ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 58 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
درود بر استاد گرامی.
فایلهای شما واقعا چراغ هدایت من هستند و من باور
دارم که میتوانم خالق زندگی خودم باشم .این باور
خالق بودن از آنجایی میاد که ما جزیی از خدا هستیم
پس میتوانیم مثل خدا هر روز به خدا میگم چه چیزها یی امروز میخام.
و کاینات آن رو برام اجابت میکنه.
بهتره از چیزهای کوچیک شروع کنید که به خود باوری برسی که ما دستور میدهیم و کاینات اجرا میکند
البته نباید باور مخرب و ترمز توی ذهنتون باشه.
درود بر شما استاد عزیز و خانم شایسته گرانقدر
و همه دوستان گلم در سایت
استاد جان من همزمان با دیدن فایل داشتم تمرینم را انجام میدادم و گفتم چون مسئله شخصیست توی دفترم تمرین میکنم و مینویسم
از اونجایی که همون اول فایل متوجه شدم که این مطالب واقعا مثل یک دوره کامل هست و شاید باورتون نشه با خودم گفتم خداروشکر که دقیقا همون چیزی که من منتظرش بودم و از خدا خواستمش به صورت رایگان داره در اختیارم قرار میگیره
پس من هم به احترام زحمات شما تمرینم را در سایت مینویسم
هر چند نوشتن این تمرین اینجا برام کار سختیه ولی به احترام شما و اینکه برای ما ارزش قائل بودید و انرژی صرف کردید من هم با عشق به احترام شما و برای پیشرفت خودم و تغییر احساسم و تغییر باورهام مینویسم و از خودم رد پایی به جا میگذارم
استاد عزیزم من در مورد موفقیت های افراد غریبه هیچ حسی ندارم
و اتفاقا خیلی هم خوشحال میشم که یک انسان توانسته به خواسته اش برسه
و همیشه مثال های زیادی میزنم از افرادی که چطور تونستن به موفقیت برسن و با شور و هیجان ازشون تعریف میکنم و تحسینشون میکنم
ولی در مورد آشنا ها حس خوبی نمیگیرم
چون از خیلی لحاظ ها در فامیل و در بین آشنا ها مورد تأیید هستم و در کل از هر لحاظ قبولم دارند که البته هم بابت این اعتبار زحمت کشیدم و روی خودم و توانایی هام کار کردم
به همین دلیل که دیگران و البته خودم، خودم را قبول دارم بابت موفقیت نزدیکانم بهم بر میخوره
که مثلا فلان شخص اگر تونسته باغ بخره چه فایده چون آدم بدرد بخوری نیست و من بدرد بخور هستم و همه دوستم دارن و از من تعریف میکنند و خیلیها با من رفت و آمد دارند و کسی از اون خوشش نمیاد
یا مثلاً فلان دوست یا همکار یا نزدیکان خودم در کار قبلی ای که من در اون فعالیت داشتم تونسته به موفقیت های خوبی برسه و من توی ذهنم اون موفقیت را کوچک میکنم و بهش حسادت میکنم و میگم فلانی که بدرد بخور نیست
اون فقط سرش به زندگی خودش هست
ولی من به همه کمک میکنم و همه قبولم دارند
یا اون از لحاظ فنی از من پایین تره و اصلا به پای من هم نمیرسه
در حالی که میبینم روند کاری اون بهتر از من پیش میره و موفقیت های مالی بهتری بدست آورده هر چند که من از لحاظ کاری و فنی بالاتر از اون باشم
در واقع من به درآمد و موفقیت های مالی اون شخص حسادت میکنم
و همیشه تو ذهنم جنگ دارم که اون در سطح من نیست ولی شاید تونسته پول بیشتری در بیاره
ولی من از اون بهترم و اون به پای من نمیرسه
در واقع این افکار باعث آزار من میشه
مخصوصا وقتی میبینم که اون شخص از لحاظ آرامش و آسایش خیلی بهتر از من داره زندگی میکنه و من همچنان درگیر مسایل مالی هستم هر چند که بسیار توانمندی هایی دارم که ارزشمند است
……..
در واقع من نسبت به اون شخص احساس خوبی ندارم و همیشه میگم که اون فقط سرش به کار و زندگی خودش بوده و با کسی ارتباطی نداره و کسی هم دوستش نداره
ولی من با همه رفت و آمد دارم و همه دوستم دارند
در حالیکه من با این تفکر همیشه دوست دارم آرامش و آسایش زندگی اون شخص را داشته باشم
پس نتیجه میگیریم که من مشکل دارم و باید اصلاحش کنم
بیشتر عقیده داشتم که اوایل کار پدرش کمکش کرده و من پدرم در قید حیات نیست که حمایتم کنه
یا اینکه اون فقط پولو میبینه و هیچ چیز دیگه ای براش ارزش نداره ولی من به مردم از هر لحاظ احترام میگذارم و هوای مردم را دارم
که این باور هم باعث شده خیلی ها از رفتار خوب من سوء استفاده کنند و من همیشه بدهکار باشم در حالیکه کلی پول از مردم طلبکار هستم
………..
حالا به فرمایش شما میخوام ببینم از چه زاویه ای به این قضیه نگاه کنم احساسم بهتر میشه و چطوری میشه که موفقیت اون فرد برام الهام بخش باشه برای رسیدن به موفقیت
من میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که من بر حسب توانایی هام و بر حسب شخصیتی که دارم جایگاه خودم را دارم و اصلا با کسی مقایسه نمیشم و هر کسی در جای خودش انسان ارزشمندیست و من خودم را با هیچ کس مقایسه نمیکنم چون من شخصیت و اعتبار خاص خودم را دارم و همچنین موفقیت های بسیاری در زندگی دارم که ارزشمند هستند
پس به موفقیت طرف مقابل هم احترام میگذارم چون برای رسیدن به هدفش تلاش کرده و موفقیت اون چیزی از ارزش های من کم نمیکنه
ضمن اینکه من برای پیشرفتم مدتهاست که به مکانی مهاجرت کردم از لحاظ کاری
که چندین برابر قوی تر از گذشته است
و این خودش یک موفقیت با ارزش هست برای من
پس من نیازی نیست خودم را با سطح دیگری بسنجم در حالیکه در سطح خوبی دارم به مسیرم ادامه میدهم و هر کسی در هر مکان و سطحی که پیشرفت کنه با ارزش و قابل احترامه
پس من در جایگاه خودم با ارزش هستم
و اون دوست عزیزمون هم در جایگاه خودش ارزشمنده
…………..
من چه درسهایی میتونم بگیرم از مسیر اون دوستم که باعث شده به موفقیت برسه
به نظر من تمرکز تمام و کمال بر روی کار و زندگی شخصی اون فرد باعث شده که به موفقیت برسه
دقیقا موردی که من رعایتش نمیکنم
یعنی من حاشیه های زندگیم بیشتر در اولویت هستند تا اصل زندگی
اون شخص فقط برای خودش و زندگی خودش زمان میگذاره
و من فقط برای دیگران
پس باید تمرکزم را از زندگی دیگران بردارم و بر روی زندگی خودم بگذارم
ضمن اینکه اون شخص در مورد مسایل مالی با کسی رودربایستی نداره و پولش را تمام و کمال در زمان درست دریافت میکنه و بعد کار انجام میده و من بالعکس
یعنی با دلسوزی و احساس مهربونی میخوام با شرایط طرف مقابل پیش برم که همش برای من ضرر میشه
این برداشت من بود از این تمرین و چقدر ذهنم باز شد نسبت به افکار محدود کننده ای که داشتم در گوشه ذهنم و هیچوقت مثل الان بهش فکر نکرده بودم
استاد عزیزم صمیمانه از شما سپاسگزارم بابت زحماتی که میکشید
از خدای عزیز هم سپاسگزارم که من را به این فایل گرانبها هدایت کرد
پیروز و تندرست باشید،
سلام و درود خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
خداروشکر برای این ک انقدر قشنگ و عیان هدایتمون میکنه سپاسگزارم بابت این فایل فوقالعاده ک دقیقاً جواب سوالاتم رو گرفتم…
وقتی وارد سایت شدم هدفم فایل دیگه ای بود اما دیدم فایل جدید اومده موقعی ک شروع کردم ب انجام تمرین ها تازه فهمیدم وای منی ک میگفتم اصلا حسادت ندارم چقدر این باور محدود کننده رو در خودم جا داده بودم و متوجه نمیشدم .. مثلا همینجور ک استاد گفتند زمانی ک کسی ب اون چیزی ک من میخواستم میرسید من دیگه اون مورد رو نمیخواستم و رها میکردم اما حتی خودم نمیفهمیدم و فقط یه حس بدی رو چند دقیقه تجربه میکردم و از کنارش میگذشتم….برای یک جاهایی از تمرین ممانعت داشتم ک حقیقت رو حتی ب خودم بگم اما گفتم و نوشتم و جواب تموم سوالاتم رو گرفتم اونم جوابایی ک حتی ب ذهنم خطور نمیکرد مثلا فهمیدم من یه الگوی تکرار شونده دارم ک حتی ریشش رو نمیدونستم کجاس یا این ک ب قول استاد احتمالا طرف مقابل من از بالا بهم نگاه نمیکنه قصده خورده گرفتن هم نداره بلکه باور من اینه و همهی این ها برای اینه ک من در عزت نفسم مشکل داشتم حسادت پنهان داشتم و خودم متوجه نبودم الان معنی مورچه سیاه روی سنگ سیاه رو میفهمم…چ ترمز هایی ک در ما وجود داره و از اونا بیخبریم اما خدارو شاکرم ک امروز هدایتم کرد و از تمرینات جوابم رو داد و از استاد عزیز بابت این فایل سپاسگزارم ... درس هایی ک من از تمرینات این فایل فوق العاده گرفتم:
•با تمرین های پی در پی میشود در هر زمینه ای ب چیزی ک میخواهی برسی
•این ک باید الگوهای تکرار شونده رو پیدا کنم و درستش کنم ….
•باید عزت نفسم رو بالا ببرم و روی خودم کار کنم تا حس ناتوانی از من دور بشه
•ثابت قدم بودن کنترل ذهن و قربانی کردن چیزهایی گذرایی ک فقط گول زننده هستند
•تمام دنیا حول عدالت و قوانین ثابت خودش میچرخه پس اگر برای دیگران میشود برای من هم میشود فقط کافیه ب این ایمان داشته باشم
•ب موفقیت های دیگران از زاویه ای نگاه کنم ک باورهام تقویت بشه و انگیزه بگیرم
•رها کنم مسائل کوچیکی رو ک خودم رو ب اونا گره زدم و دستو پامو برای پرواز ب سمت موفقیت ها بسته مثل همون گوی سنگینی ک در کیلیپ با زنجیر ب پای اون مرد بسته شده بود و بقیه در حال پرواز بودند
• حفظ آرامش و صلح در خودم با فهمیدن قانون تکامل ؛ عدالت و خیرخواهی خداوند
واااای خدای من باورم نمیشه یک تمرین ساده و کوچک اینهمه جواب و درس برای من داشته باشه
خدایا سپاسگزارم ک نمیذاری از این مسیر زیبا دور بشم و کمکمون کن تا بتونیم ثابت قدم بمونیم و اسیر مسائل و ناچیز های زمینی نشویم
هزاران بار شکرت ای صاحب اختیار جهان
سلام استاد عزیزم من قبلا وقتی میدیدم یکی به موفقیتی رسیده حسادت میکردم اما بیشتر حسرت میخوردم تا حسادت چون کلاا حسود نیستم ،اما یک نکته خیلی مهمی که از وقتی یک سال پیش دوره عزت نفس رو خریدم متوجهش شدم این بود که تا یکسال پیش که میدیدم خواهرام ماشین میخرن ،وسایل زندگیشون رو عوض میکنن ،مسافرت میرن ،تولد میگیرن نه تنها حسادت نمیکردم بلکه اصلا تو وجودم نمیدیدم که حتی برا یک بار هم که شده از خودم بپرسم توام دوست داری اینا رو داشته باشی ؟اصلا تو لیاقت خودم نمیدیدم که برسه بهش فکر کنم و خودمو گول میزدم که من ساده زیستم ،من گذشته تجربیات و اشتباهات خیلی زیادی داشتم که منو از خواسته هام دور میکرد هرچند من همیشه خودمو دست کم میگیرم اما یکساله که همه چی تغییر کرده و من خیلی بهتر شدم ،استاد من بعضی مواقع که میبینم همکارام کاری شبیه به کارمنو دارن انجام میدم ی لحظه حس ترس میاد سراغم که ای وای دیدی چی شد اما بعداز چند لحظه سریع حالمو خوب میکنم و باورای خوب به خودم تزریق میکنم و سعی میکنم آگاهانه حال خودمو خوب کنم ،استاد ما باید خیلی حواسمون به این جمع باشه که گول نجواهای ذهن رو نخوریم چون ذهن مدام بهت ترس میده ومن خیلی دوست دارم مدام توجهم به فراوانی ونکات مثبت باشه ،واینو مدام به یاد خودم میارم که استاد همیشه میگه اگر ی آدمی هر جای دنیا تونسته ی کاری رو به نحو احسنت انجام بده توهم میتونی دوستون دارم استاد ️️
سلام به استاد عباسمنش و مریم بانو و همه دوستان سایت
متاسفانه از رشد و پیشرفت برخی از افراد خصوصا فامیل دلگیر میشوم و نمی خواهم دیگران قبل از من پیشرفتی کنند.
با حس حسادت خودم را با دیگران مقایسه می کنم و اگر شکستی برای فردی رخ بدهد متاسفانه احساس بدی ندارم.
در فامیل چند نفر هستن که در حال حاضر از من رشد بهتری داشتن،مثلا دختر یکی از اقوام با اینکه کوچکتر از من است،خیلی زودتر از من شاغل شد، ازدواج کرد و صاحب دو فرزند زیبا و جذاب ، به کمک همسر کارمندش توانست در مرکز استان یک آپارتمان سه طبقه بخرد و خودروی روز،در عین حال که خیلی سرزنده،خوش رو و خوش پوش است و اتفاقا علاقه قلبی هم به او دادم اما متاسفانه در مقایسه با او احساس حقارت می کنم در حالی که خودم و همسرم هم شاغل و دارای زندگی کارمندی هستیم،فرزندی ندارم و خرید خانه در توانمان نیست.
برای جواب سوال اول، خودم را راضی کرده ام که مقایسه را کنار بزارم و روی خودم در زمینه رشد مالی و مهارتی تمرکزی کار کنم،باور کنم که وقتی او توانسته این مسیر را سپری کند من هم می توانم خیلی راحت راه پیشرفت را پیدا کنم.برای رسیدن به خواسته ام از خدا درخواست کنم و با رها کردن و نچسبید به خواسته ام بقیه راه را به خدا بسپارم،شاد باشم و بدون ناراحتی و فکر مشغولی راحت زندگی کنم،سرم فقط در زندگی خودم باشد و با آرزوی موفقیت بیشتر از قبل برای او و خانواده اش برای پیشرفتم تلاش کنم،این را باور کنم که هر چقدر تعداد افراد موفق و ثروتمند اطرافم بیشتر شود،زمینه ترقی و رشد من بیشتر فراهم می شود زیرا این اتفاق برایم باورپذیرتر خواهد شد.
سوال دوم،((الهام)) از ناهمواری ها و سختی های او خبر نداری و تنها داری ویترین کار را می بینی،به نظرم در این مسیر بی وقفه با حس شادی که از او سراغ دارم تلاش کرده و اولویتش رفاه خودش بوده و کاری به حواشی اطرافش نداشته ،از دستیابی هایش برای دیگران حرفی نمی زند و نتایجش اوضاع خوبش را بازگو می کند.شاد زندگی میکند و از دیگران تعریف می کند و هیچوقت ندیدم گله و شکایت کند .
(….) عزیزم الان که این موضوع رو نوشتم احساس بسیار خوبی بهت دارم و از صمیم قلبم دلم می خواد اوج بگیری و برای شادی هزاران برابر رو آرزو می کنم.
خدای خوبم به من توفیق استمرار در پیشرفت در مسیر بده و کمکم کن با عشق و بدون هیچ عجله ایی و با لذت با همسرم زندگی کنم و خودم و همسرم رو تحت فشار قرار ندهم و همه امور رو دست خودت بسپارم زیرا تو بی نهایت ودود و بخشنده ایی.
استاد عباسمنش بزرگوار از شما برای قرار دادنمان در مسیر خودشناسی بسیار سپاسگزارم.خودشناسی برای من حلقه مفقود زندگیم همیشه بوده و خیلی مشتاقم خودم رو کشف کنم.
یا حق
استاد عزیزتر از جان
این کامنت رو میزارم برای اینکه از حضور خودم در این جلسات بهتون خبر بدم. وقتی که شما تمرین امروز رو گفتید من شروع کردم به تایپ کردن این تمرین در یک فایل ورد که بعد در سایت کپیش کنم. اما هر چه بیشتر توضیح دادم و پیش رفتم، دیدم اینکه میخوام این مطالب رو در سایت بزارم انگار داره مانع از این میشه که به اندازه کافی موضوع رو برای خودم باز کنم. یک لحظه به خودم گفتم که مهم اینه که من این تمرین رو درست انجام بدم نه اینکه حتما در سایت بگذارم که همه بخوانند. استاد گفت اگر خصوصیه در دفتر خودتون بنویسید. از اون موقع آرامش گرفتم و تمرینم رو خیلی دقیق تر و درست تر انجام دادم.
الان اینها رو مینویسم که بهتون بگم من حضور فعال در این جلسات دارم و دارم تمرینم رو پشت صحنه با جدیت انجام میدم و عاشقانه از شما میخوام که ادامه بدید و تا جایی که میشه این موضوع رو برای ما باز کنید. من با انجام همین یک تمرین ساده کلی احساسم نسبت به نزدیکانی که به موفقیت رسیده اند بهتر شده. بنابراین میدونم که هر چه بیشتر با شما در این مسیر جلو برم باز هم میتونم باگهای بیشتری رو در ذهنم پیدا کنم و اونها رو برطرف کنم.
من هر جلسه برای شما حاضری میزنم استاد. در دفتر حضور و غیاب جلوی اسم من همیشه تیک بزنید :)
دوستتون دارم، آزاده
سلام درود به همه دوستان و استاد عزیز
من تا قبل شنیدن این فایل همیشه فکر میکردم که اره من اصلا تا حالا حسادت نکردم و همیشه همه رو تحصین میکنم و از پیشرفت بقیه خیلی خوشحال میشم و من چقدر ادم خوبی ام یا مثلا همین چند روز پیش یه دوستام بهم زنگ زد و گفت ماشین خریدم و وقتی بهم گفت من خیلی خیلی خوشحال شدم و بهش گفتم لایقش هستی ولی حالا که دارم فکر میکنم میبینم انگار ته ته ذهنم خیلی هم اینطوری نبوده
در رابطه با اطرافیانم بدون شک خیلی خوشحال میشم وقتی موفقیت اونارو میبینم برا اکثر دوستان هم همینطور ولی چیزی که برام خیلی جالب بود و متوجه این موضوع شدم وقتی داشتم این فایل رو گوش میکردم این بود که من شاید حسادت نکنم به همه (اونم شاید با این فایل شک کردم به خودم) ولی چیزی رو که مطمعن شدم و پاشنه آشیلم بود و خبر نداشتم ازش این بود که من ذهنم زیر بار موفقیت دیگران نمیره و همیشه سعی میکنه موفقیت دیگران رو که میبینه براش یه بحونه ای بیاره و هی بگه حالا درسته فلانی مغازه زد فلانی ماشین خرید فلانی اینجوری شد فلانی موفق شد ولی همش شانسی بوده یا الکی الکی اینجوری شد یا این باباش بهش کمک کرد یا اصلا فلانی رو چه به این حرفا یا بعضی اوقات حالا اگه ندیدی فلانی شکست بخوره
یچیز دیگه هم متوجه اون شده بودم این بود که من اصلا نمیخوام رابطه های عاشقانه قشنگ و زییای دیگران رو تحسین کنم و قبول کنم که بابا ببین دارن چقدر قشنگ و عاشقانه باهم زندگی میکنند و شادن و چه حال خوبی دارن در کنار یکدیگه حتی رابطه شما استاد با مریم خانوم عزیز ولی از وقتی اون فایل بی نظیر چرا با وجود تلاش های فراوان به خواسته ام نرسیدم قسمت 2 رو دیدم و متوجه این کد مخرب شدم حسابی دارم روش کار میکنم
در رابطه با قسمت دوم این فایل زیبا هم:
1_پسر خاله من برای چندمین بار ماشین بنامش دراومد و چند ماه پیش هم مغازه خودش رو خرید و همینطور یه خونه هم خرید من اولش خوشحال شدم ولی بعدش گفتم ببین باباش چقدر داره کمکش میکنه ها و چقدر هم خوش شانسه هرچی هی ماشین مینویسه داره در میاد
2_ دوست خودم که داره کافه میزنه و چند ملیارد تا حالا خرج کرده اولش خوشحال شدم که بلاخره استارت یه شغل رو زد ولی دوباره گفتم اینم باباش اگه نبود معلوم نمیشد که سرنوشتش چی میشد و حالام الکی الکی داره کافه میزنه پولاشو نابود کنه
3_دختر دوست مادرم چند ماه بود که داشت مربگیری بدنسازی اموزش میدید و کلاس میرفت و دوره میرفت یهو مادرم گفت از من پول قرض کردن و دنبال یه باشگاه هستن شاید اولش خوشحال شدم ولی دوباره این ذهن چموش من اومد و گفت چرا یه دفعه الکی الکی این باشگاه زد اصلا هنوز این تجربه مربیگری خاصی نداره اصلا این دختره هنوز تو جامعه وارد نشده که با مردم سر و کله بزنه و حالا حتما جمع میکنه
در صورتی که یکی نبود بگه اخه پسر خوب تو چیکار به زندگی مردم داری برو کار خودتا بکن و براشون ارزوی موفقیت بکن
در رابطه با قسمت سوم این تمرین:
الان هرچی دارم فکر میکنم میبینم بابا این بندگان خدا چقدر تلاش کردند چقدر رو هدفشون متمرکز بودند بدون شک با پشت کار اینها از هر راه دیگه میرفتن موفق میشدند
اصلا نمیخواستم انگار ببینم که پسر خاله من هم کارمند بود هم وقتی که تعطیل بود و کارخونه نمیرفت کار کنه بیرون مشغول کار ازاد و ساختمونی میشد و همیشه حالش خوب بود و اصلا گوشش بدهکار حواشی خوانواده و جامعه هیچوقت نبود و یبار من ندیدم انرژیش بد باشه و خیلی خوانواده دوست بود و بسیار صادق و درست کار که همه تو خاندان روش قسم میخوردن
انگار اصلا نمیخواستم ببینم که دوستم با اینکه بسیار وضع مالی خوبی دارن ولی بخاطر شغلش رفت تو یه کافه شاگردی کرد کلی دوره رفت و تلاش کرد در صورتی که اصلا نیازی بکار نداشت ولی انجام داد و اونم اتفاقا خیلی انسان خوب و خوش انرژی و حلال خوری بود
و همینطور دختر دوست مادرم که نمیخواستم متوجه بشم که بابا یه دختر همسن خودم یعنی 23 ساله بدون داشتن پدر و کمک خوانواده (مادرش هم کارمند بود) و بدون داشتن سرمایه اولیه زیاد(فقط با 200 ملیون شروع کرد) و بدون داشتن رانت و کمک از بیرون و همینطور اصلا روابط عمومی بالایی هم نداشت و یا ظاهر خیلی خاص و … فقط فقط فقط با ایمان و بدون داشتن ترس از اینکه چی میشه و رفتن چندتا دوره ساده مربیگری باشگاه زد و الان داره نزدیک به ماهی صد ملیون در میاره و اونم اتفاقا انسان پر تلاش و خوبی بود
واقعا استاد بقول شما هرکی در هر جایگاهی که هست اتفاقی و الکی نبود
واقعا ممنونم از شما بخاطر این فایل های بی نظیر من که دارم معجزه رو هر روز تو زندگیم میبینم
شما بی نظیرید استاد
سلام سلام ب شما استاد خوبم و مریم بانوی عزیزم
امروز 1402/11/13
ی سوالی برام پیش اومد،واردسایت شدم تا قسمت جستجو رو بزنم و سوالمو بپرسم ک با فایل جدید استاد مواجه شدم،دیدم رنگ لباس استاد تغییر کرده ،گفتم احتمالا فایل جدید هست،
چندبار عنوان فایل رو خوندم تا بتونم برا ذهنم تجزیه اش کنم(خنگ نیستما ولی گاهی اوقات باید ی جمله رو تکرار کنم تا دستوپای ذهنم ازینور و اونور جمعش کنم)
سریع رفتم دفترتمارینمو با مدادم آوردم و نشستم،ومتنو میخوندم و مطالب مهم و مینوشتم،
فایلو دانلود و بعد از سایت خارج شدم و گوشمیکردم ومینوشتم،آخرفایل وقتی استاد تاکید کردن مثل همیشه ک درخوده،قسمت نظرات سایت مشارکت داشته باشین،
گفتم میرم تو سایت مینویسم هرچند،نوشتن درموردیکنفر همچین برام خوشایند نیست حتی در مورداحساسم باکسی هم صحبت نکردم ولی گفتم اینجا مینویسم،
یکی دونفری هستن ک میتونم برم ازشون سوالامو بپرسم ولی یکی دیگه ن نمیشه،ولی بااینحال باگهای ذهنیمو میدونم ولی بازم میخاد ک بیشتر روی ذهنم کار کنم،(برای تعمیر ذهنیت خراب باید داروهای استادو تزریق کنم،ک اونم فعلا امکان تهیه داروهای تجویزی استاد نیست)
بریم سر جواب تمارین….
حجت خواهرزاده ام هست،ازینکه جرات کردواستعفا داداز شغل دولتی وبعدمهاجرت ب شمال کشور کرد،من برای رفتنش ازین شهرخیلی خوشحال بودم تحسینش میکردم واقعا،و براش دعای خیر کردم و آرزوی موفقیتش در زمینه کارو خانوادگیش داشتم و دارم،چون شخصیتی داره ک ب همسر و خانواده اش و زندگیش خیلی اهمیت میده و در اولویت هست براش،من شخصیتشو دوستدارم،مقتدر در کلام و کارش و هدفاش،با برنامه ریزی پیش میره،الهی هرکسی هرجای دنیا ک هست و برای هدفاش و خانواده اش مقتدرانه قدمی برمیداره موفقتر بشه،و خداوند حفظشون کنه….آمین..
