اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استادگلم اگه ازالگوی تکرارشونده (خواب}بخوام بگم مثل تمام الگوهای تکرارشونده درزندگی ام این الگو هم به دوبخش تقسیم میشه
قبل ازاشنایی باقوانین وبعدازاشنایی باقوانین که به لطف الله مهربان دراین مسیر زیباوپرخیربرکت تغیرقرارگرفتم
خوب قبل ازاشنایی همانطور که زندگی ام باری به جهت بود خوابهایم هم همین جوری بود واکثرخوابها یم کابوس واربود
امادردوره 4سالی که دراین مسیرزیبا هستم تقریباخوابهام هدفمتد شده وبیشترخوابهام خوابهای خوشی هستند ولذت میبرم
اما یه خواب زیادبرام تکرارمیشود که البته چندماهی میشه که برام تکرار نشده
واون خواب اینه که همش هنگام رانندگی ماشینم ترمز بریده وهنگام سرعت بالا متوجه میشم که ماشبنم ترمز نداره ولی به یاری الله مهربان به طورشگفت انگیزی موفق به کنترل ماشین میشوم واتفاقی برام رخ نمیده وهمیشه هم برام سوال بود که چرااینقدر این خوابو میبینم
بسیارتابسیارازشماسپاسگزارم بابت این سری فایلهای الگوهای تکرارشونده که باعث میشه خیلی راحت الگوهای تکرارشوتده زندگیمون رو مطرح کنیم وبه امید حذف تمامی الگوهای تکرارشونده منفی زندگیمون
عاشقتونم ودوستتون دارم خیلییییی زیاد
تانوشته دیگر درپناه خدای مهربان شاد سلامت وسربلند باشید
به نام کسی که همه هستی در ید قدرت اوست. سپاسگذار خداوندم که اینقدر همه چیز را طبق قانون خلق کرده و طبق قانون پیش میبره بدون هیچگونه تبعیض بدون هیچگونه اشکال و ایرادی. خدای نازنینم صدهزهر مرتبه بابت همه چیز ازت ممنون و سپاسگذارم.
سلام به همه دوستان عزیز این سایت فوق العاده و استاد عزیزم و مریم شایسته عزیز فوق العاده. استاد بابت طرح این سوالات و بحثهای هوشمندانه و سازنده و از دوستانم بابت این کامنتهای فوق العاده سپاسگذارم از خدا بهترینها را براتون طلب میکنم.
من صبرکردم تا همه قسمتهای فایل الگوهای تکرار شونده استاد تمام بشه و کامنتها را بخونم تا کمک کنه بهم که تمام الگوهام را پیدا کنم که البته یک دهم کامنتها را هم نخوندم از بس زیاد بودند
و اما الگوهایی که بسیار مرا ناراحت و اذیت میکنند که بعضیاشون خیلی دارن تکرار میشن و بعضیا کمتر،
1- هر چند وقت یکبار زنی بعنوان دوست یا همکار وارد زندگیم میشه که اولش رابطمون خوبه بعد مدتی شروع میکنه به اذیت کردن یا خیانت میکنه یا از صداقتم سوء استفاده میکنه یا ضرر مای میزنه یا دبه درمیاده و حسادت میکنه و زیر آب میزنه و ….
2- هرچندوقت یکبار وقتی توی جمعی حرف میزنم یکی میپره تو حرفم یا طرف مخاطبم حرفمو قطع میکنه یا درست گوش نمیده و یا واکنش خوبی نشون نمیده
3- اینکه بخاطر بی پولی یا کم پولی چیزی که میخوام رو نمیتونم بخرم
4- وقتی پولی خرج میکنم حالم بد میشه
5-وقتی به کسی کمک میکنم قدردان نیست و مواقعی که نیاز دارم بهم کمک نمیکنه
6 – هرچند وقت یبار کسی منو مسخره میکنه و من دلم میخواد جوابی بهش بدم که جمعش کنم ولی نمیتونم و تا مدتی خودخوری میکنم که چرا نزدم رو پوزش.
7- هرچند وقت یبار کسانی را میبینم که از من کوچکترن و پیشرفت زیادی کردن و من حس حسادت و عقب ماندن بهم دست میده
8- تا یادم میاد وقتی اشتباهی میکردم بشدت سرزنش میشدم مدتی قبل کارمند یک شرکت خصوصی شدم و اینجا سر هر اشتباهی من سرزنش میشم و با اینکه الان خیلی بلدم ولی ترس از اشتباه دوباره و سرزنش دوباره باعث میشه من هی اشتباه کنم و خیلی اذیت میشم
9- همیشه خودم و خواسته هام را فدای دیگران میکنم مخصوصا خانواده ام ولی اصلا قدردان نیستن و طوری رفتار باهام میکنند که پشیمان میشم از اونهمه کمک.و بعد بازم تکرار میکنم
10- خیلی برای دیگران ارزش و احترام قائل میشدم ولی اونا متقابلا اینکارو نمیکنند 11- هرچندوقت یکبار موهام بشدت میریزند کم پشت و بد حالت میشن و بعد کلی بشون میرسم و خوب میشن و بعد دوباره .. و من خیلی اذیت میشم
12- هر چند وقت یبار یکی از دوستام که خیلی روش حساب میکنم میره توی جمعی و خیلی به من بی توجه میشه بحدی که تماسهای منو حواب نمیده و که بعد من گله میکنم و هردفعه هم یک بهانه ای داره و …
13- هرچند وقت یبار خواب میبینم یا از یک سرازیری یا یکسری پله طولانی دارم میرم پایین، یا دارم میخندم با قهقهه بطوری که از صدای خودم بیدار میشم یا توی جمعی لخت شده ام. وقتی از خواب بیدار میشم بشدت نگران تعبیر این خوابها میشم
14- هرچند وقت یبار سرکارم نیروی جدید میاد و کلی بهش آموزش میدم کمکش میکنم بعد که راه میافته طوری رفتار باهام میشه و به این تازه وارد طوری بها میدن که احساس میکنم نتیجه زحمتهام و تلاشهام نصیب این نیروی تازه وارد شده من احساس قربانی شدن بهم دست میده
15- شغل عوض کردنهای مکرر و جابجایی مکانی و تا مدتی سردرگمی های مکرر
16- هر مکان جدیدی که انتخاب میکنم برای سکونت پر از مورچه است و حشرات موذی مخصوصا مورچه
17- وقتی اکثر کارام یا دوره های آموزشی ام ناتمام میمونه بشدت اذیت میشم
18- هروقت میرم اداره ای، بانکی، ترمینالی و… اینطور جاها همون لحظه که من منتظرم کارم انجام بشه یا تلفنش زنگ میخوره یا یکی میاد میشینه پیشش و مشغول حرف زدن میشه و منم منتظر و هی حرص میخورم
19- هراز چندوقت یبار یکی پیدا میشه که سعی میکنه موقعیت منو تصاحب کنه یا برام میزنه یا سعی میکنه خودشو توانمندتر نشون بده و منو تخریب میکنه یا ….
20- وقتی رییسم یا همکارم یا پدرم یا کسانی شبیه این تحویلم نمیگیره یا بهردلیلی اخماشون توهمه منو استرس میگیره که نکنه من مقصرم چه کاری انجام دادم که این امروز اینطوریه
21- وقتی در موجهه با کسی یا کسانی که از من موفق ترن قرار میگیرم استرس میگیرم و ضعیف عمل میکنم و سوتی میدم
22- وقتی مهمان میاد مخصوصا وقتی مدت زیادی بمونه برنامه هام و رشته کارم از دستم درمیره و بهم میریزم
23- خواهری دارم بشدت منفی و خیلی سخت زندگی میکنه خیلی بهش کمک کردم ولی فایده که نداشت هیچی شرایطش بدتر هم شد ولی ازنجایی که میبینم فایده ای نداره و خودش هم اصلا نمیخواد تغییر کنه دیگه رهاش کردم برا طبق گذشته ازم انتظار کمک داره همین ازم ناراحته و منم کاری ازدستم بر نمیاد و هراز چندگاهی رفتاری باهام میکنه که هم ناراحت میشم و هم دلم براش میسوزه و احساس گناه میکنم و این خیلی اذیتم میکنه
24- اگر انتقاد ناعادلانه ای ازم بشه بهم میریزم
25- هر از چندگاهی موضوع دادگاهی برای خودم یا خانواده ام پیش میاد طوری که همیشه اونطرف مقصره و در بیشتر موارد هم اون پیروز میدان میشه و این دیگه داغون میکنه منو
26- و خلاصه احساس قربانی شدن و تحقیر شدن، بی ارزش بودن ،خیانت، زیاد توی زندگیم تکرار میشه
و اما الگوهای تکراری مثبت
هرچند وقت یکبار مردی پیدا میشه که بدون هیچ توقعی بهم کمک میکنه و خیلی من دوست داره و حتی عاشمقم میشه اما یا شرایط ازدواج نداره یا یکی دیگه هم تو زندگیش هست
هرچندوقت یبار مکان زندگیمو عوض میکنم و اون موقعیت جدید شرایطی داره که تقریبا همه چی برام رایگان تموم میشه مثلا اون مکان یک مکان دولتی هست یا چیزی شبیه این.
نکته جالب اینکه از زمانی که وارد گروه دوستان و این سایت شدم بعضی از موارد بالا تکرارشون خیلی کم شده ولی بازم هستند
از خداوند هدایت میطلبم برای خودم و تمام کسانی که خواهان تغییر هستند
و از این قدرت لایزال سپاسگذارم از استاد و شما دوستان عزیزم سپاسگذارم بابت همه چیز
استاداینومیخوام بگم من اصلاخواب نمیبینم خیلی کم اونم متوجه میشم مواقعی که ذهنم درگیرموضوعی میکنم صحبت کسی رومیکنم شب یاچندروزبعدخوابش میبینم خوابای که هرلحظه یه جورمیشه
مثلاخواب میبینم مهمونیه ومعمولااون طرفی که صحبتش کردم درطول روزیاقبلاتوخواب هستش بعدبازمیبینم مهمونی ازخودمونه ولی یه مکانیه مثل خونه مانیست اصلاشبیه این خونه که داریم نیست یه جای دیگه بازیهومیبینی خواب تغییرمیکنه کلامتوجه میشم خودم هرموقع ذهنم درگیره تره بیشترخوابای (به قول همسرم شلوغ پلوغ میبینم)
تودوران بچگی مادرم بنده خدااستادتعبیرخواب بودالانم هست کمترشده (ینی من تومدارصحبت کردن خواب واین حرفاباهاش نیستم چون میدونم سری تعبیرمیکنه برام )توی اون دوران میگفت اگرخواب آب وماه وماهی ببینی به کسی نگی پادشاهی من کل اون دوران بااین عشق میخوابیدم که این خواب ببینم پادشاه بشم ههههه
وهرخوابی دیگه میدیدم میگفتم بهش سری تعبیرمیکردفلان خواب فلان جورمیشه این اونجوریه ومنم باورمیکردم که حتمادرسته واصلااینجورم نبودنمیشداون تعبیری که میکردمنم دیگه یادم میشد
یادمه خواب مار دیده بودم میگفت دشمن داری ولی همیشه دوستای زیادی داشتم
وبیشترخوابم که دیدم مال همون دوران کودکی ونوجوانیم بوده چون خیلی دنبال این بودم خواب ببینم تاتعبیرکنه مادرم وبگه خیلی میخواداتفاقات خوبی بیفته برات بعدکه دیگه ازاون فضادورشدم خوابهام خیلی کم وکمترشدآروم میخوابم خیلی کم خواب میبینم وبیشترهم که مفهومی ندارن که هرموقع یه مدلی بوده خوابم
چندروزپیش ذهنم درگیریه رابطه ای بودکه چرااینجوری کرده بامن این برخوردکرده وازاین حرفهاونجواهای ذهن (که شمااستادفایل الگوهای تکرارشونده روابط روگذاشتن وچقدرآگاهی گرفتم ذهنم بازشد)وهمون چندروزخوابم میدیدم اینقدرباحرفهاوصحبت های همون موضوع توذهنم میخوابیدم که خواب میدیدم ویهوازخواب میپریدم طوری که احساس میکردم بدنم سنگین شده وتاسرانگشتان دستم احساس میکردم یه سنگینی داره هرچی دستم جمع میکردم جمع نمیشدن یه حالی میشدم وازخواب بیدارمیشدم میگفتم خدایاچرااینجوری میشم ومتوجه شدم ذهنم درگیراون موضوع شده وتمرکزم رفته اونوروهی سعی کردم ذهنم کنترل کنم وهرچیزی درروابطم هست خودم جذب کردم وذهنم کنترل کردم وتوجه ام گذاشتم روی زیباییهادورواطرافم وخداروهزاران مرتبه شکراون موضوع یادم شدوهرروزاتفاقات زیباترافتاده ازاون روزبرام وچقدرفرکانس هادقیق هست که همزمان استاداین فایل گذاشتن روی سایت وهمزمان بااین موضوعات من بودوچقدرآگاه شدم
سایت بازکردم دیدم نوشته خواب گفتم الله اکبرخدای من
خداروهزاران مرتبه شکرت که جهان دقیق وبانظم وقانون ثابت آفریدی منوهدایت کردی به این سایت بینظیرواین استادبینظیرشکرگزاری هرروزمن
قبلاً خواب های عجیب غریب ترسناک زیاد میدیدم انگار کسی میخواست من رو خفه کنه هر کجا فرار میکردم اون قبل از من اونجا بود حتی جسمم نشون میداد واگر کسی کنارم بود متوجه میشد که دارم خواب میبینم و من رو بیدار می کرد بعدش میترسیدم بخوابم و یا اینکه صبح مه از خواب بیدار می شدم تا یه ساعت گنگ بودم و انگار که تو بیداری برام اتفاق افتاده
چند باری هم خواب مصرف مواد مخدر یا مشروبات الکلی رو دیدم خیلی خیلی حالم بد میشد و کل روز احساسم بد بود و میترسیدم که این اتفاق تو دنیای واقعی برام نیفته
یادم نمیاد کی از این دسته خواب های منفی رو دیدم بعبارتی از زمانی آگاهانه روی خودم کار میکنم بهتر شدم و هر بار جنس خواب هایی که میدیدم بهتر شده
اما هر وقت روی محصولات سایت کار می کنم کامنت میزارم کامنت دوستان رو میخونم تمرکزم رو زیبایی ها هست در موردشون حرف میزنم تحسین میکنم حالم خوبه تمرین ستاره قطبی رو مینویسم شکر گزاری می کنم در کل بیشتر روی خودم کار میکنم خواب های امید وار کننده ای میبینم از خواب بیدار میشم حالم رو خوب میکنه انگیزه ام بیشتر میشه ایمانم تقویت میشه
مثلاً خواب میبینم رفتم پیش استاد تا من رو میبینه میگه آفرین دمت گرم همین راه رو ادامه بده به تمام خواسته هات میرسی همینه دنبال چیز دیگه ای نباش اینا اصلِ و زندگی تو رو تغییر میدن و من این خواب ها رو به فال نیک میگیرم و با عشق بیشتر به مسیر ادامه میدم اون روز هم حالم خیلی بهتره
انشالا همیشه خواب های عالی و امید وار کننده ببینید
چند روز بود به این سوال شما سخت فک کردم که چه خوابهای بصورت مرتب میبنم و تقریبا جوابی براش نداشتم ..
من تا قبل از آشنایی با شما خوابهای آشفته زیادی میدیدم ولی به لطف خدا با وجود اینکه در شرایطی با شما آشنا شدم که نسبت به تمام طول زندگیم چالشهای به ظاهر سخت بیشتری داشتم باهاش دست پنجه نرم میکردم ولی آرامش بسیار بیشتری که حتی قابل مقایسه با کل زندگیم نیست دارم و این هم به لطف خدا و آموزهای شما استاد بزرگوار منه
البته که بعضی وقتها کنترل ذهنم برام سخت میشد و بعضی شبا یکم بهم میریختم و کابوس میدیدم ولی خیلی کم بود در حدی که تقریبا نمیشه گفت اینقدر تکرار شده که خوابها رو بیاد بیارم ..
خلاصه این چند روز که بهش فک میکردم دیشب با اینکه روز خوبی قبلش سپری کرده بودم ولی کابوسهای اومد سراغم که جواب سوال من بود
مورد اول
1.در مورد طلبکارها بود و مخصوصا کسی که یکم بیشتر از بقیه باهاش درگیر بودم
2.خواب سگ سیاه و سگ سفید دیدم که انگار یه جواریی سگ سفید مراقب من بود ..
من قبلا از سگ میترسیدم ولی خیلی خوب روی این قضیه کار کردم و ترسم تقریبا صفر شده بود ،قبلا حتی توی خواب ازش فرار میکردم ولی از وقتی در جهان بیرون با شجاعت خودمو تست کردم و راحت شدم باهاش در خوابم ازشون ترسی ندارم ..
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم…بشدت منتظرم جواب این خوابهامو در فایل بعدی بشونم و از خدا میخوام که بهم توانی عطا کنه که این باورها و این ترمزهای که بشدت خودم متوجه مقاومتش میشم ولی درکش یکم برام سخت رو هدایتم کنه که بتونم از این قدرتی که بهم عطا کرده استفاده کنم لذت ببرم از خالق بودن خودم
بقول استاد این ماییم که جلوی بینی خودمونو گرفتیم و میگم چرا نعمتها در همه شکلش وارد زندگی ما نمیشه ..خدایا تو این مقاومت بشکن چون بندت بشدت میخواد دنیای مادیتو کشف کنه و گازشو بگیره
من یه خوابی رو که آدم هاش یکی هستن ولی به شیوهای مختلف میبینم
خونه بابا بزرگمم اصلا اونجا احساس امنیت ندارم همش حواسم به خواهر برادرم هست که آسیب نبینن از یه نفر ثابت همیشه تحدید میشم تحدیدشو به زبون نمیارها فقط میگه میدونم باهات چیکار کنم و این نا امنی و این تحدید به شیوهای مختلف و تصویرهای مختلف هرچند روز یکبار میبینمش و گاها هرشب و این خواب آنقدر روم تاثیر میذاره که تا یکی دوساعت بعداز بیدارشدنم انرژی منفیشو رو خودم احساس میکنم…
من زیاد خواب میبینم..ولی متاسفانه اکثرا یادم میره بعد از اینکه بیدار میشم.
امروز ک بیدار شدم سعی کردم دقت کنم…خب چون دیروز با مادرم بحثم شده بود ..خواب دیدم ک دارم با مادرم بحث میکنم و حرص میخورم..فکر میکنم این قبیل خواب ها برام تکرار میشن
خواب دیدم که دارم با معلمم یک بحث منطقی میکنم و معلمم وسط حرفم ضبطش رو روشن میکنه و منو وسط بحث نادیده میگیره…این ک نادیده گرفته بشم هم خیلی تو خوابهام تکرار میشه.
خواب دیدم ک همه دوستام دور هم جمعن و دارن یه کاری رو انجام میدن و من تنها و جدا از اونهام.خب اینام تکرار میشن.
آره همونطور ک گفتین خواب میبینم ک کسی منو دنبال میکنه و من دارم فرار میکنم..مثلا سوار بر اسبم و سربازا هم با اسب دنبالمن.هیجانش انقدر بالاست ک وقتی از خواب میپرم دارم نفس نفس میزنم.
یسری خوابم قبلا میدیدم یه مدت طولانی..خواب میدیدم ک دوستم ک دوسال بود باهاش قهر بودم میاد سمتم و باهام حرف میزنه و یجورایی آشتی میکنه…شاید باورتون نشه ک تو واقعیت هم اومد و با من آشتی کرد خودش
دیگه یادم نمیاد وگرنه خواب زیاد میبینم چون راحت نمیخوابم اکثرا و شاید بدونید شماهم..ک وقتی راحت نمیخوابی در مرحله ی REM قرار میگیری که در این فاز شما خواب میبینی.
و شاید جالب باشه براتون و برای خیلی ها هم اتفاق بیفته ..گفتم شاید نکته ای توش باشه یا در این رابطه چیزی بدونید ک من نمیدونم…بسیار زیاد خوابای بختکی میبینم..به این صورت ک من در خواب خودم رو همونجایی ک هستم میبینم..انگار ک من بیدارم و از پشت پلک بسته دارم همه چیز رو میبینم..ولی جو یکم خوفناک هستش و شاید صداهای عجیبی دور من اتفاق میفته یا حتی افرادی ک میشناسمشون شاید بیان و به من یه چیز عجیب غریبی بگن یا یه کار عجیب غریبی بکنن..و شاید مثلا چهره ی اون فرد اصلا شبیه مامانم نیست ولی در خواب مثلا میدونم ک اون مامانم هستش یا دوستم هستش و غیره…یا حتی فقط یک حضور ترسناک یه هوای ترسناک حس میکنم..و در همه ی اینها یه جایی میرسه ک میخوام تکون بخورم یا چیزی بگم ..ولی میبینم نمیتونم و در همین لحظه با اینکه خواب هستم میفهمم ک من خوابم و شروع میکنم تقلا کردن برای بیداری و نمیتونم و خییییلییی حس بد و همراه با ترس و وحشتی داره..ولی در خواب به یکباره شروع میکنم ب خوندن آیت الکرسی و با کمال تعجب از خواب بیدار میشم..و البته ک بعد از بیداری نفس نفس میزنم و تپش قلب و بعد باید برق اتاق رو روشن کنم و دوباره بخابم اون هم در نور. شاید خنده دار بوده باشه براتون…ولی چون خیییلیی تکرار میشه گفتم براتون بگم شاید مهم بود یا نکته ای داشت.
بی نهایت هم خواب میبینم ک در حین راه رفتن ب چاله ای میفتم..و پایم میپرد در عالم واقعیت و از خواب میپرم
چند مدل خواب هست که برای من خیلی تکرار می شده. البته سال هاست این خواب ها رو نمی بینم یا اینکه با فاصله های خیلی طولانی اما در دوران مدرسه و دانشگاه و بچگی خیلی این چند مدل خواب تکرار میشد.
1- خواب اینکه یک نفر یا چند نفر دنبال من هستند و توی شب و کوچه پس کوچه ها دارم فرار می کنم و این فرار هیچ انتهایی نداره.
2- خوابی که خیلی زیاد دیدم و هنوز هم می بینم اینکه یک امتحان مهم دارم (برای دانشگاه یا مدرسه) که یا تاریخش رو یادم رفته، یا الان متوجه شدم که فردا امتحان دارم و هیچی نخوندم، یا توی دانشگاه هستم و محل برگزاری امتحان رو پیدا نمی کنم و … و چون من خیلی از این نظر کمال گرا بودم و توقع از من توی دوران مدرسه همیشه بالا بود، خیلی این خواب برام استرس زا و ترسناک هست.
3- خواب جا موندن از اتوبوس و قطار و … هم خیلی اتفاق میفته
4- خواب اینکه یک عروسی دعوتم و هیچ لباس مناسبی برای پوشیدن ندارم. (با اینکه در واقعیت من به ندرت عروسی یا مهمونی میرم ولی این خواب هم به طرز عجیبی خیلی تکرار میشه و احساسش هم خیلی اذیت کننده ست. یعنی توی خواب اصلاً متوجه نیستم که خوب می تونی نری مهمونی یا عروسی و موضوع مهمی نیست. ولی توی خواب خیلی قضیه جدیه و من از این موضوع احساس ترس می کنم)
من گاهی خواب میبینم که دندان هام می افته و خیلی برام عجیبه این موضوع به چه دلیل هست . خوشحال میشم علتش رو از زبان شما بشنوم.
البته من اخیرا خیلی خواب نمیبینم و حتی اگر هم ببینم هنگام بیداری یادم نیست ولی چندین بار دیدم که دندانهام ریخته بود و حس خوبی پس از بیداری نداشتم اینکه در این فایل به این موضوع اشاره کردین خیلی جالبه و علاقه مند شدم علت رو متوجه بشم . با تشکر از شما
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم …!
سلام براستادنازنین خانم شایسته عزیز ودوستان همسفر
استادگلم اگه ازالگوی تکرارشونده (خواب}بخوام بگم مثل تمام الگوهای تکرارشونده درزندگی ام این الگو هم به دوبخش تقسیم میشه
قبل ازاشنایی باقوانین وبعدازاشنایی باقوانین که به لطف الله مهربان دراین مسیر زیباوپرخیربرکت تغیرقرارگرفتم
خوب قبل ازاشنایی همانطور که زندگی ام باری به جهت بود خوابهایم هم همین جوری بود واکثرخوابها یم کابوس واربود
امادردوره 4سالی که دراین مسیرزیبا هستم تقریباخوابهام هدفمتد شده وبیشترخوابهام خوابهای خوشی هستند ولذت میبرم
اما یه خواب زیادبرام تکرارمیشود که البته چندماهی میشه که برام تکرار نشده
واون خواب اینه که همش هنگام رانندگی ماشینم ترمز بریده وهنگام سرعت بالا متوجه میشم که ماشبنم ترمز نداره ولی به یاری الله مهربان به طورشگفت انگیزی موفق به کنترل ماشین میشوم واتفاقی برام رخ نمیده وهمیشه هم برام سوال بود که چرااینقدر این خوابو میبینم
بسیارتابسیارازشماسپاسگزارم بابت این سری فایلهای الگوهای تکرارشونده که باعث میشه خیلی راحت الگوهای تکرارشوتده زندگیمون رو مطرح کنیم وبه امید حذف تمامی الگوهای تکرارشونده منفی زندگیمون
عاشقتونم ودوستتون دارم خیلییییی زیاد
تانوشته دیگر درپناه خدای مهربان شاد سلامت وسربلند باشید
بسم الله الرحمن رحیم
به نام کسی که همه هستی در ید قدرت اوست. سپاسگذار خداوندم که اینقدر همه چیز را طبق قانون خلق کرده و طبق قانون پیش میبره بدون هیچگونه تبعیض بدون هیچگونه اشکال و ایرادی. خدای نازنینم صدهزهر مرتبه بابت همه چیز ازت ممنون و سپاسگذارم.
سلام به همه دوستان عزیز این سایت فوق العاده و استاد عزیزم و مریم شایسته عزیز فوق العاده. استاد بابت طرح این سوالات و بحثهای هوشمندانه و سازنده و از دوستانم بابت این کامنتهای فوق العاده سپاسگذارم از خدا بهترینها را براتون طلب میکنم.
من صبرکردم تا همه قسمتهای فایل الگوهای تکرار شونده استاد تمام بشه و کامنتها را بخونم تا کمک کنه بهم که تمام الگوهام را پیدا کنم که البته یک دهم کامنتها را هم نخوندم از بس زیاد بودند
و اما الگوهایی که بسیار مرا ناراحت و اذیت میکنند که بعضیاشون خیلی دارن تکرار میشن و بعضیا کمتر،
1- هر چند وقت یکبار زنی بعنوان دوست یا همکار وارد زندگیم میشه که اولش رابطمون خوبه بعد مدتی شروع میکنه به اذیت کردن یا خیانت میکنه یا از صداقتم سوء استفاده میکنه یا ضرر مای میزنه یا دبه درمیاده و حسادت میکنه و زیر آب میزنه و ….
2- هرچندوقت یکبار وقتی توی جمعی حرف میزنم یکی میپره تو حرفم یا طرف مخاطبم حرفمو قطع میکنه یا درست گوش نمیده و یا واکنش خوبی نشون نمیده
3- اینکه بخاطر بی پولی یا کم پولی چیزی که میخوام رو نمیتونم بخرم
4- وقتی پولی خرج میکنم حالم بد میشه
5-وقتی به کسی کمک میکنم قدردان نیست و مواقعی که نیاز دارم بهم کمک نمیکنه
6 – هرچند وقت یبار کسی منو مسخره میکنه و من دلم میخواد جوابی بهش بدم که جمعش کنم ولی نمیتونم و تا مدتی خودخوری میکنم که چرا نزدم رو پوزش.
7- هرچند وقت یبار کسانی را میبینم که از من کوچکترن و پیشرفت زیادی کردن و من حس حسادت و عقب ماندن بهم دست میده
8- تا یادم میاد وقتی اشتباهی میکردم بشدت سرزنش میشدم مدتی قبل کارمند یک شرکت خصوصی شدم و اینجا سر هر اشتباهی من سرزنش میشم و با اینکه الان خیلی بلدم ولی ترس از اشتباه دوباره و سرزنش دوباره باعث میشه من هی اشتباه کنم و خیلی اذیت میشم
9- همیشه خودم و خواسته هام را فدای دیگران میکنم مخصوصا خانواده ام ولی اصلا قدردان نیستن و طوری رفتار باهام میکنند که پشیمان میشم از اونهمه کمک.و بعد بازم تکرار میکنم
10- خیلی برای دیگران ارزش و احترام قائل میشدم ولی اونا متقابلا اینکارو نمیکنند 11- هرچندوقت یکبار موهام بشدت میریزند کم پشت و بد حالت میشن و بعد کلی بشون میرسم و خوب میشن و بعد دوباره .. و من خیلی اذیت میشم
12- هر چند وقت یبار یکی از دوستام که خیلی روش حساب میکنم میره توی جمعی و خیلی به من بی توجه میشه بحدی که تماسهای منو حواب نمیده و که بعد من گله میکنم و هردفعه هم یک بهانه ای داره و …
13- هرچند وقت یبار خواب میبینم یا از یک سرازیری یا یکسری پله طولانی دارم میرم پایین، یا دارم میخندم با قهقهه بطوری که از صدای خودم بیدار میشم یا توی جمعی لخت شده ام. وقتی از خواب بیدار میشم بشدت نگران تعبیر این خوابها میشم
14- هرچند وقت یبار سرکارم نیروی جدید میاد و کلی بهش آموزش میدم کمکش میکنم بعد که راه میافته طوری رفتار باهام میشه و به این تازه وارد طوری بها میدن که احساس میکنم نتیجه زحمتهام و تلاشهام نصیب این نیروی تازه وارد شده من احساس قربانی شدن بهم دست میده
15- شغل عوض کردنهای مکرر و جابجایی مکانی و تا مدتی سردرگمی های مکرر
16- هر مکان جدیدی که انتخاب میکنم برای سکونت پر از مورچه است و حشرات موذی مخصوصا مورچه
17- وقتی اکثر کارام یا دوره های آموزشی ام ناتمام میمونه بشدت اذیت میشم
18- هروقت میرم اداره ای، بانکی، ترمینالی و… اینطور جاها همون لحظه که من منتظرم کارم انجام بشه یا تلفنش زنگ میخوره یا یکی میاد میشینه پیشش و مشغول حرف زدن میشه و منم منتظر و هی حرص میخورم
19- هراز چندوقت یبار یکی پیدا میشه که سعی میکنه موقعیت منو تصاحب کنه یا برام میزنه یا سعی میکنه خودشو توانمندتر نشون بده و منو تخریب میکنه یا ….
20- وقتی رییسم یا همکارم یا پدرم یا کسانی شبیه این تحویلم نمیگیره یا بهردلیلی اخماشون توهمه منو استرس میگیره که نکنه من مقصرم چه کاری انجام دادم که این امروز اینطوریه
21- وقتی در موجهه با کسی یا کسانی که از من موفق ترن قرار میگیرم استرس میگیرم و ضعیف عمل میکنم و سوتی میدم
22- وقتی مهمان میاد مخصوصا وقتی مدت زیادی بمونه برنامه هام و رشته کارم از دستم درمیره و بهم میریزم
23- خواهری دارم بشدت منفی و خیلی سخت زندگی میکنه خیلی بهش کمک کردم ولی فایده که نداشت هیچی شرایطش بدتر هم شد ولی ازنجایی که میبینم فایده ای نداره و خودش هم اصلا نمیخواد تغییر کنه دیگه رهاش کردم برا طبق گذشته ازم انتظار کمک داره همین ازم ناراحته و منم کاری ازدستم بر نمیاد و هراز چندگاهی رفتاری باهام میکنه که هم ناراحت میشم و هم دلم براش میسوزه و احساس گناه میکنم و این خیلی اذیتم میکنه
24- اگر انتقاد ناعادلانه ای ازم بشه بهم میریزم
25- هر از چندگاهی موضوع دادگاهی برای خودم یا خانواده ام پیش میاد طوری که همیشه اونطرف مقصره و در بیشتر موارد هم اون پیروز میدان میشه و این دیگه داغون میکنه منو
26- و خلاصه احساس قربانی شدن و تحقیر شدن، بی ارزش بودن ،خیانت، زیاد توی زندگیم تکرار میشه
و اما الگوهای تکراری مثبت
هرچند وقت یکبار مردی پیدا میشه که بدون هیچ توقعی بهم کمک میکنه و خیلی من دوست داره و حتی عاشمقم میشه اما یا شرایط ازدواج نداره یا یکی دیگه هم تو زندگیش هست
هرچندوقت یبار مکان زندگیمو عوض میکنم و اون موقعیت جدید شرایطی داره که تقریبا همه چی برام رایگان تموم میشه مثلا اون مکان یک مکان دولتی هست یا چیزی شبیه این.
نکته جالب اینکه از زمانی که وارد گروه دوستان و این سایت شدم بعضی از موارد بالا تکرارشون خیلی کم شده ولی بازم هستند
از خداوند هدایت میطلبم برای خودم و تمام کسانی که خواهان تغییر هستند
و از این قدرت لایزال سپاسگذارم از استاد و شما دوستان عزیزم سپاسگذارم بابت همه چیز
سلام به همهی عزیزان
عمدهی خوابهایی ک من میبینم و یادم میاد از این دستههاست:
– اینکه امتحان دارم و ب هرنحوی ک شده آمادگی لازمو ندارم یا دیر میرسم ب جلسه یا یه اتفاقی میوفته ک من بدون آمادگی لازم خودمو ب جلسه میرسونم
– خواب عقب افتادن از بقیه، پیشرفت نکردن عقبگرد زدن، خواب اینکه اونایی ک ازمن عقبتر بودن هم خیلی پیشرفت کردن و من جا موندم از همه
– مسئلهی دیر رسیدن ب جایی ک باید بموقع برسم اما به هر دلیلی نمیشه
– خوابهای روزمرگی میبینم ک یهو میوفتم بعدش با همون حالت شوک افتادن از خواب میپرم و دوباره میخوابم
– خواب از دست دادن عزیزان و بعدش با گریه از خواب پریدن
بنام الله یکتاوهدایتگر
سلام خدمت استادعزیزومریم جان ودوستان همفرکانسی
استاداینومیخوام بگم من اصلاخواب نمیبینم خیلی کم اونم متوجه میشم مواقعی که ذهنم درگیرموضوعی میکنم صحبت کسی رومیکنم شب یاچندروزبعدخوابش میبینم خوابای که هرلحظه یه جورمیشه
مثلاخواب میبینم مهمونیه ومعمولااون طرفی که صحبتش کردم درطول روزیاقبلاتوخواب هستش بعدبازمیبینم مهمونی ازخودمونه ولی یه مکانیه مثل خونه مانیست اصلاشبیه این خونه که داریم نیست یه جای دیگه بازیهومیبینی خواب تغییرمیکنه کلامتوجه میشم خودم هرموقع ذهنم درگیره تره بیشترخوابای (به قول همسرم شلوغ پلوغ میبینم)
تودوران بچگی مادرم بنده خدااستادتعبیرخواب بودالانم هست کمترشده (ینی من تومدارصحبت کردن خواب واین حرفاباهاش نیستم چون میدونم سری تعبیرمیکنه برام )توی اون دوران میگفت اگرخواب آب وماه وماهی ببینی به کسی نگی پادشاهی من کل اون دوران بااین عشق میخوابیدم که این خواب ببینم پادشاه بشم ههههه
وهرخوابی دیگه میدیدم میگفتم بهش سری تعبیرمیکردفلان خواب فلان جورمیشه این اونجوریه ومنم باورمیکردم که حتمادرسته واصلااینجورم نبودنمیشداون تعبیری که میکردمنم دیگه یادم میشد
یادمه خواب مار دیده بودم میگفت دشمن داری ولی همیشه دوستای زیادی داشتم
وبیشترخوابم که دیدم مال همون دوران کودکی ونوجوانیم بوده چون خیلی دنبال این بودم خواب ببینم تاتعبیرکنه مادرم وبگه خیلی میخواداتفاقات خوبی بیفته برات بعدکه دیگه ازاون فضادورشدم خوابهام خیلی کم وکمترشدآروم میخوابم خیلی کم خواب میبینم وبیشترهم که مفهومی ندارن که هرموقع یه مدلی بوده خوابم
چندروزپیش ذهنم درگیریه رابطه ای بودکه چرااینجوری کرده بامن این برخوردکرده وازاین حرفهاونجواهای ذهن (که شمااستادفایل الگوهای تکرارشونده روابط روگذاشتن وچقدرآگاهی گرفتم ذهنم بازشد)وهمون چندروزخوابم میدیدم اینقدرباحرفهاوصحبت های همون موضوع توذهنم میخوابیدم که خواب میدیدم ویهوازخواب میپریدم طوری که احساس میکردم بدنم سنگین شده وتاسرانگشتان دستم احساس میکردم یه سنگینی داره هرچی دستم جمع میکردم جمع نمیشدن یه حالی میشدم وازخواب بیدارمیشدم میگفتم خدایاچرااینجوری میشم ومتوجه شدم ذهنم درگیراون موضوع شده وتمرکزم رفته اونوروهی سعی کردم ذهنم کنترل کنم وهرچیزی درروابطم هست خودم جذب کردم وذهنم کنترل کردم وتوجه ام گذاشتم روی زیباییهادورواطرافم وخداروهزاران مرتبه شکراون موضوع یادم شدوهرروزاتفاقات زیباترافتاده ازاون روزبرام وچقدرفرکانس هادقیق هست که همزمان استاداین فایل گذاشتن روی سایت وهمزمان بااین موضوعات من بودوچقدرآگاه شدم
سایت بازکردم دیدم نوشته خواب گفتم الله اکبرخدای من
خداروهزاران مرتبه شکرت که جهان دقیق وبانظم وقانون ثابت آفریدی منوهدایت کردی به این سایت بینظیرواین استادبینظیرشکرگزاری هرروزمن
استادسپاسگزارم ازشماومریم عزیزم انشاالله میام آمریکامیبینمتون ازنزدیک
درپناه الله یکتاشادباشیدوسربلند
بنام خدا
سلام به همگی
قبلاً خواب های عجیب غریب ترسناک زیاد میدیدم انگار کسی میخواست من رو خفه کنه هر کجا فرار میکردم اون قبل از من اونجا بود حتی جسمم نشون میداد واگر کسی کنارم بود متوجه میشد که دارم خواب میبینم و من رو بیدار می کرد بعدش میترسیدم بخوابم و یا اینکه صبح مه از خواب بیدار می شدم تا یه ساعت گنگ بودم و انگار که تو بیداری برام اتفاق افتاده
چند باری هم خواب مصرف مواد مخدر یا مشروبات الکلی رو دیدم خیلی خیلی حالم بد میشد و کل روز احساسم بد بود و میترسیدم که این اتفاق تو دنیای واقعی برام نیفته
یادم نمیاد کی از این دسته خواب های منفی رو دیدم بعبارتی از زمانی آگاهانه روی خودم کار میکنم بهتر شدم و هر بار جنس خواب هایی که میدیدم بهتر شده
اما هر وقت روی محصولات سایت کار می کنم کامنت میزارم کامنت دوستان رو میخونم تمرکزم رو زیبایی ها هست در موردشون حرف میزنم تحسین میکنم حالم خوبه تمرین ستاره قطبی رو مینویسم شکر گزاری می کنم در کل بیشتر روی خودم کار میکنم خواب های امید وار کننده ای میبینم از خواب بیدار میشم حالم رو خوب میکنه انگیزه ام بیشتر میشه ایمانم تقویت میشه
مثلاً خواب میبینم رفتم پیش استاد تا من رو میبینه میگه آفرین دمت گرم همین راه رو ادامه بده به تمام خواسته هات میرسی همینه دنبال چیز دیگه ای نباش اینا اصلِ و زندگی تو رو تغییر میدن و من این خواب ها رو به فال نیک میگیرم و با عشق بیشتر به مسیر ادامه میدم اون روز هم حالم خیلی بهتره
انشالا همیشه خواب های عالی و امید وار کننده ببینید
سلام به استاد عزیزم ..
چند روز بود به این سوال شما سخت فک کردم که چه خوابهای بصورت مرتب میبنم و تقریبا جوابی براش نداشتم ..
من تا قبل از آشنایی با شما خوابهای آشفته زیادی میدیدم ولی به لطف خدا با وجود اینکه در شرایطی با شما آشنا شدم که نسبت به تمام طول زندگیم چالشهای به ظاهر سخت بیشتری داشتم باهاش دست پنجه نرم میکردم ولی آرامش بسیار بیشتری که حتی قابل مقایسه با کل زندگیم نیست دارم و این هم به لطف خدا و آموزهای شما استاد بزرگوار منه
البته که بعضی وقتها کنترل ذهنم برام سخت میشد و بعضی شبا یکم بهم میریختم و کابوس میدیدم ولی خیلی کم بود در حدی که تقریبا نمیشه گفت اینقدر تکرار شده که خوابها رو بیاد بیارم ..
خلاصه این چند روز که بهش فک میکردم دیشب با اینکه روز خوبی قبلش سپری کرده بودم ولی کابوسهای اومد سراغم که جواب سوال من بود
مورد اول
1.در مورد طلبکارها بود و مخصوصا کسی که یکم بیشتر از بقیه باهاش درگیر بودم
2.خواب سگ سیاه و سگ سفید دیدم که انگار یه جواریی سگ سفید مراقب من بود ..
من قبلا از سگ میترسیدم ولی خیلی خوب روی این قضیه کار کردم و ترسم تقریبا صفر شده بود ،قبلا حتی توی خواب ازش فرار میکردم ولی از وقتی در جهان بیرون با شجاعت خودمو تست کردم و راحت شدم باهاش در خوابم ازشون ترسی ندارم ..
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم…بشدت منتظرم جواب این خوابهامو در فایل بعدی بشونم و از خدا میخوام که بهم توانی عطا کنه که این باورها و این ترمزهای که بشدت خودم متوجه مقاومتش میشم ولی درکش یکم برام سخت رو هدایتم کنه که بتونم از این قدرتی که بهم عطا کرده استفاده کنم لذت ببرم از خالق بودن خودم
بقول استاد این ماییم که جلوی بینی خودمونو گرفتیم و میگم چرا نعمتها در همه شکلش وارد زندگی ما نمیشه ..خدایا تو این مقاومت بشکن چون بندت بشدت میخواد دنیای مادیتو کشف کنه و گازشو بگیره
سلام به همگی
من یه خوابی رو که آدم هاش یکی هستن ولی به شیوهای مختلف میبینم
خونه بابا بزرگمم اصلا اونجا احساس امنیت ندارم همش حواسم به خواهر برادرم هست که آسیب نبینن از یه نفر ثابت همیشه تحدید میشم تحدیدشو به زبون نمیارها فقط میگه میدونم باهات چیکار کنم و این نا امنی و این تحدید به شیوهای مختلف و تصویرهای مختلف هرچند روز یکبار میبینمش و گاها هرشب و این خواب آنقدر روم تاثیر میذاره که تا یکی دوساعت بعداز بیدارشدنم انرژی منفیشو رو خودم احساس میکنم…
سلام استاد عزیز
من زیاد خواب میبینم..ولی متاسفانه اکثرا یادم میره بعد از اینکه بیدار میشم.
امروز ک بیدار شدم سعی کردم دقت کنم…خب چون دیروز با مادرم بحثم شده بود ..خواب دیدم ک دارم با مادرم بحث میکنم و حرص میخورم..فکر میکنم این قبیل خواب ها برام تکرار میشن
خواب دیدم که دارم با معلمم یک بحث منطقی میکنم و معلمم وسط حرفم ضبطش رو روشن میکنه و منو وسط بحث نادیده میگیره…این ک نادیده گرفته بشم هم خیلی تو خوابهام تکرار میشه.
خواب دیدم ک همه دوستام دور هم جمعن و دارن یه کاری رو انجام میدن و من تنها و جدا از اونهام.خب اینام تکرار میشن.
آره همونطور ک گفتین خواب میبینم ک کسی منو دنبال میکنه و من دارم فرار میکنم..مثلا سوار بر اسبم و سربازا هم با اسب دنبالمن.هیجانش انقدر بالاست ک وقتی از خواب میپرم دارم نفس نفس میزنم.
یسری خوابم قبلا میدیدم یه مدت طولانی..خواب میدیدم ک دوستم ک دوسال بود باهاش قهر بودم میاد سمتم و باهام حرف میزنه و یجورایی آشتی میکنه…شاید باورتون نشه ک تو واقعیت هم اومد و با من آشتی کرد خودش
دیگه یادم نمیاد وگرنه خواب زیاد میبینم چون راحت نمیخوابم اکثرا و شاید بدونید شماهم..ک وقتی راحت نمیخوابی در مرحله ی REM قرار میگیری که در این فاز شما خواب میبینی.
و شاید جالب باشه براتون و برای خیلی ها هم اتفاق بیفته ..گفتم شاید نکته ای توش باشه یا در این رابطه چیزی بدونید ک من نمیدونم…بسیار زیاد خوابای بختکی میبینم..به این صورت ک من در خواب خودم رو همونجایی ک هستم میبینم..انگار ک من بیدارم و از پشت پلک بسته دارم همه چیز رو میبینم..ولی جو یکم خوفناک هستش و شاید صداهای عجیبی دور من اتفاق میفته یا حتی افرادی ک میشناسمشون شاید بیان و به من یه چیز عجیب غریبی بگن یا یه کار عجیب غریبی بکنن..و شاید مثلا چهره ی اون فرد اصلا شبیه مامانم نیست ولی در خواب مثلا میدونم ک اون مامانم هستش یا دوستم هستش و غیره…یا حتی فقط یک حضور ترسناک یه هوای ترسناک حس میکنم..و در همه ی اینها یه جایی میرسه ک میخوام تکون بخورم یا چیزی بگم ..ولی میبینم نمیتونم و در همین لحظه با اینکه خواب هستم میفهمم ک من خوابم و شروع میکنم تقلا کردن برای بیداری و نمیتونم و خییییلییی حس بد و همراه با ترس و وحشتی داره..ولی در خواب به یکباره شروع میکنم ب خوندن آیت الکرسی و با کمال تعجب از خواب بیدار میشم..و البته ک بعد از بیداری نفس نفس میزنم و تپش قلب و بعد باید برق اتاق رو روشن کنم و دوباره بخابم اون هم در نور. شاید خنده دار بوده باشه براتون…ولی چون خیییلیی تکرار میشه گفتم براتون بگم شاید مهم بود یا نکته ای داشت.
بی نهایت هم خواب میبینم ک در حین راه رفتن ب چاله ای میفتم..و پایم میپرد در عالم واقعیت و از خواب میپرم
سلام
چند مدل خواب هست که برای من خیلی تکرار می شده. البته سال هاست این خواب ها رو نمی بینم یا اینکه با فاصله های خیلی طولانی اما در دوران مدرسه و دانشگاه و بچگی خیلی این چند مدل خواب تکرار میشد.
1- خواب اینکه یک نفر یا چند نفر دنبال من هستند و توی شب و کوچه پس کوچه ها دارم فرار می کنم و این فرار هیچ انتهایی نداره.
2- خوابی که خیلی زیاد دیدم و هنوز هم می بینم اینکه یک امتحان مهم دارم (برای دانشگاه یا مدرسه) که یا تاریخش رو یادم رفته، یا الان متوجه شدم که فردا امتحان دارم و هیچی نخوندم، یا توی دانشگاه هستم و محل برگزاری امتحان رو پیدا نمی کنم و … و چون من خیلی از این نظر کمال گرا بودم و توقع از من توی دوران مدرسه همیشه بالا بود، خیلی این خواب برام استرس زا و ترسناک هست.
3- خواب جا موندن از اتوبوس و قطار و … هم خیلی اتفاق میفته
4- خواب اینکه یک عروسی دعوتم و هیچ لباس مناسبی برای پوشیدن ندارم. (با اینکه در واقعیت من به ندرت عروسی یا مهمونی میرم ولی این خواب هم به طرز عجیبی خیلی تکرار میشه و احساسش هم خیلی اذیت کننده ست. یعنی توی خواب اصلاً متوجه نیستم که خوب می تونی نری مهمونی یا عروسی و موضوع مهمی نیست. ولی توی خواب خیلی قضیه جدیه و من از این موضوع احساس ترس می کنم)
درود بر شما استاد گرامی
من گاهی خواب میبینم که دندان هام می افته و خیلی برام عجیبه این موضوع به چه دلیل هست . خوشحال میشم علتش رو از زبان شما بشنوم.
البته من اخیرا خیلی خواب نمیبینم و حتی اگر هم ببینم هنگام بیداری یادم نیست ولی چندین بار دیدم که دندانهام ریخته بود و حس خوبی پس از بیداری نداشتم اینکه در این فایل به این موضوع اشاره کردین خیلی جالبه و علاقه مند شدم علت رو متوجه بشم . با تشکر از شما