این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/05/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-05-07 07:44:062024-04-30 02:39:21گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام،خداوند هزاران بارشکرت بابت تمام نعمت هایت بابت این سایت با اینکه یادم میاد که خداوند چه یعد از سال ها خواب غفلت من بیدار کرد و مورد هدایت خودش قرار داد وازش سپاس،گزارم اینقدر باید،این داستان،هدایت رو بنویسم که ملک ذهنم بشه تا ذهنم کم بیاره هک بشه توی ذهنم که از چه نگرانی های از چه ترس های دست،مرا،گرفت البته که من لیاقت شو،داشتم که هدایت،کرد،چه،قدر من ارزشمندی وای،خدا چقدر،من،برچسب الکی به خودم زدم واینجا،اقرارمیکنم خداوند خودش،کمک میکنه هر،روز با ایمان تر هوشیار،تر آگاه،تر چقدر دستاوردهای که خداوند بهم داده رو نادیده می گیرم حل کردن ترس های،که یک روز،آرزوم بودن وبه خاطرشون چقدر احساحس،حقیر شدن می،کردم ولی چقدر زود،بدیهی شدن البته این هم از ناسپاسی هر دستاورد کوچیک رو باید،سپاس،گزار،باشم چقدر،نشانه،های،خداوند برای،من واضع،ودقیق،هست ومن باید،آگاه وهوشیار باشم واز این فرصت ها،استفاده کنم استاد،من کلن آدم کینه ای،نیستم یه قلب مهربون وپاک دارم خیلی،زود دیگران رو می بخشم شده که بدترین دشمنم،بخشید،ولی،بعضی،وقتا شیطون ذهن بهم میگه تو توانایش،نداری برای این می بخشی ولی از اونجا که از قلب،خودم آگاه هستم توانایشو،هم دارم ولی چون صفات خداگونه در،درون،من پر،رنگ،تر هست،خیلی،میل به بخشش،دارم دنبال،انتقام نیستم،ولی،در،مورد خودم خیلی،دوست دارم خودم رو راحت ببخشم چه،کسی،مهم تر،از خودم استاد من از روزی،با قوانین آشنا شدم خیلی سخت میگیرم،به،خودم دوست ندارم سخت پیش،بره دوست دارم همه چیز،آسانی،وبه راحتی،با،خداوند تقسیم،بشه عین یک رفیق سپاس گزارم باشم از اعماق وجودم حتی برای نفسی که،میکشم،خدایا بزرگترین آرزوم اینه که با احساحس،کنم که کاره،خیلی راحتی هست نباید،سختش،کنم اینه کنترل افکارم رو بگیرم دستم وبم باران کنم افکارم رو با افکار مثبت،الگوهای ذهنم عوض کنم شاید،دوسالی که،این سایت،هستم واون نتیجه دلخواهم نگرفتم اون حقیقت این بوده توی مسیری سنگ لاخی افتاده بودم اون هم به خاطر درک درستی از قوانین نداشتم ولی اشگال نداره از خداوند می خوام هم چیز رو برام آسان کنه مسیر رو برام هموار کنه چون این لیاقتو درون خودم میبینم خدایا شکرت خداوند اینقدر هر روز مرا قوی تر که دیگه هیچ گونه احساحس،گناهی به خودم راه نمی دم خداوند که هزار لحظه کنار وداره بهم انرژی میده چقد لزومی بیام به گناه فکر کنم اگه احساحس،بدی باشه اون صدها برابرش،انرژی میده که اون نا پدید میشه همان طور که خداوند خودش،گفته نگران گذشته و آینده خودتون نباشید این شرایط،برام جور بشه دلم قرض،باشه،وبا انگیزه زندگی کنم ویک موضوعی،که هم هست همین الان از خداوند درخواستش میکنم وحتما خداوند واضع دقیق جوابشو بهم میده اینه که این نگاه قضاوت گر رو از سر خودم بردارم وهمه چیز،رو به آسانی بگیرم واینکه دیگه دلسوزی برای هیچ کس،نکنم به بپذیرم هر کس،جای درستش،همون جا هست وبه خاطر آدم خوب بودن وباگذشت بودن این سوتفاهم رو بزارم کنار بپذیرم که هرکس هر جا هست جای درستش همان جا هست وبجایش،بیام عشق بدم انرژی بدم به خودم که جهان جای بهتری باشه برای زندگی وقتی نگاه خودم میکنم میبینم من اگه همین جا هستم جای هستم جای درستم همینجا هست،واگه نتیجه نگرفتم به همین دلیل وهمین باورهای هستند که باید تعغیر کنو تا نتیجه عوض شود اینقدری نویسم تا ذهنم باز بشه دیدگاهم باز بشه وخداوندخودش کمک میکنه ذهنم رو رها کنم وبا وردهای درست وتغییر شخصتم افکار وباورهایم تعغیر کند
استاد من واقعا شیفته ی رفتارتون با دیگران هستم واقعا شما چقدر خوب و با روی خوش صحبت میکنید با دیگران واقعا شکر به خاطر وجود شما روی زمین️
بارها شده که من زمان هایی که عصبانیم و خودخوری میکنم بعدش گلوم درد میکنه و مریض میشم
یا زمان هایی که ناراحتم از یک مسئولیتی و یا زمان هایی که کینه دارم یک احساس سنگینی روی شانه هایم حس میکنم
و واقعا به این پی بردم که تمام بیماری های ما ناشی ار احساسات درونی ما هست.
یه بنده خدایی تو فامیل ما بود که خیلی آدم حسود و مغروری بود و اصلا چشم دیدن موفقیت و پیشرفت دیگران رو نداشت و دوست داشت همه محتاجش باشند این بنده خدا حدود 15 سال با بیماری سرطان درگیر بود و آخرش هم با زجر فوت کردند
یکی از رفتار های بد من که باید اصلاحش کنم اینه که وقتی سر بچم داد میزنم و یا میزنمش به خاطر کار بد فرزندم نیست به خاطر حالِ بد خودمه که اون موقع دارم و ناخواسته سر بچم خالی میکنم
ما باید ایراد های خودمون رو ببینیم و بپذیریم که دیگران هم مثل ما ایراد دارند و هیچ کس کامل نیست
ما با فکر کردن به بدی های دیگران فقط و فقط به خودمون ضربه میزنیم
و باید توقعمون رو از دیگران پایین بیاریم و این رو بپذیریم که قرار نیست دیگران یه جوری رفتار کنند که ما رو راضی کنند اونا در حد آگاهیشون رفتار میکنند و ما هم در حد آگاهی خودمون باید فکر کنیم و رفتار کنیم
رد پای روز 5 شهریور رو باعشق در روز شمار 179 مینویسم
دروغ نگو
این هم یک جور دور شدن از مسیر و خداست
حقیقت رو بگو
من داشتم سوال میپرسیدم و نمیدونستم امروزمو چجوری بنویسم در رد پای روز 5 شهریور
گفتم خدا تو به من بگو
و از این روز زیبایی که داشتم
اینو که گفتم
با صدای واضح و بلند شنیدم دروغ نگو
تو دروغ گفتی امروز
و این کارت مانع از نزدیک شدن به من میشه و حتی خودت میدونستی کارت درست نیست ولی دروغ گفتی
اصلاحش کن
اول از این بگم بعد برم سراغ اتفاقای خوب روزم
دلیل اینکه خدا بهم این حرفو گفت خوب میدونم منظورش چیه
بعد اتفاقای روزم که بعد از ظهر رفتیم دوشنبه بازار شهرکمون ،با خواهرم رفتیم
چون مادرم رفته خونه خواهرم به شهر دیگه ،من و خواهرم قرار گذاشتیم باهم بریم دوشنبه بازار و میوه و هندونه بخریم
داداشم 300 تمن پول داده بود
وای الان که نوشتم متوجه چند تا باور اشتباه شدم از این رفتارم و دروغی که گفتم
من نمیخواستم پول رو خرج کنم و میخواستم نگه دارم برای خودم ،خواهرم گفت طیبه مامان هفته پیش دوتا هندونه بهم داده بود و گفت یخچالمون جا نداره هندونه مون تموم شد ازت میگیرم ببر بذار تو یخچالتون
گفت دیگه نخر من میارم
منم خوشحال شدم و فقط خیار و گوجه گرفتم
و از این خوشحال بودم که پولش برای خودم میمونه
وقتی اومدم خونه یادم رفت که باید دستمال کاغذی میگرفتم و وقتی داداشم اومد گفت دستمال کاغذی خریدی
منم گفتم وای یادم رفت دیگه میوه خریدم یادم رفت