ایمانشو تحسین میکنم شاید اول مهاجرتش کموکاستیایی داشته ولی بازم موندگار شد و کم نیاورد،شاید با مخالفتهایی مواجه شد ولی هدفاش و خانواده اش براش مهم بودن،
قسمت دوم سوال،احساسم ب شخصیت ایشون،روابطشون باهمسرشون عالیه و احترام خاصی بینشون هست
احساس خیلی خوبی دارم،دوستش دارم از صمیم قلبم،برام ی الگوی واقعی هست،متکی ب پدرو مادرش نیست تکیه ب مال پدر نکرده و خودش تلاش میکنه،پشتوانه وتکیه گاه محکم خانواده اش هست،مقتدرانه و مردانه وار عمل میکنه و اجازه نمیده کسی در حریم شخصی و خانوادگیش پا بزاره،
جوری مصمم رفتار میکنه ک هیچ احدی جرات حرف نامربوط زدن در مورد خودش و خانواده اش و حتی شغلش نداره،ب حرفا و نگاههای پشت سرش اهمیتی نمیده،مثبت اندیش و در لحظه زندگی میکنه مهربونه و شوخ طبع،باکلاستر و فهمیده تر رفتار میکنه هرچند درهمین شهر کوچیک هم ک بودن سوای مردم شهرم افکار و رَویه دیگه ای در زندگیش داشت ولی مهاجرت ب شهر پیشرفته تر،پیشرفته ترت میکنه چون باافکارِ رشد و بهبودی مهاجرت کرد،احسنت ب ایشون..
در قسمت بعدی سوال..از چ زاویه ای ب موفقیتهای این افراد نگاه کنم ک باعث میشود…….
جواب..بیشترین تمرکزم و بذارم روی خودم و ب خواستهای درونی و شخصی خودم رسیدگی کنم افکارمو از لحاظ اصلی و فرعی تجزیه و تشخیص بدم،شادباشم و در لحظه زندگی کنم(روابط دلگرم کننده ای ندارم،دوره شیوه حل مساعل زندگی رو تازه تهیه کردم و دارم گوش میدم )برگردیم تو مسیرجواب،برنامه ریزی داشته باشم و خودم رو درهرشایط احساسی و روحی ی جسمی مجاب ب انجام هدفهای روزانه بکنم،اقتدار در کلام و رفتارم و نیاز ب تلاش بیشتری داره ک ب اون حدبرسم،انجام دادن کارها و ب تعویق نندازم،(ازینکه تکیه گاه خانواده باشم و اجازه ندم کسی تو زندگیم دخالتی داشته باشه رو هستم و دارم)مثبتهای زندگی رو میبینم در هر شرایطی( ولی اقدام ب عملم کمه،)
سوال دوم ازین بخش،چ درسهایی میتوانم از مسیربگیرم؟،جواب…فوکوس ب خودم و اقدام ب عمل و تمرکزم و ایمانم و رشد بدم و پا روی ترسهام بذارم و باورهای مخرب و برداشتن سنگ بزرگی ک از ورود رزق و روزی و ثروت جلو گیری میکنه پیدا کنم،(فعلا ک امکان تهیه دوره های ثروت1-2-3استاد رو ندارم،ولی از همین دوره های فعلی(شیوه حل مساعل زندگی و قانون سلامتیو فایلهای رایگان استاد)رو دارم استفاده بهینه بکنم عالی پیش میرم..
نفر دوم،شخصیه ک بهش حس خوبی ندارم،برخلاف رفتارهایی ک داره و من پسند نمیکنم،ولی مواردی داره ک قابل تحسین هست،
(همسر دوم شوهرم)
درزمینه خیاطی،آرایشگری،بافتنی،سررشته داره وازهمون ها داره کسب درآمد میکنه و خیاطی رو از زمانیکه وارد زندگی من شد شروع کرد86_87،کاری ندارم کارش خوب بود ی بد،ولی همینکه تونست ازهمون مهارت دستوپا شکستش پول دربیاره قابل تحسینه،من وقتی بهش فکر میکنم حسم ب خود شخص بدنمیشه ولی رفتارهایی میکنه ک دقیقا برعکس من هست ک باعث چندشم میشه،ولی ی حسادت ریزی دارم اون ته دلم،ک چطوری اون داره درآمد کسب میکنه و میتونه مشتری جذب کنه و من با مهارتی ک دارم و ب جرات میتونم بگم خیلی دیرتر ازیشون من مهارت خیاطی رو کسب کردم ولی هنر(گلدوزی ،روباندوزی،آشپزی،رو از قبل داشتم و همینطور روابط عمومی هم خیلی خوبه )ولی نسبت ب ایشون نمیتونم جذب مشتری داشته باشم،با کار کسی کاری ندارم و از افراد فضول بشدت فراریم،بقول معروف سرم تو لاک خودمه،ولی مطمعنم ک سنگ بزرگی،(بنام باوراشتباه )روی روزنه ورود ثروت و برام بسته،بااینکه هم جرات حرکت دارم ویجورایی ترسهامو پیدا کردم(جدیدا)ولی قدرت عمل ندارم (((((داعما ذهنم ب تعویق میندازه،))))))
سعی کردم خودم و شخصیتم و رشد بدم برخلاف شخص سوم زندگیم،
ولی ی باگی جدیدا پیدا کردم (ی پام روی پدال گاز هست و ی پام روی پدال ترمز)و انتظار دارم ماشینم حرکت کنه.
بریم ب جواب بخش اول از سوال،از چ زاویه مثبتی…؟؟ البته فکر میکنم ک دوتا سوال یکجاجواب داده میشه..
جواب…
من فهمیدم ک ته دلم از لحاظ مالی ب همسرم وابسته هستم دلم گرمه ک همسرم هست و هرجاییک کم بیارم میتونم از همسرم بگیرم،ولی ایشون هرچند ک از همسرم پول میگیرن بازم تونستن از مهارتاشون پول دربیارن،من باید دلی کنده بشم از همسرم تا بتونم روی پای خودم بایستم(فقط وابستگی مالی دارم ب همسرم)و این باگ یا پاشنه آشیلی هست ک جدیدا پیداش کردم ک باید در قسمت نظرات شیوه حل…بذارم و اینجا زیاد در موردش توضیح نمیدم،
روابط عمومیم ک خوبه و بیشتر قسمت مثبت افراد رو میبینم و بهشون میگم(کتاب آیین دوستیابی)دیدگاهم رو نسبت ب آدما عوض کرد و دوستداشتم خاطره خوبی،ازخودم در ذهن ی انسان بجا بذارم،پا بذارم روی ترسهام و عمل کنم هرچند ذهنم اما و اگر بیاره،،
امیدوارم ک تونسته باشم درست تمریناتمو انجام داده باشم
متشکرم استاد ک بازم غافلگیرمون کردین..
در خدا آرام و ثروتمند باشید
سلام
الهی من قربون سایت شما بشم
کیف کردم،، لذت بردم و مثل بچه ها خندیدم
وقتی این فایلو روی سایت دیدم
اتفاقا
چندین نفر از اطرافیانم در چند روز گذشته
راههایی را برای بدست آوردن ثروت و موفقیت
شروع کردن و از من بعنوان صاحب تجربه سوال کردن
اولا که خیلی خیلی خوشحال شدم و هر تجربه و فکری که به ذهنم میرسید بهشون گفتم
چندتا مثال میزنم، شاید بکار شما هم بیاد
سبحان ،
کارمند دوسال قبل خودم، که تقریبا تمامی کار فروش تلفنی رو خودم بهش آموختم
و الان یه شرکت ثبت کرده و مراحل فعال کردن شرکت داره انجام میده و با هم قرار گذاشتیم هرروز ساعت 6 صبح بیکدیگر صبح بخیر بگیم و یه چند تا جمله قشنگ با هم ردو بدل کنیم
حسین،،، پسری که 15 سال قبل بعد از پایان دانشگاه، اومد کنار دست من نشست و کار فروش تلفنی، آهن و آموخت و مدتها مدیر فروش شرکت خانوادگی خودشون بود و با قدرت 2 سال قبل تصمیم به ایجاد یک شرکت جدید کرد و ما همه حمایتش کردیم
و تمامی کارهاش رسمی و قانونی انجام میشه و الان 4 تا کارمند فعال و عالی داره و با قدرت
در حاله پیشرفته و من همیشه از همصحبتی و مشورت با هاش لذت میبرم و با همه وجودم
هر کاری بتونم براش انجام میدم تا موفقیتهای بیشتری کسب کنه
روز 12 بهمن مراسم افتتاح اولین کارخانه
آهن زنگ نزن ایران در بندر عباس بود، که متعلق به یکی از شرکتها و افرادیست که من همیشه بعنوان افراد، محترم، متشخص و تحصیلکرده حوزه فولاد ازشون نام بردم
و با همه وجودم دلم خواست در این پروژه بزرگ و خاص مشارکت کنم
و چون ارتباط مستقیم نداشتم از یکی از دوستانم در خواست کردم یه جلسه بزارن
تا حضوری بهشون تبریک بگم و آمادگی خودمو بابت فعالیت در سازمانهای فعال و هدفمند این عزیزان اعلام کنم
و همزمانی فایل شما با این افکار و اعمال من
چنان شوق و ذوقی در وجودم ایجاد کرد
که تصمیم گرفتم با قربون صدقه شدن، دیدگاهم و آغاز کنم
شکر گذار خداوندم که در طول زندگیم شاهد پیشرفتها و موفقیتهای دوستان و همکاران و…. هستم
آخ،. یه چیز مهم
من فقط به فقط وقتی حسادت میکنم که میبینم یه شخصی چند زبان صحبت میکنه
دلم میخواد تیکه تیکه بکنمش، از داشتن اینهمه توانایی
مثل سمیرا، دوست خودم که مدرس زبان انگلیسی، آلمانی هم آموخت تا بتونه مهاجرت کنه،،
خدا منو به راه راست هدایت کنه
دوست دارم استاد
دوست دارم مریم خانم
دوستون دارم همه بچه های عباسمنشی
به امید شنیدن و دیدن موفقیتهای همتون
خداحافظ
به نام خدا
سلام خدمت استاد و دوستان عزیزم
پاسخ به سوال اول
اگر نزدیکان من به موفقیت برسن احساس نفرت میکنم از طرف بدم میاد از اینکه اون موفق شده من نتونسم یجوری انگار اون بخش نامناسب وجودم که بالا میاد من از اون بخش فراریم
یه جور حس کینه تنفر که چقدر این دنیا نامرده من رو خودم کار میکنم یکی دیگه موفق میشه
احساس عجله و بدو بدو زود باش توهم تمرین کن که از طرف بزنی جلو تو برتر باشی
حس اینکه انگار اون شخص نفر اول بودن جمع یا فامیل یا دوستان رو دستش گرفته بخاطر همین سرزنشش میکنم تو درونم و بعد کلی خودم تحقیر میکنم که فلان فلان شده تو چرا نتونستی ببین فلانی که هیچی حالیش تونست تو چقدر خنگی نفهمی گیج حقته که رشد نکنی
یه جنگی در من شکل میگیره که چرا برای اون میشه برای من نمیشه پس من ادم بدرد نخوریم پس من بی ارزشم احساس بی مصرف بودن احساس بیخودی هیچ کاره بودن میکنم
مخصوصا اگر سنش از من پایین تر باشه که اصلا دیوانه میشم کلی حالم بد میشه که ببین چقدر راحت تو سن پایین توسنته اما تو چی باید پدرت بیاد تو که دیگه نمیتونی مثل اون باشی برای تو نمیشه یا سخت میشه
برای انجام کارهام میرم کتابخانه اونجا یه سری دانش اموز پشت کنکور هستن یه روزی دیدم حالم بده نشستم ریشه یابی مردم که دلیل رو جویا شم دیدم دارم به اون بچه ها حسادت میکنم تو ذهنم کلی بهشون چرت و پرت میگم یه جنگ عجیب غریبی شکل گرفته بود جالبه اونا هم رفتارشون با من فرص میکرد انگار حس میکردم دارن بهم بی احترامی میکنن و من بیشتر حرص میخوردم بیشتر حس کینه و حسرت بود که اره اینا ببین چقدر راحت میخونن چقدر راحت خانواده هاشون حمایتشون میکنن اما تو چی بی چاره هیچ کدوم از این شرایط هارو نداشتی
تو محل کارم هستن همکارانی که جایگاه کاریشون خیلی بالاست وقتی پیششون بودم دیدم احساسم بده دلیل رفتار رو جویا شدم دیدم اوه چه خبره کلی سرزنش تو ذهنمه که احمق تو با اینهمه تلاش چرا نمیرسی به این جایگاه حالا این هیچی از اون طرف کلی بیزار شدم میخواسنم بزنم صورتشو بیارم پایین اینقدر که کینه داشتم احساس میکردم جای منو گرفته احساس میکردم من باید اونجا میبودم و ایشون حق من رو خورده باز جالبه که وقتی باهاش ارتباط میگرفتم بخاطر این گفتگوهای داغونم نزدیک من نمی اومد باهمه رفیق میشد جز من و من هی بدتر شاکی میشدم میگفتم ببین این بی لیاقت چه جایگاه مفت و مجانی کسل کرده این با اینهمه بی لیاقتی داره کیف میکنه حالا من چی هیچی باید دهنم مسواک شه حالا وقتی برسی کردم دیدم اون شخص بسیار روح لطیف و خودساخته داره بک گراندو برسی کردم دیدم که اقا تازه کمشه اون جایگاه امان از این حسادت و کینه
یه مورد دیگه که ناراحت میشم احساس میکنم جای من رو گرفته یا جا دیگه برای رشد من نیست انگار ایشون رفته طبقه دهم کل اونجارو صاحب شده
مخصوصا من کسی رو که می بینم تو رابطه ش موفقه بیشتر حسادت میکنم کلی میام مقایسه میکنم که اون چی داره که من ندارم در حین مقایسه کلی اول خودم رو سرزنش میکنم بعد طرف رو حالا باز خداروشکر جلوی این همه مقایسه رو گرفتم خیلی کمتر شده
کسی اگر تو بحث مالی موفق شه اصلا بدجور شاکی میشم تمام صدا ها و اون نجوا ها که از کودکی کوبیده شده تو سرم بالا میان اره تو بی عرضه ای ناتوانی پس کی میرسی ببین اینا رسیدن تو جا موندی دیگه کارت تمومه دیگه نمیتونی رشد و پیشرفت کنی دیگه جا برای تو نیست خدا هم دیگه تورو از یاد برده
معلوما منطق هایی میارم که به خودم ثابت بکنم که طرف دروغ میگه موفق شده اصلا مگه میشه ادم موفق باشه
یا مثلا چیزهای دیگه رو ربط میدم به موفقیتش مثلا باباش پول داده تو شرایط خوبی بوده از بچگیش یا پدر مادرش تو سن کم گذاشتنش پای کار ، خدا بهش رو کرده شانس اورده تو زمان خوبی کارشو شروع کرده ، از بچگی دنبال اون کار بود ، میدونی چقدر زجر کشیده تا به اینجا رسیده من حاضز نیستم زجر بکشم ، کلا خانوادگی موفقن ، بابا ک موفق باشه فرزندشم موفق میشه اینا طایفه ای موفقن ما که بابا داغونیم کلا
استاد این روزا از خودشناسی به جایی رسیدم دیگه ترسیدم از اینهمه حجم نواقص و ایراد ها دیگه عملا احساس ناتوانی میکنم در برابر افکار و رفتار هام و فکر میکنم این کار باعث شده من تسلیم تر شدم مخصوصا که باعث شده کمتر خودم و دیگران سرزنش قضاوت توهین تحقیر کنم