باعث خلق و ایجاد ثروت بیشتر و بیشتر میشه باعث میشه تبدیل به الگو شیم تا بقیه هم باور کنن که میتونن باعث میشه موقعیت و فرصت ها و ایده ها بیشتری برای بقیه ایجاد کنیم با هر هزارتومن پولی که به هر طریقی خرج میکنیم به کسب و کارهای بسیار زیادی کمک میکنیم و دست خداوند میشیم برای رسوندن روزی به دیگران.
من مشاور املاک هستم قبلا به شدت با بقیه رقابت میکردم و چشمم دنبال این بود کی چقدر قرارداد مینویسه که من از همه بهتر باشم. اما چشمام باز شد به لطف خداوند و هدایت هاش. فهمیدم هرکسی که قرارداد میبنده اول از همه قابل تحسینه دوم اینکه به نفع منه چون این ثروتی که به جریان میندازه باعث ایجاد مشتری های جدید برای همه میشه چون اکثرا کسایی که خونه میفروشن یا پول میزارن روش یه خونه ی بزرگتر میخرن یا یه مبلغی ازش کم میکنن باز هم خونه میخرن. یا اگه سازنده باشن میرن زمین میخرن یا برای ساخت خونه های بیشتر خرحش میکنن و این یک زنجیرست که با هر معامله بزرگتر و بزرگتر و فراوان تر میشه.
این باعث شد که من باور کنم که امکان نداره مشتری کم بشه حداقل توی این شغل چون این یه زنجیرست و این پول توی این کار کمتر و بیشتر دوباره به جریان میوفته امکان نداره کم بشه هیچ هروز بیشتر و بیشتر هم میشه !
.
3 . ما وقتی هدف تعیین کنیم و برای رسیدن به اون هدف تسلیم خداوند باشیم خداوند مارو قدم به قدم هدایت میکنه
من یه مثال میزنم. منی که هر ماه دیگه توی بدترین شرایط روحی و ذهنیم حداقل یه قرارداد فروش داشتم 2 ماه بود قرارداد ننوشته بودم. خب شکل بازار تغییر کرده بود و من این رو درک نمیکردم چون مسیر خودمو میخواستم برم و نمیزاشتم که هدایت بشم اگهی میزاشتم هرکی زنگ میزد اگه پولش نقد بود بازدید میدادم اگه نقد نبود اصلا جوابشم دیگه نمیدادم . و تقریبا به جایی رسیدم که برای اپلین بار حتی یک مشتری درحال پیکیری هم نداشتم و لیست مشتریام خالی بود.
تا اینکه قانون افرینش رو شروع کردم و گشتم دنبال مشکل. میدونستم این مشکل یه جایی درون منه نه بیرون من.
بجز باورهای محدود کننده ای که داشتم و پیداشون کردم و شروع کردم کار کردن روی اون ها من متوجه شدم که به اسم فقط از خداوند هدایت میخوام اما انقدر مقاومت دارم که اجازه به دریافت هدایت هاش نمیدم. اجازه نمیدم که به مسیر درست هدایت شم و چسبیدم به یک روشی که توی شکل دیگه ای از بازار بهش هدایت شدم و نتیجه داده و حالا که شکل بازار تغییر کرده من تسلیم نیستم تا خداوند به من بگه چیکار کنم و تکیه کردم به یک روش خاص..
من ذهنم رو خالی کردم تمام اگهی هامو پاک کردم و از خداوند هدایت خواستم که بهم مسیرو نشون بده.
چند روز گذشت و مدیر دفترمون صدام کرد توی اتاقش . اولش گفت شما از نیروهای اصلی دفتر هستی و الان دو ماهه کاری نکردی و من انتظار نداشتم و شروع کرد کلی حرف زد باهام. گفت شکل بازار عوض شده باید خلاق باشی اینکه 4 تا فایل انتخاب کنی و اگهی کنی فایده نداره ، چند تا مشارکت تا حالا نوشتی چند تا تهاتر داشتی چند تا ویلایی فروختی اینا همه عیار مشاور رو مشخص میکنه . اسنکه بشینی توی یک ماه 5 تا فروش ببندی هنر نیست و هنرت الان مشخص میشه و ..
هرچند تمام این حرف هارو با دلسوزی و برای کمک کردن به من زد. ولی من واقعا بهم برخورده بود و ناراحت بودم. اومدم بیرون و رفتم دم دفتر قدم زدم و یکم فکر کردم دیدم این همون هدایت خداوند بود برای من. که داره بهم میگه بابا خودتو رها کن بزار من هدایتت کنم چجوری معامله ببندی. تو معامله میخوای پول میخوای؟ بسپار به من دیگه به چجوریش کار نداشته باش. و با احساس خوب برگشتم توی دفتر. به خودم که اومدم دیدم بحث تهاتری که مدیرمون گفت بین هزاران جمله ی دیگه توی ذهنم پررنگه و هی داره تکرار میشه . گفتم خب این یه نشونست چجوری این کارو انجام بدم و روی چه فایل هایی کار کنم از خدا خواستم که هدایتم کنه. به خداوندی خودش حتی یادم نیست چجوری به ذهنم خطور کرد با اینکه این جریان مال 7 ، 8 روز پیشه. فرداش گشتم فایل هایی که گیر پول بودن و یه بخش کمی پول میخواستن مابقیه ی پول رو تهاتر میکردن پیدا کردم و اگهی کردم.
گوشی من از اون روز از شرایطی که 3 روزی یه بار زنگ میخورد امکان نداشت ربع ساعت یه بار زنگ نخوره و مشتری های مختلف نیان.
و الان که دارم صحبت میکنم هم به یکی از ارزوهام رسیدم که دوتا جلسه توی یک روز داشته باشم هم 3 تا کار تقریبا دیگه اماده ی جلسه دارم که یکی از اون ها 3 تا قرار داد توی دل همه ، یکیشون دوتا قرارداد توی دل همه ، و یکیشون هم یه فروش نقدی هست.
همچنان دارم با جدیت روی خودم کار میکنم و سپاسگذار خداوندی هستم که این جهان رو برای من افرید و قوانین ثابتی خلق کرد که در هر حالتی قابل اتکا هستن . قوانینی که همه به درون من برمیگردن و هیچ چیزی از بیرون کنترلی روی زندگی من نداره. در واقع چیزی که داره نتایج من رقم میزنه همه توی مشت من و در اختیار من هستن.
استاد از شما هم سپاسگزارم بابت اموزش قوانین به این سادگی. برای این سایت فوق العاده که هیچ چیز کم نداره . برای فایل های رایگان ، برای بخش نتایج دوستان که انقدر بینظیره برای سریال زندگی در بهشت ، برای صداقتتون که باعث این ایمان و تعهد من شده. سپاسگزارم که یک روزی تصمیم به موفقیت گرفتید و تعهد دادید و عمل کردید و موفقیت شما باعث موفقیت میلیون ها میلیون ادم شد. سپاسگزارممم سپاسگزارمممم…
من دیروز کامل وقت گذاشتم و نتایج اقای رضا عطار روشن رو دیدم و گریه میکردم از خوشحالی تز یاداوری گذشته ی خودم و خوب یه احساس نزدیکی بیشتر هم کردم چون من هم دزفولی هستم بزرگ شده ی اهوازم اما دزفولیم و الان اصفهان ساکن هستم.
اینجا توی این کامنت و به شاهدی این خانواده ی بزرگ میگم یک روزی در اینده ی نزدیک من موسس بزرگترین املاک اصفهان میشم و اون رو در کل ایران گسترش میدم. من سرکار خانم آتنا رضائی پور، 23 ساله ، در تاریخ نهم مرداد 1402 متعهد میشم که به جایگاهی که حق الهی منه برسم به جایگاهی که خداوند ایده ی اون رو به من داد و لایق اون هستم. تعهد میدم که برسم…