گفتگو با دوستان 57 | به هیچ چیز باج نده - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 57 | به هیچ چیز باج نده
    28MB
    28 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

113 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم رشیدی گفته:
    مدت عضویت: 524 روز

    به نام خدای مهربان

    صدوبیستوهشتمین تعهد

    یک فروردین جمعه اولین روز سال جدید

    بهترین شیوه برای تقویت اعتماد به نفسمون اینه که بریم توی دل ترسهامون

    عزت نفس فقط با پیشرفت کردن ما میره بالاتر

    یکی از مهم ترین راههای پیشرفت کردن اینه که ما بریم توی دل ترسهامون

    من نباید به چیزی باج بدم به چیزی نباید سواری بدم

    من نباید بزارم کسی یا چیزی یا موضوعی ازمن سو استفاده کنه منو اسیر خودش کنه

    من نباید اسیر ترسهام بشم نباید به ترسهام باج بدم

    این باید اولویت زندگیم باشه

    مثلا ترس از تاریکی ترس از جن ترس از تنها حموم رفتن ترس از تنها کوه رفتن ترس از تنها مسافرت رفتن ترس از مهاجرت کردن ترس از حرف مردم ترس از طلاق ترس و غیره

    خدایا ایمانمو به خودت قوی کن منو در مسیر درست قرار بده

    مسیر ارامش

    مسیر لذت

    مسیر شادی

    مسیر اسایش

    مسیر ثروت

    مسیر خوشبختی

    مسیری پر از حس های قشنگ و خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سید عبداله حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1968 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان.

    سلام به استاد بزرگوار و لیلا خانم عزیز.

    من از طریق تو قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن به این فایل هدایت شدم.

    لیلا خانم عزیز به نکات خیلی جالبی اشاره کردند از نقطه شروع زمانی که هیچ دوره ای را هنوز نخریده

    بودند و از فایل های دانلودی استفاده می‌کردند

    که فقط فایل چگونه در عرض یک سال چگونه درآمد خود را سه برابر کنیم تونستند در آمد خودشون رو سه برابر کنند و بعد تونستند تمام دوره ها را از سایت بخرند.

    تکاملی که لیلا خانم عزیز طی کردند واقعا تحسین برانگیز هستش از جایی که اعتماد به نفس شون

    پایین بود و با کار کردن روی دوره عزت نفس تونستند تبدیل به یه آدم قوی‌ای بشن تو دل ترس‌ها رخنه کردند، خوابیدن در تاریکی، مستقل

    شدن و نگران حرف مردم نبودن واقعا برا یه دختر مجرد خیلی حرف داره من به شخصه تحسینت میکنم امیدوارم هر جا هستی شاد و سلامت و

    سربلند باشی.

    در پناه حق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مصطفی عرفان گفته:
    مدت عضویت: 1169 روز

    واکنش مثبت ما نسبت به رفتار نامناسب به فایده خود ما است،

    و نتایج احساسات  خوب اتفاقات خوب است.

    مثل این که وقتی بازی دست ما باشد با وجود که از بازی لذت میبریم گل های بیشتری هم میزنیم.

    در مورد همه چه همینه

    وقتی ما در مسیر خواسته های ما حرکت کنیم،

    در بدترین حالت ۱ به صفر گذشته را بردیم،

    پس ما باید تمرکز ما روی این باشه که بازی بیشتر در دست ما باشه و (احساس خوب امید باور های قویتر توکل و ایمان) و از بازی بیشتر لذت ببریم (لذت از مسیر)

    وقتی بازی در دست ما باشد و تمام انرژی و تمرکز ما روی گل های بیشتر باشد معلومه که ما زود زود گل های بیشتر می زنیم(موفقعیت ها سریع آسان بزرگتر و لذت بخش تر اتفاق میافتتد)  شاید ۱۰ به صفر شاید ۱۰۰ به صفر شاید ۱۰۰۰ به صفر گذشته خود را ببریم.

    مثل ایلان که میخواست بنز و بهتر کند،

    اون در بدترین حالت یک ماشین بهتر از بنز را ساخته بود،

    ولی اون با استفاده از این قوانین توانست ماشین صد ها برابر نسبت به بنز را بسازد.

