ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 47 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
    396MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

825 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    خدیجه خدانژاد گفته:
    مدت عضویت: 745 روز

    سلام و احترام استاد جان بشما و کسای که این متن ره میخانید 🩷خب وختی مه استاد جانم به چالشی بر میخورم حالا دگه اولش حالمه میگیره بعد بر میگردم بخودم و میگم ای مشکل بر ای هست تا درس لازمه ره بگیرم و بزرگتر شوم و ازش سکوی پرواز بسازم

    چند روز قبل استاد چون مه قبلش قرآن درس میدادم یک شاگرد داشتم که از لحاظ مالی خیلی وضعش خوب نبود مه هم برش دلسوزی کردم و با تخفیف درسش میدادم البته بعدش دگه درس ندادم و رهایش کدم و برش گفتم که دگه درس نمیدم اما استاد جان هر چند روز ای دختر خانم خانه ما می‌آمد و بی هیچ هدفی مثل یک بت چند لحظه می نوشت و میرفت خیلی از آمدنش خوش نمی‌شدم استاد اما بدلیل دلسوزی و دلرحمی جواب صریح داده نمی‌توانستم چون میگفتم دلش نشکنه درحالیکه بخودم ضربه میزدم چون اینگونه آدما در محدودیت اند و باعث پس رفت من میشن

    بعد چند روز با پولیس وارد خانه مان شدن استاد حالا مه افغانستان زندگی میکنم استاد با پلیس‌های طالب بعد ای دختر خانم وارد اتاق مه شد و به پولیس ها گفت مه مه خاهرش هستم پولیس پرسید شما واقعا خاهر ایشان هستین خب خلاصه استاد پلیس‌های خانم و آقا بودن خیلی عالی به کمک و ایمان بخداوند برشان جواب دادم که ایشان قرابتی با مع ندارن و استاد جان جالب ای بود که هر حرفی میزدم با احترام تمام پلیس‌های گوش میدادن و قضیه ای بوده که ای دختر از خانه شان فرار کرده بود کل داستان ره نمی‌دانم چرا فرار کرده بود نمخایم بدانم استادم چون تمرکزم میخایم به زیبای ها باشه ای مسله ره به راحتی حل کرد خداوند همرایم استاد چون مسله ناموسی خیلی درد سر سازه حالا برای افغانها که فرهنگهای و باورهای خیلی جالب و خنده آوری داریم بعد نشستم با خود فکر کردم که ای مسله چی درسی داشت و خدواند چی پیامی داره بوسیلیش فهمیدم استاد جانم کع به تنها کسی که دل بسوزانم خودم باشم خدا بر همه بنده هاش کافی هست مه فقد مسوول زندگی خودم هستم و کسای که میفامم باعث پس رفتم میشه ره واضح و یا با کار کردن روی باورهایم از خودم دور کنم اگه میخایم نتیجه بگیرم و درک کردم استاد جان که واقعا خداوند در همه همه چیز و همه کس هست و هر مشکل بر ای هست تا بزرگتر شوم قوی‌تر و پخته تر

    و یک تضادی که کمی بعد تر از اشنای شما برخوردم که شکست عاطفی بود خیلی برمه انگیزه داد تا زنگدیمه متعهدانه زیبا خلق کنم بقول شما استاد جانم نقطه شروع پیش رفت من بود و قبلش بخودم ارزش احترام و عشق انچنانی که الان دارم ره نداشتم مهم ترین رابطه مه با ادما بود برم اما الان میدانم مهمترین رابطه زنده گی مه ارتباط با خدایم هست خیلی ازاد تر عاشقتر و خوشحالترم و هر جا برم خوشحال چون خداوند از بی نهایت طریق عشق میده ای تضاد بزرگترین موهبت الهی بمن بود چون ای مسایل اساسی ره درک و باور کردم اگر این شکست نبود اینقدر پیش رفت نمیکردم و اعتماد بنفسی که الان دارم ره نداشتم و حالا از روابطم لذت بیشتری میبرم و میدانم همه از دورن من میجوشه بیرون انعکاس دورن منه حالا در بحث روابط استاد بازم جای کار دارم و وختای که از طرف مقابلل هر کسی باشه عمل یا حرفی که خوش ایند نباشه ره بشنوم سریع بخودم میگم که باید روی احساس ارزشمندیم رابطه ام با خدا احساس لیاقت و عشق بخودم بیشتر کار کنم استادم بابت بازم باعشق آمدید و صحبت کردید ازتان سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1179 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    اولین چالشی ک یادم میاد سفرم ب کشور عراق بود ک بسیار ب خاطر هوای گرم و خشکش چالش برانگیز بود برام همیشه و هیچ نتونستم بیشتر از 5 روز در شرایط سختش دووم بیارم

    پارسال ک رفتم همون روز اول میخاستم برگردم اما جنگی در رونم بود و یکی میگفت بمون و پیشرفت کن و یکی هم میگفت برو و راحتی رو انتخاب کن و اما من ب لطف خدا موندن رو انتخاب کردم بسیار سخت بود بسیار

    14 روز تقریبا تونستم بمونم در روز آخر شرایطم جوری بود ک از مریضی و ضعف با خودم میگفتم یعنی میتونم یکبار دیگه هوای کشورم رو تنفس کنم میتونم ی بار دیگه خونمون رو ببینم از کم طاقتی نبود ها از بدی حالم بود ب قدری حالم بد بود ک فکر میکردم دارم میمیرم دو تا سرم تزریق کردم تا تونستم برگردم ب زور

    پاداش حل اون چالش خورد دوره 12 قدم بود ک بسیار شوق داشتم بابتش و شکرگزار بودم و اگر باز هم برگردم ب عقب برای رسیدم ب اون پاداش اون چالش رو قبول میکنم

    درس هایی ک تونستم ازش بگیرم ک باید هر بار بهتر از قبل بشم و بیشتر از آستانه تحملم صبر داشته باشم تا انسان پخته تری بشم

    چالش بعدی در کار بود در جایی ک کار می‌کردم مصادف بود با شروع دوره 12 قدم موقع نوشتن چکاپ فرکانسی دیدم در محل کارم تقریبا هیچ دوستی ندارم و افراد اونجا در تلاش بودند تا زیرآب منو بزنن تا من از اونجا برم شرایط سختی بود متنفر بودم از کار چون یک کار روتین روزانه داشت و هیچ تغییری وجود نداشت و من با حداقل حقوق کار می‌کردم و حتی ب خودم تعهد داده بودم ک جوری کار کنم ک دوست دارم کس دیگری برایم اونجور کار کند اکثر اوقات تا 2 ساعت بیشتر از ساعت کاری میموندم تا بتونم کارمو عالی انجام بدم نتیجه این کارها این بود ک کارفرما ک با افراد قبل از من در آنجا هر هفته باید میلیونی جریمه میداد ب کارشناسان بازرسی اما خداروشکر موقعی ک من رفتم حتی یکبار هم جریمه نشد

    یادمه یک شب ک ب اوج خستگی رسیدم و موقع برگشت ب خانه اشک می‌ریختم با خودم میگفتم ک من جرا دارم تحمل میکنم همین امشب میرم ی پیشنهاد حقوق بالایی ب کارفرما میدم ک قبول نکنه و بکم از فردا نمیام

    باز هم ی صدایی در گوشم میگفت از خدا هدایت بخواه اون موقع احساس لیاقت برای دریافت هدایت کم بود و باور نداشتم ب هدایت الله

    همون لحظه ی هندزفری گذاشتم در گوشم یک فایل از استاد باز شد و استاد گفت و بشر الصابرین

    اینو ک گفت فهمیدم ک خدا میگه باز هم صبر کن بیشتر از آستانه تحملت صبر کن فقط برای پیشرفت خودت

    با این ک خیلی سخت بود وته خط بودم باز هم تحمل کردم

    شرایط جوری پیش رفت ک وقتی از کار اومدم بیرون اون افرادی ک اونجا ی روزی دنبال زیر آب زدن من بودند موقع رفتنم گریه میکردن و میگفتن توروخدا بمون

    اونوسختی ها باعث شد ک بفهمم ک علاقه من در صنعت غذایی نیس و لذت نمی‌برم از کار روتین و روست دارم آدمهای متفاوت و راه های متفاوت رو تست کنم و مدام در حال تغییر باشم

    نتیجه صبر در اون چالش قوی تر شدنم و بالاتر رفتن عزت نفسم بود ک من میتونم ب کمک خدا شرایط رو تغییر بدم ب طوری ک از این رو ب اون رو بشه

    خدایا میدونم ک تو لطف کردی و بهم نیرو دادی تا بتونم تحمل کنم سختی ها و چالش هارو تا قوی تر بشم انشان های ضعیف ازربین میروند

    استاد جونم جوری زا تو سپاسگزاری میکنم ب اندازه ارزش ای فایل ک خودتون میدونین چقدر باارزشه

    در حین این ک خیلی مشتاق تغییر ما هستین در همین حین هم جوری رفتار میکنین ک نمیخاین کسی رو ب زور تغییر بدین این واقعا یک هنره

    فقط عشقتون رو دنبال میکنی فقط لذت میبرین ن حرص میزنین ن نگرانی چون قانون رو میدونین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ثوری خانوم گفته:
    مدت عضویت: 729 روز

    ب نام خدا جون مهربون

    سلام استاد عزیزم و مریم بانو جان

    و

    سلام به دوستان هم فرکانسی

    در هنگام مواجهه با چالش ها

    همیشه توکل بر خدا کردن و علم بر اینکه حتما خیری در آن هست در ذهنم وجود دارد ولی

    .

    .

    متاسفانه در عمل ترس بیش از حدی در من وجود دارد و نگرانی سراغم می‌آید …

    نگرانی از طرز فکر افراد در مورد من اگر اشتباه کنم و شکست بخورم … ترس از مخالفت همسرم … ترس از موفق نشدن … ترس ازینکه پول براش خرج کنم و باشکست خوردنم پولم حدر بره ویا مجبور باشم به کسی جواب پس بدم که دیدی نتونستی

    .

    .

    مثلا من سالهاست حدود 10 سال که گواهی نامه رانندگی دارم ولی هرگز سوار ماشین نشدم

    1.. چون میترسم از تصادف و اینکه اشتباه کنم و مردم مسخره م کنن

    2.. چون همسرم روی ماشین حساس هست .. کلا میترسم بهش بگم، ماشین و بردارم

    3.. هر بار تصمیم میگیرم دوباره برم تعلیم رانندگی و همسرم مخالفت میکنه جرات ندارم روی تصمیمم بمونم و تصمیمم رو عملی کنم

    من بسیار باهوش و توانمند هستم … اما نمیتونم به همسرم نه بگم

    البته این یه نمونه از چالش های بی شماری هست که باهاش مواجه هستم و خیلی ناراحتم که همشون دست نخورده مونده و سالهاس که دارم بابتش غصه میخورم و کاری نمیکنم

    الان میدونم که باید به کار های کوچیک قابل انجام تقسیمش کنم و انجامشون بدم

    ولی اولویت بندی باید بکنم و ببینم کدوم مهمتره

    من میدونم مشکلم

    ضعف ایمان به خدا و ترس (باید توحید عملی کار کنم)

    عدم احساس لیاقت (باید دوره احساس لیاقت رو بخرم)

    امیدوارم بتونم … و کامت بعدی که میام بگم انجامش دادم

    در پناه خدا جون مهربون باشید

    ممنونم از استاد عزیزم که دستی از دستان خدا هستید برای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 956 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و دوستان

    سوال این قسمت وقتی چالش یا مسئله ای برای شما به وجود می آید چه برخوردی دارید؟

    آیا نگاه شما این است که این موضوع باعث بهبود شما در جنبه های مختلف زندگی میشود یا فرار میکنید و احساس نا امیدی دارید؟

    پاسخ من به این سوال از اول بخاطر شرایط زندگی مجبور بودم که تمام چالش های که پیش میاد رو خودم حل کنم از مالی و عاطفی و ….

    وقتی میخاستم برم رشته ریاضی نمرات من تو درسهای مربوطه خیلی پایین بود و اصلا امکان نداشت ک منو این رشته ثبت نام کنن بنابراین نیمه دوم سال از کسانی که تو فامیل این رشته درس می‌خوندن و همکلاسی هام و معلمم کمک گرفتم و با پشتکار هم نمراتم عالی شد هم خودم دیگه به بقیه یاد میدادم …گذشت و من یه رشته قبول شدم رفتم اما به دلایلی انصراف دادم و یه رشته دیگه این بار دانشگاه آزاد وقتی میخاستم برم پولشو نداشتم و برام یه چالش بود ..با روی باز استقبال کردم و کارهای که انجام دادم شاید هزارتا دانشجو یک نفر هم حاضر به انجام این کار نباشه اما برای من خیلی شیرین بود ایده های کاری که به سرم میزد انجام میدادم تو خود دانشگاه هزینه تحصیلمو جور میکردم چون اون موقع کار پاره وقت نبود ترم دوم بخاطر اینکه دو روز از هفته دانشگاه بودم کارفرمایی که خودش گفته بود برو درس بخون و من مشکلی ندارم برای من جایگزین آورد ….

    این مسائل حل شد کلی هم لذت بردم .و خوشحالم از نتایجش

    اما این چند سال بخاطر مسیر های اشتباه که کارهای مختلفی رو شروع کردم و به سرانجام نرسید و بخاطر عدم مداومتم شکست خوردم باعث شده یه سری باور محدود کننده تو ذهنم به وجود بیاد که نکنه کاری ک میخام شروع کنم شکست بخوره و تقریبا چند ماهی میشه که با دوره های مختلف خریدن و انجام ندادن در واقع دارم فرار میکنم می‌دونم که باید بالاخره یه جای وایسم حوصله و زمان بزارم و تاثیر گذار ترین مسئله زندیگمو‌ حل کنم

    جواب سوال اول بود

    با تمرینات این دوره که استاد بزرگوار برای ما وقت گذاشتن تهیه کردن دارم رو بهبود خودم و حل این مسئله کار میکنم و باید بتونم نتایج خوبی رو کامنت کنم به امید اون روز …

    سپاسگزارم از خدای هدایتگرم از استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سلیمان صفری گفته:
    مدت عضویت: 1989 روز

    سوال این قسمت:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این

    سلام بر استاد عزیز و همراهان همیشگی

    سوال این قسمت:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    اوایل برخوردهای منفعلانه داشتم و شاید زمین و زمان را مقصر وضعیت موجودم می پنداشتم،اما به لطف استاد عزیزم و دوره های عالی ثروت،عزت نفس،کتابهای عالی سایت و کشف قوانین و … تا حدودی به این درک رسیده ام که همه چی درون من شکل می‌گیرد ،با افکار و اعمالم و کنترل ذهنم که در قرآن بارها و بارها به عنوان تقوا ذکر شده تا اندازه ای که درک کردم و عمل نمودم،این فرضیه زیبا و قدرتمند( که اکنون یقین دارم که یک قانون است) که با کنترل ذهن و افکار میشود به هر شرایطی و هدفی دست یافت.

    خدایا سپاسگزارم.

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    الان که به این سوال فکر میکنم ،چالشهای گذشته ام را مرور میکنم و متوجه میشوم که اگر آن چالش‌های به ظاهر بزرگ و عجیب نبود من به این شرایط فعلی نمی‌ترسیدم و به قول استاد عزیزم ،این مدار کنونی رو اصلا حتا درک نمی‌کردم و الان میفهمم که چالشها و مسائل ،برای رشد و توسعه ی همه جانبه ی کنه نه توقف و ایستایی من.

    خدایا سپاسگزارم برای این آگاهی های ناب.

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    قبلاً این حس ناامیدی رو داشتم اما اکنون با توجه به شناخت الآنم ،میدونم که باید مسائل رو حل کرد و نه اینکه ناامید شد.

    تمرین این قسمت:

    مرحله اول:

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    چالش فروش محصولات مغازه ام رو داشتم و شاید سالها طول کشید تا توانستم عوامل و امور خارجی را در مسیر فروش ،دخیل ندانم و تنها و تنها خودم ،افکارم ایمان و باورهایم را تنها عامل رهایی از وضعیت خود ساخته ام بدانم و به میزان ایمان و عملم توانستم رشد کنم و به لطف خداوند مسائل خارجی رو توانستم ابتدا در ذهنم حل کنم و سپس با ایمان و عمل مستمر حل کنم و یقین دارم همه چیز دست خود منه و خداوند این قدرت رو به من با احسان و لطف خودش هبه کرده است.

    مرحله دوم:

    برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:

    ” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “

    ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:

    چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛

    من در این مسیر زیبا و فوق العاده توانستم وفور نعمت را ببینم.

    بازارهای بی نهایت در فقط استان خودم رو ببینم.

    و اینکه چقدر آدمها در این شغل من دارند ثروت خلق می‌کنند

    و اینکه من با فروشی که هر روز در حال رشده،چقدر رشد میکنم و باعث رشد و گسترش جهان و همکارانم میشوم.

    بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛

    چند روز پیش اجاره مغازه ام دو برابر شد و من بجای ناراحت شدن این چالش جدید،اندیشیدم که چه کنم تا این هزینه جدید رو چندین برابرش رو بسازم که هیچ به چشم نیاد،که حتا دیدم این چالش باعث رشد من داره میشه.

    خدایا شکرت

    توکل من چقدر بیشتر می شود؛

    چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛

    چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛

    چه نعمت هایی به من داده می شود؛

    چه پیشرفت هایی می کنم؛

    یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی.

    من این سوالات چند سطر اخیر رو با تمام وجودم حس میکنم.

    توکلم

    مهارتمددر ارتباط با همکارانی که مراوده و معامله میکنم

    احترامی که در مواجهه با آنان دریافت میکنم و احترامی که برای آنها قائلم.

    قدرت و عظمتی که از خداوند در دلم حس میکنم.

    آرامش بی نظیری که دریافت میکنم

    احساس خوبی که از طی کردن مسیر جدید بهم دست میده

    قدرتی که درونم ایجاد میشه

    نگرانی های که جایش را به امید و ربوبیت خدا میده

    و هزاران نتیجه دلچسب و فوق‌العاده ای که میگیرم.

    و این مسیر بینهایت ادامه دارد.

    مرحله سوم:

    کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.

    الان برای هدف جدیدم که در فایل 6دوره کشف قوانین دارم،موردی از گذشته یادم اومد که برای خرید اولین خونه ام فقط 33درصد پول خونه رو داشتم ولی ایمانم آنقدر قوی بود که خداوند از یک مسیرهای فوق‌العاده ای منو به هدفم رسوند و این البته زمانی بود که آگاهی و اطلاعات کنونی رو نداشتم

    پس با این آگاهی و عملکردم راحت تر از قبل خواسته جدیدم رو بدست می آورم.

    سپاسگزارم از استاد عزیزم

    آرزوی بهترین ها برای شما

    در پناه مهر خداوند متعال باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1072 روز

    بنام خدا ،سلام استاد عزیزم ،من دربرخورد باهرچالشی توزندگیم قبل از اینکه به این مسیر هدایت بشم خیلی متفاوته باامروز که درکم نسبت به قبل بهترشده ولی توی هرچالشی اول چون تجربه ای توش ندارم بهم میریزم ،حالا این زمان خیلی کوتاه شده اول روزها ولی حالا ساعتی بعد تا وصل میشم به فایلها تمام،کنترل ذهنی که هرکاری میکنم اروم نمیشه بایک کلیک روی یک فایل متوقف میشه ،خب من خیلی چیزها بلد نیستم ،وقراره یادبگیرم خب حالا اگه توی زمان حال زندگی کنم سریع متوجه میشم ولی گاهی فراموش میکنم و به محض اینکه متوجه میشم دنبال یک راه حل هستم ،اینکه من وهمسرم ومادرهمسرم توی ترافیک یکی ازپشت به ماشین زد وحسابی پرت شدیم وصدای مهیبی اومد ماشین صفری که چند ماه بیشتر ازخریدنش نگذشته بود دیدم داغون شده هم زمان دوتا ماشین زدن به ما ومادر همسرم به شدت واکنش عصبی نشون داد وداشت دادوبیداد میکرد همسرم درمونده بود وناراحت ومن که اولین بار بود این اتفاق افتاده بود نمیدونستم چیکارکنم ولی نمیدونم چرااروم بودم مادرشوهرم روسرش میزد وهمرو دعوا میکرد من رفتارم خیلی عالی بود اصلأ عجیب بود ،اینکه استاد میگه اره منم اوایل میگفتم چه کارکردم این بلا سرم اومده ولی توی همین روند من کلی چیز جدید یاد گرفتم ولی ازدرون چیزی بهم میگفت هراتفاقی بیفته به نفع ماست مادر همسرم با رفتارم تعجب میکرد وگیج وبود ولی تاالان که یک ماه گذشته قدم به قدم هدایت خدارو میدیدم ،کلی این وسط چیز یاد گرفتم ،ذهنیت محدود من ازتجربه کردن میترسید ،ولی امروز میدونم که اگر توی مسیر باشم خدا کنارمه ،خداروشکر برای بودنم توی این مسیر ،من هیچ چیزی ازقوانین ومراحل این اتفاق نداشتم ولی الان کلی چیز یادگرفتم یک بار دوستم گفت انقدر من کاردادگاهی برام پیش اومد وتوش بودم الان یک وکیل با تجربه شدم واقعا همینه ،چالش گرفتن گواهینامه که خیلی پروسه طولانی بود ولی من بالاخره انجامش دادم ،چون خودمو مقایسه نمیکنم باکسی ،چون این اعتماد به نفسمو پایین میاره ،به قول استاد چالشها قسمت جدایی ناپذیر اززندگی ماست،

    تمرین این جلسه که خیلی دوسش دارم ،فعلا چالشی نیست ولی همون قضیه تصادف مهارت منو کلی بالابرد ،چقدر توکلم بیشترشد ،تونستم برم ازحقم دفاع کنم ،یه مدته دارم روی حفظ یه اهنگ خارجی که خیلی دوسش دارم کار میکنم اولش خواستم همون روز بتونم ولی نشد،اول ترجمه کردم ،بعدکلمه به کلمه بامعنی تلفظ کردم تا باریتم تند هم بتونم بخونم ،بعد من میخوندم ولی وقتی بااهنگ هم خوانی کردم اصلأ خوب نشد،بعد سعی کردم هریک بیت رو پاوس کنم تنها بخونم ،بعد اهنگ گذاشتم وفقط گوش کردم نخوندم چون قاطی میکردم ،بعد تونستم فقط بیت اول درست مثل اهنگ برم کلی خوشحال شدم وروزها فقط همون یه بیت زمزمه کردم ،بعدمرحله بعد خیلی طول کشید ولی من خوندمش ونتیجه عالی بود ،هنوزم کل اهنگ نتونستم حفظ کنم ولی همونو که بلدم رو میخونم به خودم زمان میدم ،بعد خودمو تحسین کردم یه دابسمش بااون اهنگ رفتم وصدبار نگاش کردم ،میدونم که هیچ کاری نیست که نتونم انجام بدم اونم فقط به خاطر حرفهای استاد ،چالش بعدی من فروش حضوری محصولمه که میخام ویزیتوری کنم ،قبلا اینکارو انجام میدادم ولی کار خودم نبود ولی حالا کارخودمه اینکارو انجام دادم ولی بازخورد وری اکشن مغازه دارها کمی اذیتم کرد رهاش کردم ،ولی میخام این چالش استارت بزنم ،نتبجه رو براتون میگم استاد حرفهای شما منو کمک زیادی میکنه ،همش توذهنم تکرار میشه اگه به من بگن نمیتونی من بیشتر ترغیب میشم که انجامش بدم اینو مدام تکرار میکنم ،استاد عاشقتم برای تک تک دوستان بهترینها روارزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    علی سادات گفته:
    مدت عضویت: 436 روز

    به نام خدا رزاق

    سوال اول

    وقتی به مسعله ایی یا چالشی بر میخوری چه واکنشی نشون میدی

    جواب

    من در واقع یکی از پاشنه آشیل های زندگیم همین فرار کردن از چالش هایی که سر راهم قرار گرفته که خیلی سریع عصبی میشم و فک میکنم باید فرار کنم از این مسعله به من ربطی نداره یا مثلا فک میکنم خیلی سخته خودمو همون اول بار ناتوان جلوه میدم در مقابل اون چالش و همین موضوع فرار از حل چالشها باعث شده خیلی از مساعل زندگیمو حل نکرده به حال خودشون رها کنم با اینکه کلی توانایی دارم و نتونستم این توانایی هارو آزاد کنم البته این موضوعات برا قبلا و من جدیدا خیلی بهتر صدمه نسبت به این موضوع ولی هنوز خیلی کار دارم تا بهتر بشم و چالش هارو رواحت تر بپذیرم

    بخش دوم تمرین

    سوال اول

    چه چالش و ترسی هست در زندگیتون که ازش فرار میکنی و روبرو نمیشی باهاش؟

    ترس وارد شدن به کار مورد علاقمو دارم و چند سالی هست از اینکه تو این حوضه کاری مورد علاقم وارد بشم میترسم و احساس میکنم اگه بیام شکست میخورم و من از پسش بر نمیام در صورتی که خیلی از افراد تو همین حوضه کاری مورد علاقه من هستن که شاید توانایی هاشون از من کمتر باشه ولی خیلی خوب رشد کردن و زندگی شاد و سلامتی دارن

    یا تو بحث روابط عاطفی همیشه فک میکنم اگه به شخصی درخواست بدم شاید درخواستم قبول نکنه و همین ی غرور کاذبی در من به وجود آورده و همیشه این ترسو بهم میده شاید از من خوشش نیاد اگه درخواست بدم بخاطر همین خیلی پیش قدم نمیشم و از این چالش فرار میکنم و برای درست کردن این موضوع تو زندگیم قدم بر نمیدارم ولی هر موقع قدم برداشتم و پیش قدم شدم تونستم روابط خوبیو بر قرار کنم ولی باز هم این ترس همراهه و منو فراری میده از حل کردن این چالش بزرگ

    سوال دوم

    به جای تمرکز بر روی آخر مسیر به خودت بگو اگه تو این مسیر حرکت کنم چه در هایی به روم باز میشه چه توانایی های در من بیدار میشه چه نعمت هایی به زندگیم باز میشه؟

    تو حوضه کاری مورد علاقم هم کلی ارتباطات خوب میتونم برقرار کنم کلی توانایی که دارم میتونم ازش برای پول ساختن استفاده کنم همین کار میتونه بهم انگیزه بده و بتونم بیشتر قدم بردارم و منو تبدیل به یک انسان هدفمند تر کنه انسان شاد تری باشم که هر روز داره تو این حوضه متخصص تر میشه بیشتر خودشو بروز میده بدون اینکه دیگ ترسی داشته باشم چالش های بعدی که وارد زندگیم میشه رو هدیه ایی از سمت خدا بدونم که اومده منو ی لول بزرگ تر کنه و باید به راحتی بپذیرمش و با حل کردن اون چالش هم پیشرفت میکنم هم اعتماد به نفس و عزت نفسم قوی تر میشه هم پاداش حل اوم چالش بهم میرسه

    تو روابطم اگر بتونم فارق از هر نتیجه ایی که بخواد برام رقم بخوره و با جسارت بتونم درخواست بدم حالا چه بپذیره چه نپذیره همین کار باعث میشه من اعتماد به نفس بیشتری بگیرم برای اینکه راحت تر ارتباط برقرار کنم و خودمو بروز بدم از این موضوع فرار نکنم و با جسارت برم تو دل این ترسی که دارم و اون موضوع حل کنم

    سوال سوم

    کار هایی که باید تو اون کار برای حل مسعله و اون چالش های زندگیت انجام بدی به قسمت های کوچیک قابل مدیریت تبدیل کنم؟

    تو حوضه کاری خودم که فوتبال هستش و به صورت حرفه ایی دارم کار میکنم باید در وحله اول بتونم روی فیزیک و بدن خودم کار کنم و تمریناتی که منو آماده میکنه هر روز تمرکز بیشتر بزارم بتونم ارتباطات که مربوط به حوضه کاری خودم هست رو بهبود ببخشم و بتونم هفته ای ی ارتباط مفید بر قرار کنم

    مراقبت کنم از وضعیت سلامتیم و تغذیه ایی که میخورم

    خودمو بتونم تبلیغ و اراعه کنم به تیم های برتر این حوضه کاریم

    تو حوضه ارتباط عاطفی

    در وحله اول فارغ از نتیجه ایی که میخواد رخ بده چه مثبت چه منفی درخواست خودم محترمانه به شخص مورد علاقم بیان کنم و از اینکه اون منو نپذیره نگران نباشم بتونم به این اعتماد به نفس برسم که تو جمعی اگه هستم بدون ترس صحبت کنم فک کنم این موضوع از عدم احساس لیاقت میاد چون من تو صحبت کردن خیلی خوبم ولی تو جمع یا تو جمعی که دختر هست نمیتونم خودم اراعه بدم باید خیلی رو این موضوع کار کنم و باور های غلطی که دارم تو این حوضه ارتباطی بر طرف منم

    سوال چهار

    تو حوضه کاریم از نظر سطح آمادگی بدنی بهتر شدمه انسان شاد تری شدمه از. موقعی که تو حوضه کاریم دارم کار میکنم اعتماد به نفس بیشتر شده تایم بیشتری در طول روز دارم که میتونم رو مساعل دیگ بزارم از جمله آموزش های استاد عباس منش عزیزم که کلی تحول در من به وجود آورده شاید به اون صورت هنوز ی سری مساعل کوچیک رو که خیلی بزرگشون کرده بودم حل کردم و کم مک دارم میرم سمت مساعل بزرگتر و دارم خودم تشویق میکنم که با جسارت و ایمان تو مسیر مورد علاقم قدم گذاشتمه

    خدایا شکرت بابت وجود استاد عزیزم فایل خیلی بی نظیری بود و کلی فکر و ذهنمو نسب به مساعل و چالش ها آروم تر کرده و راحت تر می‌پذیرم چالش هارو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1971 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیز و مریم جان

    استاد دقیقا باورهای محدود کننده رو باید در زمان چالش ها شناخت من اینو خوب یاد گرفتم که هر چالشی که گذروندم منو چندین پله به بالا برده

    الان وقتی به عقب نگاه میکنم دقیقا زمان چالش های بزرگ بود که من با شما آشنا شدم تو این مسیر زیبا اومدم

    استاد اینو باید بپذیریم که ما انسانیم و شاید در ابتدای شروع چالش تا حدی شوک بشیم یا احساساتمون درگیر بشه اما وقتی مسلط باشیم به قوانین و تمرین ها ؛قطعا زمان کمتری تو شوک چالش ها میمونیم و چقدر خوبه که تو این مسیر هستیم

    استاد همین الان که من این کامنت رو میذارم دو ساعت قبل تو چالش سنجش ترس و ایمان افتادم که با حفظ آرامشم واقعا راحت ازش رد شدم

    استاد مرسی که هر لحظه زبان خدا میشین برای من …

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مجتبی شجاع گفته:
    مدت عضویت: 1119 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد بزرگوار و عزیزم و همه دوستان جان

    من پیشتر به چالشهای زندگیم به چشم یک رقیب در میدون مبارزه نگاه میکردم و زندگی رو یک میدون جنگ میدیدم و شعارم این بود که چیزی که منو نمیکشه قویترم میکنه و یا این شعار که هر اتفاقی بیفته به نفع منه.

    البته خیلی پیش میومد که تو اون چالشها امیدم کم میشد و ذهنم میگفت که تو نمیتونی حلش کنی و شکست خوردی.

    باید اعتراف کنم که خیلی سخت بود تو اون شرایط ذهنمو کنترل کنم و مثبتش کنم اصلا اون موقعها چیزی از کنترل ذهن نمیدونستم و خودم رو با ذهنم یکی میدونستم.

    اما به لطف خدا با هدایت و حمایت الله جان با آموزشهای استاد آشنا شدم و آموزهای ایشون رو در همه حال تمرین و تکرار میکنم خیلی بهتر شدم.

    البته که در ابتدای مسیر هستم و خیلی باید روی خودم کار کنم.

    ولی مطمئنم لحظه به لحظه قویتر و بهتر میشم چون تغییرات مثبت و عالی رو درونم احساس میکنم چون احساسم خوبه حالم خوبه.

    واقعا الان وقتی با چالشی روبه رو میشم به هیچ عنوان شبیه قبلم نیستم اعصبانی نمیشم نا امید نمیشم ناتوان نیستم.

    به چشم یه فرصت و یه پله بهش نگاه میکنم به چشم یک معلم بهش نگاه میکنم که اومده بهم چیز جدیدی یاد بده و من باید نهایت استفاده رو ازش ببرم تا عیارم بره بالاتر.

    خدارا بی نهایت شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مریم بانووو گفته:
    مدت عضویت: 2022 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم

    ممنونم از این همه اگاهی فایل های رایگان که کم از دوره ندارن .

    من خیلی کامنت کم میزارم چون خیلی اهل نوشتن نیستم ولی مدتیه که چالش تو زندگیم هست که امروز کلیک کردم روی نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی و این صفحه اومد استاد جونم .

    هم فایل چه جیزی و دارید تحمل میکنید و گوش دادم میخواستم اونجا کامنت بزارم ولی هدایت شدم به این صفحه و خیلی برام شیرین بود از جوابی که خدا بهم داد برای این چالشم .

    چالش من در ارتباط با رابطه ام با همسرمه ….

    خیلی دلم میخواد یه روز وقت بزارم از اشناییم با شما استاد بزرگوارم و اتفاقات زیادی که تو زندگیم رخ داده بنویسم و انشالله خدا کمک کنه این کارو انجام بدم.

    ولی الان فقط هدفی که دارم زندگی با ارامش و شادی و لذته و چالش این زندگی تلخ و میخوام تلاش کنم که به هدفم برسم .

    کارهایی که نوشتم و میخوام انجام بدم قدم های کوچک و پیوسته و البته خدا خیلی هوامو داره این تعطیلات عید جایی نرفتم و همسرم زیاد تو خونه نمیمونه و من با فراغ بال دارم رو خودم کار میکنم

    اول: دوره عشق و مودت و دوره عزت نفس رو کامل گوش دادم و رونویسی کردم

    دوم : ویژگی های همسری که دلم میخواد تو یه دفتر نوشتم هر روز میخونم

    سوم: دوره عشق و مودت و عزت نفس و هر جلسه شو 5 بار صوتی گوش میدم راه میرم تو خونه تمرکز میکنم

    چهارم : دیدگاهای دوستای عزیزم که راحع به رابطه و طلاق هم دارم میخونم نت برداری میکنم و میخوام بهشون عمل کنم

    پنجم : ویژگی های مثبت همسرم و نوشتم و میخونم با این حال که سخته به لیستم چیزی اضافه کنم ولی ادامه میدم

    ششم : دوره دوازده قدم رو از اول دوباره فعلا فقط صوتی دارم گوش میدم

    هفتم : تمرین عزت نفس رو جلوی اینه حرفای مثبت و عبارت تاکیدی به خودم میگم

    البته که من کارمندم امیدوارم بعد از تعطیلات هم بتونم تو اون زمانی که دارم پرقدرت ادامه بدم

    از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که باعث تغییر زیادی تو زندگیم شدین و سپاسگزار خداوندم بخاطر وجودتون و براتون ارزوی سلامتی شادی خوشی و دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: