گفتگو با دوستان 61 | توانایی خلق ارزش

نمی‌دونم اصلا اول باید از کجا شروع کنم با نام یاد خدا یا اینکه سلام عرض کنم استاد عزیزم آنقدر ماهی الان ساعت سه نصفه شب همسرم شیفت من تنهایی خوابیده بودم ساعت سه ی خواب بدی دیدم بلند شدم خیلی ترسیدم حسم خراب شد چن لحظه فقط داشتم به ی جایی خیره نگاه میکردم ی حسی گفت برو سایت اومدم هدایت شویدم خوب نگاه کرده بودم ی چیزی به خدا بهم گفت برو مصاحبه استاد دوستان ببین همینکه زدم این فایل اومد بالا چهره آزاده عزیز اول نگاه کردم ی حس خوبی بهم دست داد گفتم اینه نگاه کردم و چقدر فوق العاده بود یعنی همش با خودم فک میکردم که اگر منم تو جایگاه آزاده جان بودم شجاعت خرج میکردم همه چیز اینجا ول کنم به عنوان ی دختر تنهایی برم آمریکا جایی که اصلا ی دنیای دیگه ای برای خودش داره اسم این کار چیزی جز ایمان نیس قدرتی هم بالاتر از قدرت الله وجود ندارد که آنقدر کمکش کرده واقعا شجاعت کردن ایمان داشته باشی به خدا اصلا ی معجزه ای تو زندگیت رخ میده که خودت میمونی چی بگی من برای اینکه بخوام برم تاتر از کارم گذشتم دستیار دندانپزشک بودم روزای فرد کلاس های تاترمم دقیقا روزای فرد بود منم میخواستم از وسطش وارد کلاس بشم دکتر هم اجازه نمی‌داد فقط روزای سه شنبه رو نرم منم تصمیم گرفتم کلان برم از اونجا ترس داشتم اینکه کجا میخوای بری چی میشه نروو نمی‌دونم چطوری شد چش باز کردم دیدم سرکلاسم با مطبم کات کردم الان باورم نمیشه رفتم تو ی کیلینیک که بهترین جا با آدمای درست اصلا خدای من عاشقتم همکارام کرد ترک لر همه شاد میگن می‌خندن از همه بهتر پذیرایی وسط کار شیرینی میوه چایی قهوه جای قبلی باید خودمون نظافت میکردیم اما اینجا خودش خدمه داره و خیلی پوعن های مثبت سرسری دکترای خانم وجود داره منو عشقم صدا میزنن اعتماد ایمانم اینجور خدا جواب داد

همه اینا قدرت خدا بوده آذین جون بره رستوران کار کنان سفارت هم اونجا باش زمان درست مکان درست اتفاق افتاد

ا سلام من یاسر خدابندلو هستم این کامنت فوق العاده‌ای که من دارم زیرش این مطلب رو می‌نویسم رو همسرم داره می‌نویسه و من خواستم که بهش بگم تایپ کردن با چقدر حال میده و کارها رو راحت‌تر می‌کنه و می‌تونی خیلی سریع‌تر خیلی چیزا رو بنویسی و چیزای که به ذهنت میاد رو

دقیقا منم این اتفاق برام افتاد ما می‌خواستیم بریم قم من رفتم ترمینال همسرمم اومد اونجا سوار ماشین شدیم ی خانم خوب مهربونم که تازه دماغش عمل کرده بود اومد باهاش رفیق شدم ازدواج کرده بود همسرش از بچگی اومده بود آمریکا خودشم تا چند وقت دیگه میخواست بره اومده بود دماغش بخاطرع سینوس یا چی عمل کرده بود

بعد فهمیدم تو ایران هم مجری گوینده ماهواره هستش و گفتش که معروفیت میکنم به چنتا از هنرمندای تاتر تا باهاشون لینک بشی و نقش بازی کنی اصلا بازم نمی‌دونستم به خدا چی بگم چجوری ازش تشکر کنم چطوریه بخوای بری تو مسیر علاقت خود به خود همه چیز اوکی بشه دیشب شماره یکی از اون کارکنارو داد منم قرار گذاشتم برم ببینم کلان موضوع از چی قرارع

خنده هاتون دوست داشتم این قطعا تو درونتون ی انرژی دیگه ای داره و میتونم به سرعت بگم حال خوب نگه داشتن تون یکی از دلایل اتفاقات خوب و این چهره زیباتون که مثل 20ساله میمونید من واقعا عاشقتون شدم خیلی حال کردم الان دیگ ساعت 6شده خدارو شکر واقعا اومدم سایت این فایل دیدم

امیدوارم هرجا که هستید در پناه الله یکتا همیشه همینجور همگیتون بدرخشید