پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 13


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

572 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی عضدی گفته:
    مدت عضویت: 1361 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم..

    من توی زندیگم وقتی که به یک چالش یا یک مسئله ناگهانی برخورد می کنم. به شدت به هم میریزم.

    ینی به این صورت که خیلی خیلی سریع داغ می کنم و واکنش نشون میدم از خودم. به شدت عصبانی می شم و به زمین و زمان فحش میدم که بماند از خودم و خونه و حتی اون منطقه ای که هستم متنفر می شم.

    من به این شکل نیستم که وقتی به چالش بخورم به راحتی بخوابم. ذهن من مثل پردازنده کامپیوتر 100% اشغال میشه. و حتی وقتی که میخوام بخوابم تا صبح خوابم نمی بره و همش ذهنم درگیره با سرعت بینهایت. و توی این شرایط خیلی دلم میخواد یک شخصی به من یک حرفی بزنه و یک دل سیر با طرف دعوا خیلی شدیدی بکنم.

    اصولا توی این شرایط، شبیه به یک زامبی می شم….

    درکل خیلی سخت میشه خودم رو آرام کنم تا مسئله رو بشینم سرفرصت حل کنم چون اکثر اوقات میخوام با عجله، سریع همه چیز حل بشه..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2977 روز

    بنام خدای وهاب

    خداست که در جوف زمین دانه ودسته را می‌شکافد وزنده را از مرده ومرده را از زنده پدید آرد این است خدا،پس کجا رو می کنید

    سلام به استاد ارجمندم وبانو شایسته عزیز وتمام دوستان ارزشمندم در این سایت الهی

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده:چالش

    همانطور که میدونیم تمام اتفاقات وشرایط زندگی ما بر اساس افکار وفرکانسهای ما می باشدیعنی ما با باورهامون (باور:افکار غالب در ذهن ما ،افکاری که مدام تکرار میشه) شرایط واتفاقاتی بر پایه واساس آن باورها را به زندگیمون دعوت میکنیم

    درمورد پترنها والگوهای تکرار شونده باید حواسمون باشه یه چیزی ،یه فکری ،یه باوری در ذهن ما هست که هر چند وقت یکبار به شکل های مختلف برای ما تکرار میشه

    لازم نیست بزرگ باشی تا شروع کنی ،شروع کن تا بزرگ شوی

    باد با چراغ خاموش کاری نداره ،اگر در سختی هستی بدان که روشنی جان مکسول

    در مورد این فایل الگوهای تکرار شونده در مواجهه با چالش‌ها و شرایط استرس زا بر میخوری چه واکنشی نشان میدی باید بگم قبل از آشنایی با شما واین سایت وقتی باشرایط استرس زا وناراحت کننده بر میخوردم گریه میکردم والتماس خدا میکردم ویا در عین حالی که مثلا به خدا توکل میکردم خودم را به هر در ودیوار میزدم دست به دامن هرکسی میشدم تا مشکل برطرف بشه اوایل حضورم تو سایت که آن موقعه دست وپا گریخته دوره قانون آفرینش را گوش میدادم فایل فقط رو خدا حساب کن که مرتب گوش میکردم فقط گریه میکردم برا خدا مینوشتم

    والان اگر شرایط ناراحت کننده واسترس زایی پیش بیاد فقط سکوت میکنم تا جو آرام بشه با خودم حرف میزنم مرتب حمد وذکر سبحان الله میگم دیگه شرایط خیلی احساسی باشه مینویسم اگر فحش اگر بد وبیراه مینویسم وهمه حرفام رو به آن طرفی که باعث ناراحتیم شده میارم ر کاغذ وبعد پاره میکنم سپاسگزاری بعد هر ماجرایی حال واحساس منو عالی میکنه

    گاهی وقت‌ها شرایط زیاد استرس زا نباشه رانندگی ورفتن به یه جای سرسبز حال منو خوب میکنه

    والبته که استاد از مهر 1400 که حضورم در سایت بیشتره حتی اگر نتونم تو آن شرایط فایل گوش بدم شروع میکنم به خواندن کامنت دوستان و مدام با خودم تکرار میکنم هر آنچه مرا نکشد قویترم خواهد کرد ،خیر فی ماوقع ،به خودم میگم فهیمه خوشحال باش این تضادها باعث میشه تو خواسته هات را بهتر بشناسی وبفکر ساختن باورهای مناسب آن باشی پس رشد تو را به همراه داره

    از صمیم قلب ازشما استاد جان ومریم بانوی عزیز سپاسگزارم

    وسپاسگزار خداوندی ام که مرا به این مسیر هدایت کرد

    خداوندا من ودوستانم را به شرایط ،اتفاقات،انسانها،وایده هایی هدایت کن تا با تک تک سلول‌های بدنمون از تک تک لحظات زندگیمون لذت ببریم آمین یا رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  3. -
    متینا عباسی گفته:
    مدت عضویت: 790 روز

    سلام استاد عزیز

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    من معمولا میرم توی خودم تا بتونم اون مسئله رو حل کنم و راه حل براش پیدا کنم…

    دنبال مکانی میگردم که ساکت باشه.

    وقتی که میرم توی خودم میتونم راه حل پیدا کنم و بگردم ببینم کجای کارم یا باورم ایراد داشته و چجوری میتونم حلش کنم.

    اما اگر به هردلیلی نشه که با خودم خلوت کنم معمولا واکنشم،عصبانیته.

    عصبانیت به نداشتن بستری که بتونم تمرکز کنم.

    مثلا اگر یکنفر توی یک موقعیت استرس زا خیلی بهم گیر بده تا باهاش حرف بزنم و یا بخواد نصیحت کنه و نزاره که من توی خودم باشم،معمولا عصبانی میشم اما نه درحدی که بزنم چیزی بشکنم یا داد و بیداد کنم.

    یااینکه در شرایطی باشم که ادم های زیادی دورم باشن که تمرکزم بهم بریزه و نتونم فکر کنم به حل مسئله.

    عصبانی میشم چون شلوغه و نمیتونم تمرکز کنم.

    از وقتی با شما اشنا شدم،دنبال مقصر بیرون از خودم نگشتم.تمرکز میکنم تا بگردم ببینم درون من چی میگذره که اون مسئله پیش اومده…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1276 روز

    بنام خداوندی که وجودم از وجودش نورانی است

    سلام به استاد عزیزم، مریم عزیز و تمام عزیزانم که در این مسیر لذت بردن از زیبایی ها و نعمت ها، همسفریم

    من در گذشته زمان های که دچار استرس میشدم، اگر بصورت حضوری بحث میشد و طرف مقابل جز نزدیکانم بود که با عصبانیت و فریاد زدن سعی میکردم ب نفع خودم تمام کنم

    اگر شخص غریبه ای بود یا با سکوت مقابلش، یا ترک محل به بحث و استرس ناشی از اون خاتمه میدادم

    و بعدش باید کلی خوراکی های شیرین و قنددار مخصوصا شیرینی و کیک میخوردم

    اما بعد از دوره قانون سلامتی تونستم کنترل کنم و دیگه شیرینی نمیخورم

    اما اگر بتونم، میخوابم، و اگر دیگه خیلی شدید باشه سعی میکنم انقدر پیاده روی کنم یا با کاری فیزیکی خودم مشغول کنم که هم تمرکز از روی اون مسئله بردارم و هم خسته بشم تا بتونم راحت بخوابم

    گاهی اوقات ک افسار ذهنم از دستم درمیره ک غرق احساس بد میشم، زمانی ک ی لحظه اگاه میشم سریع خودم باید وصل کنم به سایت استاد یا یکی از فایل های ک باورهای توحیدی در من زنده میکنه این هم ب لطف دوره شیوه حل مسائل هست که باور کردم که تمام مسائل راه حل دارند، ساده، آسان و در دل خودش که من توان انجام و حل اون مسئله دارم

    کنترل ورودی ها یعنی سرچشمه اون استرس قطع کردن مثل جواب تلفن افراد ندادن در اوج استرس ها و گوش کردن به فایل های استاد در زمان های ک استرس زیادی دارم بنظرم بیشترین کمک بهم کرد تا بتونم مسائل حل کنم

    در پناه الله یکتا همیشه شاد و خوشحال و ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    محمد طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 1357 روز

    من هربار که با یک شرایط سخت و استرس زایی مواجه میشم کلا ول میشم هیچ کاری نمیکنم و از صبح تا شب میرم سریال دیدن و کلی هم غذا میخورم و وقتی که این روند طولانی میشه بعدش بشدت مریض میشم و معمولا زمانی خیلی پنیک میشم که از کارم و از تلاشم نتیجه دلخواهم رو نگرفته باشم ولی می خوام بیشتر تمرکز کنم که مسائلم رو حل کنم و تازه گیا مدیتیشن و تمرینات تنفسی رو راه مناسبی برای آروم کردن ذهن پیدا کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1076 روز

    سلام

    لحظاتت یه خیر و شادی استاد عزیز و خوشتیپتم

    مریم بانو همیشه شاد و عاشق

    و دوستان عزیزم

    شرایط استرس زا معمولا به چندین نمونه تقسیم میشن از دید من

    مثلا عقب افتادن اقساط،بی پولی،بدهکاری،خراب کردن یه بخش از کار که مسئولش خوده فرده،دعوا با اعضای خانواده یا دوستان و هر فرد،احساس عدم توانایی انجام یک کار و یا حل یک مسئله یا بینهایت دلیل

    من تا چند ماه پیش ،معمولا توی زمان بدهکاری هام که موعد پرداخت باشه و اون لحظه توانایی پرداخت ندارم و یا یه کسی پیام بهم بده برا پولش،من استرس میگیرم،

    و حتی قبل از اینکه اون بنده خدا بخواد بهم بگه پول میخوام من جلو جلو استرس می‌گیرم و در اینجور مواقع ذهنم شروع میکنه به سناریو ساختن،(که توی چند فایل گذشته هم گفتم داستان این سناریو ساختن ها رو).سناریو جروبحث میچینه،سناریو دعوا میچینه،سناریو ناراحتی میچینه و هی استرسم بیشتر و بیشتر میشه،نمیدونم چکار کنم،سیگار میکشم،دنبال راه حلم،هر از گاهی راه حل های نادرست میاد به ذهنم،اما سریع خودمو جمع میکنم میگم نه نه،من دارم روی خودم کار میکنم و راه حل نادرست نده

    اما

    این چند ماهه گذشته،من دارم روی باورهای توحیدیم کار میکنم و موقع استرس ها فقط شروع میکنم با خدا حرف زدن و درخواست کمک کردن،

    من قبلا فقط و فقط راه میرفتم و سناریو بد میچید ذهنم،نجوا ،نجول،نجوا،نجوا،خداشاهده چیزایی بهم میگفت این شیطان که اگه بازگو کنم شاید شاخ در بیارید،

    آقا من هی میجنگیدم با نجوا و اون بدتر میکرد،

    هی راه میرفتم و همینجور افکار شوم میومد،

    می‌نشستم پشت فرمون و میرفتم و فقط جسمم جسمم توی ماشین بود و ذهنم داشت یه جای دیگه برای حل مسئله راهکار میساخت

    اما این اواخر دیگه به خدا پناه میبرم

    از موقعی که کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو خوندم و روی باورهای توحیدیم دارم کار میکنم فقط و فقط با خدا مسائل رو حل میکنم و زمانی که استرس میگیرم به هر دلیلی،فقط به خدا پناه،میگم خدای مهربون،منی که امروز در مسیر تو گام برمیدارم و تازه وارد این مسیر شدم و مثل یه بچه تازه راه افتاده و نو پا هستم،تو نزار این مسائل از پا درم بیاره،تو نزار این مشکلات و استرس ها از مسیر دورم کنه و خودت حلش کن،

    خدایا تو که میدونی من تمام سعی و تلاشم اینه که فقط و فقط روی تو حساب باز کنم ،پس الان هم به من مثل همیشه ثابت کن که هستی و این مشکلم هم حل کن،

    دیگه اینجوری مواقع استرس زا خودمو آروم میکنم

    به دامان زیبا و پر مهر خداوند رجوع میکنم

    میرم توی وجود خدا رخنه میکنم و میگم من نمیدونم چطور،فقط این مشکل رو حل کن

    خداوند اول و آخر است،

    خداوند به من نزدیک است

    خداوند درون تک تک سلول های من است

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1257 روز

    به نام پرودگار مهربان وهدایت گر

    سلام به تمام عزیزانی که توی سایت دارن رو خودشون کار میکنند خصوصا استاد عزیزم وخانم شایسته عزیز

    استاد چه سوالییی پرسیدید ! اتفاقا دیروز به یه چالشی برخوردم که تاالان اثراتش روی من هست چه روحی وچه جسمی

    استاد من از همون موقعی که فهمیدم چالش چیه

    سکوت اولین کار من بود خب شاید فکر کنید از روی خرد وفهم بالا بوده که سکوت میکردم اما نه متاسفانه از روی ضعیف بودن بوده ومیگشتم توی اون اتفاق دنبال چیزی که خودمو مقصر بدونم وببینم کجای کارم یا رفتارم اشتباه بوده حالا اگر همه میومدندمیگفتن مقصر تو نبودی، هر چند هم که با ادم هایی که اطراف ما هستن معمولا کسی نمیگه تو مقصر نیستی اتفاقا هر کاری میکنن که تقصیر رو بندازن گردن این واون ویا سرزنش کنن(خخخ) من میگشتم ببینم کجای کارم اشتباه بوده خب این موضوع یه جنبه مثبتی داشت برام این بود که من تو مسیر رشد شخصیتی قرار گرفتم وهدفم این شد که تا میتونم شخصیتمو ارتقا بدم ولی بدی که داشت خود سرزنشی در من بیشتر میشد وهر روز احساس کم لیاقتی میکردم وخودمو لایق سرزنش وبی احترامیه ااطرافیان میدونستم حتی اگر کسی بهم بدی میکرد یا بی احترامی ،از طرف من برخوردی، حرکتی ،حرفی،زده نمیشد وحتی باعث شده بود اطرافییانم براشون عادی بشه هر نوع برخوردی از طرفشون به من ،

    خب ادم های با انصافی که در کنار من بودن به دید احساس ترحم با من رفتار میکردن خب خداروشکر با قرار گرفتنم تو این مسیر وخرید دوره عزت نفس خیلی بهتر شدم الان وقتی چالشی میشه همون سکوت رو دارم اما این بار به دید رشد میبینمش واز خودم میپرسم چه رفتاری بزنم بهتر ه واز خدا هدایت میخام که خدایا به کلامم قدرت به بیانم روشنی تا اوضاع از این بدتر نشه وبتونم با فهمم وخردی درونی که خداوندبهم داده اوصاع رو مدیریت کنم .یادمه به خاطر یه سوتفاهم یه چالشی ایجاد شد که اگر میخواستم بدون فکر عمل کنم خدا میدونه چه جنجالی میشدهدایت خداوند رو اونجا خیلی درک کردم اون طرف خیلی طلب کارانه با من صحبت کرد ومن رو تا تونست مورد قضاوتش قرار داد من سکوت کردم گزاشتم حرفشو زد گوشیو قطع کردم حسابی ریخته بودم بهم گفتم اگر بخوای مثل هر بار خیلی راحت ازش بگذری بازم همون بتول گذشته ای وقتی داشتم فکر میکردم چه حرکتی بزنم قلبم تند تند میزد استرسم داشت زیاد میشد بلند شدم وضو گرفتم سر جانماز نشستم گفتم خدایا نمیتونم راحت بگذرم من نا اگاهم تو اگاهبی وبر همه اوضاع تسلط داری تو بگو چیکار کنم خدا شاهده یهو یکی بهم گفت برو گوشیتو بردار برو پیام بده بهش وصحبت هات بر دو تا اصل زده بشع یکی مودبانه وبا احترام یکی محکم ومقتدرانه،انگار اون میگفت من مینوشتم

    باورتون نمیشه طرف خودش متوجه شد شروع کرد به عذرخواهی واینکه بلند شو بیا همین جا ببینمتو ما باید در کنار هم باشیمو خلاصه کلی حرف های صمیمانه ،خیلی تجربه خوبی بود واقعا، یعنی تا دو روز شکر خدا کردم خب نسبت به اون موقع بهتر شدم در مقابل چالشا اما هنوز خیلی دارم تا بهتر شم هنوز چالش های تکراری هستن که میدونم باید خیلی رو خودم کار کنم تا رفعشون کنم

    دیروز به یه چالشی برخوردم که واقعا انگار سیلی محکمی تو گوشم بود چنان درد داشت که توی سکوتم اشکام سرازیر میشد احساس کردم قلبم شکست ،احساسم خُرد شد بازم مثل همیشه گشتم ببینم چه باورهایی دارم که باعث ایجاد این اتفاق شده یعنی داشتم رفتارم و، باورهامو تحلیل وبازنگری میکردم ولی نتونستم چیز خیلی خاصی پیدا کنم یعنی نجواها امون نمیدادن ، دیگه علاوه بر اینکه خودمو سرزنش نکردم حتی خودمو لایق این رفتار ندونستم

    نمیدونم ایا این برخورد با خودم درسته بوده یا نه ایا این تفکر درست بوده یا نه

    ولی هر چی میخواستم کنترل ذهن کنم واز دید قانون بهش نگاه کنم وبگم مریم (اسم جدیدمه )

    این تضاد میخواد تو رو رشد بده این چالش میخواد تو رو تو مسبر خواسته هات حرکت بده

    وکلی ازاین باورهایی که استاد بهمون یاد داده بود فایده نداشت اخه من اونارو (باورهای جدید )یه سلاح کرده بودم تو مواقع ایجاد چالش وتضاد تا بتونم خودمو اروم کنم ولی اینبار جواب نداد واین حد از فشار به صورت گریه در من نمایان شد خیلی خودمو کنترل میکردم تا توخیابون گریه نکنم ولی نشد وکلی راه رو پیاده رفتم وبا خودم حرف میزدم تا اروم شم ولی تا امروز هنوز اون درد اون بغض در من هست وهر چی همسرم باهام حرف میزنه نمیتونم تو چشماش نگاه کنم چون نمیخوام پا روی ارزشام که احترامه بزارم

    شاید جلوی خشممو گرفتم چیزی نگفتم ولی نمیخوام خودمو اذیت کنم وبه خودم فشار بیارم

    برای همین به خودم این حقو میدم که باهاش حرف نزنم به خودم این حقو میدم که روی مبل لم بدم واهنگ گوش بدم به خودم این حقو میدم که نخوام به زور خودمو شاد نشون بدم تو جمع اطرافیان

    اخه من اون موقع وقتی چالشی ایجاد میشد من ناراحتیمو قایم میکردم و نمیخواستم حال بدمو به کسی منتقل کنم ولی میخوام خودم باشم نمیخوام نقاب بزنم

    اره من ناراحتم. چی شده؟ اون موقع میگفتم هیچی

    ولی الان گفتم یه موضوعی پیش اومده که منو ناراحت کرده

    گفتن بابا بیخیال بلند شو بیا،

    هر بار به خاطر اونا میرفتم حتی خودمو نادیده میگرفتم میگفتم بچه ها گناه دارن بریم حداقل اونا شاد باشن ولی امروز گفتم نه، حالم خوب نیست بمونم خونه راحت ترم

    به خودم اجازه دادم تنها باشم به خودم اجازه دادم ناراحت باشم به خودم اجازه دادم که با همسرم حرف نزنم

    نمیدونم کارم درسته یا نه

    ولی اینو میدونم که باید خودم باشم

    اما از خدا هدایت میخام

    خدایا من نمیدونم این رفتارم درسته یا نه ولی تو هوامو داشته باش تا از مسیر خارج نشم

    تا احساس بد اتفاقات بد برام رخ نده

    خدایا من فقط احتیاج دارم به زمان تا بلند شم وبه دید قانون به این تضاد نگاه کنم تا پله ای کنمش برای رشدم

    من احتیاج دارم به سکوت درونی به تنهایی

    کمکم کن تا این سکوت ذهنی رو بهش برسم

    کمکم کن تا دهن نجوا رو ببندم تا صدای تو رو بشنوم که بهم میگی مریم عزیزم من هستم نگران چییی من هواتو دارم ،وبغلم کنی وحس کنم نوازشتو، حس کنم مهربونیتو ،حس کنم همدلیتوو

    خدایا به هر خیری از سمت تو فقیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    علی ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1068 روز

    سلام به همه عزیزان

    استاد باز هم سپاسگزارم بابت طرح این سوال مهم که میتونیم از جواب های همدیگر کمک بگیریم و در زندگیمون استفاده کنیم، عالیه عالی!

    در این مورد خیلی خیلی میشه صحبت کرد

    بنده وقتی به یک شرایط استرس زا بر میخورم…..

    .

    .

    .

    خب استاد حدود 1 ساعت از چند خطی که قبل تر نوشتم گذشت و میخوام ادامه بدم

    الان یک شرایط استرس زا به وجود اومد(فکر کنم خدا خواست اول عمل کنم و برام تازه باشه تا بتونم بهتر تعریفش کنم خخخخخ) که ذهنم شروع کرد به نجواهای بسیار مزخرف و داشت احساسم بدتر میشد که من اومدم چیکار کردم؟

    اولا اومدم گفتم هرکس خودش مسئول زندگی خودشه و هر اتفاقی در جهان میوفته بلااستثنا به واسطه افکار و رفتار قبلی ما هستش چون الان 2 نفر از دوستان دعواشون شد و بلافاصله بعد از دعوا دیدم که یکی از این عزیزان واسه خودش آهنگ گذاشته و داره یک آهنگ منفی که جدیدا در ایران وایرال شده رو گوش میده(پیش خودم گفتم آخه لامصب تو حتی نمیتونی آهنگ هاتو کنترل کنی حتی بعد از دعوا آهنگ منفی گوش میدی که احساستو بدتر میکنه بعد میگی چرا داره اوضاع من اینطوری پیش میره؟؟)

    و بعد اومدم به قضیه ای که پیش اومده طوری نگاه کردم و واسه خودم تعریف کردم که درست هست و بهم احساس بهتری بده و خیلی باحال شد که وقتی دیدگاه ام رو نسبت به قضیه عوض کردم خدا با یک نشانه بهم یک تایید نشان داد که با این نشانه احساس بهتری بهم دست داد

    یعنی اومدم با تکرار عبارتی درست و تغییر دیدگاه خودم نجواهارو کم کم ساکت کردم

    دوستان هرچقدر انسان هارو واسه خودمون کم اهمیت تر کنیم،هرچقدر رابطه مون رو با خداوند بهتر کنیم،هرچقدر ورودی ها و دیدگاه بهتری داشته باشیم،هرچقدر توجهات ما بیشتر به سمت زیبایی ها و خواسته ها باشه زندگیمون خیلی خیلییییی راحت تر پیش میره

    واسه هر مشکلی یک راه حلی هست

    من هیچ مشکلی رو نمیبینم که به وجود بیاد و راه حلش همونجا نباشه

    مثلا با رفیقتون قرار میزارید و سر قرار نمیاد خب ما اکثرا ممکنه خیلی ناراحت بشیم و بگیم نگاه کن عوضی رو یعنی واسش اونقدر ارزش نداشتم که حداقل یک زنگ بزنه و بهم اطلاع بده که نمیاد؟ بعد تا مدت ها قهر کنی و باهم بد صحبت کنید و ….، در حالیکه ممکنه اصلا یه مشکل خاصی برای دوستمون به وجود اومده و اگر حتی مشکلی هم نداشته این ناراحتی ما به این خاطر بوده که اون واسمون خیلی مهم بوده و ازش خیلی انتظار داشتیم در حالیکه به جز خداوند از کسی نباید انتظار داشت دوما ما میتونیم بیایم خواسته مون رو بیان کنیم بگیم: خدایا من دوستی رو برای رابطه میخوام که انسان خوش قول و حواس جمع و باشخصیتی باشه چون بی نهایت آدم مناسب هست برای ارتباط داشتن

    به خدا هرچقدر نشانه ها و هدایت های جهان یا خداوند رو میبینم بیشتر میفهمم که هیچکس در جهان قدرتی نداره جز خداوند یکتا رب العالمین

    چند تا مثال بزنم مثلا من عاشق خالکوبی هستم و میخوام خالکوبی بزرگی انجام بدم امسال، دقیقا یک مدت کوچولویی بعد از دیدن عکس های خالکوبی داشتم در خیابان با ماشین میرفتم که یکدفعه یک جوانی از جلوی ماشین رد شد که تقریبا همون خالکوبی در یه جایی از بدن داشت که من میخواستم و چقدر بهش میومد

    یا مثلاً در منزل بودم و داشتم به یک مسئله ای فکر میکردم که یکدفعه رفتم تو فکر منفی تا فکرم منفی شد یکدفعه یک نفر از بیرون یعنی از کوچه داد زد علیییییی (اون نفر با کس دیگه ای کار داشت اما مامور بود تا اون لحظه به من بگه از فکر منفی بیا بیرون و حواستو جمع کن)

    اگر حواسمون جمع باشه خیلی خیلی از این مورد ها بلکه حتی خیلی بزرگتر از این مورد ها در زندگی هممون اتفاق میوفته که وقتی این مورد هارو میبینم بیشتر متاسف میشم از انتظاراتی که از آدما دارم،از شرک هایی که میورزم،از خجالت ها و ترس هایی که دارم،از نگرانی ها و استرس هایی که دارم

    نمیدونم کجای قرآن بود نوشته بود: هیچ موجودی در جهان اراده ندارد

    مثلا یک نفر باهامون طوری صحبت میکنه که دوست نداریم مثلا یک مشتری که قرار بود از ما خرید کنه و نکرد مثلا رابطه مون با عشقمون،خانوادمون به هم میخوره مثلا یک رابطه مون با یک دختر یا پسری داشت شکل می‌گرفت اما همه چیز به هم میخوره یا در سایت کامنت میزاریم و میبینیم کامنت با چند تا لایک خورده یا اصلا لایکی نخورده اما کامنت سید علی خوشدل 500؛600 لایک

    به خدا هیچکدوم از این ها هیچ اراده ای ندارند که بخوان تو رو خوشبخت یا بدبخت کنند بلکه افکار تو هستن که دارن اینکار رو میکنند

    آخه همین آقای سید علی خوشدل میدونی چه باور ها و افکاری داره؟ چه توحیدی داره؟ میدونی اصلا براش مهم نیست که لایکش کنند یا نکنند؟ میدونی چقدررررر روی خودش کار کرده؟

    اگر افکار مثبتی داشته باشیم،اگر توجمهون به چیز هایی باشه که میخوایم،اگر انسان ها برامون مهم نباشن یعنی قدرت نداشته باشن،اگر عاشق خداوند یعنی عاشق کل جهان هستی بشیم و بر ترس هامون غلبه کنیم کل جهان مسخر ما میشن و اگر اتفاق ناجالبی هم رخ داد احساس ما تغییری نمیکنه و میدانیم که حتما یه خیری داشته.

    همه چیز به افکار و باور های ما برمیگرده و هیچ اتفاقی، اتفاقی رخ نمیدهد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      علی ملکی گفته:
      مدت عضویت: 1068 روز

      درود

      دوستان این متن نیاز به توضیح خیلی بیشتری داشت و من وقتی این متن رو نوشتم تصمیم گرفتم پاکش کنم تا بعدا کاملتر در یک زمان بهتری توضیح بدم که هم یک قسمت هایی از متن را باید حذف میکردم و هم اینکه نیاز به توضیح بیشتری داشت و بعدش در سایت قرار میدادم اما نیم ساعت بعد از این تصمیم اومدم دیدم که یادم رفته حذفش کنم و از اون 1 ساعت فرصتی که میتونی ادیت یا حذفش کنی گذشته، حتما خیر هست و اگر ناقص هست عذرخواهی میکنم

      الان هم به لطف خدا گروه تحقیقاتی عباسمنش خیلی سریع نظر بنده را تایید کردند تا این پی نوشت را نیز قرار بدم

      خدایا شکرت

      اونجا که در متن نوشتم:

      نمیدونم کجای قرآن نوشته شده هیچ موجودی در جهان اراده ندارد

      این جمله رو شاید دقیقا در قرآن نوشته نشده اما منظور خیلی از آیه ها و فرمایشات خدا در قرآن همین بوده است

      اراده نداشتن موجودات در زندگی شما نه در زندگی خودشان.

      عاشق همتونم

      شاد و سلامت و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نجمه رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1919 روز

      سلام دوست عزیزم

      امیدوارم در سایه الطاف الهی شاد و سعادتمند باشی

      کامنتت حس خیلی خوبی بهم داد مخصوصا قسمتی که از نشانه های خداوند نوشتی (در منزل بودم و داشتم به یک مسئله ای فکر میکردم که یکدفعه رفتم تو فکر منفی تا فکرم منفی شد یکدفعه یک نفر از بیرون یعنی از کوچه داد زد علیییییی (اون نفر با کس دیگه ای کار داشت اما مامور بود تا اون لحظه به من بگه از فکر منفی بیا بیرون و حواستو جمع کن))

      چون این نشونه ها برای من خیلی احساسات عمیق و خدایی رو به همراه داره و هربار در زندگی روزمره نشونه ای واضح دریافت میکنم ناخودآگاه چشمانم پرازاشک میشه و پشتم به حضور خدا گرم میشه و امروز با خوندن کامنتت انرژی زیادی دریافت کردم.ممنونم ازت

      از باد همه پیام او میشنوم

      وز بلبل مست نام او میشنوم

      این نقش عجب که دیده‌ام بر در دل

      آوازه‌ی آن ز بام او میشنوم

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    نفیسه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1640 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و با آرزوی سلامتی و موفقیت در زندگی تون .

    چقدر خوشحالم بابت این فایلهای تاثیر گذار در این روزهای زندگیم . دقیقا شروع کار کردن مجدد روی خودم و بهبود های دائمی این روزها مصادف شده با فایلهایی که بسیار داره کمکم میکنه که مسیرمو هموار تر کنم . استاد واقعاً تازه الان دارم میفهمم شیطان ذهن از کجاها وارد میشه تا به هر طریقی نذاره من تغییر کنم . گاهی دیگه از دستش خسته میشم و فقط

    دستمو میذارم روی سرم میگم ساکتتتتتتت شو . ساکت شو . و با نفسای عمیق سعی میکنم که تمرکزمو دست بگیرم و اونو جهت دهی کنم . الان دیگه یکی از خواسته هام اینه که بتونم مهارتمو بیشتر کنم توی کنترل ذهن ،چون وقتی راهشو یاد میگیری و بهبود میدی مهارت هاتو و پلن میریزی خیالت راحت تر میشه . به قول شما چرخ زندگیت روان تر میشه ، یا روغنکاری میشه .وقتی سعی میکنی با تغییر کانون توجهت ، یا تغییر احساست به هر طریقی حالتو بهتر کنی چون میدونی این حال خوبست که هم نتایجو برات رقم میزنه ، هم باعث میشه شب راحت سرتو بذاری روی بالشت و راضی باشی از زندگی امروزت . و اگر بهت بگن فرصت تموم شد با جان و دل اماده رفتن به دیار ابدی بشی . چقدر زندگی اینجوری خوبه . طعم واقعی زندگی اینه که برای تک تک لحظه های زندگیت راضی باشی و انگار که آنچه را از زندگی میخوای بهت دادن که احساس خوب داشتن هست . احساس خوب داشتن اینه که بشینی کنار خیابون و به خاطر لذت بودن توی این سایت کامنت بذاری . حتی توی گرما تابستون . احساس میکنی همین الان زمانش هست ، چون ممکنه فرصتت تموم بشه و درپا نذاشته باشی . همین لحظه ، همین الان ،همین موقعیت ،….. داشتم الان کتاب رویاها فصل 1بخش 3رو میخوندم . چقدر داره بهم کمک میکنه این بخش برای درک اصل جهان هستی . به نظرم اصل تمام دوره های شما به زبان ساده خلاصه شده توی این کتاب . اگر همین امروز خوشحال باشم و راضی از زندگیم بابت خوندن این کتابه . اونم بعد از اینکه برای نماز صبح بیدار بشی و بعدش بشینی پای این کتاب شگفت انگیز . و نوشتنش و تکرارش و تاییدش و عملی کردنش . سپاسگذارم برای اون خورشیدی که طلوع کرد و حال خوب منو دوچندان کرد . سپاسگذارم بابت چای خوشمزه ایی که داشتم و نوش حان کردم و لذت بیشتر بردم ،سپاسگذارم بابت دفتر و قلم روانی که دارم و میتونم مطالب رو یادداشت کنم . و هزاران اتفاق خوب دیگه که صبح منو رقم میزنه …. به ساعت نگاهی میاندازم و میبینم که ساعت 7صبح شده و من 4ساعت لذت بردم از این کتاب ،از قران ، از نوشتن ،از تلاوت قران و ایه زیبا و محکم آیه الکرسی که موقعی به واژهای لاإِکْرَ‌اهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّ‌شْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ‌ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْ‌وَهِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ میرسه .، چنان دلت محکم میشه که انگار هیچ چیزی نمیتونه این همبستگی و عروه الوثقی رو تحت تاثیر قرار بده، و هیچ گسستی نداره . اما و اما همه اینا تازمانیه که داری سو برداشت هامون از قانون رو برطرف میکنیم و سعی میکنیم که خودمون رو بهبود بدیم . هممون گاهی این کنترل از دستمون خارج میشه و هراسان به دنبال رفتن در مسیر درست هستیم . گاهی حالمون با توجه به شرایط بیرونی بد میشه و به قول استاد توی شرایط استرس زا قرار میگیریم و هیچ کدوممون از این شرایط مستثنا نیستم و احتمالا درگیرش شدیم و میشیم . منم درگیرش میشم و برام همون اصطلاح چالش رو داره . چندتا الگو تکراری دارم توی این شرایط و بازگو میکنم و دارم درونش ریز میشم که چرا این اتفاق می افته و امیدوارم استاد عزیزم پاسخش رو بدن چون گهگاهی حسابی درگیرش میشم .

    1_در شرایط ناراحتی و استرس زیاد من شروع به خوردن میکنم و به قدری میخورم که گاهی پول توی کیفم تموم میشه . خیلی بعدش ناراحت میشم و اصلا این عامل بیرونی تاثیری در بهبود حالم نداره که بدتر احساسمم بدتر میکنه که چرا نتونستم خودمو کنترل کنم .

    2_توی شرایط استرس زا به شدت میخوام پیش پارتنرم باشم و با رسیدن به اون و موندن در آغوشش بتونم احساساتم رو عوض کنم ،جالب اینجاس که طیق قانون توی اون لحظات ایشون اصلا در شرایطی نیست که بتونه پیشم باشه در صورتی که میدونه حالم خوب نیست ولی شرایط به شکلی هست که اگرم بخواد نمیتونه که بیاد پیشم و من دوباره احساس بدتر رو تجربه میکنم که اصلاً چرا ازش خواستم پیشم باشه و ذهنم بیشتر منو سرزنش میکنه

    3_در شرایط استرس زا و یا موقعیتی که بحث شده و همه چی علیه تو هست و یا اینکه نتونستی حرفت رو به طرف مقابلت بگی من مکان رو ترک میکنم و اصلا دلم نمیخواد اونجا باشم . وجالب اینجاس وقتی ترک میکنم پشیمون میشم چرا واینستادم که حرفمو کامل بزنم و موضوع رو برای همیشه تموم کنم و فرار رو بر قرار ترجیح دادم .

    اینا الگوهای تکرار شونده من توی زندگیمه امیدوارم به لطف الله که بتونم جواب معماهای زندگیمو پیدا کنم و بهبودهای دائمی رو ادامه بدم .

    در پناه حق پیروز باشید و سعادتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      پریسا شعبانی گفته:
      مدت عضویت: 2663 روز

      سلام خانم نفیسه محمدی

      امیدوارم همیشه اأحسن الحال باشید

      خیلی خوبه ک شما تا این‌حد ب قانون احساس خوب =اتفاقات خوب رسیدی

      زمان عضویت شما رو‌ ندیدم ولی کامنتهای شمارو در لیست نوشته ها میخانم همیشه

      یعنی مثل بنده مسیر رو ب رشد

      این خودش عالی هست

      وقتی که این باور با قران ترکیب شود میدونی چی میشه نور علا نور

      خداوند ب شما درک و اگاهی بیشتری بدهد و خودش شمارو آسان کنه برای آسانی ها

      اگه اجازه بدی بنده ب جای استاد جواب بدم بهتون، ب اندازه علم‌خودم و تست رشد فهم خودم برای خودم که جواب شما ب کامنت من جواب این تست میشود

      برای سوال اول

      بدن شما در حالت قندسوزی هست و این‌کاملا‌طبیعی هست ک هی بدن‌بخاد‌و‌بخاد

      چون‌شما سیر‌نمیشید و‌هورمورن کورتیزال هم در بدنتون بالاست در اون زمان استرس و عصبانیت و اصلا بدن نمیفهمد که چی بالاس چی پایین ،همون شیر تو شیر خودمون

      سوال 2)نداشتن‌احساس ارزشمندی برای خود،احساس خلا‌ ،

      اگر تنهایی با خدای خود صحبت کن ،عشق و‌حال کن،بزن برقص ،شاد باش،

      البته همه متفاوت هستن من هم اعصابم خورد بشود میروم لباس میخرم

      سوال 3)

      نداشتن عزت نفس و قدرت تصمیم گیری سریع

      بهرحال،برای 2،3‌دوره عزت نفس و‌خاندن عقل کل عالیست

      نفیسه جان شما و‌من بسیار ارزشمندیم

      حیفمون هست بقیه چیزها رو ارزش بدونیم اما خودمون رو نه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    ندا رنجبری گفته:
    مدت عضویت: 3357 روز

    من در شرایط استرس زا به شدت متعهد میشم برای کنترل ذهن، خیلی قانون رو جدی میگیرم و ایمان دارم که اگر بتونم احساسم رو خوب نگه دارم حتما اون مسئله حل خواهد شد.

    در‌شرایط استرس زا کمی از واکنش های اطرافیانم و سرزنش هاشون واهمه دارم

    از اینکه من رو مقصر بدونن اما در هر صورت همیشه و همیشه تا جایی که به یاد دارم خیلی خوب ذهنم‌ رو کنترل کردم و مسئله رو مدیریت کردم و در نهایت هم به راه حل مناسب هدایت شدم و به این دلیل که بار اولی که این اتفاق افتاد با کنترل ذهن تونستم یه پاداش بزرگ بگیرم این رفت توی ذهنم که وقتی چالش میاد زمان رشد و جامپ به مدار بعدی هست و در تمامی موارد برای من همین بوده.

    چرا با این قطعیت میگم به خاطر اینکه شرایط بحرانی خیلی خوب توی ذهن آدم باقی می‌مونه خاطراتی که مربوط میشه به چالش‌های اساسی توی ذهن آدم ماندگار هست و من تمامی اون‌ها رو یادم هست و واکنش‌های خودم هم یادم هست.

    اما متاسفانه وقتی شرایط خوب هست من شل می‌گیرم شل می‌زنم و اونقدر جدی و متعهد نیستم و همیشه با خودم میگم کاش من قانون رو و کار کردن روی باورها رو و کنترل ذهن رو همونطور که توی شرایط سخت دارم توی زمان راحتی هم می‌داشتم و نمی‌دونم این شل زدن من وقت آسایش از کدوم باور مخرب نشئت می‌گیره؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: