پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    205MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

520 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مرتضی مختاری گفته:
    مدت عضویت: 2824 روز

    بنام فرمانروای جهانیان

    با درود فراوان خدمت استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم

    دوستان چقدر این قانون خداوند دقیق و درست کارمیکنه واقعا همانطور که استاد میگویند همه چیز از درون هست

    من نزدیک دوسال هست ازدواج مجدد کردم و گاهی اوقات میبینم همسرم رفتارهایی میکنه که مثل رفتارهای همسر قبلیم هست یعنی چنان بهت زده می شوم که می گویم فکر کنم همون همسر قبلیم هست وقتی دقتم را بیشتر کردم البته از مهر ماه تا الان دیدم چقدر رفتار هاش شبیه اونه؟؟؟؟؟؟؟ و الان درک میکنم و میفهمم که باورهای من مشکل داره و من باید تغییر کنم البته شروع کردم روی خودم کار کردن و هر روز دارم رفتار و اخلاق های خوبش را می نویسم و تکرار میکنم یه کمی تغییر ایجاد شده و لی باید بیشتر روی خودم کار کنم

    حالا خودم توی این روابط نقش قربانی را بازی کردم و می گذارم که منو تخریب کنه خراب کنه و بعدش میگم که تو مقصری ببین با من چیکار کردی منکه آدم بدی نیستم

    یه نقشی که خیلی پر رنگ هست و اکثر مواقع توی روابط ازش استفاده می کنم به خیلی از مسائل بی اهمیت هستم و با شوخی و خنده ردش می کنم

    توی روابط قبلا کمال گرا بودم و میگفتم برای من همه چی باید اوکی و عالی باشه ولی با کار کردن روی خودم این باور خیلی بهتره شده

    توی روابط دوست دارم که همیشه مشکلات و مسائل با صلح حل شوند و کار به جای باریک نرسه

    از همتون متشکرم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1815 روز

    سلام بر همه عزیزان

    در جواب به سوال بگم من قبل اینکه درباره احساس قربانی بودن چیزی بدونم در تمام روابطم هربار به هر نحوی ازش استفاده میکردم

    و بعد از اشنایی و درک قانونش تا به همین امروز کلی روش کار کردم و هربار هم موفق تر از قبل الان یوقتای کوچیک که از غافل میشم باز به شکل شمایل عجیبی ظاهر میشه

    اما من تو روابط اجتماعی م همیشه میخوام نقش ادم خوبه رو بازی کنم حالا تو روابط عاطفی کمتره یا میشه گفت اونجا اصلا برعکسه میخوام همیشه برای دوستام اون ادم با معرفته باشم حالا یوقتایی سعی میکنم به خودم ضربه نرسه یوقتا هم همون لحظه یا بعدش متوجه نمیشم ازش ک میگذره خیلی میفهمم چه خرابکاری کردم نفش ادم مستقل و غیر وابسته رو اجرا میکنم اما تو بیشتر موارد از اطرافیانم توقع دارم مثال توقع خرج و مخارج و هزینه ها از پارتنرم توقع اینکه دوستام وقت و تفریحاتشون و با من بگزرونن و برنامه هاشون و بخاطر تفریح( من اسمش و گذاشتم که خودم‌ گول بزنم) کنسل کنن چون منم اولویتم تفریح و سفره اونا هم باید اولویتشون باشه هنوز نتونستم اینو تو خودم حل کنم که وقتی برنامه ای میچینم یا میخوام برم خودم انجامش بدم برنامه ریزی هاش و کنم دیگران اگه خواستن بمن ملحق بشن اینقدر میشینم بهش فکر میکنم باهاشون بحث میکنم که دیگه مغز درد میگیرم خیلی مورد سختیه هربار هی درستش کردم هی خواستم حلش کنم اما الگو تکراریش باهامه

    ممنون استاد عزیزم که مطالب و دقیق در اختیار ما قرار میدی دوستتون دارم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1177 روز

    ب نام خدا!

    سلام ب استادخوشتیپم ومریم مهربانم !وسلام ب دوستان عزیزم …

    در روابط خودت با دیگران چ نقشی دارم ؟من اکثرموقع ها دررابطه با دیگران بخصوص همسرم چندین مواردهست ک نقش بازی میکنم

    1_همیشه احساس قربانی بودن بهم دس میده احساس میکنم شوهرم خانواده شوهرم قدرمو نمیدونه و بهم ظلم شده …

    2_من نقش ی کارگاه بازی میکنم همیشه دنبال خطایی یا ی اشتباهی ازهمسرم هستم ک موچشو بگیرم بکوبم سرش و‌حق جانب ب خودم بگیرم طوری انگار بهم ظلم شده و حس قربانی بودن بهم دس میده قهرکنم یکی روزبرم خونه مامانم تاشوهرم منت بکشه بیاددنبالم وووو

    3_نقش زنی بازی میکنم گ انگار خیلی قویه و همه چی میدونم شوهرم هیچی نمیدونه و بهش امرنهی میکنم واین باعث میشه باهمسرم بحثم بشه..

    4_من همیشه ازهمسرم ومادرشوهرم انتقادمیکنم و قضاوتشون میکنم طوری برخوردمیکنم انگار همه رفتارای اونا اشتباه مال من درسته و باید باب میل من اخلاقای من برخورد ورفتارکنن درحالیکه این رفتارمن خودخواهی هیچ کسی نمیتونم تغییربدم …

    استاد ازتون بی نهایت سپاسگزارم باسوالاتی ک میپرسین بیشتر ب درون خودم میرم خودمو زیرو میکنم و این خیلی بهم کمک میکنه کجاها ایراد دارم و چطوری حلشون کنم …استادجانم دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    آزاده افضلی گفته:
    مدت عضویت: 1131 روز

    سلام خدمت دوستان عزیز

    من ب سختی می نویسم، همیشه انشا هامو مامانم می نوشت.. تا اینکه برای پایان نامه دفاعم 6 ماه طول کشید چون نمی تونستم بنویسم جمله بندی… برام سخته ولی دارم تلاش می‌کنم ک بنویسم

    من دارم روی دوره عشق و مودت کار میکنم

    و عزت نفس هم خریدم هنوز شروعش نکردم

    بطور کلی حالم خیلی خوبه

    وای ی الگوی تکراری دارم توی روابط ک خودم موندم چرا تکرار مبشه

    البته من خیلی موصوعات داشتم تونستم حلشون کنم چجوری وفتی بی خیال اون موصوع شدم یعنی دیگه برام مهم نبود

    و از طرف دیگه خودمو خیلی با ارزش تر دیدم ک اون موصوع حل شد

    حالا ب را م سر تکرار

    بچه ها من همسرم با خانوادم نا خوبه

    و خودش مدام ب خانوادش سرویس میده

    واقعا سرویس میده حسابی و اصلا هم برای من مهم نیست یعنی ناراحت نمیشم

    ولی. وقتی من برم خونه مامانم سر بزنم یا مهمونی برم ادا در میاره و…..

    ولی من توی ذهنم میگم این ادا داره از خداش هم هست ک با خانواده من در آ تباط باشه

    ولی. بچه ها گاهی ا. قات استرسی میشم

    و فرکانس ترس می فرستم

    دارم روی خودم کار میکنم ک آزاده این حق طبیعیه تو ووووو ب خودت ب قبول ن

    بکن تو مغزت

    خانووم

    تو حق داری با بچه هات هر وقت بخای ا آزادانه بری مگه شوهرت نمیره مگه خدمت نمی کنه

    تو چراااا نری و نتونی همش میگهم خدایا این شرک از من دور کن و آزادی رو مثل اسمم ب من بده

    بچه ها من عاشق ا آدی زمانی مکانی و مالی هستم

    خودم الان دیگه از آقا نا احت نمیشم میگم دختر خودت فرکانس فرستادی حالا خودت اصلاحش کننن

    حقته

    این الگوی تکراری منه

    من می خواهم توحید عملی را اجرا کنم و ترس نداشته باشم

    آزاد ازاد باشم

    مرسی از دوستان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مریم شریعت گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    به نام الله یکتا روزی دهنده خلایق

    سلام به استاد گلم و دوستان

    من در رابطه با دیگران همیشه میخاستم نقش ناجی را داشته باشم بیچارگان را چاره باشم بینوایان را نوا باشم گرسنگان را طعام باشم افسردگان را نشاط بخشم و بی پناهان را پناه باشم و نقش خدا را بازی را کنم آخر هیچکس خدا ندارد و خودبخود خلق شده اند

    اما به چه قیمت و با چقدر تلاش بی وفقه و غصه خوردنهای بیهوده و در نهایت قربانی کردن خودم و خانواده ام و دام را خوش میکردم که کاری برای بندگان خدا کرده ام گر چه همان موقع هم حسی به من میگفت باز هم اشتباه کردی و من الکی دل خودم رو شاد میکردم و بعد از مدتی مستقیم و غیر مستقیم به گوشم میرسید که فلانی چنین گفته و چنان کرده و ما خیلی ناراحت شدیم و بعضی ها خیلی راحت بعد از مدتی روبروی من می ایستادند و با طعنه مرا مورد تمسخر قرار میدادند و من فقط نگاه میکردم و سکوت میکردم و اشک تو چشمانم پر میشد ولی باز تکرار و تکرار و تکرار که ببشتر در فایل قلبها به سوی خدا باز میشود نوشتم

    قربونتون برم

    رفتم که میهمان اومد

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حسین موحد گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    سلام میکنم به استاد عزیزم

    بیشترین نقشی که من بازی میکنم راضی نگه دیگران به صورت مخفی است یعنی اگر کسی میخنده و خوشحاله منم باهاش همراه میشوم و میخندم یا اگه کسی غمگینه من حتی دلم بخواد هم نمیتونم بخندم و سکوت میکنم که ناراحت نشه

    دقیقا که دارم فکر میکنم میبینم من چهارچوب خاصی ندارم و بیشتر سعی میکنم تغییر شکل بدم و با هر کس مثل خودش باشم تا روابطمون گرم و صمیمی باشد مثلا اگر از دیدگاهش خوشم نیاد بیانش نمیکنم و میگم آره راست میگی تا ناراحت نشه (الان اینو فهمیدم که من از ترد شدن میترسم چیزی که در جواب قسمت یک هم همینو نوشته بودم) و در کل هر جایی هم که خواستم مخالفت کنم از جذابیتم کاسته شده که البته این مخالفت کردن حاصل کار کردن روی خودم و ساختن اعتماد بنفس و عزت نفسم بوده

    انگار من در اکثر جاها هیچ هویتی ندارم و هرکی هرجوری بود باهام احساس راحتی میکنه چرا که فکر میکنه منم مثل خودش فکر میکنم و باهاش هم عقیده ام

    ممنونم استاد جان بابت این فایل ارزشمند خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سعید گنجی گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    به نام خدای مهربان و دوست داشتنی

    سلام استاد عزیزم ودوستان گلم

    استاد من اومدم متنونوشتم کامل بعد که بزنم ثبت بشه یهو نت قطع شد کلا متن کامنت پرید .

    اول نمیخواستم بنویسم یکم عصبی شدم بعد گفتم حتما خیر بوده تا یه متن عالیترو کامنت کنم و الان دوباره شروع میکنم به نوشتن . البته نمیدونم متن قبلیم ثبت بشه یا نه

    خب استاد میریم به جواب سوال

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    استاد عزیزم ما در دوره هایی از زندگیمون در روابط با دیگران نقش های متفاوتی در هر دورانی داشتیم و در دوران دبیرستان و دانشگاه خودم من اون موقع ها اکثرا با هرکی که به مشکلی میخورد یا ناراحت میشد خودمو ناجی و کمک کننده میدیدم فکر میکردم باید مشاوره بدم دردشو بشنوم کمکش کنم و… بعد انگار مثلا خودم خیلی حال عالی داشتم درصورتی که ظاهرا اونطوری نشون میدادم و به کسی کمک میکردم که خودم 100 برابرش همون مشکلو داشتم . الان که فکر میکنم میبینم اصلا انگار اون موقع تو باغ نبودم .

    حالا در دوره های نوجوانی و… هرزمانش یجور در روابطمون نقش هایی رو داشتیم

    ولی توی این چند سالی که هست نگاه کنیم میبینم خودمو شخصیتمو بیشتر میفهمم آدمی هستم خیلی صلحدوست فراری از تنش و بحث کردن فراری از قهر و اختلاف . دوس دارم توی روابطم حالا چه با جنس مخالف یا موافق حالا فامیل یا خانواده بیشتر در آرامش باشم و همیشه صلح باشه و حتی اتفاقی بیفته که بحثی بشه یا اختلافی بشه سعی کنم باز با صحبت و دوستانه بودن اختلاف رو تمومکنم و دوباره صلح برقرار باشه .

    خیلی موقع ها اختلافی که پیش میاد با سریع دور همی برگزار کردن با گفتن خندیدن و تلاش کردن راهی پیدا میکنم که همیشه در خنده و شادی و حال خوب باشیم .

    ولی اینو خیلی دیدم و حس کردم که در بعضی مواقع بخاطر این پیش قدم شدن من افرادی که باهام در ارتباط هستن مقصر اصلی در اون اختلاف و بحث رو من میبینن چون فکر میکنن با پیش قدم شدن من حتما از طرف من بوده و برای اینکه روابط خوب بشه یجورایی انگار منو بخشیدن . و همیشه توی این شرایط من حس میکنم یجورایی بهم بی انصافی شده

    قبلا خیلی تلاش میکردم تا با راضی نگهداشتن دیگران رابطم خراب نشه

    در کل شخصیتم طوریه در روابطم که سعی میکنم رابطم شاد باشه و در آرامش و هربار کسی کمک بخواد بتونم با حرفام با مثالهام با چیزهایی که طرفو آروم کنم بتونم تا حدودی بهش کمک کنم .

    ممنون استاد ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 771 روز

    به نام خداوند مهربان

    نقشی که من توی روابطم دارم مخصوصا توی روابط عاطفیم:

    1. من توی رابطم با فردی که باهاش توی رابطه عاطفی هستم بیشتر نقش فردی رو دارم که داره کنترل میشه. این الگو رو به تازگی کشف کردم. وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم همیشه همینطور بوده. هرکس به زندگی من میومده سعی داشته به نحوی من رو کنترل کنه یا حتی تغییرم بده. و من تازه به این نتیجه رسیدم که این منم که یکسری باورها دارم که داره باعث میشه ادمای کنترلگر با من وارد رابطه بشن. در حال حاضر فردی که باهاش توی رابطه هستم رو خیلی دوست دارم و اونقدر خوبی های زیادی داره که نمیخوام ازشون چشم پوشی کنم و بخاطر این یه مقدار کنترل گری که روی من داره، رابطه ام رو باهاش تموم کنم. بلکه باور دارم که من اگر روی خودم کار کنم و ترمزی که توی ذهنم هست رو حذف کنم، میتونم همین رابطه ای که الان دارم رو بهتر کنم. چون هرباوری که من داشته باشم باعث میشه همون اتفاقات هم فرکانس با باورهارو تجربه کنم توی رفتار اطرافیان با خودم.

    و حتی اگر هم با بهتر کردن خودم این رابطه بهتر نشد و اون ادم همچنان سعی در کنترل من داشت، خیلی راحت این رابطه رو کنار بذارم و اینبار ادمهای هم فرکانسی رو جذب کنم که کنترلگر نیستند چون دیگه اون ترمزهای ذهنی وجود نداره.

    2. دومین نقشی که من در روابطه ی عاطفیم دارم، نقش آدمیه که دائما سعی داره بهترین ورژن خودش باشه برای پارتنرش. هیچ نقصی نداشته باشه چه از لحاظ رفتاری و خلق و خو و چه از لحاظ ظاهری. به وضوح میبینم که چقدر برام مهمه اینکه حس کافی نبودن رو از طرف مقابلم حس نکنم. چون کمالگرایی شدیدی دارم، دلم میخواد از هرلحاظ بی نقص باشم، مخصوصا درنظر پارتنرم. برای همین نگران نظر اون درباره خودم میشم، و دوست ندارم ازم انتقاد بکنه. حتی وقتی ازم انتقادی کنه که باعث ناراحتیم بشه اصلا به روی خودم نمیارم که ناراحت شدم تا ادامه پیدا نکنه. درکل آدمی نیستم که زیاد نگران حرف و نظر مردم باشم یا برام مهم باشه، اما نظر شخص مهم زندگیم مثل شریک عاطفی برام مهمه. به این شکل که میبینم دارم اذیت میشم و میدونم خودم عاملشم. آگاهم که اینا ترمزهای ذهنیه منه و باید روشون کار کنم.

    خیلی خوشحالم استاد راجب این مسائل صحبت کردند و من با چشم باز به افکار و رفتارای خودم نگاه کردم و فهمیدم چه مشکلاتی دارم.

    امیدوارم بتونم این الگوهارو از بین ببرم تا بتونم رابطه ی خیلی بهتری رو با پاتنرم تجربه کنم.

    دوستان عزیزم اگر صحبت یا پیشنهادی درنظر داشتید خیلی خوشحال میشم باهام به اشتراک بذارید.

    مرسی از همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    Ramak Ahmadi گفته:
    مدت عضویت: 979 روز

    درود بر همگی دوستان عزیز و اساتید محترم، من الگوهای تکرار شونده چند مورد دارم ک فقط یکیشو تونستم درست کنم، مثال میزنم مثل دوستانی ک وقتی ب دوستای دیگه معرفی میکنمشون میرن و دیگه منو فراموش میکنند، یا اینکه دوستانم وقتی کمکی لازمه بهشون بکنم و مطمئنا هر کاری ازم بر بیاد انجام میدم بعدش ی جوری منو توبه کار میکنن ولی متاسفانه بازم برای کمک ب بقیه درس عبرتم نمیشه و باز بی دریغ کمک میکنم و باز لطمه میخورم، یا حتی بچه های خودم هم وقتی محبت میکنم با برخورد خوبی ازشون مواجه نمیشم و دستوری باهام صحبت می‌کنند و طوری ک اگر جایی بگم نه خودت انجام بده میشم دشمن خونیشون، درواقع محبت کردنم ب ضررم تموم میشه، مخصوصا ضربه هایی ک از دوستانم خوردم بعضا جبران ناپذیر بوده، نمیدونم چرا؟؟؟؟؟اگر میشه کمکم کنید در این رابطه، بیشتر ترجیح دادم تنها بمونم تا دوستی داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      امیر صمدی گفته:
      مدت عضویت: 921 روز

      سلام منم قبلا مثل شما بودم و دقیقا همین ترمزو داشتم و اگه کاری رو برای کسی انجام میدادم همش ترس اینو داشتم که نکنه ازم سو استفاده کنه نکنه قدر کاری که واسش دارم انجام میدم رو ندونه نکنه و ………..‌

      بعد که به این الگو خودم واقف شدم یا کاری رو برای کسی نمیکنم یا اگرم کمکی کنم همش با خودم تکرار میکنم من این کارو برای دل خودم دارم انجام میدم و هیچ انتظاری ازش ندارم

      یا با خودم مرور میکنم خودم خواستم کمکش کنم کسی منو محبور نکرده

      و این چند مورد تو ذهنم اومد خواستم با شما به اشتراک بذارم

      امیدوارم مثمر ثمر باشه واستون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مطهره کلاس هشتم گفته:
    مدت عضویت: 722 روز

    سلام به استاد عباس منش و مریم عزیز:)))

    نقش:

    همیشه رهبر و رییس بودمم:))

    همیشه اینجوری بوده و همین الانشم اینجوریه

    مثلا توی مدرسه چون درسم خیلی قویه کلاسا رو میسپرن بمن چه حضوری چ مجازی

    معلم زبانمون خیلی روزا نمیومد مدرسه و منم چون کلاس زبان میرفتم. میگفت مثلا مطهره …. به عنوان همیار معلم کلاس رو راه ببر!!:))”

    تکالیف رو میدیدم سوالای امتحانی میگفتم به بچه ها . درس میدادم . همیشه نقش رییس و رهبر داشتم :)))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: