گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط


نکته مهم:

این قسمت فقط در قالب فایل صوتی تهیه شده است.


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

باورهای ما شرایط زندگی ما را رقم می زند؛

احساس شما نمایشگر کیفیت باورهای شماست. ببین در طی روز، بیشتر چه احساسی داری؟

آنچه اتفاقات را رقم می زند، افکار لحظه ای ما نیست بلکه افکار غالب (باورهای) ماست؛

باورها توسط ورودی ها شکل می گیرد؛

چقدر در طی روز به ورودی های ذهنت توجه داری؟

نقش دوره 12 قدم در تغییر شخصیت؛

اگر نتوانی روزنه ای برای رسیدن به احساس خوب پیدا کنی، نمی توانی شرایط را تغییر دهی؛


منابع بیشتر:

دوره 12 قدم


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 43 | نقش احساس خوب در تغییر شرایط
    27MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

186 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه مزرعه لی» در این صفحه: 3
  1. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    به نام‌ربّ

    سلام‌با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 18 بهمن ماه رو با عشق مینویسم

    من امروز طبق تصمیمم نمازمو که خوندم از اول قرآن رو با معنی خوندم

    سوره بقره

    وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّـٰتࣲ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَهࣲ رِّزۡقࣰاۙ قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهࣰاۖ وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجࣱ مُّطَهَّرَهࣱۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ(٢۵)

    و مژده ده کسانى را که ایمان آوردند و نیکوکارى پیشه کردند که جایگاه آنان باغهایى است که نهرها در آن جارى است، و چون از میوه هاى گوناگون آن بهره مند شوند گویند: این مانند همان میوه هایى است که پیش از این در دنیا ما را نصیب بود، و از نعمتهایى مانند یکدیگر بر آنان آورند، و آنها را در آن جایگاههاى خوش، جفتهایى پاک و پاکیزه است و در آن بهشت، جاوید خواهند زیست

    صبح بعد اذان‌ ، شروع کردم قرآن بخونم و وقتی این آیه رو خوندم برام عجیب بود

    گفتم یعنی کسانی که به کما رفتن و یه سری چیزا دیدن طبق درک و اعمال خودشون اون صحبت هارو گفتم؟!!!!!!

    چون صحبت هایی که داشتن و درمورد اون دنیا که چیزهایی دیدن با این آیه مطابقت نداشت

    یا نمیدونم شاید تو این دنیا با لذت نخورده بودن که میوه های اون دنیا براشون لذت بخش تر از این دنیا بوده

    تو برنامه زندگی پس از زندگی کسایی که کما رفته بودن و میوه خوده بودن یادمه یکی میگفت من میوه ای خوردم که این دنیا که برگشتم اصلا دیگه میوه نمیخورم چون مزه اون میوه اون دنیارو نمیداد

    چند روز پیش تو رد پای بهمن ماهم نوشتم که ،من جدیدا به مزه های غذا ها توجه میکنم و وقتایی که با تمرکز میخورم یه مزه هایی میچشم که تا به حال تو عمرم نچشیده بودم و بلافاصله میگم غذای بهشتیه

    و حتی نوشتم که طعم غذاها خیلی خاص تر شده برام

    شاید دلیل اینکه اونایی که کما رفتن میگفتن میوه های این دنیا طعم اونجا رو نمیداد ،این باشه که این دنیا با تمرکز غذا نمیخورن و لذت نمیبرن تا حس کنن غذای بهشتیه

    و الان که به این آیه برخوردم ،گفتم خدا که واضح داره میگه که

    این مانند همان میوه هایى است که پیش از این در دنیا ما را نصیب بود،

    پس رازش اینه که من باید طبق گفته استاد عباس منش که میگه ،احساس خوب اتفاق خوب و یا اینکه با تمرکز از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم و رها باشم و تسلیم ، تا بهشت رو در این جهان هستی تجربه کنم

    مثلا من یه وقتایی وقتی با تمرکز غذا میخورم به قدری طعم های جدید حس میکنم و درآرامشم که میگم خدایا شکرت و قشنگ حس میکنم غذای بهشتی میخورم

    دقیقا دعای قنوت نماز

    سوره بقره

    وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ وَفِی ٱلۡأٓخِرَهِ حَسَنَهࣰ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ(٢٠١)

    و بعضى دیگر گویند: خدایا ما را از نعمتهاى دنیا و آخرت هر دو بهره مند گردان و از عذاب آتش دوزخ نگاه دار

    چقدر جالب بود این آیه برای من

    قبلا از آدما میشنیدم که میگفتن بهشت غذاهاش فرق داره اما این آیه به وضوح داره میگه ،اگر این دنیا حالت خوب باشه و تمرکز کنی روی هرچیزی و لذت ببری

    به راحتی میتونی هم در این دنیا و هم در آخرت بهشت رو تجربه کنی

    و وقتی آخرت از میوه هاش بخوری میگی که من مانند این میوه هارو در دنیا خورده بودم

    این یعنی چی طیبه ؟؟

    یعنی تو درست حس میکردی وقتی چند روزه که تمرینات تمرکزت رو انجام میدی و با تمرکز غذا میخوری ،تو در اصل داری هر روز غذای بهشتی میخوری و اگر دقت داشته باشی و سپاسگزار باشی به وضوح حسش میکنی و حالت خوبه

    وای من چقدر برای خدا ارزشمندم که این آیه رو درکشو بهم داد تا بگه ببین طیبه تو سعی داری تا با من هماهنگ بشی ،برای همین من دارم با سعی و تلاشی که داری

    این دنیا رو برای تو بهشت میکنم

    خوشحالم که خدا داره کمکم میکنه هرلحظه و من برای خدا عزیزم

    من صبح که کارامو خواستم انجام بدم

    امروز میخواستم در مورد موضوعی 4 تا از جاکلیدیا رو رنگ کنم اما از خودم سوال پرسیدم و گفتم آیا واقعا برای فروشش رنگ میکنی و یا میخوای دوباره یه ارتباط دیگه داشته باشی قصد و نیت اصلیت چیه ؟

    این روزا خیلی یوال میپرسم از خودم و وقتی به جواب این میرسم که به خاطر یه چیز دیگه میخوام انجامش بدم ،تصمیمم رو عوض میکنم و میگم من دیگه اونو انجامش نمیدم

    و به خودم گفتم ، یادت باشه که قرار بود به خدا نشون بدی که وابسته نیستی و دیگه رها کردی

    پس رها باش و این کار رو نکن

    چقدر سوال و جواب خوبه

    من تازه دارم یاد میگیرم با ذهنم صحبت کنم و منطقی کنم براش و از افکاری که میخواد به من بگه بشناسم و کنترلش کنم

    من صبح شروع کردم اتاقم رو مرتب کردم و بعد مدتی تمیز کردم و تمیز شد

    خیلی حس خوبی داشتم چند تا از تابلوهامم دیروز به دیوار زدم و دیگه تابلوهایی که داشتم کار میکردم رو زمین نبودن و هر موقع خووستم کار کنم میزنم به دیوار

    هر روز دارم یاد میگیرم که چجوری کار کنم که آسون تر بشه برام

    خدا داره کمکم میکنه

    وقتی اتاقم تمیز شد شروع کردم چند تا آینه دستی کار کنم که جمعه ها مادرم با گل سراش ببره و بفروشه

    و بعد از دوره طراحی که خریده بودم چند جلسه کار کردم

    و یه طراحی انجام دادم

    تا شب کمی کار کردم

    شب نزدیک اذان باد میوزید و منم پرده هارو نکشیده بودم و داشتم نقاشی آینه دستی کار میکردم

    اومدم یکم دراز بکشم رو تختم

    یهویی دیدم برگای درخت چنار دارن میرقصن

    باد به قدری شدید بود که تا طبقه هشتم، برگای درخت چنار بالا اومده بودن و وقتی توجهمو جلب کردن بلند شدم و نشستم رو تختم و چون تختم کنار پنجره هست راحت نشستم و نگاهشون کردم

