ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 40 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
    396MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

825 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محبوبه کریمیان گفته:
    مدت عضویت: 3172 روز

    سلام استاد بی نظیرم

    در مورد سوال این جلسه فعلا به چالشی بر نخوردم اما از تجربیاتم میگم

    مرحله اول

    چند سال پیش توی خونه ی آپارتمانی زندگی میکردیم که همسایه ها همیشه با هم دعوا داشتند به خاطر شارژ ساختمان و من که به دنبال آرامش بودم مجبور شدم به خاطر اینکه سر و صدا ها تموم بشه هزینه ی شارژ ساختمان رو کامل من پرداخت کنم تا دیگه اونا باهم بحث نکنند ولی این کارم اشتباه بود چون اونا هر بار به دعواشون سر یه مسائل پوچ و بی ارزش ادامه میدادن تا جایی که ناخواسته پای منم به اون دعواها کشیدن و کلا چند سال همین بود شرایط ما

    بارها به همسرم میگفتم بیا خونه رو بفروشیم و از این آپارتمان بریم حتی شده مستاجر بشیم من راضی هستم دیگه این دعوا ها و تنش ها رو نمیتونم تحمل کنم چون من در مسیر استاد عباس منش بودم و داشتم رو خودم کار میکردم و این مسائل با مسیر من کاملا در تضاد بود و به شدت برام نشتی انرژی به همراه داشت

    هر بار همسرم به دلایلی قبول نمی‌کرد مثل این دلایل:

    که من روی این خونه زیاد خرج کردم

    مستاجری سخته با این پول نمیشه خونه خرید و….

    ولی نگاه من به این مسئله فرق میکرد

    نگاه من این بود این یه نشونه ست از طرف خداوند چون من مدارم تغییر کرده و دیگه با این همسایه ها هم مدار نیستم خداوند قرار من رو در مدار جدید قرار بده و این چیزیه که باید ازش خودمو بکنم و این خیلی برام بهتره

    ولی همسرم مدام از این موضوع فرار میکرد

    مرحله دوم

    من به دلایلی که همسرم برای فرار کردن از این مسئله داشت خیلی فکر میکردم

    اگر حق با همسرم باشه چی؟

    اگر من از این خونه برم و دیگه خونه دار نشم چی

    خب ما یه زمین دویست متری هم داشتیم و ایده من این بود که میرم روی زمینم خونه میسازم ولی یه قرون هم پول نداشتم فقط سی میلیون ته حساب بانکی ما بود

    اومدم ذهنیتم رو این جوری قدرتمندش کردم

    خب این مسئله تنها راه حلش همینه که من باید از اینجا برم چون منکه نمیتونم رفتار همسایه ها رو تغییر بدم یکی دوتا نیستند که حتی اگر یه نفرم باشه قدرت تغییرشون رو من ندارم

    اما میتونم با رفتن از اینجا از این جهنم خلاص بشم

    درسته که روی این خونه زیاد خرج کردم اشکال نداره به میزانی که خرج کردم تو این خونه زندگی کردم و الانم بخوام بفروشم رو قیمت خونه تاثیر داره

    درسته که الان پول ندارم اما با همون سی تومنی که دارم میرم کارای قانونی ساخت و ساز خونه رو انجام میدم یعنی میرم کارای شهرداری رو انجام میدم و پروانه ساختمان میگیرم حالا بعدش خدا بزرگه خودش پول می رسونه و خونه رو میسازیم

    مرحله سوم

    اومدم باهمسرم صحبت کردم و گفتم ازت میخوام اون سی تومن رو بدی به من کاری بهش نداشته باشی گفت برا چی میخوایی گفتم میخوام خونه بسازم در حالیکه داشت به من میخندید و میگفت توهم زدی ولی قبول کرد گفت باشه این تنها پس اندازی هست که داریم اونم برا شما ولی اینم بدون این راهی که داری میری اشتباه هست و اشتباه هست واشتباه و یه روزی دست از پا درازتر میایی و کاسه چه کنم چه کنم دستت میگیری

    گفتم اشکال نداره بزار تستش کنم همینی که میگی

    تا بعد باورم بشه حق با شما بوده خخخ

    خلاصه من رفتم و اقدام کردم با دست خالی اون زمان دوره 12قدم رو کار میکردم که خیلی کمک کرد به من رفتم کاراش رو انجام دادم و حالا بماند که هیچی پولم نداشتم و اومدم طراحی یه خونه دوبلکس رو به همراه پارکینگ در سه طبقه انجام دادم یعنی خداوند منو هدایتم کرد که این کار رو بکن چون یکی از آرزوهام این بود که خونه دوبلکس داشته باشم و خدا به من گفت قدم به قدم جلو برو

    بعد از اینکه طراحی ساختمان تموم شد از خونه آپارتمانی رفتم مستاجری و اون خونه رو موقت اجاره دادم تا خریدار پیدا کنم

    یه مقداری کم به من ارث رسید که فقط تونستم مقداری میلگرد بخرم و پی خونه رو بکنم و استارت کار ساخت و ساز رو بزنم و تموم شد و همونجا متوقف شدیم

    تا اینکه خونه رو با یه قیمت نسبتا خوبی فروختیم و بنایی ما ادامه پیدا کرد و بعدم خداوند از بی نهایت راهها هزینه های ساخت و ساز رو برام جور کرد و الانم توی خونه ی دوبلکس خودمون داریم در آرامش کامل زندگی میکنیم البته که ساخت و ساز خونمون یه مسیر تکاملی بود و قدم به قدم پیش رفته و هنوزم یکم کار داره

    خیلی تجربه ی عالی بود برام و کلی برام درس داشت

    همسرم مدام خداروشکر میکنه که به حرفم گوش کرد و از اون خونه اومدیم بیرون

    نعمت هایی که با حل کردن به این چالش بهش رسیدم

    اول آرامشی بود که سخت لازم داشتم

    دوم پسرم به خاطر تغییر مکان شاغل شد یعنی شرایط تغییر مکان یه جوری رقم خورد که با یه نفر آشنا شدیم وپسرم رفت سرکار

    سوم اون زمان منم کار میکردم مسیرم به محل کارم نزدیکتر شد

    چهارم تجربه ی لذت بخشی از ساخت و ساز خونمون داشتیم

    پنجم خونه رو سرشار از زیبایی درست کردیم که کلی برام دیدن این زیبایی ها لذت داره

    ششم پشت خونمون کلی زیبایی و سزسبزی داره

    هفتم به آزادی زمانی رسیدم

    هشتم خونمون به فک و فامیل نزدیکتر شد و این برای پسرام خیلی بهتر بود

    نهم درکنار اینکه خونه ساختیم یه جای دیگه هم سرمایه گذاری کردیم

    وکلی اتفاقات خوب دیگه

    اگر من از اون خراب شده خودمو نمیکندم هنوزم شرایطم همون بود چون هنوزم از طریق دوستام میشنوم که ساکنین اون آپارتمان هنوز با خودشون درگیر هستند تا حدی که زد و خورد دارند دادگاه و پاسگاه دارند و….

    خداروشکر میکنم واز استادم سپاسگزارم

    خداروشکر میکنم که به این مسیر هدایت شدم و کلی دارم حتی با برخورد با تضادها از زندگیم لذت میبرم سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1141 روز

    سلام

    واکنش اولیه من نسبت به چالش ها معمولا اولا یا ترس،یا عصبانیت،یا تعجب با اینکه میگم آخه چرا من یا آخه چرا الان این اتفاق؟؟؟؟؟؟؟

    اما به لطف خدا این واکنش اولیه شاید به 2 یا 5 دقیقه نرسه و سریعا دنبال راه حل میگردم.سریعا فکر میکنم که باید چکار کنم.

    به لطف پروردگارم،پس از هدایتم به این مسیر،آرام آرام   این واکنش های اولیه که با ترس مواجه بود و ادامه داشت.

    اما الان دیگه اون عصبانیت و ترس ها زمانشون کم و کم و کمتر شده و الان شده شاید 2 یا 5 دقیقه و سریع از خدا کمک میخوام و دنبال راه حل میگردم.

    اما استاد در چالش های مالی معمولا در کنار درخواست از خداوند،راهکارهای اشتباه هم میاد توی ذهنم.مثلا قرض کردن.یا خودم رو به آب و آتیش زدن.

    اما در مرحله ی عصبانیت و ترس باقی نمیمونم.

    احتمال میدم این از ضعف ایمانم نسبت به کمک های خداوند میاد.

    بله

    الان که نوشتمش دقیقا ترمز رو پیدا کردم.

    اره پیداش کردم من.

    ایمانم ضعیفه نسبت به اینکه خداوند این قدرت رو داره که در لحظه ورق رو به نفع من برگردونه و نتیجه اون چالش برا من مطلوب بشه.

    خدایا شکرت.من تونستم یه ترمز دیگه پیدا کنم.

    استاد من همیشه استمرار در مسیر موندن در ریل قوانین برام یه چالش سنگین بود.و همیشه میگفتم یا خدا مگه من میتونم این همه آیتم رو هر روز در کنار هم رعایت کنم و روی اونها کار کنم.

    و مخصوصا استمرار.و دیدن انتهای مسیر و نتیجه،اذیتم میکرد و میکنه.

    اما الان یک هفته که من دارم روی دو تا باور کار میکنم

    و آرام آرام دارم قدم بر میدارم.

    اصلا هول نمیکنم

    اصلا فشار نمیارم.

    اصلا زور نمیزنم.

    این دو باور ریشه ای(باور به فراوانی ثروت و فرصت های ثروت ساز و باور به اینکه پول به راحتی به دست میاد و خیلی آسونه کسب پول و ثروت.)

    الان هر روز دارم منطق میارم برآب ذهنم.شواهد میارم براش.میرم توی گوگل و کلی مثال از تمام کسب و کارهایی که چقدر آسون و بی دغدغه پول های فراوان رو کسب می‌کنند رو در میارم و مرتب با خودم حرف میزنم راجع به این دو موضوع.

    احساس میکنم اینجوری سبک سبک و بدون عجله،بخدا قسم جواب میده.بله جواب میده.

    چون فشار بع خودم نمیارم و در روزمره این کار رو انجام میدم.عالیه

    عالیه بخدا

    من هر روز دنبال قدم های کوچیکی میگردم که باید برای خلق خواسته هام بردارم

    فکر میکنم خوب جواب میگیرم.چون نشانه هاش رو دارم میبینم

    شاد باشید استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محسن انصاری گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    سلام استاد عزیز ودوستان

    وقتی به چالشی توی زندگیم برمیخورم در مورد بعضیاش احساس ناتوانی وناامیدی میکنم ودرمورد بعضیاش یه راه حلی براش پیدا میکنم

    چه چالشی توی زندگیم هست که به خاطر ترس ازش فرار میکنم؟الان درحال حاضر تهران زندگی میکنم اما آلودگی ترافیک وشلوغی تهران دوست ندارم دوست دارم برم جای دیگه که آب وهوای خوب داشته باشه سرسبز باشه خلوت باشه زندگی کنم اما خیلی ترسا دارم که اجازه نمیده واردش بشم مثل اینکه حالااگر برم جای دیگه شغلم چی میشه؟ آیا میتونم با مردم اونجا ارتباط خوبی بگیرم؟ازنظر امکانات اونجا چجوریه؟ موقعیت شغلی که الان دارم اگر ازدست بدم چی؟ بعدا پشیمون میشم که چرا اینکارو کردم؟

    مورد بعدی چالش یادگیری زبان انگلیسی که تاالان بارها خواستم یادبگیرم اما نشده که توی ذهنم یه غول ازش ساختم

    مورد بعدی چالش ساخت پول که نمیدونم چجوری البته مدتیه رسالتم پیدا کردم اما به مرحله ساخت ثروت ازش نرسیدم ونمیدونم چجوری باید چکارکنم؟

    چه چیزهایی در برخورد بااین چالشها یاد خواهم گرفت؟چقدر پیشرفت میکنم؟چقدر مهارت یاد میگیرم؟

    برای تغییر محل زندگیم اگرتغییر بدم فکرمیکنم که با آدمای جدید آشنا میشم،امکان داره جای جدید فرصتهای جدیدی برای رشد من وجود داشته باشه همونطور که خدا توی قرآن گفته مهاجرت کنید، ظرف وجودم بزرگتر میشه،امکان داره از نظر کاری پیشرفت کنم واگر برم به خیلی ترسام غلبه کردم

    درمورد پول ساختن ازرسالتم فکرمیکنم باید از یه جایی شروع کنم وحرکت کنم چون توی مسیر بهم گفته میشه واینکه کلی چیز یاد‌میگیرم

    برای ورود به ترسای بزرگم اول باید خرده عادت ایجاد کنم که برای زبان باید قدمای کوچیک بردارم مثل روزانه مطالعه یک صفحه،برای ثروت ساختن از رسالتم باید مطالعه کنم که دارم مطالعه میکنم دوره دارم شرکت میکنم امامهم ایناکه اینا منظم باشه وبه صورت روزانه باشه حتی روزایی که حوصله هم ندارم بااااید انجام بدم اما درمورد مهاجرت کردن نمیدونم چجوری بایدخرده عادت ایجادکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زهرا ج گفته:
    مدت عضویت: 1559 روز

    چه چالشهایی توی زندگی داشتی که به خاطر ترس فرار کردی؟

    ازمون تیزهوشان کلاس ششم که کلا فراموشش کردم لز احساس ناتوانی و باور داشتم مدرسه تیزهوشان واسه من نیست و من توانایی اش ندارم ، ازمون گلاس نهم تیز هوشان اینقدر ازش وحشت داشتم اینقدر فکرش بهم فشار میاورد که کتابا رو خریده بودم ولی کسب مهارت نمیکردم و میترسم و برام خیلی بررگ میومد و ازش فرار کردم

    [ ] کنکورم چالش بزرگیه و میترسم برم داخلش و فکر میکنم ناتوانم و هیچوقت واردش نشدم و از نتیجه میترسیدم و از قدم برداشتن هم میترسم

    [ ] چالش یادگیری انگلیسی، به محض ابنکه یکم به پیچیدگی میخورم کنار میکشم ، وارد چالش مرور و تکرار و تمربن نمیشم

    [ ] چالش اشپزی ، به خاطر اینکه زن به اشپزی و خونه دهری ارزشمنده و اینقدر که بابتش سرزنش و تحقیر شدم که حالم ازش بهم مبخوره و اصلا دوست ندارم هنجامش بدم ،و خیلی کم انچامش میدم

    [ ] چالش درس ریاضی و شیمی ، دقیقا چون شکست خوردم داخلش فکر میکنم که نمیتونم انجامش بدم و دکست دارم ازش فرار کنم و به خاطر اون ترس از شکست و احساس ناتوانی واردش نمیشم و خیال خودم راحت کردم و نقطه ضعف حسابش کردم و گذاشتمش کنار

    [ ] چالش مدرک کامپیوترم ، دوبار شکست خوردم و از شروع دوباره و شکست خوردن میترسم ، به خاطر اینگه در اون حد بلد نیستم که مدرکم بگیرم و میترسم از کتابه و احساس ناتوانی میکنم و غرق ریز جزئیات میشم ک اصلا کتاب رو نمیخونم

    خب در حال حاضر چه چالش هایی داری که میدونی باید حلش. کنی ولی به خاطر ترس ازش فرار میکنی؟

    [ ] کنکورم چالش بزرگیه و میترسم برم داخلش و فکر میکنم ناتوانم و هیچوقت واردش نشدم و از نتیجه میترسیدم و از قدم برداشتن هم میترسم

    ×چه چیز هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟چه مهارت هایی رو کسب خواهم کرد؟چه توانایی هایی در من بیدار میشه و از توانایی هام استفاده میکنم؟ چه نعمت هایی به من داده میشه؟چه پیشرفت هایی میکنم؟ فارق از اینکه از پس چالش بربیام یا برنیام

    +پاسخ : با رفتن داخل این چالش من درک بهتری از کاردکرد بدن خواهم داشت درکت و اگاهی بیشتری از علم خواهم داشت، میتونم مهارت در شیوه های نطالعاتی پیدا کنم ،میتونم سبک شخصی مطالعه خودم پبدا کنم ، میتونم مدیریت زمان و تعهد یاد بگیرم توکل یاد بگیرم ، میتونم این شخصیتی که سریع ناامید میشه رو بهبود بدم صبر بیشتری در وجودم شکل میگیره ، میتونم در تحلیل سریع اطلاعات مهارت پیدا کنم ،

    هون شخصبت با اعتماد بتفسم میتونم بیدار بکنم و هین احساس عصبانیت تسبت به خودم رو کمرنگ کنم و حداقل به خودم بگم من واقعا تلاشم کردم ، خیلی از ترس هم از بین میره مثلا ترس از قدم برداشتن ، احساس رضایت از خودم اولین نعمت خداوند به منه ،

    قدم های کوچک عملی : یه سری از فایل های استاد که به من احساس شهامت و امبدواری میده رو انتخهب کنم و بارها گوش بدم ، میتونم برای راحت شدن کار ار اگاهی های دوره اجساس لیاقت استفاده کنم ، میتونم بر توانایی هام متمرکز شم تا مسیر راحت تری تجربه کنم ، نیازی نیست تو همه درسا عالی باشم و به خودم سخت بگیرم ، بدون عجله ادامه بدم و ادامه بدم تا تکاملم رو به تصاعد برسونم ، راه حل این چالش فقط دوره احساس لیاقت و ادامه دادن منه و خداوند پاسخ میدهد

    [ ] چالش درس ریاضی و شیمی ، دقیقا چون شکست خوردم داخلش فکر میکنم که نمیتونم انجامش بدم و دوست دارم ازش فرار کنم و به خاطر اون ترس از شکست و احساس ناتوانی واردش نمیشم و خیال خودم راحت کردم و نقطه ضعف حسابش کردم و گذاشتمش کنار

    +پاسخ: حتی اگر داخل این موضوعات استعداد نداشته باشم میتونم خودم از صفر به یه سطح قابل قبول برسونم ، با این کار من اعتماد به تفسم بیشتر نیشه میشه خودباوری ام بیشتر میشه ،میتونم در روزمره هم از مهارتی که کسب کردم استفاده کنم ، با درک قانون در این درس ها میتونم ایمانم به قانون جهان بیشتر کنم و این باور در من قوی تر بشه که خدا خداوند قانون هاست و ایمانم بیشتر بشه ،

    قدم های کوچو عملی : روزی نیم ساعت به هر درس ه7تصاص بدم و فقط به چشم مطالعه ازاد بهشون نگاه کنم همین. میتونم از ساده تربن مبحث برام شزوع کنم

    [ ] چالش در تعهد به خودم و انجام برنامه ام دارم چالش در مدیریت زمان روزانه ام دارم ، به این صورت که اونطور که برنامه ریزی میکنم عمل نمیکنم

    ، تک بعدی شده ام و نمیتونم کار کردن روی خودم ، فایل گوش دادن , ورزش کردن ، مطالعه کردن با هم پیش ببرم. در روز فقط میتونم به یکی برسم

    +پاسخ: با بهبود خودم در این زمینه میتونم از خودم رضایت بیشتری داشته باشم میتونم به کارهای روزانه ام برسم و زمان های ازادی هم داشته باشم که به خودم اختصاص بدم ، میتونم کنترل ورودی بهتری داشته باشم ، میتونم از زمانم در جهت پیشرفت خودم استفاده کنم با بهره وری بیشتر از زمان روزانه میتونم بیشتر از زندگی ام لذت ببرم جای اینکه بدو بدو بکنم که روز تموم شد و به کارام نرسیدم ، اولوبت بندی رو یاد میگیرم و یاد میگیرم که به چه چیزی بلید بیشتر اهمیت بدم، شخصبت توانا تری از خودم میسازم ، وقت دارم که به کارهای تفریحی هم بپردازم ، میتونم از تکنولوژی به نفع خودم استفاده کنم نه در خدمت تکنولوژی باشم مثل الان، زمانی که شخ1یت متعهد تری داشته باشم راحت تر پیشرفت میکنم سریعتر پبشرفت میکنم و مسبر من نعمت تصاعد به خودش میگیره و رضابت من از زندگی ام بیشتر میشه چون نیار نیست دوباره کاری کنم و اینطوری با حال زیباتری ادامه میدم

    قدم های کوچک عملی: میتونم کتاب صوتی راجب مدیریت زمان گوش بدم و یاد بگیرم ، میتونم تشتی هنرژی ام رو برطرف کنم که توان بیشتری برای ادامه روزم داشته باشم ( مدت زیادی در روز ا6نگ گوش میدم و وقتم میره و خودمم ببحال تر میشم) ،

    [ ] چالش یادگیری انگلیسی، به محض ابنکه یکم به پیچیدگی میخورم کنار میکشم ، وارد چالش مرور و تکرار و تمربن نمیشم ،من علاقه اشو دارم مهارتشو دارم خیل سریع هم میگیرم ، ولی مرور نمیگنم و یادم میره و بعدش بدم میاد برگردم از اول

    +پاسخ: با بهبود خودم در زبان انگلیسی میتونم راحت تر از نرم افزار ها استفاده کنم , راحت تر از لپ تاپ استفاده کنم ،میتونم به منابع و اطلاعاتی خیلی گسترده از تعدادی که ترجمه شدن دسترسی داشته باشم ، اعتماد به نفس فوق العاده ای خواهم داشت و حتی میتونم ازش کسب درامد کنم ، وقتی در زمینه مرور کردن خودم بهبود بدم میتونم مسیری باز کنم که هر وقت مهارت دیگه ای بخوام یاد بگیرم مسیر راحت تری داشته باشم اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم

    قدم های عملی کوچک: میتونم خلاقیت به خرج بدم ، من با شنبدن را8ت تر از خوندن هستم اولا میتونم صدام ضبط کنم

    دوما میتونم جذابیت نوشتنم بیشتر کنم مرتب تر بنویسم یکم با حوصله تر و دست خط بهتر و خوانا تر بتویسم یکم رنگ و لعاب به نوشته هام بدم تا بعدا رغبت کنم بخونمش

    در قدم بعدی میتونم یوم خوشنویسی کار کنم

    در نهایت میتونم همین چیزایی که الان نوشتم ضبط کنم و هرروز گوش بدم تا انگیزه بیشتری بگیرم دلیلی برای حرکت فارق از نتیجه داشته باشم

    میتونم اهرم رنج و لذتم بنویسم و اونم ضبط کنم و به خودم یاداوری کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    Raz گفته:
    مدت عضویت: 2496 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    خانم شایسته

    و دوستان هم مسیر

    تمرین این قسمت من

    من در اکثر مواقع در برخورد با چالش ها و مسائل زندگیم احساس نا امیدی دارم احساس تنهایی و ناتوانی

    مرحله اول: زندگی من چالش های زیادی دارد که بولد ترینشون که برای من الویت هست مسائل مالی هست که همیشه من را درگیر میکنه و نمیتونم حلش کنم

    مرحله دوم : اگر بخوام به نتیجه نهایی فکر نکنم

    به این که آیا من به اون ثروت و به اون آزادی مالی زمانی و مکانی که دنبالش هستم میرسم یا نه و فقط به مسیری که در پیش دارم فکر و توجه کنم بنظرم ترسی که دارم از این که من هیچ ایده ای ندارم برای ایجاد ثروت از بین میره

    ترسم از این که من هیچ توانایی خاصی ندارم که بتونم از اون ثروت بسازم از بین میره

    این فکر اذیتم نمیکنه که من نمیتونم از علاقه ام پول بسازم

    [اصلا این فکر که از علاقه ام پول بسازم رو دیگه ندارم که این افکار اذیتم کنه که چجوری میتونم از علاقه ام پول بسازم وقتی یه مسیر طولانی در پیش دارم وقتی بخوام قدم در راه بگذارم اطرافیانم مخالفت میکنند و من مجبور هستم که بین علاقه ام و خانواده ام یکی رو انتخاب کنم به همین دلیل که نمیتونم از علاقه ام پول بسازم پس هیچ وقت نمیتونم ثروتمند بشم]

    اعتمادم به خودم و این که من توانایی انجام هرکاری را دارم بیشتر میشه

    در لحظه زندگی میکنم و از لحظه لحظه ی زندگیم لذت میبرم

    قطعا درهایی به روی من باز میشه که الان در تصوراتم نمیگنجه

    مهارتهای ارتباطیم قوی میشه

    وقتی وارد مسیری بشم تجربه های زیادی کسب میکنم

    خداوند درها رو برای من باز میکنه و در مسیری قرار بگیرم که بتونم کاری که عاشق آن هستم را انجام بدم و از آن به پول و ثروت برسم

    توانایی های که دارم بالفعل میشه

    و هزاران اتفاق خوب دیگه که الان حتی به ذهنم هم نمیرسه

    مرحله سوم : کارهایی که باید مدیریت بشه و انجام بدم: 1_ روی باورهام کار کنم ، ترمزهای مخفی ذهنم را پیدا کنم و با باورهای قدرتمند کننده ذهنم را مدیریت کنم

    2_ توانایی هایم را باور داشته باشم ، به دنبال تقویت توانایی های که دارم برم ، به خودم ایمان داشته باشم

    3_ یکی از دو علاقه ای که دارم را اونی که بیشتر به من حس خوب میده را انتخاب کنم و تمرکزی روی اون کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    غزال باقری گفته:
    مدت عضویت: 3959 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم و همچنین استاد گرامی و مریم جان

    خب چیزی که همه میدونیم اینه که چالشها جزء حدا ناپذیر زندگی هست. و همینطور که استاد میفرمایند طرز برخورد ما با اونها هست که اونها رو تبدیل به معضل یا فرصت میکنه. راستش من سالها پیش کسی بودم که در برخورد با چالشهای حتی ساده زندگیم کاملا از هم میپاشیدم، یعنی کاملا. قیاقه یک فرد قربانی و مظلوم و افسرده رو به خودم میگرفتم و مدام اون قضیه رو با خودم تکرار میکردم توی ذهنم. اما به لطف آشنایی با استاد و آموزه های ایشون سعی کردم تاحدی اصلاح کنم خودم رو. البته گاهی اطرافیان هم میتونن موثر باشن همسر من به نسبت خیلی حساس هستن و با کوچکترین موردی کلافه میشن. بخاطر همین احساس میکنم من خیلی قویتر شدم چون اگر قرار بود من دل به دلِ ایشون بدم که دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشد، به محض اینکه چالشی برای ما ایجاد میشه من سریع میگم بیا الان درموردش فکر نکنیم و بسپاریمش به خدا تا خودش راه رو بهمون نشون بده. و خودم با خدا صحبت میکنم و میگم خدایا تو تابحال منو به حال خودم رها نکردی میدونم این بار هم هدایتم میکنی. من هیچ ایده ای ندارم و منتظر هدایت تو هستم

    و همیشه و همیشه … خدا منو آروم کرده و کارهام رو پیش برده. شاید اگر کسی از بیرون نگاه کنه فکر کنه من توی ضجر هستم و لی منی که میدونم اوضاع میتونست از این بدتر بشه اما خدا با دستانش داره حمایتم میکنه میدونم که اوضاع تحت کنترله.

    مثلا من ۵ تا پت دارم، همسرم هم الان ایران نیستند و اتریش دارن کارهای مهاجرت من و بچه هامون رو انجام میدن. به محض رفتن ایشون یکی از بچه های من که یک پاپیه ناز هست مشکلی براش پیش اومد که مجبور به جراحیه پاش شدم. من تصورش رو هم نمیکردم بتونم از پسش بربیام به تنهایی. شرایط نگهداری با توجه به کارم خیلی حساس و سخت بود. روز عمل دکتر منو متقاعد کرد که هر دوپا رو باهم عمل کنم و نگران هیچ چیز نباشم، اصلا انگار خدا جای من اونجا بود چون من خودم نمیتونستم همچین تصمیمی بگیرم. و پذیرفتم .. هر دوپا عمل شد، محل کارم دوهفته به من مرخصی داد، برادرهام هر روز میومدن و کارهای خرید من رو انجام میدادن، و پسرم هم به خوبی دوران نقاهتش رو طی کرد. اصلا انگار اون مدت من توس استراحت مطلق بودم در حالیکه من بقیه افرادی که پتشون این عمل رو انجام میداد میدیدم که اصلا حاضر نبودن دو پا رو باهم عمل کنن و برای همون یک پا هم کلی سختی تحمل کرده بودند. همواره خداروشکر میکنم بخاطر اینکه اینقدر کنار منه واینقدر زیبا کارهامو پیش میبره.

    چالشی که در حال حاضر باهاش روبرو هستم خوندن زبان آلمانیه. خب به جورایی جهاد اکبر میخواد. از وقتی این فایل رودیدم تصمیم گرفتم روزانه حداقل نیم ساعت وقت بزارم و تمرینهامو انجام بدم. چون خیلی برام مهمه که بتونم مسلط بشم روش

    امیدوارم بتونم متعهد به مسیرم ادامه بدم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ساحل اصلانی گفته:
    مدت عضویت: 2490 روز

    با سلام و درود فراوان خدمت شما استاد عزیزم و خانواده بزرگ عباس منش که در این سایت توحیدی یاد میگیریم که چطور ابراهیمی زندگی کنیم .

    در برخورد با چالش های زندگیم باید بگم که تا قبل از آشنایی با استاد، در برخورد با هر چالشی، حسی که داشتم یاس و ناامیدی و احساس سرخوردگی بود ولی از وقتی با قوانین آشنا شدم فقط و فقط این جمله به ذهنم میرسه : الخیر و فی ما وقع

    چالشی که در حال حاظر باهاش روبرو هستم یادگیری زبان انگلیسیه بارها و بارها شروع کردم به یادگیری ولی از یه جایی به به بعد ولش میکنم . باورهای محدود کننده من تو این چالش یکیش اینه که با بالارفتن سن، یادگیری به شدت پایین میاد.حوصله کم میشه ، تمرکز میاد پایین . و همه اینا باعث میشه که از خوندن زبان دلسرد بشم.

    حالا با تغییر نگاه و زاویه دیدم و با تقویت ذهن قدرتمند اینها رو با خودم تکرار میکنم

    با یادگیری زبان اعتماد به نفس بیشتری میگیرم و میتونم سر کار ازش استفاده کنم.

    با یادگیری زبان از مسائل حاشیه ای تو زندگیم فارغ شده و میتونم بیشتر تمرکزم رو بزارم روی یادگیری.

    یادگیری زبان باعث تقویت حافظه ام شده و میتونم ذهنم رو فعال تر کنم

    و باید بگم که از همین الان دارم شکرگزاری میکنم بابت اینکه زبان رو بطور کامل یاد گرفته و خلی راحت و رون دارم صحبت میکنم.

    و از امروز شروع میکنم به یادگری دوباره با این تفاوت که آهسته و پیوسته میرم جلو، یعنی از صبح که بیدار میشم یک جمله که روز قبل یاد گرفتم رو تکرار میکنم و فردا این یک جمله میشه دوتا و بیشتر و بیشتر

    طبق قانون تکاملی وتصاعدی میرم جلو.

    با دعای خیر برای خانواده بزرگ عباس منش و همچنین استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و با آرزوی بهترینها همه رو به خدای مهربونم میسپارم و از ته دل دعا میکنم که خداوند تو زندگی هممون باشه .

    با ت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 2039 روز

    سلام استاد جان

    من همیشه از چالش فرار میکردم ولی خودم رو گول میزدم و میگفتم حالا بعدا بهش فکر میکنم و بعدا حلش میکنم یا وقت زیاده که و اینجوری فکر میکردم دارم مسیر درست میرم ولی ای دل غافل‌‌‌‌….

    حالا میخام چالش رو بپذیرم و برم تو دلش و از نعمت هاش بهره مند بشم چون میبینم کسانی که رفتند تو دل چالش ها و کار های سخت انجام دادند چه نعمت ها و چه پاداش هایی خداوند و جهان بهشون میده و این نشون میده چالش فرصتیه برای موفقیت که بتونی از پسش بر بیای و خودت رو نجات بدی

    من یه چالش دارم و یک هدف که دارم روش کار میکنم و میبینم پیشرفت هر روزم که چقدر دارم بهتر میشم و دیگه خودم رو مقایسه نمیکنم و نتیجه نهایی نمیخام و میخام لذت ببرم و طبق قانون به خواسته هام برسم.

    چالش من در مورد پیشرفت خودم در زمینه ای هست که دارم درس میخونم روش و تمرکزی دارم روش کار میکنم و میخام توانمندی هایم رو ببینم و هی قدم به قدم اون ها را بزرگتر کنم و پیشرفته تر کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سجاد صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1238 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام و درود خدمت استاد عباسمنش و همه دوستانم در سایت عباسمنش

    وقتی به چالش یا مسئله ایی برخورد میکنم در ابتدا ناراحت میشم و نجوا و حال بد شروع میشه

    اما به لطف الله یکتا و آموزش های استاد عباسمنش در کمترین زمان به خودم میام و افکارم رو کنترل میکنم

    توجهم رو میزارم روی بهتر شدنم حالم چون مطمعنم حال بد = اتفاقات بد

    از خودم سوالاتی میپرسم که این مسئله میخواد به من چی بگه ، من باید چطور اعراض کنم ، چطور توجهم رو ببرم به سمت نکات مثبت ، از چه زاویه ایی به مسئله نگاه کنم که باعث رشد من بشه چون مطمعنم تضاد باعث رشد من میشه اگر بتوانم کنترل ذهن کنم

    و در آخر مثل همیشه از خدا کمک میخوام که منو هدایت کنه به راهکار بهتر آسانتر ساده تر …

    شکر خدا با این روش نتیجه گرفتم و مسایلم حل شدن و بزرگتر شدم

    خدایا هزاران مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمد حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1999 روز

    هر آنچه دارم از آن خداست

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه

    در مورد سوال اول

    من خودم به شخصه قبلا در برخورد با چالش ها جا میزدم و رها میکردم و چه بسیار چالش ها که علاوه بر اینکه دوام نیاوردم بلکه من رو له کرد

    ولی الان چند مدتی هست نزدیک به دوسالی هست که سعی کردم مسیولیت کار خودم رو قبول کنم و از چالش درس بگیرم و بشه سکوی پرتاب من برای رسیدم به اهدافم و کل تلاشم این هست که در بخورد به چالش ها صبوری خودم رو حفظ کنم تا اینکه بهترین تصمیم بگیرم

    من از چند وقت پیش چند چالش داشتم که دارم با توجه با اولویت یکی یکی حلش میکنم

    اولش درست کردن حساب های کاری بود که شده بود کوهی از درگیری ذهنی و ….

    دومیش سلامتی و درگیر شدن کبدم بود که حسابی چرب شده بود و کل سلامتی رو به خطر انداخته بود ….

    سومی خطم هست که هر وقت نگاش میکنم حتی بعضی از موارد. خودم هم نمیتونم بخونم

    چهارم یادگیری زبان انگلیسی هست …

    این 4 تا از مواردی هست که دوست دارم روش کار کنم

    البته شماره 1و2. چند ماهی هست شروع کردم و تا دلتون هم بخواد نتایج بزرگ و عالی گرفتم

    از آرامش ذهن و کسب ثروت تا احساس خوب داشتن و عشق بیشتر به زندگی

    الان چالش بعدی که که می‌خوام انشالله حل بشه

    چالش خطم هست …

    خب با شروع کردن برای حل این چالش در مسیر موارد خوبی که برام اتفاق میوفته این هست که همین که شروع میکنم برای تغییر خطم چون قبلاً هم این کار رو کردم. احساسم هم خوب میشه و ذهنم آرام میشه و چقدر اعتماد به نفسم بیشتر میشه برای انجام دادن کارهای دیگه ای که دارم انجام میدم دلیل هم دارم

    مثلاً یه کار رو انجام دادم می‌خوام وسطش یه نوشته رو انجام بدم ولی آنقدر این خط زشت من روی مخم هست که حتی تمرکز روی کارهای دیگه هم که دارم می‌ریزه به هم ولی برعکسش باعث میشه که حالم اکی باشه و بهتر و عالی تر برخورد. کنم

    کلا با انجام شدم این چالش در مسیرم پر هست از نعمت نعمت هایی که تا دلتون بخواد از آرام شدن ذهنم به سمتم میاد

    وقتی این کار انجام بشه اعتماد به نفسم بهتر نیست و خود به خود توکلم بهتر و بیشتر میشه

    خود حل این چالش بهترین مهارت هست ولی خوب وقتی که این اتفاق بیوفته اد حتی جاهایی که قرار هست با نوشتن حرفی برای گفتن داشته باشم من هم شرکت میکنم و چه مهارت عالی زیبایی که از کل این چالش به من می‌رسد

    توانایی های که باعث میشه بیدار بشوند زیاد هستند چون میرم سراغ حل این چالش. خود به خود ذهنم میگه بافی چالش هم حل شدنی هست

    من میگم وقتی در مسیر قرار بگیرم تنها به این دلیل که حال خودم خوب میشه زندگیم سراسر احساس خوب و پشت بندش ثروت و…. اتفاق میوفته

    الان برای شروع کردن به حل این چالش من یه کلاس تصویری خط از قبل دارم و دوست دارم بازهم با همون برم جلو …..و اینکه میخوام روزانه هر روز صبح یک درس رو شروع کنم ولی پیوسته و منظم شده باشه در حد نیم ساعت برای این موضوع وقت بزارم

    من ایمان دارم با شروع کردن به حل این چالش آنقدر اتفاقات عالی براین رقم بزنه که حتی خودم هم شک بشم و تبریک بگم به خودم.

    همین طور که حل چالش های شماره یک و دو این اتفاق ها برایم افتاد و هر روز داره بهتر و بهتر میشه

    خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت وجود استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم که هستید و آنقدر خوب و عالی داریم زندگیمون رو مرتب و هدفمند و… میکنیم

    خدایا هزاران مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: