اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایا شکرت بخاطر یک روز فوق العاده ایی که سپری کردم.
چقدر کلیدهای مهمی داشت این فایل خدایا شکرت
اینکه ما فقط توانایی تغییردادن خودمون و داریم
اینکه ما باید مسولیت زندگی خودمون و باورهامون و بپذیریم
امشب برای من شب خیلی مهمی چون دارم با نوشتن این کامنت یه تصمیم بزرگ ومهمی در زندگیمو به صورت قطعی میگیرم.
من دارم تصمیم میگیرم که وارد یه مهارت جدید با مسولیت زیاد و چالش های متفاوت بشم.
با3نفر مشورت کردم و درنهایت از خدا خواستم که هدایتم کنه
استاد وقتی میگفتید اوایل دوره ها 6ماه فقط ما من همراه باشید اگر نتیجه نگرفتید دیگه ادامه ندید
الان که 7ماه مستمر دارم به حرفهاتون گوش میکنم و قدم های عملی برمیدارم میفهمم که چقدر تغییرکردم
چقدر حرفهای شما باورهای منو تغییر داده
میدونید استاد انگاری یه ایمانی درمن شکل گرفته که از ناشناخته ها نمیترسم انگاری میدونم که اگر دارم یه تصمیمی میگیرم مطمعنم که خدا منو حمایت و هدایت میکنه واین باور باعث میشه من مسولیت قبول کنم وارد چالشها بشم و مساله حل کنم این باعث میشه که نترسم ونگران رزق و روزی نباشم
چقدر احساسم خوبه خدایاشکرت چقدر خوشحالم که حرفهاتون و باورکردم و بهشون عمل کردم و وارد این مسیر زیبای زندگی شدم همه چیز هرروز داره عالی پیش میره و کلا زندگی روی خوش به من نشون داده و جالبه صبح که کره بادوم زمینی خورده بودم و سریع رفته بودم بیرون دنبال کارام تا شب که اومدم خونه رفتم تو آشپزخانه چشمم افتاد به قوطی کره بادوم زمینی و دیدم یه طرح استیکر لبخند شکل گرفته و چقدر ذوق کردم و عکسش و گرفتم و تمام جهان هر روز به من لبخند میزنه و احساسم هر روز فوق العاده میشه و هر روز سعی میکنم سپاسگذارتر باشم .
استاد عزیزم نمیدونم ازتون چطوری باید تشکرکنم کنم . اما میتونم براتون آرزوی بهترین ها در همه زمینه هارو داشته باشم .
اخ ک متوجه پاشنه اشیلم شدم اینکه میخوام ب هر طرقی ک شده اطرافیانم تغییر کنند
بارها متوجه ناتوانیم برای تغییر دیگران شدم وتعهد میدم ک فقط روی خودم کار کنم بعد نمیدونم چی میشه میبینم باز در مسیر تقلا کردن واسه تغیبر دیگرانم
از وقتی ک با استاد وقوانین خداوند اشنا شدم زندگیم از همه جهات تغییر مثبت داشته، سلامتیم، ارامشم، رفا رابطه عاشقانه با همسرم فقط قسمت فرزند بزرگم هر روز یه نیشخون ب خوشی ولذت این مسیر میزنه ب دلیل افت تحصیلی ب شدت استرسی ونق نق وشده ک نا امروز نتوانستم بیخیالش بشم ودرک کنم من نمیتوانم فرکانسهای اون وتغییر بدم ومدام در حال نصیحت ودادن برنامه واسه تغییرش هستم ومتاسفانه هر روز اوضاعش بدتر میشه ب جای بهتر شدن واکنون اینجا تعهد میدهم همانطور ک ذهنمو از روی همسرم برداستم وفقط روی خودم کار کردم وبعد مدتی همسرم هم با من هم مسیر شد وبا هم روی قوانین کار میکنیم اکنون تمرکزم واز روی دخترم بردارم واون رو ب خدایش بسپارم
تفاوتت رو با بقیه وقتی احساس میکنم که با کس دیگه ای مصاحبه یا گفتگو میکنی،قشنگ معلومه که چقدر مدارت با همه اساتید دیگه فرق میکنه و چقدر خوشحال میشم که انتخابت کردم.
برای هر سوالی،جوابی داری…وچقدر باقدرت و اعتماد به نفس به سوالات پاسخ میدی،هیچ مقاومتی نسبت به صبحت هات ندارم….چقدر زیبا که معنی شئ و رَوَدَ رو درک کردم البته من خیلی تو قرآن نگشتم هرجی شما بگید میپذیرم…البته انشالله خودمم میخوام قرآن رو شروع کنم و لیزری بررسیش کنم…به کمک شما دوستان عزیزم….
بنام خداوند مهربان به بنام خداوندی که مرا هدایت کردتحسین میکنم استاد عباس منش،استاد من بعد از هدایت خداوند به جای کار گردن روی باورهایم هاین با خاطر یک باور نادرست یک تضاد ذهنی از این مسیر روحانی معنوی خارج شدم با خاطر باورهای که ریشه در اعتقادات سنتی که اصلن هم خوانی با قوانین زیبای خداوند نداره دقیق افکار برعکس،قوانین خداوند شدم که همین جا اعلام عجر در برابر خداوند میکنم یعنی این نشانه ها رو دارم میبینم که چطدر خداوند انگار خداوند توی قلبم اینقدر سریع پاسخ میده دقیقا می دونه چی می خوای ولی استاد از حرف های قشنگ خسته شدم اعلام عجز میکنم در برابر میکنم در برابر خداوند تا آگاهی این قوانین باوررپذیرم بشه تاثیر روی شخصتم واعتقادم بزار چون اون خدای گذشته واون باورهای گذشته هیچ کاری نمی کند تازه بدتر می شوی خدایا اعلام عجز میکنم ولی قدرت خداوند وقدرت هدایت ایمان دارم که با آگاهی هاین فایل. های این قوانین باور پذیر ذهنم بشه آین توهم دانایی رو بزارم کنار
همه جهان ما از انرژیست و چیزی در جهان وجود نداره مگر اینکه از انرژی ساخته شده باشه،در دهه های گذشته کوچکترین ذره ای که قابل مشاهده بود اتم بود ولی با پیشرفت تکنولوژی به داخل اتم وارد شدیم و پروتون ها و نوترون ها را دیدیم ،از اون هم جلوتر رفتیم و به دنیای زیر اتمی وارد شدیم و در اونجا کوارک ها و لپتون ها رو دیدیم و باز هم نزدیکتر شدیم و در دنیای کوانتوم، ذراتی بدون جرم را دیدیم که خواص عجیبی داشتند از خاصیت های عجیب اونها این بود که می تونستن در یک زمان در چند مکان وجود داشته باشند و یا جرم خلق کنند. این ذرات همون شکل انرژی اولیه بودن که به ذره خدا معروف شدند.
واقعا خدا کیه یا چیه؟
خداوند قدرت مطلق و انرژیه سازنده جهانه.
خدا برای هر کس متفاوته ،خدا برای هر کس صفات خاصی داره ،خدا برای همه یک جور عمل نمیکنه ، برای برخی عصبانی و انتقامجو ، برای بعضی مهربان و بخشنده ، برای برخی لجباز و موزی ،برای بعضی وهاب و ثروت ساز ، برای برخی رئوف و نظاره گر ،برای بعضی کمک کننده و یاری دهنده ، برای برخی مچگیر و مواظب و میلیونها تعریف دیگه ، خداوند مثل آبه ، همون انرژی خالص که در ظرف ذهن من نمودهای متفاوتی داره ، منی که اشرف مخلوقاتشم و قدرت خلق دارم ،قدرت خلق هر چیزی در زندگیم و مثالی کوچک از خودش ، ظرف ذهن من همون باورهایی است که من در طول زندگی از اطرافیان و محیط به دست آوردم ، باور یعنی فکری که هزاران بار تکرار شده و به یقین تبدیل شده ، مثل اینکه مثلا من یقین دارم وقتی چیزی رو از ارتفاع پرت کنم به زمین برخورد میکنه پس من باور دارم که جاذبه وجود داره یا مثلا من باور دارم مردم فلان شهر انسانهایی با صفت خصاصت هستن چون بارها از کسانی که اعتماد داشتم شنیدم تا به باور تبدیل شده و بعد به دفعات تجربه کردم و باورم قویتر شده ،ا گر من باور داشته باشم خدا منتظره که من گناهی ازم سر بزنه و مجازاتم کنه پس این انرژی به ظرف باور من در میاد و مکانیسم جهان هم اینطور کار میکنه که حتما باورهای من رو بهم ثابت میکنه و کافیه گناهی از من سر بزنه تا هزار مشکل برام پیش بیاد ، یا اگر باور دارم کارمند یا کارگر خوب و معتمد پیدا نمیشه خداوند که همون انرژی سازنده جهانه به ظرف باور من در میاد و هر کسی که برام کار می کنه آدم ناتویی از کار در میاد ، یا اگر فکر میکنم که زمان کافی برای انجام کار مورد علاقم در دسترس ندارم پس حتما همیشه انقدر کار دارم که به کار دیگه ای نمیرسم ، یا اگر باور دارم که برای شروع کارم باید سرمایه اولیه داشته باشم همیشه کارهایی رو پیدا میکنم یا میبینم که قطعا به سرمایه اولیه نیاز دارن و همیشه از خداوند شاکی میشم که چرا زمان و سرمایه و….ندارم در صورتی که خداوند در نهایت عدل دقیقا کاری رو میکنه که در باور قلبیم هست و ارتعاش اون رو به جهان میفرستم ، نه اون چیزی که به زبون میارم و دلیل داره و دلیلش مشیت خداونده (که همون قوانینی هست که در جهان جاری کرده) و نمیتونه ازش تخطی کنه ، چون در آیه ۲۳ سوره فتح به پیامبر میگه:تو هیچ وقت تغییر و تبدیلی در سنت من نخواهی یافت.
اگر من به دنبال تغییر زندگیم هستم ابتدای راه تغییر باورهایی است که این زندگی نابسامان رو برام رقم زده.
ممنون از کامنت بسیار روان وشیوای شما ،این کامنت شما به طور واضح وکاملا رسا جواب افکار وشکایات ذهنی امشب من بود ،چقدر ازهمه جا وامه کس شاکی بودم پس داشتم جواب فرکانسهایم را میگرفتم وبه قول دوست دیگرمون ما واقعا نمی تونیم در دیگران تغییری ایجاد کنیم وبه قول استاد جانم
وقتی من ،فرکانس ،مداروباورهاوافکارم عوض شود ودرمسیر قانون باشم دیگر افراد واتفاقات برای من جور دیگری رقم میخورد
ب نام الله مهربان و هدایتگر ب سمت زیبایی شادی سلامتی و ثروت
سلام ب استاد و مریم عزیز در این قاب زیبا این این خونه چوبی بینظیر و تصویر زیبای پردایس و موتور بینظیر چقد این قاب نعمت فراوانی توش داره چقد دین شما لذت بخش
نکات مهم فایل
=منظور از انشالا در قران این هست که اگر در مدار دریافت باشیم ب ما داده میشود طبق این است
= انشالا یعنی اگر در مشعیت الهی باشد و خودمونو در مسیری قرار بدهیم که نعمت ها دریافت کنیم
=باورهای مناسب در مورد ثروت سلامتی روابط نعمت در هر موردی باورهای درستی بسازیم همونو دریافت میکنیم
=هر اتفاغی بی فته برای همه نیس و هر کسی در مسیر درست باشه اتفاغ خوب می افته و نعمت بهش داده میشود
=ماباید روی خودمون کار کنیم و برامون مهم نباشه بقیه رو توی این مسیر بیاریم و برای دیگران وقت بزاریم
=برا اینکه ب بقیه چیزی بگیم تمرکز بزارم روی خودمون و روی خودمون کار کنیم و باور کنیم عاجز هستیم از تغییر دیگران هیچ پیامبری رسالتی نداشته برای تغییر دیگران
=ما زمان بزاریم برای تغییر خودمون ادمهای مناسب وارد برنامه های ما میشن
سپاسگذارم از خدای مهربان برا این فایل زیبا
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدای الله دارم براتون
سلام به همه ی دوستای عزیزم در سایت و استاد بی نظیرم و خانم شایسته ی عزیز
این اولین کامنت من در سایته و تاریخ 1402/7/9
بعد از چند روزی که حسش میومد که کامنت بذارم و حس میکردم این کار من رو در مسیر آگاهی که هستم بزرگ میکنه و سرعت رشدم رو بیشتر میکنه امیدوارم همینطورم باشه.
راجع این فایل بگم که بسیار بسیار گفتگوی عالی شکل گرفت و درس های بزرگی برام بود که گوشش دادم و بلافاصله اومدم این قوانین رو به زبان خودم برای خودم توضیح دادم و فکر کردم چه خوبه که اینجا بنویسم و دوستان عزیز سایت هم استفاده ای بکنن.
و اول از همه بگم دونستن فهمیدن و درک کردن این قوانین که ما خالق جهان خودمون هستیم بسیار حس آرامش عظیمی به من میده.
برای منی احساس لیاقت پاشنه ی آشیلمه و اتفاقا بسیار مشتاقم که دوره ی احساس لیاقت رو تهیه بکنم و امید دارم که تمام کائنات دست به دست هم بدن و البته اینکه در فرکانس دریافت این دوره باشم.
من قوانین رو به این طریق برای خودم توضیح دادم که جهان مانند یک بازی هزارتوست که در آن راه درست و ایمن پر از خواسته ها و آرزوها و پاداش های عالی و جذاب وجود داره .
و همچنین یک راه دیگه که راه نادرسته و پر از درد و رنج و ناخواسته ها مجازات هست.
و در شروع بازی هر بازیکن خودش میتونه تصمیم بگیره به کدوم راه میره و خدا تنها ناظره و به هیچ عنوان احساساتش رو دخیل نمیکنه و کسی رو برتر از دیگری نمیدونه.
و از طرفی خود هزار تو و تمام جز به جزش دستان خداوند هستن که هر دو گروه بازیکن ها رو کمک میکنن و هدایت میکنن.
حالا اگر انسانی بخواد به راه درست بره تمام عوامل کمکش میکنن تا به اون پاداش ها و جایزه ها دست پیدا کنه و کشفشون کنه.
و از طرفی اگر انسانی بخواد به راه نادرست بره او هم کمک میشه و میره به سمت خواسته های نامناسبش مجازات ها و چیزی هایی که عمیقا میخواد.
و اینکه بازیکنان هر کدام به سمتی میرن و راهشون از هم جداست و هم شاید هیچوقت ملاقات هم نکنند(تفاوت فرکانسی انسان ها)
و نعمت ها و پاداش ها و از اونطرف عذاب ها و مشکلات به صورت نامحدود وجود داره و هرچقدر که بخوایم به ما داده میشه تا وقتی که بازی تموم بشه.
و البته ادامه ی بازی میتونه همون بهشت و جهنم باشه در دنیایی دیگر و در فرکانسی و ورژنی دیگر.
پس اینم میتونه درست باشه که نعمت ها و پاداش ها در این مسیر فراوان و نا محدوده و کاملا به خود ما بستگی داره که یکجا متوقف نشیم و باز هم حرکت کنیم و جلو بریم بخوایم که از پاداش های بیشتری استفاده کنیم و کاملا به خود ما بستگی داره و خدا مارو قضاوت نمیکنه و اتفاقا خوشش میاد از اینکه ما بیشتر و بیشتر به دست بیاریم اون پاداش ها رو که تعبیه شده برای ما و ازش استفاده کنیم و لذت ببریم و زرنگ باشیم و قاعده ی بازی رو فهمیده باشیم .
و این بازی به قشنگی تمام چیده شده و تمام اجزا با دقت کار می کنند و فقط خداوند اطلاع داره که کی داره کدوم راه رو میره و چه چیزهایی رو دریافت میکنه و تا انتها به صبوری تماشاگر و برگزار کننده ی این بازیه.
این دیدگاه بهم کمک کرد بهتر قوانینی که در فایل گفته شد برام جا بیوفته. امیدوارم به دوستای گلمم کمک کنه.
الان که این ها رو نوشتم حس بسیار سرشار از آرامشی دارم که قابل توصیف نیست مثل احساس ناشی از یه مدتیشن درست و حسابی ولی عمیق
خدایا عاشقتم که من رو به این سایت به استاد به حرف هایی که میزنه به قوانین قشنگ و محکمت هدایت کردی
این کامنت رو میذارم و تاریخشم نوشتم چون به خودم قول دادم که باید رشد کنم و هر آنچه میخوام رو به دست بیارم تغییر کنم حرکت کنم و مرد عمل باشم.
برای تمام دوستان و اعضای سایت آرزوی سلامتی خوشبختی بی نیازی ثروتمندی آگاهی آرامش و عشق میکنم الهی غرق در خوشی باشید .هر لحظه غرق در ارتباط معنوی با خدا باشید
و برای خودم و شما پیشرفت و پیشرفت و پیشرفت در این قدم ها رو آرزومندم جوری که به خودمون بیایم و پله ها و فرسنگ ها از آدمی که الان هستیم بهتر باشیم از جایگاهی که داریم از تمام آنچه در زندگیمون داریم.
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم
خدا را شکر میکنم امروزم با این فایل ارزشمند استاد چقدر مطلب های استاد را خوب دریافت کردم و درسهای زیادی یاد گرفتم از این فایل
از خداوند سپاسگزارم اگر هدایت و کمک الله مهربان نبود من هم به این سایت راه پیدا نمیکردم و مسیر زندگی را همیشه به غلط و نادرست پیش میرفتم
امروز با شناخت خودم وخداوند ارتباط با الله را در تمام طول روز دارم وهمیشه ازش کمک ویاری خواستم وخیلی خوب وزود هم جواب میدهد به شرطی که ایمان من وباور قلبی بیشتر باشد تا مسیر درست با تکامل وقدم به قدم به من گفته میشود وآرامش خاصی در زندگی خود حاکم است
حالا میدونم توی هرشرایطی هر جا که هستم باید بگردم نکات مثبت رو پیدا کنم ،وحسمو خوب کنم باید باورهای نامناسبم رو پیدا کنم وباورهای مناسبش رو بسازم اونقدر تکرار کنم وتکرارکنم که روی باورهای نامناسبم رو بپوشونه ،وهمین باور مناسب احساس منو بهتر میکنه وهمین احساس بهتر ارتعاش وفرکانس مناسب با خواسته هاموبه جهان ارسال میکنه وبازتاب این فرکانس های مناسب اتفاقات وفرصتهاوادمهاوشرایطهای هماهنگ با اون فرکانس هاهست،
خدایا شکرت هستی برای نعمتها ی بی شمارت
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
کار تو بندگی هست طیبه وظیفه ات اینه که قدم برداری و عمل کنی و ایمانت رو نشون بدی
و کار من خدایی
و به انجام رسوندن کارای تو هست
سرت به کار خودت باشه من کارمو خوب بلدم چجوری انجام بدم
پیام امروز خدا برای من بود
استاد عباس منش میگفت اون خدا میدونه کی بده ، و دقیقا خدا امروز منو شگفت زده کرد
نمیدونم چجوری بگم از این همه لطف، شگفتی، عظمت ،عشق ،زیبایی ،نمیدونم از این همه عظمت خدا چجوری تشکر کنم
هرچقدر تشکر کنم باز هم کمه
هیچی نیستم واقعا در مقابل این همه محبتش
نمیدونم ،هیچی نمیدونم، هیچی
ولی اینو میدونم که یه دارایی عظیم و بی نهایت دارم که همه چیز منه
تو این یک سال که خدارو بیشتر شناختم ،همه چیز من شد و اول از همه عشق شد برای من
الان دارم میخندم از سرور و لذتی که در درونم دارم و هم گریه شوق دارم از ته دل که خدا عشق من شده
همه چیز من شده
،جوری که من دیگه وقتی عشق بازی دخترا و پسرارو میبینم و میبینم که تو خیابون به هم محبت میکنن از دیدن عشقشون دیگه مثل قبل احساس تنهایی نمیکنم یا بگم کاش یه نفر بود منو اینجوری دوست داشت و عشق میورزید
دیگه همه چیز برعکس شده
من امروز تو جمعه بازار دختر پسرایی رو دیدم و دختر پسرایی که باعشق ازم خرید کردن و زن و شوهرایی که باعشق ازم خرید کردن ، که انقدر زیبا به هم عشق میورزیدن که با دیدن عشق ورزی شون بارها گفتم خدایا ازت سپاسگزارم که به من این لطف رو داشتی که من شاهد دیدن این همه عشق در اطرافم و در نزدیکیم باشم و حتی متوجه شدم که ناخودآگاه توی وجودم یه حس عشقی داشتم وقتی میدیدمشون و میگفتم خدایا عشقشون رو افزون کن
خدایا سپاسگزارم که شاهد عشق هستم
و پر از شوق میشدم و فقط میگفتم ماچ ماچی من سپاسگزارم
ماچ ماچی اسم خدای منه
اسم ربّ و صاحب اختیارمه که من براش گذاشتم
البته من کی ام این وسط ،خودش دوست داشته که من ماچ ماچی صداش کنم که به زبونم جاری کره که بهش ماچ ماچی بگم
من دلم میخواد فقط بهش بگم ماچ ماچی
چون خیلی دلبره
چون خیلی هوامو داره
چون خیلی عاشقمه
چون خیلی مهربونه و خاصه و عجیب بی نظیره و بینهایت فوق العادست
فکر کن، تو یه عشق داشته باشی که عاشقانه عاشقت باشه و هیچ کس مثل اون نباشه که عشق رو بهت بده
تو این یک سال خدا دائم به طرق مختلف بهم عشق داد تا من ذره ذره و با توجه به قدم هایی که برداشتم ،تکاملم رو نسبت به اعتمادم به خدا
باورم به عشق و قدرت خدا بیشتر و بیشتر بشه
نمیدونم چرا دارم اول از عشق مینویسم
وقتی اومدم رد پامو بنویسم پس ذهنم این بود ، از فروش سه برابری امروزم بنویسم ولی وقتی نوشتم به نام ربّ
گفتم خدا تو بگو اول از چی باید بنویسم
که خدا گفت از عشق بنویس و دستامو به نوشتن درمورد عشق حرکت داد
الان که ادامه نوشته هامو مینویسم
راس ساعت
22:00 شب روز 16 شهریور هست
داشتم رد پامو مینوشتم که حس کردم خدا بهم گفت اول برو غرغره آب پیاز رو انجام بده و بعد بیا باهم سر نماز حرف بزنیم و بعد بیا ادامه رد پاتو بنویس ، و من چشم گفتم
خیلی خوشحالم خیلی
سر نماز انقدر ذوق داشتم که به معانیش که توجه میکردم ،درسته چند باری حواسم پرت شد ولی سعی کردم سریع به خدا توجه کنم و به معانی نماز
اواخر رکعت بودم که با لبخند میخوندم نمازو یهویی صدای خندم اومد و بعد دوباره توجه کردم به معنی نماز
شهادت میدهم که معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یگانه و بیشریک است. شهادت میدهم که محمد(ص) بنده خدا و فرستاده او است. خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد
وقتی جملات عربی رو میگفتم ،جملات فارسی رو هم توی دلم مرور میکردم و میشنیدم ، گفتم شهادت میدهم که خدایی جز خدای یکتا نیست
با لبخند میگفتم که به یکباره اشک از چشمام سرازیر شد و گریه کردم
نمازم که تموم شد به سجده که رفتم فقط گریه کردم
چرا خدا این همه عشقه آخه
ازش خواستم کاری کنه بیشتر این حس رو سر نماز و هر لحظه از زندگیم ،هر ثانیه از عمرم تو این جهان هستی تجربه کنم
عشق مطلق و بی نهایتی که تو این حس ازش میگیرم بی نهایت حالمو خوب میکنه
اوایل ورودم به سایت که پارسال فایلای استادو گوش میدادم و استاد میگفت هرچی بیشتر میگذره نمیتونم درمورد خدا بگم ،بیشتر میتونم بفهممش چیزی از حرفاش درک نمیکردم
یا اینکه وقتی میگفت خدا اینو گفت خدا باهام حرف زد من میگفتم یعنی چجوری آخه
ولی حالا که میشنوم این صدای آرامش بخش رو ،این حس هارو ،این نشونه هارو به بی نهایت طریق
خیلی ذوق میکنم
من شروع کردم به حرف زدن با خدا ، هی گفتم ربّ من بازم جانم میشنیدم
جانم بنده من
جانم
جانم
جانم
از صبح بگم که خدا بی نهایت هوامو داشت و بهم گفت که طیبه تو کارت بندگی هست قسمت خودتو خوب انجام بده ببین من چیکار برات میکنم
چون طبق قانون باید عمل کنی تا نتیجه ببینی
من و مادرم قرار بود صبح زود بریم جمعه بازار پل طبیعت
من بیدار شدم تخم مرغ و سیب زمینی گذاشتم تا آب پز بشه و به مادرم گفتم من میرم تو هم هر وقت بیدار شدی با چای و تخم مرغا که بپزن بیار با خودت
من رفتم و مثل همیشه وقتی از مسیر بی آر تی میرم که تو ایستگاه نزدیک خونه مونه و درخت توت داره که جریانشو گفتم تو رد پاهام ،همیشه سعی میکنم با یه بطری آب برم و باهاش حرف بزنم و سلام بدم به درخت توت
جدیدا به چند تا درختی که با فاصله کم تو ایستگاه بی آر تی کنار درخت توت هستن هم سلام میدم
یه بار یادمه میرفتم به درخت توت سلام بدم ،شنیدم برو به درختای کناریشم سلام بده و حالشونو بپرس
و از اون روز سعی میکنم به همه شون سلام بدم
وقتی رفتم و بی آر تی اومد رفتم حقانی پیاده شدم
10 بود رسیدم اونجا و رفتم وسیله هامو پهن کردم و نشستم تا وقتی مامانم بیاد یه کش مو و جاکلیدی فروش رفت و یه گیره سر جوانه
ولی میدونستم که فروش میرن
و مدام میشنیدم که قشنگ یه صدایی بهم میگفت
طیبه تو بندگی تو بکن
حالا بندگی چیه
اینه که قدمتو برداشتی و الان شروع کن به بافتن و وظیفه ات رو که تلاش هست رو انجام بدی
و یه وظیفه دیگه هم داری که آروم باشی و ساکت بشینی ببینی ربّ تو چیکار میکنه
وقتی من چشم گفتم و شروع کردم به بافتن و سعی کردم به آدما توجه نکنم و تمام تمرکزمو سعی کردم تا جایی که تونستم به بافتن و با خدا حرف زدن و گوش دادن به فایلا بکنم
و بندگی کنم و آروم باشم و تسلیم خدا باشم تا خدا برام مشتری بشه
بعد که مادرم بعد اذان ظهر اومد یه گیره سر دیگه فروختم وناهارمو خوردم و ظرف گیره سرارو برداشتم و رفتم تا تو پارک و اطراف بازار دور بزنم تا بفروشم
وقتی رفتم نمیدونستم کجا برم ، گفتم خدا کمکم کن تو بگو چیکار کنم که خدا مسیرمو برد سمت ورودیش و اونجا کلی فروش رفت و خدا پشت سرهم مشتری میشد برای من
با هر باری که میفروختم سریع تو گوگل درایوم که یه پوشه سپاسگزاری باز کردم ،مینوشتم و سپاسگزاری میکردم که چقدر فروش رفت
بعد که جوانه های من تموم شد رفتم پیش مامانم تا بردارم جوانه هارو و دوباره برم
که وقتی رسیدم هی مشتری اومد و گل و جوانه گیره سر خرید و میگفتن زنبور و چیزای دیگه نداری
گفتم میبافم بازم
و ازم خرید میکردن و میرفتن
و وقتی ساعت 5 شد جمع کردیم و راه افتادین تا برگردیم خونه
تو راه یه پسر مو فر فری زیبا با دو تا دختر که یکیشون مو فرفری که موهاش حنایی بود اومدن و ازم جوانه گرفتن
پسر اول سر خودش زد و خیلی ذوق داشت بعد به سر دختر گذاشت من فقط عشق میدیدم امروز و تحسین میکردم
قبل اون من مشتری داشتم یه آقا اومد نگاه کرد گلارو رفت
بعد دیدم برگشت گفت برای دخترم میخوام و رفتیم پیش خانواده اش برای دختر چند ماه اش و دختر حدود 7 ساله اش گل و گیاه گرفت بعد انقدر مرد با احترام و خانواده دوست و با محبتی بود که دیدم گفت برای شما خریدم برای خودمم بخرم
دیدم یه برگ پاییزی ازم گرفت و زد به سرش و گفت اینم برای خودم ،برگشت بهم گفت خانم من این گیاهارو میبرم چه میوه ای قراره بشن و بلند میشن میوه میدن و بی نهایت ذوق داشت
ذوقش مثل ذوق یه بچه 7 ساله بود و یه درسی از ذوق کردنش و صحبتاش گرفتم
اینکه اول از همه عاشقی میکرد و حرف مردم اهمیتی نداشت براش یعنی از ذوق کردنش لذت میبردم و خداروشکر میکردم که چنین مشتری های خوبی برای من میاره ،در اصل مشتری میشه برام که اونی که من میخوامه ، خدا برای من مشتری میشه
برگ رو روی سرش زد و با خانواده اش ست کرد و راه افتادن رفتن ،خنده کنان و با کلی عشق
این باور رو بهم داد که حرف مردم هیچ اهمیتی نداره ،دل من باید شاد باشه و من باید از لحظه لحظه موهبت زندگی لذت ببرم
و درس دیگه ای که یاد گرفتم این بود که حس فراوانی رو بهم داد با خریدش ، و حس اینو داد که مشتری هایی هستن که ارزش کارمو بی نهایت زیاد میدونن و حاضرن که چند تا چند تا خرید کنن و ذوق دارن
و حتی لذت میبرن از دیدن کار دست و هنر زیبا که خدا عطا کرده
بعد یه دختر پسری بودن اول دیدن دختر گفت برام میخری و نگاه کردن و رفتن ولی دوباره اومدن و ازم خرید کردن و دختر جوانه رو زد به موهای پسر چنان ذوقی داشت که کلی کیف میکرد
بعد داشتم به غرفه ها نگاه میکردم و از کنار جمعیت رد میشدم ، یه دختر زیبای مو فرفری رو دیدم که موهاش بی نهایت زیبا بود دیدم داره بهم نگاه میکنه بعد دیدم اومد صدام کرد گفت انقدر اومدی از کنارم رد شدی دلم از این جوانه ها خواست
همه و همه کار خداست که دل هارو برای من نرم میکنه و مشتری پشت سر هم میاد
مشتری هام واقعا فوق العاده شدن به طرز شگفت انگیزی مشتریام به راحتی و به سرعت پرداخت میکنن هزینه کارامو
البته از وقتی جدی ،سعی کردم روی باورام تمرکز کنم این اتفاق افتاده
حتی غرفه دارا هم 3 نفر ازم خرید کردن
بعد من چون یه قسمتو فقط میرفتم ،بازار به اون بزرگی رو که چندین در ورودی داره ،رسیدم به یه درش نمیدونم چی شد رفتم سمت ورودی دیگه اش و اونجا دو نفر خواستن ازم خرید کنن که دیدم گفتن چسبش معلومه
اونجا بود که خدا بهم تذکر داد که طیبه برای اینکه کارت بیشتر فروش بره باید سعی کنی که کیفیت کارتو بالا ببری و تمیز کار کنی
چون دو روز پیش بود فکر کنم یه فایلی رو هدایتی دیدم که میگفت کیفیت کارت رو بالا ببر به فکر فروش نباش کیفیت کارت بالا بره مشتری خودش میاد سمتت
بعد که ازم نخریدن و متوجه این موضوع شدم
دیدم یه آقایی از فروشنده های تو بازار که غرفه داشت صدام کرد و گفت که بیا ببینم چند میفروشی
گفتم 70 سریع گذاشت تو ظرفم و گفت کمتر بده گفتم یدونه رو که نمیتونم کمتر حساب کنم گفت من تعداد میخوام
گفتم نهایت میتونم 60 بدم و گفت نه نمیصرفه جوری باشه که منم سود کنم ،گفت سرهنگه و خودش کریستال و جا شمعی و چراغ و لوستر میسازه و میخواد برای یه نفر تعداد 100 تا خرید کنه
ازم آدرس پیجمو خواست تا صحبت کنه و سفارش بده
و میدونم که همه اینا کار خداست
چون من نمیخواستم برم سمت ورودی دیگه و خدا هدایتم کرد
وقتی ظهر داشتم تخم مرغ و سیب زمینی آب پز رو میخوردن یه زنبور زرد و مشکی اومد و روی تخم مراغا نشست
اولش خواستم نذارم بشینه بعد گفتم طیبه هیچ کاری نمیکنی
تو کی باشی که نذاری از این غذا برداره و بخوره
اومده سهمشو برداره و بره
داشتم نگاهش میکردم که متوجه شدم من دیگه از زنبود نمیترسم اونم از اونا که نیش میزنن و قبل آگاهیم تا زنبور میومد سمتم میترسیدم که نیشم بزنه ولی الان داشتم با خودم و خدا حرف میزدم و به زنبور نگاه میکردم تا ازش درس یاد بگیرم
زنبور که روی تخم مرغا میشست نجوای ذهنم میگفت کثیفه نذار بشینه اگر اون غذا رو بخوری مریض میشی
من به حرفش گوش ندادم و گفتم نه
من حق ندارم از سهمی که برای اونه بردارم و انقدر زیبا سفیده تخم مرغ رو با دندوناش گاز میزد و تیکه میکرد و میبرد و بعد دو دقیقه دوباره میومد برمیداشت
وقتی داشتم نگاش میکردم فقط و فقط عظمت خدا رو میدیدم که چقدر ماهرانه این همه زیبایی خلق کرده
ماهرانه گفتم ، یاد یه حشره یا نمیدونم چی اسمشو بذارم افتادم ،من صبح داشتم قلاب بافی میکردم که دیدم یه چیزی به صورتم خورد و دستم کشیدم رو صورتم دیدم یه حشره ریز اندازه نصف برنج
نشسته رو دستم نگاهش کردم انقدر زیبا بود تاحالا ندیده بودم که انقدر زیبا و خاص وریز باشه و انقدر ماهرانه نقاشی شده باشه سفید و با خالای مشکی بود انقدر ریز بود که وقتی سرشو میدیدم یه جورایی سرش چند ضلعی بود واقعا بی نظیر بود
بی نظیر که گفتم طبیعت سمت بازار اومد جلو چشمم
انگار خدا میخواد با یاد آوریشون بهم بگه ببین امروز تو چقدر زیبایی دیدی و تحسین کردی
پس با سپاسگزاری تو برات می افزایم
وقتی برگشتیم خونه تو راه برگشت دیدم آبجیم و خواهر زاده ام که رفته بودن مصلی ،نمایشگاه لوازم تحریر ،اونا هم سوار بی آر تی شدن و باهم پیاده شدیم
من دوباره رفتم به درخت توت سلام دادم و آب بردم براش و برگشتم
وقتی رسیدیم جلوی مرکز خریدمون خدا بهم یادآوری کرد که یادت نره 10 درصد از سود و درآمدت رو الان به من پرداخت کنی
و حس کردم باید برم بستنی بخرم برای خواهر و مادر و خواهر زاده ام
وای الان که مینویسم بهم گفت پول بستنی که برای خودت گرفتی رو حساب کردی به سهم من ،اونم کمار بذار که برای کاری که گفتم خرج کنی و من چشم میگم با عشق
بعد که حساب کردم 10 درصد از درآمدم میشد 150 که ما بقیشو به مادرم دادم تا برای کسی خرج کمه که از فامیل باشه
چون برای انفاق اول باید به نزدیکان بعد به بقیه باشه و من با عشق سهمخدا رو سریع دادم
البته بازم میگم به خودم که هیچ کاری نکردم و همه کارارو خدا برام انجام داد و من اصلا صاحب هیچی نیستم که بخوام بگم انقدر سهم خداست
همه برای خداست
وقتی رسیدیم خونه یه لحظه گفتم خدایا شکرت که همه کار برام کردی و فروشم به نسبت هفته قبل سه برابر شد
داشتم این حرفو میگفتم که شنیدم نه طیبه تو قدم برداشتی و بندگی کردی و من فقط سمت خودمو انجام دادم
امروز برای تو درسی باشه و یادت باشه که تو قدم برداشتی و اون لحظه که تسلیمم شدی من برات مشتری شدم
دیگه مثل هفته قبل نگران نبودی
فقط به این فکر میکردی که چجوری باید بندگی کنی و حواستو به بندگی بدی و تسلیم بشی
تو تسلیم بودی که من تونستم برای تو کار انجام بدم
اینو برای تمام جنبه های زندگیت به یاد داشته باش
اگر تسلیم باشی من اونچه که تو میخوای رو بهت عطا میکنم
و خیلی خوشحالم که امروز تونستم تا جایی که تونستم تسلیم خدا باشم تا خدا مشتری بشه برای من
و مهم تر از همه عشق باشه در تک تک لحظه های امروزم که همه جا عشق میدیدم
الان ساعت روز 16 شهرور 23:20 هست
یک ساعت و نیمه دارم با عشق رد پامو تو گوگل درایو مینویسم تا بعد تو سایت بذارمش
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (17)
هیچ کس نمى داند چه پاداش مهمّى که مایه ى روشنى چشم هاست براى آنان نهفته است، این پاداش کارهایى است که انجام مى دادند.
نکته مهم اینکه تفاوت آن شالله را ان یریدالله بدانیم
آن شا الله ، یعنی اگر در مسیر درست باشیم و در چارچوب قوانین جهان باشیم به ما داده می شود و الله تصمیم گیرنده نیست.
ما باید قوانین را درک کنیم و بس ،
وقتی مطابق قانون عمل کنیم نتیجه می گیری فارغ از اینکه دین و مذهب وسن و کشور ماچیه؟
1403/10/17روز184
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز و دوستانگل
خدایا شکرت بخاطر یک روز فوق العاده ایی که سپری کردم.
چقدر کلیدهای مهمی داشت این فایل خدایا شکرت
اینکه ما فقط توانایی تغییردادن خودمون و داریم
اینکه ما باید مسولیت زندگی خودمون و باورهامون و بپذیریم
امشب برای من شب خیلی مهمی چون دارم با نوشتن این کامنت یه تصمیم بزرگ ومهمی در زندگیمو به صورت قطعی میگیرم.
من دارم تصمیم میگیرم که وارد یه مهارت جدید با مسولیت زیاد و چالش های متفاوت بشم.
با3نفر مشورت کردم و درنهایت از خدا خواستم که هدایتم کنه
استاد وقتی میگفتید اوایل دوره ها 6ماه فقط ما من همراه باشید اگر نتیجه نگرفتید دیگه ادامه ندید
الان که 7ماه مستمر دارم به حرفهاتون گوش میکنم و قدم های عملی برمیدارم میفهمم که چقدر تغییرکردم
چقدر حرفهای شما باورهای منو تغییر داده
میدونید استاد انگاری یه ایمانی درمن شکل گرفته که از ناشناخته ها نمیترسم انگاری میدونم که اگر دارم یه تصمیمی میگیرم مطمعنم که خدا منو حمایت و هدایت میکنه واین باور باعث میشه من مسولیت قبول کنم وارد چالشها بشم و مساله حل کنم این باعث میشه که نترسم ونگران رزق و روزی نباشم
چقدر احساسم خوبه خدایاشکرت چقدر خوشحالم که حرفهاتون و باورکردم و بهشون عمل کردم و وارد این مسیر زیبای زندگی شدم همه چیز هرروز داره عالی پیش میره و کلا زندگی روی خوش به من نشون داده و جالبه صبح که کره بادوم زمینی خورده بودم و سریع رفته بودم بیرون دنبال کارام تا شب که اومدم خونه رفتم تو آشپزخانه چشمم افتاد به قوطی کره بادوم زمینی و دیدم یه طرح استیکر لبخند شکل گرفته و چقدر ذوق کردم و عکسش و گرفتم و تمام جهان هر روز به من لبخند میزنه و احساسم هر روز فوق العاده میشه و هر روز سعی میکنم سپاسگذارتر باشم .
استاد عزیزم نمیدونم ازتون چطوری باید تشکرکنم کنم . اما میتونم براتون آرزوی بهترین ها در همه زمینه هارو داشته باشم .
سلام، سلام
اخ ک متوجه پاشنه اشیلم شدم اینکه میخوام ب هر طرقی ک شده اطرافیانم تغییر کنند
بارها متوجه ناتوانیم برای تغییر دیگران شدم وتعهد میدم ک فقط روی خودم کار کنم بعد نمیدونم چی میشه میبینم باز در مسیر تقلا کردن واسه تغیبر دیگرانم
از وقتی ک با استاد وقوانین خداوند اشنا شدم زندگیم از همه جهات تغییر مثبت داشته، سلامتیم، ارامشم، رفا رابطه عاشقانه با همسرم فقط قسمت فرزند بزرگم هر روز یه نیشخون ب خوشی ولذت این مسیر میزنه ب دلیل افت تحصیلی ب شدت استرسی ونق نق وشده ک نا امروز نتوانستم بیخیالش بشم ودرک کنم من نمیتوانم فرکانسهای اون وتغییر بدم ومدام در حال نصیحت ودادن برنامه واسه تغییرش هستم ومتاسفانه هر روز اوضاعش بدتر میشه ب جای بهتر شدن واکنون اینجا تعهد میدهم همانطور ک ذهنمو از روی همسرم برداستم وفقط روی خودم کار کردم وبعد مدتی همسرم هم با من هم مسیر شد وبا هم روی قوانین کار میکنیم اکنون تمرکزم واز روی دخترم بردارم واون رو ب خدایش بسپارم
سلام به استاد عزیزم.
واقعا از خداوند بابت حضورت در زندگیم متشکرم.
تفاوتت رو با بقیه وقتی احساس میکنم که با کس دیگه ای مصاحبه یا گفتگو میکنی،قشنگ معلومه که چقدر مدارت با همه اساتید دیگه فرق میکنه و چقدر خوشحال میشم که انتخابت کردم.
برای هر سوالی،جوابی داری…وچقدر باقدرت و اعتماد به نفس به سوالات پاسخ میدی،هیچ مقاومتی نسبت به صبحت هات ندارم….چقدر زیبا که معنی شئ و رَوَدَ رو درک کردم البته من خیلی تو قرآن نگشتم هرجی شما بگید میپذیرم…البته انشالله خودمم میخوام قرآن رو شروع کنم و لیزری بررسیش کنم…به کمک شما دوستان عزیزم….
بنام خداوند مهربان به بنام خداوندی که مرا هدایت کردتحسین میکنم استاد عباس منش،استاد من بعد از هدایت خداوند به جای کار گردن روی باورهایم هاین با خاطر یک باور نادرست یک تضاد ذهنی از این مسیر روحانی معنوی خارج شدم با خاطر باورهای که ریشه در اعتقادات سنتی که اصلن هم خوانی با قوانین زیبای خداوند نداره دقیق افکار برعکس،قوانین خداوند شدم که همین جا اعلام عجر در برابر خداوند میکنم یعنی این نشانه ها رو دارم میبینم که چطدر خداوند انگار خداوند توی قلبم اینقدر سریع پاسخ میده دقیقا می دونه چی می خوای ولی استاد از حرف های قشنگ خسته شدم اعلام عجز میکنم در برابر میکنم در برابر خداوند تا آگاهی این قوانین باوررپذیرم بشه تاثیر روی شخصتم واعتقادم بزار چون اون خدای گذشته واون باورهای گذشته هیچ کاری نمی کند تازه بدتر می شوی خدایا اعلام عجز میکنم ولی قدرت خداوند وقدرت هدایت ایمان دارم که با آگاهی هاین فایل. های این قوانین باور پذیر ذهنم بشه آین توهم دانایی رو بزارم کنار
متن روز (۵)
همه جهان ما از انرژیست و چیزی در جهان وجود نداره مگر اینکه از انرژی ساخته شده باشه،در دهه های گذشته کوچکترین ذره ای که قابل مشاهده بود اتم بود ولی با پیشرفت تکنولوژی به داخل اتم وارد شدیم و پروتون ها و نوترون ها را دیدیم ،از اون هم جلوتر رفتیم و به دنیای زیر اتمی وارد شدیم و در اونجا کوارک ها و لپتون ها رو دیدیم و باز هم نزدیکتر شدیم و در دنیای کوانتوم، ذراتی بدون جرم را دیدیم که خواص عجیبی داشتند از خاصیت های عجیب اونها این بود که می تونستن در یک زمان در چند مکان وجود داشته باشند و یا جرم خلق کنند. این ذرات همون شکل انرژی اولیه بودن که به ذره خدا معروف شدند.
واقعا خدا کیه یا چیه؟
خداوند قدرت مطلق و انرژیه سازنده جهانه.
خدا برای هر کس متفاوته ،خدا برای هر کس صفات خاصی داره ،خدا برای همه یک جور عمل نمیکنه ، برای برخی عصبانی و انتقامجو ، برای بعضی مهربان و بخشنده ، برای برخی لجباز و موزی ،برای بعضی وهاب و ثروت ساز ، برای برخی رئوف و نظاره گر ،برای بعضی کمک کننده و یاری دهنده ، برای برخی مچگیر و مواظب و میلیونها تعریف دیگه ، خداوند مثل آبه ، همون انرژی خالص که در ظرف ذهن من نمودهای متفاوتی داره ، منی که اشرف مخلوقاتشم و قدرت خلق دارم ،قدرت خلق هر چیزی در زندگیم و مثالی کوچک از خودش ، ظرف ذهن من همون باورهایی است که من در طول زندگی از اطرافیان و محیط به دست آوردم ، باور یعنی فکری که هزاران بار تکرار شده و به یقین تبدیل شده ، مثل اینکه مثلا من یقین دارم وقتی چیزی رو از ارتفاع پرت کنم به زمین برخورد میکنه پس من باور دارم که جاذبه وجود داره یا مثلا من باور دارم مردم فلان شهر انسانهایی با صفت خصاصت هستن چون بارها از کسانی که اعتماد داشتم شنیدم تا به باور تبدیل شده و بعد به دفعات تجربه کردم و باورم قویتر شده ،ا گر من باور داشته باشم خدا منتظره که من گناهی ازم سر بزنه و مجازاتم کنه پس این انرژی به ظرف باور من در میاد و مکانیسم جهان هم اینطور کار میکنه که حتما باورهای من رو بهم ثابت میکنه و کافیه گناهی از من سر بزنه تا هزار مشکل برام پیش بیاد ، یا اگر باور دارم کارمند یا کارگر خوب و معتمد پیدا نمیشه خداوند که همون انرژی سازنده جهانه به ظرف باور من در میاد و هر کسی که برام کار می کنه آدم ناتویی از کار در میاد ، یا اگر فکر میکنم که زمان کافی برای انجام کار مورد علاقم در دسترس ندارم پس حتما همیشه انقدر کار دارم که به کار دیگه ای نمیرسم ، یا اگر باور دارم که برای شروع کارم باید سرمایه اولیه داشته باشم همیشه کارهایی رو پیدا میکنم یا میبینم که قطعا به سرمایه اولیه نیاز دارن و همیشه از خداوند شاکی میشم که چرا زمان و سرمایه و….ندارم در صورتی که خداوند در نهایت عدل دقیقا کاری رو میکنه که در باور قلبیم هست و ارتعاش اون رو به جهان میفرستم ، نه اون چیزی که به زبون میارم و دلیل داره و دلیلش مشیت خداونده (که همون قوانینی هست که در جهان جاری کرده) و نمیتونه ازش تخطی کنه ، چون در آیه ۲۳ سوره فتح به پیامبر میگه:تو هیچ وقت تغییر و تبدیلی در سنت من نخواهی یافت.
اگر من به دنبال تغییر زندگیم هستم ابتدای راه تغییر باورهایی است که این زندگی نابسامان رو برام رقم زده.
سلام برتمام دوستان
ممنون از کامنت بسیار روان وشیوای شما ،این کامنت شما به طور واضح وکاملا رسا جواب افکار وشکایات ذهنی امشب من بود ،چقدر ازهمه جا وامه کس شاکی بودم پس داشتم جواب فرکانسهایم را میگرفتم وبه قول دوست دیگرمون ما واقعا نمی تونیم در دیگران تغییری ایجاد کنیم وبه قول استاد جانم
وقتی من ،فرکانس ،مداروباورهاوافکارم عوض شود ودرمسیر قانون باشم دیگر افراد واتفاقات برای من جور دیگری رقم میخورد
درپناه الله باشید
ب نام الله مهربان و هدایتگر ب سمت زیبایی شادی سلامتی و ثروت
سلام ب استاد و مریم عزیز در این قاب زیبا این این خونه چوبی بینظیر و تصویر زیبای پردایس و موتور بینظیر چقد این قاب نعمت فراوانی توش داره چقد دین شما لذت بخش
نکات مهم فایل
=منظور از انشالا در قران این هست که اگر در مدار دریافت باشیم ب ما داده میشود طبق این است
= انشالا یعنی اگر در مشعیت الهی باشد و خودمونو در مسیری قرار بدهیم که نعمت ها دریافت کنیم
=باورهای مناسب در مورد ثروت سلامتی روابط نعمت در هر موردی باورهای درستی بسازیم همونو دریافت میکنیم
=هر اتفاغی بی فته برای همه نیس و هر کسی در مسیر درست باشه اتفاغ خوب می افته و نعمت بهش داده میشود
=ماباید روی خودمون کار کنیم و برامون مهم نباشه بقیه رو توی این مسیر بیاریم و برای دیگران وقت بزاریم
=برا اینکه ب بقیه چیزی بگیم تمرکز بزارم روی خودمون و روی خودمون کار کنیم و باور کنیم عاجز هستیم از تغییر دیگران هیچ پیامبری رسالتی نداشته برای تغییر دیگران
=ما زمان بزاریم برای تغییر خودمون ادمهای مناسب وارد برنامه های ما میشن
سپاسگذارم از خدای مهربان برا این فایل زیبا
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدای الله دارم براتون
به نام رب جهان
سلام به همه ی دوستای عزیزم در سایت و استاد بی نظیرم و خانم شایسته ی عزیز
این اولین کامنت من در سایته و تاریخ 1402/7/9
بعد از چند روزی که حسش میومد که کامنت بذارم و حس میکردم این کار من رو در مسیر آگاهی که هستم بزرگ میکنه و سرعت رشدم رو بیشتر میکنه امیدوارم همینطورم باشه.
راجع این فایل بگم که بسیار بسیار گفتگوی عالی شکل گرفت و درس های بزرگی برام بود که گوشش دادم و بلافاصله اومدم این قوانین رو به زبان خودم برای خودم توضیح دادم و فکر کردم چه خوبه که اینجا بنویسم و دوستان عزیز سایت هم استفاده ای بکنن.
و اول از همه بگم دونستن فهمیدن و درک کردن این قوانین که ما خالق جهان خودمون هستیم بسیار حس آرامش عظیمی به من میده.
برای منی احساس لیاقت پاشنه ی آشیلمه و اتفاقا بسیار مشتاقم که دوره ی احساس لیاقت رو تهیه بکنم و امید دارم که تمام کائنات دست به دست هم بدن و البته اینکه در فرکانس دریافت این دوره باشم.
من قوانین رو به این طریق برای خودم توضیح دادم که جهان مانند یک بازی هزارتوست که در آن راه درست و ایمن پر از خواسته ها و آرزوها و پاداش های عالی و جذاب وجود داره .
و همچنین یک راه دیگه که راه نادرسته و پر از درد و رنج و ناخواسته ها مجازات هست.
و در شروع بازی هر بازیکن خودش میتونه تصمیم بگیره به کدوم راه میره و خدا تنها ناظره و به هیچ عنوان احساساتش رو دخیل نمیکنه و کسی رو برتر از دیگری نمیدونه.
و از طرفی خود هزار تو و تمام جز به جزش دستان خداوند هستن که هر دو گروه بازیکن ها رو کمک میکنن و هدایت میکنن.
حالا اگر انسانی بخواد به راه درست بره تمام عوامل کمکش میکنن تا به اون پاداش ها و جایزه ها دست پیدا کنه و کشفشون کنه.
و از طرفی اگر انسانی بخواد به راه نادرست بره او هم کمک میشه و میره به سمت خواسته های نامناسبش مجازات ها و چیزی هایی که عمیقا میخواد.
و اینکه بازیکنان هر کدام به سمتی میرن و راهشون از هم جداست و هم شاید هیچوقت ملاقات هم نکنند(تفاوت فرکانسی انسان ها)
و نعمت ها و پاداش ها و از اونطرف عذاب ها و مشکلات به صورت نامحدود وجود داره و هرچقدر که بخوایم به ما داده میشه تا وقتی که بازی تموم بشه.
و البته ادامه ی بازی میتونه همون بهشت و جهنم باشه در دنیایی دیگر و در فرکانسی و ورژنی دیگر.
پس اینم میتونه درست باشه که نعمت ها و پاداش ها در این مسیر فراوان و نا محدوده و کاملا به خود ما بستگی داره که یکجا متوقف نشیم و باز هم حرکت کنیم و جلو بریم بخوایم که از پاداش های بیشتری استفاده کنیم و کاملا به خود ما بستگی داره و خدا مارو قضاوت نمیکنه و اتفاقا خوشش میاد از اینکه ما بیشتر و بیشتر به دست بیاریم اون پاداش ها رو که تعبیه شده برای ما و ازش استفاده کنیم و لذت ببریم و زرنگ باشیم و قاعده ی بازی رو فهمیده باشیم .
و این بازی به قشنگی تمام چیده شده و تمام اجزا با دقت کار می کنند و فقط خداوند اطلاع داره که کی داره کدوم راه رو میره و چه چیزهایی رو دریافت میکنه و تا انتها به صبوری تماشاگر و برگزار کننده ی این بازیه.
این دیدگاه بهم کمک کرد بهتر قوانینی که در فایل گفته شد برام جا بیوفته. امیدوارم به دوستای گلمم کمک کنه.
الان که این ها رو نوشتم حس بسیار سرشار از آرامشی دارم که قابل توصیف نیست مثل احساس ناشی از یه مدتیشن درست و حسابی ولی عمیق
خدایا عاشقتم که من رو به این سایت به استاد به حرف هایی که میزنه به قوانین قشنگ و محکمت هدایت کردی
این کامنت رو میذارم و تاریخشم نوشتم چون به خودم قول دادم که باید رشد کنم و هر آنچه میخوام رو به دست بیارم تغییر کنم حرکت کنم و مرد عمل باشم.
برای تمام دوستان و اعضای سایت آرزوی سلامتی خوشبختی بی نیازی ثروتمندی آگاهی آرامش و عشق میکنم الهی غرق در خوشی باشید .هر لحظه غرق در ارتباط معنوی با خدا باشید
و برای خودم و شما پیشرفت و پیشرفت و پیشرفت در این قدم ها رو آرزومندم جوری که به خودمون بیایم و پله ها و فرسنگ ها از آدمی که الان هستیم بهتر باشیم از جایگاهی که داریم از تمام آنچه در زندگیمون داریم.
در حمایت و هدایت خدا باشید.️
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم
خدا را شکر میکنم امروزم با این فایل ارزشمند استاد چقدر مطلب های استاد را خوب دریافت کردم و درسهای زیادی یاد گرفتم از این فایل
از خداوند سپاسگزارم اگر هدایت و کمک الله مهربان نبود من هم به این سایت راه پیدا نمیکردم و مسیر زندگی را همیشه به غلط و نادرست پیش میرفتم
امروز با شناخت خودم وخداوند ارتباط با الله را در تمام طول روز دارم وهمیشه ازش کمک ویاری خواستم وخیلی خوب وزود هم جواب میدهد به شرطی که ایمان من وباور قلبی بیشتر باشد تا مسیر درست با تکامل وقدم به قدم به من گفته میشود وآرامش خاصی در زندگی خود حاکم است
حالا میدونم توی هرشرایطی هر جا که هستم باید بگردم نکات مثبت رو پیدا کنم ،وحسمو خوب کنم باید باورهای نامناسبم رو پیدا کنم وباورهای مناسبش رو بسازم اونقدر تکرار کنم وتکرارکنم که روی باورهای نامناسبم رو بپوشونه ،وهمین باور مناسب احساس منو بهتر میکنه وهمین احساس بهتر ارتعاش وفرکانس مناسب با خواسته هاموبه جهان ارسال میکنه وبازتاب این فرکانس های مناسب اتفاقات وفرصتهاوادمهاوشرایطهای هماهنگ با اون فرکانس هاهست،
خدایا شکرت هستی برای نعمتها ی بی شمارت
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
روز شمار 187
رد پای روز 16 شهریور رو با عشق مینویسم
کار تو بندگی هست طیبه وظیفه ات اینه که قدم برداری و عمل کنی و ایمانت رو نشون بدی
و کار من خدایی
و به انجام رسوندن کارای تو هست
سرت به کار خودت باشه من کارمو خوب بلدم چجوری انجام بدم
پیام امروز خدا برای من بود
استاد عباس منش میگفت اون خدا میدونه کی بده ، و دقیقا خدا امروز منو شگفت زده کرد
نمیدونم چجوری بگم از این همه لطف، شگفتی، عظمت ،عشق ،زیبایی ،نمیدونم از این همه عظمت خدا چجوری تشکر کنم
هرچقدر تشکر کنم باز هم کمه
هیچی نیستم واقعا در مقابل این همه محبتش
نمیدونم ،هیچی نمیدونم، هیچی
ولی اینو میدونم که یه دارایی عظیم و بی نهایت دارم که همه چیز منه
تو این یک سال که خدارو بیشتر شناختم ،همه چیز من شد و اول از همه عشق شد برای من
الان دارم میخندم از سرور و لذتی که در درونم دارم و هم گریه شوق دارم از ته دل که خدا عشق من شده
همه چیز من شده
،جوری که من دیگه وقتی عشق بازی دخترا و پسرارو میبینم و میبینم که تو خیابون به هم محبت میکنن از دیدن عشقشون دیگه مثل قبل احساس تنهایی نمیکنم یا بگم کاش یه نفر بود منو اینجوری دوست داشت و عشق میورزید
دیگه همه چیز برعکس شده
من امروز تو جمعه بازار دختر پسرایی رو دیدم و دختر پسرایی که باعشق ازم خرید کردن و زن و شوهرایی که باعشق ازم خرید کردن ، که انقدر زیبا به هم عشق میورزیدن که با دیدن عشق ورزی شون بارها گفتم خدایا ازت سپاسگزارم که به من این لطف رو داشتی که من شاهد دیدن این همه عشق در اطرافم و در نزدیکیم باشم و حتی متوجه شدم که ناخودآگاه توی وجودم یه حس عشقی داشتم وقتی میدیدمشون و میگفتم خدایا عشقشون رو افزون کن
خدایا سپاسگزارم که شاهد عشق هستم
و پر از شوق میشدم و فقط میگفتم ماچ ماچی من سپاسگزارم
ماچ ماچی اسم خدای منه
اسم ربّ و صاحب اختیارمه که من براش گذاشتم
البته من کی ام این وسط ،خودش دوست داشته که من ماچ ماچی صداش کنم که به زبونم جاری کره که بهش ماچ ماچی بگم
من دلم میخواد فقط بهش بگم ماچ ماچی
چون خیلی دلبره
چون خیلی هوامو داره
چون خیلی عاشقمه
چون خیلی مهربونه و خاصه و عجیب بی نظیره و بینهایت فوق العادست
فکر کن، تو یه عشق داشته باشی که عاشقانه عاشقت باشه و هیچ کس مثل اون نباشه که عشق رو بهت بده
تو این یک سال خدا دائم به طرق مختلف بهم عشق داد تا من ذره ذره و با توجه به قدم هایی که برداشتم ،تکاملم رو نسبت به اعتمادم به خدا
باورم به عشق و قدرت خدا بیشتر و بیشتر بشه
نمیدونم چرا دارم اول از عشق مینویسم
وقتی اومدم رد پامو بنویسم پس ذهنم این بود ، از فروش سه برابری امروزم بنویسم ولی وقتی نوشتم به نام ربّ
گفتم خدا تو بگو اول از چی باید بنویسم
که خدا گفت از عشق بنویس و دستامو به نوشتن درمورد عشق حرکت داد
الان که ادامه نوشته هامو مینویسم
راس ساعت
22:00 شب روز 16 شهریور هست
داشتم رد پامو مینوشتم که حس کردم خدا بهم گفت اول برو غرغره آب پیاز رو انجام بده و بعد بیا باهم سر نماز حرف بزنیم و بعد بیا ادامه رد پاتو بنویس ، و من چشم گفتم
خیلی خوشحالم خیلی
سر نماز انقدر ذوق داشتم که به معانیش که توجه میکردم ،درسته چند باری حواسم پرت شد ولی سعی کردم سریع به خدا توجه کنم و به معانی نماز
اواخر رکعت بودم که با لبخند میخوندم نمازو یهویی صدای خندم اومد و بعد دوباره توجه کردم به معنی نماز
وقتی رسیدم به
الحمد الله
اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛
شهادت میدهم که معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یگانه و بیشریک است. شهادت میدهم که محمد(ص) بنده خدا و فرستاده او است. خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد
وقتی جملات عربی رو میگفتم ،جملات فارسی رو هم توی دلم مرور میکردم و میشنیدم ، گفتم شهادت میدهم که خدایی جز خدای یکتا نیست
با لبخند میگفتم که به یکباره اشک از چشمام سرازیر شد و گریه کردم
نمازم که تموم شد به سجده که رفتم فقط گریه کردم
چرا خدا این همه عشقه آخه
ازش خواستم کاری کنه بیشتر این حس رو سر نماز و هر لحظه از زندگیم ،هر ثانیه از عمرم تو این جهان هستی تجربه کنم
عشق مطلق و بی نهایتی که تو این حس ازش میگیرم بی نهایت حالمو خوب میکنه
اوایل ورودم به سایت که پارسال فایلای استادو گوش میدادم و استاد میگفت هرچی بیشتر میگذره نمیتونم درمورد خدا بگم ،بیشتر میتونم بفهممش چیزی از حرفاش درک نمیکردم
یا اینکه وقتی میگفت خدا اینو گفت خدا باهام حرف زد من میگفتم یعنی چجوری آخه
ولی حالا که میشنوم این صدای آرامش بخش رو ،این حس هارو ،این نشونه هارو به بی نهایت طریق
خیلی ذوق میکنم
من شروع کردم به حرف زدن با خدا ، هی گفتم ربّ من بازم جانم میشنیدم
جانم بنده من
جانم
جانم
جانم
از صبح بگم که خدا بی نهایت هوامو داشت و بهم گفت که طیبه تو کارت بندگی هست قسمت خودتو خوب انجام بده ببین من چیکار برات میکنم
چون طبق قانون باید عمل کنی تا نتیجه ببینی
من و مادرم قرار بود صبح زود بریم جمعه بازار پل طبیعت
من بیدار شدم تخم مرغ و سیب زمینی گذاشتم تا آب پز بشه و به مادرم گفتم من میرم تو هم هر وقت بیدار شدی با چای و تخم مرغا که بپزن بیار با خودت
من رفتم و مثل همیشه وقتی از مسیر بی آر تی میرم که تو ایستگاه نزدیک خونه مونه و درخت توت داره که جریانشو گفتم تو رد پاهام ،همیشه سعی میکنم با یه بطری آب برم و باهاش حرف بزنم و سلام بدم به درخت توت
جدیدا به چند تا درختی که با فاصله کم تو ایستگاه بی آر تی کنار درخت توت هستن هم سلام میدم
یه بار یادمه میرفتم به درخت توت سلام بدم ،شنیدم برو به درختای کناریشم سلام بده و حالشونو بپرس
و از اون روز سعی میکنم به همه شون سلام بدم
وقتی رفتم و بی آر تی اومد رفتم حقانی پیاده شدم
10 بود رسیدم اونجا و رفتم وسیله هامو پهن کردم و نشستم تا وقتی مامانم بیاد یه کش مو و جاکلیدی فروش رفت و یه گیره سر جوانه
ولی میدونستم که فروش میرن
و مدام میشنیدم که قشنگ یه صدایی بهم میگفت
طیبه تو بندگی تو بکن
حالا بندگی چیه
اینه که قدمتو برداشتی و الان شروع کن به بافتن و وظیفه ات رو که تلاش هست رو انجام بدی
و یه وظیفه دیگه هم داری که آروم باشی و ساکت بشینی ببینی ربّ تو چیکار میکنه
وقتی من چشم گفتم و شروع کردم به بافتن و سعی کردم به آدما توجه نکنم و تمام تمرکزمو سعی کردم تا جایی که تونستم به بافتن و با خدا حرف زدن و گوش دادن به فایلا بکنم
و بندگی کنم و آروم باشم و تسلیم خدا باشم تا خدا برام مشتری بشه
بعد که مادرم بعد اذان ظهر اومد یه گیره سر دیگه فروختم وناهارمو خوردم و ظرف گیره سرارو برداشتم و رفتم تا تو پارک و اطراف بازار دور بزنم تا بفروشم
وقتی رفتم نمیدونستم کجا برم ، گفتم خدا کمکم کن تو بگو چیکار کنم که خدا مسیرمو برد سمت ورودیش و اونجا کلی فروش رفت و خدا پشت سرهم مشتری میشد برای من
با هر باری که میفروختم سریع تو گوگل درایوم که یه پوشه سپاسگزاری باز کردم ،مینوشتم و سپاسگزاری میکردم که چقدر فروش رفت
و مادرمم زنگ میزد میگفت طیبه انقدر خریدن اومد حسابت ؟
من تو، دو ساعت و نیم تقریبا از ساعت 13:38تا 16
و با فروشای مامانم حدود 1600فروش داشتیم
بعد که جوانه های من تموم شد رفتم پیش مامانم تا بردارم جوانه هارو و دوباره برم
که وقتی رسیدم هی مشتری اومد و گل و جوانه گیره سر خرید و میگفتن زنبور و چیزای دیگه نداری
گفتم میبافم بازم
و ازم خرید میکردن و میرفتن
و وقتی ساعت 5 شد جمع کردیم و راه افتادین تا برگردیم خونه
تو راه یه پسر مو فر فری زیبا با دو تا دختر که یکیشون مو فرفری که موهاش حنایی بود اومدن و ازم جوانه گرفتن
پسر اول سر خودش زد و خیلی ذوق داشت بعد به سر دختر گذاشت من فقط عشق میدیدم امروز و تحسین میکردم
قبل اون من مشتری داشتم یه آقا اومد نگاه کرد گلارو رفت
بعد دیدم برگشت گفت برای دخترم میخوام و رفتیم پیش خانواده اش برای دختر چند ماه اش و دختر حدود 7 ساله اش گل و گیاه گرفت بعد انقدر مرد با احترام و خانواده دوست و با محبتی بود که دیدم گفت برای شما خریدم برای خودمم بخرم
دیدم یه برگ پاییزی ازم گرفت و زد به سرش و گفت اینم برای خودم ،برگشت بهم گفت خانم من این گیاهارو میبرم چه میوه ای قراره بشن و بلند میشن میوه میدن و بی نهایت ذوق داشت
ذوقش مثل ذوق یه بچه 7 ساله بود و یه درسی از ذوق کردنش و صحبتاش گرفتم
اینکه اول از همه عاشقی میکرد و حرف مردم اهمیتی نداشت براش یعنی از ذوق کردنش لذت میبردم و خداروشکر میکردم که چنین مشتری های خوبی برای من میاره ،در اصل مشتری میشه برام که اونی که من میخوامه ، خدا برای من مشتری میشه
برگ رو روی سرش زد و با خانواده اش ست کرد و راه افتادن رفتن ،خنده کنان و با کلی عشق
این باور رو بهم داد که حرف مردم هیچ اهمیتی نداره ،دل من باید شاد باشه و من باید از لحظه لحظه موهبت زندگی لذت ببرم
و درس دیگه ای که یاد گرفتم این بود که حس فراوانی رو بهم داد با خریدش ، و حس اینو داد که مشتری هایی هستن که ارزش کارمو بی نهایت زیاد میدونن و حاضرن که چند تا چند تا خرید کنن و ذوق دارن
و حتی لذت میبرن از دیدن کار دست و هنر زیبا که خدا عطا کرده
بعد یه دختر پسری بودن اول دیدن دختر گفت برام میخری و نگاه کردن و رفتن ولی دوباره اومدن و ازم خرید کردن و دختر جوانه رو زد به موهای پسر چنان ذوقی داشت که کلی کیف میکرد
بعد داشتم به غرفه ها نگاه میکردم و از کنار جمعیت رد میشدم ، یه دختر زیبای مو فرفری رو دیدم که موهاش بی نهایت زیبا بود دیدم داره بهم نگاه میکنه بعد دیدم اومد صدام کرد گفت انقدر اومدی از کنارم رد شدی دلم از این جوانه ها خواست
همه و همه کار خداست که دل هارو برای من نرم میکنه و مشتری پشت سر هم میاد
مشتری هام واقعا فوق العاده شدن به طرز شگفت انگیزی مشتریام به راحتی و به سرعت پرداخت میکنن هزینه کارامو
البته از وقتی جدی ،سعی کردم روی باورام تمرکز کنم این اتفاق افتاده
حتی غرفه دارا هم 3 نفر ازم خرید کردن
بعد من چون یه قسمتو فقط میرفتم ،بازار به اون بزرگی رو که چندین در ورودی داره ،رسیدم به یه درش نمیدونم چی شد رفتم سمت ورودی دیگه اش و اونجا دو نفر خواستن ازم خرید کنن که دیدم گفتن چسبش معلومه
اونجا بود که خدا بهم تذکر داد که طیبه برای اینکه کارت بیشتر فروش بره باید سعی کنی که کیفیت کارتو بالا ببری و تمیز کار کنی
چون دو روز پیش بود فکر کنم یه فایلی رو هدایتی دیدم که میگفت کیفیت کارت رو بالا ببر به فکر فروش نباش کیفیت کارت بالا بره مشتری خودش میاد سمتت
بعد که ازم نخریدن و متوجه این موضوع شدم
دیدم یه آقایی از فروشنده های تو بازار که غرفه داشت صدام کرد و گفت که بیا ببینم چند میفروشی
گفتم 70 سریع گذاشت تو ظرفم و گفت کمتر بده گفتم یدونه رو که نمیتونم کمتر حساب کنم گفت من تعداد میخوام
گفتم نهایت میتونم 60 بدم و گفت نه نمیصرفه جوری باشه که منم سود کنم ،گفت سرهنگه و خودش کریستال و جا شمعی و چراغ و لوستر میسازه و میخواد برای یه نفر تعداد 100 تا خرید کنه
ازم آدرس پیجمو خواست تا صحبت کنه و سفارش بده
و میدونم که همه اینا کار خداست
چون من نمیخواستم برم سمت ورودی دیگه و خدا هدایتم کرد
وقتی ظهر داشتم تخم مرغ و سیب زمینی آب پز رو میخوردن یه زنبور زرد و مشکی اومد و روی تخم مراغا نشست
اولش خواستم نذارم بشینه بعد گفتم طیبه هیچ کاری نمیکنی
تو کی باشی که نذاری از این غذا برداره و بخوره
اومده سهمشو برداره و بره
داشتم نگاهش میکردم که متوجه شدم من دیگه از زنبود نمیترسم اونم از اونا که نیش میزنن و قبل آگاهیم تا زنبور میومد سمتم میترسیدم که نیشم بزنه ولی الان داشتم با خودم و خدا حرف میزدم و به زنبور نگاه میکردم تا ازش درس یاد بگیرم
زنبور که روی تخم مرغا میشست نجوای ذهنم میگفت کثیفه نذار بشینه اگر اون غذا رو بخوری مریض میشی
من به حرفش گوش ندادم و گفتم نه
من حق ندارم از سهمی که برای اونه بردارم و انقدر زیبا سفیده تخم مرغ رو با دندوناش گاز میزد و تیکه میکرد و میبرد و بعد دو دقیقه دوباره میومد برمیداشت
وقتی داشتم نگاش میکردم فقط و فقط عظمت خدا رو میدیدم که چقدر ماهرانه این همه زیبایی خلق کرده
ماهرانه گفتم ، یاد یه حشره یا نمیدونم چی اسمشو بذارم افتادم ،من صبح داشتم قلاب بافی میکردم که دیدم یه چیزی به صورتم خورد و دستم کشیدم رو صورتم دیدم یه حشره ریز اندازه نصف برنج
نشسته رو دستم نگاهش کردم انقدر زیبا بود تاحالا ندیده بودم که انقدر زیبا و خاص وریز باشه و انقدر ماهرانه نقاشی شده باشه سفید و با خالای مشکی بود انقدر ریز بود که وقتی سرشو میدیدم یه جورایی سرش چند ضلعی بود واقعا بی نظیر بود
بی نظیر که گفتم طبیعت سمت بازار اومد جلو چشمم
انگار خدا میخواد با یاد آوریشون بهم بگه ببین امروز تو چقدر زیبایی دیدی و تحسین کردی
پس با سپاسگزاری تو برات می افزایم
وقتی برگشتیم خونه تو راه برگشت دیدم آبجیم و خواهر زاده ام که رفته بودن مصلی ،نمایشگاه لوازم تحریر ،اونا هم سوار بی آر تی شدن و باهم پیاده شدیم
من دوباره رفتم به درخت توت سلام دادم و آب بردم براش و برگشتم
وقتی رسیدیم جلوی مرکز خریدمون خدا بهم یادآوری کرد که یادت نره 10 درصد از سود و درآمدت رو الان به من پرداخت کنی
و حس کردم باید برم بستنی بخرم برای خواهر و مادر و خواهر زاده ام
وای الان که مینویسم بهم گفت پول بستنی که برای خودت گرفتی رو حساب کردی به سهم من ،اونم کمار بذار که برای کاری که گفتم خرج کنی و من چشم میگم با عشق
بعد که حساب کردم 10 درصد از درآمدم میشد 150 که ما بقیشو به مادرم دادم تا برای کسی خرج کمه که از فامیل باشه
چون برای انفاق اول باید به نزدیکان بعد به بقیه باشه و من با عشق سهمخدا رو سریع دادم
البته بازم میگم به خودم که هیچ کاری نکردم و همه کارارو خدا برام انجام داد و من اصلا صاحب هیچی نیستم که بخوام بگم انقدر سهم خداست
همه برای خداست
وقتی رسیدیم خونه یه لحظه گفتم خدایا شکرت که همه کار برام کردی و فروشم به نسبت هفته قبل سه برابر شد
داشتم این حرفو میگفتم که شنیدم نه طیبه تو قدم برداشتی و بندگی کردی و من فقط سمت خودمو انجام دادم
امروز برای تو درسی باشه و یادت باشه که تو قدم برداشتی و اون لحظه که تسلیمم شدی من برات مشتری شدم
دیگه مثل هفته قبل نگران نبودی
فقط به این فکر میکردی که چجوری باید بندگی کنی و حواستو به بندگی بدی و تسلیم بشی
تو تسلیم بودی که من تونستم برای تو کار انجام بدم
اینو برای تمام جنبه های زندگیت به یاد داشته باش
اگر تسلیم باشی من اونچه که تو میخوای رو بهت عطا میکنم
و خیلی خوشحالم که امروز تونستم تا جایی که تونستم تسلیم خدا باشم تا خدا مشتری بشه برای من
و مهم تر از همه عشق باشه در تک تک لحظه های امروزم که همه جا عشق میدیدم
الان ساعت روز 16 شهرور 23:20 هست
یک ساعت و نیمه دارم با عشق رد پامو تو گوگل درایو مینویسم تا بعد تو سایت بذارمش
برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون