ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
بنام الله که تنها نجات دهنده و روزی دهنده اوست …
سلام ب استاد عزیزم و بچه های عزیز…
استاد مثل همیشه عالی و زیبا صحبت کردی ….
راجع ب این فایل میشه گفت که تمام اینها بر میگرده ب ذهن و ذهنیت افراد ….
ب نظرمن فردی که در زندگیش موفق شده این موفقیت او در ابتدا ذهنی بوده که همان باورهای نهفته در ذهن اوست اما بقیه تنها ظاهر قضیه رو میبینن اینکه حرکت میکنیم اینکه اقدام میکنیم…. اینکه شوروشوق داریم برای داشتن و رسیدن ب خواسته ایی همش برمیگرده ب درون افراد این همان انرژیه که ما ب جهان ارسال میکنیم و جهان بازخوردش رو بما میده …
درنهایت ما نتایج یک فرد موفق رو در جهان بیرونی میبینیم ….جهان مادی در واقع یک اشکارساز ذهن ادمیه….چیزی که درون ذهنت میبینی بیرون هم همان را تجربه خواهی کرد بدون بروبرگرد….
فردی که موفق شده از اعتماد بنفس بالاتری برخورداره بوده بارها شده ما در زمینه ایی خیلی بهتر از دیگران بودیم و خیلی بهتر عمل کردیم اما ب خاطر عدم اعتماد بنفس ب خاطر عدم احساس لیاقت ادامه ندادیم و رهاش کردیم و در نهایت اون فردی که در اون زمینه از ما بسیار پایین تر بود موفق شده ….
مثلا خود من فردی بودم در گذشته وقتی میدیدم یکی موفق شده شاید ب روی خودم نمیاوردم اما ازدرون بشدت بهم میریختم و ب تواناییهای خودم شک میکردم وقتی از نزدیک میدیدمش میگفتم این ادم چقدر مغروره خیال میکنه کی هست اصلا بدون انکه باهاش هم کلام شده باشم از قبل چنین ذهنیت و چنین گاردی در برابرش میگرفتم و جالب اینکه چون چنین ذهنیتی نسبت ب اون بنده خدا داشتم در جهان بیرون هم همون رفتار رو ازش میدیدم ..
اون موقع ها اصلا این چیزها رو نمیدونستم و فکر میکردم رفتارم بسیار درسته و من بهترین و درست ترین فکر و تصمیم رو دارم
اما حالا میفهمم ……..حالا که ب خودشناسی بیشتری رسیدم میفهمم که احساس که نتیجه باورها و افکار نهادینه در ناخوداگاه ذهن منه باید تحلیل بشه باید باز بشه باید بدونم چرا من از موفقیت فرد دیگه ایی ناراحت میشم ؟
مگه کسی که موفق شده از مال من گرفته شده و ب او داده شده …
( من در گذشته حتی در خلوت خودم هم جرات نمیکردم ب این چیزها فکر کنم انقدر که ذهن بسته و گارد گرفته ایی نسبت ب موفقیت بقیه داشتم )
بعد از قرار گرفتن در مسیر خودشناسی فهمیدم تا زمانیکه این افکار و این باورها در وجود منه من هرگز ب موفقیت نخواهم رسید اگر هم برسم احساس خوبی نخواهم داشت وقتی این مسائل رو بازبینی میکنم و ذهنم رو بروی این موضوعات باز میکنم و غرورم رو کنار میذارم میبینم که همه چی ب ذهن برمیگرده …
بستگی داره شما موفقیت رو چه چیزی تعریف کنی درون ذهنت ….اما از نگاه اکثر افراد موفقیت یعنی پول …یعنی داشتن پول بیشتر اونقدر که نتونی بشماریش….اما ب نظر من موفقیت یعنی داشتن ارامش ذهنی …چون زمانی که ارامش ذهنی داری احساس خوبی داری و زمانی که احساس خوبی داری میتونی ب خواسته ات که پول بیشتره یا هرچی که هست برسی
اما زمانیکه ذهن نگرانی داری زمانیکه ارامش ذهنی نداری احساس خوبی هم نداری وقتی احساس خوبی نداری ارتعاشی هم که ب جهان هستی ارسال میکنی مخالف با خواسته ات هست بنابراین هرچقدر زور بزنی ب خواسته ات نمیرسی اگر هم برسی احساس خوبی نداری زیرا احساس خوب در ارامش ذهنت نهفته هست همه چی ب ذهن برمیگرده
ادمی که ذهن نگران و مضطربی داره …ادمی که یه عمر در نگرانی و ترس و اضطراب زندگی کرده حتی اگه موفق هم بشه موفقیتش رو نمیبینه چون اون نگرانی که حالا ذهنش رو باهاش شرطی کرده اجازه نمیده موفقیتش بهش احساس خوبی بده بنابراین ب موفقیتی که کسب کرده بی تفاوته و هیچ حسی نسبت بهش نداره
در گذشته نگاه من ب موفقیت افراد حسادت بود اما ذهنم اجازه نمیداد واقعیت درونی ام رو ببینم بمن میگفت نه تو ادم حسودی نیستی ( و یکی از جملات تکراری من همین جمله بود : خدارو شکر من ادم حسودی نیستم …….و جالب اینکه بقیه هم حرفم رو تایید میکردند )
در صورتیکه احساس درونی بدی که داشتم داشت یه حقیقت پنهانی رو بمن میگفت ….میگفت تو ادم حسودی هست وگرنه چه دلیلی داره وقتی ب یه ادم موفقی برمیخوری فرار کنی یا ازش بدت بیاد ؟ !
اما من دوست نداشتم اینو بپذیرم …. ( احساس همیشه درست میگه ) حالا که ب خودشناسی رسیدم متوجه دلیل حال بد اون روزهای خودم میشم ( اون موقع ها هرگز نمیتونستم ازشون سر در بیارم )
اما الان وقتی میبینم کسی موفق شده با این نوع نگاه احساسم رو خوب میکنم که اگه اون ادم موفق شده پس منم میتونم بهمین راحتی نجواهای ذهنی ام رو ساکت میکنم منطق ذهن منفی بینم رو ساکت میکنم و ب این طریق ب احساس خوب میرسم …
من ب این نتیجه رسیدم هر تفکر هر اندیشه هر ذهنیتی دارای خاصیت ارتعاشیه که من ب جهان ارسال میکنم وقتی من بدون دلیل و فقط ب خاطر ذهن بیمارم نسبت ب موفقیت افراد دیگه احساس بدی دارم …..دارم این فرکانس رو ب جهان هستی ارسال میکنم که من موفقیت رو دوست ندارم …..
اما تمرین عملی :
تمرینم اینه وقتی چنین افرادی رو از نزدیک میبینم تحسینشون میکنم یا اینکه ب صحبتهاشون خیلی دقیق گوش میکنم …..
اوایل خیلی برام سخت بود کارد میزدی بهم بهتر بود تا ب صحبتهای این افراد گوش کنم وقتی میخواستم از یکی تعریف کنم انگار یکی داشت ب من فحش میداد
اون اوایل حتی ب صحبتهای استاد هم یه چنین حسی ( بد ) داشتم حتی از گفتن نام استاد هم خودداری میکردم تصورش رو بکن من با میل خودم کسی رو بعنوان استاد یا راهنمای خودم انتخاب کرده بودم و میخواستم ازش چیز یاد بگیرم چنین حسی داشتم چقدر ذهن داغونی داشتم …..
اما الان خیلی خیلی خوب شدم کاری که در گذشته برام بسیار سخت بود ..
اوایل که میخواستم تمرین عملی رو انجام بدم با انکه ذهنم رو راضی کرده بودم اما فیزیکی نمیتونستم انجامش بدم مثلا میمیک چهره ام یاریم نمیکرد و کاملا مشخص بود مصنوعیه …
اما هرچی که گذشت بهتر شدم الان اونقدر طبیعی شده که تحسین کردن افراد موفق حسم رو خوب میکنه و با این کار ب احساس خوب میرسم کاری که چه در خلوت و چه در جمع انجام میدم ….
الان هیچ ربطی ب گذشته خودم ندارم و دراین زمینه انقدر تغییر کردم که خیال میکنم یه ادم دیگه ایی شدم …
ب این میگن پیشرفت …ب این میگن تغییر و چقدر تغییر کردن حس خوبی داره وقتی خودت میدونی از درون رشد کردی و یه ادم دیگه ای شدی چقدر حال خوبی بهت میده چقدر احساس خوبی داری از درون ….
گاهی انسانها احساس بدی دارند اما دلیلش رو نمیدونن چرا احساسشون بده ….
گاهی ذهن بسته و محدود افراد حتی این اجازه رو نمیده که در خلوت خودشون بشینن و ب درون خودشون نگاه کنن و خودشون رو بشناسن چون میترسند با واقعیت درونشون روبرو بشند این عیب کاره…….برای شناخت خود هم باید شجاعت داشته باشین خیلی ها این شجاعت رو ندارند و غرورشون این اجازه رو نمیده …و اصلا این حرفهارو چرت و پرت میدونن چون شهامت روبرو شدن با خودشون رو ندارند چون خودشون رو برتر از بقیه میدونن و ب بقیه از بالا ب پایین نگاه میکنن
همه ماها در خانواده و اقوام چنین افرادی رو داریم اگه کمی دقت کنیم میبینیم که این افراد هیچ وقت احساس درونیشون خوب نیست مهیشه ماسک بر چهره دارند همیشه در حال حرص زدن و حسادت کردن هستن تو حرفهاشون بیشتر با متلک حسادتشون رو ابراز میکنن واقعا باید براشون دعا کرد
عدم اعتماد بنفس در افراد یکی از بزرگترین نقطه ضعف هاست …موضوع اعتماد بنفس برمیگرده ب ذهن و ذهنیت افراد
موفقیت در جایی ریشه میزنه که بیشتر افراد انرا نمیبینن که همان باورهای افراده که در ذهن افراده…همیشه محصول نهایی ب ریشه بستگی داره ریشه چیه ؟ ریشه همون باورهاییه که داری …
اکثر افراد فقط نتیجه کار میبینن در صورتیکه این باورهای فرد بوده که او رو موفق کرده نه تلاش فیزیکی ….تلاش فیزیکی یک درصد کار هست 99درصد کار ذهنیه که مربوط میشه ب باورهای فرد که در ذهن ناخوداگاه او ریشه داره که ادما بهش دسترسی ندارن اون ادم هرجا بره موفقه زیرا موفقیت در باورهای اون فرد هست نه در شغل و کشور و جایی که هست…نه در رشته ایی که درس میخونه ….امکان داره رشته ایی که داره ادامه تحصیل میده خیلی ها موفق نشده باشند اما او با باورهایی که داره یکی از موفق ترین افراد در جهان در اون رشته بشه
همه چی ب ذهن بر میگرده به باورهای خود ما برمیگرده ….وقتی من باور ندارم که موفق میشم …وقتی من فرد ناامیدی هستم …وقتی من فرد ناباوری هستم …وقتی من همیشه نگران هستم …وقتی ب خداوند ایمان ندارم چطور میخوام موفق بشم ….؟
اصلا داشتن این نوع ذهنیت اجازه نمیده شما موفق بشی حتی اگه بهترین رشته تحصیل کنی در بهترین کشور و دانشگاه درس بخونی در نهایت این باورهای توست که قانون جاذبه رو فعال میکنه ….
اگه اینجا اومدی که خودت رو بشناسی اگه اینجا هستی تا ب خودشناسی برسی اگه تا الان هیچ کامنتی ننوشتی و فقط کامنتهای این و اون رو میخونی حداقل برای این فایل یه متن دو خطی هم شده بنویس تا خودت رو بهتر بشناسی برای خودت بنویس ……
بنویس تا ببینی درونت چه خبره تا ننویسی نمیفهمی درونت چی میگذره وقتی که درون ذهنت رو بر روی کاغذ یا صفحه کامپیوتر میاری و میریزی بیرون تازه میفهمی کجای کاری ….
اگه ب هر دلیلی این کارو نمیکنی بدون که ذهنت جلوت رو گرفته و ترمزات خیلی شدیده یعنی تو هنوز که هنوزه باورات تغییری نکردند فقط داری سر خودت رو گول میزنی که تغییر کردی …
تغییر از درون خود تو اغاز میشه ….هیچ کس جز خودت نمیتونه تو رو تغییر بده حتی خدا…باید بخوای تا خدا تغییرت بده ….
تغییر کن تغییر قشنگه …سال و ماه با تغییرکردن فصلهاش زیباست ….اگه میخوای زیبا باشی و زیبا زندگی کنی و لذت رو تجربه کنی تغییر کن …
تشکر ….
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربانم
من زهرا هستم.
استاد عزیزم بعد از دوره احساس لیاقت؛ خیلی دلم براتون تنگ شده بود. خوشحالم که دوباره میبینمتون.
من فایل رو پاز کردم تا جواب سوال رو بنویسم:
اگر قبل از دوره احساس لیاقت بود؛ من وقتی یکی از اطرافیان نزدیکم به موفقیت می رسید؛ احساس بد شدیدی پیدا میکردم. به دلایل مختلف:
یکیش اینکه موفقیت ها و توانایی های خودم رو نمیدیدم و کور و ناسپاس بودم نسبت بهشون.
یکی دیگه اینکه مقایسه میکردم دستاوردهای خودم رو با اون طرف و احساس میکردم من به هیچ جا نرسیدم.
احساس عجله میکردم و قاعدتا با احساس بد دست به اقدامات و تصمیمات نادرست میزدم.
چون باور کمبود داشتم. فکر میکردم اگر یکی موفق بشه جای من تنگ میشه یا نمیشه که همه به موفقیت برسن. در حالی که جهانی که خداوند خلق کرده؛ بی نقصه و پتانسیل بی نهایت داره.
حسم بد میشد چون میدیدم همه دارن از اون شخص که موفق شده تعریف میکنند و بیشتر احساس “سر به زیر” بودن میکردم و شاید منم اون وسط یه کاری میکردم که مورد تحسین قرار بگیرم. این موارد رو زیاد دارم. دلیلشم اینه که من “محتاج تحسین و توجه بقیه”بودم و بیشتر مواقع واقعیت این بود که نه بخاطر اینکه اون موفقیت رو از خودم دور ببینم یا فکر کنم برا من نمیشه و برا از ما بهترونه و …. یعنی در مورد خود موفقیت و نتیجه من مقاومتی نداشتم در مورد اینکه اون فرد یا افراد موفق توجه بقیه رو به خودشون جلب میکردن من حسم بد میشد. بعد اینکه شما تو چند تا فایل از جمله فایل “ترمز مخفی انکار دستاوردهای دیگران” توضیح دادین که با انکار موفقیت های دیگران فقط خودتون رو از خوشبختی و موفقیت دور میکنید؛ فهمیدم من اگر میخوام موفق بشم باید موفقیت های بقیه رو تحسین کنم و اصلا تمرین برا خودم گذاشتم که هر کی تو یه زمینه ای موفق میشه زنگ بزنم بهش تبریک بگم.
یادم میاد برای شام خونه یکی از دوستام دعوت بودم. این دوستم همسن من بود و دوره لیسانس همکلاسی من بود و لیسانسش طول کشیده بود و من مقطع ارشد رفتم و شدم استاد ایشون تو دو تا درس ازمایشگاه. خلاصه خونشون که بودیم جلو مامانش و خواهرش و دوتا خالش منو معرفی کرد و کلی تعریف کرد و حتی گفت که زهرا قبلا همکلاسیم بوده الان شده استادم!!! اون موقع یه صدایی تو مخم زنگ زد که چطوریه که این دوست من؛ منو معرفی میکنه و اصلا فکر نمیکنه که ممکنه پیش بقیه؛ خودش “ناتوان و ناموفق” به نظر برسه و تازه بعد دوره احساس لیاقت دلیلشو فهمیدم و کلی تحسینش کردم.
استاد ولی به لطف آموزشهای شما؛ هیچوقت فکر نکردم موفقیت های بقیه رو نمیتونم داشته باشم. چون همیشه یه جملتون تو گوشم زنگ میخوره که ::: “” اگر کسی تونسته موفق بشه ما هم میتونیم به شرطی که باورهامونو شبیه اون فرد کنیم و مثل اون فرد “عمل” کنیم.”” قربونت برم استاد مهربون و فوق العادم که بی نظیری…
مواردی بوده که ببینم کسی نتیجه ای گرفته و باور پذیر بشه برام که منم میتونم اما خیلی کم بوده این موارد. چون: باز برگردیم به آگاهی دوره احساس لیاقت؛ من اصلا احساس ارزشمندی نمیکردم و فکر میکردم وقتی ارزشمندم که مشکلات بقیه رو حل کنم؛ برا همین ادم های مشکل دار و ناموفق دورم جمع بودن. که بعد دوره احساس لیاقت اینقدر کم شدن یا کمرنگ شدن که خودم متعجبم.
بعد از دوره احساس لیاقت من شروع کردم به تحسین موفقیت های خودم. به ارزشمند دونستن خودم بی قید و شرط و هرچقدر ادامه دادم نیازم به تایید دیگران کمتر و کمتر شده و باعث شده راحت تر ؛ خیلی راحت تر بتونم موفقیت های بقیه رو ببینم و تحسین کنم و چقدر این مدت ادم های موفق بیشتری رو باهاشون آشنا شدم. استاد شما بی نظیرید. خیلی دوستون دارم و همیشه بابت این آگاهیا ازتون سپاسگزارم. بهترین استاد منید قربونتون برم…
استاد؛ من الان 12 ساله که سوخت و موتورانرژیم تضادهای زندگیم بودن. یعنی وقتی به تضاد میخوردم انگیزه میگرفتم و باقدرت حرکت میکردم. چهارماهی که روی دوره احساس لیاقت کار میکردیم و شما گفتین بچه ها افتخارتون به این باشه که به اسونی به هدفهاتون برسید نه اینکه از مسیر لذت نبرید و سختی بکشید و این حرفتون باعث شد من بیفتم دنبال عواملی که باعث شدن این دوازده سال سختی بکشم. اولش افتادم به جون “قانون تکامل” گفتم من دیگه نمیخوام سختی بکشم پس باید قانون تکامل رو بیارم توی تک تک بخش های زندگیم اعمال کنم و صبور باشم و دنبال نتایج ناگهانی نباشم (ریوارد های آنی). دوباره فکر کردم یادم اومد که من با اولین هشدارهای جهان به خودم نمیومدم و اجازه میدادم جهان بهم فشار بیاره. بعد دوره احساس لیاقت گفتم اگر من بخوام بذارم فشار بیاد بهم و بعد حرکت کنم همه زندگیم سختی خواهد بود. و اومدم گفتم اقا همیشه باید حرکت کنم و همیشه باید بدونم قدم بعدیم و هدف بعدیم چیه نه اینکه تو یه نقطه ثابت بمونم تا جهان هلم بده. و خدا رو شکر این مدت خیلی از باورهای محدود کننده م رو پیدا کردم. یه نکته دیگه که فهمیدم برای سختی نکشیدن تو زندگی جز واجباته؛ اینه که باید برم تو دل ترسهام. باید لیست داشته باشم از ترسهام و هر بار یکیشو برم تو دلش تا بفهمم که ترس ها توهم ذهن هستند و نه واقعیت. همیشه خانم شایسته تو فایلا میگفتن دوست دارم برم تو ترسهام ولی متوجه نمیشدم که این موضوع چقدر اهمیت داره. وقتی خودم رو بررسی کردم دیدم هر چی نتیجه تو زندگیم دارم بخاطر تصمیمات شجاعانه ای بود که گرفتم و حالا بعد دوره احساس لیاقت و موشکافی خودم فهمیدم مدتهاست دارم ترسهام رو با خودم حمل میکنم و این ترسها باعث شدن احساس ناتوانی کنم و سختی بکشم.
استاد خیلی دوست دارم نیاز به تایید دیگران رو در خودم صفر کنم و فقط برای دل خودم زندگی کنم. بعد از دوره احساس لیاقت که یادمون دادید گفت و گوهای ذهنیمون رو رصد کنیم و ببینیم چه خبره تو این ذهن! من بارها مچ خودمو گرفتم که داشتم ارزوهامو تجسم میکردم و تصور میکردم بقیه دارن بخاطر اون موفقیت ها منو تحسین میکنن. و هر بار با خودم آه میکشم که کاش رویاهامو برای خودم، خود خودم و لذت بردن و رشد کردن بخوام نه برای تحسین بقیه.
خب الان دارم ادامه فایل رو گوش میدم و نکاتی که به ذهنم میرسه رو اضافه میکنم.
بله استاد درسته. من به موفقیت همه حسادت نمیکردم. کلا شاید پنج نفر باشن که من بهشون حسادت کنم و اونا هم اقوام هستن نه افراد غریبه. منم برای شروع تحسین موفقیت افراد از غریبه ها شروع کردم تا این عادت رو در خودم بسازم. چون برام آسونتر بود. استاد؛ این میزان حسادت من؛ میتونم بگم از 99 درصد نسبت به این اقوام بعد از دوره احساس لیاقت رسیده به 1 درصد. دلیلشم اینه که شما گفتین مهم نیست بقیه در مورد شما چه فکری میکنند. مهمه که خودت، خودت رو چطوری میبینی. من سعی کردم موفقیت هامو به یاد بیارم و خودم رو تحسین کنم و نسبت به خودم شکور باشم و این باعث شد حسادت در من خیلی کمرنگ بشه.
استاد من دقیقا این مدت به چند تا از دوستام پیام دادم و موفقیتاشون رو تبریک گفتم و حتی با یکیشون که رفته بود هاروارد مصاحبه کردم و باورهاشو کشیدم بیرون و دقیقا رسیدم به همون عزت نفس و باورهای توحیدی. و کلی هم ازش ایده گرفتم.
استاد؛ یه موردی که اخیرا اتفاق افتاد این بود که جاری من بچه دار شدن و خدارا شکر یه پسر سالم و تپل به دنیا آوردن. اقا اینا زنگ میزدن بمن فکر میکردن من حسودیم میشه هی بمن میگفتن” انشالله تو هم سال دیگه یکی میاری! غصه نخور!!!”. من خندم گرفته بود. چون ادم به خودش که نمیتونه دروغ بگه. من هیچ حس حسادتی نداشتم چون تا حالا لحظه ای به داشتن بچه فکر نکرده بودم یا شایدم مطمئنم که هر وقت بخوام خدا بهم میده. یا نمیدونم چه دلیلی. ولی حس حسادتم نسبت به این اتفاق صفر مطلق بود و تونستم به خودم افتخار کنم اون لحظه. اینا همش نتایج دوره احساس لیاقته.
وای استاد عزیزم. چقدر درست میگین. که اشغالها رو نزنید زیر مبل. دقیقا یادم میاد که من روزهایی که حسادت میکردم نمیتونستم اون حس رو تحمل کنم و مثل مرغ پر کنده و سرکنده بودم و میگفتم زهرا از تو بعیده! و نمیتونستم اصلا حس بد حسادت رو درون خودم بپذیرم و احساس میکردم دارم از خود الهیم دور میشم با این حس بد و هی سایت رو زیر و رو میکردم از مقالات و فایلهای شما و کامنت ها تا ریشه های حسادت رو بسوزونم و خیلی موفق هم بودم. روی باور کمبود کار کردم و الان میدونم جا برای موفقیت همه انسانها هست و خدا همه رو حمایت میکنه. و اخر سر رسیدم به اینکه ریشه حسادت من همین نیاز به تحسین بقیه س که امیدوارم با تمرینات عملی شما بتونم این پاشنه اشیل رو هم نابود کنم.
تمرین دوم: نوشتن موفقیت افراد نزدیک
برادر همسرم سه واحد آپارتمان خریده با وجودیکه تحصیلات ندارند. واقعا تحسین برانگیزه. همیشه خودش و خانمش حالشون عالیه و هرگز ندیدم بخاطر سواد نداشتن یا عوامل بیرونی احساس بی ارزشی کنند. من وقتی خبر خونه سومشون رو شنیدم احساس حسادت نکردم. که فکر میکنم دلیلش اینه که سنم ازشون پایین تره و شاید ناخوداگاه میگم منم میرسم به همه اینها.
خواهرهای همسرم هر دو رانندگیشون عالیه و خونه و ماشینهای خودشون رو دارن و خیلی برای خودشون ارزش قایل هستند و من تحسینشون میکنم.
مادر همسرم خیلی خانم شجاعیه و همیشه بدون اینکه نظر بقیه براش مهم باشه؛ کار خودش رو میکنه.
خواهر همسرم مهاجرت کرده به اروپا تنهایی و واقعا احسنت داره. من وقتی شنیدم با وجودیکه خودم آمریکا هستم یه حس شبیه حسرت داشتم. که چرا روی باورهام بیشتر کار نکردم تا با شرایط بهتری بیام آمریکا. که میشه مقایسه باطن خودم با ظاهر بقیه که آتشیست بر خرمن به قول استاد.
برادرم تو سال گذشته دو تا ماشین و زمین خریده و داره خونه میسازه و پیشرفتش قابل تحسینه. وقتی خبرشو شنیدم تحسینش کردم و گفتم پس برای من هم امکان پذیره.
همسرم تو سال گذشته درآمدش سه برابر شد و پیشرفت مالیش واقعا عالی بود. من وقتی حساب کردم با خودم رسیدم به یه سر نخ! که من کل امسال دلم برای همسرم میسوخت که درآمدش کمتر از منه و این احساس بد باعث شد درامد من فقط 500 دلار بره بالا ولی اون درامد خودشو سه برابر کرد. دلسوزی از اون پاشنه اشیل های نابود کننده من هست که هزار بار ضربشو خوردم.
دوستم تونسته بیاد کانادا و ادامه تحصیل بده. و چقدر تحسینش کردم. وقتی شنیدم لذت بردم از اینکه توانایی مالیشون انقدر بالا بود که پدر و مادر و دختر بلند شن بیان کانادا تا دخترشون درسشو بخونه.
خیلی تمرین خوبی بود استاد عزیزم. ممنونم ازتون… ممنون بابت این آگاهی های عالی…
استاد راستی بعد از دوره احساس لیاقت با چشم باز از فرصت هایی که خدا در اختیارم میذاره استقبال میکنم. قبلا خیلی از نه گفتن میترسیدم ولی این مدت که تصمیم گرفتم تو این مورد بهتر بشم دوبار شرایطش پیش اومد و ذهنم شروع کرد به نجوا که اینکارو برام سخت کنه و نتونم خواستمو بیان کنم و بعدشم خودخوری کنم. برای همین اومدم شیرجه زدم توش. این دو مورد هر دوتاش تو پیام تلگرام بودن. با وجود نجواهای ذهنی که الان طرف بزرگتره و ناراحت میشه مودبانه درخواست رو رد کردم و پیامو ارسال کردم. تازه بعد از دوره احساس لیاقت دارم صدای شما رو میشنوم. استاد چند روز پیش دستم خورد 60 گیگ فایلای دوره هایی که کار میکنم از پوشه ostad همه با هم شیفت دلیت شدن. یک ساعت تمام منگ بودم. که دوباره باید یکی یکی از سایت دانلودشون کنم. تازه هم صوتی هم تصویری مرتب پوشه بندی کرده بودم. بعد یک ساعت که گذشت من فهمیدم این نشونه بوده که هرچی دوره از شما کار کردم تا حالا، انگار کور و کر بودم و مهر بوده گوشام و باید از صفر شروع کنم و جهاد اکبر کنم. چون این دفعه دوتا بار سنگین رو دوشم نیستن: “یکی بار همانند انسان بودن خداوند” و یکی بار “احساس بی ارزشی” خدا میدونه اگر من دوباره، دوره هاتون رو کار کنم با نداشتن این دو شاه مقاومت! چه نتایجی میگیرم.ممنونم ازتون استاد بی نظیرم…
استاد و خانم شایسته عزیزم خیلی دوستون دارم….
در پناه خدا باشید.
به نام خدا
سپاسگزارم استاد عزیزم
سپاسگزارم دوستان همراهان سایت عباسمنش
من درمورد حسم نسبت به موفقیت افراد متفاوت هست بستگی داره که چه کسی باشه
اگر خانواده ونزدیکان خودم باشند خیلی خوشحال میشم وسعی میکنم به عنوان الگو از اونها استفاده کنم
مثلا دختر عمه من تو سن پنجاه سالگی وارد دانشگاه شد وتا مقطع کارشناسی درس خوند و الگوی من شد تا من هم این کار رو انجام بدم
دیگر نزدیکانم که موفقیت تحصلیلی کسب میکردند من خیلی خوشحال میشدم
در مورد مهاجرت اگه به شهرهای بزرگتریا خارج از کشور رفتند باعث تشویق من شدند که منم نگاهی داشته باشم برای مهاجرت منم از عملکرد اونها خوشحال میشدم
در مورد ثروت یه باوری که داشتم کم بود ثروت بود وهر کس ثروتی بدست می اورد نه خوشحال نه ناراحت میشدم بلکه ترس وجودم رو میگرفت که عقب افتادی و تموم شد اما از موقعی که قانون فراوانی رو فهمیدم واینکه جهان رو به گسترش خوشحال میشم که افراد درامد بیشتری بدست میارند ثروت بیشتری کسب میکنند خدارو شاکر وسپاسگزارم
افرادی که خیلی راغب به موفقیت اونها نیستم
بستگان همسرم هستند چرا که ایشون مرتب تو احساس تفاوت میره ومدام از گذشته افراد میگه واحساس بی لیاقتی خودش رو ابراز میکنه و رابطه بین من و خودش رو خدشه دار میکنه منم نتوانسته ام تاثیری بر رفتار ایشون بگذارم اینو دارم میبینم دارم رشد میکنم و حسم میگه باهاش دارم فاصله میگیرم به همین دلیل اصلا موفقیت اونها برام مهم نیست
گذشته اینجور بودم که سریع هر انسانی رو که موفق میشد با خودم مقایسه میکردم ودر اکثر مواقع خودم رو بالاتر میدیدم واون شخص بی ارزش وبه عدل جهان و خداوند شک میکردم امروز قانون تکامل بهم میگه رشد انسانها وموقیتشون یکدفعه نیست اونها در مسیر درستی حرکت کردند به همین خاطر موفق شدند شاکر خدا هستم
نگاه به طبیعت که میکنم میبینم رشد درختان باعث به وجود امدن میوه برگ و شاخه وسایه میشه محدوده خودش رو زیبا میکنه اگه رشد نداشتن چی؟؟
یه دونه گندم با رشدی که میکنه چند برابر میشه..
نگاهم نسبت به اونا چطوره؟؟؟
من چطور میتوان همون نگاه نسبت به انسانها داشته باشم؟؟
ازشون لذت میبرم، استفاده میکنم، قضاوتشون نمیکنم، طبیعیه برام
چه زیبا میشه اگه در مورد انسانها همین دیدگاه داشته باشم
حس وحال خودمو در مورد سوال استاد گفتم
تشکر میکنم که مطالعه کردید
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد عزیزم و همه دوستانم در این جمع صمیمی
اول از هرچیزی میخواستم تشکر کنم بابت این فایل فوق العاده که خودش حکم یه دوره رو داره و چکیده جلسات پنجم تا نهم روانشناسی ثروت 1 هست.
اینار من یمقدار متفاوت تر از بقیه فایلها این فایل رو گوش کردم و تمرین انجام دادم و یه ترمز هایی پیدا کردم توی خودم که الان بعد از تقریبا 3 سالی که روانشناسی ثروت رو تهیه کردم به این ترمز ها رسیدم.اول اینکه نشستم همونطور که استاد پیشنهاد میدن که فایلها رو هرجا یه ایده اومد استاپ کنید و بنویسید.اینسری علاوه بر این نشستم جمله به جمله استاد رو و همینطور ایده ها رو نوشتم.و دیدم کلا انگار تمرکز خیلی بیشتر میشه و درکمون میره بالاتر.این رو وقتی متوجه شدم که بعد از این نت برداری ها خواستم برم بیرون و به کارهام برسم گفتم چندبار دیگه هم بیام این فایل رو گوش بدم.دیدم چقدر ذهن داره اینور و اونور میره و موضوع از دست آدم در میره.من اینکار رو توی زبان خوندن هم انجام میدم.یعنی با نوشتن بیشتر یاد میگیرم.
بعد نشستم با تمرکز تمرین ها رو انجام دادم.یه منبع هم داشتم از تمرینهایی که توی ثروت 1 انجام داده بودم و کارم سریعتر و راحتر پیش رفت چون دیگه نمیخواستم از اول به این افراد فکر کنم تا یادم بیاد و احیانا هم چندتایی شون رو از قلم مینداختم.
بعد از انجام تمرین به یه نتیجه کلی رسیدم که برای خودم خیلی جالب بود.وقتی احساساتم رو نوشتم در مورد تک تک افراد دوباره اومدم نوشته هام رو خوندم و متوجه شدم که من نسبت به یکسری افراد که سنشون از من بیشتره احساس خوب دارم و تحسین میکنم ناخودآگاه و نسبت به افرادی که توی یک رده سنی هستیم احساس حسادت و حسرت دارم.احساس حسادت رو قبلا بهش رسیده بودم و توی عقل کل سرچ کردم و تونستم خیلی بهتر بشم با انجام تمریناتی که خانم شایسته عزیز داده بودن.اما حسرت رو انگار تازه بود برام ولی قوی.بعد از نوشتن این کامنت حتما میرم سرچ میکنم توی عقل کل ببینم این از چی نشات میگیره و شروع میکنم به رفعش.
ممنونم ازت استاد که با سرنخ هایی به بهمون میدی مثل حل تست کنکوره.عاششقتونم
پاینده باشید
به نام رب هدایتگرم
سلام و درود استاد عزیزم امیدوارم حالتون عالی باشه.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
قسمت بعدی تمرین :
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
…..………………………………………………………..
((وقتی موفقیت نزدیکانم رو ببینم مثلا دوستم ،به احساس حسادت میرسم ،همیشه تو شخصیتم ،حسادت مانع بزرگی برای لذت بردنم بوده و من از سالهای پیش متوجه این نقطه ضعف بودم ولی هیچ راهی برای اینکه حسادتم رو ازبین ببرم پیدا نمیکردم چون راه حلها ریشه ای نبودن. ))
فرد 1:
دوستی دارم که نه مدرک تحصیلی داره نه سرکار رفته ،چند سال پیش وقتی پدرش فوت کرد مادرش یدونه ماشین عالی و نصف خونه ای که زیربنای خیلی خیلی بزرگی داره رو بنامش سند زد ، من خیلی خودمو مقایسه میکنم و حسودی میکنم ازاینکه دوستم یهویی و با فوت پدرش پولدار شد(پدر منم فوت شده و این مشابهت باعث مقایسه بیشتر میشه) درصورتیکه هنوز مادرش در قید حیاته و چندتا خواهر برادر دیگه هم داره که هنوز درخواست انحصار وراثت نکردن اما شرایطش خیلی خوب پیش رفت و مادرش سهم خودش از اموال رو به دوستم داد.این قضیه حس بدی بهم میده و وقتی میبینم دوستم آزادانه پول خرج میکنه و هرچی بخواد میخره مدام طلاهاشو عوض میکنه هربار تیپ جدید میزنه حس حسادت میاد سراغم و میگم من با چندین سال کارکردن هنوز نمیتونم مثل دوستم آزادانه خرج کنم و باید کلی کار کنم اونوقت این دوستم بدون هیچ تلاشی و بی دردسر پولدار شده .
باوری که شناسایی کردم:
یک)موفقیت اون باعث میشه من سطح پایین و ناتوان دیده بشم.
دو)موفقیت اون فرد باعث میشه خودشو بگیره و بالا بدونه.
:
اخلاق این دوستم از اول جوری بود که خیلی بیخیاله و اصلا حرص و جوش دنیا رو نمیخوره از بچگی باهم بودیم و کامل میشناسمش ،حتی اگر کسی باهاش بد حرف بزنه شاید یکی دوجمله جواب بده ولی بعدش ادامه نمیده و بیخیال میشه، تا حالا ندیدم برای مشکلاتش غر بزنه و شکایت کنه، با خودش خیلی در صلحه و خیلی درونش آرومه
من اگر بخوام از زاویه مثبت به داستان دوستم نگاه کنم ،میفهمم صلح درونی و همینکه برای مسائل روزمره اصلا خودشو ناراحت نمیکنه رمز موفقیتش تو این مورد بوده ،با اینکه هیچ تحصیلات و دارایی خاصی یا چهره و اندام خوبی هم نداره ولی هیچوقت به خودش حس بد نمیداد و خودش رو مهم میدونست ، همیشه به خودش احترام میگذاشت اونقدر فرکانسش واضحه که همه دریافتش میکنن، و روابطش هم به شدت عالیه
یعنی به شدت احساس لیاقتش بالاعه.
چه درسی میگیرم:
در لحظه زندگی کنم و نگران مسائل زودگذر دنیوب نباشم
احساس خودارزشمندیمو تقویت کنم
………………………….…………………………………….
فرد 2:
یکی از اقوام با اینکه شوهرش معتاد بود و خرج زندگیشو نمیداد بعد از اینکه چندماه بعنوان فروشنده در فروشگاه پوشاک کار کرد ، با همون سرمایه اندکی که داشت مغازه خودش رو زد و به جای اینکه زانوی غم بغل بگیره بخاطر شوهر معتاد و وضع بد مالیش، دست به زانوش گرفت بلند شد و خودش کار و کسب شخصیشو شروع کرد و حالا بعد از چندین سال، مغازشو گسترش داده و تبدیل کرده به دو تا مغازه بزرگ و عالی که
تونست ماشین بخره، خونه بخره، بهترین امکاناتو برای خودش و فرزندش فراهم کنه و بسیار موفق شده
باورهای من از این موضوع:
..حسادت میکنم و به شدت مقایسه میکنم چون بقیه میگن ببین اون ی فرد بی سواد بود موفق شد ولی تو هنوز اندر خم یک کوچه ای با اینکه درس خوندی و چندین ساله کار میکنی.
باور ندارم که بتونم مثل این فرد موفق بشم.
اگر از زاویه مثبت نگاه کنم :
این فرد مسئولیت زندگی و ازدواجش رو پذیرفت چون خودش انتخاب کرده بود بنابراین نگفت پدرم یا مادرم مسئول زندگی بد من هستند و حالا باید خرجم رو بدن، غم و غصه رو کنار گذاشت و خیلی با شجاعت وارد بازار کار شد. کم نیاورد که با فروش پایینِ ماه های اول مغازه رو جمع کنه بلکه صبر کرد و کیفیت کاراشو بالا برد و الان فروشش عالیه، تکاملش رو خیلی خوب طی کرد چون اول فروشندگی کرد کارو یاد گرفت ،بعدش ی مغازه کوچیک با جنس کم باز کرد و طی چند سال کم کم سرمایه ش که بیشتر شد مغازشو بزرگ کرد وفروشنده گرفت بعدش خونه و ماشین و ملک گرفت ، اول اجناس ایرانی داشت اما الان جنس خارجی هم میاره ، به مسیرش که نگاه میکنم خیلی خوب تکاملشو طی کرده و ی فردی بوده که خودباوری داشته که تونسته موفق بشه.
درس ها:
از این فرد درس اعتماد ب نفس و خود باوری میگیرم
مسئولیت پذیرفتن
طی کردن تکامل
…………………………………………………………………
فرد 3:
یکی از اقوامون بعد از تضاد بزرگی که داشت به خارج کشور مهاجرت کرد و تو مدت کم اوضاعش عالی شد و کسب و کارش رو شروع کرد .
من حس حسادت دارم .
چون باور دارم این فرد با موفقیتش خودش رو میگیره و دیگه مارو نمیبینه
ی باور دیگه اینه ک اون مرده تونسته بره خارج ولی من ی دخترم نمیتونم برم.
همه رفتن خارج من از قافله عقب موندم.
اگه از زاویه مثبت نگاه کنم:
قبل از اینکه علاقشو پیدا کنه شغلهای زیادی رو امتحان کرد ولی بالاخره تو یکی از اون کارها وارد شد و موفق شد ، بعد از تضادیکه داشت خودش رو اذیت نکرد و بلافاصله حسشو خوب کرد دوباره به شغلش ادامه داد، بقیه خیلی ازش ایراد میگرفتن چون قبلا زیاد ازین شاخه به اون شاخه میرفت ولی اون اهمیت نمیداد ومیگفت من باید علاقمو پیدا کنم وقتی تو ایران کارش عالی شد و وضعش خوب بود مهاجرت کرد که خیلی آسون مراحلش پیش رفت و به گفته خودش همون تضادی که داشت باعث مهاجرتش شده و براش خیر و برکت زیادی داشته .
درسهایی که میگیرم:
رفتن به دنبال علاقه شخصی
اهمیت ندادن به حرفهای عموم جامعه
نموندن تو تضادها
……………………………………………………..
فرد 4:
وقتی متوجه شدم یکی از آشناها ی رشته تاپ و عالی قبول شده که آینده بسیار خوبی هم داره خیلی حس حسادت کردم و خودم رو کم دیدم و حس تنبلی و خنگی کردم که چرا من نتونستم اون رشته رو قبول بشم.
باورم اینه که فقط اون رشته خاص میتونه منو بالا ببره، و اگه منم اون رشته بودم افراد ارزش بیشتری برام قائل میشدن.
اگه از زاویه مثبت نگاه کنم:
اون فرد با اینکه در شرایط روحی بدی بود و پدر و مادرش تازه از هم جدا شده بودن، ذهنش رو خیلی خوب کنترل کرد و درسش رو ادامه داد ،خودش رو قربانی نشون نداد و خیلی خوب با قضیه جدایی پدر مادرش کنار اومد با اینکه فقط 18سالش بود ، بدون اینکه خودش رو مسئول زندگی دیگران بدونه فقط آروم بود و درسش رو ادامه میداد، اونقدر تمرکزش روی خودش بود که رتبه عالی بدست آورد .
درسهایی که میگیرم:
کنترل ذهن
در اولویت گذاشتن خود
اعتماد بنفس بالا
…………………………………………………………
فرد 5:
وقتی دوستم با وجود روابط قبلی داغون ،ی ازدواج بسیار موفقی داشت من خیلی حسادت کردم و خودمو باهاش مقایسه میکردم و احساس کردم نمیتونم ازدواج موفقی داشته باشم .
باورم اینه چون دوستم خیلی خوش اندامه تونسته ازدواج خوبی داشته باشه.
این دوستم از دبیرستان همکلاسم بود و روابط ما تا دوسه سال بعد از دانشگاه ادامه داشت، شخصیتی داشت که آروم بود و هیچوقت واکنشی عمل نمیکرد اگه تضادی پیش میومد هیچوقت کشش نمیداد اکثر اوقات سرش تو لاک خودش بود
از زاویه مثبت :
روابط داغون قبلیشو فراموش کرده و مثل من مدام نشخوار افکار نداشت هروقت پیشش بودم از روابط قبلش اصلا شکایتی نمیکرد دلش نمیخاست روزش رو با حرف زدن از گذشته ها خراب کنه، خودش رو خیلی لایق میدونست و تو این مورد اصلا شوخی نداشت.
درمورد ویژگی های خوب خودش صحبت میکرد و مث من خجالت نمیکشید .
هروقت حرف ازدواج میشد همیشه افراد موفق رو لایق خودش میدونست و روابط بد قبلیش مانع این خواستش نمیشد.
تو روابطش اصلا به طرف گیر نمیداد و وابسته نبود.
درس هایی که میگیرم:
خودباوری
در صلح بودن
رهاکردن آدمهای قبلی در رابطه
عدم وابستگی در روابط
…………………………………………………………….
.
دلم میخواد موارد بیشتری رو بنویسم چون با انجام همین تمرین خیلی حسم خوب شد ،من جلسه اول لیاقت رو دوباره شروع کردم و دنبال راهی بودم که مقایسه کردن رو کمتر کنم و درجهت مثبت ازش استفاده کنم که این فایل در بهترین زمان ممکن روی سایت اومد و میتونم ازین تمرین استفاده کنم .
واقعا چشمام برق زد وقتی متن توضیحات رو خوندم.
خیلی ممنون استاد جان فایل به شدت خوبی آماده کردید.
انقدر این فایل عالی بود که بعد از دانلود ،شروع کردم تمرینش رو انجام دادم و ساعت شده 5 صبح.
عاشقتم استاد عزیزم
در پناه الله یکتا باشید.
سلام دوست عزیزم
خیلی زیبا توضیح دادی و خیلی مثال قشنگ زدی ونتیجه گیری های مهم
یه سوالی دارم ودوست دارم شما وهرکس که اینو میخونه جواب بده
تا کمکی به من بشه
اینکه باور دارم نمیتونم مثل این افراد موفق شم من بشدت دارم
یااینکه قبول همه چی هست
همه چی خوبه
اما برای من نه
من خیلی قاطع قبول کردم که
برای من نه .
می ونم تا حدودی به احساس لیاقت من برمیگرده اما منتظر جواب های شما هستم
سلام و درود
بله درست تشخیص دادید عدم خودباوری باعث میشه همچین نتیجه هایی بگیریم و همیشه خودمونو پایینتر و کمتر و متفاوتتر از بقیه ببینیم
و این باورهایی که نوشتید تو ذهن تمام کسانی که احساس خودارزشمندی ندارند وجود داره
و خودشو با اتفاقات مختلف نشون میده
منم ازین باورها داشتم و هنوزم دارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم وقتی این فایل دیدم خیلی خوشحال شدم احساس خیلی خوبی نسبت به این دوره که هممون قراره باشیم دارم مطمئنم که قراره تفاوتی ایجاد کنه مثل همیشه پس خودمو متعهد کردم مخصوصا با صحبت های شما که این موهبت الهی جدی تر بگیرم و با تمام وجود تمرین ها لازمه انجام بدم کامنت بذارم گوشه کوچیکی از سپاسگزاری من استاد عزیزم ازتون بی نهایت ممنونم برای این فرصت زیبا که در اختیار ما قرار میدید و انقدر برا پیشرفت ما اهمیت قائلید استاد خیلی سپاسگزارم و همچنین از خانواده خودمم واقعا ازهمه شما سپاسگزارم برای این کامنت های فوق العاده تون درک و صداقت تون که همیشه بهم کمک کرده و میکنه
سوال اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
اگه اون موفقیت چیزی باشه که من بهش علاقه دارم ودوست دارم که داشته باشمش حقیقت این احساس حسادت کوچیکی و حقارت بهم میده احساس این که انگار عقب افتاده ام بی عرضه ام ذهنم میاد بهش دامن میزند میگه تو بی عرضه ای تو از پس اش برنمیای نمیتونی به اون برسی تو شرایطش نداری زمانش نداری و سریع ام میاد توجیه میکنه موفقیت بقیه رو اون خانواده آزادی داشته اون پول داشته سرمایه داشته شغل خوبی داشته و یه لیست از دلایل و بهانه ها یا حتی تحقیر ها که این رنج مغزکمتر کنه و اون موفقیت طبیعی جلوه بده بگه خب تو اون شرایط نداری پس تو نمیتونی تمام
و باز احساس من عصبانیت خشم بیشتری میشه خیلی جالبه استاد با این سوال فهمیدم من خیلی اوضاع خرابی دارم من به همه موفقیت ها احساس حسادت احساس بد احساس عقب افتادگی احساس خشم ناراحتی. دارم انگار یه غرور کاذب مسخره تو وجودم دارم یه خود برتر بینی مسموم که من باید از همه بهتر باشم من اول باید باشم من باید موفق باشم و اگه این معادلات به هم بریزه منم بهم میریزم با توجیه بهانه ها از یه طریق دیگه ای میخوام این احساس غرور رو ارضا کنم
در واقع من همیشه دارم موفقیت ها از ریشه تکذیت میکنم
انگار باور کمبود عمیقی تو وجود من که سقف کوتاهی داره یه دید کوچیک که به بالاتر بهتر فکر نمیکنه که با حرص خشم حسادت هی خودشو پایین تر میکشه از خواسته هاش هی دور دور تر داره میشه خودشم حالیش نیست چه ضربه هایی داره به خودش میزنه
واقعا دارم مانع رشد خودم میشم هاع
البته من هیچ وقت این احساسات بروز نمیدم که مانع دلخوری کسی واقعا بشم واقعا سعی میکردم با دانسته هام به خودم یاد آوری کنم البته از حقم نگذریم استاد من خیلی خیلی نسبت به قبل بهتر شدم اما هنوزم این احساسات تو وجودم هست با اینکه زبانی تحسین میکنم با خودم درگیر میشم هی راه درست نگاه درست گوشزد میکنم که نذارم این افکار مثل خوره به جونم بی افته اما یه جورایی همیشه هم حس میکنم که یه ریشه عمیق تری اون زیر ها خرابه من هنوز درستش نکردم هنوز اشغالا زیر مبل باید این احساس خوب درونی تر باشه باید این آرامش واقعی تر باشه این امکان هست من هنوز بعضی خلا ها رو پر نکردم باید بازم سعی کنم
واین فایل استاد انگار برای من بود انگار یه سکوی پرتاب قراره باشه خیلی خوشحالم و سپاسگزارم برا این فایل برای اینکه آنقدر بنیادی قراره شخم بزنم و ریشه های خرابه مهمی که تا حالا پیدا نکردم شون عقبم نگه داشته رو قراره پیدا کنم خدایا شکرت شکرت شکر
تو دفترم ادامه سوالا رو نوشتم و جوابم دادم ولی خب چون جزئیات زیادی داشت خلاصه خواسته هایی که نزدیکانم رسیدن بهش مثل آزادی عمل خودت بودن ، رشد مالی و خرید ماشین خونه و دورتر افرادی که تو حوزه مورد علاقه من به درجات خیلی بالایی رسیدن …
چه احساسی داری ؟ همونطور که بالا توضیح دادم احساست غالب من حسادت خشم عصبانیت یا تحقیر با اینکه سعی میکنم کار درست رو انجام بدم اما احساست درونی من هنوز از ریشه بنیادین تغییر نکرده
.از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم ؟ چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
این آدم که الان آزادی داره خودشه خب از ویژگی هاش این بود که نگران حرف مردم نبود خودشو پایین تر از بقیه نمیدید هیچ وقت همه رو می پذیرفت و از جمله خودش رو هم و راحت بود کلن با همه
اگه فلان دوستام این آزادی ها رو دارند وقتی دقیق تر میشم میبینم اونها برای خودشون ارزش قائل اند اونها انتظار شون بالاتر چون لیاقت بیشتری برا خودشون در نظر دارند و خب نتایجوشونم به طبع بهتر
حقیقت اینه سن واقعا محدودیتی ایجاد نمیکنه میشه تو 18 سالگی ماشین خودت داشته باشی و پول بسازی
امکان پذیر میشه از اینم بهتر میشه امکان داره که همون طور که این رکورد های قبل حالا جا به جا شده بازم در آینده جا به جا بشه بالاتر بره بهتر بشه این نشون میده هیچی ساکن نیست و دائم در حال تغییر جهان اگه باورش کنی تو هم میتونی جزئی از این تغییر باشی میتونی
و در ضمن من همیشه برای توجیه موفقیت های بقیه اینکه کمتر عذاب بکشم دنبال دلایل واهی بودم همیشه دنبال اینکه خودم با هاتون مقایسه کنم ( مخصوصا آدمهایی که هم سن سال من بودن یا شرایط شبیه تری داشتیم یا هر مورد مشابه، بیشتر عذابم میداد که چرا من نتونستم ) تو سر خودم بزنم به خودم حق بدم که اگه اوضاع من خوب نیست خب تقصیر من نیست اما حالا دارم فکر میکنم من که تو زندگی شخصی اون افراد واقعا نبودم واقعا نمیدونم که اونها چه مسائل ریز درشتی داشتن چه زندگی داشتن چه دیدگاهی داشتن من از مغز خودمم سر در نمیارم چطور با این قاطعیت مینشستم اون ها رو قضاوت میکردم چطور اونها هم اگه مثل من مینشستن دنبال دلایل بهونه هایی که چرا نمیتونم من موفق بشم میگشتن اونها هم هیچ کاری نمیدونستم انجام بدن این اشتباه است من تو زندگی اونها نیستم از همه ابعاد ش خبر ندارم دغدغه ها شرایط اونها رو نمیدونم حتمن اونها هم مثل من مسائلی داشتن اما تمرکز کردن رو بخش خواسته هاشون این فرق ما با همه من با حسادت و این رفتارها در واقع دارم رو کمبود اون چیز تو زندگیم فوکوس میکنم که احساس بدی به من میده چون احساس ناتوانی میکنم که نمیتونم برسم بهش یا اونها چون دارند دیه به ما نمیرسه کمبود ترس یا چون من دیه اولین نفر نبودم دیگه فایده ای نداره دیر شده عقب موندی خب نتیجه هم مشخصه
یاد یه مصاحبه از نوید محمد زاده افتادم که سوال جوابشونو براتون میذارم اینجا
بارزترین ویژگی اخلاقی شما در بازیگری چیست؟
بازیگر باید خوب بقیه را هم بخواهد. من اعتقاد دارم که این راه موفقیت است تا وقتی که کار خوب دیگران را تحسین نکنی و نتوانی متواضعانه کار خوب آنها را ببینی و برایشان خوشحال باشی نه دیگران خوب تو را میگویند و نه به جایی خواهی رسید.
سلام خدمت استاد عزیز ودوست داشتنی من سه نفر ازافرادی که دریک سری ازکارهایشان موفق شدن را میخواهم احساسم راتوضیح دهم اولین نگارخانوم هستن که وقتی تصمیم به مهاجرت برای رفتن به کشورالمان گرفتن وبعدازیک سال رفتن وبرای من جالب بودکه چقدرسریع مهاجرت کردن واحسام وقتی فهمیدم خوشحال شدم وبه باورم کمک کردکه یک زن تنهامیتونه راحت بره پس منم میتونم این کاروبکنم ودلیل موفیقت ایشونوزودفهمیدم یک اینکه ازدوستانشون چندنفربه کشورهای دیگه مهاجرت کردن ازفامیلشون هم همینطور واین باوررفتن براش قوی شده وتوی ذهنش رفتن کارراحتی بوده دو درفتارش یک نوع تمرکزکردن ورهای همزان دیده میشد سوم وقتی جای میرفتم به جاهای زیبا توجه میکرد اینها درسی بودکه من ازرفتاروافکار این فردگرفتم نفردوم دوستم آقاهادی هستن وایشون دکارشون موفق شدن درکوتاه مدت واحساسم این بودچقدرسریع میشه به موفقعت کاری رسید بعدباصحبت کردن فهمیدم تمرکز کامل گذاشتن روی کارش باعث موفقیتش شده ومن نتیجه گرفتم وقتی هدف کاری داشتم برای موفقیعیت باید تمرکز کامل بروی کارم داشته باشم وافکارم روی کارم متمرکزکنم نفرسوم یکی ازهمکاران خودم هست که درکارش موفق هست واحساسم اینه که صبرداشته وریسک کرده وفروشنده مستقیم شده ونتیجه گرفتم عمل گرا بودن وریسک کردن درموردکاری که بهش علاقه داری انسان راموفق میکنه دوستون دارم موفق پیروز وسربلندباشید
سلام ب استاد عزیزم و همه دوستای گلم
استاد این فکر میکنم اولین کامنتی هست ک دارم مینویسم توی سایت و خیلی دوست داشتم با شما این سلسله فایلا رو همراه باشم.
راستش من مدتهاس ک مشکلم رو عمیقا فهمیدم و دارم روی ٢ تاشون کار میکنم. الان دارم روی دوره لیاقت کار میکنم و البته در کنارش دارم روی باور فراوانی هم کار میکنم و فایلای دوره ثروت ١ در مورد فراوانی رو میبینم و بخصوص اون فایل رایگان باور فراوانی ک اول توی آر وی رو نشون میدید رو گوش میکنم.
چون فهمیدم عمده مشکلم این دو تا موضوعه و البته بحث ایمان و تسلیم الهی.
من تا همین چند وقت پیش واقعا احساسم بد میشد وقتی میدیدم کسی ب موفقیتی رسیده و من هنوز دارم دست و پا میزنم. البته ک احساس بی ارزشی شدیدی هم میکردم با اینکه واقعا دستاوردهای خوبی دارم ولی خب چون از زاویه اشتباه ب این موضوع نگاه میکردم باعث میشد شدید حسم بد بشه.
دلیل اصلیش هم ١- مقایسه کردن خودم با اون فرد بود در صورتی ک اصن هیچی در مورد اون فرد در باطن ( افکار و باورهاش ) نمیدونستم.
و دلیل ٢- باور کمبود بود ک وای خدایا حالا این فرد ب این موفقیت رسیده پس داره کم میشه و دیگه واسه من نیست و تموم میشه چون بقیه دارن زودتر از من بهش دست پیدا میکنن.
ولی واقعیتش با شروع دوره لیاقت و کار کردن روی باور کمبود، یکم سعی کردم ک ذهن چموشم رو کنترل کنم و مقایسه نکنم یا کمتر مقایسه کنم و البته ک در مورد باور کمبود هم سعی کردم از جنبه دیگه ای ب این موضوع نگاه کنم ک ببین پسر، فلانی ب این خواسته رسیده، پس بدون میشه و خیلی راحته و این باور باعث میشد باور پذیرتر بشه واسم رسیدن ب اون خواسته. بجای اینکه بیام با لنز کمبود و حسادت ب اون فرد و رسیدن ب اون موفقیتش نگاه کنم. با اینکه اصن نمیگم ک الان دیگه خیلی خوب شدم تو این موضوع و بازهم اون حسهای حسادت و باور کمبود خیلی جاها ب شکلهای مختلف خودشو نشون میده و من کمی آگاه تر شدم ب بودن اینها توی وجودم و دارم خودمو بهتر میشناسم تا بتونم بهتر روی خودم کار کنم.
البته قرآن خیلی بهم کمک کرد در مورد این موضوع و اونم آیه از سوره بقره ک خدا وعده فزونی و رحمت میده و شیطان وعده فحشا و تنگدستی!
والبته ک تو همین سوره خدا میگه شیطان دشمن آشکار شماس!
اگه ما شیطان و خدا رو مث ٢ تا انسان تو زندگیه اطرافمون ببینیم، واقعا اگه بفهمیم ی نفر دشمنمون هست و همش دارم کارشکنی میکنه واسه رسیدنمون ب خواسته ها، ب آرامش و نمیذاره زندگی کنیم، چطور باش رفتار میکنیم؟!!
و برعکس اگه بفهمیم ی نفر تو زندگیمون دوستمون داره، اصن عاشقمونه، همه کار میکنه ک ما فقط لذت ببریم و برسیم ب تموم خواسته هامون، با اون فرد چطور رفتار میکنیم؟
این دو تا موضوع یعنی عدم مقایسه و باور فراوانی باعث شد توی این چند وقت ک دارم روشون کار میکنم، حسم خیلی بهتر باشه و آروم بگیرم.
سالم و تندرست باشید
به نام پروردگار یکتا
در یکی از زیباترین و پربرکت ترین روزهای سال در یک فضای فرکانسی سرشار از حس سپاسگزاری دارم می نویسم. روزی که داره اولین برف امسال می باره و زمین تشنه رو سیراب میکنه.
استاد عزیزم سلام و ارادت و عششششق خدمت شما. امیدوارم همیشه دلخوش و تندرست باشید. دلم واستون تنگ شده بود.
استاد مریم جان سلام به روی ماهتون. من از ته دل شما رو دوست دارم و بعنوان یک بانوی قدرتمند و متعهد و خوشقلب شما رو قبول دارم. می بوسمتون و عاشقتونم.
همه دوستان عزیزم که حسابی دلم واستون تنگه سلام سلاااااام و سلامتی و عشق فراوان تقدیم به شما.
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
لیست افرادی از نزدیکانم که به موفقیت رسیده اند
_
1- سال گذشته یهو به دلم افتاد بعد از حدود 15 سال بی خبری از دوست صمیمی و قدیمی ام الهام عجمی بهش زنگ بزنم. تماس گرفتم و ایشون گفت که بعد از ادوار مختلفی که به ناکامی و زندگی معمولی غیردلخواهش گذرونده بالاخره برگشته به عشق اصلیش (شنا) و هر آنچه که به عنوان مدرک و مهارت شنا و مربیگری و غواصی و شیرجه شناخته شده در مدت دو سال گرفته و یک ارشد تربیت بدنی هم همینطور، الان یک آکادمی شنا در اصفهان تاسیس کرده و دوره های مختلف آموزشی برگزار میکنه و حتی امسال طرح آموزشیش جایزه نوآوری رو در کشور برنده شده، تیم شناش با اختلاف رتبه اول کشوری شده، داور انتخابی تیم ملی شده و ……
حالا واکنش من به این قضیه:
دو جنبه کاملا متفاوت داشت. یکی خوشحالی برای الهام و اینکه اون استحقاقش رو داشت، و دیگری ناراحتی برای خودم. پس:
الف) باور قدرتمندکننده: من برای الهام خوشحال شدم چون در عمق ذهنم اعتقاد دارم هرکسی استعداد و علاقه و توانایی های خاصی داره که اگر در اون مسیرها با شجاعت و امید وارد بشه مثل سیل سدها رو میشکنه و شکوفا میشه. الهام رو من از بچگی می شناختم و می دونستم در شنا جزء بهترینهاست. پس لیاقتش رو داشته و در مسیر علاقه اش داره هم لذت میبره و هم قطعا نعمت و ثروت و شادی روزافزون کسب میکنه. پس نوش جانش.
اینم بگم من از بچگیم ذاتم این بوده که هیچوقت نسبت به هیچکس حس حسادت نداشتم. یا خییییییلی با درصد کم بوده. که قابل اغماضه.
ب)باور محدود کننده: همون لحظه در یک تضاد شدیدی در مورد خودم دست و پا میزدم. برای سه روز نسبت به خودم حس بدی داشتم که تو چرا با اینهمه هوش و استعدادی که از کودکی داشتی و همیشه برجسته بودی الان مثل الهام هنوز خودت رو پیدا نکردی؟ پس تو کی هستی؟ تو سلطان چه کاری هستی؟ تو که فکر می کردی از خیلیها چند پله بالاتری و آینده درخشانی داری چرا نمی جنبی و عمرت داره تلف میشه؟ نتیجه=>تو بی عرضه ای. تو کاردان نیستی. تو توی درس و یادگیری هر مهارتی خوبی ولی توی راه اندازی بیزینس و پول ساختن از مهارت هات صفری.
این افکار آزاردهنده ماه ها منو درگیر خودش کرد و باعث شد کمالگرایی منو به سمت و سوهای پراکنده و کم اثری ببره و باز هم زمان ارزشمندم تلف بشه. تا اینکه امسال تصمیم گرفتم به آموزشهای 12 قدم و شیوه حل مسائل جدیتر عمل کنم و نتیجه این شد که قانون تکامل منو هدایت کرد به یکی از بزرگترین علاقه هام یعنی تدریس. مشغول کار در دبیرستان شدم و بسیار راضی ام.
فکر می کنم هرکاری که در جهت تغییر سیستم آموزشی بخوام انجام بدم بایستی اول وارد سیستم می شدم و تجربه ام رو زیادتر می کردم تا بتونم قدمهای بعدی رو بردارم. پس درست اومدم.
دومین باور محدودکننده من در این زمینه این هست که اوایل از این کار پول زیادی درنمیاد پس ناخود آگاه ذهنم قبول کرده که کار همسرم رو هم در کنار کار خودم انجام بدم چون از اون داره پول خوبی به دست میاد هرچند که وقت زیادی رو هم از من می گیره و منو دچار خستگی و کم خوابی های متوالی میکنه. پس تمرکزم از روی کار خودم کم شده. فرصت خالی چندانی برام نمونده و فعالیتم در سایت ضعیف شده. هرچند که سعی می کنم همیشه فایل های دوره هام رو گوش بدم و تمرین بنویسم ولی این سبک زندگی دلخواه من نیست. و همش بخاطر اینه که یک کد غلط داره ته ذهنم ران میشه که تدریس خشک و خالی درآمد ناچیزی داره و تو باید خلاقیت و نوآوری داشته باشی تا پول فراوان بدست بیاری. و چون انرژی این خلاقیت رو در خودم نمی بینم پس ذهنم ازش فرار میکنه و میره سمت کار همسرم و پول درآوردن از اون مسیر.
و این به نوبه خودش تمرکزم رو از تدریس منحرف میکنه. پس چطور میتونم انتظار داشته باشم وقتی تمرکزی روش ندارم حس خوب داسته باشم و جوابها به من گفته بشه و هدایت بشم به خلاقیت و موفقیت بیشتر؟
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
2- مادرم. مادرم شخصیتی شبیه به مریم جان شایسته دارن. بسیار متعهد نسبت به هرکاری که انجام میدن. خوش قول. دقیق و منظم. پرتلاش و زبل. باهوش و بلندپرواز و امیدوار به آینده. ایشون سی سال خیاطی می کرد و وقتی در سال 93 خیاطی رو گذاشت کنار یه مغازه 10 متری در محله اجاره کرد. با تلاش فراوان مغازه رو توسعه داد. بعد سال 98 یک مغازه شیک و بزرگ در یک پاساژ نوساز اجاره کرد و بعد از مدتی مغازه اول رو واگذار کرد. الان با تمرکز روی کارش درآمد بسیار خوب داره. یه ملک خریده. یک دوره از یک استاد خریده و داره با تمام توان و تمرکزش کار میکنه و شاگرد اول دوره استادشه. پیج اینستاگرامش رشد عالی داشته و حتی بعضی فایلهاش وارد اکسپلور هم شده. به تازگی به همراه گروه و استادشون یک سفر دوبی رفتن. و کلا داره در کارش روز به روز ترقی میکنه
_
الف) باور قدرتمندکننده:
قطعا منم میتونم و اگر به همین شکل متمرکز کار کنم همه قدمهای تکاملی قابل دستیابیه. چیزهایی که زمانی آرزوم بوده الان دارن به راحتی جزء روتین زندگیم میشن و با دیدن موفقیت های مادرم مطمئن شدم که هیچکدوم از آرزوهام اونقدر دور نیست که بهشون نرسم. براش خوشحالم و ازش الگو می گیرم. ایشون همیشه الگوی مناسبی برای من بوده.
ب) باور محدودکننده:
1-مادرم زمانی شروع کرد به رشد شغلی که بچه هاش دانشگاه رفتند و ازدواج کردند و مسئولیتش کمتر شد. تا زمانی که بچه کوچیک داری نمیتونی کارت رو اونجوری که دلت می خواد با تمرکز و وقت مناسب انجام بدی.
برای این حرف خودم همین الان یه جواب کوبنده دارم. مگه اینهمه خانم موفق نداریم که در زمان کودکی فرزندانشون به موفقیت رسیدن؟ مثل مریم میرزاخانی نابغه فقید ریاضی. مثل اینهمه خانم بازیگر و خواننده و اساتید دانشگاه و پزشک و …. پس اینها بهانه است و باید برنامه ریزی کرد. باید نترسید و قدم برداشت و بعدش راه های آسون بهمون گفته میشه. همونطوری که بارها برای خودم اتفاق افتاده و قبلا نوشتم.
2- من همیشه مادرم رو در حال زیاد کار کردن دیدم. کم خوابیدن. کم تفریح کردن و سخت کار کردن. این باور غلط در من شکل گرفته که موفق شدن محصول سختی کشیدن و کم خوابیدن و با خستگی ادامه دادنه. منم که خوش خواااااب دیگه تصورش رو بکنید. نتیجه=> یه کار سبک و پاره وقت انجام بده و قانع باش به کم. چون پول زیاد با کار زیاد به دست میاد. این شد که سعیده خانم تو فامیل معروف شد به قانع بودن.
الان کار همسرم طوریه که ساعت کاریش مناسب نیست ولی پول خوبی ازش درمیاد. یعنی من خیلی وقتها خیلی کم می خوابم و شب ها تا دیروقت کار می کنم کمک ایشون(چون صبح که خودم سرکارم) ولی چون پول خوبی تو حسابم میاد میگم اشکالی نداره.
در صورتیکه باید تکلیف خودمو مشخص کنم. باید یک کار انجام بدم ولی با هوش و حواس کامل. نه با تمرکز پخش شده.
باید به ذهنم بقبولونم که کار میتونه با ساعت مناسب باشه و همزمان با درآمد بالا. میتونه مورد علاقه ام باشه و با درآمد بالا. میتونه منو خسته نکنه. میتونه برام آزادی زمانی فراهم کنه که هم تفریحم سرجاش باشه هم تمریناتم مثل قبل منظم باشه.
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
چقدر خوشحالم که با این تمرین پاشنه های آشیلم برام واضح شد. چقدر همین یک سوال هوشمندانه و ظریف بهم کمک کرد تا موقعیت الانم رو تحلیل کنم و بفهمم دارم چیکار می کنم تو زندگیم.
درسته درآمدم خیلی خوب شده به لطف خدا و دلرم با رفاه خیلی بهتری زندگی می کنم، جنس تجربیاتم فرق کرده و سطح زندگیم بالاتر رفته اما دلم می خواد وقتم هم آزادتر بشه و کدهای مخربم رو شناسایی و رفع کنم.
ممنونم از استادم که اینقدر قشنگ راهنمایی می کنید.
ممنونم از همه شمایی که حوصله کردید و تا آخر خوندید. عاشقتونم.
به نام خداوند بزرگ و مهربان
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و سخاوتمند استاد عباسمنش عزیز
استاد ، سخاوت و منش و نگرش بی نظیر شما رو برای ارائه این سلسله آموزش های بی نظیر در مورد عملکرد ذهن تحسین می کنم و با تمام وجودم سعی می کنم بهتر از قبل در این زمینه هم شما رو الگوی خودم قرار بدم.
این مطالب و آگاهی ها و تمرین ها می تونست در غالب یک دوره بی نظیر از طرف شما ارائه بشه ، ولی سخاوت و بزرگواری و قلب بزرگ شما و همچنین عمل کردن به ایده های خداوند توسط ، شما رو بر این داشت که این صحبت ها و مطالب بسیار ارزشمند رو به رایگان در اختیار همه ما قرار بدید.
وظیفه من هم این هست که حواسم به این موضوع باشه که به دلیل رایگان بودن ، به هیچ وجه با نگاه معمولی و سطحی نگاه نکنم . چون یکی از هربه های ذهن همین هست که وقتی هر مطلب یا هر آگاهی رایگان به دست من برسه، خیلی جدی نگیرم و نگاه عمیق نداشته باشم. من تمام تلاشم رو می کنم که از زاویه ای به این دوره از آموزشهای شما نگاه کنم که انگار هزینه پرداخت کردم و دوره رو تهیه کردم . به این شکل تمرکز و تعهد و جدیت و فوکوس بیشتر و بهتر و عمیق تری نسبت به موضوعات و تمرین ها خواهم داشت. همه چیز به نوع نگاه من به مسائل بر می گرده.
در ابتدای این سلسل آموزشها با تمام وجودم لطف و محبت و سخاوت و بزرگی شما کمال تشکر و قدردانی و سپاسگزاری رو دارم.
(این مطلب رو قبل دیدن توضیحات آخر فایل نوشتم و خدا رو شکر درک درستی از آموزش های شما داشتم و این فرکانس دو طرفه و همزمان بین خودم و شما رو نشونه ای از فهم صحیح آموزش های شما می دونم)
وقتی یکی از نزدیکانم یک موفقیت کسب می کنه ، من چه احساسی دارم ؟
استاد عزیز ، واکنش احساسی من در رابطه با نوع موفقیت های اطرافیان متفاوت هست . همین الان که شروع کردم روی این سوال تمرکز کردن ، فهمیدم که نوع احساس من در این زمان ها بستگی به نوع موفقیت افراد داره که سعی می کنم با مثال زدن بیشتر موضوع رو باز کنم.
همین دو روز پیش وقتی شنیدم که دوست و همکار چندین ساله من دو تا ماشین ثبت نام کرده و به زودی قرار تحویل بگیره ، ابتدا حس حسادت در من به وجود اومد. پیش خودم گفتم که این دوستم که مدیر مجموعه و واحد ما هم هست و اتفاقا رابطه خوبی هم با هم داریم ، هر روز صبح که میاد سرش تو اینستاگرام و تلگرام و دیدن کلیپ های مسخره و دیدن عکس و اندام های زنان هست و 99 درصد تایم خودش رو در محل کار به فضای مجازی و اخبار اختصاص میده!
اگر این وسط هم کاری یا جلسه یا موضوعی باشه پیگیری می کنه و بعدش بلافاصله غرق میشه تو فضای مجازی و مزخرافاتی که افراد از خودشون منتشر می کنند!
چطور هست که من در حال تمرکز و کار کردی مداوم روی خودم هستم ، نتونستم حتی یک ماشین ثبت نام کنم ولی ایشون دو تا ثبت نام کرده ؟!
بعدش که یک مقدار زمان گذشت و تونستم این مقایسه احمقانه رو در وجودم ضعیف تر کنم ، با خودم گفتم آقا ف من که تو افکار این بابا نیستم که بدون چه باورهایی در مورد پول داره ، این چه کار اشتباهی که من دارم انجام می دم ؟
چرا باید به این شکل به این موضوع نگاه کنم ؟
من یک سری باورها و عملکرد های در زمینه های مختلف دارم که از ایشون بسیار بهتره ، و ایشان احتمال زیاد باورهای خوبی در مورد پول و ثروت داشته و در حال خلق کردن نتایج خودش هست. من چرا باید با دیدن این موفقیت حسادت کنم؟
من در مورد سلامتی و تندرستی ماههاست که مطالعه و تحقیق و بررسی کردم و کلی نتایج رو خودم با دانش و آگاهی که کسب کردم خلق کردم .
کلی از دوستان سایت با خرید دوره قانون سلامتی استاد به شرایط جسمی بی نظیر دست پیدا کردند ، ولی من با تلاش و تمرکز و مطالعات خیلی زیاد به لطف و هدایت خداوند خودم به این موضوع دست پیدا کردم و تونستم 25 کیلو وزن کم کنم و کلی نتایج جسمی فوق العاده رو به وجود آوردم.
من از لحاظ ادب و آرامش و مثبت بینی کلی نتایج کسب کردم ولی این دوستم تو این زمینه چون هیچ تلاش و تمرکزی نکرده ، هیچ دستاوردی نداره و من کلی تو این زمینه عالی هستم.
از لحاظ کلی باورهای توحیدی وشخصیتی دیگه من در شرایط بسیار عالی هستم و این دوستم مجددا چون روی باورها کار نکرده دستاوردی نداره.
من کلی تو رابطه باهمسرم به نتایج عالی رسیدم چون روی این موضوع عالی کارکردم و از نتایج خودم بسیار راضی هستم.
.
.
بعد فهمیدم که این احساس حسادت نسبت به ثبت نام دو تا ماشین توسط دوستم ، به دلیل مقایسه بوده.
من هنوز روی باورهای ثروت و پول خیلی خوب کار نکردم و با تلاش و پشتکار بیشتر می تونم مثل سایر زمینه ها موفق باشم.
ولی استاد این حس حسادت در مورد پیشرفت مالی اطرافیان پاشنه آشیل من هست و اعتراف می کنم که حس حسادت رو خیلی سخت می تونم مهار کنم.
البته حس بی عرضگی و تانوانی رو احساس نمی کنم چون این باور در من تقویت شده که من خالق زندگیم هستم و اگر در یک زمینه هنوز نتایج خوبی کسب نکردم دلیلش ناتوانی و بی عرضگی من نیست ، دلیلش اینه که باید در مورد بحث مالی و ثروت بیشتر و بیشتر کار کنم و عمل کنم به ایده هام. به لطف خدا ایده های عالی تو سالی که در آخرش هستیم دریافت کردم و دارم روی خودم کار می کنم و ایمان دارم که می تونم تو بحث مالی نتایج دلخواه رو کسب کنم.
ولی استاد در زمینه های دیگه مثل موفقیت در پرورش جسم و عضلات اگر دستاوردی در کسی ببینم به زیبایی تحسین می کنم چون درک درستی از جسم و عضله و تفاوت اون در انسانهای مختلف می دونم و چون از بچگی تو رشته کاراته فعالیت کردم ، به خوبی از تفاوت جسم و فیزیک افراد آگاه هستم و به لطف خدا هیچ حسادت در من به وجود نمیاد.
.
یک مثال عالی و بسیار جدید دیگه :
دقیقا از یک ماه پیش بحث داغی در شرکت ما شکل گرفت ، به دلیل تغییر ساختار مدیریتی در شرکت ، قرار شد که یک نفر از کسانی که سابقه و دانش و مهارت خوب در زمینه هوانوردی دارند ، به عنوان مدیر عملیات شرکت انتخاب بشه.
یکی از اون گزینه ها با توجه به سابقه 19 ساله من در فرودگاه و البته سطح مهارت و دانش من در هوانوردی و همچنین با توجه به اینکه من در سال 88 کل دوره های تئوری خلبانی رو طی کرده بودم ، من بودم . این کار هم توسط مدیر فعلی مون (همون دوستی که دو تا ماشین ثبت نام کرده بود ) به مدیریت ارشد پیشنهاد شده بود و بحث داغی به وجود اومده بود.
ولی وقتی دقیقا یک هفته پیش یکی دیگه از دوستان بسیار بسیار صمیمی و همکارم 19 ساله من ، به عنوان مدیر عملیات انتخاب شد ، من خیلی راحت و خیلی سریع تونستم این موضوع رو در خودم حل و فصل کنم.
به این شکل که اولا درخواست های من از خداوند اصلا چیز دیگه هست. من دنبال آزادی زمانی و مکانی هستم و به دنبال RUN کردن بیزنس شخصی خودم وهستم و پلن دارم که سایت خودم رو راه اندازی کنم و انتخاب من به عنوان مدیر عملیات کاملا در مسیر مخالف خواسته های من بود. با انتخاب من برای این پست تمام تایم های آزاد من برای مطالعه و کار کردن رو مسیر علایقم ، کلا از بین می رفت .
دوما من اصلا علاقه خاصی به این پست نداشتم و بیشتر به دلیل تهییج اطرافیان این موضوع مقداری برام مهم شده بود.
به همین دلیل و چند دلیل دیگه ، بلافاصله این موفقیت رو تحسین کردم و در اولین فرصت به دوست عزیزم مهدی نازنین ، تبریک گفتم و آروزی موفقیت براش کردم. و اتفاقا رابطه من در این مدت عالی تر و صمیمی تر شده و ایده هایی که به ایشان دادم برای تحول و گسترش کار در فرودگاه مهرآباد ، بسیار براش عالی بود و کلی تشکر کرد . این موضوع برام اتفاقا الهام بخش شد و خیلی باورهام تقویت شد.
.
استاد در مورد موفقیت در روابط عالی در اطرافیان هم خیلی راحت می تونم تحسین کنم و باورهام رو تقویت کنم. و هیچ حس حسادتی در من شکل نمی گیره.
تنها پاشنه آشیل من در مورد موفقیت های مالی اطرافیان هست که با مرور آموزشهای عالی شما در دوره احساس لیاقت و 12 قدم ، بهتر از قبل می تونم این حس رو کمتر کنم و ذهن رو مهار کنم.
واقعا صفر کردن حس حسادت نشدنی هست ولی باید کمتر بشه.
استاد چقدر واژه جالبی رو فرمودید ، خط شکن .
من به شما و به دوست عزیزم آقای عطارروشن عزیز و کلی از دوستان دیگه تو سایت که نتایج عالی گرفتند به همین شکل نگاه می کنم . وقتی یک فردی تو همین موقعیت جغرافیایی که من هستم با همین شرایط اقتصادی با همین قوانین حاکم بر کشور با همین اوضاع و احوال موجود ، تونسته با کار کردن روی خودش نتایج بزرگ خلق کنه ، این یعنی اینکه من هم می تونم چون من هیچ فرقی با افراد موفق ندارم . همگی به یک اندازه به خداوند و قوانین خداوند دسترسی داریم.
تفاوت در باورها و عملکردهاست و گرنه همه ما از توانایی ها و استعدادهای خوبی برخوردار هستیم و می تونیم با اتکا کردن به نیروی بی نهایتی که در درون ماست و با تقویت باورهای فراوانی و تقویت احساس لیاقت و با وارد شدن به دل ترس ها و تردید ها و با تقویت امید به وسیله توکل به خداوند ، نتایج دلخواه رو خلق کنیم.
وقتی من در مورد روابط یکی از بهترین نتایج رو در میان دوستان و اطرافیانم خلق کردم ، این باور رو تقویت می کنه که من با قوی تر کردن باور و اعمال درست و با شهامت و شجاعت و جسارت بیشتر ، در سایز زمینه ها هم می تونم عالی باشم.
مهم این هست که به ایده هام ارزش قائل باشم ، خدا رو در وجودم باور کنم ، هر روز از لحاظ شخصیتی یک مقدار بهتر از دیروز باشم و مهارت های خودم در زمینه کاری رو بهبود ببخشم.
استاد برای شکل دادن به ذهنیت قدرتمند کننده ، بهترین دوره دوره احساس لیاقت هست . چون ریشه احساسات بد در زمان موفقیت های سایرین ، از مقایسه کردن نشات می گیره. موضوع جلسه اول دوره احساس لیاقت می تونه در این بخش بسیار ما رو کمک کنه.
امیدوارم در ادامه این سلسله آموزشهای شما ، بتونم تسلط بیشتری در کنترل ذهن داشته باشم .
با آروزی بهترین های برای شما و هم دوستان نازنینم.
در پناه الله مهربان شاد و موفق و تندرست و ثروتمند باشید.