و گفتم هندونه هم خریدم
همون لحظه خدا بهم گفت که دروغ نگو ،چرا میگی هندونه خریدم درست نیست کارت
ولی توجه نکردم
و بهش گفتم پول تموم شد تا پولو برای خودم بردارم
البته اینم بگم داداشم میدونه وقتی اضافه بمونه برمیداریم برای خودمون مثلا مامانم بهش گفته که یه روزایی اگر میوه داشتیم و نگرفتم،پولشو برمیدارم چیزای دیگه میخرم و داداشم گفته که اشکالی نداره
ولی خب من باز این حس رو داشتم اون لحظه که چرا دروغ گفتی ،درسته داداشت میدونه ولی تو باید بهش میگفتی که هندونه نگرفتی
و این رو تازه متوجه شدم که برمیگرده به یه باور اشتباه که من از بچگی از دخترای فامیل یا آشنا و غریبه شنیدم که نباید به مرد راستشو بگی که چقدر خرید کردی
اگر بدونه چقدر خرید کردی و باقی پولت اضافه مونده باید پسش بدی و ازت میگیره پول رو
و بگو خرجش کردم یا حتی بگو کم آوردم تا بازم بهت پول بده تا پس انداز کنی
الان که فکر میکنم میبینم هیچ وقت اون پول پس انداز نمیشد و به چیزای الکی خرج میشد
وای خدا چقدر دقیق و حساب شده هست که من داشتم فکر میکردم چی برای امروزم که رخ داده بنویسم و اصلا به این موضوع فکر نکردم که یهویی به دلم انداخت مثل یه جرقه
که دروغ نگو برات خوب نیست
و این درسی باشه برای من که یاد بگیرم دیگه همچین دروغایی رو نکم و شخصیتم رو اصلاح کنم
و شب به داداشم گفتم فردا پول بفرست برم دستمال کاغذی بخرم
و الان که متوجه شدم دیگه ازش پولی نمیگیرم و میرم از همون پول اضافه ای که مونده بود میخرم
و خداروشکر میکنم که بهم میگه کجا اشتباه داری و باید جبران کنی و تصحیح کنی رفتارتو
من از وقتی فهمیدم دروغ گفتن چه ضرر و زیانی برای خودم داره سعی کردم خیلی جاها دروغ نگم
و خودم رو اصلاح کردم ولی این یه مورد انقدر پنهان بود که فکر نمیکردم انقدر مهم باشه
مثلا من قبلا هرکس زنگ میزد از فامیلامون و میگفت مامانت کجاست ،اگر بیرون بود و نباید میگفتم که بیرونه به دروغ یه چیزی میگفتم یا کلی دروغای دیگه که از بچگی از اطرافیان شنیده بودم که میگفتن
مثلا یکی زنگ زده بگو خوابیده
یا یکی اومده دم در با کسی کار داره بگو خونه نیست
یا اگر کسی گفت فلان روز بهت زنگ زدم چرا جواب ندادی الکی بگو ندیدم و کار داشتم در صورتی که دیده بودم زنگ زده و کلی دروغای دیگه
ولی خداروشکر میکنم که خیلیاشون رفع شده و چند وقته که تلاش میکنم راستشو بگم حتی اگر به ضررم تموم بشه
و خوشحالم از اینکه خدا این رو بهم گفت تا درمورد خرج کردن پول هم دروغ نگم
و من متوجه این باور شدم که پول ندارم و پول کمه و پولی که داداشم یا مادرم بهم میدن رو باید کمتر خرج کنم و بیشتر برای خودم نگه دارم
فکر کنم چند هفته پیش یک ماهی میشه که من کفش خریدم
داداشم 1500 بهم داده بود تا کفش و چیزای دیگه بخرم ولی دادم به پول رنگ اونجا باز دروغ گفتم که لباس دیگه خریدم و دوباره ازش پول گرفتم 1500 تا کفش بخرم
البته بعدش متوجه اشتباهم شدم و بهش گفتم که دادم رنگ خریدم و بعد که دوباره پول داد رفتم کفش بگیرم 750 شد که راستشو بهش گفتم که قیمتش این شد
داداشم گفت 1500 بهت دادم چرا نرفتی یه کفش با دوام تر بخری ،بهش گفتم سخت پیدا میشد کفش برای همین اینو که دیدم خریدم
دلیل اینکه کفش برای من سخت پیدا میشه اینه که استخوان بندی پام کشیده هست و به نسبت پاهای دیگه انگشتای پام چند سانت کشیده تره وقتی اینو متوجه شدم که دختر داییم بهم گفت چرا برای تو کفش پیدا نمیشه
گفت پاهای هر دومون که یه سایزه
بعد تصمیم گرفتیم پاهامونو کنار هم بذاریم دیدم بله پای من کشیده تر از پای دختر داییمه
خلاصه وقتی راستشو گفتم به داداشمگفتم باقی پولم برمیدارم رنگ میگیرم و هیچ نگفت گفت باشه بردار
من درمورد راست گفتن تمام سعیمو میکنم تا حقیقت هرچیزی رو بگم حتی اگر به ضررم باشه
چون دوست دارم شخصیتم تغییر کنه ،نه اینکه یه روز رو خودم کار کنم و یه هفته هیچ کاری نکنم
من دوست دارم تغییر کنم و خدا داره میبینه و بی نهایت کمکم میکنه وقتی میبینه که من تلاش میکنم
و نشونه اش همین یادآوری الان بود که بهم گفت دیگه دروغ نگو
و بی نهایت ازش سپاسگزارم
من امروز از صبح که بیدار شدم میخواستم برم بازار که کاموا بگیرم و گیره سر تق تقی که بیام گیره ببافم و جمعه ببرم بازار بفروشم
حس میکردم که عجله نکن اول بشین تمرین رنگ روغنت رو کار کن بعد اذان ظهر برو و گوش دادم و یکم کار کردم بعد رفتم
تو راه هی میپرسیدم اول کجا برم حسن آباد یا پانزده خرداد
که مسیرم اول شد حسن آباد رفتم کاموا خریدم و رفتم باقی وسایلای گیره سرو خریدم و برگشتم
وقتی داشتم نمد میخریدم به مغازه دار گفتم میشه یه نایلون بزرگ بدین گفت گرونه ،لبخند زدم گفت چرا میخندی
بعد دیدم بهم نایلون داد و گفت اشانتیون بهت میدم
میدونستم که همه اش کار خداست
وقتی داشتم با مترو برمیگشتم خیلی حس خوبی داشتم
دیدم یه خانم اومد کنارم وایساد رو بروم که بود عجیب بهم نگاه میکرد دیدم که یهویی لبخند با عشق و زیبایی بهم زد و منم لبخند زدم
خیلی جالبه
این روزا یا من یا آدما با عشق وقتی به صورتاشون نگاه میکنم تو دلم سریع میگم زیبا رو ،عظمت خدا ، تو چقدر زیبایی و خداروشکر میکردم که این همه زیبایی میبینم و با عشق به آدما نگاه میکنم و اونا هم این عشقو دریافت میکنن از من
و نشونه اش اینه که میبینم یهویی بهم با لبخند نگاه میکنن یا من لبخند میزنم و اونا هم لبخند میزنن
چند باری که به آدما نگاه میکردم و تو دلم میگفتم با احساس فراوان عشق که واقعا تمام وجودم پر از عشق بود ،میگفتم زیبا رو عظمت خدا و انگار اونا این فرکانس رو سریع دریافت میکردن و لبخند میزدن
خیلی حس خوبی بهم میده آدما به طرز شگفت انگیزی مهربان و با احترام و عالی شدن
وقتی برگشتم خونه دوتا بستنی خریدم که برم دیدم برقامون رفته و نشستم تو حیاط مسجد و بستنیارو خوردم که آب نشن
میخواستم یکیشم به خواهرم نگه دارم که آب میشد خودم خوردمشون
وقتی خواهرم از سرکارش اومد من یک ساعت و نیم نشسته بودم و پایه گیره سرو میبافتم
وقتی اومد یکم حرف زدیم و رفتیم دوشنبه بازار
و جریان بعد دوشنبه بازارو اول حرفام نوشتم
خدایا شکرت که انقدر مراقبمی تا رفتارامو تصحیح کنم و سعی میکنم هر روز در تغییر شخصیتم بیشتر و بیشتر تلاش کنم و عمل کنم و قدم بردارم
خداروشکر میکنم که امروز رو هم به زیبایی زندگی کردم و لذت بردم خداروشکر که من در سفر هستم و 134 روز رو دارم روی خودم کار میکنم بصورت متعهدانه و شکر خدا مداوم این یک رکورد خوب برای من هستش که من خیلی از این جهت خوشحالم که این تعداد روز رو من سعی کردم که خوب باشم و به موارد خوب توجه کنم .
اینکه از کسی کینه بگیرم به خودم ضربه میزنم و از بقیه توقعی نداشته باشم … این حرفتون خیلی به دلم نشست وقتی ادم ایرادهای بقیه رو بپذیره راحت میتونه ببخشه . مهمترین عامل بیماری کینه و نفرته … این جالب بود واسم و خیلی یاد اوری خوبی بود واسم . نه ما کاملیم نه بقیه …
استاد واقعا دمت گرم ک این مفاهیم رو به من اموختی .
در مورد دین مخصوصا من خیلیییییی تعصب داشتم و بعد از اموزه های شما 180 درجه تغییر جهت دادم و الان فقط دارم لذت میبرم و از ارتباطم با خدا و انسانهای دیگر واقعا لذت میبرم .
خدای ساده خیلی احساس خوبی داره که ساده است .
قران رو من با شما قشنگتر و واضحتر فهمیدم اش و بعد از شما این کتاب واسم معنایی دیگر پیدا کرد و من رو یک انسان بهتری کرد .
ممنونم از این فایلهای عالی و این سایت و این مفاهیم ارزشمند .
خدایا شکرت که من رو هدایت کردی به سمت این سایت عالی و من رو یک انسان بهتری کردی که جهان رو جای زیباتری کردم . خداروشکر که من با بهتر شدنم جهانم رو زیباتر کردم و اطرافیانم هم تغییر کردند و محیطم تغییر کرد خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت .
آریا جان ممنونم ازت برای صحبتهایی که کردی چقدر لهجه ات زیبا بود و من تحسین کردم تورو که اینقدر قشنگ تونستی این کار مهم رو انجام بدی و چقدر هم خوب مطرح اش کردی .
مریم جان ممنونم بابت انتخاب این فایلهای عالی برای هر روز .
خدای من خیلی جالبه همین امروز یک داستانی رخ داد که دقیییقا این فایل برای من بود و این همزمانی ها با فایل های هر روز بسیار برای من جالب و زیباست و خداروشکر میکنم .
خدایا از تو برای تمامی نعمتهایی که به ما دادی سپاسگزارم ….
خدا رو شکر که داریم سفر میکنیم تو فایل های بینظیر و مجدد در مدار جدید گوشش میکنیم و درس میگیریم و لذت میبریم
نکات که یادداشت کردم :
* مسیر درست و برو نتایج پایدار بگیر و ادامه بده
(یادمه خیلی جاها تو این مسیر استپ کردم یه جاهایی گفتم خب من که دیگه علامه دهرم یه جاهایی گفتم خسته شدم نتیجه کو و یه جاهایی غرق در روزمرگی شدم و فراموش کردم اما از یه جا به بعد ادامه میدی مسیر و که متوجه میشی هرچقدرم دور شی باز خودت و میاری تو مسیر نمیزاری گم بشی چون یه جاهایی برای خودت رد پا گذاشتی و اونا شدن چراغ راهنمات یه جاهایی از لحاظ مالی کلی پیشرفت داشتم و دیدم و سپاسگزار بودم اما باورهای مخبرم باعث شده سطل سوراخی داشته باشم در زمینه روابط هروز روی خودم کار میکنم در زمینه سلامتی ارامش و توحیدی بودن نتایجمو دارم پایدار میکنم و میخوام سطل سوراخمم درست کنم و نتایج و پایدار کنم نتایج مالی پایدار)
* هر قدم پیشرفت خودت و بزرگ کن و ذوق کن براش (اینو تو بخش کاری خیلی انجام دادم از کوچیکترین مواردی که انجام میدادم و درست بود ذوق میکردم یوقتایی یه کاری که شاید از نظر دیگران خیلی بزرگ نبود کسی که تخصص تو این زمینه داشت اما برای من اونقدر بزرگ و لذت بخش بود ساعتها میشستم بهش فکر میکردم و سپاسگزار بودم طوری که زمان و مکان و فراموش میکردم و یادم میرفت یسری کارها رو انجام بدم برای همین ساعت کاریم طولانی تر میشد چون عین دیوونه ها همش زل میزدم به صفحه مانیتور یا دفترم یا دیوار خخخ الان یادم افتاد خندم گرفت)
* با هر متر و معیاری ناراحت باشی ناراحتی بیشتر و تنفر بیشتر جذب میکنی حتی اگه نخوای
( دیشب داشتم با گوشی بازی میکردم بعد یه بازی بود که هم رکورد بردم توش زیاد بود هم انلاین بود و رقابتی بعد هر حریفی بهم میفتاد از من رکورد و تجربش کمتر بود و ضعیف بازی میکرد اما بطرز عجیبی بازی باهاش یاری میکرد نمیخوام اسم اون کلمه رو بیارم چون دارم حذفش میکنم از دایره لغاتم بعد من حرصم میگرفت ناخوداگاه میدونستم هرچی بیشتر حرص بخورم و به این فکر کنم که اه دارم میبازم اونم به کیا کسایی که از من ضعیفترن هی خودمو کنترل میکردم و هی برای اینکه ذهنم کمتر حرص بخوره خوراک میدادم بهش که همون بازی بیشتر بود 4.5 دستی بازی کردم و هی میباختم گفتم باید ببرم یکیش و وگرنه نمیخوابم اما یهو به خودم اومدم و از بازی اومدم بیرون و نتمو اف کردم و خوابیدم گفتم هرچی بیشتر جذب این حس بشی بیشتر اذیتت میکنه تازه اینکه یه بازی سادست یاد بگیر از همین ساده ها بگذری و بزرگ بشی)
* نیازی نیست بدی ها و کینه ها رو از اطرافیانمون به دل بگیریم و رشد بدیم بهش و بخوایم بهش فکر کنیم ( من یادم میاد از خواهر دوستم خیلی سال پیش میترسیدم چون ازم اتو داشت و بسیار فردی بود که هیچی براش مهم نیست و من همش میترسیدم بیاد جلوی کل فامیلمون که میشناختشون یا برادرم حرفی بزنه یا ازین رو مخا بود که هی بهت زنگ میزد جواب نمیدادی یه شب تا صبح دستش رو تلفن بود یبارم یادم میاد شماره منو بین چندین پسری که از قبل میشناخت پخش کرده بود و پشت سرم خیلی چیزهای بدی گفته بود من خیلی تهدیدش کردم باهاش جنگیدم و چون ادم مریضی بود بیشترم ازش میترسیدم تا اینکه بمرور زمان و اعراض ازش و گنده نکردنش و نترسیدن به کل از زندگی من حذف شد من خطم بعد سالها همون خطه حتی نترسیدم که عوضش کنم اما خدا رو شکر چند سالی هست اصلا یدونه مزاحم تلفنی یا تماس ناشناس هم ندارم و حتی الان دیگه نه عصبانیتی نه کینه ای و نه ترسی ازون ادم دارم و هرجا هست براش ارزوی موفقیت میکنم امیدوارم ازدواج کرده باشه چون خیلی دلش میخواست)
* و هم تو فایل قبلی هم اینجا مجدد تکرار شد که سطح توقعمون و از ادمها پایین بیاریم (هرچقدر رو این موضوع کار کنم بازم کمه روز ولنتاین خیلی منتظر بودم که دوستم برام کادو بخره و هرچقدر میخواستم قانون و پیاده کنم نچسبم توقع نداشته باشم که اذیت نشم نمیشد هی از هر دری میرفتم یکم اروم میشدم بعد مجدد میفتادم تو فکر سمی این موضوع حتی در خفا بهش یجورایی با شوخی و خنده گفتم در این حد نتونستم طاقت بیارم بعد گفتم خب منم براش نمیخرم که اگه نخرید حرص نخورم حداقل یعنی یجورایی پیشاپییش اینو جذب کردم که کادویی در کار نیست اما باز روز ولنتاین رفتم کادو خریدم نه بخاطر اون بخاطر خودم که بعد اگه اون نخرید بکوبم فرق سرش که ای هوار من الان تو شرایط بد مالیم رفتم برات کادو گرفتم تو چرا نگرفتی خودم نشسته بودم خودمو از لحاظ ذهنی تماشا میکردم نگم براتون و خب نتیجه همان شد که روز ولنتاین با وجود اینکه تا یه قدمی کادو خریدن من رفته بود اما طبق قانون یه شرایطی مهیا شد که حتی خودشم میخواست اینکارو کنه فرکانس و جذب من این اجازه رو نداد که اتفاقا چند شب پیش هدایت شدم به عقل کل و یکی یه سوال این مدلی پرسیده بود و یکی از بچه ها اینقدر قشنگ جوابشو داده بود که من اصلا فکر کردم با منه جواب اون شخص بود اما منم جوابمو گرفتم میخوام بگم قانون همیشه جواب میده حتی با اینکه میدونی همون با هر متر و معیاری هست که با هر منطقی دستت و ببری تو اتیش میسوزی و میدونی که داری با اتیش بازی میکنی اما کرم سوختن داری که بیشتر بسوزی و بیشتر حال خودت و خراب کنی)
* بخشش اولین کاری که با ادم میکنه سیستم بدنی مون و سالم میکنه ( و خدا رو هزاران بار شکر از وقتی در مسیر توحیدم دیگه خیلی خیلی کم پیش میاد بخوام حتی برای ساعتی خودمو بزارم تو جایگاهی که کسی و ببخشم در بسیار موارد که وجود نداره اگه هم قرار به بخششه تمرین میکنم خودمو ببخشم وقتایی که کار غلط انجام میدم)
خدایا شکرت چقدر بودن در سایت زیرو رو کردن شخصیتم و یاداوری و مرور قانون بهم انگیزه میده برای ادامه دادن استاد عزیزم برای چندمین هزار بار ازتون ممنونم خدایا شکرت
سلام آریا جان دوست عزیزم از شنیدن داستان هدایتت واقعاً حس خوبی گرفتم وبه خالو هوات قبطه خوردم خوشبحالت دوست خوبم از اینکه خداوند رو داری پیدا میکنی وبهت تبریک میگم بابت آگاهی که داری با کمک استاد به دستش میاری امیدوارم که توی این مسیر موفق وپیروز باشی خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمت در پناه الله یکتا باشی دوست خوبم 🌹❤️
در اوایل قبل از آشنایی با استاد خییلی احساس قربانی شدن می کردم و بیشتر همه را مقصر می دانستم و تنفر داشتم از بعضی افراد خدا را شکر هر گذشت بهتر شدم خودمم را قبول کردم و همه را بخشیدم و خییلی حس خوب پیدا کردم اما این هنوزم در وجودم هست اگر کمی فاصله بیگیرم درکش میکنم که شیطان کارش را میکنه اما باز هم به خودم می آییم و مسیر خودم را پیدا میکنم
و هدف که داشته باشیم اصلا وخت نمی کنیم بیایم در گذشته و آینده فکر کنیم و امان از بیکاری
وختی بیکار باشیم به این ها فکر میکنی اما وختی هدف داشتی باشی اصلا وختی به این ها نخواهی داشت
و بیکاری خییلی یک چیز بدی است نباید هیچ وخت خودم را بیکار کنم که ورودی مالی نداشته باشم
همیشه باید ورودی مالی داشته باشم و همیشه باید یک هدف مشخص و واضح داشته باشم و این درست است که بالای خودم کار میکنم اما در کنارش باید ورودی مالی داشته باشم نباید مثل افرادی باشم که در خانه نشستن و در دیوار را نگاه می کند که یک کیسه پول از آسمان برایشان بی افتد
من همین که بالای خودم کار میکنم باید به الهامات عمل میکنم حرف مفت را هر کس زده می تواند کی می آید عمل می کند به آنچه که می داند
درود به خداوند بزرگ سپاس به خداوند بزرگ که باشما استاد عزیز وسایت شما آشنا شدم امروز که 1402/12/28یک شنبه صبح ساعت 7صبح روی تختم دراز کشیدم ودرسکوت عالی بایک ویو دید خیلی عالی ازپنجره اتاق نگاه میکنم سایت شماروباز کردم وبه این ویس رسیدم وصدای شمااستادعزیز شنیدم امسال برای من بهترین سال زندگیم بود به لطف خداوندبزرگ باشنیدن ویسها وفیلمهای عالی که از سایت شما را به صورت رایگان شنیدم ودیدم هرروز به نتیجهای عالی درزندگیم بدست آوردم روابط خیلی عالی درزندگی بدست آوردم مسافرتهای زیادی رفتم وانسانهای خیلی عالی خداوند سرراه من قرارداد وبه دستاوردهای خیلی زیادی رسیدم وتمام این رویدادها را با گوش کردن ودیدن برنامهای عالی شمااستاد گرامی بدست آوردم وتوانستم کتابهای شمارا ازسایت خریداری کنم خیلی کتابهای آموزنده وعالی بود ومراخیلی به خداوند بزرگ نزدیکتر کردم و به امید خدادر سال جدید درکنار شما باسایت شما وبرنامه خوب وعالی شما راخریداری کنم وسال 1403سالی پرازبرکت وروزی وثروت وسلامتی باشد برای من وشما استاد عزیز درپایان سپاسگزارم ازخداوند بزرگ وسپاسگزارم ازشما استاد عزیز که اینگونه خالصانه وعالی صحبت میکنید برای اینکه ماانسانها را بااموختن به اهداف عالی برسانید تشکر فراوان
من یادمه سال87بایکی ازدوستانم درمدرسه به مشکل برخوردم وبعدش دعواکردم وچندین سال این خاطره توذهنم بودوازاین ادم کینه داشتم چون ازم شکایت کرده بودوهمین تکراراین خاطره درذهنم باعث شدمشکلات روحی پیداکنم وهمیشه حالم بدباشه واعصابم به هم ریخته باشه واتفاقات بدبرام رخ میدادتازمانی که بااین قوانین اشناشدم کم کم به ارامش رسیدم وخودموبیشتردوست داشتم وبه صلح رسیدم به خودم وادم های اطرافم هم تغییرکردندویابهترشدند
وبه قول استاداول بهبودشخصیت هست که اولین نشانه اون احساس ارامش وحاله خوبه ونزدیکی به منبع(خداوند)هست
بعدهمین استمرارومداومت دراحساس ارامش وکنترل ذهن وموندن دراحساس خوب باعث میشه کم کم شرایط درتمام جنبه هاتغییرکنه ومابه شرایط وادم هاوفرصت های بهترهدایت بشیم واین رومن به وضوح دیدم ودرک کردم
روابطم بهترشد
درامدم افزایش پیداکرد
باخودم واطرافیانم به صلح رسیدم
خدای خودم روپیداکردم یک خدایی که عاشق منه وخدای اسونی هاست وخدای بخشنده ووهابه نه یک خدای ستمگرکه قبلافکرمیکردم
وقتی میتونی ادم هاروببخشی که بدونی که خودت هم ایرادداری واشتباه زیادکردی پس هیچ کس نیست که اشتباه نکنه وهیچ کس کامل وپرفکت نیست وهمین باعث میشه که دیگران روراحت ببخشی وهرکسی خطامیکنه واشتباه میکنه
این که بدونیم ماخالق زندگی خودمون هستیم باتغییرزاویه دیدوبخشیدن وبه صلح رسیدن باخود
اتفاقات زندگیمون روجوری که دوست داریم خلق میکنیم
خدایاازت میخوام تمام افرادی که باعث ناراحتی من شدندودرذهنم تکرارمیشوندروازاعماق وجودم ببخشم وبدونم که هیچ کس کامل نیست
سلام،خداوند هزاران بارشکرت بابت تمام نعمت هایت بابت این سایت با اینکه یادم میاد که خداوند چه یعد از سال ها خواب غفلت من بیدار کرد و مورد هدایت خودش قرار داد وازش سپاس،گزارم اینقدر باید،این داستان،هدایت رو بنویسم که ملک ذهنم بشه تا ذهنم کم بیاره هک بشه توی ذهنم که از چه نگرانی های از چه ترس های دست،مرا،گرفت البته که من لیاقت شو،داشتم که هدایت،کرد،چه،قدر من ارزشمندی وای،خدا چقدر،من،برچسب الکی به خودم زدم واینجا،اقرارمیکنم خداوند خودش،کمک میکنه هر،روز با ایمان تر هوشیار،تر آگاه،تر چقدر دستاوردهای که خداوند بهم داده رو نادیده می گیرم حل کردن ترس های،که یک روز،آرزوم بودن وبه خاطرشون چقدر احساحس،حقیر شدن می،کردم ولی چقدر زود،بدیهی شدن البته این هم از ناسپاسی هر دستاورد کوچیک رو باید،سپاس،گزار،باشم چقدر،نشانه،های،خداوند برای،من واضع،ودقیق،هست ومن باید،آگاه وهوشیار باشم واز این فرصت ها،استفاده کنم استاد،من کلن آدم کینه ای،نیستم یه قلب مهربون وپاک دارم خیلی،زود دیگران رو می بخشم شده که بدترین دشمنم،بخشید،ولی،بعضی،وقتا شیطون ذهن بهم میگه تو توانایش،نداری برای این می بخشی ولی از اونجا که از قلب،خودم آگاه هستم توانایشو،هم دارم ولی چون صفات خداگونه در،درون،من پر،رنگ،تر هست،خیلی،میل به بخشش،دارم دنبال،انتقام نیستم،ولی،در،مورد خودم خیلی،دوست دارم خودم رو راحت ببخشم چه،کسی،مهم تر،از خودم استاد من از روزی،با قوانین آشنا شدم خیلی سخت میگیرم،به،خودم دوست ندارم سخت پیش،بره دوست دارم همه چیز،آسانی،وبه راحتی،با،خداوند تقسیم،بشه عین یک رفیق سپاس گزارم باشم از اعماق وجودم حتی برای نفسی که،میکشم،خدایا بزرگترین آرزوم اینه که با احساحس،کنم که کاره،خیلی راحتی هست نباید،سختش،کنم اینه کنترل افکارم رو بگیرم دستم وبم باران کنم افکارم رو با افکار مثبت،الگوهای ذهنم عوض کنم شاید،دوسالی که،این سایت،هستم واون نتیجه دلخواهم نگرفتم اون حقیقت این بوده توی مسیری سنگ لاخی افتاده بودم اون هم به خاطر درک درستی از قوانین نداشتم ولی اشگال نداره از خداوند می خوام هم چیز رو برام آسان کنه مسیر رو برام هموار کنه چون این لیاقتو درون خودم میبینم خدایا شکرت خداوند اینقدر هر روز مرا قوی تر که دیگه هیچ گونه احساحس،گناهی به خودم راه نمی دم خداوند که هزار لحظه کنار وداره بهم انرژی میده چقد لزومی بیام به گناه فکر کنم اگه احساحس،بدی باشه اون صدها برابرش،انرژی میده که اون نا پدید میشه همان طور که خداوند خودش،گفته نگران گذشته و آینده خودتون نباشید این شرایط،برام جور بشه دلم قرض،باشه،وبا انگیزه زندگی کنم ویک موضوعی،که هم هست همین الان از خداوند درخواستش میکنم وحتما خداوند واضع دقیق جوابشو بهم میده اینه که این نگاه قضاوت گر رو از سر خودم بردارم وهمه چیز،رو به آسانی بگیرم واینکه دیگه دلسوزی برای هیچ کس،نکنم به بپذیرم هر کس،جای درستش،همون جا هست وبه خاطر آدم خوب بودن وباگذشت بودن این سوتفاهم رو بزارم کنار بپذیرم که هرکس هر جا هست جای درستش همان جا هست وبجایش،بیام عشق بدم انرژی بدم به خودم که جهان جای بهتری باشه برای زندگی وقتی نگاه خودم میکنم میبینم من اگه همین جا هستم جای هستم جای درستم همینجا هست،واگه نتیجه نگرفتم به همین دلیل وهمین باورهای هستند که باید تعغیر کنو تا نتیجه عوض شود اینقدری نویسم تا ذهنم باز بشه دیدگاهم باز بشه وخداوندخودش کمک میکنه ذهنم رو رها کنم وبا وردهای درست وتغییر شخصتم افکار وباورهایم تعغیر کند
سلام به استاد عزیزم
استاد من واقعا شیفته ی رفتارتون با دیگران هستم واقعا شما چقدر خوب و با روی خوش صحبت میکنید با دیگران واقعا شکر به خاطر وجود شما روی زمین️
بارها شده که من زمان هایی که عصبانیم و خودخوری میکنم بعدش گلوم درد میکنه و مریض میشم
یا زمان هایی که ناراحتم از یک مسئولیتی و یا زمان هایی که کینه دارم یک احساس سنگینی روی شانه هایم حس میکنم
و واقعا به این پی بردم که تمام بیماری های ما ناشی ار احساسات درونی ما هست.
یه بنده خدایی تو فامیل ما بود که خیلی آدم حسود و مغروری بود و اصلا چشم دیدن موفقیت و پیشرفت دیگران رو نداشت و دوست داشت همه محتاجش باشند این بنده خدا حدود 15 سال با بیماری سرطان درگیر بود و آخرش هم با زجر فوت کردند
یکی از رفتار های بد من که باید اصلاحش کنم اینه که وقتی سر بچم داد میزنم و یا میزنمش به خاطر کار بد فرزندم نیست به خاطر حالِ بد خودمه که اون موقع دارم و ناخواسته سر بچم خالی میکنم
ما باید ایراد های خودمون رو ببینیم و بپذیریم که دیگران هم مثل ما ایراد دارند و هیچ کس کامل نیست
ما با فکر کردن به بدی های دیگران فقط و فقط به خودمون ضربه میزنیم
و باید توقعمون رو از دیگران پایین بیاریم و این رو بپذیریم که قرار نیست دیگران یه جوری رفتار کنند که ما رو راضی کنند اونا در حد آگاهیشون رفتار میکنند و ما هم در حد آگاهی خودمون باید فکر کنیم و رفتار کنیم
دوستتون دارم️
سلام
میخاستم بیام نشانه من بزنم گفتم خدایا از تو گفتگو با دوستان باشه و بود این فایل نشانه امروز من بود که واقعا بهش نیاز داشتم
باخدم فکر میکردم مشکل کارم از چی و چیه ولی خدا گفت نه از یجا دیگس
واقعا کینه خیلی عمیقه مثل یه کنه به جونت میچسبه و ریشه وجودت رو میمکه
من ادم کینه ای نبودم ولی الان نیگاه میکنم میبینم کینه ای شدم یکم و باید دوباره روی خدم کار کنم
بنظرم مهمترین وتاثیر گذارترین راهش نوشتن دلایل بخششه
وقتی برای بخشیدنت دلیل داشته باشی راحت میبخشی و خدتو خلاص میکنی از این اذیت و تنگنا
خدایا شکرت
تیکه اول فایل هم که استاد گفتین راجع به نتایج حال صحبت کن نه اینده خیلی درس داشت برام باید برم بارها گوشش بدم
شکر
تشکر.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 5 شهریور رو باعشق در روز شمار 179 مینویسم
دروغ نگو
این هم یک جور دور شدن از مسیر و خداست
حقیقت رو بگو
من داشتم سوال میپرسیدم و نمیدونستم امروزمو چجوری بنویسم در رد پای روز 5 شهریور
گفتم خدا تو به من بگو
و از این روز زیبایی که داشتم
اینو که گفتم
با صدای واضح و بلند شنیدم دروغ نگو
تو دروغ گفتی امروز
و این کارت مانع از نزدیک شدن به من میشه و حتی خودت میدونستی کارت درست نیست ولی دروغ گفتی
اصلاحش کن
اول از این بگم بعد برم سراغ اتفاقای خوب روزم
دلیل اینکه خدا بهم این حرفو گفت خوب میدونم منظورش چیه
بعد اتفاقای روزم که بعد از ظهر رفتیم دوشنبه بازار شهرکمون ،با خواهرم رفتیم
چون مادرم رفته خونه خواهرم به شهر دیگه ،من و خواهرم قرار گذاشتیم باهم بریم دوشنبه بازار و میوه و هندونه بخریم
داداشم 300 تمن پول داده بود
وای الان که نوشتم متوجه چند تا باور اشتباه شدم از این رفتارم و دروغی که گفتم
من نمیخواستم پول رو خرج کنم و میخواستم نگه دارم برای خودم ،خواهرم گفت طیبه مامان هفته پیش دوتا هندونه بهم داده بود و گفت یخچالمون جا نداره هندونه مون تموم شد ازت میگیرم ببر بذار تو یخچالتون
گفت دیگه نخر من میارم
منم خوشحال شدم و فقط خیار و گوجه گرفتم
و از این خوشحال بودم که پولش برای خودم میمونه
وقتی اومدم خونه یادم رفت که باید دستمال کاغذی میگرفتم و وقتی داداشم اومد گفت دستمال کاغذی خریدی
منم گفتم وای یادم رفت دیگه میوه خریدم یادم رفت
و گفتم هندونه هم خریدم
همون لحظه خدا بهم گفت که دروغ نگو ،چرا میگی هندونه خریدم درست نیست کارت
ولی توجه نکردم
و بهش گفتم پول تموم شد تا پولو برای خودم بردارم
البته اینم بگم داداشم میدونه وقتی اضافه بمونه برمیداریم برای خودمون مثلا مامانم بهش گفته که یه روزایی اگر میوه داشتیم و نگرفتم،پولشو برمیدارم چیزای دیگه میخرم و داداشم گفته که اشکالی نداره
ولی خب من باز این حس رو داشتم اون لحظه که چرا دروغ گفتی ،درسته داداشت میدونه ولی تو باید بهش میگفتی که هندونه نگرفتی
و این رو تازه متوجه شدم که برمیگرده به یه باور اشتباه که من از بچگی از دخترای فامیل یا آشنا و غریبه شنیدم که نباید به مرد راستشو بگی که چقدر خرید کردی
اگر بدونه چقدر خرید کردی و باقی پولت اضافه مونده باید پسش بدی و ازت میگیره پول رو
و بگو خرجش کردم یا حتی بگو کم آوردم تا بازم بهت پول بده تا پس انداز کنی
الان که فکر میکنم میبینم هیچ وقت اون پول پس انداز نمیشد و به چیزای الکی خرج میشد
وای خدا چقدر دقیق و حساب شده هست که من داشتم فکر میکردم چی برای امروزم که رخ داده بنویسم و اصلا به این موضوع فکر نکردم که یهویی به دلم انداخت مثل یه جرقه
که دروغ نگو برات خوب نیست
و این درسی باشه برای من که یاد بگیرم دیگه همچین دروغایی رو نکم و شخصیتم رو اصلاح کنم
و شب به داداشم گفتم فردا پول بفرست برم دستمال کاغذی بخرم
و الان که متوجه شدم دیگه ازش پولی نمیگیرم و میرم از همون پول اضافه ای که مونده بود میخرم
و خداروشکر میکنم که بهم میگه کجا اشتباه داری و باید جبران کنی و تصحیح کنی رفتارتو
من از وقتی فهمیدم دروغ گفتن چه ضرر و زیانی برای خودم داره سعی کردم خیلی جاها دروغ نگم
و خودم رو اصلاح کردم ولی این یه مورد انقدر پنهان بود که فکر نمیکردم انقدر مهم باشه
مثلا من قبلا هرکس زنگ میزد از فامیلامون و میگفت مامانت کجاست ،اگر بیرون بود و نباید میگفتم که بیرونه به دروغ یه چیزی میگفتم یا کلی دروغای دیگه که از بچگی از اطرافیان شنیده بودم که میگفتن
مثلا یکی زنگ زده بگو خوابیده
یا یکی اومده دم در با کسی کار داره بگو خونه نیست
یا اگر کسی گفت فلان روز بهت زنگ زدم چرا جواب ندادی الکی بگو ندیدم و کار داشتم در صورتی که دیده بودم زنگ زده و کلی دروغای دیگه
ولی خداروشکر میکنم که خیلیاشون رفع شده و چند وقته که تلاش میکنم راستشو بگم حتی اگر به ضررم تموم بشه
و خوشحالم از اینکه خدا این رو بهم گفت تا درمورد خرج کردن پول هم دروغ نگم
و من متوجه این باور شدم که پول ندارم و پول کمه و پولی که داداشم یا مادرم بهم میدن رو باید کمتر خرج کنم و بیشتر برای خودم نگه دارم
فکر کنم چند هفته پیش یک ماهی میشه که من کفش خریدم
داداشم 1500 بهم داده بود تا کفش و چیزای دیگه بخرم ولی دادم به پول رنگ اونجا باز دروغ گفتم که لباس دیگه خریدم و دوباره ازش پول گرفتم 1500 تا کفش بخرم
البته بعدش متوجه اشتباهم شدم و بهش گفتم که دادم رنگ خریدم و بعد که دوباره پول داد رفتم کفش بگیرم 750 شد که راستشو بهش گفتم که قیمتش این شد
داداشم گفت 1500 بهت دادم چرا نرفتی یه کفش با دوام تر بخری ،بهش گفتم سخت پیدا میشد کفش برای همین اینو که دیدم خریدم
دلیل اینکه کفش برای من سخت پیدا میشه اینه که استخوان بندی پام کشیده هست و به نسبت پاهای دیگه انگشتای پام چند سانت کشیده تره وقتی اینو متوجه شدم که دختر داییم بهم گفت چرا برای تو کفش پیدا نمیشه
گفت پاهای هر دومون که یه سایزه
بعد تصمیم گرفتیم پاهامونو کنار هم بذاریم دیدم بله پای من کشیده تر از پای دختر داییمه
خلاصه وقتی راستشو گفتم به داداشمگفتم باقی پولم برمیدارم رنگ میگیرم و هیچ نگفت گفت باشه بردار
من درمورد راست گفتن تمام سعیمو میکنم تا حقیقت هرچیزی رو بگم حتی اگر به ضررم باشه
چون دوست دارم شخصیتم تغییر کنه ،نه اینکه یه روز رو خودم کار کنم و یه هفته هیچ کاری نکنم
من دوست دارم تغییر کنم و خدا داره میبینه و بی نهایت کمکم میکنه وقتی میبینه که من تلاش میکنم
و نشونه اش همین یادآوری الان بود که بهم گفت دیگه دروغ نگو
و بی نهایت ازش سپاسگزارم
من امروز از صبح که بیدار شدم میخواستم برم بازار که کاموا بگیرم و گیره سر تق تقی که بیام گیره ببافم و جمعه ببرم بازار بفروشم
حس میکردم که عجله نکن اول بشین تمرین رنگ روغنت رو کار کن بعد اذان ظهر برو و گوش دادم و یکم کار کردم بعد رفتم
تو راه هی میپرسیدم اول کجا برم حسن آباد یا پانزده خرداد
که مسیرم اول شد حسن آباد رفتم کاموا خریدم و رفتم باقی وسایلای گیره سرو خریدم و برگشتم
وقتی داشتم نمد میخریدم به مغازه دار گفتم میشه یه نایلون بزرگ بدین گفت گرونه ،لبخند زدم گفت چرا میخندی
بعد دیدم بهم نایلون داد و گفت اشانتیون بهت میدم
میدونستم که همه اش کار خداست
وقتی داشتم با مترو برمیگشتم خیلی حس خوبی داشتم
دیدم یه خانم اومد کنارم وایساد رو بروم که بود عجیب بهم نگاه میکرد دیدم که یهویی لبخند با عشق و زیبایی بهم زد و منم لبخند زدم
خیلی جالبه
این روزا یا من یا آدما با عشق وقتی به صورتاشون نگاه میکنم تو دلم سریع میگم زیبا رو ،عظمت خدا ، تو چقدر زیبایی و خداروشکر میکردم که این همه زیبایی میبینم و با عشق به آدما نگاه میکنم و اونا هم این عشقو دریافت میکنن از من
و نشونه اش اینه که میبینم یهویی بهم با لبخند نگاه میکنن یا من لبخند میزنم و اونا هم لبخند میزنن
چند باری که به آدما نگاه میکردم و تو دلم میگفتم با احساس فراوان عشق که واقعا تمام وجودم پر از عشق بود ،میگفتم زیبا رو عظمت خدا و انگار اونا این فرکانس رو سریع دریافت میکردن و لبخند میزدن
خیلی حس خوبی بهم میده آدما به طرز شگفت انگیزی مهربان و با احترام و عالی شدن
وقتی برگشتم خونه دوتا بستنی خریدم که برم دیدم برقامون رفته و نشستم تو حیاط مسجد و بستنیارو خوردم که آب نشن
میخواستم یکیشم به خواهرم نگه دارم که آب میشد خودم خوردمشون
وقتی خواهرم از سرکارش اومد من یک ساعت و نیم نشسته بودم و پایه گیره سرو میبافتم
وقتی اومد یکم حرف زدیم و رفتیم دوشنبه بازار
و جریان بعد دوشنبه بازارو اول حرفام نوشتم
خدایا شکرت که انقدر مراقبمی تا رفتارامو تصحیح کنم و سعی میکنم هر روز در تغییر شخصیتم بیشتر و بیشتر تلاش کنم و عمل کنم و قدم بردارم
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام
روز 134 سفر
خداروشکر میکنم که امروز رو هم به زیبایی زندگی کردم و لذت بردم خداروشکر که من در سفر هستم و 134 روز رو دارم روی خودم کار میکنم بصورت متعهدانه و شکر خدا مداوم این یک رکورد خوب برای من هستش که من خیلی از این جهت خوشحالم که این تعداد روز رو من سعی کردم که خوب باشم و به موارد خوب توجه کنم .
اینکه از کسی کینه بگیرم به خودم ضربه میزنم و از بقیه توقعی نداشته باشم … این حرفتون خیلی به دلم نشست وقتی ادم ایرادهای بقیه رو بپذیره راحت میتونه ببخشه . مهمترین عامل بیماری کینه و نفرته … این جالب بود واسم و خیلی یاد اوری خوبی بود واسم . نه ما کاملیم نه بقیه …
استاد واقعا دمت گرم ک این مفاهیم رو به من اموختی .
در مورد دین مخصوصا من خیلیییییی تعصب داشتم و بعد از اموزه های شما 180 درجه تغییر جهت دادم و الان فقط دارم لذت میبرم و از ارتباطم با خدا و انسانهای دیگر واقعا لذت میبرم .
خدای ساده خیلی احساس خوبی داره که ساده است .
قران رو من با شما قشنگتر و واضحتر فهمیدم اش و بعد از شما این کتاب واسم معنایی دیگر پیدا کرد و من رو یک انسان بهتری کرد .
ممنونم از این فایلهای عالی و این سایت و این مفاهیم ارزشمند .
خدایا شکرت که من رو هدایت کردی به سمت این سایت عالی و من رو یک انسان بهتری کردی که جهان رو جای زیباتری کردم . خداروشکر که من با بهتر شدنم جهانم رو زیباتر کردم و اطرافیانم هم تغییر کردند و محیطم تغییر کرد خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت .
آریا جان ممنونم ازت برای صحبتهایی که کردی چقدر لهجه ات زیبا بود و من تحسین کردم تورو که اینقدر قشنگ تونستی این کار مهم رو انجام بدی و چقدر هم خوب مطرح اش کردی .
مریم جان ممنونم بابت انتخاب این فایلهای عالی برای هر روز .
خدای من خیلی جالبه همین امروز یک داستانی رخ داد که دقیییقا این فایل برای من بود و این همزمانی ها با فایل های هر روز بسیار برای من جالب و زیباست و خداروشکر میکنم .
خدایا از تو برای تمامی نعمتهایی که به ما دادی سپاسگزارم ….
سلام بر همه عزیزان
روزشمار روز 134 فصل پنجم
خدا رو شکر که داریم سفر میکنیم تو فایل های بینظیر و مجدد در مدار جدید گوشش میکنیم و درس میگیریم و لذت میبریم
نکات که یادداشت کردم :
* مسیر درست و برو نتایج پایدار بگیر و ادامه بده
(یادمه خیلی جاها تو این مسیر استپ کردم یه جاهایی گفتم خب من که دیگه علامه دهرم یه جاهایی گفتم خسته شدم نتیجه کو و یه جاهایی غرق در روزمرگی شدم و فراموش کردم اما از یه جا به بعد ادامه میدی مسیر و که متوجه میشی هرچقدرم دور شی باز خودت و میاری تو مسیر نمیزاری گم بشی چون یه جاهایی برای خودت رد پا گذاشتی و اونا شدن چراغ راهنمات یه جاهایی از لحاظ مالی کلی پیشرفت داشتم و دیدم و سپاسگزار بودم اما باورهای مخبرم باعث شده سطل سوراخی داشته باشم در زمینه روابط هروز روی خودم کار میکنم در زمینه سلامتی ارامش و توحیدی بودن نتایجمو دارم پایدار میکنم و میخوام سطل سوراخمم درست کنم و نتایج و پایدار کنم نتایج مالی پایدار)
* هر قدم پیشرفت خودت و بزرگ کن و ذوق کن براش (اینو تو بخش کاری خیلی انجام دادم از کوچیکترین مواردی که انجام میدادم و درست بود ذوق میکردم یوقتایی یه کاری که شاید از نظر دیگران خیلی بزرگ نبود کسی که تخصص تو این زمینه داشت اما برای من اونقدر بزرگ و لذت بخش بود ساعتها میشستم بهش فکر میکردم و سپاسگزار بودم طوری که زمان و مکان و فراموش میکردم و یادم میرفت یسری کارها رو انجام بدم برای همین ساعت کاریم طولانی تر میشد چون عین دیوونه ها همش زل میزدم به صفحه مانیتور یا دفترم یا دیوار خخخ الان یادم افتاد خندم گرفت)
* با هر متر و معیاری ناراحت باشی ناراحتی بیشتر و تنفر بیشتر جذب میکنی حتی اگه نخوای
( دیشب داشتم با گوشی بازی میکردم بعد یه بازی بود که هم رکورد بردم توش زیاد بود هم انلاین بود و رقابتی بعد هر حریفی بهم میفتاد از من رکورد و تجربش کمتر بود و ضعیف بازی میکرد اما بطرز عجیبی بازی باهاش یاری میکرد نمیخوام اسم اون کلمه رو بیارم چون دارم حذفش میکنم از دایره لغاتم بعد من حرصم میگرفت ناخوداگاه میدونستم هرچی بیشتر حرص بخورم و به این فکر کنم که اه دارم میبازم اونم به کیا کسایی که از من ضعیفترن هی خودمو کنترل میکردم و هی برای اینکه ذهنم کمتر حرص بخوره خوراک میدادم بهش که همون بازی بیشتر بود 4.5 دستی بازی کردم و هی میباختم گفتم باید ببرم یکیش و وگرنه نمیخوابم اما یهو به خودم اومدم و از بازی اومدم بیرون و نتمو اف کردم و خوابیدم گفتم هرچی بیشتر جذب این حس بشی بیشتر اذیتت میکنه تازه اینکه یه بازی سادست یاد بگیر از همین ساده ها بگذری و بزرگ بشی)
* نیازی نیست بدی ها و کینه ها رو از اطرافیانمون به دل بگیریم و رشد بدیم بهش و بخوایم بهش فکر کنیم ( من یادم میاد از خواهر دوستم خیلی سال پیش میترسیدم چون ازم اتو داشت و بسیار فردی بود که هیچی براش مهم نیست و من همش میترسیدم بیاد جلوی کل فامیلمون که میشناختشون یا برادرم حرفی بزنه یا ازین رو مخا بود که هی بهت زنگ میزد جواب نمیدادی یه شب تا صبح دستش رو تلفن بود یبارم یادم میاد شماره منو بین چندین پسری که از قبل میشناخت پخش کرده بود و پشت سرم خیلی چیزهای بدی گفته بود من خیلی تهدیدش کردم باهاش جنگیدم و چون ادم مریضی بود بیشترم ازش میترسیدم تا اینکه بمرور زمان و اعراض ازش و گنده نکردنش و نترسیدن به کل از زندگی من حذف شد من خطم بعد سالها همون خطه حتی نترسیدم که عوضش کنم اما خدا رو شکر چند سالی هست اصلا یدونه مزاحم تلفنی یا تماس ناشناس هم ندارم و حتی الان دیگه نه عصبانیتی نه کینه ای و نه ترسی ازون ادم دارم و هرجا هست براش ارزوی موفقیت میکنم امیدوارم ازدواج کرده باشه چون خیلی دلش میخواست)
* و هم تو فایل قبلی هم اینجا مجدد تکرار شد که سطح توقعمون و از ادمها پایین بیاریم (هرچقدر رو این موضوع کار کنم بازم کمه روز ولنتاین خیلی منتظر بودم که دوستم برام کادو بخره و هرچقدر میخواستم قانون و پیاده کنم نچسبم توقع نداشته باشم که اذیت نشم نمیشد هی از هر دری میرفتم یکم اروم میشدم بعد مجدد میفتادم تو فکر سمی این موضوع حتی در خفا بهش یجورایی با شوخی و خنده گفتم در این حد نتونستم طاقت بیارم بعد گفتم خب منم براش نمیخرم که اگه نخرید حرص نخورم حداقل یعنی یجورایی پیشاپییش اینو جذب کردم که کادویی در کار نیست اما باز روز ولنتاین رفتم کادو خریدم نه بخاطر اون بخاطر خودم که بعد اگه اون نخرید بکوبم فرق سرش که ای هوار من الان تو شرایط بد مالیم رفتم برات کادو گرفتم تو چرا نگرفتی خودم نشسته بودم خودمو از لحاظ ذهنی تماشا میکردم نگم براتون و خب نتیجه همان شد که روز ولنتاین با وجود اینکه تا یه قدمی کادو خریدن من رفته بود اما طبق قانون یه شرایطی مهیا شد که حتی خودشم میخواست اینکارو کنه فرکانس و جذب من این اجازه رو نداد که اتفاقا چند شب پیش هدایت شدم به عقل کل و یکی یه سوال این مدلی پرسیده بود و یکی از بچه ها اینقدر قشنگ جوابشو داده بود که من اصلا فکر کردم با منه جواب اون شخص بود اما منم جوابمو گرفتم میخوام بگم قانون همیشه جواب میده حتی با اینکه میدونی همون با هر متر و معیاری هست که با هر منطقی دستت و ببری تو اتیش میسوزی و میدونی که داری با اتیش بازی میکنی اما کرم سوختن داری که بیشتر بسوزی و بیشتر حال خودت و خراب کنی)
* بخشش اولین کاری که با ادم میکنه سیستم بدنی مون و سالم میکنه ( و خدا رو هزاران بار شکر از وقتی در مسیر توحیدم دیگه خیلی خیلی کم پیش میاد بخوام حتی برای ساعتی خودمو بزارم تو جایگاهی که کسی و ببخشم در بسیار موارد که وجود نداره اگه هم قرار به بخششه تمرین میکنم خودمو ببخشم وقتایی که کار غلط انجام میدم)
خدایا شکرت چقدر بودن در سایت زیرو رو کردن شخصیتم و یاداوری و مرور قانون بهم انگیزه میده برای ادامه دادن استاد عزیزم برای چندمین هزار بار ازتون ممنونم خدایا شکرت
سلام آریا جان دوست عزیزم از شنیدن داستان هدایتت واقعاً حس خوبی گرفتم وبه خالو هوات قبطه خوردم خوشبحالت دوست خوبم از اینکه خداوند رو داری پیدا میکنی وبهت تبریک میگم بابت آگاهی که داری با کمک استاد به دستش میاری امیدوارم که توی این مسیر موفق وپیروز باشی خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمت در پناه الله یکتا باشی دوست خوبم 🌹❤️
به نام خداوند مهربان و بخشنده
سلام خدمت استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
در اوایل قبل از آشنایی با استاد خییلی احساس قربانی شدن می کردم و بیشتر همه را مقصر می دانستم و تنفر داشتم از بعضی افراد خدا را شکر هر گذشت بهتر شدم خودمم را قبول کردم و همه را بخشیدم و خییلی حس خوب پیدا کردم اما این هنوزم در وجودم هست اگر کمی فاصله بیگیرم درکش میکنم که شیطان کارش را میکنه اما باز هم به خودم می آییم و مسیر خودم را پیدا میکنم
و هدف که داشته باشیم اصلا وخت نمی کنیم بیایم در گذشته و آینده فکر کنیم و امان از بیکاری
وختی بیکار باشیم به این ها فکر میکنی اما وختی هدف داشتی باشی اصلا وختی به این ها نخواهی داشت
و بیکاری خییلی یک چیز بدی است نباید هیچ وخت خودم را بیکار کنم که ورودی مالی نداشته باشم
همیشه باید ورودی مالی داشته باشم و همیشه باید یک هدف مشخص و واضح داشته باشم و این درست است که بالای خودم کار میکنم اما در کنارش باید ورودی مالی داشته باشم نباید مثل افرادی باشم که در خانه نشستن و در دیوار را نگاه می کند که یک کیسه پول از آسمان برایشان بی افتد
من همین که بالای خودم کار میکنم باید به الهامات عمل میکنم حرف مفت را هر کس زده می تواند کی می آید عمل می کند به آنچه که می داند
درود به خداوند بزرگ سپاس به خداوند بزرگ که باشما استاد عزیز وسایت شما آشنا شدم امروز که 1402/12/28یک شنبه صبح ساعت 7صبح روی تختم دراز کشیدم ودرسکوت عالی بایک ویو دید خیلی عالی ازپنجره اتاق نگاه میکنم سایت شماروباز کردم وبه این ویس رسیدم وصدای شمااستادعزیز شنیدم امسال برای من بهترین سال زندگیم بود به لطف خداوندبزرگ باشنیدن ویسها وفیلمهای عالی که از سایت شما را به صورت رایگان شنیدم ودیدم هرروز به نتیجهای عالی درزندگیم بدست آوردم روابط خیلی عالی درزندگی بدست آوردم مسافرتهای زیادی رفتم وانسانهای خیلی عالی خداوند سرراه من قرارداد وبه دستاوردهای خیلی زیادی رسیدم وتمام این رویدادها را با گوش کردن ودیدن برنامهای عالی شمااستاد گرامی بدست آوردم وتوانستم کتابهای شمارا ازسایت خریداری کنم خیلی کتابهای آموزنده وعالی بود ومراخیلی به خداوند بزرگ نزدیکتر کردم و به امید خدادر سال جدید درکنار شما باسایت شما وبرنامه خوب وعالی شما راخریداری کنم وسال 1403سالی پرازبرکت وروزی وثروت وسلامتی باشد برای من وشما استاد عزیز درپایان سپاسگزارم ازخداوند بزرگ وسپاسگزارم ازشما استاد عزیز که اینگونه خالصانه وعالی صحبت میکنید برای اینکه ماانسانها را بااموختن به اهداف عالی برسانید تشکر فراوان
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان خوبم
ردپای من درفایل134سفرنامه
من یادمه سال87بایکی ازدوستانم درمدرسه به مشکل برخوردم وبعدش دعواکردم وچندین سال این خاطره توذهنم بودوازاین ادم کینه داشتم چون ازم شکایت کرده بودوهمین تکراراین خاطره درذهنم باعث شدمشکلات روحی پیداکنم وهمیشه حالم بدباشه واعصابم به هم ریخته باشه واتفاقات بدبرام رخ میدادتازمانی که بااین قوانین اشناشدم کم کم به ارامش رسیدم وخودموبیشتردوست داشتم وبه صلح رسیدم به خودم وادم های اطرافم هم تغییرکردندویابهترشدند
وبه قول استاداول بهبودشخصیت هست که اولین نشانه اون احساس ارامش وحاله خوبه ونزدیکی به منبع(خداوند)هست
بعدهمین استمرارومداومت دراحساس ارامش وکنترل ذهن وموندن دراحساس خوب باعث میشه کم کم شرایط درتمام جنبه هاتغییرکنه ومابه شرایط وادم هاوفرصت های بهترهدایت بشیم واین رومن به وضوح دیدم ودرک کردم
روابطم بهترشد
درامدم افزایش پیداکرد
باخودم واطرافیانم به صلح رسیدم
خدای خودم روپیداکردم یک خدایی که عاشق منه وخدای اسونی هاست وخدای بخشنده ووهابه نه یک خدای ستمگرکه قبلافکرمیکردم
سلامتیم بهترشدوکمترمریض میشدم
وهمین استمراردراین مسیرباعث میشه نتایج ماهرروزبهتروبهتربشه وبه صورت تصاعدی پیشرفت کنیم
وقتی میتونی ادم هاروببخشی که بدونی که خودت هم ایرادداری واشتباه زیادکردی پس هیچ کس نیست که اشتباه نکنه وهیچ کس کامل وپرفکت نیست وهمین باعث میشه که دیگران روراحت ببخشی وهرکسی خطامیکنه واشتباه میکنه
این که بدونیم ماخالق زندگی خودمون هستیم باتغییرزاویه دیدوبخشیدن وبه صلح رسیدن باخود
اتفاقات زندگیمون روجوری که دوست داریم خلق میکنیم
خدایاازت میخوام تمام افرادی که باعث ناراحتی من شدندودرذهنم تکرارمیشوندروازاعماق وجودم ببخشم وبدونم که هیچ کس کامل نیست
خدایاهدایتم کن
الهی امین