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    تنها راه پیشرفت کردن: غلبه بر ترس هاست ترس های ما همگی: واهی هستند بهترین شیوه برای غلبه بر ترس ها: رفتن در دل ترس هاست مهم ترین راه داشتن عزت نفس بالا: غلبه بر ترس هاست

    هیچ گاه از هیچ کس و هیچ چیز نترسیم: اینگونه باعث می شود به آنها باج دهیم بر ترس های خود: غلبه کنیم ترس ها تنها ذهنی است زمانی که بر ترس های خود غلبه می کنیم: احساس غرور خواهیم کرد

    همه ی ما ترس هایی داریم: بر آنها غلبه کنیم باید غلبه بر ترس ها جزئی از برنامه ی روزانه ی ما باشد

    نباید به کسی یا چیزی: باج و اجازه دهیم اسیر چیزی یا کسی شویم

    زمانی که سعی می کنیم: رضایت و تایید دیگران را به هر شکلی به دست آوریم در حال باج دادن به آنها هستیم

    حرف مردم تایید و تحسین آنها: پاشنه ی آشیل ماست که باید به آن غلبه کنیم

    سبک شخصی خود را که با تفکر و تعقل به آن دست یافته ایم داشته باشیم :افراد بسیار زیادی هستند که در مدار ما قرار گرفته و افراد نامناسب از زندگی ما به کلی حذف می شوند

    مهم نیست که ما چگونه رفتار و عمل می کنیم در هر صورت: هیچ گاه نمی توانیم رضایت تمام افراد را کسب کرده و همیشه عده ای با ما موافق و عده ای مخالف هستند

    ما فرصت محدودی برای زندگی کردن در اختیار داریم: باید به سبک شخصی خود عمل کرده و زندگی دلخواه خود را خلق کنیم

    لازم نیست زمان و انرژی خود را برای راضی نگه داشتن دیگران صرف کنیم:

    طبق قانون با داشتن باورهای مناسب افراد هم فرکانس به سمت ما هدایت می شوند تنها کافی است خود را دوست داشته باشیم با خداوند و خودمان در صلح و هماهنگی قرار گیریم مهم ترین رابطه را رابطه با خداوند بدانیم و به هر لحظه از زندگی به طرزی نگاه کنیم که به احساس خوب بهتری دست یابیم

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ماری گفته:
    مدت عضویت: 1802 روز

    سلام

    از صبح احساسی داشتم که دلیلش رو متوجه نمی شدم و شب گفتم یه نشونه می گیرم و این فایل برای نشونه‌ام اومد‌ و جواب دقیقی بهم داد.

    من هم برای یکی از دوستانم لطفی کردم و اون ارزشی قائل نشد. خیلی ناراحت شدم هرچند مدام به خودم می گفتم مهم نیست و من ناراحت نشدم. در حقیقت کسی که ارزشی برای اون کار قائل نشد خودم هستم.‌ حتی نخواستم احساس ناراحتی و حتی خشمم رو ببینم:(

    وقتی پاراگراف اول رو خوندم یکهو برام واضح شد که دلیل احساسم چیه و از اینکه اینقدر مستقیم و سرراست جواب گرفتم شوکه شدم.

    نشده فایل نشونه بگیرم و بی‌جواب برگردم. هرچند گاهی یه روز کامل بهش فکر می کنم تا جواب رو بفهمم:) و بعدش فکر می کنم خیلی واضح بود که؛)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    Shiva گفته:
    مدت عضویت: 932 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جان مهربانم

    صحبت از ترس ها خیلی برام جالبه و همیشه به خودم افتخار میکردم که از هیچی نمیترسم از بچگی ادم شجاعی بودم وکم پیش میومد از چیزی بترسم من وقتی 3 ساله بودم تو خونه تنها میموندم نه از تاریکی میترسم نه از تنهایی نه از ارتفاع

    یادمه 10 سالم بود که پدربزرگ پدرم فوت کرده بود و ما تا نیمه شب پیش جنازه بودیم اون زمان ما طبقه پایین خونه پدربزرگم زندگی میکردیم دیگه دیروقت شد و من خوابم گرفت و تنهایی اومدم پایین تو خونه خودمون خوابیدم که یهو بقیه دیدن من نیستم و دنبالم گشتن و اصلا فکرشو نمیکردم که من پیش جنازه باشم و ببینمش و پاشم تنها برم بخوابم بدون ترس وقتی که تعجب همه و میدیدم باعث میشد که شجاع تر بشم

    خیلی همیشه دوست دارم چیزای پرهیجان و تجربه کنم مثل زیپ لاین مثل پاراگلایدر یا تو شهر بازی کم پیش میاد از چیزی بترسم.

    اما تنها ترس من از بعضی از حیواناته مخصوصا سوسک حتی از مردشم میترسم یه روز گفتم خیلی ضایعست که من از سوسک بترسم و باید یه جوری این مشکل و حل کنم بعد چند روز یه سوسک مرده دیدم و رفتم پیشش و کلی زیرو روش کردم نگاش کردم با خودم گفتم مگه این الان زنده بود میخواست چیکارم کنه چرا من باید ازش بترسم و به آقای سوسک گفتم من دیگه از تو نمیترسم و این تویی که باید از من بترسی و اینجوری خودم و قانع کردم و این ترسمم از بین بردم اما هنوز از سگ و مار میترسم که انشاالله به امید الله اون ترس ها هم از بین میره.

    امیدوارم که هممون مثل لیلا جان بتونیم بر ترس هامون غلبه کنیم و عزت نفسمون و بالا ببریم و هر روز شاهد پیشرفتامون باشیم

    ممنونم استاد خوبم و مریم جون که با فایل های زیباتون مارو به آگاهی بیشتر میرسونین.

    امیدوارم که همیشه سلامت و سلامت و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 627 روز

    به نام پروردگار یکتا

    سلام به استاد جان و همه همکلاسی های عزیز

    من برای خودم نشستم و چندین دلیل کارهای خودم و اشتباهات رو ریشه یابی کردم که علت اصلیش چه میتونه باشه و در کمال ناباوری یکی از بیشتر دلیل رفتارهام همین ترس از حرف مردم و عدم عزت نفس بود و چقدر ادم گاهی نمیفهمه ولی از بد جاهایی تو زندگیش ضربه میخوره .

    توی این مدت بسار الگو پیدا کردم ادم هایی که از اطرافیان و خانواده خودم که چون خودشون رو دوست نداشتن چقدر دنیا و بهتره بگیم افراد باهاشون بد رفتار میکنن .

    توی این دنیا دو نوع شخصیت هست یا سبک خودتو داری یا داری تقلید میکنی . افرادی که تقلید میکنن از خودشون سبکی ندارن و ادم هایی که صاحب سبک هستن بقیه ازشون تقلید میکنن

    چند مدت پیش بود که برای غلبه به ترسم شب به قبرستان قدیمی رفتم و چقدر اون ترس برام دود شد و فهمیدم هیچی نبوده جز تصورات ذهنی .

    الان خودم موهام رو از ته میزنم و با شلوار ورزشی میرم میگردم و برای من یه تمرین برای شروع کار هست ولی تو جنبه هایی هست که هنوز برای ترسم اقدامی نکردم و میبینم چطور برام محدودیت ایجاد کرده و نمیذاره لذت ببرم. خداروشکر این فایل نشونه های بهم الهام کرد و یه خط مشی بهم داد

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مانا همتی گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    نشانه امروز من این فایل بود،وتک تک کلماتش رو از زبان خداوند میشنیدم،خدایا میدونم چقدر دوست داشتی این حرفها رو به من منتقل کنی مرا ببخش که با تاخیر شنونده کلام بینظیرت شدم❤❤❤❤خدایا شکرت که در مداری هستم که به تو نزدیک است

    سپاس از،لیلای عزیز که بسیار زیبا صحبت کردن.

    سپاس بی اندازه از استاد که پذیرفتن در زمین این مسولیت سخت اما زیبارا بپذیرند که معلم معنوی من باشند❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 588 روز

    سلام خداوند هزاران بار شکرت این کامنت رو به عنوان یک درخواستی از خداوندی می نویسم مثل همیشه که خداوند درخواست کردم وهدایت کرد به یاد بیاورم نکات مثبت وبیاد بیاورم موقعه ای خداوند هدایت کرد،استاد عزیز دوست دارم همین الان با شهامت وشجاعت ونترس بنویسم آن چیزی،که مانع رشد وپیشرفت من شده وایت هم بگم صادقانه شهامت این دارم که هر الهامی،از خداوند باشه برای رشد وبهبود شخصتم و برای بالا رفتن درآمدم والبته مسئله اصلی من توحید هست استاد مدت ها هست حس،اعتماد به خداوند از بینن رفته اعتمادم نسبت به خودم کم شده اعتماد کردن به دیگران برام سخت شده این حس،حال مرا در،چرخه ای، قرار داده که اون کیفییت زندگمو از دستم گرفته استاد ناگفته مثلا شما میگید ترس،هاتون پ ربه رو بشید من خودم که الگو ذهنیم شما هستید ودوست دارم ببینم چه باورهای ساختید که این طور،نتیجه گرفتید البته که نمی خوام یو دفعه مثل شما بشم روند تکاملتون طی،کردید چون به قول خودت همه ما یک اندازه به این منبع انرژی وثروت متصل هستیم من ،مثلا خودم به شدت ترس تاریکی داشتم وبااین حال،با توجه به آیه ای از قرآن که گفته بودکسی که شریکی برا خداوند بدونه شرک ورزیده من برای اینکه ایمام رو به خداوند نشون بدم رفتم تو دل تاریکی چندین بار این کار کردم خدایا شکرت هیچ اتفاقی هم نیو،افتاد همین الان می دونم اگه نیاز باشه دوباره میرم حتی اگه شده شب می خوام تو کوه هیچ مشگلی نداره استاد من ترس های زیادی تو درونم پیدا کردم مثلا ترس از خداوند دارم هی با کلامم هم بگم خداوند عشق خداوند محبت می خوام خداوندطوری در ذهنم شکل بگیره که به من حس خوب بده طوری باشه رفیق باشه کمک کنه ترس،ازبیماری دارم البته که از لحاظ جسمانی توانای بالی دارم ترس از شخیصت ها ترس از مردن ترس از حرف مردم واین همه ترس از تکرار اشتباهات گذشته واین ترس به صورت وسواسی توذهنم مدادم نشخوار میکنه شده نشخوار فکری البته این ایمان رو دارم به معض مسیری رو تشخیص بدم که بدونم هدایت خداوند سریع انجام میدم البته خداوند می فرماید نمی دونم چند وقتی از کلمه شیطان خیلی می ترسیدم انگار من شیطان تو وجودم خودم بزرگ کرده بودم که همین جا دارم ومعجزه خداوند رو دریافت میکنم توی همین کامنت نوشتن جواب خودم رو گرفتم اون هم از طرف خداوند می خوام بر این ترسم غلبه کنم که شیطان قدرتی نداره وقدرت دست خداونده که مرا آفریده روحش را در وجودم آفریده خداوندی که مرا هدایت کرده بزار اون باشه من راه خودم رو میرم خداوند همه چیز رو اوگی میکنه من سپاس،گزاری،هام میکنم من تسلیم اراده او می شوم ناگفته نمونه توانای یک رابط خوب رو دارم توانایی یک زندگی خوب رو دارم واینکه این ایمان رو درون خودم می بینم که به درک درست این قوانین خداوند برسم وتی زندگیم پیاده کنم خداوند خودت کمک کن قدرت دست تواست دنبال راضی نگه داشتن دیگران نباشم یک حاضر از خودش بگذره تا مرا راضی نگه داره واین خودم باشم یکتا اون چیزی که خداوند آفریده خداوندکمک کن ناخودآگاه ذهنم رو تعغیر دهم چون چیزی کا الان در،ذهنم من گفتگو میشه به شخصت من نمی خوره وتعغیر شخصت بدم وه کنترل افکارم رو بدست بگیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 868 روز

    به نام الله یکتا

    من یه دختر 5 ساله دارم و تلاش میکنم اگر کاری رو خواست انجام بده جلوش رو نگیرم و تلاش میکنم همیشه براش احترام قائل باشم هم وقتهایی که با هم توی خونه هستیم و هم در بیرون خونه که گاها بیشتر هم بهش احترام میذارم…

    چندین بار توی خیابون جوجه رنگی دیده بود و خیلی ذوقشون رو می‌کرد و می‌گفت میشه بخریم و ما می‌گفتیم نه… نمیشه

    من دوست داشتم تجربه کنه اما چطوری توی خونه میشه جوجه رنگی نگه داشت!!!! و خانم من تمیزی خونه براشون خیلی مهمه…

    اما قلبم می‌گفت براش بگیر و نترس و کار رو به خدا بسپار…

    یه چند باری هی رفتم بگیرم براش ببرم خونه اما هی میگفتم ول کن ممکنه وابسته بشه و یا ناراحتی پیش بیاد،امروز ظهر خیلی حِسم قوی بود که برو بگیر و ببر خونه،رفتم یه جعبه کفشی از یه مغازه گرفتم و 2 تا جوجه خریدم بردم خونه و توی راه به خدا گفتم این بچه دوست داره جوجه داشتن رو تجربه کنه خودت همه چی رو ردیف کن که همسرم مخالفت نکنه و اونم تجربه اش کنه و در نهایت می‌بریم میذاریم خونه مادر بزرگش،چون دوست ندارم دخترم سوسول بار بیاد،رسیدم خونه جوجه ها رو بهش دادم و اونم کلی قربون صدقشون رفت و نازشون میکرد و منم همون اول گفتم خب یه چند ساعتی باهاشون بازی کن تا من ببرمشون خونه مادربزرگت اون ازشون مراقبت کنه چون ما جای جوجه نگه داشتن نداریم و اونم به طرز جادویی گفت باشه،اما همسرم می‌گفت نه بذار همین جا باشه و بمونن!!!من اصرار میکردم که ببریمشون و همسرم اصرار می‌کرد که نگهشون داریم،یعنی همسر من که تمیزی خونه اینقدر براش مهم بود جوجه ها رو ول کرده بود روی فرش راه برن و می‌گفت نه خودمون بزرگشون میکنیم و این در صورتی بود که قبلا که بهش میگفتم بیا براش جوجه بخریم مقاومت می‌کرد و می‌گفت نه کجا نگه دادیم و نمیشه و بچه مریض میشه و فلان…

    من خنده ام گرفته بود که من شده بودم کسی که می‌گفت نه بذار ببرمشون و اونا میگفتن نه و الان دیگه دخترمم می‌گفت نه من میخوام نگهشون دارم و اصلا به کسی نمیدم…منم تسلیم شدم و گفتم بذار ببینم خدا میخواد چه طوری این قضیه رو مدیریت کنه و گفتم هر جور خودتون صلاح میدونین….

    یک ساعت بعد دخترم گفت من اصلا جوجه نمیخوام برو پسشون بده!!!

    بچه ای که اینقدر عاشق جوجه بود می‌گفت نمیخوامشون خیلی سر وصدا میدن و با وجود مقاومت های همسرم که حالا بذار نگهشون داریم اون محکم می‌گفت نه من دوسشون ندارم

    پناه بر خدا،انگار که فقط ما باید تسلیم باشیم و فرمون رو بدیم به ارباب و مالکم تا خودش ردیف کنه…

    نتیجه این شد که اومدم توی کوچه دادمشون به 2 تا پسر بچه که برای خودشون باشه

    نتیجه سپردن کارها به الله میشه معجزه و میشه نرم کردن دلها و میشه بهترین نتیجه و بهترین اتفاق

    الان دیگه من حالم بهتر از قبله که دخترم با رضایت خودش جوجه دوست نداره و ناراحت نیستم برای اینکه بخوام با همسر بجنگم که بذار داشتن جوجه رو تجربه کنه و یا اینکه دخترم رو محدود کنم که آرزو به دل باشه

    منزه است خداوندی که کافیه تکیه گاهم باشه تا کارها مثل ماست انجام بشه…

    توی هر زمینه ای میشه روش حساب کرد

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: