این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/05/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-05-07 07:44:062024-04-30 02:39:21گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم
من زمان دبیرستان ازیکی ازدوستان خودم بدم میومدوبعدباعث شدنفرت پیداکنم ازش وباهاش درگیرشدم ودعواکردیم وهمین کارباعث شدمن مشکلات روحی وجسمی پیداکنم ولی خیلی وقته بخشیدمش وهمین مشکلات من هم حل شدوالان ازکسی کینه ونفرت ندارم به لطف الله مهربان
به قول استادتوقع خودمون روازاادم هابیاریم پایین وبایدخیلی زیادازخداوندتوقع داشته باشیم وزیاددرخاست کنیم وخداونداجابت میکنه وقتی مابه اوتوکل میکنیم
روی خواسته هاوموفقیت های خودمون تمرکزکنیم وقتی یک ناخواسته ایجادمیشه درزندگیمون روی اون تمرکزنکنیم وبدونیم ماخیلی موفقیت هاواتفاقات عالی رودرزندکیمون داشتیم وتجربه کردیم
بنام خدای بخشایشگر خداوندا تو مرا از عدم بوجود آوردی من هیچ بودم و موجود شدم مرا در رحم مادرم در سکوت مطلق پرورش دادی در یک وجب جا در میان آب و خون و چقدر من در آن محیط زیبا و پر از سکوت رشد کردمبه من مغز دادی چشم، گوش ،صورت لب ، دهان، ابرو ،پیشانی،چانه، مو ، گردن، دست ،سیستم تنفسی، سیستم گوارشی ، قلب، معده روده ،کبد ،کلیه،مثانه،ستون بدن (,پا)،و سیستم ایمنی بدن ،گلبولهای قرمز و سفید وجان و روح قرار دادی و چقدر من در سکوت لذت می بردم تا اینکه بزرگتر شدم من به آن محیط تنگ عادت کرده. بودم و عشق می کردم ولی تو می خواستی مرا به دنیای بزرگتر بیاوری به دنیای زیبا و بر خلاف میل خودم مرا به این دنیای زیبا و بزرگ آوردی با آمدن شروع به گریه کردم ولی دیدم این دنیا بسیار زیباتر و بزرگتر از رحم مادرم است تو مرا ثروتمند و سالم به این دنیا آوردی من خدم و خشم زیاد داشتم مرا شیر می دادند تمیز می کردند مرا ناز می کردند لباس می پوشاندند و من در ناز و نعمت بی نهایت بودم و روز به روز بزرگتر می شدم هر چیز را می دیدم هیجان زده می شدم و می خواستم کشف کنم .فقط با تو بودم و روز به روز در سکوت خودم و خودت بزرگتر می شدم و با رویا هایم زندگی می کردم چنان رویایی که گویی همان موقع آنها را داشتم تا اینکه بزرگتر شدم و عقلم رسید نفس هم آمد و هر آنچه پدر و مادرم و فامیلم می گفتند باور می کردم و در ناخود آگاهم ثبت می شد تا اینکه به مدرسه رفتم و در آنجا هم هر آنچه همکلاسیهایم و معلمم می گفتند در نا خوداگاهم ثبت می کردم تا اینکه نفس من خودش را بیشتر نشان داد و گناه ها شروع شدند خداوند ستارالعیوبی می کرد و آبروی مرا حفظ می کرد و من آنقدر در گناه پیش می رفتم ولی خداوند بزرگتر از آن بود که آبروی مرا ببرد و حالا به این سن (70)سالگی رسیدم و تمام آن گناه ها و تضاد ها موجب رشد من شدند من مسیرم را انتخاب کردم مسیر عشق ،مسیر ازامش،مسیر خدای مهربانم هر چند دیر شد ولی سپاسگزار خدای مهربانم هستم که بلاخره در همین سن مرا هدایت کرد و من از هر روزم نهایت لذت و آگاهی و عشق خداوند را کسب می کنم و با لذت مدام با مهربان خدایم زندگی می کنم او بهترین حامی من است من در پناه او به آرامش می رسم من در امنیت خداوند هستم تنها او را می پرستم و تنها از او کمک می خواهم و به او توکل می کنم یا حق. خیلی دوستتون دارم موفق باشید
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز دیگر الهی شکرت
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم خدایا شکرت
دوری از کینه و نفرت
من قبلاً نسبت به بقیه خییلی کینه داشتم بنا به دلایل خییلی متفاوت اما وختی آنها را بخشیدم یک بار سنگین را از روی دوش خودم برداشتم و خداوند را هزاران مرتبه شکر خییلی انرژی ام بیشتر شد و خییلی راحت شدم
یکی از چیز های که خییلی به من کمک کرد که به کسی کینه نورزم و از کینه دوری کنم
همین بحث اینه من حرف استاد را دایم به خودم میگم که من می خواهم خاطرات خوب بقیه را در ذهنم داشته باشم و خاطرات بد افراد را از ذهنم شیت دلیت میکنم و این خییلی به من کمک کرده خدایا شکرت
و خییلی کوشش میکنم که اعراض کنم وختی به خواسته بر می خورم وختی کسی حرف بد می زند خدایا شکرت
وقتی به یه تضاد یا ناخواسته ای برخورد کردی تمرکز نکن روی اون تضاد و سعی کن نتایج ریز و درشتی که از این مسیر بدست آوردی نعمت ها و
موهبت هایی که داری رو بارها و بارها به خود بگو
و سپاسگزار داشته هات باش و ببینشون قدر دان خودتو دستاوردهات باش
بدون که الخیر و فی ما وقع
هر چه قدر سطح توقع ام رو از آدم ها پایین آوردم
به همون نسبت کمتر ناراحت شدم بیشتر کارهایی رو انجام میدادم که خودم و شاد میکرد ( باید بیشتر در این مورد رو خودم کار کنم)
وقتی فهمیدم بخشیدن دیگران به خودم حس آرامش و رهایی میده و بهم کمک میکنه که حس خوبی رو تجربه کنم چند سال پیش یکبار نشستم لیست افرادی که ازشون ناراحت بودم رو نوشتم و یکی یکی بخشیدم و رو اسم شون خط کشیدم
و الان حتی یادم نمیاد کیا بودن چرا ازشون ناراحت بودم
اما انجام اون تمرین سالها پیش کمک بزرگی به سلامت آرامش و حس رهایی و موفقیتم کرد.
ازوقتی که بااین استادعزیزآشناشدم کلاازنمازشب ودرزدن درخانه غیرازخدارویادم رفته فقط واجباتم روانجام میدم!
ماحدو21سال توی یک محله زندگی میکردیم به خاطرشغل عزیزدلم. کلی ازمردم اون محله مارومیشناختن والان هم توی صحبتهاشون میگن خیلی یادت میکنیم!
اول اینکه هرکس هرچی میگفت:!؟مثبت یامنفی کلاجوابش روهمونجانقدی میذاشتم کف دستش.بدون جواب محال بود دست خالی بِرِه!
ثانیااگه کسی میخواست پشت سردیگری غیبت کنه جلوی من اجازه نداشت لب به سخن بازکنه!چون میگفتم:عرضه داری جلوی طرف صحبت کن تاجوابت روبده الان که نیست حرف نزن!
یااگه ازقربانی شدن خودشون میگفتن که مابرای فلانی این کاروکردیم اون اینجوری کردمیگفتم مقصرتویی اشتباه ازشماس دیگه جای حرفی نمیموند.
حالاهم که یادگرفتم کنترل رودستم بگیرم سریع بزنم کانال دیگه وهمه چیزروبه هم بزنم به سمت مثبت بکشم عزیزدلم هم یادگرفته. نه! خیلی انجام بده درتوانش انجام میده چون تمرینی نداره!!!!!!!!!
یااگرتوی جمع خودمون به هراسمی که داشتن صدامیزدیم ولی من توی هرمراسم که اعضای خانواده یافامیلشون بودصداشون میزدم (خانم ایکس)اونقدرعزت طرف رومیبردم بالاکه بعدامیگفتن لیلاتوچی مخی داری چطورعقلت میکشه که یک خانم ایکس میگی1000تاخانم ایکس ازدهانت میباره!!!!!!؟؟؟؟میگفتم بایدبه یکدیگراحترام بذاریم هنوزصحبتهام براشون خاطره مونده بعداز6سال.که ازشون جداشدم.
یک روزیک حاج خانم که بهش قرآن یادمیدادم تماس گرفت. گفت: من بیشروقتهابادخترهاکه هستم نه باکسی دیگه غیبت شمارومیکنم. البته حرفهای قشنگ دربارت میزنیم!میگفت به بچه ها میگم یک دوست فهمیده وزرنگ داشتم ازمحل رفت. ودلم میسوزه راهش دورشد.
پرسیدم چراآخه !!؟؟؟گفت چون اگه دهانت روخُرد میکردن ازکسی هم که ناراحت بودی یاحرف نمیزدی یاازخوبیهاش میگفتی!پرسیدحالامیخوام بدونم ازکی وچندسالگی این غیبت نکردن رویادگرفتی!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
گفتم منم جوری که شمامیگین نیستم ولی من ازبچگی سعی کردم هرحرفی هست جلوی همون شخص بزنم وتمامش کنم ویاحرفی روبهش زدم جای دیگه شایدگفته باشم که من به فلانی چیزی که گفته جوابش رودادم.
استادالان حدو33سال هست مادرشوهرم وفات کردن همون شب اول به قول خاله ی خدابیامرز شوهرم گفت:مادرجاریم توی طویله به پدرشوهرم میگفته آقای فلانی اصلا قصه نخوری به30جزءقرآن خودم زنت میشم!!من نشنیدم خاله ی شوهرم میگفت فکرکنم شوهرمم فهمیده!بلاخره قبل از40لم مادرشوهرم ازدواج کردن!پدرشوهرمن خیلی ملک ومال ومنال نداشت ولی همونی که بامادرشوهرم بازحمت بی نهایت کشیده بودن یک خانه توروستاسرهم کرده بودن ویک زمین کوچک کشاورزی حتی یک دانگ به مادرشوهرم نداده بود!!!!!!
ولی اینجا یک دانگ قبالگی این زن دوم کردوبعدازچندمدت پدرشوهرم خیلی مردساده وصادق بودازخونه بیرونش میکنه وطفلک شبهامیرفته مسجدمیخوابیده تااینکه یک دانگ بعدی روهم ازش گرفته بودوپدرشوهرم کاروانجام داده بودبعدگفت ازش بگیرین چون من ناراضیم!!!!!!!خوب پدرجان حالاکه امضاکردی میگی!!!!؟؟؟؟؟
اون زن هم دنبال اینجورفرصتهاس وماهم گفتیم برادرشوهرم هم گفته بودکه پدرم ناراضی بود!!!!!!!!!!!!درجواب حاج خانم خیلی شیک ومجلسی گفت:پدرتون غلط کردامصاءکرد.یعنی استادبازدوباره تازه شدبرام صدای این زن توگوشمه خدایاصبرم روزیادکن!!!!!!!!!!!حالابگذریم خیلی کینه ی بدی ازاین زن داشتیم من که نننننننننفففففففففر رر. رررررررررتتتتتتتتتتتتتوتتتتتتتتت
که برای رهای خودم وثروتمندشدن خودم همه چیزوهمه کس روبخشیدم وباخانواده برادرشوهرم هم قطع رابطه بودیم چون آقازن گرفته بودتوی فایلهای قبل گفتم که به پای ماانداخته بودن که مادامادش کردیم.وشکرخدابرادرشوهرم هم اززمین پدری ارث داشت یک دانگ به اسم خانم جدیدزداین شدآینه ی تمام قدکه خودشون ساخته بودند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وازوقتی که باقانون جذب آشناشدیم حدودا3سال گذشت که کم کم جاری خانمم وبچه هاش یخشون بازشدوالان 2ساله رفت وآمدداریم خیلی به ندرت چون هم فرکانس نیستیم خدادرحدآشتی کنون اجازه ی رفت وآمدداده وگرنه شوهرمنم احساساتش گُل میکنه برارفت وآمدمنم که اعراض دارم برای رفت وآمد.
حتی مادر خدابیامرز خودم هم باخواهرم یک همچین کارمشابهی باهمه ی ما بچه ها کردن هم مادروهم خواهرم انگارزرنگی کردن الانم اعمالش پاپیچشه ولی من همه روبخشیدم .
والان نه توی خواهروبرادرای خودم آرامش وشادی عمقی الهی است!!!!! نه توی خانواده ی برادرشوهرم آرامش وشادی دارن!!!!!میتونم بگم که حتماغیرازدادش دومی ام ازبقیه ی عضوخانواده ما،مال وثروت فیزیکی به ظاهرکمتری داریم !!!!!!!!!ولی حسرت زندگی من وعزیزدلم وبچه هام توی دل خانواده هامون وهرکس مارومیشناسه تاابدحسرت به دل موندن !!!!!!!!! ومن ازتک تک سلولهای وجودم خداروشاکرم وگرنه ماآب دهان خودمون رونمیتونیم قورت بدیم!!!!!
الهی سپاسگدارم تابی نهایت که اندازشوتومیدونی!!!!!!
وازوقتی که استادعزیزم آقای عباسمنش توی فایل انرژی که نامش راخدانامیده ایم گفت خدایعنی چه وسیستم روتعریف کردنمیگم من واوووووهمه چیزوفهمیدم!نه!
ولی روخودم کارمیکنم متوجه شدم ازاتفاقانی که برای خودم یادیگران پیش میادشده به ماکانویعملون،به ماکسبت ایدیهم.هیچ کسی برای ماکیسه ندوخته!کیسه های که برای دیگران دوختیم حالابایدجاشوپُرکنیم چون هرکس نتیجه ی اعمال خودشوبایدببینه.
امیدوارم که بیشترازاینهاتوقعم راازخداببرم بالاوتوقعم روازدیگران پاک کنم همه برای من مردن فقط خداکافیس ایموجی ماچ وبوسه باخدا.
سلام استاد عزیزم .از روزی که اتفاقی صدای شما رو شنیدم زندگیم عوض شده .هم نتایج مالی داشتم هم روابط هم کاری هم سلامتی .دوره عزت نفس رو بصورت مشترک با همسرم خریداری کردیم ومن از نظر اعتماد بنفس بسیار بسیار پیشرفت کردم .چکاپ فرکانسی خودم رو هر چند ماه یکبار مینویسم .حدود دوساله که با شما اشنا شدم اما بخاطر مشکلاتی که گوشی م داشت چند بار از سایت خارج شدم و دوباره عضو شدم .امروز صبح حالم یه طوری بود که نشانه ی خودمو تو سایت دیدم و این فایل اومد .راستش باورنکردنیه چون دقیقا از یه رنجشی رنج میبرم .از وقتی چشامو باز کردم تا ظهر فایلای شما رو گوش میدادم .یه فایل بود درمورد تمرین های شبانه فرکانسی که در انتهای اون از این موضوع گفتین که برای فرار از زندگی قبلی نباید وارد یه زندگی جدید شد.یا برای فرار از جهنم نباید تصمیم عجولانا گرفت یا برای فرار از شخص نامناسب نباید وارد رابطه جدید شد .هروقت با اون جایی که هستی به صلح برسی جهان تو رو به جاهای بهتر هدایت میکنه .اما استاد جان من یه فایل دیگه هم شتیدم از شما که میگفتین جهان به شجاعان پاسخ میده .اگه از کارت راضی نیستی کارتو عوض کن یا اگه از محل زندگیت ناراضی ای خب مهاجرت کن یا اگه از رابطه ت لذت نمیبری تمومش کن .
استاد جان من به تضاد خوردم با این دوتا فایل .من الان مربی پرورشی موقتم در یک مدرسه و رابطه ی زناشوییم پر از تنش و اختلاف سلیقه س .نمیدونم باید چکار کنم .باید شجاع باشم و تغییر بدم همه چیو یا با وضع فعلی خودمو وفق بدم تا جهان منو به سوی موقعیت های جدید هدایت کنه .خواهش میکنم راهنماییم کنین .
سلام به رب العالمین سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
سلام بر دوستان ارزشمندم و سلام بر خود مقدسم
با این فایل متوجه شدم من چقدر تغییر کردم بارها تو فایل ها نوشتم من از نظر شخصیت بی نظیر شدم ولی انسان فراموشکار هست اصلا یادم نمی یاد قبلاً چه طوری بودم من تو بعضی زمینه ها خوب بودم مثلا من هیچ وقت آدم کینه ای نبودم
و تو موارد دیگری که پاشنه آشیل داشتم خیلی تغییر کردم
خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم وقتی تو این مسیر آمدم خیلی معیار رشد شخصیتی در من زیاد شد و هر چه قدر تو این زمینه کار می کنم باز بیشتر می خواهم من آرزو داشتم به گذشته فکر نکنم با این فایل فهمیدم من اصلا در گذشته نیستم خدا را صد هزار مرتبه شکر من فقط در لحظه حال زندگی می کنم
آرزو داشتم از دیگران توقع نداشته باشم والان فقط توقع از خداوند و خودم دارم و این باعث شده نقش قربانی شدن در من از بین رفته همیشه استاد می گفت هیچ آدمی تو ذهن من نیست می گفتم میشه من هم این طوری بشم و الان دقیقا همین طوری هستم اگر هم ذهنم روی شخصی بره دارم به صفات خویش توجه می کنم
من تمام تمرکزم روی خودم و اعمال و ذهنم هست من هر چقدر خداوند به خاطر این شخصیت شکر کنم کم گفتم ولی موردی که هست هنوز اگر اشتباهی از رفتاری انجام بدهم اشتباه که می گم در حد خیلی جزیی خودم سخت می بخشم با احساس لیاقت خوب شدم ولی هنوز بعضی جاها با خودم نا مهربان هستم این هم بر می گرده به کمال گرایی
خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم که بزرگترین نعمت دنیا را شخصیت بینهایت زیبا به من داده من تو هر رفتاری که استاد تو فایل ها توضیح داده جزیی از وجودم کردم با تمام وجود خودم تغییر دادم جاهایی هم که هست ایراد دارم مثلا آدم محکمی نیستم تو این مورد ضعف دارم که دارم روش کار می کنم در مقابل بعضی از رفتارهای دیگران محکم و قاطع باشم یا هنوز وابستگی به خانواده دارم و یا ذهنم من در بعضی مسائل من نا امید می کنه و احساس لیاقت من پایین می یاره و روی این موارد کار می کنم
خدایا بارالها هر آنچه که دارم از آن توست به هر خیری که از تو برسد من محتاجم
خدایا سپاسگزارم آرزوی آرامش همیشه داشتم الان وجود سرشار از آرامش هست کنترل ذهنم خیلی خیلی عالی شده تو بعضی موارد مثل یک کوه شدم
خدایا شکرت تمرکزم روی خودم هست چیزی که همیشه آرزوش داشتم و اصلا نمی دانستم یعنی چی خدایا شکرت که هدایتم کردی صراط مستقیم نور قلبم زیاد کردی خدایا من باید اعتراف کنم آن طوری که باید سپاسگزار خودم باشم نیستم سپاسگزار این ویژگی های بی نظیری که دارم و همین باعث عدم پیشرفت من شده از خدا می خواهم کمکم کنه هر روز بهتر بهتر بشم و انتظارات بی جا از خودم نداشته باشم
الان که دارم میبینم که این دوست عزیز کرد زبانمان که با لحجه کردی که البته گویش فارسی رسمی کشور رو توام با لحجه کردی داشت میگه که یک انسان رو بخشیده وقتی که به خودم نگاه میکنم میبینم که چقدر این انسان هایی که درونم دارند به من توهین میکنند و من دارم حملشون میکنم باخودم و این ها رو من اصلا نبخشیدم انسان هایی که برای اینکه من فرکانس اشتباه فرستادم و این انسان هایی که ناخوشبودن رو خدا برام فرستاد انسان هایی که من واقعا ازشون متنفر بودم و فکر میکردم که با توجه به ظلم اون ها بوده که من این اتفاق ناگوار برام رخ داده و همیشه از خدا میخواستم که یک قدرت فیزیکی داشته باشم که بتونم همیشه ادبشون کنم و همیشه حس قربانی شدن رو به من میدادند و همیشه در همه جایی که حق با من بود و من دوست داشتم که لذت ببرم از این قبیل انسان ها که سن و سالشون عوض میشد اسم ها تغییر میکرد جنسیت عوض میشد و من رو همیشه دست کم میگرفتند و مسخره میکردند و تحقیر میکردند شاید که این افراد با هم فرق داشتند ولی همه شان یک خصوصیت داشتند و اون هم این بود که میخواستند من رو عحیب به خاک سیاه بنشوند ولی من از بچگی این رویا رو داشتم که بتونم ازپسشون بر بیام و ادبشون کنم و الان که الان هستش به خاطر ضربه هایی که خوردم از این قبیل انسان های بد فرکانس به خاطر بد فرکانسی خودم خیلی سختمه که ببخشمشون خیلی خیلی یعنی وقتی که استاد عباس منش در جلسه سوم دوره روانشناسی ثروت میگند که تعهد بده که تمام اتفاقات زندگی خودت تقصیر خودته واقعا دوست دارم که یه گلوله تویه مخم خالی کنند ولی این تعهد رو ننویسم و خیلی سختمه و وقعا به این دوست عزیزم تبریک میگم که تونسته یک انسان رو ببخشه و به نظر من بزرگترین و سخت ترین کار دنیا همینه که از یک نفر بگذری یک نفری که ازش متنفری چون خودم کار هایی رو انجام دادم که از دید بقیه خیلی سخته ولی واقعا این کار برای من سخت ترین کار دنیا بوده وهست و به دوست عزیزم بابت این کار بزرگ تبریک میگم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار و اعضای خانواده ام
کینه و نفرت
چیزی که منو به جایی رسونده که حتی توانایی بخشیدن خودم رو ندارم چه برسه به بقیه..
از دوست عزیزم که بعد از مدت ها نفرت و کینه ای که داشت تونست طعم شیرین عفو و بخشش رو تجربه کنه تشکر میکنم و تحسینش میکنم.
همون اوایل صحبت های دوستم متوجه کینه و نفرت سرسام اوری که در وجودم حسش میکردم شدم.
کینه و نفرتی که سالهای ساله با خودم حمل میکنم و منو به مرز نابودی کشونده ولی هنوز دست بردار نیستم.به تک تک ادم های زندگیم که فکر میکنم که چه اتفاقاتی و کارهایی کردند که من ازشون کینه و نفرت رو در دلم که جای وجود پاک خداست ،جای دادم،متوجه شدم خودمم همون کارهارو سر بقیه ادم ها به یه نحوی اوردم.
من از دست خاهرم بشدت عصبانی دلخور و ناراحتم و از 15 سالگی تا الان که 34 سالمه فقط بخاطر تجسسی که توی دفترم داشت و چیزایی که نوشته بودم و کشیده بودم رو دید..من دیگه اون ادم سابق و خوشحال که از ته دلش میخندید نشدم..دوست دارم عکس خنده مو بزارم پروفایلم ولی بخاطر فیلتر بودن وردپرس و استفاده نکردن از فی لتر شکن همین عکس فعلا هست..
یعنی اولین بذر کینه و ناراحتی و دلخوری از خانوادم از همین کار خاهرم انجام شد..هنوز اون نگاه سنگین و حقارت بارش رو احساس میکنم و هنوز نتونستم از ته وجودم ببخشمش..
حالا بعد از اون همه سال با اینکه همگی زیر یک سقف زندگی میکنیم،کیلومترها سال نوری از هم فاصله داریم و من دارم خودم رو زجر کش میکنم و با هیچ کدومشون رابطه ای ندارم..
الان من موندم چطوری خودم رو ببخشم..
نمیدونم بمونم کنارشون واین حقارت رو تحمل کنم با بزنم بیرون و از اینکه نکنه بلایی سر کسی بیاد و تقصیرش بیوفته گردن من موندم..
توی روابط کاریمم همین داستانه..
این عزت نفس چیه که همه چیز زندگی بهش وابسته س و تا درست نشه هیچ اتفاقی توی زندگی رخ نمیده..
از خدا کمک میخوام یه راه حلی واسم قرار بده که بتونم اول خودم رو ببخشم بعد دیگران رو و مثل دوستم اون احساس راحتی رو تجربه کنم..
سلام به دوست خوبم امیدوارم هرجا هستی خوشحال و سلامت باشی..
طبق باوری که دارم یادش میگیرم اول باید تحسین کنم زیبایی تون رو و احساستون رو که با تموم وجودم دریافتش کردم.
خداوند خالق زیبایی هست و زیبایی رو دوست داره و منم باید تایید کننده زیبایی باشم تا به زندگیم ورود کند.
واقعا از ته قلبم ازت ممنونم که اومدی و برام این جملات رو نوشتی
واقعا راه گشا بود واسم که بشینم و به این موضوع فکر کنم و از یک جنبه ی دیگه ای بهش فکر کنم و واقعا هم نتیجه ی خوب گرفتم..
دوست دارم بنویسم تا راه گشای بقیه هم باشه..چون برای من خیلی حس خوب و ارامش به همراه داشت..
اول اومدم اون اتفاق و چیزی که رخ داده بود رو نوشتم..بعد احساساتی که ازش داشتم رو زیرش نوشتم:
احساس رنج..ناامیدی..گناه..خطا و کار اشتباه…نگرانی..ترس..پشیمانی..ذلت و خواری.
بعد فکرایی که به سرم می اومد رو نوشتم:
اون کار باعث بی ابرویی تو شد..تو گناه کاری..تو خطاکاری..تو از چشم همه افتادی..حالا همه میدونن تو چه فکرای بدی داری..زندگی تو خراب شده..تو واقعا نمیدونستی نباید اون کارو میکردی؟..تو آدم بدی هستی..تو خیانت کاری..دیگه همه در موردت دارن فکرای بد میکنن..دیگه تو اون بچه ی خوشحال و خندون نمیشی..تو خرابکاری کردی..تو سواستفاده گری..
دقیقا اینا همون فکرایی بود که داشت منو به اذیت شدن و نگرانی مبتلا میکرد..
بعد طبق تمریناتی که از کتاب شکرگزاری خانم راندا برن استفاده میکردم،دیدم میشه یه سری چیزارو هم پیدا کرد و البته همه این کارها هدایت خدابود تا من از این داستانِ ذهنیِ تکرار شونده،خلاص بشم و چقدر خوب که این موضوع رو کامنت کردم و شما کامنت گذاشتی و گرنه ممکن بود دنبالش نرم و بازم در رنج بیشتر قرار بگیرم..واقعا خدایا شکرت..
حالا میخوام اون موارد خوبِ پنهان شده رو بنویسم تا این موضوع بیشتر درک بشه..
اتفافات خوبِ پشت اون اتفاق:
_کاری که من کرده بودم،دیدن زیبایی ها بوده و اتفاقا من داشتم طبق قانون خدا رفتار میکردم حتی بدون اینکه کسی بهم بگه
خدایا شکرت
_ینی من قبل از اون اتفاق،همش دنبال زیبایی ها بودم و طبق قانون،جهان هم منو به زیبایی های بیشتری هدایت کرده و حالا بجای نگرانی باید به خودم افتخار کنم که از اون بچگی اینجوری عمل میکردم به قانون
خدایا شکرت
_من چقدر هم خوب میتونستم روی زیبایی های اطرافم مثل ادم ها توجه کنم و این توانایی من بوده و حالا متوجه این موهبت شدم.
خدایا شکرت
_خدایی که منو افریده خودش گفته انسان هرچقدر گناه کنه من میبخشم فقط شرک رو نمیبخشم و من هم کار شرک الود نکردم بلکه تایید کنندهء زیبایی های خالقم بودم و این شیطان بوده که میخواسته منو به دام افکار بد بندازه.
خدایا شکرت
_بعد از اون اتفاق،چقدررر نعمت های بیشتر و اتفاقات خوب رو تجربه کردم و چقدرر خاطرات لذت بخش داشتم.
خدایا شکرت
من که اشتباهی نکردم هیچ،اتفاقا خواهرم اشتباه کرده به هردلیلی اونم از سر نااگاهی و شاید میخواسته چیز خوبی توی دفترم برام بنویسه.
خدایا شکرت
_اگر منم جای اون بودم قطعا میبخشیدم چون نااگاه بودم.
خدایا شکرت
_شاید خواهرم بعدش میخواسته جبران کنه ولی من با رفتارم نخواستم و منصرفش کردم.
_حالا که من میدونم باید خیلی هم خوشحال باشم
_اون اتفاق و فکر به ظاهر بد،باعث شد ویژگی ها و توانایی هام رو پیدا کنم.
خدایا شکرت
_این نعمت بزرگی توی زندگی من بوده که میتونستم زیبایی هارو ببینم و تحسین کنم.
خدایا شکرت
_نگرانی من بخاطر نوع نگاه اشتباهم به اون اتفاق بوده و شایدم به گفته ی دوستم،خواهرم اصلا بهش فکرم نکرده و حتی فراموش کرده و من بودم که مدام بهش فکر میکردم و خودم رو الکی رنج میدادم.
خدایا شکرت
حالا میتونم یجور بهتری به اون موضوع نگاه کنم:.
+اون موضوع باعث شد من این توانایی خفته ام رو پیدا کنم و ایمان بیشتری به توانایی هام داشته باشم
+حتی اون موضوع باعث میشه من توی روابطم بهتر باشم و اعتماد به نفس بالاتری داشته باشم.
+خیلی ها نمیتونن حتی زیبایی ها و توانایی های خودشون رو بپذیرن ولی من تونستم.
+خوبی این داستان اینکه اگر خواهرم اون کارو نمیکرد و من اینجوری فکر نمیکردم،اصلا متوجه این توانایی ام نمیشدم..تازه باید از خواهرم سپاسگزارم باشم که اون کارش باعث شد خودم رو بیشتر بشناسم..
و چقدر حافظه ی قوی دارم که بعد از اون همه سال تونستم موضوعی رو به یاد بیارم..
ببین چه حافظه و ذهن قوی دارم
خدایا شکرت
خداروشکر میکنم بابت زیبایی هایی که دراطرافم بوده و توی فرکانس دریافت زیبایی ها بودم و این نشون میده من از بچگی توی مدار نعمت ها و زیبایی ها بودم .
خدایا شکرت
چقدرخوب شد حالا میتونم زیبایی هارو خیلی بیشتر و با دقت ببینم و تازه اگه این کارو بکنم چقدرر اتفاقات خوب وارد زندگیم میشه و این همون اصل و قانونیه که استاد میگه..
خدایا شکرت
و این نشون میده چقدررر نوشتن زیبایی ها قدرت داره و ماندگار تره..و چقدر یک فکر میتونه قدرتمند باشه..
خدایا شکرت
واقعا با نوشتن اینا،تصویر ذهنی بهتری نسبت به خودم و اون اتفاق دارم..
همین الان نسبت به خودم خیلی احساس بهتری دارم ..انگار کوهی از اشغال یهو محو شده و قلبمم سبک تر شد..
واقعا خدایا شکرت
واقعا ازت ممنونم دوست خوبم
هرجا هستی اتفاقات خوب برات بیوفته و همیشه شاد باشی
من قبلا شخصی بودم که خیلی زود از افراد ناراحت میشدم و کلا حالم سرجاش نبود . مثلا از پدرم به خاطر رفتارهایی که با من و مادرم داشت خیلی تنفر داشتم و این تا همین 5 سال پیش ادامه داشت یا از این دین و مذهب ناراحتی داشتم چون انگشت اتهامم به سوی اون ها بود و اون ها رو مسئول ضعف خودم میدونستم و موقعی که با استاد اشنا شدم فهمیدم که این که دیگران رو مسئول میدونستم و یا اینکه خودم رو قربانی جامعه یا افراد یا مذهب باعث شده من بیشتر ضربه بخورم برای همین سعی کردم که اینها رو از ذهنم رها کنم و روی خودم تمرکز کنم و جهان داره به باورهای من مثل آینه پاسخ میده و برای همین خیلی حالم بهتر هست. گذشته ها رو باید رها کرد و در این لحظه زندگی کرد
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان خوبم
ردپای من درفایل179سفرنامه
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم
من زمان دبیرستان ازیکی ازدوستان خودم بدم میومدوبعدباعث شدنفرت پیداکنم ازش وباهاش درگیرشدم ودعواکردیم وهمین کارباعث شدمن مشکلات روحی وجسمی پیداکنم ولی خیلی وقته بخشیدمش وهمین مشکلات من هم حل شدوالان ازکسی کینه ونفرت ندارم به لطف الله مهربان
به قول استادتوقع خودمون روازاادم هابیاریم پایین وبایدخیلی زیادازخداوندتوقع داشته باشیم وزیاددرخاست کنیم وخداونداجابت میکنه وقتی مابه اوتوکل میکنیم
روی خواسته هاوموفقیت های خودمون تمرکزکنیم وقتی یک ناخواسته ایجادمیشه درزندگیمون روی اون تمرکزنکنیم وبدونیم ماخیلی موفقیت هاواتفاقات عالی رودرزندکیمون داشتیم وتجربه کردیم
شادوموفق باشید
احمدفردوسی
بنام خدای بخشایشگر خداوندا تو مرا از عدم بوجود آوردی من هیچ بودم و موجود شدم مرا در رحم مادرم در سکوت مطلق پرورش دادی در یک وجب جا در میان آب و خون و چقدر من در آن محیط زیبا و پر از سکوت رشد کردمبه من مغز دادی چشم، گوش ،صورت لب ، دهان، ابرو ،پیشانی،چانه، مو ، گردن، دست ،سیستم تنفسی، سیستم گوارشی ، قلب، معده روده ،کبد ،کلیه،مثانه،ستون بدن (,پا)،و سیستم ایمنی بدن ،گلبولهای قرمز و سفید وجان و روح قرار دادی و چقدر من در سکوت لذت می بردم تا اینکه بزرگتر شدم من به آن محیط تنگ عادت کرده. بودم و عشق می کردم ولی تو می خواستی مرا به دنیای بزرگتر بیاوری به دنیای زیبا و بر خلاف میل خودم مرا به این دنیای زیبا و بزرگ آوردی با آمدن شروع به گریه کردم ولی دیدم این دنیا بسیار زیباتر و بزرگتر از رحم مادرم است تو مرا ثروتمند و سالم به این دنیا آوردی من خدم و خشم زیاد داشتم مرا شیر می دادند تمیز می کردند مرا ناز می کردند لباس می پوشاندند و من در ناز و نعمت بی نهایت بودم و روز به روز بزرگتر می شدم هر چیز را می دیدم هیجان زده می شدم و می خواستم کشف کنم .فقط با تو بودم و روز به روز در سکوت خودم و خودت بزرگتر می شدم و با رویا هایم زندگی می کردم چنان رویایی که گویی همان موقع آنها را داشتم تا اینکه بزرگتر شدم و عقلم رسید نفس هم آمد و هر آنچه پدر و مادرم و فامیلم می گفتند باور می کردم و در ناخود آگاهم ثبت می شد تا اینکه به مدرسه رفتم و در آنجا هم هر آنچه همکلاسیهایم و معلمم می گفتند در نا خوداگاهم ثبت می کردم تا اینکه نفس من خودش را بیشتر نشان داد و گناه ها شروع شدند خداوند ستارالعیوبی می کرد و آبروی مرا حفظ می کرد و من آنقدر در گناه پیش می رفتم ولی خداوند بزرگتر از آن بود که آبروی مرا ببرد و حالا به این سن (70)سالگی رسیدم و تمام آن گناه ها و تضاد ها موجب رشد من شدند من مسیرم را انتخاب کردم مسیر عشق ،مسیر ازامش،مسیر خدای مهربانم هر چند دیر شد ولی سپاسگزار خدای مهربانم هستم که بلاخره در همین سن مرا هدایت کرد و من از هر روزم نهایت لذت و آگاهی و عشق خداوند را کسب می کنم و با لذت مدام با مهربان خدایم زندگی می کنم او بهترین حامی من است من در پناه او به آرامش می رسم من در امنیت خداوند هستم تنها او را می پرستم و تنها از او کمک می خواهم و به او توکل می کنم یا حق. خیلی دوستتون دارم موفق باشید
به نام تنها فرمانروایی کیهان
روز 179
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز دیگر الهی شکرت
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم خدایا شکرت
دوری از کینه و نفرت
من قبلاً نسبت به بقیه خییلی کینه داشتم بنا به دلایل خییلی متفاوت اما وختی آنها را بخشیدم یک بار سنگین را از روی دوش خودم برداشتم و خداوند را هزاران مرتبه شکر خییلی انرژی ام بیشتر شد و خییلی راحت شدم
یکی از چیز های که خییلی به من کمک کرد که به کسی کینه نورزم و از کینه دوری کنم
همین بحث اینه من حرف استاد را دایم به خودم میگم که من می خواهم خاطرات خوب بقیه را در ذهنم داشته باشم و خاطرات بد افراد را از ذهنم شیت دلیت میکنم و این خییلی به من کمک کرده خدایا شکرت
و خییلی کوشش میکنم که اعراض کنم وختی به خواسته بر می خورم وختی کسی حرف بد می زند خدایا شکرت
روز 179 فصل ششم روز شمار تحول زندگی من:
نکات مهم این فایل برای من:
مریم دیناشی عزیز یادت بمونه:
وقتی به یه تضاد یا ناخواسته ای برخورد کردی تمرکز نکن روی اون تضاد و سعی کن نتایج ریز و درشتی که از این مسیر بدست آوردی نعمت ها و
موهبت هایی که داری رو بارها و بارها به خود بگو
و سپاسگزار داشته هات باش و ببینشون قدر دان خودتو دستاوردهات باش
بدون که الخیر و فی ما وقع
هر چه قدر سطح توقع ام رو از آدم ها پایین آوردم
به همون نسبت کمتر ناراحت شدم بیشتر کارهایی رو انجام میدادم که خودم و شاد میکرد ( باید بیشتر در این مورد رو خودم کار کنم)
وقتی فهمیدم بخشیدن دیگران به خودم حس آرامش و رهایی میده و بهم کمک میکنه که حس خوبی رو تجربه کنم چند سال پیش یکبار نشستم لیست افرادی که ازشون ناراحت بودم رو نوشتم و یکی یکی بخشیدم و رو اسم شون خط کشیدم
و الان حتی یادم نمیاد کیا بودن چرا ازشون ناراحت بودم
اما انجام اون تمرین سالها پیش کمک بزرگی به سلامت آرامش و حس رهایی و موفقیتم کرد.
خدایا سپاسگزارم
134مین ردپاتوی روزشمارزندگی باالهامات خدا.
به نام خدا وسلام به خدا.
سلام گرم توی این هوای پاک سردبرفی مشهدبه استادومریم جون ونوچه های استادخخخخخ.
الهی شکرت که زندگی گرم خودم رادرکناراستادوهمکلاسیهام که شدیم یک خانواده تجربه میکنم.
الهی توراسپاس بابت خانه ای پرازگرمی ومحبت باخانواده ی آرام وشادم کنارهم به گسترش جهان هستی کمک می کنیم.
الهی توراسپاس که کل خانواده سالم هستیم وبابت بزرگترین نعمت الهی نی نی جونم بی نهایت خداراسپاسگذارم.
قبلنامیگفتن: نمازشب میخونین40نفرازمومنین روتوی نمازتون دعاکنین!
1_الهم الغفرپدر،مادرم والی40نفر.
بعدهافهمیدم اگه میخواین دعاتون وسیع تربشه وآدمهای بیشتری دعاکنیدکه شامل مسلمانان بشودیعنی(شیعه هاوسنی ها)بگوید.
2_الهم الغفراللمومنین والمومنات والمسلمین والمسلمات
منم برای وسعت دعایم گزینه ی2رومیگفتم!
چرا!؟چون من که کاروانجام میدم چرابیشتروچرب وچلیب ترش نکنم!؟
ازوقتی باقانون آشناشدم توی نمازشب میخوندم
الهم اغفرمعلمین،الهم اغفرنونواها،الهم اغفربناهاوالی تاجایی که فکرم کارمیکردمیگفتم :وکلی ازشغلهاروبه یادمیاوردم!
وبعدخودم گفتم: من که به قول استادبی نهایتم چرابرعکس بقیه توی جریان رودخانه حرکت نکنم؟!
توی نمازشبم 40مرتبه می گفتم:
الهم اغفرآدم وحواتاخاتم.گفتم دیگه وسعت دعاازاین بالاترچی میتونه باشه!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
ازوقتی که بااین استادعزیزآشناشدم کلاازنمازشب ودرزدن درخانه غیرازخدارویادم رفته فقط واجباتم روانجام میدم!
ماحدو21سال توی یک محله زندگی میکردیم به خاطرشغل عزیزدلم. کلی ازمردم اون محله مارومیشناختن والان هم توی صحبتهاشون میگن خیلی یادت میکنیم!
اول اینکه هرکس هرچی میگفت:!؟مثبت یامنفی کلاجوابش روهمونجانقدی میذاشتم کف دستش.بدون جواب محال بود دست خالی بِرِه!
ثانیااگه کسی میخواست پشت سردیگری غیبت کنه جلوی من اجازه نداشت لب به سخن بازکنه!چون میگفتم:عرضه داری جلوی طرف صحبت کن تاجوابت روبده الان که نیست حرف نزن!
یااگه ازقربانی شدن خودشون میگفتن که مابرای فلانی این کاروکردیم اون اینجوری کردمیگفتم مقصرتویی اشتباه ازشماس دیگه جای حرفی نمیموند.
حالاهم که یادگرفتم کنترل رودستم بگیرم سریع بزنم کانال دیگه وهمه چیزروبه هم بزنم به سمت مثبت بکشم عزیزدلم هم یادگرفته. نه! خیلی انجام بده درتوانش انجام میده چون تمرینی نداره!!!!!!!!!
یااگرتوی جمع خودمون به هراسمی که داشتن صدامیزدیم ولی من توی هرمراسم که اعضای خانواده یافامیلشون بودصداشون میزدم (خانم ایکس)اونقدرعزت طرف رومیبردم بالاکه بعدامیگفتن لیلاتوچی مخی داری چطورعقلت میکشه که یک خانم ایکس میگی1000تاخانم ایکس ازدهانت میباره!!!!!!؟؟؟؟میگفتم بایدبه یکدیگراحترام بذاریم هنوزصحبتهام براشون خاطره مونده بعداز6سال.که ازشون جداشدم.
یک روزیک حاج خانم که بهش قرآن یادمیدادم تماس گرفت. گفت: من بیشروقتهابادخترهاکه هستم نه باکسی دیگه غیبت شمارومیکنم. البته حرفهای قشنگ دربارت میزنیم!میگفت به بچه ها میگم یک دوست فهمیده وزرنگ داشتم ازمحل رفت. ودلم میسوزه راهش دورشد.
پرسیدم چراآخه !!؟؟؟گفت چون اگه دهانت روخُرد میکردن ازکسی هم که ناراحت بودی یاحرف نمیزدی یاازخوبیهاش میگفتی!پرسیدحالامیخوام بدونم ازکی وچندسالگی این غیبت نکردن رویادگرفتی!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
گفتم منم جوری که شمامیگین نیستم ولی من ازبچگی سعی کردم هرحرفی هست جلوی همون شخص بزنم وتمامش کنم ویاحرفی روبهش زدم جای دیگه شایدگفته باشم که من به فلانی چیزی که گفته جوابش رودادم.
استادالان حدو33سال هست مادرشوهرم وفات کردن همون شب اول به قول خاله ی خدابیامرز شوهرم گفت:مادرجاریم توی طویله به پدرشوهرم میگفته آقای فلانی اصلا قصه نخوری به30جزءقرآن خودم زنت میشم!!من نشنیدم خاله ی شوهرم میگفت فکرکنم شوهرمم فهمیده!بلاخره قبل از40لم مادرشوهرم ازدواج کردن!پدرشوهرمن خیلی ملک ومال ومنال نداشت ولی همونی که بامادرشوهرم بازحمت بی نهایت کشیده بودن یک خانه توروستاسرهم کرده بودن ویک زمین کوچک کشاورزی حتی یک دانگ به مادرشوهرم نداده بود!!!!!!
ولی اینجا یک دانگ قبالگی این زن دوم کردوبعدازچندمدت پدرشوهرم خیلی مردساده وصادق بودازخونه بیرونش میکنه وطفلک شبهامیرفته مسجدمیخوابیده تااینکه یک دانگ بعدی روهم ازش گرفته بودوپدرشوهرم کاروانجام داده بودبعدگفت ازش بگیرین چون من ناراضیم!!!!!!!خوب پدرجان حالاکه امضاکردی میگی!!!!؟؟؟؟؟
اون زن هم دنبال اینجورفرصتهاس وماهم گفتیم برادرشوهرم هم گفته بودکه پدرم ناراضی بود!!!!!!!!!!!!درجواب حاج خانم خیلی شیک ومجلسی گفت:پدرتون غلط کردامصاءکرد.یعنی استادبازدوباره تازه شدبرام صدای این زن توگوشمه خدایاصبرم روزیادکن!!!!!!!!!!!حالابگذریم خیلی کینه ی بدی ازاین زن داشتیم من که نننننننننفففففففففر رر. رررررررررتتتتتتتتتتتتتوتتتتتتتتت
داشتم تااینکه استادعزیزم آقای عرشیانفرمحصول رنجش وبخشش روتهیه کردن ومنم الان حدودا 3ساله
که برای رهای خودم وثروتمندشدن خودم همه چیزوهمه کس روبخشیدم وباخانواده برادرشوهرم هم قطع رابطه بودیم چون آقازن گرفته بودتوی فایلهای قبل گفتم که به پای ماانداخته بودن که مادامادش کردیم.وشکرخدابرادرشوهرم هم اززمین پدری ارث داشت یک دانگ به اسم خانم جدیدزداین شدآینه ی تمام قدکه خودشون ساخته بودند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وازوقتی که باقانون جذب آشناشدیم حدودا3سال گذشت که کم کم جاری خانمم وبچه هاش یخشون بازشدوالان 2ساله رفت وآمدداریم خیلی به ندرت چون هم فرکانس نیستیم خدادرحدآشتی کنون اجازه ی رفت وآمدداده وگرنه شوهرمنم احساساتش گُل میکنه برارفت وآمدمنم که اعراض دارم برای رفت وآمد.
حتی مادر خدابیامرز خودم هم باخواهرم یک همچین کارمشابهی باهمه ی ما بچه ها کردن هم مادروهم خواهرم انگارزرنگی کردن الانم اعمالش پاپیچشه ولی من همه روبخشیدم .
والان نه توی خواهروبرادرای خودم آرامش وشادی عمقی الهی است!!!!! نه توی خانواده ی برادرشوهرم آرامش وشادی دارن!!!!!میتونم بگم که حتماغیرازدادش دومی ام ازبقیه ی عضوخانواده ما،مال وثروت فیزیکی به ظاهرکمتری داریم !!!!!!!!!ولی حسرت زندگی من وعزیزدلم وبچه هام توی دل خانواده هامون وهرکس مارومیشناسه تاابدحسرت به دل موندن !!!!!!!!! ومن ازتک تک سلولهای وجودم خداروشاکرم وگرنه ماآب دهان خودمون رونمیتونیم قورت بدیم!!!!!
الهی سپاسگدارم تابی نهایت که اندازشوتومیدونی!!!!!!
وازوقتی که استادعزیزم آقای عباسمنش توی فایل انرژی که نامش راخدانامیده ایم گفت خدایعنی چه وسیستم روتعریف کردنمیگم من واوووووهمه چیزوفهمیدم!نه!
ولی روخودم کارمیکنم متوجه شدم ازاتفاقانی که برای خودم یادیگران پیش میادشده به ماکانویعملون،به ماکسبت ایدیهم.هیچ کسی برای ماکیسه ندوخته!کیسه های که برای دیگران دوختیم حالابایدجاشوپُرکنیم چون هرکس نتیجه ی اعمال خودشوبایدببینه.
امیدوارم که بیشترازاینهاتوقعم راازخداببرم بالاوتوقعم روازدیگران پاک کنم همه برای من مردن فقط خداکافیس ایموجی ماچ وبوسه باخدا.
عاشقتونم براتون سعادت وخوشبختی آرزودارم.
سلام استاد عزیزم .از روزی که اتفاقی صدای شما رو شنیدم زندگیم عوض شده .هم نتایج مالی داشتم هم روابط هم کاری هم سلامتی .دوره عزت نفس رو بصورت مشترک با همسرم خریداری کردیم ومن از نظر اعتماد بنفس بسیار بسیار پیشرفت کردم .چکاپ فرکانسی خودم رو هر چند ماه یکبار مینویسم .حدود دوساله که با شما اشنا شدم اما بخاطر مشکلاتی که گوشی م داشت چند بار از سایت خارج شدم و دوباره عضو شدم .امروز صبح حالم یه طوری بود که نشانه ی خودمو تو سایت دیدم و این فایل اومد .راستش باورنکردنیه چون دقیقا از یه رنجشی رنج میبرم .از وقتی چشامو باز کردم تا ظهر فایلای شما رو گوش میدادم .یه فایل بود درمورد تمرین های شبانه فرکانسی که در انتهای اون از این موضوع گفتین که برای فرار از زندگی قبلی نباید وارد یه زندگی جدید شد.یا برای فرار از جهنم نباید تصمیم عجولانا گرفت یا برای فرار از شخص نامناسب نباید وارد رابطه جدید شد .هروقت با اون جایی که هستی به صلح برسی جهان تو رو به جاهای بهتر هدایت میکنه .اما استاد جان من یه فایل دیگه هم شتیدم از شما که میگفتین جهان به شجاعان پاسخ میده .اگه از کارت راضی نیستی کارتو عوض کن یا اگه از محل زندگیت ناراضی ای خب مهاجرت کن یا اگه از رابطه ت لذت نمیبری تمومش کن .
استاد جان من به تضاد خوردم با این دوتا فایل .من الان مربی پرورشی موقتم در یک مدرسه و رابطه ی زناشوییم پر از تنش و اختلاف سلیقه س .نمیدونم باید چکار کنم .باید شجاع باشم و تغییر بدم همه چیو یا با وضع فعلی خودمو وفق بدم تا جهان منو به سوی موقعیت های جدید هدایت کنه .خواهش میکنم راهنماییم کنین .
به نام خدای هدایتگرم به سمت نور و روشنایی
سلام به رب العالمین سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
سلام بر دوستان ارزشمندم و سلام بر خود مقدسم
با این فایل متوجه شدم من چقدر تغییر کردم بارها تو فایل ها نوشتم من از نظر شخصیت بی نظیر شدم ولی انسان فراموشکار هست اصلا یادم نمی یاد قبلاً چه طوری بودم من تو بعضی زمینه ها خوب بودم مثلا من هیچ وقت آدم کینه ای نبودم
و تو موارد دیگری که پاشنه آشیل داشتم خیلی تغییر کردم
خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم وقتی تو این مسیر آمدم خیلی معیار رشد شخصیتی در من زیاد شد و هر چه قدر تو این زمینه کار می کنم باز بیشتر می خواهم من آرزو داشتم به گذشته فکر نکنم با این فایل فهمیدم من اصلا در گذشته نیستم خدا را صد هزار مرتبه شکر من فقط در لحظه حال زندگی می کنم
آرزو داشتم از دیگران توقع نداشته باشم والان فقط توقع از خداوند و خودم دارم و این باعث شده نقش قربانی شدن در من از بین رفته همیشه استاد می گفت هیچ آدمی تو ذهن من نیست می گفتم میشه من هم این طوری بشم و الان دقیقا همین طوری هستم اگر هم ذهنم روی شخصی بره دارم به صفات خویش توجه می کنم
من تمام تمرکزم روی خودم و اعمال و ذهنم هست من هر چقدر خداوند به خاطر این شخصیت شکر کنم کم گفتم ولی موردی که هست هنوز اگر اشتباهی از رفتاری انجام بدهم اشتباه که می گم در حد خیلی جزیی خودم سخت می بخشم با احساس لیاقت خوب شدم ولی هنوز بعضی جاها با خودم نا مهربان هستم این هم بر می گرده به کمال گرایی
خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم که بزرگترین نعمت دنیا را شخصیت بینهایت زیبا به من داده من تو هر رفتاری که استاد تو فایل ها توضیح داده جزیی از وجودم کردم با تمام وجود خودم تغییر دادم جاهایی هم که هست ایراد دارم مثلا آدم محکمی نیستم تو این مورد ضعف دارم که دارم روش کار می کنم در مقابل بعضی از رفتارهای دیگران محکم و قاطع باشم یا هنوز وابستگی به خانواده دارم و یا ذهنم من در بعضی مسائل من نا امید می کنه و احساس لیاقت من پایین می یاره و روی این موارد کار می کنم
خدایا بارالها هر آنچه که دارم از آن توست به هر خیری که از تو برسد من محتاجم
خدایا سپاسگزارم آرزوی آرامش همیشه داشتم الان وجود سرشار از آرامش هست کنترل ذهنم خیلی خیلی عالی شده تو بعضی موارد مثل یک کوه شدم
خدایا شکرت تمرکزم روی خودم هست چیزی که همیشه آرزوش داشتم و اصلا نمی دانستم یعنی چی خدایا شکرت که هدایتم کردی صراط مستقیم نور قلبم زیاد کردی خدایا من باید اعتراف کنم آن طوری که باید سپاسگزار خودم باشم نیستم سپاسگزار این ویژگی های بی نظیری که دارم و همین باعث عدم پیشرفت من شده از خدا می خواهم کمکم کنه هر روز بهتر بهتر بشم و انتظارات بی جا از خودم نداشته باشم
دوستون دارم خدایا شکرت به خاطر این مسیر الهی
تنها تو را میپرستیم وتنها از تویاری میجوییم
الان که دارم میبینم که این دوست عزیز کرد زبانمان که با لحجه کردی که البته گویش فارسی رسمی کشور رو توام با لحجه کردی داشت میگه که یک انسان رو بخشیده وقتی که به خودم نگاه میکنم میبینم که چقدر این انسان هایی که درونم دارند به من توهین میکنند و من دارم حملشون میکنم باخودم و این ها رو من اصلا نبخشیدم انسان هایی که برای اینکه من فرکانس اشتباه فرستادم و این انسان هایی که ناخوشبودن رو خدا برام فرستاد انسان هایی که من واقعا ازشون متنفر بودم و فکر میکردم که با توجه به ظلم اون ها بوده که من این اتفاق ناگوار برام رخ داده و همیشه از خدا میخواستم که یک قدرت فیزیکی داشته باشم که بتونم همیشه ادبشون کنم و همیشه حس قربانی شدن رو به من میدادند و همیشه در همه جایی که حق با من بود و من دوست داشتم که لذت ببرم از این قبیل انسان ها که سن و سالشون عوض میشد اسم ها تغییر میکرد جنسیت عوض میشد و من رو همیشه دست کم میگرفتند و مسخره میکردند و تحقیر میکردند شاید که این افراد با هم فرق داشتند ولی همه شان یک خصوصیت داشتند و اون هم این بود که میخواستند من رو عحیب به خاک سیاه بنشوند ولی من از بچگی این رویا رو داشتم که بتونم ازپسشون بر بیام و ادبشون کنم و الان که الان هستش به خاطر ضربه هایی که خوردم از این قبیل انسان های بد فرکانس به خاطر بد فرکانسی خودم خیلی سختمه که ببخشمشون خیلی خیلی یعنی وقتی که استاد عباس منش در جلسه سوم دوره روانشناسی ثروت میگند که تعهد بده که تمام اتفاقات زندگی خودت تقصیر خودته واقعا دوست دارم که یه گلوله تویه مخم خالی کنند ولی این تعهد رو ننویسم و خیلی سختمه و وقعا به این دوست عزیزم تبریک میگم که تونسته یک انسان رو ببخشه و به نظر من بزرگترین و سخت ترین کار دنیا همینه که از یک نفر بگذری یک نفری که ازش متنفری چون خودم کار هایی رو انجام دادم که از دید بقیه خیلی سخته ولی واقعا این کار برای من سخت ترین کار دنیا بوده وهست و به دوست عزیزم بابت این کار بزرگ تبریک میگم
درپناه حق انشاالله من هم بتونم این کار رو بکنم
اینم باشه رد پایی از من
در پناه حق
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار و اعضای خانواده ام
کینه و نفرت
چیزی که منو به جایی رسونده که حتی توانایی بخشیدن خودم رو ندارم چه برسه به بقیه..
از دوست عزیزم که بعد از مدت ها نفرت و کینه ای که داشت تونست طعم شیرین عفو و بخشش رو تجربه کنه تشکر میکنم و تحسینش میکنم.
همون اوایل صحبت های دوستم متوجه کینه و نفرت سرسام اوری که در وجودم حسش میکردم شدم.
کینه و نفرتی که سالهای ساله با خودم حمل میکنم و منو به مرز نابودی کشونده ولی هنوز دست بردار نیستم.به تک تک ادم های زندگیم که فکر میکنم که چه اتفاقاتی و کارهایی کردند که من ازشون کینه و نفرت رو در دلم که جای وجود پاک خداست ،جای دادم،متوجه شدم خودمم همون کارهارو سر بقیه ادم ها به یه نحوی اوردم.
من از دست خاهرم بشدت عصبانی دلخور و ناراحتم و از 15 سالگی تا الان که 34 سالمه فقط بخاطر تجسسی که توی دفترم داشت و چیزایی که نوشته بودم و کشیده بودم رو دید..من دیگه اون ادم سابق و خوشحال که از ته دلش میخندید نشدم..دوست دارم عکس خنده مو بزارم پروفایلم ولی بخاطر فیلتر بودن وردپرس و استفاده نکردن از فی لتر شکن همین عکس فعلا هست..
یعنی اولین بذر کینه و ناراحتی و دلخوری از خانوادم از همین کار خاهرم انجام شد..هنوز اون نگاه سنگین و حقارت بارش رو احساس میکنم و هنوز نتونستم از ته وجودم ببخشمش..
حالا بعد از اون همه سال با اینکه همگی زیر یک سقف زندگی میکنیم،کیلومترها سال نوری از هم فاصله داریم و من دارم خودم رو زجر کش میکنم و با هیچ کدومشون رابطه ای ندارم..
الان من موندم چطوری خودم رو ببخشم..
نمیدونم بمونم کنارشون واین حقارت رو تحمل کنم با بزنم بیرون و از اینکه نکنه بلایی سر کسی بیاد و تقصیرش بیوفته گردن من موندم..
توی روابط کاریمم همین داستانه..
این عزت نفس چیه که همه چیز زندگی بهش وابسته س و تا درست نشه هیچ اتفاقی توی زندگی رخ نمیده..
از خدا کمک میخوام یه راه حلی واسم قرار بده که بتونم اول خودم رو ببخشم بعد دیگران رو و مثل دوستم اون احساس راحتی رو تجربه کنم..
به نام خدای معجزه ها
سلام دوست عزیز
نمیدانم چرا اما دلم خواست با شما حرف بزنم
و براتون بنویسم
خواستم بگم چرا ی موضوع اینقدر بی اهمیت و اینقدر پوچ باید این همه سال در ذهن شما مونده باشه؟
اصلا هر چیزی که نوشته باشین یا طراحی کرده باشین اصلا خواهر یا هر شخص دیگه ببینه چه اهمیتی داره اخه؟
دلتون خواسته اون کارو کردین اصلا هر چقدر اشتباه باشه
ذهن خودتون بوده دفتر خودتون بوده ایده خودتون بوده اصلا دلتون خواسته اشتباه کردین
به هیچکسی ربطی نداره
و اینکه اون موضوع بی نهایت بی اهمیته و باور کنین حتی یکبار هم خواهرتون دیگه بهش فکر هم نکرده اما فقط شما دارین تو ذهنتون بهش شاخ و برگ میدین
و اینو باور کنین ادما هر کاری تو هر شرایطی که انجام بدن بهترین کار بوده که اون زمان به عقلشون رسیده
تمام ما ادما سراسر اشتباهیم
هیچ کسی در کیهان نیست بیاد بگه همیشه خوب و عالی زندگی کردم
ما اول باید بپذیریم که به خودی خود بدون هیچ القابی بی نهایت با ارزشیم
و تا زمانی که خدا داره فرصت زندگی کردن میده از این نعمت بی نهایت با لذت استفاده کنیم
بخشش دیگران فوق العاده کار راحتیه و اگه کسی نمیخواد دیگران رو ببخشه قطعا خودش نمیخواد
ی کاغذ و خودکار بردار
بنویس چرا خواهرم اون حرکت رو زد؟
براش هر دلیلی که دوست داری بنویس
مثلا کنجکاو بود
کاراگاه بود
میخواست پلیس بازی دربیاره
دنبال ی چیز دیگه میگشت یهو نوشته منو دید
اینقدر ازاین دلیل ها بیار تا ذهنت سمت کینه و نفرت و دشمنی نره
و هر وقت هی اومد به ذهنت همین دلیل هارو بگو تا ذهنت اروم بشه و به این روش کم کم فاصله میگیری از اون نفرت
حیف قلبت نیست پر کردی از این حس های پوچ و بی اهمیت؟؟؟
زندگی خیلی قشنگه تا وقت داری و خدا بهت سهمتو داده بقاپ و با لذت زندگی کن
ایشالا هر چی زودتر خالی بشی از این حسای پوچ
خدا پشت و پناهت دوست عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به دوست خوبم امیدوارم هرجا هستی خوشحال و سلامت باشی..
طبق باوری که دارم یادش میگیرم اول باید تحسین کنم زیبایی تون رو و احساستون رو که با تموم وجودم دریافتش کردم.
خداوند خالق زیبایی هست و زیبایی رو دوست داره و منم باید تایید کننده زیبایی باشم تا به زندگیم ورود کند.
واقعا از ته قلبم ازت ممنونم که اومدی و برام این جملات رو نوشتی
واقعا راه گشا بود واسم که بشینم و به این موضوع فکر کنم و از یک جنبه ی دیگه ای بهش فکر کنم و واقعا هم نتیجه ی خوب گرفتم..
دوست دارم بنویسم تا راه گشای بقیه هم باشه..چون برای من خیلی حس خوب و ارامش به همراه داشت..
اول اومدم اون اتفاق و چیزی که رخ داده بود رو نوشتم..بعد احساساتی که ازش داشتم رو زیرش نوشتم:
احساس رنج..ناامیدی..گناه..خطا و کار اشتباه…نگرانی..ترس..پشیمانی..ذلت و خواری.
بعد فکرایی که به سرم می اومد رو نوشتم:
اون کار باعث بی ابرویی تو شد..تو گناه کاری..تو خطاکاری..تو از چشم همه افتادی..حالا همه میدونن تو چه فکرای بدی داری..زندگی تو خراب شده..تو واقعا نمیدونستی نباید اون کارو میکردی؟..تو آدم بدی هستی..تو خیانت کاری..دیگه همه در موردت دارن فکرای بد میکنن..دیگه تو اون بچه ی خوشحال و خندون نمیشی..تو خرابکاری کردی..تو سواستفاده گری..
دقیقا اینا همون فکرایی بود که داشت منو به اذیت شدن و نگرانی مبتلا میکرد..
بعد طبق تمریناتی که از کتاب شکرگزاری خانم راندا برن استفاده میکردم،دیدم میشه یه سری چیزارو هم پیدا کرد و البته همه این کارها هدایت خدابود تا من از این داستانِ ذهنیِ تکرار شونده،خلاص بشم و چقدر خوب که این موضوع رو کامنت کردم و شما کامنت گذاشتی و گرنه ممکن بود دنبالش نرم و بازم در رنج بیشتر قرار بگیرم..واقعا خدایا شکرت..
حالا میخوام اون موارد خوبِ پنهان شده رو بنویسم تا این موضوع بیشتر درک بشه..
اتفافات خوبِ پشت اون اتفاق:
_کاری که من کرده بودم،دیدن زیبایی ها بوده و اتفاقا من داشتم طبق قانون خدا رفتار میکردم حتی بدون اینکه کسی بهم بگه
خدایا شکرت
_ینی من قبل از اون اتفاق،همش دنبال زیبایی ها بودم و طبق قانون،جهان هم منو به زیبایی های بیشتری هدایت کرده و حالا بجای نگرانی باید به خودم افتخار کنم که از اون بچگی اینجوری عمل میکردم به قانون
خدایا شکرت
_من چقدر هم خوب میتونستم روی زیبایی های اطرافم مثل ادم ها توجه کنم و این توانایی من بوده و حالا متوجه این موهبت شدم.
خدایا شکرت
_خدایی که منو افریده خودش گفته انسان هرچقدر گناه کنه من میبخشم فقط شرک رو نمیبخشم و من هم کار شرک الود نکردم بلکه تایید کنندهء زیبایی های خالقم بودم و این شیطان بوده که میخواسته منو به دام افکار بد بندازه.
خدایا شکرت
_بعد از اون اتفاق،چقدررر نعمت های بیشتر و اتفاقات خوب رو تجربه کردم و چقدرر خاطرات لذت بخش داشتم.
خدایا شکرت
من که اشتباهی نکردم هیچ،اتفاقا خواهرم اشتباه کرده به هردلیلی اونم از سر نااگاهی و شاید میخواسته چیز خوبی توی دفترم برام بنویسه.
خدایا شکرت
_اگر منم جای اون بودم قطعا میبخشیدم چون نااگاه بودم.
خدایا شکرت
_شاید خواهرم بعدش میخواسته جبران کنه ولی من با رفتارم نخواستم و منصرفش کردم.
_حالا که من میدونم باید خیلی هم خوشحال باشم
_اون اتفاق و فکر به ظاهر بد،باعث شد ویژگی ها و توانایی هام رو پیدا کنم.
خدایا شکرت
_این نعمت بزرگی توی زندگی من بوده که میتونستم زیبایی هارو ببینم و تحسین کنم.
خدایا شکرت
_نگرانی من بخاطر نوع نگاه اشتباهم به اون اتفاق بوده و شایدم به گفته ی دوستم،خواهرم اصلا بهش فکرم نکرده و حتی فراموش کرده و من بودم که مدام بهش فکر میکردم و خودم رو الکی رنج میدادم.
خدایا شکرت
حالا میتونم یجور بهتری به اون موضوع نگاه کنم:.
+اون موضوع باعث شد من این توانایی خفته ام رو پیدا کنم و ایمان بیشتری به توانایی هام داشته باشم
+حتی اون موضوع باعث میشه من توی روابطم بهتر باشم و اعتماد به نفس بالاتری داشته باشم.
+خیلی ها نمیتونن حتی زیبایی ها و توانایی های خودشون رو بپذیرن ولی من تونستم.
+خوبی این داستان اینکه اگر خواهرم اون کارو نمیکرد و من اینجوری فکر نمیکردم،اصلا متوجه این توانایی ام نمیشدم..تازه باید از خواهرم سپاسگزارم باشم که اون کارش باعث شد خودم رو بیشتر بشناسم..
و چقدر حافظه ی قوی دارم که بعد از اون همه سال تونستم موضوعی رو به یاد بیارم..
ببین چه حافظه و ذهن قوی دارم
خدایا شکرت
خداروشکر میکنم بابت زیبایی هایی که دراطرافم بوده و توی فرکانس دریافت زیبایی ها بودم و این نشون میده من از بچگی توی مدار نعمت ها و زیبایی ها بودم .
خدایا شکرت
چقدرخوب شد حالا میتونم زیبایی هارو خیلی بیشتر و با دقت ببینم و تازه اگه این کارو بکنم چقدرر اتفاقات خوب وارد زندگیم میشه و این همون اصل و قانونیه که استاد میگه..
خدایا شکرت
و این نشون میده چقدررر نوشتن زیبایی ها قدرت داره و ماندگار تره..و چقدر یک فکر میتونه قدرتمند باشه..
خدایا شکرت
واقعا با نوشتن اینا،تصویر ذهنی بهتری نسبت به خودم و اون اتفاق دارم..
همین الان نسبت به خودم خیلی احساس بهتری دارم ..انگار کوهی از اشغال یهو محو شده و قلبمم سبک تر شد..
واقعا خدایا شکرت
واقعا ازت ممنونم دوست خوبم
هرجا هستی اتفاقات خوب برات بیوفته و همیشه شاد باشی
الهی آمین
خدایا شکرت
به نام خداوند غفور و رحیم
قدم 179
سلام به دوستان
من قبلا شخصی بودم که خیلی زود از افراد ناراحت میشدم و کلا حالم سرجاش نبود . مثلا از پدرم به خاطر رفتارهایی که با من و مادرم داشت خیلی تنفر داشتم و این تا همین 5 سال پیش ادامه داشت یا از این دین و مذهب ناراحتی داشتم چون انگشت اتهامم به سوی اون ها بود و اون ها رو مسئول ضعف خودم میدونستم و موقعی که با استاد اشنا شدم فهمیدم که این که دیگران رو مسئول میدونستم و یا اینکه خودم رو قربانی جامعه یا افراد یا مذهب باعث شده من بیشتر ضربه بخورم برای همین سعی کردم که اینها رو از ذهنم رها کنم و روی خودم تمرکز کنم و جهان داره به باورهای من مثل آینه پاسخ میده و برای همین خیلی حالم بهتر هست. گذشته ها رو باید رها کرد و در این لحظه زندگی کرد