خودمان را هم قضاوت نکنیم، چه برسد به دیگران
بعضی وقتها، در حالیکه در اتاق گرم نشسته و چای مینوشیم و اشتباهاتمان را از یاد بردهایم، خیلی راحت واکنشها و تصمیمات فردی را قضاوت میکنیم و به او برچسب ترسو، بیرحم، خائن و…. میزنیم که، در سرما و یخبندان، گرفتار گرگهای وحشی شده است.
در حالیکه تا به حال بدهکار نبودهایم، خیلی راحت تصمیمات و ایدههای غیر منطقی فردی را قضاوت میکنیم که در شرایط دشوار بدهکاری و فشار طلبکارها، مجبور به انجام چنین واکنشهایی شده است.
در حالیکه نه چیزی از جنگ میدانیم، نه حتی یک تصمیم سرنوشت ساز گرفتهایم، از پشت میزمان و فقط با کلیک چند دکمه در کیبورد کامیپوتر، فعالیتها و تلاشهای افرادی را به باد انتقاد میگیریم و قضاوت میکنیم که، در شرایط دشوار و غافلگیرانه جنگ و با حداقل امکانات، مجبور به اخذ تصمیماتی شدهاند.
هرچقدر دستاوردهای فردی کمتر باشد، راحت تر دیگران را قضاوت میکند. هرچقدر خودش مسائل کمتری را حل کرده باشد، بیشتر از روشهای دیگران برای حل مسائل، انتقاد میکند.
ما جای آدمهایی که قرار است قضاوتشان کنیم، نیستیم و شرایط آنها را نداشتیم، اما بارها مرتکب خطاهای متعدد شدهایم، تصمیمات غیر عاقلانه گرفتهایم، کارهای غیر منطقی انجام دادهایم.
باید از خودت بپرسی:
«اگر در شرایط منفورترین و بدترین آدم تاریخ قرار میگرفتم و بحرانهایی را از سر میگذراندم که او تجربه کرده، آیا میتوانم ادعا کنم که میتوانستم عملکرد بهتری داشته باشم؟
آیا میتوانم خودم را آنقدر وارسته، بدون خطا و معصوم بدانم که، اگر صاحب قدرت بودم، هرگز اشتباهات آن صاحب منصب را تکرار نمیکردم؟»
حقیقت این است که: همه ما آدمها، در شرایطی خاص مرتکب اشتباهاتی میشویم، ناراحت و عصبانی میشویم، از عهده کنترل ذهنمان بر نمیآییم و دست به اقدامات غیر عاقلانهای میزنیم و بعدها که به آن رفتارها فکر میکنیم، نمیتوانیم درک کنیم که، با چه عقل و منطقی به چنین نتیجهای رسیدیم!.
یعنی حتی نمیتوانیم خودمان را دوباره در شرایط گذشته خودمان قرار دهیم،
ما حتی توان قضاوت صحیح درباره خودمان را هم نداریم، چه برسد به قضاوت شرایطی که حتی در آن نبودهایم!
اگر بتوانیم خود را در شرایط آن آدمها قرار دهیم، اگر هنگام قضاوت آدمها، بتوانیم به خود بگوییم:
«من چنین شرایطی را نمیشناسم اما میدانم که بارها مرتکب اشتباه شدهام»
و اگر همزمان، اشتباهات گذشته خود را نیز به خاطر بیاوریم، و مهمتر از همه به یاد داشته باشیم تصمیمات آدمها هیچ تأثیری در زندگیما ندارد، بلکه زندگی ما حاصل فرکانسهای خودمان است، آنوقت با جدّیت بیشتری قضاوت را خط قرمز زندگیمان میدانیم.
و همانگونه که خودمان را بخشیدیم و به خودمان آسان گرفتیم و خطاهامان را تبرئه کردیم، به دیگران هم آسان میگیریم.
هرچه خودمان و دیگران را کمتر قضاوت کنیم، هرچه نگاه مهربانانهتری نسبت به خودمان، آدمها و شرایطی که در آن قرار میگیریم داشته باشیم، برایمان منطقی میشود که:
این اجتناب ناپذیر است که هر انسانی در شرایطی مجبور به اخذ تصمیماتی شود که، بعدا وقتی شرایط تغییر میکند، آن تصمیم اشتباه به نظر میرسد. پس نباید به خودمان حق قضاوت آن شرایط را بدهیم و با جنین جریاناتی همراه و همداستان شویم.
هرچه این شیوه نگرش را تبدیل به عادت زندگیمان نماییم، هرچه به دنبال تمرکز بر نکات مثبتِ هر اتفاق و انسانی باشیم، بیشتر از نگاه خداوند به دنیا نگاه میکنیم، خداگونه تر عمل میکنیم و با کل زندگی در صلح و هماهنگی قرار میگیریم و به خودشناسی و خداشناسی نزدیکتر میشویم.
نکته مهم:
این فایل حاوی نکات مهمی درباره رسیدن به خودشناسی است که در این نوشته فقط یکی از نکات آن توضیح داده شد.
برای درک بهتر مطالب، حتماً فایل صوتی یا تصویری را ببینید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD436MB37 دقیقه
- فایل صوتی خودمان را هم قضاوت نکنیم، چه برسد به دیگران33MB37 دقیقه
درود بر شما استاد عزیزم و همه دوستان خوبم
من میخواستم یکی از شگفتی هایی که با ساختن باورهای درست برام اتفاق افتاده رو واستون بگم، تا شما هم بیشتر به درست و بی نقص عمل کردنه جهان اعتماد کنید.
اول از همه خدای بزرگ رو شکر میکنم به خاطر وجود استاد عزیزم و همه شماها و اینکه یه جایی برای به اشتراک گذاشتن احساساتمون و انرژی مضاعف گرفتن برامون فراهم شده.
من توی دانشگاه یه استاد خیلی مهربون ولی سختگیری داشتم ، که لازم به نمره A گرفتن توی این درس داشتم. شروع کردم به نوشتن راجع به اینکه این درس راحته و من میتونم، دیدم این باور اصلا تو مغزم نمیره?. خلاصه سرتون رو درد نیارم ۲۰ تا باور ساختم که بتونم باهاش کنار بیام و واقعا باور کنم ، نه اینکه فقط بگم ولی کار نکرد دوباره??. آخرش با این باور که ” من توی این درس به راحتی نمره A میگیرم، چطوری؟؟؟؟ من نمیدونم من تلاشم رو میکنم و جهان خودش به من نشون میده” این باور خیلی خوب توی ضمیر ناخودآگاه من جا شد. و میدونین فقط دو روز بعد چه اتفاقی افتاد؟؟؟؟؟
دو روز بعد همون روز امتحان بود، استادمان اومد سر کلاس با چهره کمی ناراحت. برگه های امتحانی رو پخش کرد و ما هم نوشتیم ، آخرش گفت” بچه ها خیلی ناراحتم از اینکه قراره تنهاتون بزارم. من دارم میرم یه دانشگاه دیگه و امروز روز آخریه که اینجا با شماها هستم، دلم میخواد یه ردپای خوبی از خودم بجا بزارم پس همتون از این امتحان از من A گرفتین”. تنها ری اکشنی که من داشتم اشکهایی بود که از صورتم جاری میشد و توی هر نفسم خدا رو شکر میکردم.?? جهان کار خودش رو بی نقص و کامل انجام میده، اعتماد کنید و پیش برید.
دلتون شاد لبتون خندون، شبتون خوش. استاد عزیزم روز شما و خانواده گرامی خوش?.
همتون رو دوست دارم بدرود.
درود بر شما استاد عزیز و گرامی و همه دوستان خوبم
فایل بسیار بسیار ارزشمندی بود، خیلی از شما ممنونم و این در واقع موضوعی بود که همیشه فکر خودم به نوعی درگیرش بود. دلیلش هم خیلی ایده آل بودن خودم نبود، بلکه ترسی بود که از خداوند توی وجودم حک شده بود. هیچوقت جرات قضاوت دیگران رو نداشتم برای اینکه خودم قضاوت نشم.
اما از زمانی که با سایت شما آشنا شدم، دیگه ترس از خدایی وجود نداره و خداوند رو جزئی از وجود خودم میبینم ولی خوشحالم که قضاوتی هم وجود نداشته و همچنان نداره. البته باید اضافه کنم که اگر میگم قضاوتی نکردم به این معنا نیست که اشتباهی هم نکردم و به این معنا هم نیست که اصلا قضاوت نکردم. بلکه منظورم اینه که در حدی بوده که خداروشکر یادم نمیاد اصلا که کی بوده!!!
بازم از شما سپاسگزارم و من با گوش کردن به این فایل صوتی باوری رو برای خودم ساختم
“من انسانی جایزالخطا هستم و بر این باورم که خداوند با وجود اشتباهات من عاشقه منه و من هر روز در حال طی کردن مسیر زندگی به سمت قله هستم، من هم عاشق خداوند و همه انسانهای اطرافم هستم با تمام مسائل و زیبایی هاشون چون اونها هم در حال طی مسیری به سمت قله هستند”.