ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2396MB29 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 228MB29 دقیقه
بنام خدای قشنگم
سلام به تک تک شما خوبان
استاد جان من وقتی به چالشی برخورد میکنم اولش حالم گرفته میشه و این بستگی به چالش داره که چقد حس بد طول بکشه.
ولی درکل خودمو در برخورد باچالش ها ادم خونسردی میدونم بااینکه خیلی جای کار دارم.
مثلا در چالش مرگ عزیز من اولش خیلی حالم گرفته شد ولی دیدم ک نسبت ب بقیه خیلی بهتر خودمو جمع و جور کردم بااینکه به اون شخص خیلی دلبسته بودم. من فک میکنم این چالش باعث شد من خیلی قوی تر شم و بعد اون چالش دیگ بهر چیزی الکی ک قبلا باعث رنجشم میشد، ناراحت نمیشم.
نسبت به بعضی چالش ها فرار میکنم مثلا مدتی هست که باید پایان نامه ارشدم رو کار کنم
روش ولی همش ازش فرار میکنم و موکول میکنم ب بعد البته الان مسئله دیگه ای مدنظرم هست ک اون برام اولویت داره و میخوام برا اون اقدامات لازم رو داشته باشم و بعد برم سراغ این مسئله.
چالش هایی ک مربوط به کار بود اگ ب کارفرما قول تحویل کار داده بودم حتما انجامش میدادم و حلش میکردم و میگفتم اشکالی نداره دیگ شده حالا باید حلش کنی تا بموقع برسه کار.
استاد چقد این فایلتون خیال منو انگار راحت کرد ک زندگی همینه حل مسئله… از چی میخوای فرار کنیم.. چرا اون یه تکلیف و مشق سخت میدونیم ک برا تنبیه اومده…
ما باحل مسائل یادمیگیریم رشد میکنیم و لذت میبرم.
یادبگیرم برم تو دل مسئله حتی اگه نتیجه دلخواهم نشه بازم برد کردم چون تجربه میشه، ترسهام کمتر میشه ایمانم قوی تر میشه و کلی رشداز جهات دیگ
سپاسگزارم
به نام خدای بخشنده ومهربانم
سلام به استادعزیزم ،خانم شایسته ی شایسته ودوستان سایت
من اصلا در زندگیم سعی میکنم چالشی ایجادنشه که من نخواهم حلش کنم واین از زمانی ایجاد شد که دیگه سرکار نرفتم وخونه نشین شدم .چون خیلی کم در اجتماع بودم و هرموقع توی یه جمعی قرار میگرفتم میدیدم چقدر دنیا وتکنولوژی تغییر کرده ومن خبر ندارم اعتمادبه نفسم پایین تر میمومد و ترس از حل یک چالش داشتم تا اونجایی که حتی وقتی کسی کارت بانکیم را گم میکرد برای اینکه نخوام برم بانک تا یک هفته همش غر میزدم و تاجایی که امکان داشت از گرفتن دوباره ی کارت طرف نظر میکردم .
وگاهی در برخورد با چالشها فکر میکردم که یه جایی یه گناهی کردم که این نتیجه ی اون کارمه ویااینکه اصلا مسبب ایجاداون چالش کی بوده وچرا ایجادشده
یه ضعف بزرگی که دارم درمورد بیماریه که با بوجود اومدنش حال من بسیار خراب میشه وفکر میکنم اخر دنیا شده.
بزگترین چالش فعلیم :
با داشتن گواهینامه نتونستم رانندگی کنم
راه حل : باید ابتدا در مسیرهایی که میتونم بشینم پشت ماشین ،اول باسرعت کم شروع کنم ،هرروز تمرین کنم ،توکل به خدا وهدایت ازخودش بخوام،
نظر دیگران برام مهم نباشه ،خودم را لایق و توانا بدونم
دیگران را نسبت به خودم تواناتر و قوی تر وبااستعدادتر نبینم ،
دستاوردها: فارغ از نتیجه ی کار ،وقتی میبینم شروع کردم پس خوشحالترم ،از خودم به خاطر غلبه بر ترسهام راضی ترم ،خودم را کمتر از دیگران نمی بینم،برای قدم برداشتن برای کارهای دیگه هم جرات بیشتری پیدا میکنم
بنام خدا
سلام به همه عزیزان
سوال اول:
واکنش من موقع چالش ها:
خب حدود 50 درصد مواقع کمی بهم میریزم.
خیلی دقت کردم دلیل اصلییش هم بخاطر اینه که خیلی از چالش ها و مسائل بخاطر نداشتن موقعیت مالی بهتره ، یعنی اگر چالش ها رو به دو دسته مالی و غیر مالی تقسیم کنم:
اون مواردی که شرایط مالی درس دخیل هست منو بیشتر بهم میریزه
اما موارد دیگه رو بهتر میتونم کنترل کنم
مرحله اول:
چالش های که ازش فرار میکنم:
1 :
یک موضوع مهم رو میگم
یک مسئله ای هست راجب ارث و میراث خانواده پدری که سالهاست حل نشده
و من با این نگرش که :
_یک آدم موحد دنبال ارث نیست و نگاهش به خداست
_ نه من باید خودم بتونم موقعیت مالی خوبی رو بوجود بیارم و نگاهم به ارث نباشه
_ استاد در دوره ثروت گفته: نباید دنبال ارث و میراث باشی
و….
با این تفکرات ازش فرار میکردم
اما همین چند روز پیش بود که دوباره این موضوع بین خانواده پدری مطرح شد و از اونجایی که بعضی ها مخالف و تعدادی موافق هستند کار به توافقی نمیرسه و باید جور دیگه ای حل بشه….
خب از اونجایی که من ناخودآگاه از این موضوع فراز میکردم و ترس داشتم که نکنه اونا ناراحت بشن از اینکه من طلبم رو طلب کنم ، با اون نگرش ها که بالا توضیح دادم ازش فرار میکردم و خودمو میکشیدم کنار ….
اما بلاخره آدم یه جایی به خودش میاد
و من چند روز دارم کار ها رو به شکل قانونی انجام میدم و قراره یک سفر کاری برای همین موضوع داشته باشم …
خدا هم یک وکیل مهربان سر راهمون قرار داده که راحت پیش بریم و دیگه خودمون حلش کنیم …
میخوام اینو بگم کج فهمی ها آدمو عقب میندازه
کی گفته نباید ارثت رو طلب کنی؟؟؟؟
من از بس شنیدن آدم باید موحد باشه و از اینجور حرف ها سالها به این قضیه ورود نکردم
همش میگفتم
نه من باید نگاهم به خدا باشه مشرک نشم
من نباید دنبال کار ارثیه برم و نباید دخالتی کنم ….
اما نتیجه چی شد؟؟
فشار های مالی بیشتر به خودم و محرومیت خودم از رفاه بیشتر
البته این مقدارش خیلی نیست
اما موضوع اینه که یک مرز باریکی هست بین عزت نفس و شرک
یعنی یه جاهایی فکر میکنی راهت درسته و نمیخوای مشرک باشی
اما نه
تو عزت نفس نداری
دقیقا همین مصداق خودمه
و یکی از مهم ترین موانع هم این بود که فکر میکردم راهی نیست
و نمیشه حلش کرد
اما وقتی با وکیل صحبت کردم متوجه شدم چقدررر اشتباه فکر میکردم
و فقط بخاطر اینکه یه سری ها بخاطر منافع خودشون به دزوغ گفته بودن حل شدنی نیست، حرفشون رو باور کردم و نرفتم خودم پیگیر کارم بشم….
واقعا عزت نفس همه چیزه
عزت نفس باعث میشه هرکی هرچی گفت نپذیری و خودت بخوای به حقیقت برسی
هیچ کدوم از دوستان راجب مسائل ارث و میراث توضیحاتی ندادم که الگو بگیرم ازشون که راهم اشتباه نرم
خواهش میکنم دوستان این کامنت رو بخونن به درد خیلیا میخوره
کج فهمی ها رو باید بگیم که بهم کمک کنیم که توهم نزنیم و فقط طوطی وار حرف های قشنگ نزنیم
چالش دوم:
علاقه و ثروت هست
خب من علاقم ورزشه
از طرفی هم پول رو میخوام
وقتی میخوام به درآمد داشتن از علاقم فکر کنم اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که باید خیلیییی متخصص باشی تا بتونی درآمد پایدار داشته باشی مثلاً:
باید متخصص علوم ورزشی مورد علاقم بشم
و از اونجایی که متخصص شدن انتهایی نداره ما امید میشم
یعنی ممکنه خیلی زمان بر باشه
یا مثلاً باید فلان مدرک رو داشته باشی تا بهت اعتماد کنن و….
این چالشی هست که هنوز راه حلی براش ندارم
و خیلییی منو به چالش کشیده …
خدا کمکم کنه
وقتی چالشی پیش میاد من فرار میکنم از مسئله و اگه هم فرار نکنه خیلی برام سخته حل کردنش
چالش: یادگرفتن ادیت و درآمد کسب کردن ازش،
اعتماد ب نفسم زیاد میشه دستم تو جیب خودم میره و اعتبار پیدا میکنم ، مهارت ارتباط بیشتر میشه و میتونم مهارت پروژه زندگی پیدا میکنم
قدم اول: روزی یه ساعت تمرین کردن و دیدن ادیت های دیگه و ایده گرفتن
قدم دوم درست کردن پیج اینستا و گرفتن فیدبک ها
قدم سوم : درست گردن پیج یوتیوب
قدم 4 : تمرین و تمیز روزانه
سلام به استاد مهربانم
اخ که چه کنترل ذهنی از من میبره اومدن اینجا و کامنت گذاشتن و انجام تمرین ها
توی کامنت قبلی یکی از درسهام این بود که کمالگراییم رو کنترل کنم و نوشته بودم که نمیدونم چطوری باید انجامش میدم اما مینویسم تا هدایت شم به مسیرش
دقیقا توی فایل دوم که این فایل باشه من حس کردم تمامی چیزهایی که میگید برای کنترل کماگرایی من هست
و جالبیش این هست 2بار این فایلو گوش داده بودم نکات فایل قبلیو مرور کرده بودم و..اما مقاومت داشتم برای انجام تمرینش و از زیر اونم درمیرفتم
خداروشکر امروز خیلی عالی تمرینم رو انجام دادم داخل دفترم
فقط یه سری نکات هست که اومدم اینجا برای خودم بنویسم
چالش های من 2دسته شدن..یه سری هاشون راهکار داشتن که نوشتم و اتفاقا به صورت روزانه ای تبدیل کردم کارهارو(مثل اموزش زبانم که غول بود برام انجامش و نتیجع گرا بودم سرش و هربار با ناامیدی بیخیالش میشدممثل پیشرفت مالی نداشتنم که با اگاهی از این که نیازه به کارکردن روی باورهای ثروت سازه اما همیشه تعویقش انداختم بی دلیل و ترسیدم از اینکه نکنه شروعش کنم و ول کنم و..و همچنین اموزش دیدن در حیطه ی کاریم هست که قرار شد نیم ساعت اموزش ببینم برای تولید محتوا و اینستاگرام در کنار کار کردن روی باورهای ثروت ساز و اقداماتم رو بالا ببرم(البته اینارو تماما با دلایل قانع کننده برای خودم نوشتم که دقیق بدونم با انجامش چقدر بهتر میشم و..)
دسته ی دوم از چالش هام اونایی هستن که اومدن جدی جدی بهم درس یاد بدن و بهبودم بدن که چندتاشون رو فعلا نمیدونم چطور باید حلشون کنم و چه درسی باید ازشون بگیرم( مثل جای نامناسبی که مدتیه مجبوریم زندگی کنیم توش یا تنها موندن خواهرم تو خونه و…) که سپردمش به خدا پاسخ رو و فقط میخوام توی همین شرایط هم تمام سختی هام رو از بالا بهشون نگاه کنم..خودم رو بهبود بدم..و سپاسگزار همین وضعیت هم باشم و نکات مثبتش رو ببینم که البته کار بسیار سختیه اما انجامش من رو از بدنه ی جامعه جدا میکنه و میشم بنده ی محبوب خدا( همین الان این رو هم فهمیدم که یه کوچولو هم دارم امتحان خدا میبینم اینارو..نمیدونم)
و چالش هایی دیگه از قبیل اینکه مدام دست و پاهام سردن.متوجه شدم گردش خونم مناسب نیست و این بخاطر پوسچر غلط بدنمم هست که برنامم اینه امشب برم یک سری تمرین برای خودم بچینم تا انجامشون بدم..هم برای پاسچر بدنم و هم پوستم که از درون باید درست بشه
و خب همین پاسچر غلط و خون رسانی درست نشدن به بعضی جاهاهم باعث میشه انرژی های منفی اونجا جمع بشن و میخوام کامل برطرفش کنم
اینجوری خود به خود 2تا چالش دیگمم حل میشن..مورد اول تمایل زیادم به خوابه و مورد دوم انرژی کم داشتن برای انجام دادن همه کارهام
که اینها کم کم درست میشن و نباید انتظار یهویی نتیجه دیدن داشته باشم..فقط سعی کنم لذت ببرم از این اقدامات کوچیک روزانه
و چالش آخر هم که نیاز به باورهای منطقی برام داره..چند بعدی نبودنه..اینکه هیچ وقت نتونستم به صورت مداوم چندتا کارم رو باهم جلو ببرم..مثال میزنم..کار کردن همزمان گیتارزبانپول دراوردنورزش کردنکار کردن روی خودم_کار کردن روی خودم و اموزش دیدن و کتاب خوندن
که باورم اینه نه..فقط کسایی میتونن تمامی این هارو هندل کنن که از بچگی چند تاکارو باهم انجام دادن
میدونم که با بهبود کمالگراییم و افزایش انرژی جسمانیم تو این زمینه هم بهتر خواهم شد اما هیچ باور منطقی پیدا نکردم برای ذهنم که من هم میتوانم
و میگم شاید اشتباهه اصلا..و بهتره 2الی3تا کا رو تمرکزی انجام بدم
خوشحال میشم اگر راهکاری دارید برام بنویسید و بگین کدوم دیدگاه درسته و اگر درسته چطور برای ذهنم منطقیش کنم
عاشقتونم
سلام،ببین تو موقعی که میخوای یک کار رو انجام بدی باید تمام تمرکزت رو روی همون کار بگذاری یه مثال میزنم به خودت جواب بده و میفهمی آیا تو میتونی هم تلوزیون نگاه کنی و هم سرت تو گوشی باشه ،وقتی که تمرکزت رو روی یک کار میگذاری نتایج بی نظیری میگیری. موفق باشی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ، من هروقت به مسئله بر میخورم به جای اینکه بشینم ناراحت بشم و اعصاب خودمو خورد کنم میگم این به من کمک میکنه که خواسته های خودم رو بهتر مشخص کنم ، مثلا اگه کسی به بی پولی بخوره دقیق به خدا میگه که من ثروت میخوام یا اگه کسی ماشین نداشته باشه میفهمه که ماشین میخواد پس مشکلات و سختی ها برای ما بد نیست بلکه خیلی خوبه اگه مشکلات و سختی ها نباشن ما هدفی نخواهیم داشت و از بین میریم پس تضاد ها به ما کمک میکنه که ما خواسته هامون رو پیدا کنیم
سلام و درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته دوستان هم فرکانسم
خدا چقدر جالب که من دارم برای حل مسائلم تلاش می کنم ولی سر مسئله اصلی که کسب و کار م هست و به لطف پروردگارم فهمیدم پاشنه آشیل بزرگ من فرار از حل مسائل کسب و کارم هست و دو هفته هست هر روز دارم اقدامات کوچیک رو توی محل کارم انجام می دهم و وقتی می یام خانه چون عادت جدید دارم می سازم و خسته هستم نجواهای ذهنم که می خواهد بهم بگه نتیجه که نگرفتی خداروشکر سریع موچ خودم رو میگیرم و با شناختی که از خودم پیدا کردم میگم الان کمی استراحت کن به موضوعات فکر نکن و وقتی آروم تر شدم شروع می کنم توجه کنم به اتفاقات و کارها و معجزاتی که توی روز داشتم و واقعا آروم میشم و یادم می یاد که خداوند به صابرین ش پاداش میده به اونهای که در هر صورتی چه خسته باشن چه حتی راه رو واضح نمی دونند و… ولی یه ایمان قلبی یه یقین دارند که یه خدایی بزرگی پشتشون هست و من واقعا الان می دونم که خدا داره برام اتفاقات رو طوری می چینه که خودم نمی دونم و نمی تونم ولی خودش زیبا می چینه و من رو هر روز قوی تر و توانمند تر برای حل مسائلم می کنه و من خوشحال تر ،سلامتتر،پرتوانتر،باایمانتر ،راحتر،باعشق تر از لحظه به لحظه زندگی ام لذت می برم و به خودم یاد آوری میکنم مسیر انتخاب خودم هست برای رسیدن به سعادت و خوشبختی و هر روز دارم تکاملم رو طی می کنم .چقدر این حس ها دوباره به من قدرت می ده خدارو شکر که دارم خودم رو میشناسم و با توکل به خدایم و یاری خودش پشت خودم ایستادم برای اینکه به جهان در حال رشد خداوند من هم سهم بیشتری داشته باشم که خدایم بهم بباله و بگه عجب بنده ای دارم و ممنونم ازش که دستان خوبش رو هر روز به زندگی ام هدایت میکنه و من هم چشم و درک دیدنشون رو دارم ممنونم از اساتید ی توی زندگیم برای هدایتم فرستادی .
خدا جون م من از هر چی از سمت تو بهم برسه فقیرم.
سلام استاد عزیز. سلام مریم جون شایسته. سلام به همه.
من متعهد شدم که همه ی این فایل سریالی رو گوش کنم، به سوالاتش جواب بدم و تمریناتشو حل کنم. تا انشالله بتونم نتایجش رو بصورت ملموس توی زندگیم ببینم.
در جواب سوالات این فایل باید بگم که، واکنش من در مواجه با چالش ها، بسته به نوع اون چالش هست. من قدرت مدیریت شرایط خیلی خوبی دارم. از هندل کردن یه مهمونی بگیر تا جمع کردن یه طراحی و راه انداختن مشتری، تا حتی اتفاقات و مسائل خانوادگی یا رفاقتی. در مواجه با چالش هایی که گفتم، من اول یکم استرسی میشم یا دچار خشم آنی میشم، اما به سرعت خودم رو جمع میکنم و توی ذهنم براش حل مسئله میکنم. بعد که توی ذهنم به نتیجه رسیدم ذهنیاتم رو عملی میکنم. من حتی سفارشای طراحیم رو هم اول تو ذهنم اتود میزنم بعد اجرا میکنم. یا میز یه مهمونی رو اول تو ذهنم میچینم و بعد اجرا میکنم. و تا 90% هم همیشه این راه برای من موثر است.
اماااا…
اما نقطه ضعف من توی هندل کردن مسائل و مشکلات مالی هست. خصوصا اگر به سرسید پرداخت خاصی نزدیک باشم. یا موعد تسویه حساب خاصی باشه… قشنگ فلج میشم. فلج ذهنی، فکری، حرکتی… بشدت ضعیف میشم. و در طول روز حتی تپش قلب رو هم تجربه می کنم. با خدا یکم بحثم میشه. شبا که دیگه هزاران برابر طول روز دچار درگیری ذهنی میشم. من تو مسائل مالی ضعیف میشم خصوصا اگه شرایط جوری باشه که شخص یا اشخاص دیگه ای هم متوجه مشکل مالی من بشن… مفصل تر رو توی دفترم نوشتم…
فقط اینم بگم که تنها و تنها دلیل این ناتوانی در برابر چالش های مالی این هست که من فکر میکنم دست من نیست! نمیتونم آنی پول بسازم که! از کجا مشتری بیارم؟ چیکار کنم همین الان پول بیاد؟ توی قسمت اول هم گفتم من خیلی درگیر چگونگی هستم…
و یه نکته دیگه اضافه کنم که تو همین مسائل مالی هم اگه قرار نباشه چیزی به کسی پرداخت کنم یا کسی متوجه مشکل من نشه، میتونم با اون قضیه راحت تر کنار بیام و حداقل کمی مدیریت کنم.
.
تمرین 1 ( چالش های حال حاضر من ) :
باورسازی درست در مورد ثروت. تقسیم کار با خدا. عدم ایمان به اینکه 100% اتفاقات زندگی من، خلق شده توسط خود من هستند. و مهم تر از همه تصور مهربونیه خدا نسبت به خودم!
.
تمرین 2:
_ ورود به چالش و به ارمغان آمدن نعمت ها:
قطعا همه چی عالی میشه. زمانی که من بتونم باورهامو در مورد ثروت و نعمت عوض کنم و رسیدن بهشون اینقدر تو ذهنم سخت نباشه، خب انعکاسش و هم توی زندگیم خواهم داشت. یا زمانی که اطمینان داشته باشم فقط و فقط باید سمت خودم رو انجام بدم و منتطر باشم خدا هم سمت خودش انجام بده، خب به آرامش بیشتری میرسم و با اطمینان بیشتری قدم هامو برمیدارم… من با عبور ازین چالش میتونم خدای مهربون و رئوفی رو وارد زندگیم کنم. به همون قشنگی که هست و من از درکش عاجزم. و در نهایت ثروت و نعمت بی شمار که خودم خلق میکنم.
_ غلبه بر چه ترس هایی؟
ترس از نشدن ها. نرسیدن ها. اطمینان و آرامش قلبی به توانایی دریافت پاسخ خدا. نگران نبودن از رسیدن نتایج…
_ بیشتر شدن توکل:
اونقدر که هیچ وقت توی زندگیم چیزی به اسم روز موعود نداشته باشم. در واقع ترس از رسیدن روز موعود نداشته باشم. با اطمینان توکل میکنم و دیگه روزها رو نمیشمارم. ساعت ها رو چک نمیکنم. اتفاق خوبه میوفته. کاره انجام میشه. رسیدنیه میرسه. پرداخت شدنیه انجام میشه…
_ کسب مهارت در برخورد با این چالش:
مهارت کنترل ذهن، آروم بودن در ساعات بیشتری از روز، مهارت ایمان و اطمینان به خدا، … زمانی که من ازین چالش بگذرم، قطعا خدای بسیار قدرتمند و شخصیت بسیار آرومی خواهم داشت.
_ چه مهارتهایی در من بیدار می شود؟
من با گذر از این چالش فرصت میکنم که قدمایی بردارم که همیشه ازشون میترسیدم. در واقع از نتیجه دادن یا ندادنشون… همه ی فعالیت های در راستای مهارت و کسب و کارم که از سر ترس و نداشتن باورهای صحیح فقط و فقط توی ذهنم موندن و جرأت عملی شدنشون رو نداشتم…
_ نعمت هایی که به من داده میشود:
آخه چه نعمت هایی به من داده نمیشود؟؟؟ به ثروت میرسم. مادی، معنوی. ثروت درک قشنگیه خدا. نعمت اعتماد و توکل به خدا. ثروت آرامش، نعمت لمس حضور خدا…
_ پیشرفت ها:
همه ی مواردی که من بعنوان چالش نوشتم، برطرف شدنشون پیشرفت چشم گیری توی سبک زندگیم و حتی کسب و کارم بوجود میاره. رشد صعودی توانایی دریافت پاسخ های خدا. رشد صعودی مالی. رشد صعودی ارزشمندی در برابر خدا. رشد صعودی آرامش و نعمت توی زندگیم…
.
تمرین 3 ( مدیریت چالش و تقسیم اون به قسمت های کوچک قابل اجرا ):
_ مرور موفقیت هایی که فقط و فقط با داشتن آرامش و کنترل ذهن داشتم.
_ مرور دیدن معجزات خدا توی زندگیم. که کم هم نیستن.
_ مرور زمان هایی که حالم خوب بوده و نشونه ها رو مستقیم میدیدم. اما اونقدر به نشونه چسبیدم که از اصل دور شدم…
_ هرروز حال خوبم رو نسبت به دیروز بیشتر کنم و توی ذهنم خدای قوی و رحیمی رو تصویر سازی کنم.
* خودم از سر ترس تصمیمی نگیرم که بعد همه ی توکل و آرامشم مبتنی بشه بر اون تصمیم ته ذهنم. (که اکثرا هم تصمیم های از روی ترس غلط هستن. اینجوری خیلی هم منتظر جواب خدا نمیمونم. میگم حالا نداد هم خودم حلش می کنم. یا اگه اینسری هم نتونستم کنترل ذهن کنم و از پسش بر بیام، خودم یکاریش میکنم دیگه!!!!!)
.
این جوابای من به این فایل و این تمرین ها بود. در طول نوشتنشون به کلی نکته ی دیگه هم رسیدم که توی دفترم نوشتم.
ممنون استاد از این فضای با کیفیتی که در اختیار ما قرار دارید.
سلام به استاد عزیز ودوستان هم فرکانسی
من در مقابل چالش ها یا مسائل ناخواسته معمولا در لحظه ی اول سردرگم و مضطرب هستم اما از وقتی قانون و یاد گرفتم و به لطف خداوند و آموزشهای شما بعد ازچند دقیقه سریع سعی خودم و میکنم که ذهنم رو به جای دیگه مشغول کنم یا اینکه دلیل منطقی برای ذهنم بیارم تا بتونه با اون مسئله جور دیگه نگاه کنه و همیشه این جمله ی شما تو این موقعیتها تو ذهنم تدایی میشه که من میدونم هر چی پیش بیاد آخرش برام خیره و به نفع من تمام میشود البته بگم که هنوز نمیدونم در مقابل چالشهای خیلی بزرگم میتونم همینجور برخورد کنم یا نه ولی همیشه سعی خودم و کردم
چالش مهمی که تو زندگیه من هست و دو ساله باهاش درگیرم و خیلی هم برام مهمه انجام دادنش یعنی خیلی علاقه دارم که اینکارو انجام رانندگی هست که چون چندبار امتحان دادم و قبول نشدم دیگه گذاشتمش کنار اما ذهنم همش باهاش درگیره و باکلی تضاد در این مورد تو زندگیم باهاش برخوردمیکنم و تضادها هی این مسئله رو تو صورتم میزنن که کاری بکنم اما اینقدر ناامید شدم که همش ازش فرار میکنم هی به بهانه ی مختلف زمان میخرم واون و به یه وقت دیگه موکول میکنم باورتون نمیشه این دختری که درون منه اینقدر مقاومت داره که از وقتی فهمیده دارم این برنامه رو نگاه میکنم وداره رومن تاثیر میزاره دائم داره گریه زاری میکنه جوری که اشک رو صورتم میاد
صدردصد اگه من اینکارو انجام بدم یکی از بزرگترین کارایی هست که واسه من خیلی فایده داره و مطمئنم کلی اعتماد به نفس به من میده و غولی هست تو ذهن من که کشته میشه و من شکستش میدم دقیقا فکر میکنم مثل همون مسئله برطرف کردن اضافه وزن شما که وقتی برطرف شد زندگی شما به دوقسمت تقسیم شد واسه منم همینطوره خیلی واضح میتونم این و ببینم که این کار میتونه با انجام شدنش من و به عاطفه ی قبل از انجام دادن و بعداز انجام دادنش تبدیل کنه و پلی بزرگ بشه واسه من برای کارهای بزرگتر بعدی شاید واسه بقیه خیلی عادی باشه اما من خیلی دوست دارم بتونم و اینکار و انجام بده تا بتونم استارتی بزنم واسه کارهای بزرگتر و ترسام بریزه البته به شرط اینکه بعداز انجام دادنش فراموش نکنم و هی بهش فک کنم که منی که اینکار اینقدر برام ترس داشت و انجام دادم بازم میتونم
امیدوارم بتونم این چالش و انجام بدم و نتیجه رو اعلام کنم
بازهم ممنون از استادعزیز
سلام بر استاد عزیز و دوست داشتنی
الان که به گذشته م نگاه می کنم ،می بینم من همیشه از مواجه شدن با موقعیت جدید وچالش ها ترس دارم وازشون فرار می کنم.
درحال حاضر دوتا مسیله هست که مدام ازشون فرار می کنم:
1-شروع کارم که دوساله براش مهارت کسب کردم
2_رانندگی کردن
بااینکه علم ومهارتم توی هردو مورد کافیه
اما ترس وجودم رو پر می کنه
وباورهای محدود کننده ی زیادی دارم
می ترسم نتونم موفق بشم وهمه منو مسخره کنن
ومی ترسم ضرر کنم .
احساس می کنم توانایی انجام اینکار رو ندارم ،درحالیکه میدونم بسیار یادگیریم عالیه .
ونتیجه ش هم اینه که اعتماد بنفسم کم شده
چون از یه طرف یه احساس قوی مدام بهم میگه شروع کن تو می تونی
ویه ذهنیت منفی قوی هم میگه تو تمی تونی موفق بشی
کار تو نیست
بقیه اگه تونستن اینکار رو انجام بدن زودتر شروع کردن
سن شون کمتر از توکمتره و شروع کردن
تو به اندازه ی کافی لایق کار ودرامد نیستی
سرمایه ی اولیه از کجا میاری؟
یعنی برام سخته از محدوده ی امنم خارج بشم ومدتهاس شروع را به تعویق میندازم.
با حل این مسأله وچالش چه پیشرفت هایی می کنم؟
1_اعتماد بنفسم عالی میشه
2_به درآمد میرسم و می تونم زندگی رویایی ام رو خلق کنم
3_حالم عالی میشه واز شر این حسی که مدام منو ناکافی میدونه و حسی که مرتب بهم میگه چون شروع نکردی پس بیعرضه ای ،راحت میشم
4_به اهدافم میرسم
5_زندگیم زیبا ورویاایی میشه
6_احساس مفید وکافی بودن پیدا می کنم و بیشتر به خودم عشق می ورزم
7_مهارتم بسیار زیاد میشه و از این نقطه ی شروع وامن خارج میشم
8_بیشتر خودمو تحویل می گیرم ،
9_از شر ترس هام راحت میشم
10_پیشرفت می کنم
چه قدم های کوچک وقایل انجامی باید برای حل این مسأله بردارم؟؟
از رانندگی از مسیر های نزدیک وکوتاه شروع کنم
و با سرمایه ی اولیه حداقلی کارم رو شروع کنم
در حین کار مهارتمو افزایش دهم
سرمایه ی اولیه رو خدا برام جور می کنه
این قدم اوله
قدم اول غلبه بر ترس ووارد کار شدنه
قدم های بعدی در حین کار به من الهام میشه
وهمزمان روی باورهام کار کنم .
وبخاطر کوچکترین پیشرفت در کارم خودمو تشویق کنم
چون اگه شروع نکنم یعنی ایمان ندارم
من توانایی حل مسئله دارم و برای حل مسئله به دنیا امدم
توانایی واستعداد پیشرفت وحل مسایل رو دارم
چون بخاطر به تعویق انداختن اعتماد بنفسمو از دست دادم وباید خیلی زودتر شروع می کردم
هیچ چالشی نیست که از پسش برنیام
وتمام منابع علم و دانش واگاهی وسلامتی درون منه
وخداوند درطول مسیر منو هدایت می کنه.
ومن فقط گام اول رو بردارم ،همین قدم اوله که برداشتنش سخته
چون من قبلن مسائل زیادی رو در طول زندگیم حل کردم .
وراه جذب سرمایه ی اولیه به من الهام خواهد شد
وجهان به شجاعان پاداش می دهد
کسانی که با وجود ترس قدم برمی دارند.
ژنتیک من واستعداد من با تمام انسانها یکیه و اگه افرادی مثل ایلان ماسک توانسته کارهای بسیار بزرگی بکنن،من هم می توانم و با اقدام درهایی از برکت وثروت وارد زندگیم می شود
ممنونم استاد
درود بر بانو فاطمه گرامی
من هم میترسم ولی تلاش میکنم که به خودم بگم: آیا از این کار تو چه کسانی سود میبرند؟ و چه کسانی از پول درآوردن تو خشنود میشن؟ خوب مشخصه دیگه! اول خودم و بعدش هم خانوادم! پس میرم و انجامش میدم!
یادم میاد تو بخش سوم سریال ارباب حلقهها وقتی سپاه انسانهای خوب میخواستند به قلعهی انسانهای پلید حمله کنند، فرمانده رو به لشکر کرد و گفت: در چهرههای شما ترسی را میبینم که در قلب من است! من از این جمله این را برداشت کردم که همه، حتا انسانهای بسیار موفق و بزرگ هم همیشه در برخورد با یک چالش میترسند! ولی آنچه سبب میشود که آنها به رویارویی با چالشها برخیزند این است که؛ انگیزههایی بسیار قویتر از ترسهایشان دارند و من هم میدانم که همهی ما که در این مسیر زیبای هدایت و آگاهی گذاشته شدهایم، چنین هستیم و در نتیجه بدون تردید پیش خواهیم رفت. بالاخره، شکست هم بخشی از مسیر است و ما راهی این مسیر زیبا هستیم!!!
ارادتمند شما
سلام اقا فریبرز
این مدت که واقعا جهادی اکبر برای غلبه بر ترس هام بپا کردم ،حسم روزبروز داره عالی تر میشه.
من فکر می کردم فقط من از مواجه شدن با موقعیت جدید می ترسم
اما همانطور که شما گفتین انسان های بزرگ هم ترس دارند و این حس جزئی از خلقت انسانه و نمیشه اونو از بین برد
اما میشه باایمان بر ترس غلبه کرد.
کاری که این روزها واقعا دارم انجامش میدم
استاد همیشه میگن:(خداوند به شجاعان پاداش میده)
من تعهدی غیر قابل مذاکره به خودم دادم که تمام الهامات رو اجرا کنم و به ترسم اهمیت ندم .
مثل ترس از خرج کردن
ترس از شروع کار جدید
ترس از برخورد با افراد جدید ….
خداروشکر بابت استاد واین سایت و دوستانی چون شما .
ممنونم
درود بر بانو فاطمه گرامی
سپاس از پاسخی که نوشتهاید. و البته باید به خودم بگم و میگم که یکی از بزرگترین ترسهای هر انسانی، ترس جدا شدن از وابستگیها است. به راستی اگر من تلاش کنم که خودم را از وابستگی به هر چیزی غیر خدا( همسر، فرزندان، خانواده، شغل، محل زندگی، کسب و کار، دوستان و غیره) برهانم، هیچ چیزی نیست که بتواند جلوی پیشرفتم را بگیرد!
برای شما و همهی عزیزان این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت، بهترینها را از درگاه خداوند یگانه آرزومندم.
ارادتمند شما