پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8
توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
به نام خدای مهربان
سلام و عشق و ارادت به استاد نازنینم و همه دوستای گلم
چه واژه دیر آشنایی! ترس
همنشین تمام دوران های زندگیم…
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
در بچگی
ترس از مار
ترس از جن و روح
ترس از حرف ناشایست و خنده دار زدن در جمع
ترس از شبیه دوستان مدرسه نبودن و طرد شدن
ترس از چشم غره های مادرم وقتی نمی دونستم کاری که دارم می کنم اشتباهه
ترس از اینکه پولای بابام تموم شه و برام کیک و شیرینی نخره
ترس از اینکه اگه از کفش یا لباسی که خوشم اومده بگذرم و برم مغازه بعدی دیگه چیزی گیرم نیاد و همون هم از دستم بره.
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
کمی بزرگتر شدم و رسیدم به نوجوانی
ترس از سوتی دادن جلوی کسی که روش کراش دارم
ترس از خرابکاری کردن و ضایع شدن
ترس از طرد شدن از جمع دوستان(و متاسفانه همرنگ جماعت می شدم که نایس و لارج به نظر بیام)
ترس از دیده شدن یک تار مو توسط نامحرم و آویزون شدن از همون مو
ترس از آتش جهنم و انجام ندادن واجبات
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
جوانی
ترس از زیبا به نظر نیومدن و پسندیده نشدن
ترس از تنها موندن
ترس از نادون و خنگ به نظر اومدن
ترس از صدای بلند و اقتدار مردها
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
زمانیکه با استاد عباسمنش آشنا شدم در سن 35 سالگی
ترس از پیدا نکردن علاقه شغلیم و پیر و بی مصرف و مریض شدن.
ترس از به گور بردن آرزوها و تفریحات و تجربیاتی که دلم میخواد به دست بیارم
ترس از فقیر و محتاج شدن
ترس از ابراز وجود و موندن سر حرف خودم
ترس از نه شنیدن و رد شدن درخواستم
ترس از انتقاد و محکوم شدن
ترس از شکست خوردن در کاری که هنوز شروع نکردم
ترس از پول درنیاوردن از رشته و علاقه ام
ترس از دست دادن مشتری( کلا یه باور کمبودی بودم که دست و پا درآوردم)
«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
الان در 38 سالگی
همچنان ترس از موندن سر حرفم و به مدل خودم زندگی کردن(کمبود شدید عزت نفس بیداد میکنه)
ترس از ناراحت شدن دیگران در صورت رفتار درست از نظر خودم(البته در مقابل چند نفر خاص)
«««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
خوب مسلمه که یک سری ترس ها با تغییر جایگاه یا سن از بین رفته ولی یک سری ترس ها همچنان بر قوت خود باقیست.
در چند ماه گذشته از اول سال پر برکت 1402 که نوری از ایمان به قلبم تابیده شد و خداوند رو از طریق استاد عباسمنش عزیزم بهتر درک کردم و دست بکار تمرینات جدیتر و متعهدانه تر شدم، ریشه یک سری ترسهای مشابه ام رو پیدا کردم. که اصلیترین هاش رو در بالا هم بهش اشاره کردم
باور عدم فراوانی
باور عدم لیاقت و کمبود عزت نفس
از اونجایی که دانشجوی رشته 12 قدم و شیوه حل مسائل هستم ترجیح دادم در همین شاخه ها کار کنم و راه حلها رو از این کانالها بررسی کنم. قطعا بعد از اتمام این دوره ها سراغ دوره عزت نفس و روانشناسی ثروت خواهم رفت.
چیزی که برام عیان شده اینه که باید این ریشه های گندیده رو بکنم و دور بریزم و به جاش نهال های تر و تازه باور فراوانی و عزت نفس بکارم.
شروع کردم به تمرین و در روابط و کسب و کار و باورهای توحیدی نتایج قابل قبولی رو به نسبت ظرف الانم و قانون تکامل رقم زدم.
ولی امروز صبح با یکی از بستگان مکالمه تلفنی داشتم که متوجه شدم هنوز نبخشیدمش و ترس از طرد شدن و مورد انتقاد قرار گرفتن و همچنین ترس از بد قضاوت شدن خودش رو عین یه قارچ سمی بهم دوباره نشون داد.
اولش سعی کردم اعراض کنم ولی دیدم نمیشه و
همون لحظه تو ذهنم جرقه زد که این پنهان کردن آشغال زیر مبله و اتفاقا باید تهش رو دربیاری. باید بفهمی چرا همچین رفتارهایی باهات میشه. چرا این فرکانسهات در قالب یه انسان آزاردهنده مجسم شدن و دارن بهت تلنگر میزنن؟ چون خودت هنوز خودت رو با این عزت نفس معیوب نپذیرفتی و نکوبیدی و از نو بسازیش. باید مسئولیت رفتارهایی که باهات میشه رو بپذیری.
خدا رو شکر کردم که فهمیدم اشکال کارم کجاست و رفتم حمام. زیر دوش افکارم رو پاکسازی کردم و اول از خدا بعد از روح الهی خودم عذرخواهی کردم که اجازه دادم ناراحت بشه. بعد بخشیدن اون فرد برام مثل آب خوردن شد. نشستم یک صفحه کامل ریز ریز نوشتم که دلیلی نداره من از اون شخص ناراحت باشم بلکه باید به درون خودم رجوع کنم.
حالا این پکیج رو بگذارید کنار فایل ترس که امروز صبح استاد گذاشتن به علاوه فایل نشانه ام که قسمت 192 سفر به دور امریکا بود که استاد و مریم جان نماینده ایران توی فستیوال ملتها بودن و پرچم صلح تکون دادن.
چه معجونی شد! چقدر این شراب روحانی به عمق جونم چسبید!
می دونید خدا امروز چطور باهام حرف زد؟
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾
و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید این گونه خداوند نشانه هاى خود را براى شما روشن مى کند باشد که شما راه یابید (103)
وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ( ﴿105﴾ آل عمران)
و چون کسانى مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و براى آنان عذابى سهمگین است
خدا جونم امروز بهم گفت تو که صدای منادی که دعوت می کرد به ایمان رو شنیدی، بین قلب تو و هزاران نفر آدم انس و الفت قرار داد. چرا؟ چون اینجا داری حرف از توحید و عشق به الله میزنی بدون هیچ چشمداشتی.
دیگه شک نکن توش، وقتی برات برهان و دلیل منطقی اومد که رستگاری در اعطی و التقی و صدق بالحسنی هست دیگه هرگونه اختلاف با این رای رو بذار کنار و بچسب به توحید، دیگه کندن علفهای هرز رو متوقف نکن.
راهش همینه. انتشار عشق و احترام
این جهان کوه است و فعل ما ندا/ سوی ما آید نداها را صدا
برای اینکه بتونی بر ترسهات غلبه کنی خودت رو دوست داشته باش. چون تو نگار زیبای منی…
من برات عرش مهیا کردم. تو چسبیدی به فرش؟
ظهر داشتم تصنیف یاد ایام استاد شجریان رو گوش می دادم اونجا که می گفت:
درد بیعشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
دلم گفت بله… هرجا عشق به تک تک ذرات عالم رو فراموش کردی به تضاد و مشکل برخوردی. این مساله امروز هم با عشق حل میشه. و عشق دنباله ی توحیده.
توحید تو ذهنم مثل یه ستاره دنباله داره که توی دنباله اش همه چیز هست. عشق، دوستی، ثروت، معنویت، رهایی، بخشش، سلامتی و آسانیها.
الهی شکر برای اندکی بهتر شدنم در امروز عمرم
سلام و عشق و احترام به آقا اسدالله شاگرد اول کلاس.
من که خودم علی الحساب دفتر کتابامو جمع کردم رفتم میز آخر مشکوک به خارج از کلاس نشستم توی این مقوله.
صدهزاران آفرین به شما که ترسهاتون رو شناسایی کردید و روشون کار کردید با «تعهد» و حتی بعد از یک سال که موقعیت پرواز فراهم شد از خاطر نبرده بودید.
صد البته که معلم برای چنین شاگرد منضبطی جایزه بزرگ هم تهیه میکنه.
ولی اونچه که واضحه اینه که قبلا ترسهام رو نمی شناختم. رفتارهام رو نمی سنجیدم. دنبال الگوی تکرارشونده نمی گشتم.
اصلا دقت نمی کردم در چه مواردی و در مقابل چه مدل آدمهایی ترس دارم. و قدرت رو از خدا می گیرم و میدم دست اونا. استغفرالله ربی و اتوب الیه از این نادانی و شرکم.
ولی الان به لطف الله و آموزشهای استاد دارم چراغ قوه میندازم توی این تاریکی ذهن و دونه دونه پیداشون می کنم. می دونم که این قدم اوله و من یه بچه اول ابتدایی هستم در کنار شما دبیرستانیها و دارم ازتون یاد می گیرم چطور تمرینایی که معلم داده رو حل کنم.
تشبیه زیبای سعیده شهریاری شیرین زبون رو خیلی دوست دارم که هر فایل رو به صورت یه کلاس درس مجسم کرده واسمون با اون خودکار پرت کردناش و نارنگی پوست گرفتناش. خدا بگم چیکارش کنه که یه روز نباشه اینجا صفا نداره.
ممنونم که اینقدر تمیز و شسته رفته کفتگوی ذهنی موثر و فوق العاده تون رو نوشتید تا ازش درس بگیرم.