پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7
توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
- من انجام کارهای ضروریام را مرتب به تعویق میاندازم
- من همیشه کارهایم را در آخرین لحظه انجام میدهم
- من در مدیریت پول هر بار همان اشتباه را تکرار میکنم
- من همیشه غذای نامناسب میخورم با اینکه هر بار از این کار ضربه میخورم
- من جایی که باید حرفم را بزنم و نظراتم را بیان کنم،همیشه سکوت میکنم با اینکه بارها از این اشتباه ضربه خوردهام
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7194MB24 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 723MB24 دقیقه
سلام
سید جان
من کاملا یادمه 8 سالم بود دومبال دوست میگشتم همیشه همیشه یه گوشه تنها نشستم از بچگیی
هیچکسی منو آدم هم حساب نمیکرد .
وقتی توهین و تحقیر میشدم فقط سکوت میکردم یه سکوت طولانی …با هزاررتا دلیل مسخره که خدا حقتو میگیره خدا جواب کاراشونو میده خودمو توجیح میکردم …همیشه غم زده بودم بزرگ شدم
همین حالاتها باهام بود
خوشحالیمم غیر قابل کنترل بود به طرز وحشتناکی خوشحالی میکردم . نزدیکانم بهم میگم عادی باش
تعادل داشته باش …
من احساس گم شدن دارم هیجا جا ندارم
روابط عاطفی که کلا افتضاحه
همسرم همیشه قهره و هیچ آرامش و لذتی کنارش ندارم
منی که سفر عشقمه سالهاست که سفر نرفتم
هیچکس قبولم نداره حرفام وجودم هیچ اعمیتی نداره ..آرزوهام برای اطرافیانم محقق میشن
وقتی قانون رو اولین بار یاد گرفتن گفتم دیگه تمومه …من راهشو یاد گرفتم …
اما الان انقدر با خودم در جنگم انقدر از خودم و شخصیتم خسته شدم به قدری بی عزت نفس و بی اعتماد به نفس شدم که واقعا نمیدونم از کجا باید شروع کرد اصلا اگه الان من بخوام شروع کنم از کجا باید شروع کنم
از بالا رفتن سنم عذاب میکشم خیلی آرزو ها دارم که بهشون نرسیدن خیلی جاها هست که هنوز نرفتم خیلی لذتها رو نچشیدم
پر از حسرتم تمام من شده حسرته …
فقط سید بهم بگو از کجا شروع کنم از کدوم دوره انقدر همه چی بهم ریختست که نمیدونم از کجا شروع کنم
انقدر خودمو باختم که قدرت تشخیصم ضعیف شده حتی به قانون هم شک کردم به شرایطی که نمیتونم تغیرش بدم
اما قانون میگه که میتونم