اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد بزرگ که با این فایلهای جدید تمام دنیای منو به هم ریخته .
با اینکه چند روز پیش یه کامنت راجع به همین فایل گذاشته بودم اما انگار هر چی بیشتر کامنت بچه هارو میخونم یا راجع به حرفهاشون فکر میکنم بیشتر به نتایج میرسم.
استاد الان که داشتم به سوالات این بخش دوباره توجه میکردم یه چیزی کشف کردم از خودم و از اینکه وقتی مشغول نوشتن و کامنت گذاشتن میشم چیزهایی از اعماق قلبم ناگهان میاد بیرون که اصلا قصد نوشتنش رو نداشتم و این نوشته ها ناخود آگاه روی صفحه گوشی یا روی صفحه دفترم میاد که خودم از نوشتنشون متعجب میشم و بعد ساعتها فکرم بابت نوشته خودم درگیر میشه واقعا نمیدونم این چه حسیه اما مطمئنم خیلی از دوستان این رو تجربه کردن و دل خوشم از اینکه شماها میفهمید من چی میگم اما اطرافیانم فکر میکنن دیوانه شدم .
همینطور که داشتم سوالات رو میخوندم از دوران کودکی یادم اومد من 7 سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدن و من و برادر دو ساله م با مادربزرگ و عموم زندگی میکردیم .مادرم ازدواج مجدد کرد و پدرم بابت یه بدهی به دولت زندان افتاد ،بعد چند سال هم توی سن جوانی فوت کرد ..
توی اون دوران هیچوقت هیچ کس از من نظر نمیخواست همه تصمیمات با بزرگترها بود و هیچوقت از من نپرسیدن نظرم در باره هیچی . همیشه میگفتن بچه ها حق نظر دادن ندارن و دوران سختی رو پشت سر گذاشتم عموم بسیار سخت گیر بود به قول خودش میخواست ما به بهترین شکل تربیت بشیم و هیچوقت حرفی پشت سرمون نباشه . اگه عمو جان از رفتار من راضی بود اجازه داشتم هر دوهفته یکبار برای یک روز برم خونه مامانم اگه راضی نبود تا جلسه بعدی از این لطف محروم بودم .
کلا انگار خونه واسم زندان بود .حق بیرون رفتن و دوست و رفیق و آشنا نداشتم برای فرار از این زندان به اولین خواستگارم جواب بله دادم و توی 16 سالگی ازدواج کردم و به زندان دوم وارد شدم ،توی این زندان گاهی در خونه روی من قفل میشد و تلفن و راههای ارتباطی با خانواده و بیرون کاملا قطع میشد حتی اینجا داد و بیداد و کتک هم بود تا اینکه بعد سالها یکم اوضاع آرومتر شد و تونستم همسرم رو راضی کنم اجازه بده سر کار برم بعد 23 سال از همسرم جدا شدم و با ازدواج مجدمم وارد زندان سوم شدم .فرق این زندان اینه که اینجا احترام زیادی بهم میزاره وکاملا در آرامش و به قول همسرم این سخت گیری ها برای حفظ رابطه و زندگیمونه و من مدت 5 سال تا به امروز تحمل کردم اما هر دفعه خودم رو راضی کردم(گول زدم) که همسرم منو دوست داره و بخاطر خودم واسه علاقه زیاد و بخاطر اینکه کسی نتونه بین ما فاصله بندازه این راه رو پیش گرفته و من اگه بخوام محبت همسرم رو داشته باشم باید همونی باشم که اون میخواد .
اما کم کم این موضوع داره منو ازش بیزار میکنه . چون میبینم خودش به راحتی رفت و آمدهاشو داره با دوستانش و با خانواده پدرش .ایشون زیادی مذهبی هستن و صحبت کردن من رو با مرد غریبه حرام میدونه اما خودش به راحتی با خانمهای همکار ساعتها با تلفن صحبت میکنه البته روی آیفون میزاره که خیال من راحت باشه حرف درباره موضوعات کاریه.
من حتی با آقایون اقوام نباید صحبت کنم جز سلام و خداحافظ . این قوانین یکم واسم سنگینه که چرا یکطرفه ست و من فقط باید اجرا کنم .و جدیدا حس میکنم با اینکه خیلی با محبت و با احترامه نسبت به من اما یه دلخوری سنگینی توی دلم هست . با احترام و ادب قوانین خودش رو اجرا میکنه و هر بار با توضیحاتش منو قانع میکنه که فقط چون دوستم داره اینجور قوانین واسش مهمه و من باید اجرا کنم چون من زنم و حق و اختیار زن از قدیم و تحت قوانین خدا و پیغمبر با زنه،خیلی جاها اصلا از من نظر نمیخواد . از کارها و تصمیماتش هیچی بهم نمیگه اما انتظار داره من از کوچکترین مسائل خونه و خودم و خانواده و رفت و آمدها بی خبر نزارمش .حتی اگه برای خرید بخوام برم بیرون باید بهش خبر بدم که دارم میرم سوپر ……
امروز که داشتم سوالات این فایل رو مجدد میخوندم یهو به ذهنم افتاد که این موضوع هی داره توی زندگی من تکرار میشه و من تا حالا به این موضوع توجه نکرده بودم .
توی بچگی از عموم ،بعد چند سال همسر اولم وحالا توی سن 46 سالگی از این همسرم.
خیلی دلم میخواد این مسأله حل بشه و دیگه تکرار نشه حس بدی دارم انگار یکی دست میندازه دور گردنم یا پاشو گذاشته روی خرخره م داره خفم میکنه.گاهی دلم میخواد توی خونه فقط جیغ بزنم مخصوصا وقتی یکی مثل مامانم یا دوست و آشنا بهم یادآوری میکنن که چطور میتونی تحمل کنی ؟
استاد بی صبرانه منتظر فایلهای بعدیتون هستم که ببینم چطور میتونم خودم رو نجات بدم بدون اینکه زندگیم بهم نخوره .؟چون واقعا همسرم رو دوست دارم و خیلی نکات مثبت زیاد داره.
قدرت خرید دوره رو بدست بیارم در اولین فرصت تهیه میکنم .
فعلا تا دوره شش دوازده قدم رو خریدم و دارم باهاش پیش میرم که این گنجینه جدید رو روی سایت گذاشتید و واقعا موندم الان اون رو ادامه بدم یا اینوبخرم .
یه کار جدید هم دارم شروع میکنم که نیاز به خرید وسایل دارم و دوره آموزش بخرم تا استارت کارم رو بزنم.
واقعا این روزا بد جوری گیج شدم که کدوم راه رو اول پیگیری کنم همش از خدا هدایت میخوام .
باز هم ممنون بابت این فایلها و آموزشهای بی نظیرتون .
و زیباتر از بحث چالش شناخت من از خودم از باورهای سمی و دور از ذهن
در روابط عاطفی الگو های یا جزو دسته ای بود که خواهان بودند ولی با معیار ها و خواسته های من نزدیک نبودند ، یا من اون رابطه را دوست داشتم ولی از لحاظ فکری ، رفتاری نزدیک بهم نبودیم البته بگم من آدم فوق العاده با نشاط ، روابط عمومی و خونگرمی هستم ولی رابطه عاطفی کمی را تجربه کردم و اینکه کم هم وارد رابطه شدم احتمالا ی دلیل درونی داره و از بجایی ببعد جمله های کلیشه ای ظاهر مهمه ، باید بلد بود جذب کرد و … را خیلی میشنیدم ولی چون خودمو ارزشمند میدونم و میدونم رابطه ای قشنگه که در کنار هم لذت ببریم و این حواشی اصلا معنا نداره ، ارزشمند بودنم ، نپذیرفتن هر نوع رابطه ب هر قیمتی از بعد عزت نفس عالیه اما نمیدونم چه باوری دارم که ب رابطه دلخواه هدایت نشدم یا رابطه با من تفاوت بسیار دارد و همیشه دنبال باورهای قوی برای رشدم در این روند هستم .
دو شخصیت نزدیک ک در کنارم بودن و الان از یکی دورترم و با دیگری در ارتباط بیشتری شخصیت های هستن ک دوست دارن ولی اخلاق های منفی دوستانشون براشون پررنگ تره ، اهل آنالیز و تا حد زیادی کنترل گری هستند ، شادن ولی تایم زیادی هم نیمه خالی لیوان رو میبینن و برام جالب هست ک من اخلاق مشابه این دو فرد را جذب کردم و الان ک نوشتم بهتر درک کردم شباهت ها رو و بسیار دوست دارم اون باور بنیادین ک باعث جذب این افراد میشه در اطرافم را بشناسم و تغییر باور بدم .
و سپاسگزارم از خدایی که هر روز ، هر لحظه کمک میکند به آگاهی و رشدم .
من توی ارتباطات الگو های دارم که تکرار می شوند ولی خب خیلی تعداد شون کمه و بهبود هایی که ایجاد کردم از طریق آموزش های دوره ها بیشتر هستند که دوست دارم در مورد یکی از اونا بنویسم
من توی روابط حالا با هر کسی چه همسر و فرزندان م و چه همکاران و بقیه خط قرمزی برای خودم مشخص کردم و رعایت این خط قرمز باعث شده که توی روابط هر کس وارد میشه نا خود آگاه این مرز رو رعایت کنه چون میدونه که برای من مهم هست و اگرم رعایت نکنه خودش به صورت کامل از دایره ارتباطات من حذف میشه
اونم اینه که طرف م اینو آگاه هست که من به هیچ عنوان گوشم رو در اختیار کسی که غز بزنه شکوه و شکایت کنه و بخوان منو توی غم و اندوه خودشون شریک کنن قرار نمیدم و به زبان ساده شریک نا راحتی و غم و غصه کسی نمیشم به هیچ وجه
و این فرکانس باعث شده هر کسی به من میرسه نا خود آگاه از خوشحالی و خوشبختی و امید و شادی صحبت کنه
و به قول استاد برای خرج کردن انرژی م واقعا خساست به خرج میدم و استاندارد ها رو بردم بالا و پلن بی رو سعی می کنم خوب اجرا کنم و احساسی بر خورد نکنم
همین موضوع باعث شده بچه هام هم اینو الگو برای خودشون قرار بدهند که همنشین کسی که ناله میکنه نشوند
سلام آقای خوشدل واقعآ دست مریزاد باعث افتخاره که با چنین انسانهای قوی هم مدار هستم،آقای خوشدل من هم یک ساله که دوست دارم با دوستان هم مدار در ارتباط باشم به جز سایت، ولی نمیشه اگر لطف کنید من روهم راهنمایی کنید درین گروهها ممنون میشم البته من هم دوره عزت نفس رو خریدم همیشه موفق و سربلند باشید
بچه تر از الان که بودم با دوستام شبهای زیادی را میگذروندیم و تا صبح همه کار میکردیم بیشتر مواقع کارهای خونه را من انجام میدادم مثلا غذا درست میکردم و ظرفها را بیش از 80 درصد مواقع میشستم و هر کجا که میرفتم این الگو تکرار میشد
خودمم بدم نمیومد که همشون بگن مجید اشپزیش خوبه و همیشه پیش خودم فکر میکردم که من کارهارا خوب انجام میدم و خیلی زرنگم تا به الان به این صورت فکر نکرده بودم
خدارا شکر که این فایلهای ارزشمند میبینم و میتونم کامنت بذارم و به نسبت قبل رشد کردم
فایل ثروت رو گرفتم و انچنان اتفاق تکان دهنده ای نیفتاد
فایل عزت نفس هم نتونست گره از کارم باز کنه
الان میبینم عدم احساس لیاقت ، عدم احساس ارزشمندی و شایستگی به هیچ عنوان نمیزاره من حرکتی بزنم و با وجود کلی انگیزه ، اطلاعات ، توانایی، خودش مثل یک ترمز وحشتناک جلوی همه چی و گرفته
خوشحالم که خبر تولید محصول جدید و دادید
استاد بیصبرانه منتظرم محصول جدید بیاد
تا وقتی در خودم نبینم که لیاقت داشتنِ رویاهام رو دارم اصلا انگیزه حرکت در من هم از بین میره و نمیتونم حرکت کنم
سلام دوستان درود میفرستم خدمت همه بخصوص استاد عباسمنش
اگر بیشتر راهنماییم کنید و اگر مطلبی هست که میتونه کمکم کنه ممنون میشم برام بنویسید
این الگو متاسفانه داره تکرار میشه و نمیدونم چی باعث میشه !!!!
من سالها پیش با استاد آشنا شدم اما خیلی صد در صد یا جهاد گونه به ترمیم راوبط یا دیگر مسائل رفتارنکردم تااااااا
یکسال پیش
سال گذشته تصمیم گرفتم بشینم و لیزری روی درآمد کار کنم اول از بحث مالی شروع کردم درست 6 ماه بعد از شروع کردن دوره از شغلم اخراج شدم
اما من اصلا نمیگذاشتم نجوای شیطان منو نا امید کنه
با توکل به خدا و همونجور که از چند وقت قبل شروع کرده بودم روی باورهام کار کنم با اعتماد به خدا و خودم رزومه ی خوبی درست کردم و با افتخار برای شرکت ها میفرستادم و باز هم روی فایلهای سه برابری درآمداستاد عباسمنش هم کار میکردم
ولی هر بار میرفتم مصاحبه نه تنها از شغل قبلیم بیشتر نبود درآمدم چه بسا کمتر هم بود
ولی باز هم نا امید نمیشدم و می اومدم میگفتم باید روی یه جنبه ی دیگه کار کنم مثلن
احساس لیاقت و ارزشمندی
نمیشد!
باور فراوانی
نمیشد!
باور اینکه واسه خدا کاری نداره و توکل بیشتر ….
خلاصه نشد که نشدد و من با مقدار کمتر از حقوق قبلی بعد بیشتر از 2ماه گشتن رفتم سریه کاری که از لحاظ جا و خصوصیات محل کار ،نجابت کارفرما و همکاران خوب و…همه همونی بووود که نوشته بودم الااااااا حقوق!
ولی باز هم ناامید نشدم شروع به کار کردم تا بیشتر بدهکار نشم و….
و دوباره شروع کردم روی باور های پولیم و عزت نفس و … کارکردن نشونه ها رو میدیدم تایید میکردم یادمه یک روز صبح یه 1000تومن پیدا کردم اینقدر ذوق کردم از راه که رسیدم خونه واسه مامانم تعریف کردم و با کلی ذوق گفتم داره جواب میده داره جواب میده
اما هر پیشنهاد کاری که میگرفتم حتی از اینجایی که بودم هم میزان حقوقش کمتر بود
بعد از سال نو تصمیم گرفتم با اعتماد به نفس برم پیش رییسم و ازش بخوام حقوق بیشتری برامم در نظر بگیره و از خدا خواستم تو این کار بهم کمک کنه
اما حتی به نصبت قانونی هم حقوق منو اضافه نکرد
لطفن اگر کسی راهکاری به ذهنش میرسه بهم بگه من کجای مسیر و اشتباه دارم میرم اشکال کارم کجاست ؟
سلام دوست خوبم آقای تربتی نازنین همینکه برام وقت گذاشتین کامنتمو خوندین و بعد هم پاسخی رو گذاشتین خیلی خیلی برام ارزشمنده ازتون ممنونم و سپاسگزارم اما درخصوص مورادی که نوشتین و توضحاتی که استاد میدن خودمو میبینم که تو مدار بی پولی و حقوق کم و ناچیز گیر افتادم و نمیدونم چجوری بیام بیرون چون هرچیزی رو میپرسم خدا جواب میده الا این موضوع پول چون هر موردی رو که نوشتین رو من نمیگم خیلی خاص هستم اما جز افراد واقعا باتجربه و مسلط به کارم اما از لحاظ پولی به مسیر هایی میرم که همه سطح حقوقشون ناچیزترینها و همون پایه قانون اداره کاره
اگر برات امکان داره دوره کم نظیر کشف قوانین رو تهیه کن
من هم قسمتی از آنچه رو که درک کردم باهات به اشتراک میزارم
چقدر فوقعلاده که ارتباط عالی با خدا داری و باهاش حرف میزنی و جواب میگیری بسیار ارزشمنده دوست ارزشمندم
خیلی عالیه که قانون مدارها رو خوب درک کردی و متوجه ماجرا هستی
همینطور که میدونید در هر مداری ما دسترسی به امکانات و شرایط همون مدار رو داریم نه بیشتر نه کمتر
و به اندازه کهکشان های راه شیری بینهایت مدار وجود داره که ما هر کداممان تو یکی از اون ها قرار داریم . یا در حال بالا رفتن یا سقوط هستیم هیچ سکونی وجود ندارد…
خدا به همه درخواست هات جواب میده و این تضاد حقوق کم که بهش برخوردی مشکل نیست بلکه یه تضاد فوقعلاده ست که خواسته هات رو داره برات واضح تر میکنه که دقیقا متوجه بشی چی میخوای از زندگی
واقعا چی میخوای ندا ؟
حقوق بیشتر برای چی ؟
میخوای به هدفی برسی که فکر میکنی فقط با پول و حقوق بیشتر به دستش میاری آیا خدا نمیتونه از طریق دیگه ای اون هدفت رو تیک بزنه ؟ ذهنت به چه می اندیشه ؟
از خودت بپرس…
چه باورهایی درباره شغل و درآمد و نعمات خداوند و فراوانی در جهان و …. داری ؟
درباره پاسخ به این سوال ها اون باوری که تو ذهنت میاد و به زبان میاری یه چیزه و آنچه که در عمل نشان میدی میتونه کاملا متفاوت باشه
باورهای اصلیت اونهایی هست که خودش رو در تصمیمات زندگیت نشون میده مثلاً تو میگی من باور دارم در جهان همه چیز فراوان و بی انتهاست و همه به یک اندازه به ثروت دسترسی دارن اما وقتی هدفی مد نظرت هست ذهنت در همین حد رو درک و قبول میکنه که برای رسیدن به این هدف باید کار کنم و حقوق بیشتری بگیرم …
ذهنت بهت اجازه نمیده فکر کنی تو اصلا با شخصیتی که داری نیازی به حقوق گرفتن نداری بلکه باید به چند نفر هم حقوق بدی یا توانایی داری ؛ که میتونی در کنار کارت ازش کسب درآمد عالی داشته باشی اما ذهنت میگه این توانایی من بی ارزشه . همه این کارو بلدن . خب که چی کسی بهش احتیاج نداره . کسی بابت این توانایی من پولی پرداخت نمیکنه و….
من رو چه به حقوق دادن به کسی .
ممکنه این ها قسمت کوچکی از گفتگوی ذهنت باهات باشه…
بزار تکاملت طی بشه عجله نکن از زندگیت با هر آنچه داری لذت ببر بابت حقوق کمی که میگیری سپاسگزار باش ؛ باورهایی که فکر میکنی درش ضعف داری پیداشون کن و تمرکزی کار کن
خونه 100متری بشه 1000 متر ولی از مسیر لذت نبرده باشی پشیمون میشی
هر روز برو جلو آینه خودت رو نگاه کن لبخند بزن و بخاطر وجود ارزشمندت خدا رو شاکر باش بزار یه لبخندت اینقدر عمیق و حقیقی باشه که تا ته قلبت رو به لرزه بندازه
بعد قدم بردار
و همه چیز رو بشور به خودش و لذت ببر
و در انتها دوست عزیزم ندای نازنین
امیدوارم ثروت و سلامتی و نعمت های بی انتهای خداوند آنچنان از
در و دیوار برات بریزه که لبخند بزنی و بگی خدایا ازت راضی شدم
سلام دوست عزیز.کامنت شما رو خوندم و به نظر من شما باید ریشه ای باورهای مخرب درمورد ثروت رو که از بچگی تا الان در ذهن شما هک شده پیدا کنید. بیا ببینید چه ترمزهایی درمورد کار و پول داری که از بچگی مدام برات تکرار شده؟ممکن هست این ترمزها توسط جامعه خانواده و رسانه ها در ذهن شما نقش بسته باشه و باعث میشه هرچی گاز میدید به خواستتون نرسید. باز طبق فرمایش استاد شما میتونید دوره کشف قوانین رو تهیه کنید تا به صورت ریشه ای باورهای مخرب و ترمزهاتون رو شناسایی کنید.زمانیکه ترمزهاتون رو پیدا کردید و رفعش کردید ثروت و نعمت به صورت کاملا طبیعی وارد زندگیتون میشه. پیروز و سر بلند باشید.
این فایل واقعا بی نظیره ،یه دوره ی کامله و منو متوجه باور های غلطم در تمامی زمینه ها کرد.
با جواب دادن این سوال و.سوالات قبلی به یه خودشناسی رسیدم
خدایا چه خبره تو ذهن من .
باوجود این همه ترمز ،تازه من شاکی ام که چرا به خواسته هام نمیرسم
ریشه ی کل باورهای من ،اکثرا باورای مذهبی غلطه
درحالیکه فکر می کردم تنها باور غلطم ،درزمینه ی فراوانی و احساس لیاقته
اما ،امان ازاین ذهن و شیطان چجوری در ذهن من کنترل ،افکارمو به دست گرفته …
به زندگیم که نگاه می کنم ، می بینم که من کلا ارتباطم با دیگران در حد ،انجام کارای اداری و مثلا رفتن به بانک، یا به کلاس بردن دخترمه ..
من کلا بادیگران ارتباط چندانی ندارم ،بااینکه خیلی دوست دارم .
وقتی دلیل رو بررسی می کنم ،دیدم بخشی ازین ارتباط نداشتن با دیگران ،بخاطر تجربه ی تلخ گذشته س ،که هرکی سر راهم قرار گرفت ،ادم نامناسبی بود ،یعنی :
منو تحقیر می کردند
کلا اطرافیانم ادمای مغروری بودند
ادمایی که من باهاشون ارتباط داشتم ،یه جوری می خواستند از دیگران سو استفاده کنند و کاراشونو بوسیله ی دیگران انجام بدهند
خانواده ی من ادمای بی اعتماد بنفس و ضعیفی بودن که معمولا ،از شروع کردن هرکاری می ترسیدن
فامیل های دیگه م ،معمولا ادمای خرافاتی وضعیفی بودند که مدام دیگرانو مقصر مشکلات خودشون می دونستند
دلیل ارتباط نداشتن با دیگران ،علیرغم میل شدیدم ،اینه که اولا من باور دارم دیگران به من ضربه میزنند مانند گذشته
ودومین دلیل ،باور عدم اعتماد به نفس و عدم احساس لیاقت منه ،که باعث میشه ،ادمای ضعیف رو جذب کنم
پدرو مادر من ادمای بسیار مهربان و البته بی اعتماد بنفسی بودند ،که فکر میکردند مسئول حل مشکلات دیگرانند و دایم در حال کمک به فک وفامیل بودند ،ولی یه نفر به خودشون کمک نمیکرد ومنم همین رفتار و باور رو دارم
وهمین باور باعث جذب افراد ضعیف وتنبل میشه ،که مدام ماباید کاراشونو انجام بدیم
من فقط با خانواده ی خودم وچند نفر محدود در ارتباطم ،که اونا کلا ادمای ناسپاسی هستند و مدام ازهمه چی شاکی هستند ،
دلیل ،جذب این رفتار اونا ، اینه که من خودم هم در گذشته بسیار از همه شرایط ناراضی بودم و ناسپاس
خانواده ی من ،تقریبا بیشتر شون مریض هستند ،وعلتش هم اینه که مدام افکار منفی دارند و به همه بدبین هستند واز لحاظ مالی هم همیشه پول لازم هستند ،والبته که خودم منم تا چند وقت پیش یه ادم فوق العاده منفی بودم و اوضاع مالی خوبی نداشتیم
اطرافیان من ،خیلی تو نظافت وسواسی هستند ،جوری که حاضرند شب وروز تمیز کنند و ارامش رو از خودشون گرفتند
منم یه ادم وسواسی بودم ،به شدت قبلا و الان خیلی کمتر و همین باعث جذب این ویژگی افراد شده
اطرافیانم ادمای ترسویی هستند ،که میترسند ایده هاشونو اجرا کنند ،چون ایمان ندارند ومنم از شروع یه کار که حتی مهارت لازمشو دارم،می ترسم ،
با جواب دادن به این سوال ،به یه خودشناسی خیلی عظیم رسیدم ،وواقعا فکر نمیکردم اینقدر باورای مخفی و غلط و شرک الود داشته باشم .
علت زندگی بسیار سختم در گذشته همین باورای ذهنم بوده و مسئولیت ایجاد اتفاقات وشرایط زندگیمو بیشتر می پذیرم
که خودم خالق این شرایط بوده و هستم
ذهنم در برابر تغییر خیلی ازین باورا به شدت مقاومت داره و باید اونا رو با باورا و رفتارهای درست جایگزین کنم
متشکرم از درس امروز که خیلی برام سنگین ه،که خیلی توجه می خواد ، فکر ، می خواد که من این باورها رو پیدا کنم،
استاد الگوی وضعیت مالی خیییییلی تو زندگی م، تکرار میشه ، هر چند وقت یکبار وضعیت مالی من به ته می خوره، کم کم، از لحاظ روابط ، هم خراب میشه، احترام کنار میره، بحث و بی احترامی وارد زندگیم میشه ، خیلی باور مخربی ست، که نیاز به تلاش داره ، نیاز به فکر اساسی داره،
یا
آدم هایی که وارد زندگیم میشن،اونا هم از پول می نالند، که پول نیست ، توو خرج زندگی مون موندیم، همسرم یه آدم بی خیال ه، خودم باید بلند شم، خودم باید کار کنم خودم باید مسولیت زندگی م، رو به عهده بگیرم خیلی دوست دارم و از خدا ، ربم، می خوام، که منو هدایت کنه که این باور غلط رو از لایههای زیرین بیرون بکشم و آروم ، آروم روش کار کنم و موفق بشم.
خدا جونم متشکرم که کمکم کردی توسط عباس منش دارم باورهای مشکل دارم ، رو که مانع ورود نعمت ، ثروت ، آرامش ، سلامتی ، روابط های عالی ، عاشقانه ، میشناسم و هی کار می کنم تا بهتر و بهتر بشم.
سلام به استاد بزرگ که با این فایلهای جدید تمام دنیای منو به هم ریخته .
با اینکه چند روز پیش یه کامنت راجع به همین فایل گذاشته بودم اما انگار هر چی بیشتر کامنت بچه هارو میخونم یا راجع به حرفهاشون فکر میکنم بیشتر به نتایج میرسم.
استاد الان که داشتم به سوالات این بخش دوباره توجه میکردم یه چیزی کشف کردم از خودم و از اینکه وقتی مشغول نوشتن و کامنت گذاشتن میشم چیزهایی از اعماق قلبم ناگهان میاد بیرون که اصلا قصد نوشتنش رو نداشتم و این نوشته ها ناخود آگاه روی صفحه گوشی یا روی صفحه دفترم میاد که خودم از نوشتنشون متعجب میشم و بعد ساعتها فکرم بابت نوشته خودم درگیر میشه واقعا نمیدونم این چه حسیه اما مطمئنم خیلی از دوستان این رو تجربه کردن و دل خوشم از اینکه شماها میفهمید من چی میگم اما اطرافیانم فکر میکنن دیوانه شدم .
همینطور که داشتم سوالات رو میخوندم از دوران کودکی یادم اومد من 7 سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدن و من و برادر دو ساله م با مادربزرگ و عموم زندگی میکردیم .مادرم ازدواج مجدد کرد و پدرم بابت یه بدهی به دولت زندان افتاد ،بعد چند سال هم توی سن جوانی فوت کرد ..
توی اون دوران هیچوقت هیچ کس از من نظر نمیخواست همه تصمیمات با بزرگترها بود و هیچوقت از من نپرسیدن نظرم در باره هیچی . همیشه میگفتن بچه ها حق نظر دادن ندارن و دوران سختی رو پشت سر گذاشتم عموم بسیار سخت گیر بود به قول خودش میخواست ما به بهترین شکل تربیت بشیم و هیچوقت حرفی پشت سرمون نباشه . اگه عمو جان از رفتار من راضی بود اجازه داشتم هر دوهفته یکبار برای یک روز برم خونه مامانم اگه راضی نبود تا جلسه بعدی از این لطف محروم بودم .
کلا انگار خونه واسم زندان بود .حق بیرون رفتن و دوست و رفیق و آشنا نداشتم برای فرار از این زندان به اولین خواستگارم جواب بله دادم و توی 16 سالگی ازدواج کردم و به زندان دوم وارد شدم ،توی این زندان گاهی در خونه روی من قفل میشد و تلفن و راههای ارتباطی با خانواده و بیرون کاملا قطع میشد حتی اینجا داد و بیداد و کتک هم بود تا اینکه بعد سالها یکم اوضاع آرومتر شد و تونستم همسرم رو راضی کنم اجازه بده سر کار برم بعد 23 سال از همسرم جدا شدم و با ازدواج مجدمم وارد زندان سوم شدم .فرق این زندان اینه که اینجا احترام زیادی بهم میزاره وکاملا در آرامش و به قول همسرم این سخت گیری ها برای حفظ رابطه و زندگیمونه و من مدت 5 سال تا به امروز تحمل کردم اما هر دفعه خودم رو راضی کردم(گول زدم) که همسرم منو دوست داره و بخاطر خودم واسه علاقه زیاد و بخاطر اینکه کسی نتونه بین ما فاصله بندازه این راه رو پیش گرفته و من اگه بخوام محبت همسرم رو داشته باشم باید همونی باشم که اون میخواد .
اما کم کم این موضوع داره منو ازش بیزار میکنه . چون میبینم خودش به راحتی رفت و آمدهاشو داره با دوستانش و با خانواده پدرش .ایشون زیادی مذهبی هستن و صحبت کردن من رو با مرد غریبه حرام میدونه اما خودش به راحتی با خانمهای همکار ساعتها با تلفن صحبت میکنه البته روی آیفون میزاره که خیال من راحت باشه حرف درباره موضوعات کاریه.
من حتی با آقایون اقوام نباید صحبت کنم جز سلام و خداحافظ . این قوانین یکم واسم سنگینه که چرا یکطرفه ست و من فقط باید اجرا کنم .و جدیدا حس میکنم با اینکه خیلی با محبت و با احترامه نسبت به من اما یه دلخوری سنگینی توی دلم هست . با احترام و ادب قوانین خودش رو اجرا میکنه و هر بار با توضیحاتش منو قانع میکنه که فقط چون دوستم داره اینجور قوانین واسش مهمه و من باید اجرا کنم چون من زنم و حق و اختیار زن از قدیم و تحت قوانین خدا و پیغمبر با زنه،خیلی جاها اصلا از من نظر نمیخواد . از کارها و تصمیماتش هیچی بهم نمیگه اما انتظار داره من از کوچکترین مسائل خونه و خودم و خانواده و رفت و آمدها بی خبر نزارمش .حتی اگه برای خرید بخوام برم بیرون باید بهش خبر بدم که دارم میرم سوپر ……
امروز که داشتم سوالات این فایل رو مجدد میخوندم یهو به ذهنم افتاد که این موضوع هی داره توی زندگی من تکرار میشه و من تا حالا به این موضوع توجه نکرده بودم .
توی بچگی از عموم ،بعد چند سال همسر اولم وحالا توی سن 46 سالگی از این همسرم.
خیلی دلم میخواد این مسأله حل بشه و دیگه تکرار نشه حس بدی دارم انگار یکی دست میندازه دور گردنم یا پاشو گذاشته روی خرخره م داره خفم میکنه.گاهی دلم میخواد توی خونه فقط جیغ بزنم مخصوصا وقتی یکی مثل مامانم یا دوست و آشنا بهم یادآوری میکنن که چطور میتونی تحمل کنی ؟
استاد بی صبرانه منتظر فایلهای بعدیتون هستم که ببینم چطور میتونم خودم رو نجات بدم بدون اینکه زندگیم بهم نخوره .؟چون واقعا همسرم رو دوست دارم و خیلی نکات مثبت زیاد داره.
قدرت خرید دوره رو بدست بیارم در اولین فرصت تهیه میکنم .
فعلا تا دوره شش دوازده قدم رو خریدم و دارم باهاش پیش میرم که این گنجینه جدید رو روی سایت گذاشتید و واقعا موندم الان اون رو ادامه بدم یا اینوبخرم .
یه کار جدید هم دارم شروع میکنم که نیاز به خرید وسایل دارم و دوره آموزش بخرم تا استارت کارم رو بزنم.
واقعا این روزا بد جوری گیج شدم که کدوم راه رو اول پیگیری کنم همش از خدا هدایت میخوام .
باز هم ممنون بابت این فایلها و آموزشهای بی نظیرتون .
سلام و وقت بخیر به استاد عزیزم
مریم جان دوست داشتنی
بحث شیرین الگوها
و زیباتر از بحث چالش شناخت من از خودم از باورهای سمی و دور از ذهن
در روابط عاطفی الگو های یا جزو دسته ای بود که خواهان بودند ولی با معیار ها و خواسته های من نزدیک نبودند ، یا من اون رابطه را دوست داشتم ولی از لحاظ فکری ، رفتاری نزدیک بهم نبودیم البته بگم من آدم فوق العاده با نشاط ، روابط عمومی و خونگرمی هستم ولی رابطه عاطفی کمی را تجربه کردم و اینکه کم هم وارد رابطه شدم احتمالا ی دلیل درونی داره و از بجایی ببعد جمله های کلیشه ای ظاهر مهمه ، باید بلد بود جذب کرد و … را خیلی میشنیدم ولی چون خودمو ارزشمند میدونم و میدونم رابطه ای قشنگه که در کنار هم لذت ببریم و این حواشی اصلا معنا نداره ، ارزشمند بودنم ، نپذیرفتن هر نوع رابطه ب هر قیمتی از بعد عزت نفس عالیه اما نمیدونم چه باوری دارم که ب رابطه دلخواه هدایت نشدم یا رابطه با من تفاوت بسیار دارد و همیشه دنبال باورهای قوی برای رشدم در این روند هستم .
دو شخصیت نزدیک ک در کنارم بودن و الان از یکی دورترم و با دیگری در ارتباط بیشتری شخصیت های هستن ک دوست دارن ولی اخلاق های منفی دوستانشون براشون پررنگ تره ، اهل آنالیز و تا حد زیادی کنترل گری هستند ، شادن ولی تایم زیادی هم نیمه خالی لیوان رو میبینن و برام جالب هست ک من اخلاق مشابه این دو فرد را جذب کردم و الان ک نوشتم بهتر درک کردم شباهت ها رو و بسیار دوست دارم اون باور بنیادین ک باعث جذب این افراد میشه در اطرافم را بشناسم و تغییر باور بدم .
و سپاسگزارم از خدایی که هر روز ، هر لحظه کمک میکند به آگاهی و رشدم .
سلام به استاد جان و دوستان عزیزم
در مورد موضوع فایل و سوالی که استاد گفتند
من توی ارتباطات الگو های دارم که تکرار می شوند ولی خب خیلی تعداد شون کمه و بهبود هایی که ایجاد کردم از طریق آموزش های دوره ها بیشتر هستند که دوست دارم در مورد یکی از اونا بنویسم
من توی روابط حالا با هر کسی چه همسر و فرزندان م و چه همکاران و بقیه خط قرمزی برای خودم مشخص کردم و رعایت این خط قرمز باعث شده که توی روابط هر کس وارد میشه نا خود آگاه این مرز رو رعایت کنه چون میدونه که برای من مهم هست و اگرم رعایت نکنه خودش به صورت کامل از دایره ارتباطات من حذف میشه
اونم اینه که طرف م اینو آگاه هست که من به هیچ عنوان گوشم رو در اختیار کسی که غز بزنه شکوه و شکایت کنه و بخوان منو توی غم و اندوه خودشون شریک کنن قرار نمیدم و به زبان ساده شریک نا راحتی و غم و غصه کسی نمیشم به هیچ وجه
و این فرکانس باعث شده هر کسی به من میرسه نا خود آگاه از خوشحالی و خوشبختی و امید و شادی صحبت کنه
و به قول استاد برای خرج کردن انرژی م واقعا خساست به خرج میدم و استاندارد ها رو بردم بالا و پلن بی رو سعی می کنم خوب اجرا کنم و احساسی بر خورد نکنم
همین موضوع باعث شده بچه هام هم اینو الگو برای خودشون قرار بدهند که همنشین کسی که ناله میکنه نشوند
خدا را شکر می کنم
مرسی استاد جان
سلام آقای خوشدل واقعآ دست مریزاد باعث افتخاره که با چنین انسانهای قوی هم مدار هستم،آقای خوشدل من هم یک ساله که دوست دارم با دوستان هم مدار در ارتباط باشم به جز سایت، ولی نمیشه اگر لطف کنید من روهم راهنمایی کنید درین گروهها ممنون میشم البته من هم دوره عزت نفس رو خریدم همیشه موفق و سربلند باشید
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته
سلام به هم خانواده ی بهشتیم
بچه تر از الان که بودم با دوستام شبهای زیادی را میگذروندیم و تا صبح همه کار میکردیم بیشتر مواقع کارهای خونه را من انجام میدادم مثلا غذا درست میکردم و ظرفها را بیش از 80 درصد مواقع میشستم و هر کجا که میرفتم این الگو تکرار میشد
خودمم بدم نمیومد که همشون بگن مجید اشپزیش خوبه و همیشه پیش خودم فکر میکردم که من کارهارا خوب انجام میدم و خیلی زرنگم تا به الان به این صورت فکر نکرده بودم
خدارا شکر که این فایلهای ارزشمند میبینم و میتونم کامنت بذارم و به نسبت قبل رشد کردم
سلام
من پاشنه آشیلم رو پیدا کردم؛
فایل ثروت رو گرفتم و انچنان اتفاق تکان دهنده ای نیفتاد
فایل عزت نفس هم نتونست گره از کارم باز کنه
الان میبینم عدم احساس لیاقت ، عدم احساس ارزشمندی و شایستگی به هیچ عنوان نمیزاره من حرکتی بزنم و با وجود کلی انگیزه ، اطلاعات ، توانایی، خودش مثل یک ترمز وحشتناک جلوی همه چی و گرفته
خوشحالم که خبر تولید محصول جدید و دادید
استاد بیصبرانه منتظرم محصول جدید بیاد
تا وقتی در خودم نبینم که لیاقت داشتنِ رویاهام رو دارم اصلا انگیزه حرکت در من هم از بین میره و نمیتونم حرکت کنم
سلام به تمام دوستان دوست داشتنی
همه تونا از ته دل دوستتون دارم
بچههای نازنین باید روزی هزار بار خدا را به خاطر
استاد بزرگوارمون ومریم عزیزمون سپاسگذار
باشیم.
من توی این چندین روز اخیر به خاطر حل یکی از
مسائل زندگی ام دارم دست وپنجه نرم میکنم
وخودم را به چالش کشیدم وتمرکزم رو حل
مسئله بود ونتونستم تو سایت فعالیت داشته باشم.
وقتی کامنتای بچههای خوشگل دوست داشتنی
وفایل های استاد را گوش میکنم میبینم همه مون
یه الگوی های تکرار شونده ای تو زندگی مون داریم.
من خودم تو روابط افرادی را جذب میکردم که
ای ویژگی ها را دارا بودند:
1.افرادی بودند از لحاظ مالی ضعیف بودند و به
کمک مالی نیاز داشتند
2.افرادی بودند در شروع رابطه خیلی از وجود هم
لذت میبردیم ودر اواخر رابطه سردی داشتیم.
3. علاوه بر دو ویژگی بالا که بهشون اشاره کردم
آدمایی بودند خیلی هم با معرفت به قول خودمون
لوطی وعفت کلام داشتند.
اما در گزینه اول من فردی بودم که فردی را جذب کنم که اون فرد به کمک مالی نیاز داشته باشه که من اون اوایل نمیتونستم تو حسابم پول نگه دارم
یه جورایی به خاطر باور های مذهبی اذیت میشدم وخودم آگاهانه دنبال همچین افرادی بودم.
واما در گزینه دوم که ادامه گزینه اول هستش یعنی رابط را شروع میکردم و اوائل به خاطر اینکه
یه مبلغی قرض داده بودم ویه وقتی هم مشخص
کرده بودم تا اون وقت رابطه مون خوب بود اما بعد از گذشت اون وقت موعود که طرف نمیتونست اون مبلغ را پرداخت کنه رابطه مون
سرد میشد وکلا قطع میکردم.
ودر گزینه سوم دلیل اینکه همون افراد، آدمایی بودند خیلی با معرفت، من چون عزت نفس پایینی داشتم ناخودآگاه میخواستم بهم محبت
بشه در واقع پول قرضی میدادم یا اصلا نمیگرفتم
که کاسه گدایی محبتم پر بشه.
با دوره هایی از سایت خریدم وفایل هایی که استاد روی سایت میزارند من خیلی چیزها یاد گرفتم و برخوردم با همچین آدمایی کم ،کم
شده که اتفاقا تازگی ها دوست عزیزی رو تو مسیرم اورده که اینم دقیقا همون ویژگی را داره
اما من دیگه خیلی با ایمان ومحترمانه میگم نه یا
اصلا چون دوستت دارم در مقابل کاری که میخوای
برات انجام بدم باید این مبلغ را باید به صورت
نقد پرداخت کنی چون من یه باور قوی در خودم
ایجاد کردم تو حساب وکتاب من کاملا بیرحمانه
عمل میکنم که اصلا طرف مقابلم نمیشناسم که
اتفاقا نتیجه خیلی عالی ای هم برام داره که هم
پولم را صرف بهبودی خودم میکنم صرف خریدن
محصولات سایت میکنم وهمیشه هم تو حسابم
پول دارم وجالبش اینه که رابطه خیلی خوب
بدون اینکه به همدیگه وابسته باشیم را داریم.
خدا نگهدار همه تون.
سلام دوستان درود میفرستم خدمت همه بخصوص استاد عباسمنش
اگر بیشتر راهنماییم کنید و اگر مطلبی هست که میتونه کمکم کنه ممنون میشم برام بنویسید
این الگو متاسفانه داره تکرار میشه و نمیدونم چی باعث میشه !!!!
من سالها پیش با استاد آشنا شدم اما خیلی صد در صد یا جهاد گونه به ترمیم راوبط یا دیگر مسائل رفتارنکردم تااااااا
یکسال پیش
سال گذشته تصمیم گرفتم بشینم و لیزری روی درآمد کار کنم اول از بحث مالی شروع کردم درست 6 ماه بعد از شروع کردن دوره از شغلم اخراج شدم
اما من اصلا نمیگذاشتم نجوای شیطان منو نا امید کنه
با توکل به خدا و همونجور که از چند وقت قبل شروع کرده بودم روی باورهام کار کنم با اعتماد به خدا و خودم رزومه ی خوبی درست کردم و با افتخار برای شرکت ها میفرستادم و باز هم روی فایلهای سه برابری درآمداستاد عباسمنش هم کار میکردم
ولی هر بار میرفتم مصاحبه نه تنها از شغل قبلیم بیشتر نبود درآمدم چه بسا کمتر هم بود
ولی باز هم نا امید نمیشدم و می اومدم میگفتم باید روی یه جنبه ی دیگه کار کنم مثلن
احساس لیاقت و ارزشمندی
نمیشد!
باور فراوانی
نمیشد!
باور اینکه واسه خدا کاری نداره و توکل بیشتر ….
خلاصه نشد که نشدد و من با مقدار کمتر از حقوق قبلی بعد بیشتر از 2ماه گشتن رفتم سریه کاری که از لحاظ جا و خصوصیات محل کار ،نجابت کارفرما و همکاران خوب و…همه همونی بووود که نوشته بودم الااااااا حقوق!
ولی باز هم ناامید نشدم شروع به کار کردم تا بیشتر بدهکار نشم و….
و دوباره شروع کردم روی باور های پولیم و عزت نفس و … کارکردن نشونه ها رو میدیدم تایید میکردم یادمه یک روز صبح یه 1000تومن پیدا کردم اینقدر ذوق کردم از راه که رسیدم خونه واسه مامانم تعریف کردم و با کلی ذوق گفتم داره جواب میده داره جواب میده
اما هر پیشنهاد کاری که میگرفتم حتی از اینجایی که بودم هم میزان حقوقش کمتر بود
بعد از سال نو تصمیم گرفتم با اعتماد به نفس برم پیش رییسم و ازش بخوام حقوق بیشتری برامم در نظر بگیره و از خدا خواستم تو این کار بهم کمک کنه
اما حتی به نصبت قانونی هم حقوق منو اضافه نکرد
لطفن اگر کسی راهکاری به ذهنش میرسه بهم بگه من کجای مسیر و اشتباه دارم میرم اشکال کارم کجاست ؟
سلام و درود به تو دوست خوبم بعد 4 سال کامنت نداشتن و فقط دنبال کردن کامنت ها شما اولین نفری که براش مینویسم خوشحالم به سمت هم هدایت شدیم
به قول استاد به خواسته هامون نچسبیم خوبه که حقوق بیشتر میخوای اما آماده ش هستی ؟
قدم براش برداشتی ؟
ارزش های خودت رو بالا بردی ؟
تو حرفه ای که داری حرفی برای گفتن داری متفاوت از بقیه ای؟ یا یکی هستی مثل بقیه کارمندها؟
بعد بریم سراغ گاز و ترمزها
باز به قول استاد بچه ها همش سعی میکنم گاز بدن ولی نیازی نیست تو همین ک خواسته ات مشخصه ینی داری میری رو به جلو وقتشه پات رو از رو ترمزهات برداری
تمرکز لیزری و جهاد اکبر به حرف نیست دوست خوبم
زمانی که با احساس خوب قدم برمیداری و از مسیر با هرآنچه الان هست لذت میبری و روز به روز در مسیر تکاملی ت چیزی یاد میگیری ینی در مسیر درستی
روی باورهای کار کن بگرد ترمزها رو پیدا کن
محتاج هر چی باشی ازت دور میشه
سلام دوست خوبم آقای تربتی نازنین همینکه برام وقت گذاشتین کامنتمو خوندین و بعد هم پاسخی رو گذاشتین خیلی خیلی برام ارزشمنده ازتون ممنونم و سپاسگزارم اما درخصوص مورادی که نوشتین و توضحاتی که استاد میدن خودمو میبینم که تو مدار بی پولی و حقوق کم و ناچیز گیر افتادم و نمیدونم چجوری بیام بیرون چون هرچیزی رو میپرسم خدا جواب میده الا این موضوع پول چون هر موردی رو که نوشتین رو من نمیگم خیلی خاص هستم اما جز افراد واقعا باتجربه و مسلط به کارم اما از لحاظ پولی به مسیر هایی میرم که همه سطح حقوقشون ناچیزترینها و همون پایه قانون اداره کاره
دوست عزیزم مجدد عرض سلام و احترام به شما
اگر برات امکان داره دوره کم نظیر کشف قوانین رو تهیه کن
من هم قسمتی از آنچه رو که درک کردم باهات به اشتراک میزارم
چقدر فوقعلاده که ارتباط عالی با خدا داری و باهاش حرف میزنی و جواب میگیری بسیار ارزشمنده دوست ارزشمندم
خیلی عالیه که قانون مدارها رو خوب درک کردی و متوجه ماجرا هستی
همینطور که میدونید در هر مداری ما دسترسی به امکانات و شرایط همون مدار رو داریم نه بیشتر نه کمتر
و به اندازه کهکشان های راه شیری بینهایت مدار وجود داره که ما هر کداممان تو یکی از اون ها قرار داریم . یا در حال بالا رفتن یا سقوط هستیم هیچ سکونی وجود ندارد…
خدا به همه درخواست هات جواب میده و این تضاد حقوق کم که بهش برخوردی مشکل نیست بلکه یه تضاد فوقعلاده ست که خواسته هات رو داره برات واضح تر میکنه که دقیقا متوجه بشی چی میخوای از زندگی
واقعا چی میخوای ندا ؟
حقوق بیشتر برای چی ؟
میخوای به هدفی برسی که فکر میکنی فقط با پول و حقوق بیشتر به دستش میاری آیا خدا نمیتونه از طریق دیگه ای اون هدفت رو تیک بزنه ؟ ذهنت به چه می اندیشه ؟
از خودت بپرس…
چه باورهایی درباره شغل و درآمد و نعمات خداوند و فراوانی در جهان و …. داری ؟
درباره پاسخ به این سوال ها اون باوری که تو ذهنت میاد و به زبان میاری یه چیزه و آنچه که در عمل نشان میدی میتونه کاملا متفاوت باشه
باورهای اصلیت اونهایی هست که خودش رو در تصمیمات زندگیت نشون میده مثلاً تو میگی من باور دارم در جهان همه چیز فراوان و بی انتهاست و همه به یک اندازه به ثروت دسترسی دارن اما وقتی هدفی مد نظرت هست ذهنت در همین حد رو درک و قبول میکنه که برای رسیدن به این هدف باید کار کنم و حقوق بیشتری بگیرم …
ذهنت بهت اجازه نمیده فکر کنی تو اصلا با شخصیتی که داری نیازی به حقوق گرفتن نداری بلکه باید به چند نفر هم حقوق بدی یا توانایی داری ؛ که میتونی در کنار کارت ازش کسب درآمد عالی داشته باشی اما ذهنت میگه این توانایی من بی ارزشه . همه این کارو بلدن . خب که چی کسی بهش احتیاج نداره . کسی بابت این توانایی من پولی پرداخت نمیکنه و….
من رو چه به حقوق دادن به کسی .
ممکنه این ها قسمت کوچکی از گفتگوی ذهنت باهات باشه…
بزار تکاملت طی بشه عجله نکن از زندگیت با هر آنچه داری لذت ببر بابت حقوق کمی که میگیری سپاسگزار باش ؛ باورهایی که فکر میکنی درش ضعف داری پیداشون کن و تمرکزی کار کن
و از همه مهمتر از مسیر لذت ببر
از مسیر لذت ببر
از مسیر لذت ببر
از مسیر لذت ببر :)
ته اون جایی که میرسی خبری نیست ها باور کن نیست :)
خونه 100متری بشه 1000 متر ولی از مسیر لذت نبرده باشی پشیمون میشی
هر روز برو جلو آینه خودت رو نگاه کن لبخند بزن و بخاطر وجود ارزشمندت خدا رو شاکر باش بزار یه لبخندت اینقدر عمیق و حقیقی باشه که تا ته قلبت رو به لرزه بندازه
بعد قدم بردار
و همه چیز رو بشور به خودش و لذت ببر
و در انتها دوست عزیزم ندای نازنین
امیدوارم ثروت و سلامتی و نعمت های بی انتهای خداوند آنچنان از
در و دیوار برات بریزه که لبخند بزنی و بگی خدایا ازت راضی شدم
سلام دوست عزیز.کامنت شما رو خوندم و به نظر من شما باید ریشه ای باورهای مخرب درمورد ثروت رو که از بچگی تا الان در ذهن شما هک شده پیدا کنید. بیا ببینید چه ترمزهایی درمورد کار و پول داری که از بچگی مدام برات تکرار شده؟ممکن هست این ترمزها توسط جامعه خانواده و رسانه ها در ذهن شما نقش بسته باشه و باعث میشه هرچی گاز میدید به خواستتون نرسید. باز طبق فرمایش استاد شما میتونید دوره کشف قوانین رو تهیه کنید تا به صورت ریشه ای باورهای مخرب و ترمزهاتون رو شناسایی کنید.زمانیکه ترمزهاتون رو پیدا کردید و رفعش کردید ثروت و نعمت به صورت کاملا طبیعی وارد زندگیتون میشه. پیروز و سر بلند باشید.
سلام به استاد ودوستان عزیزم
این فایل واقعا بی نظیره ،یه دوره ی کامله و منو متوجه باور های غلطم در تمامی زمینه ها کرد.
با جواب دادن این سوال و.سوالات قبلی به یه خودشناسی رسیدم
خدایا چه خبره تو ذهن من .
باوجود این همه ترمز ،تازه من شاکی ام که چرا به خواسته هام نمیرسم
ریشه ی کل باورهای من ،اکثرا باورای مذهبی غلطه
درحالیکه فکر می کردم تنها باور غلطم ،درزمینه ی فراوانی و احساس لیاقته
اما ،امان ازاین ذهن و شیطان چجوری در ذهن من کنترل ،افکارمو به دست گرفته …
به زندگیم که نگاه می کنم ، می بینم که من کلا ارتباطم با دیگران در حد ،انجام کارای اداری و مثلا رفتن به بانک، یا به کلاس بردن دخترمه ..
من کلا بادیگران ارتباط چندانی ندارم ،بااینکه خیلی دوست دارم .
وقتی دلیل رو بررسی می کنم ،دیدم بخشی ازین ارتباط نداشتن با دیگران ،بخاطر تجربه ی تلخ گذشته س ،که هرکی سر راهم قرار گرفت ،ادم نامناسبی بود ،یعنی :
منو تحقیر می کردند
کلا اطرافیانم ادمای مغروری بودند
ادمایی که من باهاشون ارتباط داشتم ،یه جوری می خواستند از دیگران سو استفاده کنند و کاراشونو بوسیله ی دیگران انجام بدهند
خانواده ی من ادمای بی اعتماد بنفس و ضعیفی بودن که معمولا ،از شروع کردن هرکاری می ترسیدن
فامیل های دیگه م ،معمولا ادمای خرافاتی وضعیفی بودند که مدام دیگرانو مقصر مشکلات خودشون می دونستند
دلیل ارتباط نداشتن با دیگران ،علیرغم میل شدیدم ،اینه که اولا من باور دارم دیگران به من ضربه میزنند مانند گذشته
ودومین دلیل ،باور عدم اعتماد به نفس و عدم احساس لیاقت منه ،که باعث میشه ،ادمای ضعیف رو جذب کنم
پدرو مادر من ادمای بسیار مهربان و البته بی اعتماد بنفسی بودند ،که فکر میکردند مسئول حل مشکلات دیگرانند و دایم در حال کمک به فک وفامیل بودند ،ولی یه نفر به خودشون کمک نمیکرد ومنم همین رفتار و باور رو دارم
وهمین باور باعث جذب افراد ضعیف وتنبل میشه ،که مدام ماباید کاراشونو انجام بدیم
من فقط با خانواده ی خودم وچند نفر محدود در ارتباطم ،که اونا کلا ادمای ناسپاسی هستند و مدام ازهمه چی شاکی هستند ،
دلیل ،جذب این رفتار اونا ، اینه که من خودم هم در گذشته بسیار از همه شرایط ناراضی بودم و ناسپاس
خانواده ی من ،تقریبا بیشتر شون مریض هستند ،وعلتش هم اینه که مدام افکار منفی دارند و به همه بدبین هستند واز لحاظ مالی هم همیشه پول لازم هستند ،والبته که خودم منم تا چند وقت پیش یه ادم فوق العاده منفی بودم و اوضاع مالی خوبی نداشتیم
اطرافیان من ،خیلی تو نظافت وسواسی هستند ،جوری که حاضرند شب وروز تمیز کنند و ارامش رو از خودشون گرفتند
منم یه ادم وسواسی بودم ،به شدت قبلا و الان خیلی کمتر و همین باعث جذب این ویژگی افراد شده
اطرافیانم ادمای ترسویی هستند ،که میترسند ایده هاشونو اجرا کنند ،چون ایمان ندارند ومنم از شروع یه کار که حتی مهارت لازمشو دارم،می ترسم ،
با جواب دادن به این سوال ،به یه خودشناسی خیلی عظیم رسیدم ،وواقعا فکر نمیکردم اینقدر باورای مخفی و غلط و شرک الود داشته باشم .
علت زندگی بسیار سختم در گذشته همین باورای ذهنم بوده و مسئولیت ایجاد اتفاقات وشرایط زندگیمو بیشتر می پذیرم
که خودم خالق این شرایط بوده و هستم
ذهنم در برابر تغییر خیلی ازین باورا به شدت مقاومت داره و باید اونا رو با باورا و رفتارهای درست جایگزین کنم
خدایا ممنونم بابت خودشناسی
استاد ازتون ممنونم
به نام خدای مهربان
سلام استاد
متشکرم از درس امروز که خیلی برام سنگین ه،که خیلی توجه می خواد ، فکر ، می خواد که من این باورها رو پیدا کنم،
استاد الگوی وضعیت مالی خیییییلی تو زندگی م، تکرار میشه ، هر چند وقت یکبار وضعیت مالی من به ته می خوره، کم کم، از لحاظ روابط ، هم خراب میشه، احترام کنار میره، بحث و بی احترامی وارد زندگیم میشه ، خیلی باور مخربی ست، که نیاز به تلاش داره ، نیاز به فکر اساسی داره،
یا
آدم هایی که وارد زندگیم میشن،اونا هم از پول می نالند، که پول نیست ، توو خرج زندگی مون موندیم، همسرم یه آدم بی خیال ه، خودم باید بلند شم، خودم باید کار کنم خودم باید مسولیت زندگی م، رو به عهده بگیرم خیلی دوست دارم و از خدا ، ربم، می خوام، که منو هدایت کنه که این باور غلط رو از لایههای زیرین بیرون بکشم و آروم ، آروم روش کار کنم و موفق بشم.
خدا جونم متشکرم که کمکم کردی توسط عباس منش دارم باورهای مشکل دارم ، رو که مانع ورود نعمت ، ثروت ، آرامش ، سلامتی ، روابط های عالی ، عاشقانه ، میشناسم و هی کار می کنم تا بهتر و بهتر بشم.
استاد متشکرم
مریم
جان متشکرم