«تجربه‌های من از اعتماد به نشانه‌ام» - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری
    106MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی
    23MB
    25 دقیقه

این صفحه ساخته شده تا در بخش نظرات آن‌، فقط داستان‌های‌تان درباره جزئیات و شروع مسیری هدایتی نوشته شود که با کلیک روی دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» آغاز شد.

اینکه چطور آن نشانه‌ را تشخیص دادید‌؛

و آن نشانه‌ها چه زنگ‌هایی در وجودت به صدا درآورد و به چه تصمیماتی انجامید؛
و چه پله‌های متوالی از قدم‌های پی در پی را یکی پس از دیگری به تو نشان داد‌؛
و چه «تغییراتِ از اساس متفاوت با رویه‌های قبلی‌ات» را در شخصیت و در وجودت رقم زد‌؛

و چطور از میان هزاران شیوه‌‌، روند و مسیری برایت سَرَند و غربال شد که بهترین‌، نزدیک‌ترین‌، لذت‌بخش ترین‌، پرثمرترین و قابل اجراترین شیوه با امکانات‌ و شرایط آن لحظه‌ات بود.

و در نهایت‌، ادامه دادن در آن مسیر مهارتها‌، تجربه‌ها‌، ایمان و عزت نفسی را در وجودت ساخته که بین شمای کنونی و آدم قبلی فاصله انداخته و نسخه‌ی با ایمان‌تر در شخصیت‌‌ات ساخته که گوش به زنگ پیغام نشانه‌ها و بنیان کردن تمام جنبه‌های زندگی‌اش بر جدّی گرفتنِ مسیر هدایتی‌ نشانه‌هاست.

داستان هدایت تو به نشانه‌هایی که برای حل مسائل‌تان به آنها هدایت می‌شوی‌، و قدم‌های عملی و تکاملی‌ای که در جهت آن هدایت برمی‌داری و تجربیاتی که-در ادامه- برای‌ اشتراک با این خانواده در این صفحه نوشته می‌شود‌، از دل اعتمادی ناب متولد می‌شود که‌ -حتی با وجود نجواهای ذهن‌تان-، نسبت به  ساز و کار هدایت‌گونه‌ی خداوند‌، در قلب‌تان می‌سازید و به قول خداوند:

ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ
وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ
أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بقره

این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است‌، فقط آنهایی را با خود همراه می‌سازد که تقوا پیشه کرده و ذهن‌شان را کنترل می‌کنند و به نشانه‌ها اعتماد می‌کنند و تسلیم‌ مسیر هدایت‌شان می‌شوند و  رستگاران‌ و متبرّک شدگان آنها هستند.

زیرا خداوند هرگز برای یاری ما‌، قوانینش را نقض‌، معلق یا موقتاً غیر فعال نمی‌کند‌، بلکه به شیوه‌های کاملاً طبیعی‌، منطقی و هماهنگ با سازو کار جهان‌ هدایت خود را به سمت‌تان جاری می‌سازد.

ما از طریق ایده‌ها و نشانه‌هایی هدایت می‌شویم که  به واسطه‌ی قرار گرفتن یک کلمه یا جمله‌، یا خواندن داستان و تجربه‌ای که برای‌مان الگو می‌شود‌‌ و مرز ناممکن‌ها را در ذهن‌مان جابه جا می‌کند‌، یا راهکاری که دیگری برای مسئله‌ای متفاوت اجرایش کرده‌، یا گوش دادن به یک فایل و درک یک مفهوم از آن و…‌، به ما الهام می‌شود.

نقطه مشترک این نشانه‌ها این است که‌ همه‌ی آنها‌، «پیغامی واضح از اولین اقدام برای حل مسائل‌مان» را در دل خود دارند.

پیغامی که فقط و فقط برای خودمان و از طریق خودمان قابل تشخیص و قابل درک است.

زیرا این وعده‌ی خداوند است که:

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

گفتيم همگى از بهشت فرود آييد، پس چون از جانب من هدايتى براى شما آمد، آنان كه از هدايت من پيروى كنند هرگز بيمناك و اندوهگين نخواهند شد. بقره 38

نکته مهم:

در راستای هدف‌ما درباره نظم بخشیدن به محتوای سایت‌، در این صفحه فقط نظراتی منتشر می‌شود که درباره داستان و مسیر هدایت شده‌ای که به واسطه استفاده از دکمه «مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن» نوشته‌اید.

منتظر خواندن داستان‌ها و روندی هستیم که در مسیر هدایت‌تان طی می‌کنید و نتایجی که پله به پله شما را رشد و به مرحله‌ی بالاتر هدایت می‌کند.

وقتی از قدرت کانون توجه‌مان برای دیدن‌، به خاطر آوردن و مرور کردن مسیر این هدایت استفاده می‌کنیم‌، یعنی با نوشتن درباره جرئیات این مسیر‌ و به اشتراک گذاشتن با سایر اعضای خانواده‌‌مان‌، صدق بالحسنی می‌شویم‌، آرام آرام‌، جنس محکم‌تری از ایمان و یقین در وجودمان نهادینه می‌شود که جانمایه و شخصیت ما را تغییر می‌دهد و به قول قرآن‌، چشمان‌مان را برای تشخیصِ بهتر و دقیق ترِ نشانه‌های هدایت بیناتر می‌کند.

1837 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میترا گفته:
    مدت عضویت: 2471 روز

    سلام و خداقوت به خانواده بزرگ و صمیمی عباس منش.

    من در مکالمه ای با دوستم که عضو سایت استاد عباسمنش هستند با این ویژگی جدید سایت مطلع شدم. دوستم به من گفت اگر دنبال نشونه ای تا قدمی برداری برو تو سایت و نشونه خودتو پیدا کن.

    من هر از گاهی میومدم و رو نشانه من رو واضح کن کلیک می کردم و بعد می گفتم خوب چرا این فایل،چه ربطی به من داره.

    مدتها به همین منوال گذشت تا امشب فایل دانلودی نشانه من را برایم واضح کن برایم انتخاب شد و تازه متوجه شدم اشتباه من کجاست اینکه من خودم نمی دونستم چی می خوام و طبق قوانین، فایل مربوطه در راستای ارتعاشی که میدادم برام میومد و امشب تازه متوجه شدم که باید آشکار و واضح سوالم را بدونم و بعد از خدا هدایتم رو بخوام.

    دقیقا امشب قبل از اینکه رو نشانه ام کلیک کنم این جمله رو گفتم: خدایا امشب چه هدایتی رو برام لازم می دونی که بدونم و درست چیزی اومد که لازم بود بدونم، چون واصح از خدا خواستم.

    خدایا هزاران مرتبه شکرت.

    و نکته اش برای من این بود که کار خدا نعوذبالله فال و قرعه نیست که من بخوام هر ۲۴ساعت یه فال برای خودم بردارم بلکه بر روی اصول و قوانین ثابتی است که نشانه و هدایتی است برای قدم های بعدیم.

    و چقدر خوشحالم برای ۲۴ ساعتهای بعدیِ زندگیم که ان شاءالله عمری بود به لطف الله هدایت ها و نشانه هادریافت کنم.

    در پناه حق تعالی پیروز و سربلند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    محمد پهلوان یزدی گفته:
    مدت عضویت: 4097 روز

    سلام .داستان حقیقی اول من

    یک شب با خانواده در حال رفتن به مهمانی با لباسهای نو بودیم زمستان بود و بخاریهای خانه با درجه اخر در حال کار بود .وقتی آمدیم سوار ماشینمو ن شویم در لحظه باز کردن درب ماشین پسر کوچکم که در آغوش من بود شروع به استفراغ کرد و لباسهای من و خودش و ماشین رو خراب کرد من بسیار ناراحت و معترض به خداوند و ناچار برگشتیم داخل خانه و کلا زمان خروج ما از خانه به ۲ دقیقه بیشتر نشد و در وسط حال خانه بود که بوی گاز آشپزخانه که در وقت خروج باز گذاشته شده بود به مشام رسید و در صورت رفتن ما حداکثر ۵دقیقه بعد خانه ما منفجر میشد ولی از آنجایی که کسی نمی تواند نور خدا رو خاموش کنه جایی که نام مقدس ارباب اربابان در آنجا ندا میشود و من همانجا در برابر محبت خداوند زانو زدم و یاد داستان وسایل و کیسه گندم و ریختن گندم و پیدا کردن کیسه طلا استاد افتادم و فقط توانستم سجود و تواضع کنم به آنکس که به مانزدیکترین هست ……دومین را بزودی می نویسم….ممنون از همه و خداوند وهاب…پهلوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    مهدی وثوق گفته:
    مدت عضویت: 1992 روز

    +406

    سلام

    این اولین باره شاید یه جورایی دارم ریتم و ارتباط اتفاقاتو با گزینه هدایت و نشانه روزانه درک میکنم…

    البته ناگفته نماد خیلی کم ازین ایکن سایت استفاده میکنم ، تقریبا فقط در مواردی که نیاز به راهنمایی داشته باشم یا مسیرو ندونم چیه که البته همین الان یادم از دیالوگ استاد اومد که میگفت من حتی برای رد شدن از خیابون یا هر کار کوچولویی تقاضای هدایت و راهنمایی میکنم

    خب متعهد میشم منم روی تقویت این قوه کار و تمرین کنم و باتمام وجود از رب العالمین سپاسگذارم که تو این زمینه هدایت و حمایتم میکنه

    داستان هدایت من مربوط میشه به دیشب که منو خواهرم تصمیم گرفتیم صب بریم دریا شنا و اسنورکلینگ کنیم…

    صب ساعتای ۶ونیم که پاشدم دیدم قسمت جدیدی روی سایت نیومده و گفتم برم سراغ گزینه هدایت…

    در واقع معمولا هر فایلی که روزانه به صورت دانلودی رو سایت میشنه هدایت و خط مش اون روزمو تعیین میکنه و اگه چیزی نباشه این کارو میکنم

    خلاصه زدم رو ایکن و قسمت ۱۰۴ زندگی در بهشت اومد

    استاد تو کوروت قرمز بودو داشتن میرفتن کنار دریا و منم همزمان از خونه خارج شدمو پیاده حرکت کردم سمت دریا

    نفهمیدم چی شد یک هو به خودم اومدم دیدم رسیدم!!!

    این روزا تقریبا وضعیت و مدارم تو مرحله اوایل بندرعباس استاده …

    ینی حدود بیست دقیقه کلا متوجه زمان و مکان نبودم و یک هویی به خودم اومدم دیدم استاد در حالی که میگفت چرا من مایونیاوردمو به موج ها و دریا نگاه کرد منم جشمم به دریا افتاد درحالی که موج هایی خیلی بزرگتر از چیزی استاد باهاش روبه رو شده بود مواجه شدم!!!

    خب شرایط برای شنا کردن ما مساعد نبودو اون لحظه متوجه این همزمانی شدم ینی

    اگه زوتر اگاه میشدمو موج های توی تصویرو میدیدم کمتر شاید عجله میکردم برای رسیدن به دریا ، حرص کمبود زمانو نمیخوردم…

    کلی حرف کلی ادراک بر وجودم نازل شده که قادر به نوشتننش نیستم…

    خب خداروشکر

    اول مسیرم

    تکامل میطلبه که باورهای کمبودی که به اشکال مختلف تو وجودم هستو کمرنگ و با باورهای مثبت جایگزین کنم…

    تکامل میطلبه که بیشتر ریتم نشانه و زبان الهاماتو متوجه تر بشم…

    همین که تو مسیرم خداروشکر

    میدونم که هدایت میشم

    میدونم که فراااای حد تصورم رشد میکنم

    دلم گفت این متنو بنویسم

    منم سعی میکنم تسلیم باشم …

    خداروشکر

    این متن در حالی که ماه شب چهارده هست در کنار یکی از سواحل جزیره زیبای قشم/ایران نوشته شد.

    تنها هستمو اخرین جلسه دوره جهان بینی رو گوش کردم

    دارم فرکانس هامو تنظیم میکنم که تا یه موتور واسه خودم خلق کنم … نمیدونم ماه کامل اینده با چه اتفاقات خوبی روبه و رو میشم چون حسم خیلییی خوبه…

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    شادی گفته:
    مدت عضویت: 596 روز

    درود و وقت بخیر

    خدا قوت میگم به اعضای ارزشمند سایت

    سپاسگزارم از استاد خوبی ها ،استاد عباسمنش عزیزم

    متشکرم بابت سایت ارزشمند شما که راه سعادتمندی رو برای ما هموار کرده است من تو مسیر پرسرعت رشد و پیشرفت خودم یه وقتایی میرسه که نه می‌دونم چ سوالی دارم چی می‌خوام یا سوال می‌دونم جواب رو نمی‌دونم یا تو شرایطی هستم که نمی‌دونم چ کار باید بکنم همیشه همیشه بهش » نشانه من برای واضح شدن»به من پاسخ داده و فایلی رو برای من باز کرده شاید اون فایل تایم زیادی داشته و حتی همه ی اون فایل خواب سوال من نبوده اما یک جمله از اون فایل خواب سوال من بوده و اون یک جمله به طرز عجیبی پررنگ تر میشه برام .خلاصه بگم من زیاد این گزینه رو کلیک نمیکنم چون همیشه می‌دونم چی می‌خوام چون خیلی رو خودم کار کردم اما تو چنین شرایطی که قرار گرفتم دقیقا من رو به اون پاسخی که میخواستم رسونده و سبب هدایت من شده.و این بی نظیر.ممنونم ازتون استاد خوبی ها .️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    سید امین رضوی علوی گفته:
    مدت عضویت: 458 روز

    سلام استاد عزیز

    من چند سال پیش در یک کلاس انگیزشی شرکت کردم استاد ما یک فایل در مورد شکرگزاری به ما معرفی کرد، اونجا بود که من به نظر خودم به روش صحیح شکرگزاری آشنا شدم

    و خیلی در زندگی من تاثیر گذاشت چه از نظر مالی و چه عاطفی

    ولی از روزی که به لطف خداوند با شما آشنا شدم فهمیدم که هنوز درست مفهوم شکرگزاری رو نمیدونستم و الان میدونم که باید به چه روشی با خدا صحبت کنم و شکرگزارش باشم .

    من قبلا فقط نماز رو میخوندم چون به من گفته بودن اگه نماز نخونی کافر هستی و خداوند تو رو دوست نداره و به جهنم میری حالا من بعد از گوش دادن به فایلهای رایگان شما و هنوز فایل هشتم از دوره ثروت 1 هستم

    (استاد عزیز نمیدونم چجوری از شما تشکر کنم)

    الان از خوندن نماز لذت میبرم چون واقعا با تمام وجودم حس میکنم که دارم با خدا حرف میزنم و پروردگار عزیز به خواسته های من جواب میدهد .

    من به این باور رسیدم که خدا خیلی هوای منو داره

    من تو این مدت کمی که دارم به صحبت های شما عمل میکنم به خیلی نشانهای جالبی دست پیدا کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    الهام رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 338 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز که با آگاهی های بی نظیرشون که از درک قوانین جهان به من هدیه کردن منو به مسیر زیبا و پر از آرامش زندگی هدایت کردن…

    و همچنین خانم شایسته بزرگوار…

    حدود 6 ماه هست که با سایت عباس منش آشنا شدم و از دیروز 1403/8/12 رسما عضو سایت شدم…

    تو تمام این مدت زندگیم سرشار بوده از نشانه ها و معجزه های خداوند مهربان و وهابم که مهم‌ترین اون ،رسیدن به حس آرامش درونی بوده….

    داستان من از اینجا شروع شد که من خدا رو شکر در زندگیم از رفاه و آسایش مطلوبی برخوردار بودم و چیزی که از درون همیشه من رو اذیت میکرد عدم ارتباط خوب با همسر و فرزندانم بود و عاجز شده بودم از اینکه باید برای حل مسائل بچه ها و تحمل شرایط بد رابطمون به توراپیست و …. مراجعه کنم.

    ی روز صبح با تمام عجز و ناتوانی موقع نماز صبح از خدا خواستم تا منو هدایت کنه…

    و گفتم که من یک مشاور شبانه روزی میخوام که هر زمان بهش نیاز داشتم لازم نباشه برای شنیدن حرف هاش و آروم شدنم و نشون دادن راه صبر کنم و از تمام وجودم میخوام که شرایط تغییر کنه….

    وبه طرز معجزه آسایی از طریق دوستم با استاد عباس منش آشنا شدم…

    اینم بگم که سال 97 از طریق برادرم اسم ایشون رو شنیده بودم ولی چون تو مدار درستی نبودم هدایت نشدم ….

    و از اون روز خیلی چیزها در زندگی من تغییر کرده…

    و خیلی برام جالب بود که وقتی روی من رو به سوی نشانه ام هدایت کن زدم من رو برد به فایل قسمت 2 زندگی در بهشت که استاد در اون در مورد دوره عشق و مودت در روابط صحبت میکنن و خدا چقدر همیشه من رو با کلام استاد قشنگ هدایت میکنن….

    استاد عزیزم براتون سلامتی و طول عمر و عزت روز افزون از پیشگاه خداوند مهربان خواستارم که اینگونه با کلام واضح و شیواتون مسیر درست زندگی کردن رو به ما می آموزید..

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 12 بهمن رو با عشق مینویسم

    امروز یه روز خیلی خیلی خاص بود

    وقتی بیدار شدم تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و تجسم کردم که دارم رنگ روغن کار میکنم و خیلی خیلی با دقت و ظریف و با تمرکز کار میکنم و بعد چیزای دیگه هم نوشتم و به روز بهشتیم سلام دادم و شروع کردم

    وسایلامو تو حال پذیرایی چیدم و شروع به کار کردم نزدیک ساعت 10 بود

    رنگ روغن رو که کار کردم به طرز عجیبی ریزه کاریا درست بود

    اولش مدام ذهنم میگفت نگه دار بعدا کار میکنی و خیلی سخت بود برای من ، که بتونم کار کنم ، اما کنترل کردم خودمو و از خدا کمک خواستم و انجامش دادم

    البته خدا انجام داد چون من اصلا متوجه نشدم کی تموم شد

    وقتی تا 2 کار کردم و تموم شد خیلی متعجب بودم که خیلی خوب کار کردم و بعد برای خودم یه ناهار خاص درست کردم و گفتم جایزه ات یه مهمونی خاص دو نفره با خداست

    چون من تونسته بودم که کنترل کنم ذهنم رو

    و کار کنم و نترسم که یه وقت خرابش نکنم

    گفتم یا خراب میشه یا خوب میشه طیبه، بعدشم اگر خراب شد تو که بلدی و یاد گرفتی

    تا الان توی این یک سال چندین بار نقاشیات خراب شدن و درستشون کردی

    تو دیگه مهارت داری که بتونی درستش کنی پس میشه

    که بیشتر از اینم بتونی کنترل کنی ذهنت رو و رهبری کنی

    و سریع بگی انجامش میدم ،باید تمرین کنی و تکرار و استمرار داشته باشی

    بعد که برای خودم برنج گذاشتم با کباب و ته دیگ هم گذاشتم و به قدری لذت بخش بود که یکی از گرون قیمت ترین و بهشتی ترین غذای زندگیم رو میخوردم

    من جدیدا تازه متوجه طعم غذا ها میشن

    وقتی سعی میکنم تمرکز کنم ،یه طعم های خاصی رو میچشم و حس میکنم که تا به حال نچشیده بودم

    یه وقتایی به حرفای کسایی که تو برنامه زندگی پس از زندگی صحبت میکردن فکر میکردم ،با خودم میگفتم وقتی کسانی بعد از کما میگن رفتن جایی که نور بود و یا تاریکی

    یه سریاشون میگن، بهمون میوه دادن که هیچ وقت اون میوه رو نخورده بودیم در این دنیا

    نمیدونم الان چی شد یهویی این به یادم اومد

    فکر کنم الان دلیلش رو میدونم

    چون من برای اولین بار یه وقتایی که متمرکز تر غذا میخورم و طعم هاشو میچشم ،با خودم میگم این غذا بهشتیه

    من تا حالا همچین طعمی رو نچشیدم و به قدری لذت بخش بود که آروم میخوردم و لذت میبر م و به یاد خدا بودم که این همه نعمت رو به من عطا کرده

    شاید دلیل اینکه تو اون مکانی که میگفتن میوه خوردیم که اصلا طعمش طعم میوه این دنیا رو نمیداد همین بوده باشه

    من تا جایی که درک کردم میگم ،چون من تا به این سنم که همیشه برنج و کباب تابه ای وته دیگ میخورم

    یا سوپ

    یا گوشت و…

    هیچ وقت این طعم هارو حس نمیکردم

    حتی الان وقتی یه وقتایی با عجله فقط غذا میخورم و دقت نمیکنم هیچ طعمی حس نمیکنم

    نه اینکه حس نکنم

    نه

    طعمی که خاص باشه و به قدری غرق در لحظه ام باشم که سبب بشه بگم غذای بهشتیه ،این طعم رو حس نمیکنم

    یه وقتایی حتی میوه ها و سبزی و گوجه و خیار و…

    همه و همه یه طعم خاص میدن

    خدایا شکرت

    کمکم کن هر لحظه یاد بگیرم که متمرکز تر باشم

    وقتی تا شب کارای دیگه ام رو انجام دادم دو سه باری به مادرم زنگ زدم گفتم آینه دستیارو فروختی؟

    مادرم میگفت نه

    و به خودم گفتم چرا پیگیری میکنی طیبه؟؟؟

    رها باش

    فروش میره

    بعد شب وقتی مادرم اومد خونه گفت یدونه فقط از آینه دستی که من بافته بودم فروخته بود و خودش 4 میلیون فروش داشت

    من گفتم اشکالی نداره ،من باید روی باورای ثروت کار کنم تا نقاشیامم به فروش برسن

    بعد یهویی مادرم اومد گفت طیبه یادم رفت بهت بگم

    یدونه از آینه دستیات فروش رفت

    150 نوشته بودی

    اما وقتی واریز کرد 200 واریز کرد و گفت ارزشمنده و بیشتر دوست داشت بابت نقاشیت واریز کنه

    وای وقتی اینو گفت ، من باوری که با صدای خودم ضبط کرده بودم و گوش میدادم و تکرار میکردم رو به یاد آوردم

    من دائم گوش میدادم و حتی تجسم میکردم که بیشتر از مبلغی که من میگم ، بابت نقاشیام واریز میکنن

    و من این اتفاق رو بارها تو فروش نقاشیام دیده بودم، که قبلا هم بیشتر از مبلغی که نوشته بودم واریز کرده بودن

    خیلی خوشحال بودم

    درسته از این هم خوشحال بودم که نقاشیم فروش رفته

    اما بیشترین خوشحالیم از این بود که قانون داره جواب میده و من باید اینارو یادم نگه دارم و با اراده قوی تر باورهای قوی بسازم و تکرار کنم

    من اینارو هر روز میگفتم و گوش میدادم

    نقاشی های من ارزشمندن و به قدری زیبا و عالی هستن که مشتریها به سرعت میان و میخرن و من در مدار مشتری هایی قرار میگیرم که به سرعت خرید میکنن و حتی حاضر هستن که بیشتر از مبلغی که من نوشتم برای نقاشی هام ،پرداخت کنن

    اینا یعنی چی؟؟؟؟؟

    طیبه با توام دقت کن

    چرا برای آینه دستی که بافتی بیشتر واریز نکردن

    چرا فقط برای نقاشیات بیشتر واریز میکنن ؟؟؟؟

    بعد به یادم آوردم که قبلا بارها و بارها مثلا قیمت نقاشیم 150 بود 200 واریز کرده بودن و امروز هم همینطور بود

    حتی من گفتم مامان الکی که نمیگی اضافه واریز کردن ؟ که خودت به من پول اضافه بدی ،چون فروش نداشتم؟

    گفت نه باور کن 200 واریز کرد

    حتی گفت ارزشمنده 200 واریز میکنم

    من خیلی خوشحال بودم چون یه نشونه خیلی بزرگ بود برای من ، که خدا به وضوح داشت با من صحبت میکرد که طیبه اینو برای خودت یه سکوی پرتاب در نظر بگیر و هر موقع دیدی که نمیتونی ذهنت رو کنترل کنی

    سریع بهش بگو ببین جواب داده

    ببین اضافه واریز کردن و نقاشی های من به قدری ارزشمندن که حتی حاضرن از قبل هم پولش رو پرداخت کنن و اگر این شده باورهای دیگه هم جواب میدن

    فقط باید تلاشم رو برای کنترل ذهنم انجام بدم

    چقدر لذت بخشه وقتی شواهد رو میبینی و مصمم تر میشی تا سعی و تلاش ذهنیت رو بیشتر کنی

    وقتی مادرم گفت 350 باید بهت بدم

    بعد گفت درصد فروش امروزم رو هم تو بردار

    یعنی 700 تمن

    چقدر کیف داشت خدا داشت به من هدیه میداد

    از طریق مادرم

    خدایا شکرت

    از مادرم تشکر کردم و پر رو شدم ، گفتم از این به بعد درصد فروشت رو به من بده و برم قلمو بخرم ،اینم در نظر داشتم که اگر گفت نه ناراحت نشم

    چون میدونستم خداست که به من عطا میکنه

    بعد مادرم قبول کرد و خیلی خوشحال بودم و از خدا تشکر کردم

    خدا با این کارش به من یه پیام اصلی رو میده

    اینکه خدا میخواست بهم بفهمونه که امیدوار باش و ادامه بده

    میدونم داری تلاش میکنی برای همین این نشونه رو بهت دادم که روی باورای نقاشی خیلی کار کنی

    ببین طیبه ، ارزش کارت بالاهست و تکرار میکردی ، الان شواهدش رو نشونت دادم

    من به این باور رسیدم که بیشتر به حسابم واریز میکنن ، برای نقاشیام و این رو بارها مشتریا بیشتر از مبلغ نقاشیم واریز کردن

    وقتی بیشتر فکر میکنم میبینم که من به این دلیل دارم نتیجه میبینم که باورم قوی شده به اینکه بیشتر از مبلغی که برای نقاشیام میذارم ،حاضرن پرداخت کنن

    خدایا شکرت

    کمکم کن تا بیشتر متمرکز بشم

    بعد مادرم گفت ببین چیا گرفتم

    برای خودش و خونه چند تا ظرف خریده بود ، با درآمدی که داشت و بعد وقتی نشون داد نگاه کردم گفت خوشت میاد بردار از این آبی ها و اولش اصلا به طرح روی ظرف بشقاب توجه نکردم و چون رنگش آبی بود و دو تا بود برداشتمش

    بعد یهویی متوجه تصویر بشقاب شدم

    یه دریاچه بود و یه خونه داشت که یه مرد و زن کنار هم کنار دریاچه نگاه میکردن و از دور کوه دیده میشد به قدری تصویر نزدیک بود با تجسمی که از خونه ام داشتم که گفتم ببین اینم یه نشونه

    دقیقا دریاچه اش مثل دریاچه پارادایس بود

    اینکه خدا داره نشون میده که طیبه حواست باشه

    تو اگر تلاش ذهنتیت رو بیشتر کنی و البته تلاش برای افزایش مهارتت داشته باشی

    صد در صد این تصویر به واقعیت تبدیل میشه

    امروز حتی نشانه دریافت کردم سریال زندگی در بهشت قسمت 219

    وقتی شب نشسته بودم و داشتم فکر میکردم یهویی گفتم خدای من یه نشونه بهم میدی ، قلبمو آروم تر کنی برای ادامه مسیرم

    اینو گفتم و چشمامو بستم و نشانه ام رو در سایت انتخاب کردم

    وقتی چشمامو باز کردم دیدم به به

    بهشت رو خدا نشونه داده

    و شروع کردم به دیدن این فایل

    وای من چقدر عاشق مرغ و خروسا و براونیم

    همیشه وقتی میبینم که استاد و مریم خانم عزیز با مرغ و عروسا و براونی و بقیه اعضای این بهشت زیبا لذت میبرن

    به قدری حس نزدیکی میکنم به این بهشت زیبا که خودم رو در این صحنه ها میبینم و حتی وقتی مریم جان داشتن جوجه رو میگرفتن کلی خوشحال بودم و عمیقا میخندیدم

    حتی وقتی مریم جان جوجه رو برداشت به قدری لذت میبردم و میخندیدم که حس میکردم اونجا هستم

    خدایا شکرت

    خیلی لذت بخش بود

    خیلی حس خوبی داشت

    خدایا شکرت

    خدا داره بهم میگه ببین چقدر لذت بخشه

    پس باید سرعت بدی به تکرار باورهات و عمل کنی طیبه

    نترس و نگران نباش که من همینجور که بهشت رو نشونت دادم ،صد در صد به خود بهشت میبرمت

    تو فقط تلاش ذهنیت رو برای ساخت باور و متمرکز شدنش انجام بده و رها باش

    خدایا شکرت به خاطر این سایت پر از عشق

    شب دوباره یه نشونه بهم داد و دیدم یه پاسخ از سایت برای من اومده

    که من این نوشته ها رو بعد دریافت نشونه در قسمت دوره 12 قدم جلسه اول نوشتم :

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 12 بهمن رو با عشق مینویسم

    12 بهمن

    12 قدم

    540 امین روز عضویتم

    مدت عضویت: 540 روز

    چقدر این ماچ ماچی من جذابه و دقیق داره میچینه

    هرچی پیش میرم میبینم که واقعا ریز تر از اون چیزی که فکرش رو میکردم داره هدایتم میکنه

    و یه وای ، من چقدر تغییر کردم دیگه گفتم ،همین چند دقیقه پیش

    الان مینویسم که چی شد که من اومدم اینجا

    من از صبح ،نمیدونم چرا منتظر پاسخی از سایت بودم و حس میکردم که خدا برای من پیام داره و دلمم میخواست که از سایت دوباره با من صحبت کنه

    من امروز چند باری هی اومدم و بالای اسممو ببینم و نقطه آبی رو ببینم اما نبود

    دقیق نمیدونم ، ظهر بود یا بعد از ظهر یهویی دیدم یه دایره کوچیک آبی کنار اسممه و پاسخ رو سریع باز کردم و خوندم

    دوستی تحسینم کرده بود و درمورد نوشته من که گفته بودم خدا ریز به ریز هدایت میکنه

    نوشته بود

    با خودم گفتم من نشونه میخوام

    ولی چیزی دریافت نکردم و بعد در کل روز پسِ افکارم این بود که دوره عشق و مودت رو از اول گوش بدم و بنویسم و گفتم دوره 12 قدم رو هم بنویسم اما نمیدونستم کدومو بنویسم

    چون توی این یک ماه من دو تا دوره عزت نفس و عشق و مودت رو که خریدم فقط داشتم اونارو گوش میدادم و به قدری توی این یک ماه روابطم فوق العاده شده که

    آدما خود به خود بهم احترام میذارم

    خود به خود به طرق مختلف هدیه دریافت میکنم

    خود به خود همه میان سمتم و سلام میدن بهم

    داداشم از همون فردای روزی که عشق و مودت رو خریدم تقریبا هر روز داره به طرق مختلف تو کارای خونه کمک میکنه

    مهم ترین چیز ، من حالم بی نهایت عالیه و درمورد یک سری وابستگی هام ،توی این یک ماه ،به صورت کاملا هدایتی رها شدم و دارم سعی میکنم بازهم عمل کنم

    و با خدا بیشتر و بیشتر حس نزدیکی میکنم

    و هر روز باهاش صحبت میکنم

    حتی به من گفت یه کتاب شروع کن بنویس و اسمش رو بذار ماچ ماچی و من یکم نوشتم و به خدا گفتم کمکم کنه و بنویسم

    و خیلی چیزای دیگه

    بعد تا اینکه ساعت 8 شب دیدم یه پاسخ دیگه اومده خیلی خوشحال شدم گفتم چی قراره دریافت کنم و هدایت بشم

    وقتی پیام دوستمون رو خوندم تحسین کرده بودن

    انگار من دنبال یه چیزی بودم

    درسته تشکر کردم و از خدا هم سپاسگزارم که تحسینم میکنه

    اما گفتم من نشونه میخوام بگو چیکار کنم؟

    که وقتی اینو گفتم

    رفتم به رد پای همون پاسخی که برام اومده بود و گفتم بذار ببینم برای چه تاریخی از نوشته هام ، پاسخ اومده

    فایل گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط – صفحه 11 بود

    دیدم 28 مهر نوشتم و در 3 آبان در سایت گذاشتم

    با خودم گفتم وای خدای من

    اون روز من اصلا هیچ دوره ای نخریده بودم

    و البته رد پای روز28 مهر رو در 3 آبان در سایت گذاشته بودم که 1 آبان دوره 12 قدم قدم اول رو خریدم

    وقتی خوندم دیدم نوشتم که :

    و این فایل بهم گفت که شنبه حتما دفتر بخر و دوره رو جدی شروع کن

    وقتی اینو خوندم قشنگ درک کردم که خدا بهم گفت الان وقتشه که تمرکزی از اول روی دوره 12 قدم کار کنی

    و من وقتی اومدم فایل اول رو گوش بدم

    متوجه یه چیزی شدم و گفتم وای خدای من ،چقدر من تغییر کردم

    و تغییر من این بود

    یادمه روزی که قدم اول رو گوش دادم و چکاپ فرکانسیم رو نوشتم ، تا حدودی به افکارم آگاه شده بودم و هر روز سعی میکردم که متوجه باشم که دلیل افکارم رو بدونم

    اما به این شدت و ریز بین نبودم

    من از 1 آذر شروع کردم به گوش دادن دو قدم از دوره 12 قدم و بعد هدایت شدم به دوره های عزت نفس و عشق و مودت

    الان که دوباره برگشتم اینجا و از اول گوش دادم

    دیدم وای من به شدت ریز بین شدم

    من هر روز داشتم ناخودآگاه این تمرین رو انجام میدادم و ریز بین تر شدم

    و حتی تحلیلش هم میکنم و میتونم به کمک خدا سریع حالمو خوب کنم و تغییر بدم و جهت بدم و افسارش رو به دستم گرفتم

    وای خدایا شکرت

    من یه دستاورد بزرگ داشتم که الان متوجه شدم اسب چموش رو دارم کنترلش میکنم

    وای خدای من ماچ ماچی من سپاسگزارم ازت

    خوشحالم که تا میفهمم احساسم شروع به ناخوبی میکنه سریع میشناسم دلیلش رو و سعی میکنم حالمو خوب کنم

    و من توی این دو ماه خیلی به نسبت ماه های قبلم پیشرفت داشتم

    چند وقت پیش با خودم میگفتم من دوره 12 قدم رو تا دو قدمش پیش رفتم

    چرا نتیجه مالی نداشتم

    اما نتیجه های دیگه در جنبه های دیگه بی نهایت زیاد بود که نوشتم در رد پاهام

    خدا میخواد دوباره از اول شروع کنم تا به سرعت نتیجه مالی هم بگیرم

    خدایا شکرت

    سپاس بی کران

    بازم یادم بده ریز تر و ریز تر افکارم رو تحلیل و خودم رو بشناسم و باورهای قوی بسازم

    استاد عزیزم بی نهایت عشق برای شما و مریم جان باشه

    نور خدا به شکل سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و نعمت در زندگیتون جاری باشه

    خیلی دوستتون دارم

    ماچ عظیم خدا به شما

    وقتی این پیام‌رو نوشتم تصمیم گرفتم که دوره رو شروع کنم و از اول کار کنم این بار متفاوت تر

    خدایا شکرت که به من بی نهایت توجه داری و عشق عظیمت رو به قلبم عطا میکنی

    شکرت ربّ من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم رضوی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      سلام طیبه جان

      امروز هدایت شدم به سایت و پیام تو رو دیدم

      روزی که به شدت بی انگیزه بودم پیامت کلی بهم انگیزه داد و حالمو خوب کرد.

      دختر مستقلی هستی اینو از پیامت متوجه شدم

      خیلی خیلی انگیزه گرفتم

      این پیامتو موقعی خوندم که دو روز برای کافه هیچ مشتری نمیاد درآمد کافه تقریبا از نصف هم کمتر شده

      یادم رفت بگم من یه کافه ی کوچولو برای خودم دارم سه ماهه افتتاح کردم هر روز استرس مشتری دارم

      یه روز مشتری نمیاد یا کم مشتری دارم حالم بد میشه

      سریع یاد بدهیا و اجاره کافه و خرج و مجارجم میافتم و حال بدمو بدتر و بدتر میکنه

      مرسی عزیزم بابت این همه انرژی مثبتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    حمید میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    بنام خدا که رحمتش بی اندازه هست و مهربانیش همیشگی

    سلام خدا جونم

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامیم پیشکسوتان سایت و تمامی کسانی که در اینجا نظر میزارن و خواندنشون ارزش هزاران کتاب رو داره و همچنین سلام به همه هم فرکانسیهای گلم

    خداوند رو شاکر و سپاسگزارم در این مسیر قرار گرفتم

    من چند وقت هست تو کار بسته بندی سبزی منجمد هستم و از اذر ماه سال ۹۶ شروع به کار کردم خدار شکر تونستم وسایل اولیه رو بخرم و کارم رو شروع کنم هم زمان با این کارم تو کار معدن و پیدا کردن مشتری برا خرید معدن و مواد معدنی مثل زغالسنگ و مس سنگ اهن و اینهام بودم امسال تصمیم گرفتم ی کار رو ادامه بدم و تمرکز کنم رو ی کار از اونجایی که هم کار معدن و فروش مواد معدنی وسوسه انگیز هست .

    مثلا من حساب میکردم اگه ۲۰ هزار تن زغالسنگ بفروشم هر تنی ۱۰۰۰ تومن گیر من بیاد ی شبه چند میلیون وارد حسابم میشه چه بسا تو این چند سال ی هزار تومانی از این پول میلیاردی ندیدم فقط هر روز دنبال معدن و خریدار و فروشنده و هر شب با ماشین حساب جمع و تفریق کردن و درصد حساب کردن بودم تا اول امسال تصمیم گرفتم جدی تر رو ی کار تمرکز کنم تا اینکه چند روز قبل وارد سایت شدم و صفحه اول سایت خوندم رسیدم مرا به نشانه ها ببر نیت کردم و گفتم خدایا تو منو ببر به ی نشونه بتونم تصمیم درستی بگیرم زدم رو نوشته مرا به نشانه ها ببر رفت سفر به دور امریکا قسمت ۶۶ کلیک کردم تا دانلود بشد امدم نظرات دوستان بخونم نظر اول پویا جان بود شروع کردم به خوندن از نکات مثبت عکس و پوشش و خرید اینها بود تا رسیدم به این نکته!!!!!!

    نکته مثبت بعدی بشقاب های هستش که توش سبزی ریخته شده با اون پرنده های رنگی خیلی خوشگل که یه جواری داره بهت میگه میتونی متفاوت فکر کنی میشه جغد بنفش باشه گنجشک خودش سبز بالاش آبی و دمش زرد باشه

    نکته مثبت بعدی از ایران میشه سبزی خشک شده برا قرمه سبزی بفرستی امریکا؟؟؟ یعنی نکته مثبت چیه این خودش یه کتاب مثبته چقدر زندگی میتونه لذت بخش تر ساده تر و پرنعمت تر باشه.

    نکته ای که بشقابهایی که توش سبزی ریخته شده رو متوجه نشد و نکته بعد میشه از ایران سبزی بفرستی امریکا یهووووووو گفت دینگگگگگگگگگ پریدم از جام برگشتم مجددا خوندمش اشک از چشام سرازیر شد موی تن سیخ شد گفتم یعنی خدایا به همین راحتی جواب منو دادی کیف کردم کیف کردم قسمت ۶۶ دانلود کردم با اینکه قبلا دیده بودمش این دفعه ای اختصاصی نگاش کردم و تصمیم خودم رو گرفتم برا همیشه کار معدن و مواد معدنی که وسوسه انگیزه رو فراموش کنم ولی مغز میگه تا تو بخواهی ی بسته سبزی رو بفروشی کلی باید تلاش کنی تا بتونی ۱۰۰۰ تومن روش گیرت بیاد و فکر بیمار گونه میگه پسر ۲۰هزارتن ی مشتری سنگ اهن . مس . زغالسنگ بخره زندگیت از این رو به اون رو میشه میاد سراغت و باید منطقی جواب ذهنت بدی تا قبول کنه خدار شکر خدار شکر عالی تونستم ارومش کنم.

    با این هدایت تصمیم گرفتم تمرکز کنم رو همین بسته بندی محصولاتم قبلا اسمش شیکا بود الان تازه به ثبت رسوندیم آیریکا و همین ادامه بدم که این راه میتونه منو به همه خواسته هام برسون همینطور استاد عباس منش رو از برگزاری سمینار و کلاس های انگیزشی و تند خوانی کم کم به جایی رسونده به فضل پروردگار الان اگه کسی محصولاتش بخره نخره نیازی نداره تا ابد خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت . پس دوستان من از راهی که امکانپذیرتره برا مغز میشه به درامد درصدیه سود و کمیسیون معدن و فروش مواد معدنی برسی ما باید یادبگیری ازجایی شروع کنیم که امکانش هست و راهت تره برامون امکان پذیر تره برامون من اینقدر تو جلسات و برجها و دفترهای شیک رفتم پشت میز کنفرانس نشستم و فیگور مهندس و ثروتمند و معدن دار گرفتم اخرش هیچی فقط اونجا ی قهوه یا ی نسکافه یا ی میوه ای میخوردم چنان شخصیت مهم به خودم میگرفتم که اونهایی تو جلسه بودن متعجب میشدن فکر میکردن معدن یا مواد معدنی مال خودمنه و ی برگه برمیداشتم و یاداشت میکردم (پوز عالی جیب خالی) الان یادم میاد از کار خودم خندم میگیره خخخخخخ خداوند رو شاکر و سپاسگزارم که راه درست نشونم دادی و مسیری که به مقصدم به هدفم برسم رو نشون دادی مگه استاد با فروش سی دی ها و کتاب و برگزاری کردن سمینارها نرسید به اونجایی که فکرش هم نمیکرد پس از جایی ما میتونیم به هدفمون برسیم که برای خودمون و مغزمون امکان پذیر تر باشه و قابل قبول تر باشه با قدمهای کوچک و متوالی به هر خواسته ای ادم میرسه . بعدش تصمیم گرفتم کار انجام بدم و مصمم شدم گسترش بدم کارمو تا چند روز قبل با یکی از رئیس های یک ارگان صحبت کردم گفتم تو کار بسته بندی سبزی ام گفت جدی ما تا اوایل خرداد با ی شرکت تبریزی قرارداد داریم و بنا به دستور استاندار کرمان باید تمام خریدهامون از خود کرمان باشه پس بیا تو مناقصه شرکت کن ماهیانه ۶ تن میخواهیم . نشونه از این واضح تر مسیر از این صاف تر و درست تر الهی شکرت الهی شکرت الهی شکرت اگه من تو این مناقصه برنده نشم میدونم این یک پیغامه از طرف خداوند دفعه بعدی ی پیشنهاد عالی تری بهم خواهد شد .

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ممنونم از این همه تلاش مفیدتان سپاسگزارم خداوند پشت و پناهتان

    ممنون که وقت گذاشتید مطالعه کردید امیدوارم استفاده کرده باشید بدرود سپاس گزارم حمید میرزایی از کرمان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1805 روز

    https://elmeservat.com/fa/do-not-feed-bird/comment-page-34/?unapproved=1267870

    سلام استادان عزیزم.

    استاد عباسمنش عزیزم و مریم خانم شایسته عزیزم.

    من امروز هدایت شدم به فایل بینظیر « دلسوزی بی جا | به کبوترها غذا ندهیم! » که لینک این فایل بینظیر را در بالا گذاشتم.

    مدت ها بود من همیشه با موبایل کامنت مینوشتم ولی واقعا خیلی خوبه که هدایت شدم و از روزی که خودم سایت زدم دارم با سرعت بالایی با کیبورد خودم تایپ میکنم. خداروشکر این هدایت رب العالمین بوده که هم من خیلی راحت تر بنویسم، (چون نوشتن با موبایل برام تقریبا داشت رنج اور می شد) هم با دقت بیشتری بنویسم (چون موبایل اصلاح املای اتوماتیک داره و بعضی از کلمات را کلا عوض میکنه، جوری که ممن خودم بعدا میام کامنت خودم رامیخونم نمی فهمم چی نوشتم.)

    اینا را گفتم که در مورد هدایت صحبت کنم و بعد برم سراغ این فایل عالی و آموزش ها و آگاهی های موجود در این فایل بینظیر.

    استاد فکر کنم به ماه نکشیده باشه اون فایلی که شما توی سایت گذاشتید که روی تابلو توی سریال سفر به دور آمریکا نوشته بود به حیوانات وحشی غذا ندهید و در مورد این فایل صحبت کردید که شما هم در این مورد صحبت کردید قبلا (بحث ها و یا حواشی که در مورد این فایل بوجود اومده.) من اونجا از خداوند خواستم که منو در زمان مناسب به اون فایل هدایت کنه. زمان مناسبش الان بود. خداروشکر.

    حالا از چه لحاظ مناسب بود؟ چون من در آستانه تغییر بزرگی هستم و این تغییر تقریبا زندگی منو تغییر خواهد داد. من میدونم باید تغییر کنم و کمی میترسم. حالا به این فایل بی نظیر هدایت شدم و این از طریق این فایل خداوند داره بهم میگه که تو توانایی انجام هر کاری که بخواهی را داری فقط باید خودت را باور داشته باشی، به توانایی هات و قدرت هات ایمان و باور داشته باشی؛ اون کاری که باید را انجام بدهی. اگر اون کار تغییر در زمستان باشه.

    استاد مدت هاست خداوند داره بهم میگه اما من به خاطر شرک، بی ایمانی، ترسم هنوز عمل نکردم. ان شسالله به همین زودی عمل میکنم.

    استاد موضوع اینجاست که من پدری دارم که واقعا عاشقش هستم و الان با اینکه ایشان 62 سال سن دارند و از بازنشستگی ایشان 2 سال میگذرد ولی خودشان را وقف من و برادرانم کرده اند وهر روز صبح زودتر از من سر کار میروند. این حمایت همیشگی و باور هایی که ایشان دارند باعث شده من خیلی کارها را انجام ندهم و خودم بترسم بعضا به دل موضوعات و مسائل بزنم.

    به طور مثال اکنون همین مواردی که توضیح دادم.

    اما من چند سال پیش سال 94 تا 96 از ایشان جدا شدم و شروع کردم به انجام فعالیت ههای مختلف. خداروشکر هدایت شدم و بعد از 1 سال تقریبا رفتم توی کار فروش خودرو کهواقعا عاشق این کار و فروش بودم. جوری که از ساعت 6 صبح تا 12 شب تقریبا با عشق کار میکردم.

    اما با ورود پدرم به اون دفتر (مکان دفتر مال پدر بود)، و حمایت ها و انجام قسمتی از امور و با تغییر باور های من به باورهای محدود کننده و گمراه شدنم؛ دوباره برگشتم به صدها پله پائین تر از قبلی.

    خداروشکر که این مسیر را طی کردم و خودم را شناختم. این واقعا برام لذت بخشه که خودم را شناخته ام.

    خیلی جای شکگر داره همین الان بهم الهام شد اگر میخواهی تغییر کنی وپیشرفت کنی باید آگهی تبلیغاتی راانجام بدهی. چون پا روی بزرگترین ترس ها میگذارد. و این عالی است.

    خیلی ممنونم استاد. من اینو نوشتم که یک مثال از هزاران مثالی که باعث می شد من درجا بزنم یا حتی پسرفت کنم را برای شما بازگو کنم و بگویم چقدر عالی شده که با آموزش های شما تونستم خودم را بشناسم و برای تغییری حتی کوچک در شخصیتم اقدام کنم.

    بینهایت ازتون سپاسگزارم استادان عزیزم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    زینب ملکی گفته:
    مدت عضویت: 477 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته و تمامی دوستان عزیزم

    امروز 3 مهر ماه 1403 ساعت هست که دارم با اشک های شوق که توی چشمام حلقه زدن می‌نویسم خدایا نمی‌دونم چطور و به چه زبانی سپاسگزار درگاهت باشم استاد من 21 سالمه و ترم 3 دانشگاه هستم

    از سن 19 سالگی همیشه دوست داشتم یک ورودی داشته باشم و بتونم کاملا از لحاظ مالی مستقل از خانواده باشم خب من زبان انگلیسی ام عالی هست اما از اونجا که من تا الان اعتماد به نفس کافی نداشتم هیچ وقت نتونستم ورودی داشته باشم هر زبان سرایی که میرفتم می‌گفت باید مدرک دانشگاهی داشته باشی خب منم ناامید میشدم اما وقتی با شما آشنا شدم و الان نزدیک به 1 سال و 2 ماه هست که دارم اساسی روی خودم کار میکنم رفتم ی زبانسرا گفت تو اصلا به درد نمی‌خوری اون لحظه چرا یک لحظه ناراحت شدم اما سریع به خودم اومدم من حق دارم ناراحت بشم اما خیلی کوتاه شاید یک اتفاق به ظاهر ناراحت کننده باشه اما مطمئنم خدای من بهترین ها رو برای من در نظر گرفته .من به نشانه ها اعتماد کردم و مطمئن بودم خدا داره با همین نشانه های کوچک من رو امتحان می‌کنه .دوباره روی خودم کار کردم و باورهای مناسبی برای پیدا کردن شغل ساختم و هر روز با احساس عالی برای خودم می‌خوندم و خودم رو تصور میکردم که در حال تدریس به بچه ها هستم.چون از بچگی عاشق شغل معلمی بودم.یک ماه پیش ناخودآگاه اهرم رنج و لذت رو برای پیدا کردن شغل نوشتم و اتفاقا در اینستاگرام دیدم یک پیج مهد کودک معلم میخواد سریع بهشون پیام دادم گفت فردا صبح بیا.فردا صبح رفتم اسمم و نوشت و گفت بهت خبر میدم.استاد خدا رو شاهد میگیرم تمام ویژگی هایی که برای شغلم توی دفترم نوشتم همون شد.حقوق مد نظر من،فاصله کوتاه خانه تا منزل … یک ماه شد اما خبری نشد احساس خودم و بد نکردم گفتم قطعا اتفاقات خیری در راهه تا همین الان که بهم الهام شد زینب تو پیام بده سریع گفتم چشم .پیام دادم سریع مدیر مهد تماس گرفت گفت اتفاقا داشتم دنبال یک مربی می‌گشتم اما تو خاطرم نبودی چون برای مربی مهدم مشکلی پیش اومده و نمیتونه بیاد.نمیدونید استاد من اون لحظه چه احساسی داشتم احساس اینکه بله خداوند و جهان هستی فرکانس من رو دریافت کردند .

    خداوندا روزی صد هزار مرتبه سپاسگزار درگاهت هستم.و من مطمئنم که این قدم اوله و قطعا اتفاقات خیلی خیلی بهتری توی راهه.

    امیدوارم بار بعدی با یک کامنت خیلی بهتر شما رو خوشحال کنم.

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: