اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد عجب فایلی بود, واقعا سپاسگزارم, در رابطه با سوال من بدون کنکاش تو ذهنم باید بگم غیبت منو عصبی میکنه, نقطه ضعف من تو روابط همین شده که جایی دورویی و غیبت رو بشنوم, راستش نمیدونم چطور خودمو ازین سیکل بکشم بیرون, منم یه زمانی قبل اشنایی با شما بسیااار اهل غیبت بودم ولی گذاشتم در حد توانم کنار, ولی هنوز از اون مدار کامل خارج نشدم انگار چون غیبت دیگران رو میشنوم و این عصبیم میکنه چون میبینم چه دورویی ای میشه!!!
من دوتا ازاین الگوهایی که توزندگیم زیادتکرارمیشه رومینویسم:اولی منفی
الان من 18سال سن دارم وامسال هم کنکوردارم وهرموقع که با مامان وبابام درمورد آیندم صحبت میکنیم بحثمون خیلی شدیدمیشه سراینکه من دوست دارم کارمورد علاقهام روکه طراحی دکوراسیون دنبال کنم ووالدینم میگن تواین کارا پول نیست وباید دنبال یه شغل آینده دار باشی.
کلی خلاصه بحثمون میشه سراین موضوع باهم
واین الگورو توی 3ماه اخیرتقریبا 10باریاشایدم بیشتر دیدم
دومی مثبت:
دراکثرمواقع به مهمانی ها یا جاهای مختلف دعوت میشوم
برای مثال چندروزپیش دامادمون بهم زنگ زدوگفت امشب افتتاحیه یه سینمای جدیدتوهم بیا باهم بریم
یا مثلا دوستام وقتی میخوان برن فوتبال من روهم دعوت میکنند.
سلام به استاد عزیز و دوستانی که این نظر رو میخونند موضوعی که من چند وقته دارم روش کار میکنم تجربه ثروت بیشتر و ازادی مالی و برای همین ترمز ها و الگو های تکرار شونده ای رو که پیدا کردم در همین موضوع و با پرسیدن این سوالات امروز به الگویی رسیدم که خیلی برام عجیب بود این که:من هر جایی که کار کردم پولم رو کامل نگرفتم و خیلی جاها پول اون کاری که کردم ندادن بهم یا رایگان کاراموزی کردم و جالبه کوچیک هم که بودم توی مدرسه نقاشی هامو و وسایلی که درست میکردمو کادو میدادم به بقیه در حالی خیلی ها میفروختن و اون موقع ها ذهنیتم این بود که من زشته اگر پول بگیرم و الان میفهم همش به احساس لیاقت و اینکه من خودم رو هنرم و کارم رو ارزشمند نمیدونستم و این یکی از مخرب ترین باور هایی که میشه توی کسب و کار داشت و خیلی خوشحالم که فهمیدم و پیداش کردم .
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربونم و خوش صدا و گروه تحقیقاتی استاد عباسمنش
وقتتون بخیر و امیدوارم حالتون عالی باشه.
آیناز هستم، خواهر صاحب این اکانت
استاد خیلی خوبه که این موضوع رو تو فایل جداگانه مطرح کردین و براش تمرین مناسبی رو هم تدارک دیدین. من که واقعا به این تمرین نیاز داشتم. واقعا سپاسگزارم.
الگو های تکرار شونده در زندگی من خیلی زیاده. ینی شما که این سوال رو پرسیدن ، من هرچقدر بیشتر فکر کردم مثال های بیشتری به ذهنم اومد. وای مهم ترین و بارز ترین مثالم از الگو ی تکرار شونده اینه که من هر چهار یا پنج روز یکبار (بعضی وقتا هم کمتر) `یجوری` میشم. حالا شاید براتون سوال باشه منظور از یجوری چیه؟ باورتون میشه من خودم هم تا همین چند وقت پیش نمیدونستم ؟ فقط میدونستم حال هیچ کاری رو ندارم. حالا چرا و دقیقا چه حسی در اون لحظه دارم، خود من هم نمیدونستم. موقعیت به این شکله که من چند روز خیلی خوب عمل میکنم، جسارت میکنم، به ترس هام غلبه میکنم ، با فاراد صحبت میکنم، کار هام رو انجام میدم، رژیمم رو رعایت میکنم؛ ولی بعد از چند روز احساس کسالت شدید دارم و دیگه یه چرخه ی معیوب در من شکل میگیره که بعضی وقتا بیرون اومدن ازش حتی هفته ها طول میکشه. اونقدر از صحبت با مردم میترسم که هیچ پیامی رو جواب نمیدم. نمیتونم حتی با خونوادم صحبت کنم. همه ی کار هام رو عقب میندازم و اهمال کاری میکنم. خلاصه به شخصی تبدیل میشم که اون لحظه از خودم خجالت میکشم.
این بارز ترین مثاله
یه الگوی دیگه که این اواخر مثل خار رفته تو چشمم اینه که من بخاطر راحتی خواهرم خودم رو محدود میکنم.
بزارین کامل توضیح بدم، خواهر من در خیلی از موارد ترس هابی داره که من ندارم. مثلاً از اینکه با موهای باز و راحت سوار ماشین خودمون بشه میترسه چون چند بار براش است ام آی اومده؛ من اوایل ترسیدم ولی در نهایت تفکر منطقی و ته توی قضیه رو درآوردن فهمیدیم از نظر قانونی مشکلی برای ما پیش نمیاد. ولی خواهرم اصرار داره که نه حجاب رو رعایت کنیم. با اینکه من تاکید میکنم مدار ما عوض شده و مشکلی برای ما پیش نمیاد و براش سند میارم ولی گوش نمیده و من حوصله بحث ندارم و میام حجاب سر میکنم، که چی؟ که خواهر من استرس نگیره. یا اینکه الان چند وقتی میشه که من با موهای باز میرم پیاده وری و این کلی اعتماد به نفسم رو بالا برده و بهم حس خوبی نسبت به موهام داده، حالا امروز من نیم تنه و شلوار پوشیده بودم و میخواستم با یه رویه ای برم آموزشگاه که هی اصرار کرد تو رو خدا به خاطر من هم شده اینجوری نیا. گفتم خب چرا؟ گفت ممکنه مدیر آموزشگاه بهت گیر بده. گفتم خب اولا بخواد گیر بده به من گیر میده دیگه نه به تو، بعدشم من صرفا میام که تو رو تو کار گروهی همراهی کنم، نهایت گیر داد میرم بیرون. ولی قبول نکرد و مشخص بود استرس دارم منم استرسشو نتونستم تحمل کنم و لباسمو عوض کرد م. الان از اون لحظه از خودم متنفرم که چقدر بی عرضه ام سر حرفم واینستادم. دوست ندارم عشقم به خواهرم باعث بشه که خودم رو محدود کنم و نهایت چندسال بعد اونقدر ازش کینه به دل بگیرم که رابطمون شکراب شه.
الگوی تکرار شونده بعدی اینه که من شدیدا از قضاوت میترسم. اکثرا سعی میکنم به این فکر نکنم که کسی متوجه من میشه ولی وقتی یهو یادم میاد مثلاً تو تکلیف ویدیو یکی از کلاس ها، کل کلاس قراره تصویر منو ببینه، اونقدر حالم بد میشه که احساس میکنم الان سکته میکنم.
من مثال های زیادی دارم ولی میخوام که روی این ها کار کنم. میخوام زندگیم بهتر شده. میخوام شخصیت بهتری بسازم.
توی کامنت قبلی فراموش کردم بگم که چقددددددر شما جوان تر و زیبا تر شدید چقدر پوستتون بهتر شده حتی نسبت به به چند ماه قبل که باز هم به اندام ایدآل رسیده بودید با دیدن این فایل چقد مصمم تر شدم برای تعهد و انجام دوره ی قانون سلامتی .هرگز باور نمیکردم اینقدر بهتر بشید حتی بعد از نتیجه گرفتن باز هم روند بهتر شدن ادامه داشته باشه .این فایل یه انگیزه بزرگ در من به وجود آورد و یک درس بزرگ بهم داد که همونطور که همیشه خودتون میگید همه چیز هر روز و هر روز باید بهتر بشه .ممنون از خدای خوبم که منو به این فایل هدایت کرد و در مسیر استاد قرار داد و ممنون از استاد خوبم با عشق این فایل رو برای ما ضبط کرد و روی سایت گذاشت که فرکانس خوبش و عشق استاد رو کاملا میشه احساس کرد .
سلام موضوعی که احساسات منفی من و خیلی شدید درگیر خودش میکنه که میشه گفت ترس بزرگی بهم حمله میکنه تقریبا سالی یک بار این اتفاق با من هست که گیر یک سری آدم فوق منفی می افتم آدمی که هیچ شخصیتی از خود نداره حلال و حروم حالیش نیست آدمی که دوست داره دیگران را اذیت کنه و حقو نا حق کنه آدمی که دروغ حرف میزنه بدون اینکه ذره ای عذاب وجدان پیدا کنه و واقعا من نمیدونم کجای باورهام ،ایراد داره که این آدمها با ظاهر و شخصیت متفاوتی میان تو زندگی من.(البته توی زندگی کاری من این آدمها همیشه میان)و کار به دادگاه و شکایت و اینجور چیزا میکشه از طرف اونا، با اینکه دوست ندارم همچین جاهاییرو و همچین تجربه ای رو ولی این اتفاق برام می افته و جالب اینجاست اکثرا هم تو فصل زمستان این اتفاق میافته
منی که کلی نتیجه گرفتم تو زندگیم کلی رو باورهام کار کردم و نتایج من بسیار چشمگیر هستش از لحاظ سلامتی،ارتباط با خدا،ثروت،روابط سالم،عزت نفس و….یعنی از منفی 100 رسیدم به جاهایی که خودمم بعضی موقع ها شوک میشم و همیشه سعی در بهبود دارم و همیشه دوست دارم بهترین انسان باشم و کار کردن روی خودم و خیلی دوست دارم و لذت میبرم ازین کار
ولی متوجه این اتفاق نیستم که چه باوری در وجودم دارم که این تجربرو تو زندگیم دارم
استاد عباسمنش من نمیدونم با چه زبونی و با چه فرکانسی و با چه حسی ازتون تشکر کنم
ولی بهترین حالتی که میشه شما ازمن سپاسگزاریم رو بپذیری اینه که بهتون بگم من داره زندگیم در سن 26 سالگی متحول میشه و بهمون خدایی که میپرستین من از سه فایل آخری که روی سایت بودش و روش کار کردم به مرحله ای رسیدم که کد میزنم اتفاق میفته
کد میزنم عشق دریافت میکنم
کد میزنم پول توی خیابون پیدا میکنم
کد میزنم پیشنهاد کاری از کیش بمن میشه من مشهدم طرف رو ندیدم ها
کد میزنم هوا دماش اونجوری که میخوام میشه
میخوام بگم که عشقی که شما در اجرای درست این قانون دارید و یقینی که من به شما دارم باعث شده این طرف دنیا من نتیجه اش رو بگیرم و توی هوا باشم
درصدهای احساسی من در طول زندگی:
نگرانی صفر
استرس صفر
شجاعت 1000
جسارت 2000
عمل ب قوانین از صبح تا شب 3000
اهمیت حرف بقیه صفر
درستی مسیرم 2500000
پیدا کردن ترمز ها در زندگیم و جایگزینی با باور درست 70000000000 نامحدوود
ورزش و تحریک و انرژی 10000000
خنده شادی لذت هم نامحدود
اتفاق های خوب هم نامحدوود
ثروت 9999999999000000000
عاشقتونم
راستی برای دوستانی که این قسمت کد نوشتن رو سخت توی ذهنشون پذیرفته هم بگم
منم قبلا خیلی برام غول مرحله آخر بود
اما خیلی سادس
اینجوری ساده است میخواین بهتون بگم
چشم
ممم مثال میزنم
خیلی وقتا اون حرفی که میزنم کارارو انجام نمیده
مهم نیست که داری چی میگی خیلی وقتا
وقتی مغزتو بزاری روی میز و جراحی کنی میبینی که مسیرش برعکسه و حرفی که میزنی با تجربه ای که داری متفاوته
اینجا باید اون تجربه ای که هست حالا چه اونو دوست داری و چه اونو دوست نداری رو بیارم روی میز و از خودت بپرسی که این اتفاق که داره خیلی برام تکرار میشه پشتش که فکری هست
بخاطر اینکه رفتارهای ما از باور های ما نشئت میگیره
مثلا اگه برخورد خیلی خوبی برات زیاد تکرار میشه از اطرافیان و غریبه ها
باورت ریشه ای اینه که همه منو دوست دارند و بمن حس خوبی میدن و من ارزشمندم و آدم هایی باکیفیت هم بمن انرژی خوب میدن و ارزشمندی من به دستاورد های من نیست
حالا اگه رفتارهای نازیبا رخ میده
خودتون ببینید که فکری پشتش هست
مثلا یکیش اینه که من چون چیزی ندارم و دستاوردی ندارم کسی هم محل بمن نمیده و همه بابا آدم های خودخواه و سنگ دلی هستن..
میخواستم بگم الگوی تکرار شونده شدیدی که من دارم اینه که هر چند وقت یک بار میخوام تصمیمات بزرگی رو توی بحث مسیر شغلی و عشق و علاقه شغلی بگیرم و وقتی که بیشتر ادامه میدم و تجزیه و تحلیل میکنم انگار نمیتونم تصمیم بگیرم، انگار تمرکز ندارم و اوجوری که انتظار دارم تصمیمم با المان هایی که توی ذهنم دارم جفت و جور نمیشه
خدایا هزاران مرتبه شکرت برای این آگاهی های جدید و ناب
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان مهربانم
چقدر این روزا داره خوش میگذره
چقدر من خوشحالم
یسر مثال ها از خودم میزنم هم جواب سوال استاد باشه هم کمک کنه بخودم تا بتونم کد های مخرب ذهنم رو بشناسم و همچنین دوستانم هم بتونم استفاده کنن
موقعی که رفتار نادرستی از کسی رو ببینم احساسم بد میشه و یکم نارحت میشم: نکنه توی ذهن من این باور هست که من دوست دارم رفتار نادرستی ببینم و بخوام تغییرش بدم و بگم دیدی من درست فکر میکنم یجورایی دوست دارم بقیه رحم کنن بمن و احساس کنن من نیاز به دلسوزی دارم
درصورتی که من میتونم بگم در این جهان هر چیزی که بخوام هست چون دوقطبی هست من رفتار درست رو میخوام و بهش توجه میکنم و حتی اگه رفتار نادرستی دیدم باید بخودم بگم که تاثیری در زندگی من نداره و اون آدم داره خودش رو نشون میده و اعراض کنم و متنفر هستم از اینکه کسی بخواد بمن رحم کنه یا دلسوزی کنه من اگه به رفتارهای درست توجه کنم به همون سمت هم هدایت میشم و این باور رو داشته باشم که آدم های مناسب که قوی هم هستن و فوق العاده هستن زیادن من همیشه اینارو توی زندگیم تجربه میخوام بکنم
موقعی که کسی بمن دروغ بگه با اینکه میدونم راستش هم میتونه بگه بشدت عصبانی میشم» :توی ذهن من دروغ با ترس معنی میشه یعنی کسی که دروغ میگه داره میترسه که دروغ میگه
حالا چرا من به این آدم ها برخورد میکنم؟ نکنه توی ذهن من داره این باور تکرار میشه که همه ی آدم ها دروغ میگن و دروغگو هستن یا اصلا توی ذهن من این هست که میخوام مچ بگیرم و بگم دیدی این آدم که باهاش هستم این رفتارم داره و باز بخودم بگم دیدی مسیر تو درسته
من میتونم اینو تغییر بدم و بگم همه ی آدم ها صادق و نازنین هستن و همیشه وجه مثبت و الهی خودشون رو بمن نشون میدن و آدم هایی به زندگی من میان که واقعا از همه لحاظ عالی و صادق و شاد و بامعرفت هستن که دوست دارند بمن کمک کنند
اینم بگم یسری از ویژگی هایی که افراد دارند و من خوشم نمیاد هم میتونه برای این باشع که من بزرگتر بشم و خواسته هام واضح تر مشخص بشه
اگه فردی هم انتقاد میکنه اونم خودش رو داره پروجکت میکنه و تاثیری در زندگی من نداره
وقتی که پول میخوام از کسی و بعد طرف پولم رو دیرتر میده یا یکم اذیت میکنه بشدت احساسم بد میشه:» چرا من نارحت میشم؟ بخاطر اینکه من دوست دارم که با بهترین حالت ممکن و با شادی کار انجام بشه و کارم ارزشمنده و باید طرف برای من و وقتم ارزش قائل باشه
حالا دلیل اینکه این مسئله تکرار میشه کدی هست که توی ذهنم ناخودآگاه داره کار میکنه
نکنه این هست که احساس قربانی شدن رو دوست دارم و فکر میکنم که من لایق نیستم و داره در حقم ظلم میشه و همه دوست دارند بمن صدمه بزنن یا برام دردسر درست کنن الله اکبر
اینا چیه توی ذهنم یا اینکه این فکر تکرار میشه که باید برای بدست آوردن و گرفتن پول باید اذیت بشم
یا دوست دارم با چنین آدم هایی برخورد کنم که بخوان از من سواستفاده کنن
درحالی که من میتونم بجای احساس قربانی شدن احساس خالق بودن رو در خودم بسازم و مسائل رو حل کنم و احساس ارزشمندی بکنم و به خداوند توکل کنم و باور کنم که هیچ کسی نمیتونه بمن صدمه بزنم مگه اینکه من باور کنم و قدرت بهش بدم و شرک داشته باشم
و باور کنم که هر کسی که باهاش کار میکنم برای من و زمان من و وقت من ارزش قائل هست و دوست داره که در زمان مناسب بمن خیر برسونه و خداوند هدایتگر منه و باور کنم که برای درآوردن پول خیلی راحت میشه درآورد و میشه به ساده ترین حالت ممکن به پول رسید
باور کنم که انسان هایی هستن که فقط حس خوب میتونن بدن و فقط دستی میشن از خداوند برای اینکه رشد کنم و پیشرفت کنم و به اهدافم براحتی برسم
حتی توی ذهنم این بوده که اون افراد فقط میتونن پول بمن بدن و یا اینکه فقط همین یک کار هست که باید ازش پول در بیارم و یا من این کارو اگه از دست بدم میخوام چیکار کنم اینا دلیل نارحتی من هست در اصل این باور های مخرب داره این پشت کار میکنه
درحالی که من میتونم بگم که خداوند روزی رسان من است و او از بی نهایت طریق بمن میتونه ثروت و نعمت و فراوانی و پول بده افراد دستی از از خداوند هستن و اون کاری که من میکنم برای اینکه من از زندگیم لذت بیشتری ببرم و اون کاره نیست که دلیل پول گرفتنم باشه چون پول نعمتی از طرف خداست که باید از بی نهایت راه بدستم برسه و هزاران فرصت میتونه وجود داشته برای لذت بردن و پول ساختن و هر بار هم بیشتر و بیشتر میشه و هربار ایده ها بیشتر میشه
انسان هایی هم هستن که عاشق این صداقت و درستکاری من هستن که اونا هم درستکار و صادق هستن وانسان شریفی اند
یا وقتی که کسی بمن تهمتی میزنه و یا یجوری میخواد بلا سرم بیاره ناراحت میشم» چرا نارحت میشم؟ اینجا هم توی ذهن من این کدها هست که داره کار میکنه
اول اینو بگم میتونه بجایی برسی که کسی بهت تهمت نزنه و خیلی عالی زندگی کنی اما به ذهنم میگم حتی اگه کسی هم خواست این کارو بکنه و من در مسیر درست باشم بازم فقط به نفع من میشه و به سود منه اون تاثیری نداره
اینکه چرا این اتفاق تکرار میشه بخاطر اینکه که من دوست دارم بازم احساس ترحم شدن رو و قربانی بودن رو چه چقدر عجیبه
وقتی که کسی تهمت میزنه و برام میخواد مسئله ای ایجاد کنه بخاطر اینکه که توی ذهنم من قبول کرده بودم که هرکاری بکنی یه ذره ازین مسائل هم نیازه و باید باشه دیگه درگیری باید باشه و تو باید توضیح رو که بدی و بخوای خوب بودنت رو ثابت کنی
در حالی که توضیح چی بخدا!!
اصلا من نیاز ندارم به کسی توضیح بدم بخداااا
من باور دارم این ترمزه بوده که تا الان داشته هی تکرار میشده و من نارحت میشدم و یجورایی قبول کردم
اما حالا میگم نه همه ی کارا باید عالی و سریع و خوب انجام بشه برای من همیشه کارا عالی باید انجام بشه نیاز به درگیری نیست نیاز به ثابت کردن چیزی نیست نیاز به توضیح دادن خوب بودنم نیست
من لایق راحت انجام شدن کارها هستم
من لایق راحت پول درآوردن هستم
من لایق این هستم که با افرادی کار کنم که بسیار بسیار دوست داشتنی و عالی و باحس خوب باشند
مسئله از افرادی که بامن هستن نیست
همیشه از خودم هست و ذهنم که داره کاری میکنه که شرایط رقم بخوره وقتی من تغییر کنم همه چی تغییر میکنه حتی همون افرادی که میخواستن برام دردسر درست کنن و تهمت میزدن هم به نفع من کارارو پیش میبرن
میخوام بگم که میشه باافراذی بود و در شرایطی بود که این مسئله ها نباشه از ریشه و فقط عشق و لذت و خوشی و احترام و حس خوب باشه بخدا
وقتی که کسی از من درخواست پول میکنه و بعد من نمیتونم کمک کنم یجوری خودم رو اذیت میکنم و احساس منفی درمن پیدا میشه:» قبلا فکر میکردم باید حتما برای بقیه هم من کاری بکنم و دلسوزی میکردم اما وقتی فهمیدم که من نمیتونم کسی رو تغییر بدم و توانایی تغییر کسی رو ندارم
درکم رفت بالاتر که جهان بسیار قانونمند هست و هرکسی جای درستشه و همه هم به یک میزان به پول دسترسی دارند
حالا چرا من احساسم بد میشه از اینکه نمیتونم کممک کنم؟
بخاطر اینکه بقیه پشت سرم حرف بیهوده نزنن
بخاطر اینکه میخواستم بگم من دیدی کمکت کردم
بخاطر اینکه من توی ذهنم این بودش که رابطه ی خوب اینه که اگه کمک خواست کسی و کمک نکردم دیگه انسان ارزشمندی نیستم و باید حتما کمک کنم تا طرف هم بمن کمک کنه و کاری برام بکنه
انگار که توی ذهنم این بوده که تو برای انسان ها موقعی ارزشمند میشی که کاری که میگن رو بکنی
خودمم همینطوری بودم الله اکبر
اگه درخواستی میکردم دوست داشتم جواب مثبت باشه و ارزشمندی اون آدم رو به این گره زده بودم که به درخواستم جواب مثبت بده اگه جواب منفی بود دیگه نارحت میشم و عصبی میشم
در حالی که زیبایی به اینه که ما همینجوری ارزشمند هستیم و بودیم
و میتونیم به این درک برسیم که آقا من حتی اگه پولدار بشم هم میتونم به درخواست های نابجا جواب رد بدم و اگه هم کمک کنم برای خودم هست نه برای اون و اینکه بسازم توی ذهنم که من همیشه به آدم هایی بسیار عالی و با محبت و قوی برخورد میکنم و کسی که درخواست پول بکنه اگه توانم بالا تر باشه و نیازی به این نداشته باشم که پیگیر گرفتن پول و کمکم باشم حتما اینکارو میکنم و برای کمک به اون که زندگیش تغییر بکنه نه،
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد گلم و خانم شایسته نازنین
استاد عجب فایلی بود, واقعا سپاسگزارم, در رابطه با سوال من بدون کنکاش تو ذهنم باید بگم غیبت منو عصبی میکنه, نقطه ضعف من تو روابط همین شده که جایی دورویی و غیبت رو بشنوم, راستش نمیدونم چطور خودمو ازین سیکل بکشم بیرون, منم یه زمانی قبل اشنایی با شما بسیااار اهل غیبت بودم ولی گذاشتم در حد توانم کنار, ولی هنوز از اون مدار کامل خارج نشدم انگار چون غیبت دیگران رو میشنوم و این عصبیم میکنه چون میبینم چه دورویی ای میشه!!!
سلام به استادعزیزم ودوستان نازنین
من دوتا ازاین الگوهایی که توزندگیم زیادتکرارمیشه رومینویسم:اولی منفی
الان من 18سال سن دارم وامسال هم کنکوردارم وهرموقع که با مامان وبابام درمورد آیندم صحبت میکنیم بحثمون خیلی شدیدمیشه سراینکه من دوست دارم کارمورد علاقهام روکه طراحی دکوراسیون دنبال کنم ووالدینم میگن تواین کارا پول نیست وباید دنبال یه شغل آینده دار باشی.
کلی خلاصه بحثمون میشه سراین موضوع باهم
واین الگورو توی 3ماه اخیرتقریبا 10باریاشایدم بیشتر دیدم
دومی مثبت:
دراکثرمواقع به مهمانی ها یا جاهای مختلف دعوت میشوم
برای مثال چندروزپیش دامادمون بهم زنگ زدوگفت امشب افتتاحیه یه سینمای جدیدتوهم بیا باهم بریم
یا مثلا دوستام وقتی میخوان برن فوتبال من روهم دعوت میکنند.
باتشکروسپاس ازلطف شما
سلام به استاد عزیز و دوستانی که این نظر رو میخونند موضوعی که من چند وقته دارم روش کار میکنم تجربه ثروت بیشتر و ازادی مالی و برای همین ترمز ها و الگو های تکرار شونده ای رو که پیدا کردم در همین موضوع و با پرسیدن این سوالات امروز به الگویی رسیدم که خیلی برام عجیب بود این که:من هر جایی که کار کردم پولم رو کامل نگرفتم و خیلی جاها پول اون کاری که کردم ندادن بهم یا رایگان کاراموزی کردم و جالبه کوچیک هم که بودم توی مدرسه نقاشی هامو و وسایلی که درست میکردمو کادو میدادم به بقیه در حالی خیلی ها میفروختن و اون موقع ها ذهنیتم این بود که من زشته اگر پول بگیرم و الان میفهم همش به احساس لیاقت و اینکه من خودم رو هنرم و کارم رو ارزشمند نمیدونستم و این یکی از مخرب ترین باور هایی که میشه توی کسب و کار داشت و خیلی خوشحالم که فهمیدم و پیداش کردم .
سلام سلام
من وقتی بی توجهی بهم میشد
اصلا میریختم بهم
اصلا حس میکردم تنها ترین ادم روی زمینم
ولی از بعد اینکه دوره روابط را شروع کردم
و فهمیدم که من برای خودم ارزش قائل نبود
تایید بقیه را میخواستم
احساس خوب را از بقیه میخواستم
همه چیو از بیرون میخواستم و اینا
ولی بعدش که
احساس خوب خودمو دادم دست خودم
وقتی تمرکزم فقط رفته روی نکات مثبت خودم اطرافم ادم های اطرافم
اصلا انگار دوباره تولد شدم
اصلا همه میخوان برام ی کاری بکنند
همه بیشتر از قبل بهم توجه میکنند
بیشتر میخوان باهام باشند
اصلا شخصیتم عوض شده
تو این 5 و 6 روز اخیر
6 و 7 تا اتفاق بد برام افتاده
خودمم نمیدونم چرا
فک نکنم بهم ربطی داشته باشه
منظورم اینکه مشابه هم نیستند
ولی ی جوری ذهنمو کنترل کردم
و تمرکز روی نکات مثبت بوده
که بگم به زور 2 و 3 تا از این اتفاقات را یادمه
بقیه شا یادم نیست اصلا چی بود
و اینو بگم
وقتی این اتفاقات افتاد که من به مدت طولانی احساسم خیلی خوب بود
و
تا این اتفاقات میفتاد
گفتم خدایا شکرت
حتما حتما ی خیری تو این اتفاقات هست که
کلی نعمت و ثروت برای من اتفاق میفته
چون میدونم احساسم خوب بوده
و برای این اتفاقات راه حلی نداشتم
بهش هم فکر نکردم
ولی اگ راه حلی داشتم سریع اوکیش میکردم
ولی اگر قبل از شروع دوره عشق و مودت بود فک نکنم میتونستم اینطوری کنترل ذهن کنم
استاد من تا دلتون بخواد کنترل ذهن و تمرکز روی چیز هایی که احساسمو خوب کنه شنیده بودم ولی درک نکردم
ولی الان میتونم بگم چقدر دارم این موضوع را درک میکنم
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربونم و خوش صدا و گروه تحقیقاتی استاد عباسمنش
وقتتون بخیر و امیدوارم حالتون عالی باشه.
آیناز هستم، خواهر صاحب این اکانت
استاد خیلی خوبه که این موضوع رو تو فایل جداگانه مطرح کردین و براش تمرین مناسبی رو هم تدارک دیدین. من که واقعا به این تمرین نیاز داشتم. واقعا سپاسگزارم.
الگو های تکرار شونده در زندگی من خیلی زیاده. ینی شما که این سوال رو پرسیدن ، من هرچقدر بیشتر فکر کردم مثال های بیشتری به ذهنم اومد. وای مهم ترین و بارز ترین مثالم از الگو ی تکرار شونده اینه که من هر چهار یا پنج روز یکبار (بعضی وقتا هم کمتر) `یجوری` میشم. حالا شاید براتون سوال باشه منظور از یجوری چیه؟ باورتون میشه من خودم هم تا همین چند وقت پیش نمیدونستم ؟ فقط میدونستم حال هیچ کاری رو ندارم. حالا چرا و دقیقا چه حسی در اون لحظه دارم، خود من هم نمیدونستم. موقعیت به این شکله که من چند روز خیلی خوب عمل میکنم، جسارت میکنم، به ترس هام غلبه میکنم ، با فاراد صحبت میکنم، کار هام رو انجام میدم، رژیمم رو رعایت میکنم؛ ولی بعد از چند روز احساس کسالت شدید دارم و دیگه یه چرخه ی معیوب در من شکل میگیره که بعضی وقتا بیرون اومدن ازش حتی هفته ها طول میکشه. اونقدر از صحبت با مردم میترسم که هیچ پیامی رو جواب نمیدم. نمیتونم حتی با خونوادم صحبت کنم. همه ی کار هام رو عقب میندازم و اهمال کاری میکنم. خلاصه به شخصی تبدیل میشم که اون لحظه از خودم خجالت میکشم.
این بارز ترین مثاله
یه الگوی دیگه که این اواخر مثل خار رفته تو چشمم اینه که من بخاطر راحتی خواهرم خودم رو محدود میکنم.
بزارین کامل توضیح بدم، خواهر من در خیلی از موارد ترس هابی داره که من ندارم. مثلاً از اینکه با موهای باز و راحت سوار ماشین خودمون بشه میترسه چون چند بار براش است ام آی اومده؛ من اوایل ترسیدم ولی در نهایت تفکر منطقی و ته توی قضیه رو درآوردن فهمیدیم از نظر قانونی مشکلی برای ما پیش نمیاد. ولی خواهرم اصرار داره که نه حجاب رو رعایت کنیم. با اینکه من تاکید میکنم مدار ما عوض شده و مشکلی برای ما پیش نمیاد و براش سند میارم ولی گوش نمیده و من حوصله بحث ندارم و میام حجاب سر میکنم، که چی؟ که خواهر من استرس نگیره. یا اینکه الان چند وقتی میشه که من با موهای باز میرم پیاده وری و این کلی اعتماد به نفسم رو بالا برده و بهم حس خوبی نسبت به موهام داده، حالا امروز من نیم تنه و شلوار پوشیده بودم و میخواستم با یه رویه ای برم آموزشگاه که هی اصرار کرد تو رو خدا به خاطر من هم شده اینجوری نیا. گفتم خب چرا؟ گفت ممکنه مدیر آموزشگاه بهت گیر بده. گفتم خب اولا بخواد گیر بده به من گیر میده دیگه نه به تو، بعدشم من صرفا میام که تو رو تو کار گروهی همراهی کنم، نهایت گیر داد میرم بیرون. ولی قبول نکرد و مشخص بود استرس دارم منم استرسشو نتونستم تحمل کنم و لباسمو عوض کرد م. الان از اون لحظه از خودم متنفرم که چقدر بی عرضه ام سر حرفم واینستادم. دوست ندارم عشقم به خواهرم باعث بشه که خودم رو محدود کنم و نهایت چندسال بعد اونقدر ازش کینه به دل بگیرم که رابطمون شکراب شه.
الگوی تکرار شونده بعدی اینه که من شدیدا از قضاوت میترسم. اکثرا سعی میکنم به این فکر نکنم که کسی متوجه من میشه ولی وقتی یهو یادم میاد مثلاً تو تکلیف ویدیو یکی از کلاس ها، کل کلاس قراره تصویر منو ببینه، اونقدر حالم بد میشه که احساس میکنم الان سکته میکنم.
من مثال های زیادی دارم ولی میخوام که روی این ها کار کنم. میخوام زندگیم بهتر شده. میخوام شخصیت بهتری بسازم.
سلام مجدد استاد عزیزم
توی کامنت قبلی فراموش کردم بگم که چقددددددر شما جوان تر و زیبا تر شدید چقدر پوستتون بهتر شده حتی نسبت به به چند ماه قبل که باز هم به اندام ایدآل رسیده بودید با دیدن این فایل چقد مصمم تر شدم برای تعهد و انجام دوره ی قانون سلامتی .هرگز باور نمیکردم اینقدر بهتر بشید حتی بعد از نتیجه گرفتن باز هم روند بهتر شدن ادامه داشته باشه .این فایل یه انگیزه بزرگ در من به وجود آورد و یک درس بزرگ بهم داد که همونطور که همیشه خودتون میگید همه چیز هر روز و هر روز باید بهتر بشه .ممنون از خدای خوبم که منو به این فایل هدایت کرد و در مسیر استاد قرار داد و ممنون از استاد خوبم با عشق این فایل رو برای ما ضبط کرد و روی سایت گذاشت که فرکانس خوبش و عشق استاد رو کاملا میشه احساس کرد .
به نام خداوند بخشنده
سلام موضوعی که احساسات منفی من و خیلی شدید درگیر خودش میکنه که میشه گفت ترس بزرگی بهم حمله میکنه تقریبا سالی یک بار این اتفاق با من هست که گیر یک سری آدم فوق منفی می افتم آدمی که هیچ شخصیتی از خود نداره حلال و حروم حالیش نیست آدمی که دوست داره دیگران را اذیت کنه و حقو نا حق کنه آدمی که دروغ حرف میزنه بدون اینکه ذره ای عذاب وجدان پیدا کنه و واقعا من نمیدونم کجای باورهام ،ایراد داره که این آدمها با ظاهر و شخصیت متفاوتی میان تو زندگی من.(البته توی زندگی کاری من این آدمها همیشه میان)و کار به دادگاه و شکایت و اینجور چیزا میکشه از طرف اونا، با اینکه دوست ندارم همچین جاهاییرو و همچین تجربه ای رو ولی این اتفاق برام می افته و جالب اینجاست اکثرا هم تو فصل زمستان این اتفاق میافته
منی که کلی نتیجه گرفتم تو زندگیم کلی رو باورهام کار کردم و نتایج من بسیار چشمگیر هستش از لحاظ سلامتی،ارتباط با خدا،ثروت،روابط سالم،عزت نفس و….یعنی از منفی 100 رسیدم به جاهایی که خودمم بعضی موقع ها شوک میشم و همیشه سعی در بهبود دارم و همیشه دوست دارم بهترین انسان باشم و کار کردن روی خودم و خیلی دوست دارم و لذت میبرم ازین کار
ولی متوجه این اتفاق نیستم که چه باوری در وجودم دارم که این تجربرو تو زندگیم دارم
ممنون میشم راهنماییم کنین
استاد عباسمنش من نمیدونم با چه زبونی و با چه فرکانسی و با چه حسی ازتون تشکر کنم
ولی بهترین حالتی که میشه شما ازمن سپاسگزاریم رو بپذیری اینه که بهتون بگم من داره زندگیم در سن 26 سالگی متحول میشه و بهمون خدایی که میپرستین من از سه فایل آخری که روی سایت بودش و روش کار کردم به مرحله ای رسیدم که کد میزنم اتفاق میفته
کد میزنم عشق دریافت میکنم
کد میزنم پول توی خیابون پیدا میکنم
کد میزنم پیشنهاد کاری از کیش بمن میشه من مشهدم طرف رو ندیدم ها
کد میزنم هوا دماش اونجوری که میخوام میشه
میخوام بگم که عشقی که شما در اجرای درست این قانون دارید و یقینی که من به شما دارم باعث شده این طرف دنیا من نتیجه اش رو بگیرم و توی هوا باشم
درصدهای احساسی من در طول زندگی:
نگرانی صفر
استرس صفر
شجاعت 1000
جسارت 2000
عمل ب قوانین از صبح تا شب 3000
اهمیت حرف بقیه صفر
درستی مسیرم 2500000
پیدا کردن ترمز ها در زندگیم و جایگزینی با باور درست 70000000000 نامحدوود
ورزش و تحریک و انرژی 10000000
خنده شادی لذت هم نامحدود
اتفاق های خوب هم نامحدوود
ثروت 9999999999000000000
عاشقتونم
راستی برای دوستانی که این قسمت کد نوشتن رو سخت توی ذهنشون پذیرفته هم بگم
منم قبلا خیلی برام غول مرحله آخر بود
اما خیلی سادس
اینجوری ساده است میخواین بهتون بگم
چشم
ممم مثال میزنم
خیلی وقتا اون حرفی که میزنم کارارو انجام نمیده
مهم نیست که داری چی میگی خیلی وقتا
وقتی مغزتو بزاری روی میز و جراحی کنی میبینی که مسیرش برعکسه و حرفی که میزنی با تجربه ای که داری متفاوته
اینجا باید اون تجربه ای که هست حالا چه اونو دوست داری و چه اونو دوست نداری رو بیارم روی میز و از خودت بپرسی که این اتفاق که داره خیلی برام تکرار میشه پشتش که فکری هست
بخاطر اینکه رفتارهای ما از باور های ما نشئت میگیره
مثلا اگه برخورد خیلی خوبی برات زیاد تکرار میشه از اطرافیان و غریبه ها
باورت ریشه ای اینه که همه منو دوست دارند و بمن حس خوبی میدن و من ارزشمندم و آدم هایی باکیفیت هم بمن انرژی خوب میدن و ارزشمندی من به دستاورد های من نیست
حالا اگه رفتارهای نازیبا رخ میده
خودتون ببینید که فکری پشتش هست
مثلا یکیش اینه که من چون چیزی ندارم و دستاوردی ندارم کسی هم محل بمن نمیده و همه بابا آدم های خودخواه و سنگ دلی هستن..
به نام خدا
سلام خدمت دوستان و استاد عزیز
میخواستم بگم الگوی تکرار شونده شدیدی که من دارم اینه که هر چند وقت یک بار میخوام تصمیمات بزرگی رو توی بحث مسیر شغلی و عشق و علاقه شغلی بگیرم و وقتی که بیشتر ادامه میدم و تجزیه و تحلیل میکنم انگار نمیتونم تصمیم بگیرم، انگار تمرکز ندارم و اوجوری که انتظار دارم تصمیمم با المان هایی که توی ذهنم دارم جفت و جور نمیشه
بنام خداوند مهربان
خدایا هزاران مرتبه شکرت برای این آگاهی های جدید و ناب
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان مهربانم
چقدر این روزا داره خوش میگذره
چقدر من خوشحالم
یسر مثال ها از خودم میزنم هم جواب سوال استاد باشه هم کمک کنه بخودم تا بتونم کد های مخرب ذهنم رو بشناسم و همچنین دوستانم هم بتونم استفاده کنن
موقعی که رفتار نادرستی از کسی رو ببینم احساسم بد میشه و یکم نارحت میشم: نکنه توی ذهن من این باور هست که من دوست دارم رفتار نادرستی ببینم و بخوام تغییرش بدم و بگم دیدی من درست فکر میکنم یجورایی دوست دارم بقیه رحم کنن بمن و احساس کنن من نیاز به دلسوزی دارم
درصورتی که من میتونم بگم در این جهان هر چیزی که بخوام هست چون دوقطبی هست من رفتار درست رو میخوام و بهش توجه میکنم و حتی اگه رفتار نادرستی دیدم باید بخودم بگم که تاثیری در زندگی من نداره و اون آدم داره خودش رو نشون میده و اعراض کنم و متنفر هستم از اینکه کسی بخواد بمن رحم کنه یا دلسوزی کنه من اگه به رفتارهای درست توجه کنم به همون سمت هم هدایت میشم و این باور رو داشته باشم که آدم های مناسب که قوی هم هستن و فوق العاده هستن زیادن من همیشه اینارو توی زندگیم تجربه میخوام بکنم
موقعی که کسی بمن دروغ بگه با اینکه میدونم راستش هم میتونه بگه بشدت عصبانی میشم» :توی ذهن من دروغ با ترس معنی میشه یعنی کسی که دروغ میگه داره میترسه که دروغ میگه
حالا چرا من به این آدم ها برخورد میکنم؟ نکنه توی ذهن من داره این باور تکرار میشه که همه ی آدم ها دروغ میگن و دروغگو هستن یا اصلا توی ذهن من این هست که میخوام مچ بگیرم و بگم دیدی این آدم که باهاش هستم این رفتارم داره و باز بخودم بگم دیدی مسیر تو درسته
من میتونم اینو تغییر بدم و بگم همه ی آدم ها صادق و نازنین هستن و همیشه وجه مثبت و الهی خودشون رو بمن نشون میدن و آدم هایی به زندگی من میان که واقعا از همه لحاظ عالی و صادق و شاد و بامعرفت هستن که دوست دارند بمن کمک کنند
اینم بگم یسری از ویژگی هایی که افراد دارند و من خوشم نمیاد هم میتونه برای این باشع که من بزرگتر بشم و خواسته هام واضح تر مشخص بشه
اگه فردی هم انتقاد میکنه اونم خودش رو داره پروجکت میکنه و تاثیری در زندگی من نداره
وقتی که پول میخوام از کسی و بعد طرف پولم رو دیرتر میده یا یکم اذیت میکنه بشدت احساسم بد میشه:» چرا من نارحت میشم؟ بخاطر اینکه من دوست دارم که با بهترین حالت ممکن و با شادی کار انجام بشه و کارم ارزشمنده و باید طرف برای من و وقتم ارزش قائل باشه
حالا دلیل اینکه این مسئله تکرار میشه کدی هست که توی ذهنم ناخودآگاه داره کار میکنه
نکنه این هست که احساس قربانی شدن رو دوست دارم و فکر میکنم که من لایق نیستم و داره در حقم ظلم میشه و همه دوست دارند بمن صدمه بزنن یا برام دردسر درست کنن الله اکبر
اینا چیه توی ذهنم یا اینکه این فکر تکرار میشه که باید برای بدست آوردن و گرفتن پول باید اذیت بشم
یا دوست دارم با چنین آدم هایی برخورد کنم که بخوان از من سواستفاده کنن
درحالی که من میتونم بجای احساس قربانی شدن احساس خالق بودن رو در خودم بسازم و مسائل رو حل کنم و احساس ارزشمندی بکنم و به خداوند توکل کنم و باور کنم که هیچ کسی نمیتونه بمن صدمه بزنم مگه اینکه من باور کنم و قدرت بهش بدم و شرک داشته باشم
و باور کنم که هر کسی که باهاش کار میکنم برای من و زمان من و وقت من ارزش قائل هست و دوست داره که در زمان مناسب بمن خیر برسونه و خداوند هدایتگر منه و باور کنم که برای درآوردن پول خیلی راحت میشه درآورد و میشه به ساده ترین حالت ممکن به پول رسید
باور کنم که انسان هایی هستن که فقط حس خوب میتونن بدن و فقط دستی میشن از خداوند برای اینکه رشد کنم و پیشرفت کنم و به اهدافم براحتی برسم
حتی توی ذهنم این بوده که اون افراد فقط میتونن پول بمن بدن و یا اینکه فقط همین یک کار هست که باید ازش پول در بیارم و یا من این کارو اگه از دست بدم میخوام چیکار کنم اینا دلیل نارحتی من هست در اصل این باور های مخرب داره این پشت کار میکنه
درحالی که من میتونم بگم که خداوند روزی رسان من است و او از بی نهایت طریق بمن میتونه ثروت و نعمت و فراوانی و پول بده افراد دستی از از خداوند هستن و اون کاری که من میکنم برای اینکه من از زندگیم لذت بیشتری ببرم و اون کاره نیست که دلیل پول گرفتنم باشه چون پول نعمتی از طرف خداست که باید از بی نهایت راه بدستم برسه و هزاران فرصت میتونه وجود داشته برای لذت بردن و پول ساختن و هر بار هم بیشتر و بیشتر میشه و هربار ایده ها بیشتر میشه
انسان هایی هم هستن که عاشق این صداقت و درستکاری من هستن که اونا هم درستکار و صادق هستن وانسان شریفی اند
یا وقتی که کسی بمن تهمتی میزنه و یا یجوری میخواد بلا سرم بیاره ناراحت میشم» چرا نارحت میشم؟ اینجا هم توی ذهن من این کدها هست که داره کار میکنه
اول اینو بگم میتونه بجایی برسی که کسی بهت تهمت نزنه و خیلی عالی زندگی کنی اما به ذهنم میگم حتی اگه کسی هم خواست این کارو بکنه و من در مسیر درست باشم بازم فقط به نفع من میشه و به سود منه اون تاثیری نداره
اینکه چرا این اتفاق تکرار میشه بخاطر اینکه که من دوست دارم بازم احساس ترحم شدن رو و قربانی بودن رو چه چقدر عجیبه
وقتی که کسی تهمت میزنه و برام میخواد مسئله ای ایجاد کنه بخاطر اینکه که توی ذهنم من قبول کرده بودم که هرکاری بکنی یه ذره ازین مسائل هم نیازه و باید باشه دیگه درگیری باید باشه و تو باید توضیح رو که بدی و بخوای خوب بودنت رو ثابت کنی
در حالی که توضیح چی بخدا!!
اصلا من نیاز ندارم به کسی توضیح بدم بخداااا
من باور دارم این ترمزه بوده که تا الان داشته هی تکرار میشده و من نارحت میشدم و یجورایی قبول کردم
اما حالا میگم نه همه ی کارا باید عالی و سریع و خوب انجام بشه برای من همیشه کارا عالی باید انجام بشه نیاز به درگیری نیست نیاز به ثابت کردن چیزی نیست نیاز به توضیح دادن خوب بودنم نیست
من لایق راحت انجام شدن کارها هستم
من لایق راحت پول درآوردن هستم
من لایق این هستم که با افرادی کار کنم که بسیار بسیار دوست داشتنی و عالی و باحس خوب باشند
مسئله از افرادی که بامن هستن نیست
همیشه از خودم هست و ذهنم که داره کاری میکنه که شرایط رقم بخوره وقتی من تغییر کنم همه چی تغییر میکنه حتی همون افرادی که میخواستن برام دردسر درست کنن و تهمت میزدن هم به نفع من کارارو پیش میبرن
میخوام بگم که میشه باافراذی بود و در شرایطی بود که این مسئله ها نباشه از ریشه و فقط عشق و لذت و خوشی و احترام و حس خوب باشه بخدا
وقتی که کسی از من درخواست پول میکنه و بعد من نمیتونم کمک کنم یجوری خودم رو اذیت میکنم و احساس منفی درمن پیدا میشه:» قبلا فکر میکردم باید حتما برای بقیه هم من کاری بکنم و دلسوزی میکردم اما وقتی فهمیدم که من نمیتونم کسی رو تغییر بدم و توانایی تغییر کسی رو ندارم
درکم رفت بالاتر که جهان بسیار قانونمند هست و هرکسی جای درستشه و همه هم به یک میزان به پول دسترسی دارند
حالا چرا من احساسم بد میشه از اینکه نمیتونم کممک کنم؟
بخاطر اینکه بقیه پشت سرم حرف بیهوده نزنن
بخاطر اینکه میخواستم بگم من دیدی کمکت کردم
بخاطر اینکه من توی ذهنم این بودش که رابطه ی خوب اینه که اگه کمک خواست کسی و کمک نکردم دیگه انسان ارزشمندی نیستم و باید حتما کمک کنم تا طرف هم بمن کمک کنه و کاری برام بکنه
انگار که توی ذهنم این بوده که تو برای انسان ها موقعی ارزشمند میشی که کاری که میگن رو بکنی
خودمم همینطوری بودم الله اکبر
اگه درخواستی میکردم دوست داشتم جواب مثبت باشه و ارزشمندی اون آدم رو به این گره زده بودم که به درخواستم جواب مثبت بده اگه جواب منفی بود دیگه نارحت میشم و عصبی میشم
در حالی که زیبایی به اینه که ما همینجوری ارزشمند هستیم و بودیم
و میتونیم به این درک برسیم که آقا من حتی اگه پولدار بشم هم میتونم به درخواست های نابجا جواب رد بدم و اگه هم کمک کنم برای خودم هست نه برای اون و اینکه بسازم توی ذهنم که من همیشه به آدم هایی بسیار عالی و با محبت و قوی برخورد میکنم و کسی که درخواست پول بکنه اگه توانم بالا تر باشه و نیازی به این نداشته باشم که پیگیر گرفتن پول و کمکم باشم حتما اینکارو میکنم و برای کمک به اون که زندگیش تغییر بکنه نه،
ادامه دارد…