سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 6
کمتر از ۱۰ سال پیش، وقتی قانون را فهمیدم، با برنامه پاور پوینت، آلبومی از رویاهایم درست کردم. روزهای زیادی از زندگیام با دیدن این آلبوم و تجسم آن رویاها شروع میشد. تا آنجا که باور کردم و ایمان آوردم همان خدایی که این رویاها را در وجودم رویانده، نه تنها توانایی رسیدن به آنها را به من داده، بلکه بزرگترین حامی من در راه رسیدن به این رویاهاست.
مزرعه بزرگ و بهشت گونهای که در آن زندگی میکنم، خانه زیبای روی آب، آرامش و خلوت بی نظیر اینجا، درختان سایه اندازش، نسیم صبحگاهیاش، باران پر نعمت اش، دریاچه رؤیاییاش، ماهیها، صدای پرندگان، بوقلمونهای وحشیای که گاهی در گوشه و کنار اینجا میبینم، جمع کردن تخم مرغها، دوشیدن شیر آهویی، صبحانه ارگانیکی که هر روز روی اسکله کوچک خانهام میخورم و طبیعت زیبایی که هر لحظه فضل خداوند و حمایت او از رویاهایم را به من یادآور می شود، هر روز برایم درسهای بزرگی دارد و میگوید:
این پاداش فردی است که فراوانی جهان و سخاوت خداوند را باور میکند و با شوق برای رویایش قدمی برمی دارد.
خداوند همواره با جهانش بیش از کتابها به من آموخته. آهویی یکی از درسهایی بود که از طبیعت آموختم:
آهویی نام یکی از بزهای مزرعهام است. به خاطر شباهتی شکلی و رفتاری که با آهو دارد، نامش را آهویی گذاشتهام. اولین روزی که او را خریدم، آنقدر چابک و تیزپا بود که حتی با یک نگاه هم، فرار میکرد.
به همین دلیل غذای محبوبش را تهیه کردم تا بتوانم به او نزدیکتر شده و شیرش را بدوشم.
غذا را در گوشه بالکن خانه گذاشته و مانعی بلند سر راهش قرار دادم. مطمئن بودم پریدن از روی این مانع، برای یک بز غیر ممکن است. روزها آن غذا آنجا بود و آهویی نیز کوچکترین تلاشی برای پریدن از روی این مانع نداشت.
یک روز مانع کمی کنار رفته بود، به گونهای که آهویی توانسته بود ظرف غذا را ببیند. لذا از روی مانع پریده، خودش را به ظرف غذا رسانده و موفق به خوردن آن شده بود.
برای پیشگیری، نیمکت بسیار سنگینی که دو مرد پر انرژی هم به سختی میتوانستند آن را بلند کنند، روی ظرف غذا گذاشته و در ظرف را محکم بستم تا مطمئن شوم که آهویی هرگز موفق به دستبرد به غذا نخواهد شد.
چند ساعت پس از این اتفاق، با صحنه عجیبی مواجه شدم: با کمال تعجب، آهویی نه تنها دوباره از مانع گذشته بود، بلکه میز را واژگون، در ظرف را باز و غذا را تا انتها خورده بود.
خداوند با این ماجرا، مهمترین عامل رسیدن به اهداف را به من یادآور شد.
اکثر ما در برابر اهدافمان چنین رفتاری داریم. یعنی اگر بتوانیم اهدافمان را ببینیم، آنها را باور و قابل دستیابی بدانیم، آنچنان انگیزهای در ما بیدار میشود و کارهایی انجام میدهیم که حتی در تاریخ بشر غیر ممکن بوده است.
اما وقتی هدف را رؤیایی دور و دراز ببینیم، نتوانیم آن را تجسم کنیم، الگویی مناسب پیدا نکنیم و باورهای قدرتمند کنندهای نسازیم، دیگر حتی جرأت فکر کردن به آن را نیز نخواهیم داشت. هیچ انگیزه و اشتیاقی در ما نمیروید تا قدمی برایش برداریم …
برای باور کردن هدفت، این دو قدم را بردار:
- اگر رؤیایی از وجودت شعله ور شده، آن را ممکن و شدنی ببین
- باور کن همان خدایی که این رؤیا را به تو داده، توانایی تحقق اش را نیز به تو بخشیده است.
هر کاری که لازم است انجام بده تا خواستهات برایت باور پذیر شود:
آنقدر آن را تجسم کن … آنقدر دربارهاش بنویس… آنقدر افرادی که آن رؤیا را دارند، را تحسین کن و آنقدر نشانههای فضل و برکت خداوند و پتانسیل این جهان ثروتمند برای حمایت از رویایت را ببین تا انگیزهی لازم برای حرکت، در تو رشد کند.
همین کارهای به ظاهر ساده، هدفت را جلوی چشمانت و در مرکز توجهات قرار میدهد. انگیزههایت را بیدار و وجودت را سرشار از چنان نیرویی میکند و قدمهایی را بر میداری که غیر ممکنها هم ممکن میشود.
سید حسین عباس منش
برای دیدن سایر قسمتهای سریال تمرکز بر نکات مثبت، کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD493MB12 دقیقه
- فایل صوتی سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 611MB12 دقیقه
سلام سلام
خدایا شکرت شکرت شکرت
اقاااااا من بدو بدو اومدم که از نتایجم بگم
اینکه وقتی والمارت رو دیدم،دلم میخواست که منم یک هایپر مثل والمارت داشته باشم بعد هدایت شدم به سمت هایپرمی،فروشگاه بزرگی که جای خونمون هست و حالا من دارم اونجا کار میکنم
اینکه این فایل های رایگان در قدم اول منو رسوند به حقوق ثابت به علاوه پورسانت،اینکه من الان چهار و نیم حقوق دارم ،اینکه حقوقی دارم الان که تا چند وقت پیش همین حقوق رو داشتم اما به بدی،الان است که با عزت کنار آدمهای با شرافت و انسان واقعا کار میکنم و بدون دعوا سرکار و با احترام همین حقوق رو در میارم
خدا رو شکر که دارمت خدای خوبم
چند روز صبح شده که دارم پیام های بچه ها رو توی کانال میخوندم،بعد هی دو دو تا میکردم که منی که قراره قانون سلامتی رو بخرم
خب خدایا یعنی دو ماه هیچی نباید بخرم،پیادع برم و پیاده بیام که پول جمع بشه بتونم قانون سلامتی رو بخرم ؟؟؟؟ بعد از خدا دلم پول تو جیبی خواست️
بعد رفتم پای عابر و موجودی گرفتم در حالی که مطمعن بودم هیچی ندارم یهو دستگاه شروع کرد به پول شمردنبعد هم سی تومن بهم پول داد و رسید نوشته بود هفتصد تومن دیگه هم پول داری گفتم خدایا از کجا؟؟؟؟؟؟
بعد فهمیدم من سالهاست برام یارانه واریز نمیشه و درخواست یارانه من قبول و برام یارانه ریخته بودنخدایا شکرت ️🫂
از شادی به زمین و هوا میپریدم که خدایا مرسی که بهم پول تو جیبی دادی چون من تماااااام پولم البته به جز درصدی که زکات اون رو میدم،کنار گذاشتم برای خریدن قانون سلامتی اما تو دلت میخواست که من پولی هم برای خودم خرج کنم
خدایا ممنونم که هستی و اینقدر عالی و بدیهی داری از جایی که فکرشم نمیکنیم بهمون روزی میدی ️
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اینها همه و همه نتایج کار کردن روی خودمون هست ️
من همون فاطمه هستم که باید هر روز یک ساعت زودتر راه میافتاد بره سرکار که پیاده باید بره و شبها هم پیاده روی میکردم چون هیچی پول نداشتم برای برگشتن و اینکه خدا بهم پول داد تا به راحتی برم و بیام و شکر خدا ️
الهام جان ،دوست عزیزم
منم خیلی خوشحالم برای داشتن همشهری عزیز و دوست هم فرکانسی عزیزی مثل شما
امیدوارم سال جدید براتون پر از شادی و سلامتی،موفقیت،ثروت و خبرهای خوب باشه
امیدوارم جشن آرزوهاتون رو بگیرید 🫀و منم دعوت کنید 🫂
خوشحال شدم از پیدا کردن دوست عزیز و همفرکانسی از خانواده عباسمنش ️
زینب جانم سلام
دوست عزیزم باعث افتخاره که با شما آشنا شدم
خیلی جالب است که من پول جمع کردم که دوره سلامتی رو بخرم و تا حدودی میدونستم باید شیوه تغذیه ایم رو از بقیه خانوادم جدا کنم
و واقعا هرچقدر فکر میکردم،می دیدم اعتماد به نفس انجام چنین کاری رو ندارم
همونجا مچ خودمو گرفتم و فهمیدم بیشتر از هرچیزی نیاز به اعتماد به نفس دارم
رفتم و دوره اعتماد به نفس استاد جان رو خریدم
و الهی صد هزاران مرتبه شکر
حس میکنم تمام وجودم تشنه این دوره بود
انشالله بعد از به دست آوردن عزت نفسم به سمت دوباره دوره قانون سلامتی به راه میافتم
دوست خوبم مرسی که هستی
و قانون سلامتی گوارای وجود نازنینت️🫂