    به قدری زیبا میرقصیدن که فقط میگفتم خدایا شکرت

    و یهویی گفتم انگاری امروز عیده

    به قدری حالم خوب بود و امروز اتاقمو مرتب کردم که اتاقم نفس عمیقی کشید و تمیز شد

    یه مدت بود کارای نقاشی انجام میدادم تمیزش نکرده بودم

    خوشحالم ار اینکه حس خوب گرفتیم

    هم من و هم اتاقم

    خدایا شکرت

    برای استاد عزیز و مریم جان و تک تک همکارانتون و دوستان سایت بی نهایت عشق و شادی و سلامتی وآرامش و عشق و نعمت و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 28 مهر رو با عشق مینویسم

    نمیدونستم رد پامو کجا و تو کدوم فایل بذارم از خدا پرسیدم هدایتم کرد به این فایل چقدر جالب که وقتی اومدم این فایل تو دقیقه 16 مکث داشت و قبلا گوش داده بودم و پلی کردم دیدم میگفتن که دوره 12 قدم رو خریدن چقدر قشنگه این همه هماهنگی

    که منم تازه 1 آبان با هدایت خدا قدم اول رو خریدم

    و این فایل بهم گفت که شنبه حتما دفتر بخر و دوره رو جدی شروع کن

    استاد : گرونه میتونی بخریش طیبه ؟؟؟؟؟ خیلی گرونه

    طیبه : میخرمش ،حتی اگر گرون هم باشه میخرمش

    وای خدای من ، امروز چه کردی برای من ؟

    سپاسگزارم ازت

    علاوه بر اینکه هر روزم بهشته ، امروز جزء بهشتی ترین و خاص ترین روزهای زندگی من هست ، که میرم تجریش و در پاساژی که پر از نقاشی و رنگ و قلمو و انسان های زیبا رو و انسان های مودب و با احترام و بسیار بسیار جذاب و خداگونه هست

    میرم و لذت میبرم از نقاشی و یادگیری

    که یکی از افرادی که از حرفاش میشه فهمید که باور قلبی داره به خدا ،استاد رنگ روغنم هست

    چون درسته زبانی یه سری چیزا رو میگه ، ولی قشنگ معلومه که باورش به اینه که فراوانی هست و خدا میرسونه

    امروزم رو با عشق بنویسم که یادم باشه همه این رنگارو خدا برام گرفت تو دو هفته، من حتی رنگ فوق آرتیست گرفتم

    رنگی که فقط استادم و استادای رنگ روغن داشتن

    و هنرجوها رنگ روغن آرتیست داشتن و استادم گفته بود از آرتیست تهیه کنید چون فوق آرتیست گرونه برای اول کارتون

    طیبه ای که پول رنگ معمولی رنگ روغن وینزور که 214 هزار تمن بود رو نداشت یا تا تقریبا دو ماه قبل که استادم گفت همه باید رنگاشونو تکمیل بخرن و رنگ روغن آرتیست وینزور بگیرن ،که تمرین رنگی برای رنگ شناسی رو شروع میکنیم و میریم تو مبحث رنگ و تابلوهای رنگی که هر کدوم از رنگای آرتیست از 340 شروع میشد تا 1 میلیون و 250

    ، اصلا رنگ روغن چیه !

    پول یه قلمو که 70 تمن بود

    پول یه بوم که 100 تمن بود

    پول هیچیو نداشتم ، هیچی که میگم یعنی هیچیا

    هیچی هیچی

    و یا از داداشم میگرفتم و یا مادرم ازم نقاشیامو میگرفت و من با پول اونا میخریدم ،یه جورایی میخواست بهم کمک کنه

    که یه روزی به خودم اومدم گفتم نه دیگه از مامان هم نباید پول بگیری و وقتی خدا تاکید کرد که باید در کنار صحبت کردن با من باورهای قوی رو تکرار کنی

    و از روزی که شروع کردم به تکرار باورهای قوی و قدرتمند کننده درمورد همه جنبه ها به خصوص ثروت

    به یک باره نتایج رو از همون روز اول دیدم و چند روز بعدش خدا بهم ایده بافت گل سر رو داد که بهم گفت بلدی قلاب بافی انجام بدی ،شروع کن و بباف و بفروش

    و من تو دو هفته کل رنگامو گرفتم که هیچ ، پول شهریه کلاسمم دوماهش رو کنار گذاشتم

    منی که حتی پول شهریه کلاسمو هم نداشتم و با استادم صحبت میکردم تا کمی دیر بدم و استادم میدید که من ندارم و خبر داشت که نقاشیامو میفروشم و کلاس میبردم ،ازم نقاشی آینه دستی یا جاکلیدی میخرید و حساب میکرد به شهریه کلاس

    همه این اتفاقات از9 دی ماه که من هدایت شدم تا نقاشی رو بعد 7 سال تو همون کلاس استادم ادامه بدم ،رخ داد

    یه جورایی از صفر

    البته پرانتز باز کنم

    من هیچ وقت صفر نبودم از خیلی جهات

    خونه داریم و ماشین داشتیم و خانواده خوب دارم و خواهر و برادر و مادر بسیار بسیار عشقی دارم و کلی تو اتاقم وسیله نقاشی دارم که ارزشمندیشون بی نهایته

    کلی بدنم سلامته و خانواده سالمی دارم از نظر روحی و جسمی

    و بی نهایت ثروت دیگه

    ولی طبق باورهای محدود خودم ، از نظر مالی صفر شده بودم و هرچی هم درآمد داشتم میدادم رنگ و چیزای دیگه میخریدم

    حالا بخوام از 9 دی تا الان بشمرم تقریبا 10 ماه شد

    که من به کمک خدا و هدایت هاش و قدم هایی که باز خدا کمکم کرد تا بردارم ،از صفر به جایی رسیدم که امروز برای اولین بار رنگ فوق آرتیست خریدم

    که یدونه رنگش گرونتر از رنگای آرتیستش بود و مثلا رنگ آرتیست سری یک 340 هست ولی این فوق آرتیست 980 بود

    تفاوتش خیلی زیاده برای طیبه 10 ماه پیش

    و امروز با عشق سریع خریدمش

    و ته ته وجودم و اعماق قلبم بر این باور بودم که بگیرم رنگ رو و میدونم که خدا دوباره بی نهایت به حسابم واریز میکنه

    وای خدایا چقدر ازت سپاسگزاری کنم نمیتونم این همه محبتتو جبران کنم

    ولی حس میکنم و بهم گفته میشه ،اگر میخوای محبتمو جبران کنی ،هرچی رو که یاد میگیری سریع بهش عمل کن و قدم بردار و حرکت کن و تسلیم من باش و تا جایی که میتونی کنترل کن ورودی های ذهنت رو، آزاد و رها باش از همه چیز و فقط من رو در همه جا ببین و یاد کن همیشه و هر لحظه ،

    و به قوانین من عمل کن

    هرچی که فکرشو میکنی که تو رو به من نزدیک میکنه سعی کن انجامش بدی

    من وقتی میبینم که تو داری عمل میکنی انقدر برات ذوق میکنم انقدر افتخار میکنم به اینکه بنده ای مثل تو دارم طیبه ،که بی نهایت می افزایم برات با هر قدمی که برمیداری ، ظرف وجودتو بزرگ میکنم

    طیبه تو فقط ادامه بده و منو با ادامه دادنت خوشحال میکنی

    متواضع باش درمقابل من و اینو همیشه یادت باشه که تو هیچی نیستی طیبه و همه کاراتو منم که انجام میدم

    آفرین بر تو طیبه

    ادامه بده عشق دلم ،عزیز دلم ،دوستت دارم بنده من

    الان که دارم مینویسم دوباره گریم گرفت

    گریه ام به خاطر قدرت خداست ، به خاطر عظمتی که داره و میتونه برام همه کار انجام بده ،به خاطر باحال و ماچ ماچی بودنشه ،به خاطر بی نهایت مهربونیشه

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    آخه چقدر خدا میتونه این همه بی نهایت از همه نظر عشق باشه

    چقدر این یکسال رو با خدایی که درست ساختمش دارم لحظات عاشقانه ای رو سپری میکنم که هر لحظه داره منو بیشتر و بیشتر عاشق تر و عاشق تر میکنه

    کی داره این حرفارو مینویسه؟! برگشتم دوباره از اول حرفایی که نوشتم رو بخونم گریم گرفت دوباره

    هیچی نیستم هیچی

    هی داره با همه محبتاش عاشق تر و آروم ترم میکنه

    امروز صبح من بیدار شدم و سریع دو تا جدولم مونده بود رنگاشونو ساختم و رنگ کردم داخل مربع های یک و نیم در یک و نیم رو تا کل جدولمو تکمیل ببرم سر کلاس ،

    خواهرم که بیدار شد شنیدم از آشپزخونه صدا میاد دیدم برای من بیدار شد تا سریع ناهار بذاره که من بخورم و بعد برم سر کلاس

    همه این محبتارو قدر دانی کردم ازش و از خدا سپاسگزاری کردم

    بوم 60 در 70 که 9 تا جدول رنگ شناسیمو کار کرده بودم برداشتم و یه دستم هم کیف دستی کوچیک و بوم 20 در 30 چرخه رنگ شناسی رو که کشیده بودم برداشتم تا برم تجریش

    وقتی میرفتم ،گفتم خب خدا تابلومو تمیز کار کردی الانم باید تمیز ببری تا تجریش و بیاری

    وقتی رفتم رسیدم تجریش کل مسیر حواسم بود که خدا قشنگ داره تابلومو مدیریت میکنه که سالم برسه سر کلاس تو اون جمعیت زیاد مترو

    وقتی رسیدم ، کلاس قبل ما ، تموم شده بود و استاد که منو دید گفت طیبه بیا ببینم چجوری کار کردی ؟

    وقتی نشون دادم بومم رو تحسین کرد گفت چقدر تمیز کار کردی و داشت لذت میبرد

    استادم وقتی هنرجویی رو میبینه که داره خوب تلاش میکنه ،با ذوق بیشتر باهاش صحبت میکنه و بیشتر دوست داره یادش بده و یه جورایی به نسبت بقیه هنر جوها پیگیر تره نسبت به تلاش و پیشرفت مهارتش و تحسین میکنه

    الان که نوشتم این رفتار استادم رو نوشته های بالاتر بهم یادآوری شد که خدا بهم گفت

    من وقتی میبینم که تو داری عمل میکنی انقدر برات ذوق میکنم انقدر افتخار میکنم به اینکه بنده ای مثل تو دارم طیبه ،که بی نهایت می افزایم برات با هر قدمی که برمیداری

    طیبه تو فقط ادامه بده و منو با ادامه دادنت خوشحال میکنی

    یاد حرف استاد عباس منش افتادم

    میگفت که وقتی داری تلاش میونی تا تغییر بدی شخصیتت رو ،خدا به فرشته هاش میگه ،ببینید این بنده منو

    چجوری داره از قدرت هایی که بهش دادم استفاده میکنه

    حقشه که بیشتر بهش بدم

    چقدر این جملات رو دوست دارم

    و چقدر مشتاق تر میشم تا سعیمو بیشتر کنم برای عمل کردن به قوانین و میدونم که تا جایی که عمل کنم ،همون قدر هم نتیجه میگیرم .

    وقتی استادم بوممو به دستش گرفته بود گفت هرچی رنگ تو طبیعت هست رو طیبه ساخته ،فقط به سمت تیره هاشو نساختی که باید رنگاتو جوری مدیریت میکردی که هم تو جدول ده در ده روشنات بود و هم تیره هات

    گفتم استاد چون استاد طراتی بهم گفت آروم آروم رنگاتو به تیرگی ببر منم همین کارو کردم

    گفتم خب استاد این که کاری نداره یه بوم دیگه میخرم و تیره هارو انجام میدم

    گفت نه طیبه بی خیال تا اینجا هم خیلی عالی ‌کار کردی

    آفرین و به هنرجوهای کلاس قبلمون گفت که خوب کار کرده

    بومم یهویی از دستش افتاد و چند بار گفتم استاد خیسه گفت نه دیدم هیچی نمیشه و خدا مراقبت کرد از بومم و بعد که از کلاس رفت تا ناهارشو بخوره و برگرده کلاس ما شروع بشه

    ما با بچه های کلاس صحبت کردیم و بعد استاد اومد گفت یه آقایی اومده که رنگای فوق آرتیست میفروشه و رنگاش خیلی جنسش عالیه

    بهترین رنگ روغنی هست که درجه یکه و اوله بین تمام رنگا و رنگ انگلیس هست

    گفت اگر کسی از رنگای آرتیستش مونده و نخریده ،میتونه فوق آرتیست بخره

    و گفت دوتا هم رنگ باید بخرین یکی صورتی و یکی رنگ پوست چهره که وقتی رسیدیم به چهره باید بخرین تا استفاده کنیم

    و دلیلشم گفت که چون هرچقدر با رنگای اصلی بخواین رنگ پوست دربیارین نمیتونین بسازین یا تیره در میارین یا روشن

    ولی این مارک اومده دقیقا رنگ پوست رو درآورده و کار مارو راحت کرده

    و ادامه داد که همه این رنگا دست ساز هستن و هیچ کارخونه ای نساخته ،همه کار دسته

    و چقدر جالب بود برای من که این همه رنگ رو دستی میسازن و با این کیفیت بالا هست

    حتی با کیفیت تر از رنگای دیگه خارجی

    وقتی اون آقا اومد تا رنگارو بچینه روی میز و ما بخریم فقط 3 تا موجود داشت و یکیشو من خریدم و دوتاشو همکلاسیام

    و من به استادم گفتم استاد من رنگ فیروزه ایمو نگرفتم

    استادم گفت طیبه گرونه ها !!!!

    من خندیدم فکر میکردم یک میلیون میشه گفتم میخرم استاد

    بعد که رنگ رو داد سری 5 بود و پرسیدم قیمتش چند

    گفت 2 میلیون 600

    اون لحظه پول داشتما ولی سریع گذاشتم رو میز گفتم نه ممنون فعلا یه رنگ بگیرم تا بعد

    استادم برگشت دوباره گفت خیلی گرونه

    من اون لحظه داشتم به خدا میگفتم که من اینم بخرم ؟؟

    و حس کردم که آره بخر ولی نخریدم

    چون اونروز 2 تا رنگ خریده بودم

    بعد که فروشنده رنگ وسایلاشو جمع کرد و رفت گفتم کاش میخریدمش

    کلاسمون که شروع شد و آخر کلاس استادم تمرینای جدولامونو دید دوباره گفت طیبه عالی کار کرده فقط چند تا ایراد جزئی داره و گفت همگی وایستین تا عکس بگیرم و استوری بذارم

    وقتی عکس گرفت گفت طیبه ولی کاش اون فیروزه ای رو تو برنداشتی من برمیداشتم

    انگار یه پیام بود که چرا برنداشتی ،باید میخریدی

    بعد که کلاس تموم شد و برگشتم خونه یعنی خدا بی نهایت مراقب تابلوی من بود که خیس بود خراب نشه و صحیح و سالم آوردمش خونه

    وقتی رسیدم خونه و آدرس پیج فروشنده رنگ رو از اینستاگرام دیدم ،دیدم همشهریم هست و فامیلیش خیلی آشنا بود که یه دوستی داشتم موقع دبیرستان همکلاسیم بود هم فامیلی این فروشنده رنگ

    پیام دادم که بپرسم فردا هم میاد کلاس استادم که منم وقتی میرم ورکشاپ رایگان ازش رنگ فیروزه ای رو با یه رنگ پوست بخرم

    که گفت میاد و همه این ها کار خداست که برای من همه کارارو انجام میده

    و من ازش پرسیدم که دختری به چنین اسمی میشناسید که گفت دختر عموم هست

    یه چیزی برام جالب بود ،من تو این چند ماه فکر کنم یه دو سه باری یاد این دوستم میفتادم و میگفتم یادش بخیر چه روزای خوبی تو مدرسه داشتیم و جهان جوری رقم زد که من از طریق پسر عموش که رنگ میفروخت از حالش خبر دار بشم و بهش بگم سلاممو بهش برسونه

    خدایا شکرت

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    به نام ربّ

    سلام آقای روحی

    سپاسگزارم از شما

    من امروز منتظر بودم پیامی بیاد و هی میگفتم خدا میخوام باهام صحبت کنی

    و یه پیام رو ظهر دریافت کردم و الانم پیام شما

    وقتی دیدم برام پاسخ اومده ،خوشحال شدم

    چون دبگه برام باور شده که از پاسخ دوستان ،خدا ریز به ریز داره هدایتم میکنه

    و همیشه سعی دارم پیاماشونو ریز ریز و با دقت بخونم .

    وقتی پیام شما رو خوندم، سپاسگزاری کردم بابت تحسینی که شدم و به خدا گفتم

    خب ؟؟؟

    چی میخوای بهم بگی من چیزی دریافت نکردم

    یعنی فقط میخواستی تحسینم کنی ؟؟؟؟ نشونه نمیدی بهم برای ادامه مسیرم؟؟؟

    چون دیگه هر لحظه چشمم دنبال نشونه های خداست و متمرکز تر شدم و هر لحظه سعی میکنم حواسم باشه

    یه لحظه برگشتم به رد پای خودم که ببینم چی نوشتم و دیدم برای 28 مهر ماه بود

    گفتم وای ببین برای دو ماه پیش هست و شروع کردم به خوندن و خودمم کنجکاو شدم که ببینم چی نوشتم

    وقتی اول نوشته مو خوندم دیدم نوشتم دوره 12 قدم

    و اینو نوشتم که :

    و این فایل بهم گفت که شنبه حتما دفتر بخر و دوره رو جدی شروع کن

    وای خدای من چقدر دقیق و ریز به ریز داره هدایت میکنه

    امروز جمعه هست و فردا شنبه

    ببین طیبه ،چقدر دقیق و ریز به ریز داری هدایت میشی

    ببین تو دقیقا از دیروز شب رو نخوابیدی و نوشتی درمورد فایل جلسه 11 عشق و مودت که برانگیختگی روابط بود و نشستم و نوشتم

    و امروز هم میخواستم بیدار بمونم و بنویسم ،چون جدیدا یاد گرفتم که چجوری باید از خودم سوال بمرسم و جواب بدم تا بفهمم که چه باورای محدودی دارم

    حتی امروز من تو فکرم بود دوره 12 قدم رو از اول شروع کنم

    چون وقتی 3 دی عشق و مودت و 14 دی عزت نفس رو گرفتم یک ماه داشتم فقط به این دوره ها گوش میدادم و تمریناتش رو اجرا میکردم

    و نرسیده بودم دوره 12 قدم رو ببینم و 2 قدمش رو که یه بار گوش داده بودم

    تا اینکه الان نشونه دریافت کردم که باید شروع کنم و دقیق و ریز به ریز بنویسم

    خدایا شکرت حتی خدا خوب بلده که حتی از رد پاهایی که خودم نوشتم هم از بین اون نوشته ها هدایتم کنه

    این مورد رو بارها من دریافت کردم که دوستان برای من پاسخ دادن و مثل امروز پرسیدم که نشونه ای ندادی به من

    و برگشتم رد پای خودم دیدم نشونه تو نوشته های من هست

    و از شما بی نهایت سپاسگزارم که برای من نوشتین تا درمسیر هدایت من نقش بسیار اساسی داشته باشین

    و چفدر عجیب تر که امروز 12 بهمن هست و دوره 12 قدم رو گفت شروع کن و من چشم میگم و از امشب که نمیخوابم از اول دوره رو گوش میدم و مینویسم

    سپاسگزارم و از خدا برای شما بهترین ها و نور و شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت و نعمت و زیبایی ،میخوام که عطا کنه

    الان با این نشونه به وضوح خدا بهم گفت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: